تحلیل سه‌گانه «شوالیه‌ تاریکی» نولان؛ «شوالیه‌ی تاریکی برمی‌خیزد» (قسمت دوم)

جمعه ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۹
مطالعه 12 دقیقه
2016-05-batman-trilogy
در قسمت اول مقالات بررسی ساختار و تم‌های «شوالیه‌ی تاریکی برمی‌خیزد» (The Dark Knight Rises)، نگاهی به ساختار فیلم انداختیم و حالا قبل از اینکه وارد اتفاقات این فیلم شویم، ماجراهای بتمن در دو فیلم اول را مرور می‌کنیم. همراه زومجی باشید.
تبلیغات
2015-12-batmans

در قسمت اول بررسی «شوالیه تاریکی برمی‌خیزد» از اینجا شروع کردیم که تریلوژی «بتمن» نولان یکی از آثاری است که به عنوان تاثیرگذارترین و تحسین‌شده‌ترین ساخته‌های سینمایی در کتاب تاریخ ثبت می‌شود. در زمینه‌ی فنی، تغییراتی که کریستوفر نولان و دار و دسته‌اش در چشم‌انداز فیلمسازی جریان‌ اصلی ایجاد کرده‌اند، طرز برخورد تماشاگران را با آثار بعد از خودش تغییر داد. از انتخاب‌ها و ریسک‌های شجاعانه در داستان‌گویی و تصویربرداری گرفته تا حتی موسیقی بی‌پروایی که استایل ترکیب‌بندی جدیدی را در فیلمسازی متولد کرد. اما مهم‌ترین چیزی که باعث شد فیلم‌های «بتمن» نولان اینگونه ذهن‌مان را درگیر کنند، تزریق تم‌های عمیق سیاسی/اجتماعی به درون کاراکترها و دنیایش بود. درحالی که اغلب فیلم‌های کمیک‌بوکی قبل از این سه‌گانه روی احساسات و درونیاتِ افراد تمرکز می‌کردند. نولان در قالب سه بلاک‌باستر هالیوودی مشکلات جوامع دنیای مُدرن را زیر ذره‌بین گذاشت و دست روی مسائلی گذاشت که این روزها تبدیل به بن‌بست ذهنی مردم و دولت‌ها شده است. موضوعاتی مثل طبیعت جرم و جنایت، سرچشمه‌ی آنها، محدودیت‌های قانون و شکست‌ مجریان آن و نقش شهروندان یک جامعه در تاثیرگذاری در دنیای اطراف‌ و تغییر جامعه‌های آسیب‌دیده‌شان. اینها بحث‌های ریشه‌ای عمیقی هستند که بشر دنیای مُدرن گریبان‌گیر آنها است. از سیاست‌مداران گرفته تا مایی که امکان ندارد هر شب پشت میز شام درباره‌ی آنها با یکدیگر حرف نزنیم و به نتیجه نرسیم.

نولان در این سه‌گانه درباره‌ی عدم مسئولیت‌پذیری گسترده‌ی تمام طبقات یک جامعه و اهمیت مشکلات مداوم عمومی که به فروپاشی ذره‌ ذره‌ی یک جامعه‌ی مدرن می‌انجامد، صحبت می‌کند. چرا همه‌ی اتفاقات بد و بزرگ‌ترین جرایم دنیا در گاتهام صورت می‌گیرد. چون گاتهام نماینده‌ی خیالی کلان‌شهرهای دنیای واقعی است. از نیویورک گرفته تا همین تهران خودمان. اینکه قسمت به قسمت دنیای فیلم‌ها به شهرهایی که ما در آن زندگی می‌کنیم یا می‌شناسیم نزدیک‌تر می‌شود و اینکه نولان تصمیم به واقع‌گرایانه کردن دنیای فانتزی بتمن گرفته است، فقط به دلیل یک تغییر صرف نسبت به دیگر اقتباس‌های بتمن نبوده است، بلکه به خاطر این است که او می‌خواهد با حذف کردن تمام چیزهایی که ممکن است بین گاتهام و دنیای ما فاصله بیاندازد، نشان دهد که تمام اتفاقات بد و خوبی که در شهر بتمن می‌افتد، در دنیای ما هم قابل رخ دادن است. با این تفاوت که فعلا ما می‌توانیم فقط با جنبه‌ی بد گاتهام همذات‌پنداری کنیم. نولان دنیایی را به تصویر می‌کشد که به یک موی نازک بند است و به خاطر نوع رفتار تک‌تک کسانی که آن را می‌سازند و پُر می‌کنند، هر لحظه ممکن است سقوط کند و با خاک یکسان شود. از دنیایی می‌گوید که بی‌عدالتی در آن بیداد می‌کند. خلافکاران در خیابان‌ها حکمرانی می‌کنند. پلیس‌ها خرید و فروش می‌شوند و سیاست‌مدارن به نفع منافع خودشان عمل می‌کنند و اگرچه این وسط، شهروندان عادی شهر مورد ظلم قرار می‌گیرند، اما حقیقت تلخ ماجرا این است که آنها تنها کسانی هستند که باعث بوجود آمدن این هرج‌و‌مرج شده‌اند و آنها تنها کسانی هستند که می‌توانند شهرشان را نجات دهند.

2015-06-the-joker-batman-quotes-1-warner-brothers

این بزرگ‌ترین پیامی است که بروس وین سعی می‌کند با پوشیدن لباس بتمن به گوش مردم گاتهام برساند. او در شهری زندگی می‌کند که از ریشه و سیستم مشکل‌دار است. مطمئنا مردم از چنین وضعیتی ناراحت هستند؛ دنیایی که قانون جنگل حکمفرما است، زنجیره‌ی مردم از هم گسسته است و نور هدایت‌کننده‌ای هم نیست که مردم را از اشتباهات‌شان آگاه کند و توانایی‌شان در تغییر دنیا را به آنها یادآور شود. بروس وین در چنین دنیایی به دنیا می‌آید. او شاید ممکن بود به جمع مردم گاتهام بپیوندد، اما قتل والدینش باعث می‌شود تا او از کودکی چشمانش را به روی حقیقت اطرافش باز کند. چیزی که قتل والدینش را برای او دردناک‌تر می‌کند، این حقیقت است که آنها آدم‌های خوبی بودند که از هوش و ثروت‌شان برای ساختن آینده‌ی گاتهام استفاده می‌کردند. اما در چشم‌انداز بی‌رحمانه‌ی نولان از گاتهام، تلاش‌های دو فرد تنها، فارق از تاثیرگذاری‌شان، هرگز نخواهد توانست تغییری ایجاد کند. نکته‌ی طعنه‌آمیز آن شب این است که والدین بروس توسط دزد خرده‌پایی از طبقه‌ی فقیر جامعه کشته می‌شوند؛ همان طبقه‌ای که توماس و مارتا وین سعی در نجات‌شان داشتند.

اما این واقعه درس ارزشمندی به بروس می‌دهد. او متوجه می‌شود «افراد» هرچقدر هم برای زندگی بهتر بقیه تلاش کرده باشند، به سادگی قابل از بین رفتن هستند و وقتی «افراد» از بین بروند، کارهای خوب‌شان هم متوقف شده و همراه آنها دفن می‌شود. خب، طبیعتا بروس در بزرگسالی به این واقعه‌ی طعنه‌آمیز به عنوان عمق پوچ دنیا نگاه می‌کند. اما به محض شروع تمریناتش زیر نظر راس الغول، او معنای دیگری از این واقعه‌ بیرون می‌کشد. مثل مخترعی که بارها به در بسته خورده، ناگهان متوجه می‌شود والدینش برای هیچ‌و‌پوچ کشته نشده‌اند، بلکه تجربه‌ی بزرگی را برای او باقی گذاشته‌اند. بروس درست در این لحظه است که به یک دریافت فلسفی دست پیدا می‌کند و آن را به عنوان هدفش قرار می‌دهد. این همان چیزی است که آینده‌ی گاتهام را برای همیشه تغییر می‌دهد و تبدیل به تم اصلی پشت هر سه فیلم می‌شود: اینکه زندگی افراد، حالا می‌خواهد مجرم باشند، یا قهرمان یا آدم‌های عادی، محدود است و تاثیر بد و خوبی که از خودشان بر جای می‌گذارند، زودگذر و فراموش‌شدنی است. اما نمادها و ایده‌ها می‌توانند تا ابد قدرت و تاثیرشان را حفظ کنند. نمادها نمی‌توانند همچون انسان‌ها نابود شوند، به فساد کشیده شوند یا فریب بخورند. آنها می‌توانند به‌شکلی الهام‌بخشی کنند که افراد نمی‌توانند.

بروس در «بتمن آغاز می‌کند» در بازگشت به گاتهام، در سکانس داخل هواپیما به آلفرد می‌گوید: «مردم به نمونه‌های دراماتیک برای به حرکت افتادن نیاز دارن و من نمی‌تونم این کار رو به عنوان بروس وین انجام بدم. در قالب یه انسان، من از گوشت و خون تشکیل شدم. من می‌تونم نادیده گرفته بشم و می‌تونم از بین برم. اما در قالب یه نماد، می‌تونم فاسدنشدنی باشم. می‌تونم همیشگی بشم». این مهم‌ترین دیالوگی است که در کل این مجموعه می‌شنویم. تمام ایده‌ها و جملات به‌یادماندنی کاراکترهای هر سه فیلم به دور این می‌چرخند. قبل از هرچیز، نولان تکلیفش را با بتمنش روشن می‌کند و می‌گوید او را باید با چه چشم‌اندازی نگاه کنیم. بروس در انتقامِ والدینش به مبارزه‌ی ابدی با تاریکی‌های گاتهام برنمی‌خیزد. مهم نیست چقدر قوی هستی و چندبار پیروز می‌شوی. بتمن برای همیشه نمی‌تواند گاتهام را نجات دهد. او هدف بزرگ‌تری در سر دارد. هدفی که تمام بحث‌های پیرامون این فرانچایز را به خودش اختصاص می‌دهد. اما همیشه بین یک هدف خوب و اجرای آن، هزارتوی تاریک، پُرمعما و ناشناسی قرار گرفته است. آیا واقعا بروس به عنوان یک نماد می‌تواند گاتهام را از این وضعیت نجات دهد؟ آیا واقعا یک نماد می‌تواند از موانعی که جلوی افراد را می‌گیرد، عبور کند؟ از کجا معلوم که نماد هم مشکلات منحصربه‌فرد خودش را نداشته باشد؟ نولان در طول این سه‌گانه با آنتاگونیست‌ها و شخصیت‌های فرعی مهمی که معرفی می‌کند، مطمئن می‌شود تا تمام جوانب چنین هدفی را بررسی کند و مطمئن شود که بروس بدون سختی کشیدن و ضربه خوردن و ناامیدشدن به آن نرسد. اما آیا بروس بالاخره موفق می‌شود، به یک نماد جاویدان تبدیل شود؟

2015-07-fvz9i

بروس، بتمن را به عنوان نمادش انتخاب می‌کند. یک قهرمان نقاب‌دار که اصول و قوانین خودش را دارد و بیرون از قانون عمومی فعالیت می‌کند. تصمیم بروس به انتخاب چنین ظاهری ریشه‌ای شخصی و درونی دارد. او فقط به خاطر اینکه خفاش‌ها موجودات ترسناکی هستند، چنین لباسی را انتخاب نمی‌کند. خفاش نمادی از وحشت به جا مانده از کودکی بروس است. زمانی که او با مرگ پدر و مادرش اُفتاد. اکنون او با پوشیدن لباس وحشتناک‌ترین چیزی که تجربه کرده، به‌طور نمادین قصد در آغوش کشیدن آن و کنترلش را دارد. این لباس نماد فیزیکی تمام احساسات سیاه درون بروس است تا هروقت چشممان به او خورد، درون شعله‌ورش را به سرعت به یاد بیاوریم. اما چیزی که اکثر ما فراموش می‌کنیم که به آن توجه کنیم این است که بتمن فقط نمادی از گذشته‌ی بروس وین نیست. بلکه در چشم‌اندازی وسیع‌تر، بتمن یک سمبل اجتماعی هم است؛ وقتی به بتمن نگاه می‌کنیم، می‌توانیم عصاره‌ی یک فرهنگ درهم‌شکسته و یک جامعه‌ی خراب که براساس فساد شکل گرفته را در قالب او ببینیم.

همان بتمنی که با هدف عدالت‌خواهی جان گرفته، از دل بی‌عدالتی به وجود آمده است

بتمن همچون نیروی ماوراطبیعه‌ای می‌ماند که از فریاد و درد و رنج‌های کسانی که زیر چکمه‌های گاتهام له شده‌اند، برخاسته است. یک نیروی غیرقابل‌توقفِ خشمگین و قدرتمند. بتمن تمام تاریکی‌های نامرئی گاتهام است که با هدف جلوگیری از قربانی‌‌های بیشتر، تبدیل به یک شخصیت فیزیکی شده است. بله، شاید متناقض به نظر برسد. اما بتمن متولد دنیایی دیوانه است. همان بتمنی که با هدف عدالت‌خواهی جان گرفته، از دل بی‌عدالتی به وجود آمده است. و این مهم‌ترین چیزی است که سوخت حرکت بتمن را بیشتر از توانایی‌ها، تجهیزات و هوش‌اش تامین می‌کند. اگر بروس فقط از روی شکم‌سیری از ثروتش برای مبارزه با جرم و جنایت استفاده می‌کرد، مطمئنا عدم وجود ارتباط شخصی با چیزی که برای آن مبارزه می‌کند، یا او را در مقابله با دشمنانِ سرسختش به سوی شکست سوق می‌داد یا مردم هرگز با او ارتباط برقرار نمی‌کردند و او را به عنوان امیدشان قبول نمی‌کردند. چون مردم گاتهام می‌بینید که بتمن نماینده‌ی ناامیدی و مشکلات تمام آنهاست. بتمن معنای نهایی جمله‌ی «از تاریکی به امید» است. مردم، نجات‌دهنده‌ای را درک می‌کنند که خودش از تاریکی عبور کرده باشد یا مثل بروس کماکان در حال کلنجار رفتن با آن باشد.

2015-05-batmand

به خاطر همین است که ما نیز هم‌گام با مردم گاتهام برای بتمن هورا می‌کشیم. چون ما هم بی‌عدالتی‌های اجتماعی را تجربه کرده‌ایم و وقتی می‌بینیم بالاخره کسی آنقدر جرات داشته که تبدیل به سدی در مقابل جریان تخریب‌گر آن شود، نمی‌توانیم از او پشتیبانی نکنیم. این طبیعت نمادین بتمن است و داستان هر سه فیلم نولان براساس مورد آزمون قرار دادن و تهدید این نماد طراحی شده است. اگر بهترین و تنش‌زاترین سکانس‌های این سه‌گانه گفتگوهای بین بتمن و دشمنانش است و اگر در این فیلم‌ها تعداد اکشن‌های پُر زد و خوردی که از آثار ابرقهرمانی انتظار داریم، اندک است، به خاطر این است که این فیلم‌ها درباره‌ی قدرت نمادها هستند تا افراد. همان‌طور که گفتم، بروس برای اولین‌بار طی تمریناتش با راس الغول است که به قدرت نمادسازی پی می‌‌برد. در ظاهر هردو هدف یکسانی دارند: عدالت. اما چشم‌انداز و متودهایشان در رسیدن به این خواسته زمین تا آسمان متفاوت است.

جوکر می‌خواهد ثابت کند که حتی نمادها نیز تاریخ انقضا دارند

لیگ سایه‌ها باور دارد که راهی برای جلوگیری از اشتباهاتِ گاتهام نیست و تنها نابودی آن و آغاز جامعه‌ای نو از دل خاکستر، راه‌حل است؛ اگر دوباره شهر به بیراهه وارد شود، این چرخه تکرار می‌شود. اما به سختی می‌توان این را یک «راه‌حل» دانست. چون با نابودی گاتهام، ما فقط از جواب دادن به مشکلات عمیقی که به چنین عواقبی می‌انجامند، فرار می‌کنیم. نابودی گاتهام فقط باعث فرمانروایی ناامیدی و وحشت بر سر مردم می‌شود و چیزی در ذهن بازماندگان تغییر نمی‌کند. بالاخره دیر یا زود همه‌چیز به حالت اولش برمی‌گردد.

از سویی دیگر، بروس باور دارد با وجود یک نماد خوب، گاتهام می‌تواند با پیروی از آن، خودش را ترمیم کند و بهتر شود. این تغییر بامعنایی را به همراه می‌آورد که تاثیرش همیشگی خواهد بود. در پایان «آغاز می‌کند» بروس ثابت می‌کند که بتمن به اندازه‌ی متوقف کردن نقشه‌ی لیگ سایه‌ها قوی است. اما این پایانی برای اثبات کارکرد و موفقیت نماد بتمن نیست. شاید راس الغول شکست خورده باشد، اما گاتهام هنوز در وضعیت قمر در عقربی به سر می‌برد و تازه همه‌چیز از نقطه‌ی صفر به یک رسیده است. اگرچه در سکانس پایانی «آغاز می‌کند»، کارت جوکر خبر از آینده‌ی ترسناکی می‌دهد، اما در شروع «شوالیه‌ی تاریکی» می‌بینیم که تئوری بروس درباره‌ی نمادسازی تاحدودی جواب داده است؛ گاتهام مکان تمیزتری شده است. نظام قضایی کشور تاثیر خیلی بهتری دارد و آمار ارتکاب جرم و جنایت هم کاهش یافته است. با شهر ایده‌آلی طرف نیستیم، اما گاتهام با روزهای سیاهش هم فاصله دارد. تازه، این فقط به خاطر فعالیت‌های بتمن نیست. بلکه به خاطر کسانی است که از جنبش او حمایت می‌کنند. از سرهنگ گوردون و شهردار گارسیا گرفته تا دادستان هاروی دنت، همه از حضور بتمن راضی هستند و تحت‌تاثیر او کار می‌کنند. برای مدتی به نظر می‌رسد تئوری بروس درباره‌ی قدرت نمادها در حال تبدیل شدن به حقیقت است.

2015-05-batman-begins-2005-63-g

اما با آغاز حکمرانی هولناکِ جوکر، این پروسه‌ی طبیعی با سکته‌ی بدی مواجه می‌کند. در نسخه‌‌ای که نولان از جوکر به نمایش می‌گذارد، او شخصیتِ بی‌گذشته و بی‌نام و نشانی است که ناگهان همچون یک نیروی طبیعی ظاهر می‌شود و یک‌شبه جای آسمان و زمین گاتهام را عوض می‌کند. جوکر نقطه‌ی متضاد بروس است و با بتمن اشتراکاتی دارد. اما برخلاف بروس که به یک سری قوانین اعتقاد دارد، او بی‌محدودیت است و هیچ مرزی نمی‌شناسد. اگر بتمن به بخش سفید روحِ شهروندان گاتهام اعتقاد دارد، جوکر همان کبریتی است که برای روشن کردن بخش تاریکی‌شان آمده است. نکته‌ی جالب ماجرا این است که جوکر زایده‌ی بتمن است. زدن به سیم آخر در دنیایی آشوب‌زده برای کار خوب، باعث آزادی به سیم‌ آخر زده‌ترین تبهکاران در واکنش می‌شود. بتمن باید با فرزند ناخلف خودش روبه‌رو شود.

2015-06-wallhaven-171d912

مهم‌ترین چیزی که جوکر را به آنتاگونیستی عمیق و هوشمند تبدیل می‌کند، این است که خود او در کنار تمام فلسفه‌بافی‌هایش درباره‌ی آنارشی و هرج‌و‌مرج‌پراکنی، از نقشی که دارد آگاه است. جوکر می‌داند که او نیز همانند بتمن، یک نماد است و نقشه‌های نبوغ‌آمیزی برای تجسم بخشیدن به این نماد انجام می‌دهد. او با سر و وضعِ دلقک‌گونه‌اش و حس رهایی‌اش نسبت به حد و مرزهای زمینی، به نقطه‌‌ای رسیده که هیچکس و هیچ‌چیز نمی‌تواند روی او اثرگذار باشد. او بیش از یک سر و گردن از بتمن قوی‌تر است. اما هدفش چیست؟ جوکر می‌خواهد ثابت کند که تمامی آدم‌های عادی این شهر، به همان اندازه که بقیه او را می‌بینند، کثیف و کرم‌خورده هستند. فقط کافی است آنها را در زمان درست، در مکان درست قرار داد. و مهم‌تر از این، او می‌خواهد ثابت کند که نمادها نیز همانند افراد عمری کوتاه دارند و قابل نابود شدن هستند.

جوکر از تاثیری که کارهای بتمن روی شهر داشته، باخبر است و با سلطنتِ وحشت‌‌آوری که به راه انداخته، می‌خواهد ثابت کند که حتی نمادها نیز تاریخ انقضا دارند. این درحالی است که اگر جوکر در این ماموریت پیروز شود، مطمئنا به‌طرز اتوماتیک‌واری نماد او جای بتمن را می‌گیرد. و تصور کنید، باید در دنیایی زندگی کنید که شیطان، آتش‌اش را در وجود همه روشن کرده باشد و بزرگ‌ترین امید مردم هم از او شکست خورده باشد. بتمن تا چند سانتی‌متری این آخرالزمان می‌رود. بله، چیزی که «شوالیه‌ی تاریکی» را به اثری یکتا و سرد تبدیل می‌کند، این است که جوکر کم‌و‌بیش در ماموریتش پیروز می‌شود. نقشه‌های جوکر نه تنها مردم شهر را به جان هم می‌اندازد، بلکه کاری می‌کند تا بروس به قدرت بتمن شک کند. در شروع «شوالیه‌ی تاریکی» شاید بروس از روی غرور می‌گوید، بتمن هیچ محدودیتی ندارد، اما کارهای جوکر او را به نقطه‌ای می‌رساند که بروس به محدودیت‌های بتمن پی می‌برد و تا یک‌قدمی آویزان کردن شنل و فاش کردن هویتش پیش می‌رود.

وقتی بروس به نفوذ بتمن شک کرده باشد، خدا می‌داند ما چه دل‌شوره‌ای داریم. آیا واقعا نمادها نیز همچون افراد فانی هستند؟ در این افکار هستیم که هاروی دنت برای محافظت از هویت بتمن پا پیش می‌گذارد. نولان به‌طرز هوشمندانه‌ای در این قسمت یک «فرد» (هاروی دنت) هم در نظر گرفته تا در کنار «نماد» (بتمن) موردامتحان قرار بگیرد. هاروی نمایش یک «فرد» در بهترین حالتش است. او خودِ بتمن است و فقط نقاب به صورت نمی‌زند. او برای الهام‌بخشی به گاتهام نیازی به نقاب ندارد و به خاطر همین، بروس او را تحسین می‌کند. چیزی که درباره‌ی جوکر مو بر تن‌مان سیخ می‌کند، این است که اگر هاروی پا پیش نمی‌گذاشت، جوکر پیروز ماجرا بود. جوکر اما جهت اطمینان هم که شده، یک نقشه‌ی دوم کشیده است. او کماکان چندین قدم جلوتر از قهرمانانمان است.

2015-12-batman1

جوکر از طریق کشتن ریچل، هاروی را به دوچهره تغییر می‌دهد و کاری می‌کند تا شوالیه‌ی سفید شهر تبدیل به یک قاتل روانی شود. بروس در لحظات آخر «شوالیه‌ی تاریکی» به یک دستاورد فلسفی جدید می‌رسد. اگر هویت واقعی هاروی آشکار شود، جوکر پیروز خواهد شد. بروس متوجه می‌شود، نماد بتمن در اوج قدرتمند بودنش، بر اثر ضربات قابل‌تغییر است. شاید زمانی بتمن نقش باریکه‌ای از نور در عمق تاریکی گاتهام را ایفا می‌کرد، اما بعد از مرگ هاروی دنت، او باید به مخزنی برای ذخیره‌ی ناراحتی و غم گاتهام تبدیل شود و کاری کند که مرگ هاروی معنادار شود. مهم‌تر از این، بروس می‌فهمد که در دست‌کم گرفتن نماد بتمن اشتباه بزرگی مرتکب شده. معنای بتمن دیگر چیزی شخصی نیست، بلکه نماینده‌ی امید میلیون‌ها نفر است و البته تئوری او نیز اثبات می‌شود؛ افراد فاسد‌شدنی هستند، اما نمادها نه. شاید هاروی دنت به دوچهره تبدیل شده باشد، اما خاطرات و جنبش‌اش با کمک بروس سالم و پاک باقی مانده است. در پایان ما به درکی بزرگ می‌رسیم؛ طرز نگاه مردم به بتمن شاید تغییر کرده باشد، اما تاثیرش با قدرت ادامه دارد. او هرطور شده و با هر ترفندی که شده، گاتهام را در حال حرکت نگه می‌دارد. و چقدر زیبا گوردون او را به عنوان یک «نگهبان ساکت، پشتیبان مراقب و شوالیه‌ی تاریکی» توصیف می‌کند. اما شوالیه دفعه‌ی بعد باید چه چیزی را از میان بردارد؟ آیا چیزی بزرگ‌تر از گره خوردن در میان طناب‌های مامور هرج‌و‌مرج هم هست؟

منتظر قسمت سوم مقاله باشید...

تهیه شده در زومجی

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات