نقد فیلم روز استقلال: بازخیز - Independence Day: Resurgance
امسال خدا را شکر در زمینهی فیلمهای پرخرجِ شکستخورده هیچ کم و کسری نداشتیم! از ریبوتهای شرمآوری مثل «شکارچیان ارواح» و «افسانهی تارزان» گرفته تا دنبالههای ضعیفی مثل «افراد ایکس: آپوکالیپس» و «آلیس درون آینه». اما هنوز با گل سرسبد آنها آشنا نشدهاید: «روز استقلال: بازخیز». این فیلم که تلاش جنونآمیز هالیوود برای بیرون کشیدن فسیلهایش از زیر خاک را به مرحلهای تازه میرساند، تعریف نهایی یک افتضاح مطلق است. بهشخصه بعد از دیدن فیلمهای نام برده فکر میکردم پوستم در برابر «بازخیز» کلفت شده است و همچنین فکر میکردم که دیگر فیلمی خشکتر و کلیشهایتر از «وارکرفت» و رفقا وجود ندارد، اما بزرگترین دستاورد «بازخیز» این است که در این زمینه شگفتزدهتان میکند: فیلمهای بدتر از بدترینها هم وجود دارد.
قسمت اول «روز استقلال» فیلم خوبی نبود. اما فیلم فقط به دو دلیل به موفقیت رسید و به بحث روز همه تبدیل شد: (۱) «روز استقلال» یکی از اولین بلاکباسترهای CGIمحور و بزرگ هالیوودی بود و (۲) بگو مگوهای بامزهی ویل اسمیت و جف گولدبلوم. قسمت اول در بدترین حالت به خاطر جلوههای ویژهاش میتوانست تماشاگران را غافلگیر کند، اما ما هماکنون در دورانی زندگی میکنیم که جلوههای ویژهی بزرگ و خوشگل به تنهایی نمیتوانند عیار یک فیلم را مشخص کنند. خب، پس سوال این است که سازندگان دقیقا با چه هدفی دست به ساختن دنبالهای برای این فیلم زدهاند؟ مطمئنا هدف فیلم روایت داستان تازه یا پرداختن به فصل بعدی زندگی انسانها پس از هجوم بیگانگان نبوده است. چون داستان «بازخیز» تکرار مکررات قسمت اول و تمام فیلمهای فاجعهای/علمی-تخیلی ۲۰ سال گذشته است. هرچه برای پیدا کردن دلیل ساخته شدن این فیلم به مغزم فشار میآورم، به جایی نمیرسم. با اینکه حتی دور از ذهنترین و غیرمنطقیترین دلایل هم قبول است، اما هیچی به هیچی! تاکنون بیهدفترین فیلم امسال را «افسانهی تارزان» میدانستم که بعد از مدتی دلیل ساختش را کشف کردم (میخواستند تارزان را به یک ابرقهرمان مدرن تبدیل کنند)، اما «بازخیز» در مرحلهی پرتتری به سر میبرد.
«بازخیز» تمام کلیشههای ممکن و غیرممکن فیلمهای فاجعهای/گودزیلایی/علمی-تخیلی را یک به یک تیک میزند: سفر به فضای خارج از زمین. سیارههای بیگانه. بیگانههای زشت و بدترکیب. نسخهی آیندهنگرانهی زمین. کاراکترهای خوشقیافهی قهرمان. بازگشت کاراکترهای قدیمی. نوستالژی. فضاپیمای عظیمی که بر روی زمین فرود میآید. تفنگهای لیزری. صدای کلیشهای تفنگهای لیزری (کیو، کیو). حرف از اتحاد و برادری بین ملتها. خوشحالی مردم. قهرمانانی که روی دست مردم قرار میگیرند. کسی که خودش را فدای نجات زمین میکند. سونامی. پسربچه/دختربچههایی که همینطوری برای خودشان هستند. نبرد فضاپیماهای جنگنده. تفنگهای لیزری بیشتر. یک کایجوی لعنتی (!)، شمارش معکوس پایانی و خرابی و باز هم خرابی. «بازخیز» فیلمِ رویاهای عاشقان خرابیهای بزرگ خواهد بود. رولند امرپیچ به عنوان کارگردان روی دست خودش بلند شده است. اگر تاکنون فکر میکردید «۲۰۱۲» خرابیهای افسارگسیختهای داشت، «بازخیز» نظرتان را تغییر میدهد. اینجا با محو شدن یکبارهی چندین کشور سروکار داریم.
«بازخیز» تمام کلیشههای ممکن و غیرممکن فیلمهای فاجعهای/گودزیلایی/علمی-تخیلی را یک به یک تیک میزند!
اگر ژانر فیلم کمدی بود، میتوانستیم تاحدودی با این موضوع کنار بیاییم، اما «بازخیز» حتی بیشتر از قسمت اول خودش را جدی میگیرد. کاراکترها با وجود فاجعهی غیرقابلتصوری که رخ داده جوکهای بیمزه میگویند و دربارهی اتحاد کشورها علیه دشمن مشترک مدیحهسرایی میکنند و از خودشان سخنرانیهای احساسی در میکنند. «بازخیز» معنای واقعی استراتژی «هرچه بزرگتر، بهتر» است. این یعنی «بازخیز» تمام مشکلات فیلم اول را چندین برابر بزرگتر کرده است. گروه بازیگران بیخاصیت فیلم بیشتر شده است، لوکیشنها وسیعتر شدهاند، فضاپیمای بیگانگان غولپیکرتر شده است و دیوانگی توخالی و بیهیجان فیلم هم ضربدر ۱۰۰ شده است. کل فیلم را میتوان در صحنهی بیدار شدن شخصیت برت اسپاینر بعد از ۲۰ سال از کما که در فیلم اول مُرده اعلام شده بود، جمعبندی کرد: غیرضروری. من اسم این کاراکتر را برای این مقاله در گوگل سرچ کردم. سوال این است که این کاراکتر چه اهمیتی داشته که او را به زور برای ۲۰ سال در کما قرار دادهاید که مجبور شوید او را اینقدر خندهدار از خواب بیدار کنید؟
«بازخیز» مرحلهی تازهای از حماقت هالیوودی را ثبت میکند. اگر فکر میکنید فهرست کلیشههای فیلم به پایان رسیده اشتباه میکنید. همهی کاراکترها در پستهای مهم دولتی و سیاسی قرار دارند و همهی آنها معمولا پسری، دختری، معشوقهای-چیزی دارند که در میدان نبرد حضور دارد. رابطههای شکرآب کاراکترها باید در بحبوبهی جنگ درست شوند. مادر و پدر و عمو و خالههایی که برای دادن انگیزهی انتقام به قهرمانان کشته میشوند. آدمهای شروری مثل رهبر شورشیهای آفریقایی که به قهرمانان میپیوندد. آدمهای نظامی و سیاسی ناشناسی که کل فیلم را به زل زدن به مانیتورهای بزرگ و ترسیدن و متعجب شدن سپری میکنند. کلمهی «هستهی زمین» هر چند ثانیه یک بار تکرار میشود و بالاخره کسی که در حال گوش دادن به موسیقی با هدفون است و متوجهی اتفاقات پشت سرش نمیشود!
شخصیتها بهطرز غیرقابل هضمی از مکانی به مکانی دیگر منتقل میشوند. بعضیوقتها شخصیتها دربارهی اتفاقاتی در گذشته حرف میزنند که در فیلم اول هرگز به نمایش در نیامده بودند. کاراکترهای جدید بدون مقدمه وارد و خارج میشوند و طوری با آنها رفتار میشود که انگار پسزمینهی غنیای دارند یا جذاب و جالب هستند. تکنولوژی جادویی انسانها به خوبی کار میکند تا اینکه بیدلیل از کار میافتد. بیگانگان در حال استخراج کردن هستهی زمین هستند. اما به جای اینکه ما این صحنه را ببنیم، با گروهی در یک قایق آشغالجمعکن همراه میشویم که به مانیتورهایشان نگاه میکنند و از استخراج هستهی زمین تعجب میکنند. این وسط، کسی هم نیست که بگوید این قایق معمولی از کجا تکنولوژی لازم برای بررسی شرایط هستهی زمین را آورده است؟ تمام بیسیمها روی زمین طوری به هم متصل هستند و از فاصلهی بینهایت پشتیبانی میکنند که هیچکس، هیچوقت با مشکل برقراری ارتباط مواجه نمیشود. گل سرسبد اینها اما زمانی است که فرماندهی شورشیهای آفریقایی که در آغاز فیلم سوار فضاپیمای قهرمانان برای کشتن بیگانگان شده بود، در پایان فیلم رو به ترسوترین و نِردترین شخصیت کل فیلم میکند و میگوید: «تو روحیهی یه جنگجو رو داری!».
شجاعت فیلم اما واقعا قابلتحسین است. «بازخیز» هرچه نباشد، شجاع است. بعد از تمام خزعبلاتی که کارگردان و بقیه به خوردمان دادهاند، فیلم با قول یک دنباله به پایان میرسد. حالا نمیدانم این شجاعت است یا نهایت بیشرمی؟ در جریان فیلم انسانها مدام در حال بازیافت کردن آت و آشغالهای باقی مانده از بیگانگان برای مصارف خودشان هستند. اگرچه این حرکت خیلی آشنا به نظر میرسید، اما نمیتوانستم منبع اصلیاش را به خاطر بیاورم. تا اینکه ناگهان فهمیدم: این همان کاری است که هالیوود برای فیلم ساختن میکند. آنها در میان آت و آشغالهای باقی مانده از گذشته میگردند، پسماندها را سرهمبندی میکنند و آنها را در قالب چیزی جدید بازتولید میکنند. در «روز استقلال: بازخیز» همهچیز به حدی بیخلاقیت، تاریک، بیحسوحال، خستهکننده و خوابآور است که دعا دعا میکنید کاش این بیگانگان احمق میتوانستند نسل این انسانهای احمقتر را برای همیشه منقرض کنند.
نظرات