// سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۰۰

گیشه: معرفی مستند The Nightmare‌، کندوکاوی در کابوس فلج خواب

این روزها مستند «کابوس» که درباره‌ی رویاهای شیطانی اما واقعی خیلی از ما است، بحث‌های مرموز و هیجان‌انگیز زیادی را بین وحشت‌دوستان ایجاد کرده. در این شماره از گیشه، نگاهی به این فیلم می‌اندازیم. همراه زومجی باشید.
nightmares در تاریکی نیمه‌شب، تنها نور اتاق از چراغ کم‌جانِ خواب سرچشمه می‌گرفت. بدنم کاملا خشک، کرخت و بی‌حرکت شده بود و مهم نبود چقدر تلاش می‌کردم یا چقدر وحشت کرده بودم، تمام تلاش‌هایم برای غلت خوردن، تکان دادنِ دستم، برگرداندنِ سرم، فریاد زدن برای کمک، یا حتی یک ناله‌ی ضعیف به امید اینکه کسی صدایم را بشنود، به نتیجه‌ای ختم نمی‌شد. حتی حرکت دادنِ چشمانم هم مثل کشیدن کامیونی با دندان طاقت‌فرسا و اعصاب‌خردکن بود. یک احساس فلج‌شدگی مطلق که یک‌دفعه بدون خبر از راه می‌رسد و تو را در رختخوابِ نازنین‌ات شکار می‌کند. اما حتی بدتر از آن. یک‌جور فلج‌شدگی شیطانی. مثل له شدن زیر بلوک‌های سنگینِ سنگ می‌ماند، اما با این تفاوت که انگار آن بلوک‌ها متعلق به این دنیای فیزیکی خودمان نیستند. انگار این سنگ‌ها زنده هستند و می‌توانی نفس‌نفس‌زدن‌هایشان در زمان خفه‌ کردنت را بشنوی. از همه بدتر، زمانی است که احساس می‌کنی کسی کنار دستت خوابیده است و درست پشت گردنت درحال کشیدن نفس‌های داغ و سوزاننده‌اش است. می‌دانی باید فرار کنی و یکی را صدا کنی، اما مثل موشی در دهان افعی، تنها کاری که برای رهایی می‌کنی، کار بیهوده‌ای مثل تکان دادنِ دُم‌ات است. سخت تلاش می‌کنی تا نمیری. چند دقیقه بعد یا چند ثانیه بعد. ناگهان از خواب می‌پری و مطمئنی این تجربه هرچه که بود، خواب و رویا نبود. یک کابوس وحشتناک معمولی نبود. مطمئنا چیزی بیشتر بود. چیزی تهدیدبرانگیزتر! nightmare_xlg حدود چند ماه پیش برای مدتی در زمان خواب با اتفاقِ بالا مواجه می‌شدم؛ اتفاقی که هرچقدر هم سعی کنم آن را در قالب کلمات توصیف کنم و به آن آب و تاب بدهم، باز تا خودتان آن را تجربه نکنید، متوجه‌ی حس عجیب و ترسناکش نمی‌شوید. معلوم نبود دلیلش به خاطر چیست؛ استرس زیاد، دلشوره‌های زندگی یا چیزی که در ناخودآگاهم جریان داشت و خودم خبر نداشتم. به هرحال، خوشبختانه ماجرا آنقدر ادامه نداشت و اذیت‌کننده نشد که پای دکتر و درمان به وسط کشیده شود. خودم هم نمی‌دانستم چگونه درباره‌ی آن در اینترنت سرچ کنم. کات به چند هفته بعد. با مستند درگیرکننده‌ی «کابوس»، ساخته‌ی جدید رادنی اَشر روبه‌رو شدم که سراغ خاطرات کسانی که چیزی به اسم  تئوری «فلج‌ خواب» را تجربه کرده‌اند، می‌رود و جنبه‌های مختلف این مسئله را از زبان قربانیان بیرون می‌ریزد. به محض اینکه توضیحات «فلج‌ خواب» را خواندم، از دیدن اینکه چقدر این مسئله با کابوس‌های خاص من جفت‌و‌جور است شوکه و خوشحال شدم و فریاد زدم: «آره، من تنها نیستم، این «اتفاق» یه چیز واقعیه!». خب، اگر فکر می‌کنید من چه تجربه‌ی غیرقابل‌تحملی را از سر گذراندم، کافی است «کابوس» را ببینید تا متوجه شوید «فلج‌ خواب» دارای چه نسخه‌ها و شکل‌های وحشتناک‌تر و مداوم‌تری است که مال من در برابرشان یک رویای زیبا حساب می‌شود! قبل از هرچیزی می‌توان «کابوس» را به عنوان یک فیلم ترسناک استانداردِ قابل‌احترام توصیف کرد. مطمئنا اگر این ایده را دست هالیوود می‌دادید، با چهارتا نوجوان و یک دوربین روی دست روبه‌رو می‌شدید که همه آن را دسته‌جمعی به‌شکل وقیحانه‌ای نابود می‌کردند. رادنی اشر که در مستند قبلی‌اش «اتاق ۲۳۷» هم ثابت کرده بود، بلد است چگونه با استفاده از موسیقی و تصاویر فضاسازی کرده و یک‌جور حس ناشناختگی به اثرش منتقل کند، در اینجا موضوع فیلمش را به یک پرس‌و‌جو و مصاحبه‌های ساده با شاهدان محدود نکرده است، بلکه با طراحی صحنه‌های دقیق، نورپردازی‌های مناسب و شبیه‌سازی عالی خاطراتِ قربانیان، توانسته از دل این مستند، یک فیلم ترسناک واقعی بیرون بکشد که از هر فیلم سینمایی ترسناک قلابی و بی‌خاصیتی که این اواخر دیده‌اید، توانایی بیشتری برای به ایجاد حس اخطار، هشدار و پریشانی در بیننده دارد و کاری می‌کند تا در رختخواب بدون توهماتِ دیوانه‌وار، به خواب نروید! the nightmsare جذابیتِ داستان‌هایی که تعریف می‌شوند در شباهت‌شان با یکدیگر است. همه‌ی مصاحبه‌شونده‌ها از لحظه‌ای می‌گویند که اگرچه بیدارند، اما حتی نمی‌توانند یک سانتی‌متر سرشان را بچرخانند. از صدای خشن و بی‌وقفه‌ای مثل برفک تلویزیون که فضای مغز را پُر می‌کند. از احساسِ ناآرامی بیگانه‌ای که انگار در اتاق همراه‌شان است و چیزی که از پشت‌سر یا از روبه‌رو که آنها را قادر می‌سازد تا آن را ببینند هر لحظه به آنها نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شود. درکنار همه‌ی اینها یک‌جور احساس شیطانی و جهنمی هم به همراه می‌آید که از شدت داغی نفس را مجبور به حبس شدن می‌کند. از اینجا به بعد ماجرا کمی پیچیده‌تر می‌شود؛ برای عده‌ای این احساس فلج‌شدگی همراه با سایه‌های سیاهی به ‌شکل انسان هستند که ظاهر می‌شوند، به آنها خیره می‌شوند، صورت‌شان را به آنها نزدیک می‌کنند، با آنها صحبت می‌کنند و حتی درکنارشان وارد رختخواب می‌شوند. از قرار معلوم این سایه‌ها یک رییس هم دارند که کلاهی که به سر دارد، تفاوتش با نوچه‌هایش را مشخص می‌کند. جالب این است که توضیحاتِ اکثر مصاحبه‌شونده‌ها از این کابوس‌های زنده، شبیه به یکدیگر است. انگار یک‌جور منبع یکسان دست به آزار و اذیت شبانگاهی آنها می‌زند.
قبل از هرچیزی می‌توان «کابوس» را به عنوان یک فیلم ترسناک استانداردِ قابل‌احترام توصیف کرد
رادنی اشر در بررسی علتِ این رخدادِ غیرقابل‌توصیف سراغ روانشناسان و دکترها نمی‌رود و سعی نمی‌کند روی تئوری‌های مختلف تمرکز کند. در عوض، اگر تئوری خاصی هم پیش کشیده می‌شود، از زبان همان کسانی است که این پدیده را تجربه کرده‌اند. در طول فیلم خبری از دانشمندی نیست که امواج مغز سوژه‌ها را توسط دم و دستگاهای پزشکی ترسیم کند یا روانپزشکی دلیل بیاورد که استرس زیاد دلیل دیدن چنین «رویا»هایی است. چون این‌طور نیست. به قول یکی از مصاحبه‌شونده‌ها، او مطمئن است که ملاقات با این سایه‌ها واقعی است، پس چرا باید حرف کسی را قبول کند که آنها را یک مشت توهم می‌داند. فیلم کاملا به صحبت‌های آدم‌های مختلفی از بخش‌های گوناگونِ امریکا و حتی جهان اختصاص داده شده که داستانهای واقعی ترسناک‌شان در هنگام تجربه‌ی فلج‌شدگی خواب را تعریف می‌کنند. the nightmare.jpgd عنصری که قدرت بیشتری به این روایت‌های جالب‌توجه می‌دهد، اجرای کارگردان است. گفتگوها در خانه‌‌ی سوژه‌ها جریان دارد. ممکن است اگر یک روز عادی وارد خانه‌ی آنها شوید، با یک فضای روشن، معمولی و آرامش‌بخش روبه‌رو شوید، اما اشر با استفاده از رنگ‌آمیزی خاکستری و بی‌حس‌و‌حالِ آشنای ژانر وحشت، دوربینِ فضول و مخفیانه‌ی این جور فیلم‌ها که از پشت دیوارها سرک می‌کشد، موسیقیِ شدیدا اتمسفریکش و خلق اشباح تاریک و چهره‌های غیرزمینی که دور تخت‌خواب این افراد پرسه می‌زنند، این خانه‌های عادی را تبدیل به خانه‌هایی جن‌زده و ما را به‌شکل فوق‌العاده‌ای در موقعیت فشرده‌ی این آدم‌ها قرار می‌دهد؛ به‌طوری که حتی اگر واقعا این‌طور هم نباشد، اما کاملا حضور آشکار وحشت در محل زندگی این افراد را  لمس می‌‌کنید. اگرچه آنها خیلی راحت درحال به اشتراک گذاشتنِ خاطرات‌شان هستند، اما با وجود فضاسازی گرفته‌ی محیط، دوربینی که در ابتدای هر بخش به آرامی از دور خانه‌ی سوژه‌ها  زیر نظر می‌گیرد یا وقتی که یکی از مصاحبه‌شونده‌ها ناگهان از تعریف داستانش دست می‌کشد و با هراس به پشت سرش نگاه می‌کند، امکان ندارد این حس به‌تان دست ندهد که انگار این قربانی‌ها از چنگال موجودی فراتر فرار کرده و دارند ما را از حضور آن مجاب می‌کنند.
با مستند درگیرکننده‌ی «کابوس»، روبه‌رو شدم که سراغ خاطرات کسانی می‌رود که چیزی به اسم  تئوری «فلج‌ خواب» را تجربه کرده‌اند
در مصاحبه‌ای دیگر اشر دوربین را در اتاقی دیگر، درحال سرک کشیدن به سمت موضوعش قرار داده و فاصله‌ی تاریکی که بین ما و موضوع ایجاد شده، به خوبی تاثیر قدرتمندِ این اختلالِ خواب در تغییر زندگی این افراد را منتقل می‌کند. دقیقا هم همین‌طور است. یکی از مصاحبه‌شونده‌ها اعتراف می‌کند که یکی از کابوس‌هایش آنقدر خردکننده بوده که باعث شده او بلافاصله از بی‌دین و ایمان بودن دست بکشد. یا دیگری به این نتیجه رسیده است که بالاخره روزی بر اثر فشار یکی از آنها خواهد مُرد و با این موضوع مشکلی ندارد. در میان کسانی که آن مردهای سایه‌وار را دیده‌اند، برخی شاهد چیزهای دیگری بوده‌اند. یکی هیولاهایی شبیه به موجودات کلاسیک فضایی با آن چشم‌های بزرگشان را دیده و دیگری ابــرهای شناور سیاهی که به سمتش می‌آمدند. سعی می‌کنند عکس‌هایشان را بکشند و شکل و قیافه‌شان را توصیف کنند، اما کاملا از چهره‌ی خودشان هم مشخص است که راضی به عکس‌ها نمی‌شوند. اما از کشیدن عکس‌ها بدتر، انتقال آن احساسی است که در آن لحظه گلوی‌شان را می‌چسبد. برای کسی که حتی تجربه‌ی خیلی خیلی زودگذر و ضعیفی از این پدیده نداشته‌اند، همه‌چیز مثل یک کابوس خیلی بــد به نظر می‌رسد، اما به عنوان کسی که برای ثانیه‌هایی اندک قدم در این قلمروی شیطان‌گونه گذاشته، وقتی مصاحبه‌شونده‌ها آن را با «سکته»، «بیرون کشیدن شدن روح از بدن» و «لمس مرگ» مقایسه می‌کردند، آنها را کاملا درک می‌کردم. sleep-paralysis-documentary-the-nightmare-2015-movie-trailer خیلی از این سوژه‌ها که از کودکی درگیر این مسئله بوده‌اند، تصور می‌کردند تنها هستند، اما بعد از روی کار آمدن اینترنت، یکی کلمات «مردهای سایه‌وار» و «کابوس» را جستجو می‌کند به دنیایی از داستان‌های مشابه برخورد می‌کند، درحالی که فرد دیگری تعریف می‌کند وقتی برای اولین‌بار فیلم «کابوس خیابان اِلم» را دیده، احساس کرده این بیشتر از یک فیلم ترسناک، مستندی درباره‌ی مشکل او است. فِردی کروگر همان مرد سایه‌وارِ کلاه‌به‌سری است که اغلب در کابوس‌هایشان به این شکل ظاهر می‌شود. وقتی که بیشتر درگیر این ماجرا می‌شوی و بیشتر کندوکاو می‌کنی، متوجه می‌شوی که این یک پدیده‌ی مُدرن و متعلق به همین چندین سال اخیر نمی‌شود، بلکه ظاهرا در طول تاریخ خیلی‌ها آن را تجربه کرده و اسم‌ها و تعاریفِ مختلفی را به آن نسبت داده‌اند. از نقاشی معروف هنری فیوزلی در سال ۱۷۸۱ که زنی خفته را درحالی که موجودی گرگویل‌مانند درکنارش نشسته است را نشان می‌دهد و همین به یکی از نماد‌های شناخته‌‌شده‌ی «فلج‌ خواب» تبدیل شده گرفته تا همان هیولای «بختک» خودِ ما ایرانی‌ها. از این اسم‌ها و تئوری‌های گوناگون می‌توان نتیجه گرفت کسی دقیقا مطمئن نیست آیا این یک اتفاق فیزیکی است یا روانی. یکی از مصاحبه‌شونده‌ها آن را یک تجربه‌ی روحانی می‌داند. مثل جنگی بین خدا و اهریمن. درحالی که از نظر فیزیکدانانِ نظریه‌پرداز دنیا و هستی ما مثل یکی از اتاق‌های یک ساختمان بزرگ و چندطبقه می‌ماند. چه می‌شود اگر یکی از ساکنان دیگر اتاق‌ها (هستی‌ها) وارد راهرو شود و تق‌تق روی در ما بکوبد و قصد وارد شدن داشته باشد؟
همه‌ی مصاحبه‌شونده‌ها از لحظه‌ای می‌گویند که اگرچه بیدارند، اما حتی نمی‌توانند یک سانتی‌متر سرشان را بچرخانند
رادنی اشر در مستند «اتاق ۲۳۷» هم سراغ وسواس و درگیری ذهنی شدید کسانی رفته بود که علاقه‌ی دیوانه‌واری به «درخشش» استنلی کوبریک دارند و هرروز درحال کشف نکات مخفی و داستان‌های ناگفته‌ی فرامتنی آن هستند. در زمان کوتاه «اتاق ۲۳۷» نه فرصتی برای عمیق‌تر شدن در دیگر گوشه‌های پنهان «درخشش» بود و نه اینطور به نظر می‌رسید که کارگردان از ساخت آن چنین هدفی دارد. بلکه اشر فقط می‌خواست به کسانی که «درخشش» را دست‌کم می‌گیرند، یادآور شود که موضوع فقط به یک فیلم ترسناک عادی خلاصه نمی‌شود و از این طریق، آنها را مجبور کند تا باری دیگر فیلم را با دقت محکم‌تری تماشا کنند و وارد دنیای هیجان‌انگیز کوبریک‌شناسان شوند. «کابوس» هم چنین وضعیتی  دارد. از آنجایی که فیلم از ابتدا تا پایان به روایت خاطرات و روزگار سوژه‌ها اختصاص داده شده، ممکن است در ۲۰ دقیقه‌ی پایانی کمی احساس تکرار به‌ شما دست دهد و آرزو کنید کاش کارگردان برای تنوع سراغ بررسی زاویه‌های دیگری از این پدیده می‌رفت. اما هدف اشر اصلا چنین چیزی نبوده است. او فقط خواسته با «کابوس» دروازه‌ی ورود به قلمروی بحث و گفتگو و کاوش درباره‌ی «فلج‌ خواب» را شما نشان دهد و بقیه‌اش را به خودتان بسپارد؛ آیا تصمیم می‌گیرد با خواندن کتاب‌های زیادی که در این باره نوشته شده، ماهیت آن را کشف کنید یا همین حدش برایتان کافی است؟ اما این نحوه‌ی کار یک مشکل کوچک دارد: همان‌طور که «اتاق ۲۳۷» برای «درخشش»‌بازهای قهار چیز جدیدی برای عرضه نداشت، «کابوس» هم برای خودآموخته‌های فلج خواب، تجربه‌ی بی‌خاصیتی احساس می‌شود. نهایتا، مهم نیست چنین کابوس‌هایی را تجربه کرده‌اید یا نه، اشر با تیم تولیدش به زیبایی شما را با دنیای غریبِ برخی آدم‌های دور و اطراف‌تان آشنا می‌کند که رختخواب‌شان، ناامن‌ترین بخش خانه‌هایشان است. تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده