// چهار شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۰۰

گیشه: معرفی فیلم Steve Jobs

«استیو جابز» شاید در ظاهر یک درام زندگینامه‌ای باشد، اما به سرگرم‌کنندگی و هیجان‌انگیزی یک اکشنِ پرانفجار است. زومجی در این شماره از «گیشه»، نگاهی به این فیلم انداخته است.

steve jobs.jpg

حالا نام آرون سورکین تبدیل به یک برند شده است. او فقط یک نویسنده‌ی متفکر معمولی که متن را به نگارش درمی‌آورد نیست. بلکه تک‌تک کلمات به‌کار رفته در جملاتش چنان باظرافت، پرجزییات و غوطه‌ورکننده هستند که می‌توان حس و اتمسفر و نحوه‌ی کارگردانی و میزانسن را از روی کاغذ هم لمس کرد. به خاطر همین است که این روزها وقتی حرف از «استیو جابز» می‌شود، اگرچه کارگردان شناخته‌شده‌ای مثل دنی بویل پشت دوربین فیلم ایستاده، اما این نام سورکین است که چپ و راست تکرار می‌شود و این او است که بیشتر از هرکسی مورد تحسین قرار می‌گیرد. تمام اینها به این دلیل است که در رابطه با آثاری که از روی نوشته‌های سورکین ساخته می‌شوند، تقریبا همه می‌دانند که چیزی که دارند روی پرده یا در قاب تلویزیون می‌بینند، فضای دیوانه‌وار، نیمه‌سورئال و رها از بندِ زمان و مکانِ ذهنِ سورکین است و کارگردان چاره‌ای جز قدم گذاشتن به درون آن ندارد. این کلمات سورکین هستند که در ظاهرِ سربازانی خستگی‌ناپذیر همه‌چیز را کنترل می‌کنند. همین باعث شده تا هروقت خبری از او می‌شود، گوش به زنگ باشیم. مگر چندتا نویسنده‌ با چنین فرمول عجیب و درگیرکننده‌ای وجود دارند؟

steve-jobs-movie-poster-800px-800x1259

آخرین باری که سورکین همراه با دیوید فینچر نسخه‌ی ویژه‌ی خودش از افراد مشهور و پیشگامِ عصر کامپیوتر را ساخت، «شبکه‌ی اجتماعی» به یکی از بی‌نظیرترین فیلم‌های قرن بیست و یکم تبدیل شد. اگرچه او با «مانی‌بال» و مخصوصا سریال «اتاق خبر» به نوشتن درباره‌ی نابغه‌هایی با ایده‌آل‌های سخت اما دست‌یافتنی ادامه داد، اما منتظر بودیم تا ببینیم همکاری او با دنی بویل برای نمایش نسخه‌ی ویژه‌ی خودش از یک غولِ خودخواهِ جامعه‌ستیزِ کامپیوتری دیگر که اختراعاتش نحوه‌ی تعاملات بشر مُدرن را تغییر داده، چگونه خواهد بود. جواب این سوال را هنگام تماشای فیلم و زمانی که به‌طرز عمیقی در رقص تصاویر، کلمات و بازی‌ها فرو رفته‌اید، پیدا خواهید کرد؛ مهم نیست چقدر با جادوی سورکین آشنا هستید، او باز در «استیو جابز» قلب‌تان را به تپش می‌اندازد، پیچیدگی را جلوی رویتان تشریح می‌کند و انرژی را با سرعت نور در رگ‌هایتان به حرکت می‌اندازد.

تمام اینها به خاطر این است که سورکین در نوشتن «استیو جابز» موضوع را ساده و سرسری نگرفته است، بلکه برای رسیدن به چیزی فراتر از آثار قبلی‌اش، چالش و نوآوری را در آغوش کشیده است. مسئله این است که مهم نیست سورکین یا هرکس دیگری چقدر در کارش منحصربه‌فرد است. بدون چالش و خلاقیت کافی، یگانه‌بودن جایش را به تکرار می‌دهد. شاید حتی اگر سورکین داستان شخصیت مدیرعامل اپل را با همان ساختارِ «شبکه‌ی اجتماعی» اقتباس می‌کرد، اتفاق خاصی نمی‌افتاد. اما نکته‌ی تحسین‌برانگیز ماجرا این است که او به این کار آسان تن نداده و سعی کرده برای «استیو جابز» سراغ ساختار دیگری برود تا هم فیلم را به تجربه‌ی متفاوتی از «شبکه‌ی اجتماعی» تبدیل کند و هم آن را یک پله پشت سر بگذارد. برای درک بهتر حال‌و‌هوای دیوانه‌وار و هیجان‌انگیز جاری در «استیو جابز» باید به سکانس افتتاحیه‌ی «شبکه‌ی اجتماعی» برگردیم.

یادتان می‌آید در آغاز آن فیلم جسی آیزنبرگ و رونی مارا چه گفتگوی دو نفره‌ی سرگیجه‌آوری داشتند؛ جایی که مارک زاکربرگ هم‌زمان درباره‌ی پنج موضوع حرف می‌زد و دختر نمی‌توانست به او برسد. ساختار «شبکه‌ی اجتماعی» طوری بود که به کاراکترها فرصت نفس کشیدن می‌داد و فیلم درکنار چنین لحظاتِ پُرشتابی، بعضی‌وقت‌ها پایش را روی ترمز هم می‌گذاشت. اما تقریبا تمام دو ساعت زمان «استیو جابز» مثل سکانس آغازینِ «شبکه‌ی اجتماعی» می‌ماند و ساختار فصل‌گونه‌ی فیلم که به پشت صحنه‌ی رونمایی از سه‌تا از محصولات ساخته‌ی استیو جابز می‌پردازد، دارای تنظیماتی است که باعث می‌شود کاراکترها هرگز وقتی برای تلف کردن و آرام و قرار گرفتن نداشته باشند و از همین رو، بی‌وقفه درحال راه رفتن و صحبت کردن و دعوا کردن و متقاعد کردن و رو کم‌کردن و فریاد زدن باشند.

steve jovs

اگر سورکین را نشناسید، ممکن است فکر کنید تماشای بی‌تغییر کاراکترها در راهروهای تنگ و گرفته‌ی تالارهای مختلف کسل‌آور است، اما دقیقا برعکس این موضوع صادق است. به‌طوری که «استیو جابز» بعد از «مکس دیوانه: جاده‌ی خشم» یکی از اکشن‌ترین فیلم‌های ۲۰۱۵ است و گذاشتن نام ژانر درام زندگینامه‌ای مطلق بی‌عدالتی بزرگی به کاری است که سازندگان این فیلم انجام داده‌اند. اگر جرج میلر با ترکیب یک بیابان پسا-آخرالزمانی، یک مشت روانی کچل، ماشین‌های شخصی‌سازی‌شده برای نبرد و دنیایی وسیع توانسته بود دو ساعت ما را پای صندلی‌هایمان میخکوب کند، بویل، سورکین، مایکل فاسبندر و دیگران چنین سواری دلهره‌آور و نفسگیری را با استفاده از گفتگوی چندین کاراکتر با یکدیگر خلق کرده‌اند. به راحتی می‌توان سیر پیشرفت سورکین در اجرای فرمولش را در جای‌جای «استیو جابز» دید. قبل از این سریال «اتاق خبر» اوج کار سورکین بود، اما حالا «استیو جابز» این لقب را به‌دست می‌آورد. چون فیلم رسما چه از لحاظ بحث‌های پینگ پونگی، تکه‌کلام‌های خنده‌دار، عمق داستان و احساس نابی که کاراکترها را به هم متصل می‌کند، «شبکه‌ی اجتماعی» و «اتاق خبر» را پشت سر می‌گذارد.

تقریبا تمام دو ساعت زمان «استیو جابز» مثل سکانس آغازینِ «شبکه‌ی اجتماعی» می‌ماند

فیلم‌های زندگینامه‌ای معمولا هیجان زیادی را در بیننده ایجاد نمی‌کنند. چون اکثرشان سعی می‌کنند به جای باز کردن دل‌ و روده‌ی شخصیت محوری داستان و نمایش خصوصیات او، سیر زندگی او را با کم‌ترین دست‌کاری از ابتدا تا لحظه‌ی مرگ روایت کنند. سورکین در «شبکه‌ی اجتماعی» و «استیو جابز» اجازه نمی‌دهد واقعیت دست و بالش را ببندد و با تزریق مقدار زیادی خیال به قطراتی از حقیقت، پرده‌ای که بین ما و روان و طرز فکر سوژه فاصله می‌اندازد را حذف می‌کند. مطمئنا «استیو جابز» بهترین منبع برای آشنایی با مسیر زندگی کاری و حرفه‌ای مدیرعامل اپل نیست (ناسلامتی فیلم قبل از رونمایی از آی‌مک در سال ۱۹۹۸ به پایان می‌رسد)، اما فیلم موفق می‌شود بهتر از هر چیز دیگری که درباره‌ی این فرد نوشته و ساخته شده، ما را به هسته‌ی ناشناخته‌ی درونی او نزدیک کند و به یک مطالعه‌ی شخصیتی عمیق تبدیل شود و در این بین، دست از سرگرم‌کننده بودن هم نمی‌کشد.

steve jovs.jpgaa

هدف اصلی فیلم دادن تصویری قابل‌درک از جابز است، نه بازسازی تک‌تک لحظات مهم زندگی‌اش. به خاطر همین است که در طول فیلم همه‌چیز در خدمت نزدیک کردن ما به این شخصیت است؛ تمامی کاراکترها ابزاری برای تاباندن نور به بخشی از پیکر جابز هستند. از نامزد سابقش و جوآنا هافمن (مدیر برنامه‌ریزی‌های جابز) تا اندی هرتزفیلد (برنامه‌نویس ارشد تیم)، استیو وزنیاک (دوست و همکار سابق جابز)، جان اسکالی (رییس هیت ‌مدیره اپل) و از همه مهم‌تر دخترِ جابز. شاید حقیقت با چیزی که در فیلم می‌بینیم، متفاوت باشد. اما جابز از چشم‌انداز سورکین به عنوان آدمی رنگ‌آمیزی می‌شود که به همان اندازه‌ای که نقشی مسیح‌وار در هدایت کمپانی دارد، به همان اندازه روانی و غیرقابل‌کنترل است. مردی خودخواه که بیشتر از دخترش به عکس روی مجله اهمیت می‌دهد. خودش را دانای کل می‌داند و برای طرز فکر و نقطه نظر هیچکس دیگری احترام قائل نیست و کافی است در مقابلش ایستادگی کنی، تا مورد ضربات خنجرهای غرورش قرار بگیری. طرز نگاهش را برابر با کسانی مثل آلن تورینگ و لئوناردو داوینچی می‌داند و به معنای واقعی کلمه به عنوان ترسناک‌ترین رییس دنیا پردازش می‌شود. هیولایی که به «غیرممکن» باور ندارد و «نه» و «نمیشه» را به عنوان جواب قبول نمی‌کند. اما به همان اندازه دارای انرژی الهام‌برانگیزی است که به قول خودش زیردستانش را همچون یک رهبر ارکستر با امواجش همراه می‌کند.

«استیو جابز» قلب‌تان را به تپش می‌اندازد و پیچیدگی را جلوی رویتان تشریح می‌کند

در ظاهر چنین کاراکتری باید یک شخصیت منفیِ غیرقابل‌تحملِ تمام‌عیار باشد، اما مسئله این است که (۱) او طوری باهوش و جذاب است که حتی وقتی توی صورت دخترش می‌‌گوید که او دخترش نیست، از دستش عصبانی نمی‌شویم و (۲) چنین آدمی طوری ترسیم می‌شود که ما او را باور می‌کنیم. ما باور می‌کنیم که نبوغ جابز، بدون نکات منفی نبوده است. که طرز فکر حرفه‌ایش، چگونه روی زندگی شخصی‌اش تاثیر می‌گذارد. ما باور می‌کنیم که او ادا درنمی‌آورد و واقعا چنین انسانی با چنین رنگ‌آمیزی پیچیده‌ای وجود داشته است و ما باور می‌کنیم که او در واقع هوش مصنوعی بی‌احساسی است که باید به مرور زمان پیشرفت کند. در طول فیلم ما جابز را در حال طراحی ماشین‌های مختلفش می‌بینیم، اما این در واقع خود اوست که دارد از یک هوش مصنوعی که دنیا را به صورت دودویی می‌بیند، به یک کامپیوتر بااحساس تبدیل می‌شود. در آغاز فیلم مکینتاشِ جابز نمی‌تواند «سلام» بگوید. این شاید استعاره‌ای از خودِ جابز است که به زور با بقیه ارتباط برقرار می‌کند و اگر هم می‌کند از ته دل نیست. اما نهایتا می‌بینیم که چگونه پیشرفت تکنولوژی به پیشرفت او می‌انجامد تا فارق از نگران گذشت زمان‌بودن، همچون یک کامپیوتر با تمام قلبش «سلام» بگوید و این چه لحظه‌ی لذت‌بخشی است.

steve-jobs-danny-boyle-2462-d014-00058-r-crop

سورکین به فراتر از کاری که با مارک زاکربرگ کرده بود، می‌رود و جابز را به عنوان یک «شگفتی» معرفی و بررسی می‌کند. انگار در حال تماشای یکی از عجایب تاریخ هستیم و دیدن یک «شگفتی» فارغ از جنبه‌های ترسناک و سیاهش، لذت‌بخش است. البته اینجا نباید از کاری که مایکل فاسبندر با این نقش کرده هم گذشت. او طوری در این نقش جفت‌و‌جور شده که تک‌تک لبخند‌های کم‌تعداد و فریاد‌های بی‌شمارش را حس می‌کنید. این از آن بازی‌هایی است که تعداد لحظات درخشانش آن‌قدر زیاد است که شمارش‌ از دستتان در می‌رود. چون فاسبندر طوری همگام با سرعت کلمات و جزییات شخصیتی که سورکین خلق کرده قدم برمی‌دارد که در تمامی لحظات فیلم میخکوب‌کننده است. بماند که بقیه‌ی بازیگرها نیز (مخصوصا کیت وینسلت) پای به پای فاسبندر می‌دوند و کم نمی‌آورند.

همان‌طور که گفتم «استیو جابز» قبل از دنی بویل، فیلم آرون سورکین است و به همین دلیل طبق معمول در اکثر اوقات فیلم شاهد همان استدی‌کمِ معروف سورکین که گفتگوی کاراکترها را دنبال می‌کند، هستیم. اما خوشبختانه این باعث نشده تا خبری از عناصر و حقه‌های تصویری زیبا و هیجان‌آور بویل نباشد. اگرچه تقریبا تمام زمان فیلم در راهروها و اتاق‌های تنگ و بسته جریان دارد، اما بویل موفق شده علاوه‌بر اتمسفرسازی، تنوع تصویری هم ایجاد کند. مثلا به سکانسی که جابز درباره‌ی ماهواره‌ی اسکای‌نت صحبت می‌کند و همان لحظه دیوار تبدیل به یک مانیتور بزرگ می‌شود و مردم با کوبیدن پای‌هایشان به زمین باعث سروصدا و زمین‌لرزه می‌شوند را نگاه کنید که چگونه چشم‌انداز صحنه را گسترش می‌دهد. یا ببینید استفاده از موسیقی کلاسیک در پرده‌ی دوم شتاب فیلم را به چه مرحله‌ی نفسگیری می‌رساند.

این وسط، موسیقی الکترونیک فیلم که از روی افکت‌های سیستم‌عامل‌ها الهام‌برداری شده کاری می‌کند تا واقعا وارد فضای ذهنی کامپیوتری جابز شویم و نگاه خاص او را باور کنیم. خلاصه اینکه کارگردانی، تدوین و اتمسفر فیلم همگام با سناریو قدم برمی‌دارند. در طول فیلم هیچ‌وقت این احساس به‌تان دست نمی‌دهد که فقط درحال تماشای گفتگوی کاراکترها هستید و تمام لذت فیلم به آنها خلاصه می‌شود. چون واقعا بویل موفق شده جریان خروشان دیالوگ‌های چندلایه‌ی سورکین را درک کند و همراه با آنها فاز عوض کند و حتی به ضربه‌ی احساسی و هیجان‌انگیز آنها نیز بیافزاید.

«استیو جابز» کلاس تاریخ نیست. این فیلم برداشت هنرمندانه‌‌ی خیره‌کننده‌ای از روی یکی از پیچیده‌ترین غول‌های دنیای تکنولوژی است و همین رهابودن از حقیقت است که آن را بهتر از هر سندی ما را به درون ذهن آشفته اما دوست‌داشتنی شخصیتِ نابغه و پیچیده‌ی جابز وارد می‌کند. «استیو جابز» جزو آن دسته از فیلم‌هایی است که درمان احساس ناامیدی و خستگی هستند؛ چنان ولتاژی در سیم‌پیچی‌های این فیلم جریان دارد که هم سرگرم‌تان می‌کند و هم از شدت انرژی دیوانه‌واری که به مغزتان می‌فرستد تا مرز خون‌دماغ کردنتان هم پیش می‌رود!

برای تماشای نسخه فارسی فیلم Steve Jobs به وب‌سایت فیلیمو مراجعه کنید.

تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده