گیشه: معرفی فیلم Ant-Man
نظر منتقدان خارجی
کنت توران از لسآنجلس تایمز که فیلم را دوست داشته، مینویسد:«فیلم در راه و روشهای غیرمنتظرهای بازیگوش است و با طنزِ و حس شوخطبعی نبوغآمیزی تزیین شده است. انتمن خودش را جدی نمیگیرد؛ چیزی که مشکل همیشگی فیلمهای اصلی ماورل است.» پیتر تراویس که از فیلم راضی بوده، مینویسد:«آخرین فیلم در مجموعه ساختههای دنیای کمیکبوکی مارول، یکعالمه سرگرمی را در یک بستهی کوچک و فشرده است. خوشمزگی فیلم کمکمان میکند تا بدون مشکل زیادی از روی ضعفهای فیلم در ریتم عبور کنیم.» کریس ناشاوتای از اینترتینمنت ویکی مینویسد:«فیلم پیتون رید (کارگردان) و پاول راد ثابت میکند که مهم نیست برخی ایدهها در ابتدا چقدر مسخره به نظر میرسند، اغلب اوقات سر و کلهی چیزهای خوب از همین فیلمهای کوچک پیدا میشود.» امتیاز متاکرتیک این فیلم، ۶۴ است.
یادداشت زومجی
در طول سالهایی که مارول رسما تبدیل به تنها رانندهی پُرسرعت و کمخطای بزرگراه خلوتِ بلاکباسترهای ابرقهرمانی هالیوود شده است، آنها دنیای سینماییشان را با قهرمانان و آنتاگونیستهای بزرگ و فرازمینی زیادی پُر کردهاند. رویدادی که شاید هیچکدام از طرفداران کمیکبوکهای مارول فکرش را نمیکرد با این شکوه و جزییات اتفاق بیافتد. از یک میلیاردرِ شوخ و باهوش گرفته تا ابرسربازی از دورانی دیگر، هیولایی خشمگین و غیرقابلتوقف، خدایی اسطورهای و گردهمایی یک تیم عجیب و غریب در آنسوی کهکشانها. از همین سو، خیلی برای ورود کوچکترین قهرمان زمین به جمع آنها کنجکاو و هیجانزده بودیم. بهشخصه شاید بعد از «اونجرز: عصر اولتران» از مارول دلخور شدم و بخش زیادی از اهمیت و هیجانی که نسبت به نقشههای آیندهی آنها برای قهرمانانِ شناختهشدهشان داشتند را از دست دادم، اما یکی از نکات مثبت دنیاسازی گستردهی مارول این است که میتوانیم کمیکبوکهای کمترشناختهشدهاش را در قالب سینماییشان ببینیم؛ چیزی که در حالت دیگری امکانپذیر نبود. پس، یکی از دلایلی که برای دیدن «انتمن» لحظهشماری میکردم، تفاوتش در اندازه نسبت به دیگر ابرقهرمانان مارول بود که روی کاغذ میتوانست به نتایج دیوانهواری ختم شود. اما دلیل مهمتر، خلوت و جمعوجورتر بودن فیلم نسبت به مثلا «اونجرز»ها بود. چون مارول در این مدت ثابت کرده وقتی در بهترین حالتش به سر میبرد که روی یک داستان تمرکز کند و تعداد محدودی از کاراکترهایش را به جان هم بیاندازد. «انتمن» دقیقا از این ویژگی به نفع خودش بهره میبرد و تبدیل میشود به یکی از بهترینهایی که «مارول» ارائه کرده است. یعنی اگر در هنگام تماشای «دوران اولتران» از وقوع عجلهای اتفاقات و تعداد کاراکترهایی که مثل مور و ملخ از در و دیوار بالا میرفتند، عصبانی شدید، در «انتمن» خبری از این حرفها نیست و اگر زمانی که انتقامجویان مشغول نبرد بر روی شهری در آسمان بودند، آه کشیدید و گفتید: «بازم یکی دیگه از اینا»، «انتمن» سکانسهای اکشن جدیدی دارد که در میان آثار مارول نمونه ندارند و اگر در طول «دوران اولتران» دقیقا نمیدانستید آیا باید گریه کنید یا به تکجملههای بامزهی کاراکترها بخندید، «انتمن» به خاطر متمرکز بودن داستانش، توانسته به یک لحن واحد برسد و از مشکل بزرگ شلختگی اتمسفر داستان بین کمدی مطلق و درام محض فرار کند. در قلمروی مارول همیشه «سبک بودن» به معنای ضعف و تحقیر نبوده است و «انتمن» فقط به این دلیل تبدیل به سفری جذاب میشود که خودش را درگیر چیز دیگری نمیکند و در قالب روایت تنهای ریشهی مرد مورچهای باقی میماند. نتیجه فیلمی شده که شاید بینقص نباشد، اما بهطرز غیرپیچیدهای چابک، سرگرمکننده و لذتبخش است. اما شاید قضاوت به همین سادگیها هم نباشد! مهمترین چیزی که در پایان از «انتمن» به یاد میماند، تلاشش برای انجام کاری متفاوت و بیرون از سنت روایت داستانهای ریشهی قهرمانان است. میدانیم که ادگار رایت زمانی علاوهبر نویسندگی، قصد کارگردانی فیلم را هم داشت. در حال حاضر، مشخص نیست چقدر از چیزی که الان میبینیم مربوط به نسخهی رایت است، اما با تمام اینها و با وجود اینکه اونجلاین لیلی گفته بود که نسخهی رایت با وجود شگفتانگیزش بودنش، در میان کارهای مارول تبدیل به یک خارجی احساس میشود، کماکان «انتمن» در مقایسه با بقیهی آثار مارول، غیرجدیتر و رهاتر است. این از یک طرف خوب است. چون هویت مرد مورچهای با ماموریتهای خندهدار اما جذاب گره خورده است. اما از طرفی، در حال حاضر نمیتوان مطمئن بود این فیلم نسبت به نسخهی رایت چقدر تغییر کرده و اگر همان نسخهی اصلی ساخته میشد، کمدی فیلم چقدر بهتر میشد و آیا این به نفع فیلم بود یا طبق گفتهی لیلی، در میان کارهای مارول به یک غریبه تبدیل میشد. روی هم رفته، «انتمن» سعی میکند فرمول آشنای روایت ریشهی ابرقهرمانان را با حالوهوای یک کمدی/رمانتیک بهعلاوهی عناصر نصفهونیمهای از داستانهای جاسوسی/سرقت ترکیب کند. درست در همین نقطه است که به حرف اصلیم دربارهی «انتمن» میرسم؛ بالاتر گفتم «انتمن» یکی از بهترینهایی است که «مارول» ارائه کرده. این یعنی «انتمن» اگرچه خیلی از اشتباهات فیلمهای بزرگتر مارول را تکرار نمیکند و اگرچه مطمئنا به خاطر روایت متمرکزش، پُرهرجومرج و بیهویت نمیشود و اگرچه فیلم تا پایان به عنوان یک اثر پاپکورنی خوب باقی میماند، اما اگر انتظار دارید مارول برایتان ولخرجی کرده باشد و در روایت داستان مرد مورچهای سنگتمام گذاشته باشد و در ترکیب عناصر کمدی/ابرقهرمانی/سرقت فیلم تا ته ماجرا رفته باشد، اشتباه میکنید.
«انتمن» فقط به این دلیل تبدیل به سفری جذاب میشود که خودش را درگیر چیز دیگری نمیکند و در قالب روایت تنهای ریشهی مرد مورچهای باقی میماند
«انتمن» کاملا فرمول داستان ریشهی ابرقهرمان را دنبال میکند و از همین سو، روند به شدت قابلپیشبینی دارد. خب، شاید این را باید به پای ارتباط فیلمهای جداگانهی مارول به یک هستهی اصلی دانست؛ هستهای که نمیگذارد بردگانش، هرکاری کنند که دوست دارند و بیپروا قدم بردارند. اما راستش، «انتمن» زیادی قابل پیشبینی احساس میشود. شاید اگر فیلم در آغاز دوران مارول اکران میشد، چنین حسی نداشتم. اما هنگام تماشای آن نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم و لحظه لحظهی فیلم را جلوتر پیشبینی نکنم. بله، روایت بینقص ریشهی یک ابرقهرمان کار سختی است. ناسلامتی همین اواخر در قالب «چهار شگفتانگیز» با یک نمونهی افتضاحش طرف بودیم. اما «انتمن» با تمام خوب بودنش در این ماموریت، یکجورهایی ایزولهشده و امن روایت میشود. اینکه بتوانی اتفاقات یک ساعت بعد را پیشبینی کنی و آنها به همان شکل اتفاق بیافتند، مطمئنا از ضعف فیلم است. اما بازهم نمیتوانم این حقیقت را نادیده بگیرم که فیلم در این زمینه اذیتکننده هم نمیشود. اینکه ارتباط فیلم با هستهی مرکزی دنیای مارول، دست و بال آن را بسته است، یکی از جنبههای بد دنیاسازی است، اما خب، در شرایطی که پایان فیلم قابلپیشبینی است، سازندگان باید با پر و بال دادن و جذاب کردن لحظات میانی و گذرا، آن را هیجانانگیز نگه دارند. «انتمن» پتانسیلهای بالایی برای این کار دارد، اما آنطور که انتظار میرود، از آنها استفاده نمیکند. مثلا در جایی از فیلم، انتمن با یکی از اعضای آشنای اونجرز درگیر میشود. اما چیزی خلاقانه در نحوهی برخورد این دو و نمایش آن وجود ندارد. تلاش برای خلق لحظات کمیک واضح، در میان کارهای مارول خوب هستند، اما در ابعادی وسیعتر موفقیتآمیز نیستند و شاید ناامیدکنندهترین بخش فیلم که دیگر مارول و غیرمارول نمیشناسد، فصل نفوذ و سرقت آن است که با توجه به قابلیتهای انتمن و یاران حشرهاش نوآورانه نمیشود و به چیزی شگفتانگیز صعود نمیکند. این درحالی است که ما از ابرقهرمانی ریزاندام و حشرهوار انتظار مخفیکاریهای بیشتری داریم و این مسئله که جزو تخصص کاراکتر اصلی هم است، از ابتدای فیلم به عنوان یکی از عناصر مرکزی داستان نام برده میشود، اما وقتی به عملیات سرقت اصلی میرسیم، خبری از آن اتفاقات غیرقابلپیشبینی و تنشزایی که به حرکات پیچیدهی کاراکترها ختم شود، نیست.
«انتمن» کاملا فرمول داستان ریشهی ابرقهرمان را دنبال میکند و از همین سو، روند به شدت قابلپیشبینیای دارد
لحظات دراماتیک فیلم نیز وضعیت بهتری ندارند و این از عدم پردازش عمیق کاراکترهای اصلی سرچشمه میگیرد؛ پاول راد در قالب اسکات لنگ/مرد مورچهای شاید از لحاظ زور و بازو انتخاب خوبی برای یک شخصیت ابرقهرمانی به نظر نرسد، اما هدف در اینجا معرفی قهرمانی از دل آدمی ساده و معمولی بوده است. اگرچه راد عملکرد قابلقبولی در نمایش یک مرد عادی دارد، اما اگر شخصیت او به چیزی بهیادماندنی تبدیل نمیشود، از سر فیلمنامه است. بزرگترین چیزی که اسکات در زندگیاش میخواهد، تبدیل شدن به پدری قابلافتخار برای دخترش است. چرا که او بعد از یک سرقت رابینهودوار و به زندان افتادن، باید خیلی چیزها را جبران کند. خب، مشکل این است که فیلمنامه هرگز کاری برای مهمسازی رابطهی اسکات و دخترش نمیکند. از طرفی، دخترش نیز جزو همان بیشمار دخترهای بانمک سینمایی است که بزرگتر از سنشان حرف میزنند. اگرچه رابطهی پدر و فرزندی این دو قلب احساسی فیلم را تشکیل میدهد، اما راستش، عمق رابطهی آنها از رابطهی اسکات و آنتونی (مورچهی هلیکوپترش) فراتر نمیرود و البته طبق معمول اکثر آثار مارول، انگیزهها و دلیل شرارت آنتاگونیست قصه هم در حد همان کلیشهی «من میخوام پادشاه دنیا بشم» است! اشتباه نکنید. «انتمن» کماکان در کنار «نگهبانان کهکشان» و «سرباز زمستان» از خوشساختترین کارهای مارول است. برای مثال به سکانسهای اکشن پایان فیلم نگاه کنید که چه حالوهوای «داستان اسباببازی»وارِ فوقالعادهای دارد و شوخی آیفونمحورِ جالبی که سازندگان وسط نبرد مرگ و زندگی کاراکترها میکنند، چقدر هوشمندانه از آب درآمده است. یا ببینید که چگونه مونتاژ تمرینات قهرمان که در این جور فیلمها به یک کلیشهی خستهکننده تبدیل شده، به لطف طبیعت ویژهی انتمن که شامل دویدن همراه مورچهها در زیر زمین و دستور دادن به آنها برای شیرین کردن قهوه میشود، این بخش را دیدنی نگه میدارد. یا اینکه چقدر عملیات انتمن که شامل نجات دنیا و هستی نمیشود، تفاوت لذتبخشی را به همراه آورده است. یا لحن فیلم که تعادل خوبی روی کمدی و درام دارد و کیلومترها از فیلمهایی مثل «دوران اولتران» فاصله دارد. اما خب، اگر پرداخت رابطهی اسکات و دخترش وضعیت بهتری داشت و اگر روی جنبهی مخفیکارانهی انتمن بیشتر تمرکز میشد و فصل نفوذ و سرقت، از پیچیدگی و تنش بهره میبرد، «انتمن» میتوانست به تجربهای بهیادماندنیتری تبدیل شود. در حال حاضر، «انتمن» خیلی با بد بودن فاصله دارد، اما درحالی که تماشای آن برای طرفداران دوآتیشهی مجموعههای کمیکبوکی همراه با دست و جیغ و هورا است، برای بقیه دلیلی برای اهمیت دادن رو نمیکند. همانطور که فیلم طبق سنت مارول بعد از دو پایانبندی اضافه (!)، در یکی از خندهدارترین جوکهایش از بازگشت انتمن خبر میدهد(مارول جان لازم به گفتن نیست!)، اما باید دید آیا در قسمتهای بعد همراهی مرد مورچهای با کاپیتان امریکا و دار و دستهاش، او را به یک کاراکتر اضافی دیگر تبدیل میکند، یا فیلمهای بعدی میدانی برای نمایش شگفتیها و هنرهای واقعی کوچکترین قهرمان زمین میشود. تهیه شده در زومجی