// چهار شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۳۰

نگاهی به نیمه‌ی‌ اول فصل‌ دوم سریال The Flash

پس از پخش ۹ قسمت ابتدایی فصل دوم سریال The Flash، شبکه‌ی سی‌دبلیو به مانند همیشه آن را به تعطیلات نیم‌فصل برده است. زومجی از این فرصت بهره برده و در این مقاله نگاهی به روند سریال تا به این‌جای کار انداخته است. با ما همراه باشید.

The-Flash-key-art-16x9-1

در اوایل کار، یعنی زمانی که سی‌دبلیو رسما اعلام کرد که قصد ساخت یک اسپین آف تازه از سریال «کمان‌دار»(Arrow) را دارد، «فلش» را به سادگی یکی دیگر از آن آثار سودآور و بی‌معنی به حساب آوردم. علت اولم این بود که باور داشتم، این پروژه برای کسب درآمد لازم، به حدی خود را وابسته به Arrow می‌کند که تحملش برای مخاطب سخت می‌شود و همین موضوع باعث می‌شد به خود اجازه ندهم که سمت چنین اثری بروم. اما راستش را بخواهید، حقیقت چیز دیگری بود. «فلش» برخلاف انتظارم شروع ساده‌ای داشت. شخصیت بری الن را راحت‌تر از همیشه معرفی کرد، با یک سری شخصیت به ظاهر مقوایی اما جدید به دنیایش رونق بخشید و در پایان با یک حادثه‌ی علمی‌تخیلی او را تبدیل به سریع‌ترین فرد روی زمین کرد. این روایت به حدی جالب و دوست‌داشتنی بود که دل‌کندن از «فلش» را در همان ابتدا برای بسیاری سخت کرد. چیزی نگذشت که علت تماشای «فلش» دیگر داشتن اطلاعات کامل برای لذت بردن از قسمت‌های کراس‌اور «کمان‌دار» نبود و بسیاری اثر را به خاطر ذات مخصوصی که داشت دنبال می‌کردند.

در میان تمام این مباحث، جالب‌ترین چیز آن بود که بری الن تفاوت بی‌پایانی با الیور کوئین داشت و هر چه‌قدر کمان‌دار با انواع و اقسام ناراحتی‌ها و مصیبت‌ها دست و پنجه نرم می‌کرد، بری خندان و شاداب در حال افزایش سرعت‌اش بود. این موضوعات و چندین و چند چیز دیگر که در راس همه‌ی آن‌ها فاکتوری با نام «تفاوت» قرار گرفته بود، باعث شد فلش در مدتی نه چندان طولانی یکی از آن آثاری شود که دوست‌داران ابرقهرمان‌های دی‌سی آن را به خاطر خودش تماشا کنند و در دنیای خوش‌رنگ و لعاب‌اش فرو بروند. با تمام این‌ها، پایان فصل اول سریال برای خیلی‌ها مثل من حکم یک زنگ خطر جدی را داشت. موضوع این بود که روند آرام و یکتای «فلش» در قسمت‌های آخر فصل اول به حدی به هم خورد و همه چیز انقدر علمی‌تخیلی شد که دیگر پذیرش‌اش برای مخاطب به مانند کنار آمدن با اسلحه‌ی یخ‌ساز کاپیتان کلد(!) یا همان لئونارد اسنارت ساده به نظر نمی‌رسید. حرفم این نیست که این مسائل باعث شد که فصل اول «فلش» از نظر کیفیتی صدمه‌ای ببیند؛ بلکه موضوع این بود که آیا این سریال هم در ادامه به مانند بسیاری از آثار سی‌دبلیو(نمونه‌ی آخرشان همین Arrow) از مسیر خود منحرف می‌شود و کم‌کم به اثری بی‌صفت تبدیل می‌گردد یا سازندگان این شلوغی را آن‌قدر خوب مدیریت می‌کنند که هیچ صدمه‌ای به استخوان‌بندی «فلش» وارد نشود؟

به مانند بسیاری از مخاطبان، فصل دوم را دقیقا برای رسیدن به پاسخ این سوال آغاز کردم. اما برخلاف انتظارم جواب سازندگان چیزی کاملا متفاوت با دو گزینه‌ی مطرح‌شده از سوی من بود. آن‌ها نه دنیای‌شان و یگانگی‌اش را از بین بردند و نه خیلی به جمع و جور کردن همه‌ی مسائل پر خطر پرداختند. در اغلب اپیزودهای ابتدایی این فصل، سازندگان صادقانه و بی‌آلایش در مرزی شکننده از سقوط و اوج قدم برداشتند و در ادامه با بهره‌برداری از انواع و اقسام قسمت‌ها، «فلش» را به سادگی به روزهای اوج‌اش بازگرداندند. موضوع این است که سازندگان دنیایی که ساخته‌اند را خوب می‌شناسند و به همین سبب، به جای رفع و رجوع عمدی مشکلات آن، می‌گذ‌ارند خود روایت داستان مشکلات را حل کند و جالب‌تر این که موفق هم می‌شوند. سیر اپیزودهای مختلف فصل دوم «فلش» از کراس‌اور شلوغ و پر از موجودات افسانه‌ای گرفته تا قسمت نهم که در آن دو آنتاگونیست پتانسیل‌دار فلش را آن‌گونه که می‌خواهیم به چالش می‌کشند به شکلی جریان یافته که تمام سوال‌های بی‌جا، گنگی‌های به وجود آمده از مسائلی چون سفر در زمان و از همه مهم‌تر تمام خاطرات بد قبلی‌مان را از بین می‌برد. خواه یا ناخواه باید بپذیریم که این همان چیزی است که تا به این‌جا فصل دوم «فلش» را پر رونق و ارزشمند تصویر کرده است.

یکی از نکات مثبت فصل دوم «فلش» بها دادن بیشتر سازندگان به شخصیت‌های پیرامون بری الن و پردازش بهتر روابط آن‌ها با یکدیگر است

به مانند همیشه و همان‌گونه که انتظارش را داشتیم، این‌بار هم درام‌های سریال خیلی سطح بالاتر از «کمان‌دار» نشده و هنوز در بسیاری مواقع با استانداردها فاصله‌ی بسیار دارد. (حق بدهید که در دنیایی که «دردویل» و »جسیکا جونز» را به عنوان سریال‌های ابرقهرمانی می‌شناسیم، انتظارمان از درام‌ حاضر در این‌گونه آثار بیشتر شده باشد و با بچه‌بازی‌های ساده‌لوحانه‌ی سی‌دبلیو راضی نشویم.) اما خوش‌بختانه درام حاضر در «فلش» در فصل دوم با دو ویژگی تازه، بر ارزش تماشای اثر می‌افزاید. اول آن که به مانند «کمان‌دار» آزاردهنده(!) نمی‌شود و حتی در بدترین لحظات قابل تحمل به نظر می‌رسد و در برخی سکانس‌های اندک کمی بار احساسی هم تحویل مخاطب می‌دهد و دوم هم این که نسبت به فصل قبلی خود پیشرفت قابل توجهی دارد. در فصل اول، سازندگان یا در حال شناساندن «فلش» به مخاطبان بودند و خیلی به دیگر کاراکترها بها نمی‌دادند، یا آن‌قدر مبارزه با آنتاگونیست داستان همه چیز را به فراموشی می‌سپرد که دیگر وقتی برای این‌گونه پردازش‌ها باقی نمی‌ماند. در فصل دوم، به سبب روند تازه‌ای که سریال در روایت‌اش پیش گرفته(روندی که دیگر هر قسمت معرفی یک آنتاگونیست تازه را نمی‌پسندد) با شخصیت‌پردازی بهتری رو به رو می‌شویم و سطح the-flashروابط بین هر کدام از کاراکترهای قصه را بیش از پیش درک می‌کنیم. این موضوع در کنار عدم ترس سی‌دبلیو برای خیلی جدی نگرفتن «فلش» باعث می‌شود سریال در اغلب دقایق همان‌چیزی که باید را به مخاطب ارائه کند.

یکی از دگردیسی‌های مثبت «فلش» در فصل دوم، مسیری است که سازندگان برای معرفی آنتاگونیست قصه پیش گرفته‌اند. برخلاف فصل قبلی که همه‌چیز را تکه‌تکه تماشا می‌کردیم، این‌بار قصه تمام و کمال جلو می‌رود اما هرگز از معرفی آنتاگونیست دهشتناک و شکست‌ناپذیرش یعنی «زوم» نیز دست بر نمی‌دارد. این موضوع تا حد خوبی به همزادپنداری مخاطب با شخصیت اصلی کمک می‌کند و بری الن را بیشتر با ظاهر انسانی‌اش و تمام ضعف‌هایی که دارد به نمایش می‌کشد. اگر فصل قبلی اول به سراغ بری الن رفت و سپس همه چیز را به فلش سپرد، این فصل روی این موضوع مهم که هر دوی آن‌ها یک نفر هستند تاکید ارزشمندی دارد. در حقیقت، روایت خوش‌شکل و جذاب فصل دوم فلش به همین سبب به دست آمده است. این توجه سازندگان به موضوعی که خیلی‌ها در سریال‌های ابرقهرمانی فراموشش می‌کنند، باعث شده تا «فلش» با همه‌ی موجودات عجیب و غریب‌اش، با لحظه‌های خنده‌دارش و درام‌های بعضا نچسب‌اش و حتی با دقایق ابرقهرمانی‌اش، بیش از همه چیز روایت زندگی یک انسان باشد، نه یک ابرقهرمان. این‌جا، بری همان‌قدر که درگیر ناراحتی‌های کارآگاه وست به خاطر پسرش است و به رابطه‌ی دوستان‌اش با یکدیگر اهمیت می‌دهد به «زوم» می‌پردازد و نه بیشتر از آن. او هر موضوع را آن‌قدری که باید جدی می‌گیرد، اما این باعث نمی‌شود تمام چیزهای دیگر دنیا را فراموش کند و فقط به یک مسئله بپردازد. رفع این مشکل بزرگ که در فصل اول «فلش» به چشم می‌خورد، یکی از معجزه‌های سازندگان در فصل دوم است. معجزه‌ای که حقیقتا لایق ستایش به نظر می‌رسد.

برخلاف اغلب افرادی که «فلش» را بچگانه و بی‌معنی می‌خوانند، وجود «مرد کوسه‌ای» یا آنتاگونیستی مانند «زوم» را از نکات مثبت سریال به شمار می‌آورم. علتش چیزی نیست جز این که «فلش» با تمام این‌ها هنوز در همان مسیری حرکت می‌کند که از ابتدا آغاز کرده بود و برای جذاب‌تر کردن دنیای‌اش قوانین بازی را عوض نمی‌کند. این‌جا، سازندگان بعد از مدتی از داستان مبارزه با شخصیت‌های تاریک شهر خسته نمی‌شوند و ناگهان کنستانتین را به بی‌ربط‌ترین شکل ممکن وارد داستان نمی‌کنند.(مدیونید اگر فکر کنید منظورم کمان‌دار است) «فلش» در فصل دوم شاید به خاطر آوردن زوم کمی تکراری احساس شود(زیرا بازهم نکته‌ی آنتاگونیست قصه مثل فصل قبل در سرعت‌اش نهفته است)، اما حداقل از مسیری که باید و شاید فاصله نمی‌گیرد و به داستان‌های خطی و بی‌صفت دیگر پناه نمی‌برد. در تک‌تک لحظات، سریال داستانی مشخص، در خیلی مواقع قابل انتظار، ابرقهرمانانه و فلش‌گونه را یدک می‌کشد و دقیقا همین موضوع است که باعث می‌شود دیدن شخصی که می‌تواند آب و هوا را تغییر دهد یا آنتاگونیستی که تمام تلاش‌اش را می‌کند که نسخه‌ی دسته هشتم جوکر باشد، آزاردهنده و نا‌مانوس به نظر نرسد. اما خب نمی‌توان منکر این شد که این‌گونه آنتاگونیست‌های ساده، اگر به حد قابل قبول‌تری از شکل‌گیری می‌رسیدند و صرفا به شکلی یک‌بار مصرف برای برخی اپیزودها ساخته نشده بودند، می‌توانستیم از فلش خیلی خیلی بیشتر از این حرف‌ها لذت ببریم.

comic-con-2015-the-flash-season-2-zoom-is-coming-504563

یکی دیگر از نکات مثبت سریال این است که برخلاف هم‌رده‌اش یعنی کمان‌دار، بخش زیادی از ماجراهای خود را برای «تامین بیننده برای سریال بعدی سی‌دبلیو» هدر نمی‌دهد. هیچوقت فکر نمی‌کردم اسپین‌آف بودن یک سریال بتواند به جذاب‌تر شدن آن بیافزاید. اما پس از تماشای بلایی که سی‌دبلیو بر سر کمان‌دار آورده، نظرم را به کلی عوض کردم. به سبب دخالت داده نشدن اهداف دیگر شبکه در بندبند فلش و چندین و چند موضوع دیگری که در بالا به آن اشاره کردم، سریال به حدی فوق‌العاده از یگانگی رسیده است. این دنیای واحد و فارغ از هرگونه چیز بی‌ربط، باعث شده تا تنها قسمت‌هایی که ممکن است خیلی به سبک و سیاق سریال نخورند، کراس‌اورها باشد و این در حالی است که همین کراس‌اورها هستند که به تماشای «کمان‌دار» کمک می‌کنند.

فارغ از تمام این‌ها، فصل دوم «فلش» تا به این لحظه از یک ویژگی دیگر نیز پرده‌برداری کرده است: «دادن فرصت بیشتر به بازیگران برای هنرنمایی». در فصل قبلی، آن‌قدر سطح پیشروی داستان با تکیه بر ابرقهرمانی بودن قصه پایین آمده بود که اغلب بازیگران سریال، فقط و فقط باید دیالوگ‌های نوشته‌شده روی کاغذ را تکرار می‌کردند. اما این‌بار داستان به خاطر همان نکاتی که در بالا به آن‌ها اشاره کردم، تبدیل به جایی برای ظرفیت بخشی به شخصیت‌ها و خارج کردن آن‌ها از حالت کاغذی شده است. این اتفاق تازه، باعث شده تا بازیگران سریال از گرانت گاستین در نقش فلش گرفته تا تام کاوانا فرصتی جدی برای روی دایره ریختن توانایی‌های‌شان داشته باشند. این موضوع برخلاف انتظارتان فقط جزء نکات مثبت نیست، بلکه برخی کمبودهای دیده نشده در فصل قبلی را نیز با خود Flash-204-1-600x751به همراه دارد. در حقیقت، شاید برخی‌ها مثل گاستین در ادای بخش‌های تازه‌ای هم‌چون درام قابل توجه نیز موفق باشند و برخی مثل کاوانا به بهترین شکل ممکن، تفاوت دو شخصیت با یک ظاهر یگانه را به نمایش بگذارند اما افرادی مثل کندیس پِتِن نیز وجود دارند که با درگیر شدن در بخش‌های جدی‌تری از ایفای نقش، لحظاتی مسخره و بی‌معنی را به نمایش می‌گذارند. البته، اگر صادقانه قضاوت کنیم، کفه‌ی سنگین ترازو متعلق به بازیگرانی است که در ایفای نقش یا به مشکلی بر نمی‌خورند یا فراتر از انتظارات ظاهر می‌شوند.

«فلش» در فصل دوم، برخلاف تمام پیش‌بینی‌های غلطی که بر علیه آن صورت گرفته بود، اثری یگانه، دوست‌داشتنی و در نوع خود ارزشمند است که شاید جزئی از آثار درجه‌ی یک تلویزیون نباشد اما هنوز هم یکی از آن سریال‌هایی است که می‌توانید هر هفته برای لذت بردن از یک داستان ابرقهرمانی که اتفاقا به انسان بودن شخصیت اصلی هم تاکید دارد، به تماشایش بپردازید. سریال، با پیشرفت‌هایی قابل توجه نسبت به فصل اول، حتی از سریال دیگر دی‌سی یعنی »کمان‌دار» نیز پیشی گرفته و با جواب دادن به این سوال که آنتاگونیست قصه به دنبال چه چیزی است، در نیم‌فصل به پایان می‌رسد. شاید نتوان در رابطه با ادامه‌ی داستان از هم‌اکنون حرفی محکم به میان آورد، اما می‌دانیم که سریال تا این‌جای فصل ثابت کرده می‌خواهد یکی از بهترین‌ها در نوع خود باشد.

تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده