// دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۳

نقد قسمت اول مینی‌سریال The Night of (سریال جنایی جدید HBO)

اپیزود اول سریال جنایی The Night Of نوید مینی‌سریال بسیار مهمی را از سوی شبکه‌ی HBO می‌دهد که نباید آن را از دست داد. همراه بررسی زومجی از قسمت اول باشید.

the-night-of-postera

در جایی از اپیزود افتتاحیه‌ی سریال جدید شبکه‌ی اچ‌.‌بی‌.اُ، نصیر، شخصیت اصلی داستان با ابروهای افتاده، چشمانی خسته و با لحنی التماس‌گونه آنچه را که در آن لحظه از تمام دنیا می‌خواهد به کاراگاهی که در مقابلش نشسته می‌گوید: «من فقط می‌خوام برم خونه». نصیر لازم نیست جمله‌اش را تمام کند. او می‌خواهد به خانه برود، زیر پتوی گرمش دراز بکشد، یک نفس راحت بکشد و تمام اتفاقات هولناک امشب را فراموش کند. می‌خواهد به خانه برود، بدن کوفته‌اش را روی تخت نرمش ولو کند تا فردا صبح وقتی بیدار شد، بعد از کمی ترسیدن، یک نفس راحت بکشد که: آخییش همش فقط یه کابوس بود. اما مشکل این است که شاید ما بتوانیم سر کابوس‌بودن اتفاقات غیرمنتظره‌‌ای که در آن شب برای نصیر می‌افتند به توافق برسیم، اما سر واقعی‌نبودن آنها نمی‌توانیم. نصیر بی‌بروبرگرد خودش را در بزرگ‌ترین کابوس زندگی‌اش تا آن لحظه پیدا می‌کند و سازندگان طوری این لحظه را به واقعی‌ترین و باطمانینه‌ترین شکل ممکن به تصویر می‌کشند که در طول اپیزود ۸۰ دقیقه‌ای آغازین سریال، از شدت اضطراب و دلشوره، احساس می‌کردم دل‌ و روده‌هایم در هم گره خورده است. این اولین چیزی است که باید درباره‌ی سریال «شبِ» (بر وزن شبِ حادثه) بدانید: بی‌رحمی!

the-night-of-poster

از ثانیه‌ی‌ آغازین تا لحظه‌ی پایانی اپیزود اول هیچ خبری از امید و آرامش نیست و فقط تنها موردی که ثانیه به ثانیه به فشردن هرچه محکم‌تر گلوی تماشاگر ادامه می‌دهد، سیاهی و سردی بی‌انتهای دنیای سریال است. سریال با تخته‌ سیاهی خالی که با فرمول‌ها و مسائل پیچیده‌ی انتگرال پر می‌شود آغاز می‌شود و با نمایی از پدری بهت‌زده (پیمان معادی خودمان!) در وسط خیابان که گربه‌ای آشنا از پشتش درحال دویدن است، به پایان می‌رسد. نصیر شاید در حل کردن انتگرال‌های روی تخته حرفه‌ای باشد، اما او ناگهان خودش را در مسئله‌ی انتگرالی پیدا می‌کند که خودش هم نمی‌تواند آن را حل کند. این دنیای واقعی «شبِ» است. جایی که حتی وقتی بعد از مدت‌ها صدای موسیقی امیدوارانه‌ای هم به گوش می‌رسد، خیلی زود سریال بعد از اینکه حسابی به ریشِ ساده‌لوح ما خندید، دوباره به مسیر کابوس‌وارِ قبلی‌اش برمی‌گردد.

در نگاه اول، مینی‌سریال جنایی جدید اچ‌.‌بی‌.اُ به‌طرز افتضاحی آشنا به نظر می‌رسد. منظورم این است که اگر با دیدن تریلرهای سریال فکر کردید با اپیزود ویژه‌ای از سریال «نظم و قانون» سروکار دارید، خودتان را سرزنش نکنید. ناسلامتی دوباره با قتل مرموز یک دختر جوان زیبا و تصاویری از چشمانِ مُرده و خون‌های پاشیده به در و دیوار طرفیم. «شبِ» از همان آغازین نماها نشان می‌دهد که با سریال چندلایه‌ای مواجه هستیم که به اندازه‌ی به تصویر کشیدن دقیق و بادقتِ مراحل تحقیقات و کاراگاه‌بازی‌ها، به کاراکترهایش هم اهمیت می‌دهد. این هدف بزرگی است، اما همیشه به موفقیت ختم نمی‌شود. بعضی‌وقت‌ها مثل سریال «کشتن» شبکه‌ی ای‌.‌ام‌.سی، داستان موفق نمی‌شود تعادل قوی و متداومی را بین این دو عنصر ایجاد کند و بعضی‌وقت‌ها مثل فصل اول «کاراگاه حقیقی»، داستان‌ انسان‌های درگیر یک جرم، به اندازه یا حتی بیشتر از راز و رمز و چیستی قتل و هویت قاتل اهمیت پیدا می‌کنند. بله، خبر خوب این است که «شبِ» به نمونه‌ی دوم نزدیک‌تر است. و بله، مثل اینکه در قالب این مینی‌سریال، اچ‌.‌بی‌.اُ موفق شده جایگزین فوق‌العاده‌ای برای «کاراگاه حقیقی» پیدا کند و روی آنتن ببرد. خوش به حال ما!

پس، مهم نیست تصور اولیه‌ی ما از «شبِ» به «نظم و قانون» نزدیک‌تر است، در ستایش کار سازندگان همین بس که بعد از چند دقیقه چارچنگولی درگیر داستان می‌شوید و در پایان این ۸۰ دقیقه خودتان را در حال تماشای سریال عمیق و تند و تیز و قابل‌باوری پیدا می‌کنید که چشم‌انداز وسیعی دارد و می‌خواهد در قالب داستانی ترسناک، به مسائل روز جامعه بپردازد. این درحالی است که نباید فراموش کنیم که نویسنده‌ی سریال ریچارد پرایس است. کسی که ظاهرا علاوه‌بر نوشتن رُمان‌های جنایی مورد تحسین، چندتا از اپیزودهای «وایر» را هم نوشته است و به خاطر همین است که بیشتر از «کاراگاه حقیقی»، باید انتظار اتمسفر دیگر کلاسیک جنایی/کاراگاهی اچ.‌بی‌.اُ را در همه‌جای «شبِ» داشته باشید. چون درست مثل «وایر» که به عمق و ارتباطاتِ پیچیده‌ی سیستم جرم و جنایت و عدالت بالتیمور می‌پرداخت، در «شبِ» هم هدف پرداختن به زندگی تمام کسانی است که پرونده‌ی این قتل مهم زندگی‌شان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد است و داستان از این طریق به زیر پوست فرهنگ خیابانی منهتن نفوذ می‌کند.

the-night-of-posterf

نصیر خان، دانشجوی امریکایی‌ای با اصالت پاکستانی است که آن‌قدر در درس و مشق‌اش خوب است که معلم خصوصی هم‌کلاسی‌هایش می‌شود. از همان ابتدا وقتی او را در حال تماشای بازی بسکتبال همکلاسی‌هایش و راضی کردن یکی از بچه‌ها به جدی گرفتن امتحان پیشرو می‌بینیم، می‌دانیم با جوان ساده‌ای طرفیم که دلش برای کمی از خو‌ش‌گذرانی‌ها و بی‌خیالی‌های دوستانش لک زده است. اما برداشتن بی‌اجازه‌ی تاکسی بابا برای رفتن به مهمانی همانا و پیدا کردن خودش به عنوان مضنون اصلی پرونده‌ی قتل دختری به اسم اندریا هم همانا! اگرچه شخصیت پسر درس‌خوانی که به یک پارتی دعوت می‌شود خیلی کلیشه‌ای به نظر می‌رسد و به درد یک سریال جنایی جدی نمی‌خورد، اما خوشبختانه ریز احمد در ایفای این نقش آن‌قدر خوب است که ما او را در عین ساده بودن، دوست‌داشتنی پیدا می‌کنیم و وحشت‌زدگی دیوانه‌وارش را هم بدون اینکه توی ذوق بزند باور می‌کنیم.

مثل اینکه اچ‌.‌بی‌.اُ موفق شده جایگزین فوق‌العاده‌ای برای «کاراگاه حقیقی» پیدا کند و روی آنتن ببرد. خوش به حال ما!

یکی از مواردی که حرص من را دربار‌ه‌ی برخی سریال‌ها درمی‌آورد، شکست آنها در مدیریت اپیزود اولشان است. بعضی‌وقت‌ها سریال‌های خیلی خوب هم سر ساختاربندی اپیزودهای آغازین‌شان مشکل دارند. چون برای جذب هرچه سریع‌تر مخاطب هر آنچه را که دستشان می‌آید در قسمت اول جا می‌دهند و این به اپیزود شتاب‌زده و پرازدحامی ختم می‌شود که قابل‌قبول نیست. «شبِ» اما یکی از بهترین مثال‌های بارز یک آغاز فوق‌العاده دقیق است.  سازندگان از ۲۰ دقیقه‌ی اضافه‌ای که دارند به خوبی استفاده می‌کنند و هرگز در رسیدن به نقطه‌ی اوج عجله نمی‌کنند. اپیزود به دو بخش قبل و بعد از قتل تقسیم شده است. نصیر از همان ابتدا به عنوان شخصیت دوست‌داشتنی‌ای پردازش می‌شود و ساختار سریال هم به مقدار ترس ما از سرنوشت محتوم او می‌افزاید. ما می‌دانیم این سریال درباره‌ی یک متهم قتل است. بنابراین سریال هم آن را مخفی نگه نمی‌دارند. بلکه وقتی راننده‌ی آن ماشین نشکش به اندریا می‌گوید که «به زودی راهت به ماشین من می‌خوره»، ما را از گرفتاری اجتناب‌ناپذیر نصیر مطمئن می‌کند. این هاله‌ی از وقوع اتفاقی جبران‌ناپذیر را به تعاملات نصیر و اندریا اضافه می‌کند و ما را به این سوال می‌رساند که آیا نصیر واقعا قربانی یک بدشانسی وحشتناک است یا او یک قاتل روانی درجه‌یک است و خودش خبر ندارد؟

the-night-of-posterk

دو کاراکتر مهم دیگری که در این اپیزود معرفی می‌شوند کاراگاه باکس به عنوان محقق اصلی پرونده و جک استون، وکیل خسته و درب‌و‌داغانی است که خودش را وادار به قبول کردن نصیر می‌کند. باکس پتانسیل تبدیل شدن به کاراکتری پیچیده را دارد. از یک طرف با کاراگاهی طرف هستیم که به جای افزودن به استرس نصیر، آدم باشعور و انسانی پردازش می‌شود که سعی می‌کند نصیر را آرام کند. اما از طرفی دیگر باکس شاید کاراگاه آب‌زیرکاهی نباشد، اما از ترس مضنونش هم برای سوءاستفاده عقب نمی‌نشیند. در نهایت اما این جان تورتورو در نقش وکیل نصیر است که بیشترین تاثیر را از خودش به جای می‌گذارد. اگرچه این شخصیت قبلا قرار بود توسط جیمز گندولفینی بزرگ ایفا شود، اما از همان صحنه‌ی اول مشخص است که تورتورو بهترین جایگزین برای این نقش بوده است. وکیلی که شاید فرق چندانی با کارتن‌خواب‌ها نداشته باشد، اما به نظر بسیار باهوش می‌رسد. سریال بدون تقریبا هیچ مقدمه‌چینی و زیاده‌گویی تنها از طریق بازی تورتورو مسائل زیادی را درباره‌ی این کاراکتر فاش می‌کند. ما متوجه می‌شویم که این وکیل توسط پرونده‌های شکست‌خورده‌ی بسیاری به مرحله‌ی ناامیدانه‌ای از زندگی‌اش رسیده، اما او موردی را در نصیر می‌بیند که می‌تواند دوران کاری‌اش را با دوربرگردان روبه‌رو کند. اگرچه «شبِ» شخصیت‌های اصلی متعددی دارد، اما با توجه به اینکه در ابتدا جیمز گندولفینی برای این نقش انتخاب شده بود، به نظر می‌رسد شخصیت این وکیل از این به بعد حضور پررنگی خواهد داشت و این یعنی فرصت‌های بسیاری برای هنرنمایی جان تورتورو. هورا!

یکی از بزرگ‌ترین ویژگی‌های اپیزود اول که امیدوارم در ادامه‌ی سریال هم وجود داشته باشد، اضطراب و دلشوره‌ی خردکننده‌ای است که حس قالب این اپیزود را تشکیل می‌دهد. مثلا در بخش‌های قبل از قتل، ببینید چگونه دوربینِ کارگردان روی تک‌تک مواردی که می‌تواند بعدا به ضرر نصیر تمام شود تمرکز می‌کند. از دوربین‌های مداربسته گرفته تا رهگذرانی که مدتی بعد به شاهدان عینی غیرقابل‌انکاری تبدیل می‌شوند. این موضوع حداقل به دو نتیجه ختم شده است. اول از همه، از آنجایی که ما می‌دانیم در پایان راه، اتهام قتل اندریا انتظار نصیر را می‌کشد، برخورد او با هرکدام از مسائلی که بعدا برایش گران تمام می‌شوند، حتی در آرام‌ترین لحظات هم مقدار تعلیق داستان را بالا نگه می‌دارند و دوم اینکه این موضوع به زیبایی و با جزییات بالا نشان می‌دهد که سرنخ‌هایی که پلیس بعد از حادثه کشف می‌کند، چگونه به‌طرز ناخواسته‌ای توسط متهمان بر جای می‌مانند. همچنین این موضوع باعث می‌شود تا با درک بیشتری کار کاراگاه‌ها و پلیس‌ها را دنبال کنیم. وقتی پلیس حرف‌های نصیر را باور نمی‌کند، نمی‌توانیم آنها را سرزنش کنیم. چون بالاخره هرکسی هم جای آنها بود، با وجود چنین حجم زیادی از مدارک، او را باور نمی‌کرد. شخصیت‌پردازی عالی نصیر هم کمک می‌کند تا در نیمه‌ی پایانی اپیزود برای موفقیت او در فرار از دست پلیس دعا کنیم. اگرچه خبری از هیچ اکشن عجیب‌و‌غریبی نیست، اما کارگردان موفق می‌شود تلاش ساده‌ی نصیر برای فرار از جلوی چشمانِ پلیس‌‌ها و جستجوی بدنی او را به چنان درجه‌ی غیرقابل‌تحملی از تنش و هیجان برساند که واقعا نفس کشیدن در هنگام دیدن آنها سخت می‌شود. دقیقا همان‌طور که صبر کردن برای اپیزودهای بعدی «شبِ» سخت است.

تهیه شده در زومجی


تهیه شده در زومجی
اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده