تحلیل داستان بازی Batman: Arkham Knight
این مقاله داستان بازی Batman: Arkham Knight را فاش میکند
خب، بالاخره «بتمن: شوالیهی آرکام» را تمام کردم. میدانم، یک کمی دیر است. اما به محض تمام شدن اولین پایانبندی بازی، با خودم گفتم برای نوشتن دربارهی چنین سرانجام بینقص و فوقالعادهای برای سهگانهی بتمنِ راکاستدی هیچوقت دیر نیست. چون اگر یادتان باشد، وقتی حدود یک سال پیش «شوالیهی آرکام» عرضه شد، دیگر خبری از آن سروصدایی که راکاستدی با دو بازی اول راه انداخته بود، نبود. تا حدودی قابلدرک بود. خودِ من هم کمی با گیمپلی غیرمنسجم بازی مشکل دارم و باور دارم استفادهی بیش از اندازه از بتموبیل باعث شده تا بتمن از بتمنبودن دور شود و بیشتر به یک بازی ماشین جنگی متمایل شود. اما این اصلا به این معنا نیست که میتوانیم به راحتی از «شوالیهی آرکام» به عنوان یک دلسردی تمامعیار یاد کنیم. آخه، چنین اتفاقی هم افتاد. برخلاف «تیمارستان آرکام» و «شهر آرکام» که در سالهای عرضهشان به نقل و نبات بحث و گفتگوها تبدیل شده بودند، «شوالیهی آرکام» به سرعت ناپدید شد.
نمیدانم، به خاطر عرضهی بازی بزرگتر و انقلابیتری مثل «ویچر ۳» حدود یکی-دو ماه قبل از آن بود یا چیز دیگری. اما حقیقت این است که «شوالیهی آرکام» نه تنها پایان شکوهمندی بر سهگانهی راکاستدی است، بلکه میخواهم بگویم این بازی یکی از بهترین نبردهای بتمن/جوکری که تاکنون دیدهام را نیز در خود دارد. بهطوری که اگر از «شوالیهی تاریکی» در سینما و «جوک مرگبار» در میان کامیکبوکها، به عنوان نهایت داستان این دو یاد میشود، «شوالیهی آرکام» هم چنین جایگاهی را در مدیوم بازی برعهده دارد. اما مسئله این است که این بازی به اندازهی دوتای دیگر در میان طرفداران بتمن و جوکر مشهور و محبوب نیست. بزرگترین دلیلش هم به نظر من این است که «شوالیهی آرکام» دچار همان سندروم آزاردهندهای شده که قسمت سوم بتمن نولان تا به امروز از آن رنج میبرد. اینکه مردم بهطرز عجیب و غریبی از این میگویند که «شوالیهی تاریکی برمیخیزد» چه فیلم ناامیدکنندهای بود، اما وقتی به بررسی فیلم میپردازیم، میبینیم که اتفاقا چه پایان بینقص و جمعبندی ایدهآلی بر این سهگانه است.
«شوالیهی آرکام» هم چنین وضعیتی دارد، اما در حالی که راکاستدی کار سختتری را با بازیشان انجام داده است. اگر «بین» در مقایسه با جوکر، شخصیت ناشناختهتری است، ما بیشمار داستان مختلف دربارهی نبرد بتمن و جوکر داریم. تعداد کامیکبوکها و اقتباسهای مختلفی که به بتمن و بزرگترین دشمنش میپردازند، آنقدر زیاد است که روایت یک داستان دستاول که مخاطب را با جلوهی تازهای از نزاع این دو روبهرو کند خیلی خیلی سخت است. مخصوصا در دنیایی که شاهکاری به اسم «شوالیهی تاریکی» هم وجود دارد. اتفاقا خودِ من قبل از آغاز «شوالیهی آرکام» به این فکر میکردم که واقعا بعد از کاری که نولان با جوکر کرد، دیگر چه داستان تازهای برای روایت دربارهی او باقی مانده است. خیلی زود جوابم را در قالب «شوالیهی آرکام» گرفتم. و در کمال شگفتی و خوشحالی باید بگویم: این بازی یکی از جذابترین و عمیقترین داستانهای بتمن/جوکری تاریخ را دارد. در حالی که جوکرش یک جوکر واقعی نیست و فقط زایدهی توهمات ترسناک بتمن است. بنابراین اگر شما هم بهطرز دیوانهواری طرفدار خفاش و دلقک باشید، باید حس حوشحالی من از روبهرو شدن با یک داستان درجهیک از این دو را درک کنید. و اگر این بازی از زیر دستتان در رفته، آن را هرچه زودتر گیر بیاورید.
حالا نکتهی تحسینبرانگیز کار راک استدی این است که آنها برای سومین بار پیاپی جوکر را به عنوان آنتاگونیست اصلیشان انتخاب کردهاند. بهشخصه یکی از ترسهایم قبل از اجرای بازی این بود که نکند حضور جوکر به خاطر محبوبیت بیحد و مرزش، یکی از ابزارهای تبلیغاتی این بازی باشد و با وجود مترسک و شوالیهی آرکام، جوکر حضور بیمعنی و مفهومی داشته باشد. اما خیلی طول نمیکشد که متوجه میشویم، باز دوباره داستان حول جوکر میچرخد و این نه تنها بد نیست، بلکه راک استدی در این بازی پختهترین جوکرشان را به نمایش میگذارد. پختهترین از این لحاظ که آنها با جوکر همان کاری را میکنند که او را از زمان تولدش تاکنون اینقدر دوستداشتنی، جذاب و وحشتناک کرده است.
قبل از آغاز «شوالیهی آرکام» به این فکر میکردم که واقعا بعد از کاری که نولان با جوکر کرد، دیگر چه داستان تازهای برای روایت دربارهی او باقی مانده است
همانطور که در «شوالیهی تاریکی» متوجه چهرهی تراژیک جوکر میشویم و میفهمیم که او در پشت تمام این گندهبازیها و ساخ و شانهکشیها، مردی است که میخواهد دنیا را به اندازهی خودش پایین بکشد و همه را شبیه به خودش به موجوداتی کثیف تبدیل کند، در جریان «شوالیهی آرکام» هم متوجه میشویم که حتی آنتاگونیست بزرگی مثل جوکر که ما او را به عنوان موجودی میشناسیم که توی صورت مرگ میخندد، از چیزی «وحشت» دارد. و آن هم «فراموش»شدن است. اینکه بدون اینکه کسی او را به یاد بیاورد از دنیا برود. اینکه بدون به جا گذاشتن میراثی بزرگ نفس آخرش را بکشد. این همان چیزی است که جوکر را در این بازی به شخصیت همدلیبرانگیز و تراژیکی تبدیل میکند، اما در مقابل هدفی که جوکر دارد این است که از طریق بتمن، ماندگار شود. حتما میپرسید جوکر که در پایان «شهر آرکام» مُرد. او چگونه میتواند پس از مرگ ماندگار شود و طرز فکرش را گسترش دهد؟ او از طریق تبدیل کردن بتمن به مامور آشوبی مثل خودش چنین برنامهای در سر دارد. و این چیزی است که هدف او را در این بازی خیلی درگیرکننده و قوی میکند. او میخواهد از طریق تبدیل کردن عدالتمندترین فرد گاتهام به قاتل بیرحمی مثل خودش که از سوختن دنیا لذت میبرد، نام و میراث جوکر را ابدی کند. اما چگونه؟ مگر جوکر نمُرده است؟
خب، ماجرا از جایی آغاز میشود که اگرچه جوکر در پایان «شهر آرکام» کشته میشود، اما او نمونههایی از خون آلودهاش را به چندین مرکز درمانی در گاتهام فرستاده تا بقیه را مبتلا به بیماری خودش کند. در «شوالیهی آرکام» فاش میشود که بعد از تمام تلاشهای بتمن، هنوز پنج نفر با خون جوکر مبتلا شدهاند که یکی از آنها خودِ بتمن است. این یعنی تمام مبتلایان هر لحظه ممکن است عقلشان را از دست بدهند و تبدیل به نمایندهی زندهای از جوکر شوند. اگرچه جزییات این بیماری چندان مشخص نیست، اما از قرار معلوم در نهایت ذهن مبتلایان بهطور کامل توسط این ویروس مورد حمله قرار میگیرد و حتی چهره و ظاهر و رفتار فرد به خصوصیات آشنای جوکر تغییر میکند. این وسط، با اینکه بتمن در قسمت قبلی خودش را با استفاده از پادزهر از شر این بیماری راحت میکند، اما در جریان «شوالیهی آرکام» مشخص میشود که «سم ترس» مترسک کاری میکند تا پادزهر تاثیر خودش را از دست بدهد و اینگونه ویروس دوباره تا حدودی کنترل بدن بتمن را به دست میگیرد.
ناگفته نماند که بتمن از لحظهای شروع به دیدن جوکر میکند که در معرض سم ترس مترسک قرار میگیرد. سم ترس مترسک همانطور که از نامش پیداست، هولناکترین ترسهای کسی که در معرض آن قرار میگیرد را بیرون میریزد. بتمن به محض استنشاق این سم با جوکر در پشت سرش مواجه میشود. در طول بازی سم ترس مترسک به جز جوکر هیچ توهمات دیگری برای بتمن در پی نداشته است. این به این معناست که بتمن واقعا از هیچ چیزی نمیترسد، جز جوکر. نویسندگان بهطرز نامحسوسی به این اشاره میکنند که حتی شجاعترین قهرمان دنیا هم از چیزی میترسد و آن جوکر است. یا به عبارتی دیگر، بتمن از قیافهی جوکر نمیترسد، بلکه از این میترسد که نکند به کسی مثل او تبدیل شود. چون حتما این جملهی معروف را به خاطر دارید که بتمن فقط یک روز بد با تبدیل شدن به جوکر فاصله دارد و آنها هر دو دیوانگانی هستند که فقط در هدفی که دارند تفاوت دارند و در واقع نقاط مشترک زیادی با همدیگر دارند.
جوکر میخواهد از طریق تبدیل کردن عدالتمندترین فرد گاتهام به قاتل بیرحمی مثل خودش که از سوختن دنیا لذت میبرد، نام و میراث خود را ابدی کند
خلاصه اینکه بیدار شدن ویروس جوکر در بدن بتمن و فاش شدن بزرگترین ترسِ بتمن توسط سم مترسک، کاری میکند تا جوکر زنده شود. البته نه به صورت فیزیکی. در طول «شوالیهی آرکام»، ما با جوکر واقعی سروکار نداریم، بلکه جوکری را میبینیم که زایدهی ذهن بروس وین است. این نکتهی مهم را نباید فراموش کنیم که اگر احساس میکنید جوکری که در «شوالیهی آرکام» میبینید با دو بازی قبلی فرق دارد، تمامیاش به این دلیل است که ما در حال تماشای جوکری که براساس دانستههای بتمن ساخته شده است هستیم، نه جوکر واقعی. اما شباهتِ جوکرِ بتمن با جوکر واقعی خیلی زیاد است. این نشان میدهد که بروس وین بیشتر از هرکس دیگری جوکر را میشناسد و آنقدر با خصوصیات او آگاه است که توانسته آن را با این دقت در ذهنش بازسازی کند.
البته برداشت بهتر این است که بتمن دلیلی برای بازسازی جوکر ندارد، چون حقیقت این است که او از کودکی تاکنون بخشی از ذهن او بوده است. بله، جوکر برای همیشه بخشی از ناخودآگاه تاریکِ بروس بوده است که تاکنون مخفی مانده بود، اما به لطف سم ترس مترسک فرصتی برای عرض اندام پیدا میکند. چون با توجه به کامیکبوک «جوک مرگبار» همانطور که جوکر فاجعهی بدی را با مرگ همسر باردارش تجربه کرده و عقلش را از دست داده بوده، چنین اتفاقی با مرگ والدین بروس وین، برای او هم افتاده است. هر دو بعد از تحمل این فاجعهها دیوانه شدهاند. یکی دیوانهای است که قصد نجات دادن دنیا را دارد و دیگری نابودی آن را در سر میپروراند. این یعنی بتمن حتی بدون وجود ویروس جوکر این فرصت را دارد تا بالاخره زیر بار نقشههای دشمنانش بشکند و تبدیل به دیوانهی خندانی مثل جوکر شود. به این ترتیب، اگرچه در بازی دشمنان زیادی انتظار بتمن را میکشند، اما دشمن اصلی بروس در درونش لانه کرده است. بتمن در طول بازی در تقلا با خودش به سر میبرد. اینکه آیا باید دشمنانش را یک بار برای همیشه از بین ببرد یا کنترل ذهنش را حفظ کند؟ اگر اتفاق اول بیافتد، جوکر پس از مرگ پیروز میشود. چون جوکر در قالب بتمن بیدار میشود.
نکتهی جالب و هوشمندانهای که راک استدی به آن فکر کرده این است که هیچکس مثل بتمن نمیتواند به جایگزین مناسبی برای جوکر تبدیل شود. دقیقا به خاطر همین است که چهار نفر دیگری که به ویروس جوکر مبتلا شدهاند، اصلا برای جایگزینی جوکر ایدهآل نیستند. در حقیقت هرکدامشان فقط یکی از خصوصیات جوکر را به ارث بردهاند و نمایندهی کاملی محسوب نمیشوند. جانی کاریزما، یک کمدین است و خصوصیت شوخطبعی جوکر روی او بیشترین تاثیر را داشته است؛ کریستینا بل، علاقهی زیادی به بتمن دارد؛ آلبرت کینگ، یک قهرمان بوکس هیکلی است که یادآور خشونت جوکر است و هنری آدامز هم فریبکاری و نیرنگبازی جوکر را به ارث برده است. کاملا مشخص است که هیچکدام از مبتلاشدگان جایگزین مناسبی برای جوکر نیستند. چون فقط یکی از خصوصیات جوکر را (آن هم به صورت نصفهونیمه) به ارث بردهاند و بیشتر از آنتاگونیستی ترسناک و باهوش، شبیه کاسپلی او هستند.
این در حالی است که فقط یک نفر در دنیا وجود دارد که جوکر را بهتر از بقیه میشناسد و فقط یک نفر در دنیا وجود دارد که طرز فکر او را درک میکند و فقط یک نفر در دنیا وجود دارد که از لحاظ هوش و فریبکاری با جوکر برابری میکند و آن کسی نیست جز بروس وین. بنابراین مهم نیست جوکر چند نفر از آدمهای دنیا را مبتلا کرده است. هیچکسی به جز بتمن، تمام خصوصیات لازم برای تبدیل شدن به جانشین جوکر و حفظ میراث او را ندارد. بتمن بهترین کیس موجود است و تنها کاری که خونِ آلودهی جوکر میکند، این است که خصوصیات بد بتمن را قویتر میکند. همانطور که در جریان بازی هم میبینیم، بتمن بیشتر از قسمتهای قبلی از کتک زدن مردم لذت میبرد و به مرور به مرد خشنتر، خودخواهتر و لجبازتری تبدیل میشود. اینها به خاطر نویسندگی بد بازی نیست. تغییر اخلاق و رفتار بتمن همه زیر سر بیدار شدن جوکر در ذهنش و تاثیر خون او بر مغزش است. در نهایت جوکرِ «شوالیهی آرکام» به پنجرهای برای سرک کشیدن به درون روان بتمن تبدیل میشود.
از آنجایی که بتمن آدم عبوس و کمحرفی است که احساساتش را بروز نمیدهد، همیشه نمایش تلاطم افکار بروس وین کار سختی بوده است و ما غالبا از ورود به آن ناتوانیم. راک استدی این موضوع را درک کرده و از جوکر به عنوان ابزاری برای بیرون ریختن آشوب درونی بروس وین استفاده میکند. مثلا به یکی از اولین دیالوگهایی که جوکر به بتمن میگوید، دقت کنید: «ما با هم قراره همون چیزی رو به این شهر بدیم که لیاقتشو داره. یه بتمن جدید. یه بتمن بهتر. یه بتمن تاریکتر و... خب، بعدا به اینجا برمیگردیم». انگار راک استدی از همان دقایق اول معرفی دوبارهی جوکر از طریق این دیالوگ میخواهد زمینهچینی کند که در این بازی از زاویهی منحصربهفردی بتمن را خواهیم شناخت. از آنجایی که این حرف از دهانِ جوکرِ توهمات بتمن بیرون میآید، این جمله میتواند چیزی باشد که خودِ بتمن در اعماق ذهنش دارد به آن فکر میکند. او به خاطر سقوط دوباره و دوبارهی این شهر، در حال از دست دادن تحملش است و در جای دوردستی از ذهنش دارد به این فکر میکند که بهتر است روش همیشگیام برای برخورد با این تبهکاران را تغییر بدهم و چیزی که واقعا لیاقتش را دارند را بهشان بدهم: مرگ.
علاوهبر این، راک استدی با هوشمندی از جوکر به عنوان ابزاری برای به یاد آوردن شکستهای گذشتهی بتمن هم استفاده میکند. اینجاست که بزرگترین ترس بتمن فاش میشود. چیزی که اگر در شکست دادن آن موفق نشود، او را در نهایت به جوکر تبدیل خواهد کرد. و آن این است که نکند بتمن در نجات دادن شهرش ناموفق شود و با تمام ایثارهایی که کرده است، نماد بتمن برای همیشه فراموش شود و تمام تلاشهایش هیچ و پوچ شوند. اگرچه بتمن آدم کمحرفی است، اما جوکر به عنوان صدای درونیاش در طول بازی مدام تردیدها، پشیمانیها، ناامیدیها، افسوسها و احساس گناه بتمن را به او یادآور میشود و روی مخ بتمن رژه میرود. اینطوری راک استدی از طریق جوکر عمیقترین وحشتهای درونی بتمن را برای خودِ او و دوستدارانش روی داریه میریزد.
یکی از چیزهایی که سناریوی «شوالیهی آرکام» را به اثر منحصربهفردی در شخصیتپردازی بروس وین تبدیل کرده است، این است که اگرچه بتمن معمولا به عنوان نیروی فوقالعاده قدرتمندی به تصویر کشیده میشود که با اعتمادبهنفس کامل عمل میکند و ظاهرا هیچ چیزی روی دلسرد کردن او تاثیرگذار نیست، اما «شوالیهی آرکام» با عمیق شدن به درون ذهن آشفتهی بتمن بهمان نشان میدهد که اینطور نیست. بتمن در بخشی از اعماق ذهنش به قابلیتها و تواناییهای خودش تردید دارد. «شوالیهی آرکام» از این طریق شکستهای گذشتهی بتمن را مرور میکند. مثلا در این زمینه میتوان به سکانسی اشاره کرد که بتمن در ذهنش لحظهی فلج شدن باربارا گوردون را به یاد میآورد و این شکست با وجود شوخطبعیهای جوکر و خندههای شیطانیاش بالای سر بدن خونآلود باربارا دردناکتر هم میشود. جوکر (بخش تاریک بتمن) مدام با بازسازی این صحنهها به او یادآور میشود که چگونه قهرمانگریهایش زندگی نزدیکانش را تحت تاثیر منفی قرار داده است و بازی از این طریق نشان میدهد که شاید بتمن این شکستها را به زبان نمیآورد و در همه حال اعتمادبهنفسش را حفظ میکند، اما در واقع جایی در اعماق ذهنش، تمام این خاطرات در حال زنده زنده خوردن او هستند.
«شوالیهی آرکام» بیشتر از هرچیزی با کندو کاو در درون خاطرات تاریک بتمن کار دارد و این چیزی است که ما کمتر فرصت دیدن آن را داریم. مثلا در جایی از بازی جوکر میگوید: «اگه رابین خودش رو به کشتن بده، دیگه لازم نیست دربارهی باربارا بهش بگی!». اگر جوکر چنین حرفی را میزد، خب، مشکلی نبود. چون از او انتظار دیگری نداریم. اما چیزی که این جمله را تاریکتر میکند، این حقیقت است که این جمله از درون ناخودآگاه بتمن جان گرفته است. یعنی جایی در درون بتمن، او نمیخواهد با کسانی که به خاطر او آسیب دیدهاند مواجه شود و این عذاب وجدان آنقدر قوی است که بتمن حاضر است رابین کشته شود، اما با او مواجه نشود. اینطوری راک استدی طوری بخش انسانی بروس وین را پرورش میدهد که داستانهای اندکی موفق به انجام آن شدهاند.
هیچکسی به جز بتمن، تمام خصوصیات لازم برای تبدیل شدن به جانشین جوکر و حفظ میراث او را ندارد
این دقیقا همان چیزی است که نبردهای بتمن و جوکر را همیشه جذاب و متفاوت میکرده و حالا در «شوالیهی آرکام» هم یافت میشود. جوکر فقط قصد راه انداختن کشتار و قتلعام ندارد، بلکه هدف اصلیاش این است که بخش سفید بروس وین را بشکند و او را مجبور به انجام کارهایی کند که به شخصیت او نمیخورد. او میخواهد کاری کند تا بتمن زیر فشار عذاب وجدان و تردید بشکند و کُد اخلاقی معروفش را زیر پا بگذارد. این ایدهای است که چه از بازیهای قبلی مجموعهی «آرکام» و چه در دیگر داستانهای بتمن حضور داشته، اما چیزی که این ایده را در «شوالیهی آرکام» باز دوباره هیجانانگیز میکند، جوکر متفاوتی است که بازی ارائه میکند. قبل از این، جوکر نمایندهی تمام چیزهایی بود که بتمن نمیخواهد در گاتهام اتفاق بیافتد. اما در «شوالیهی آرکام» جوکر نمایندهی تمام چیزهایی است که بتمن «درون» خودش مخفی نگه داشته است و جلوی آن را از به دست گرفتن کنترل او گرفته است. اما به مرور زمان کنترل این احساسات درونی سختتر و سختتر میشود.
یا به عبارتی دیگر، اگر قبل از این جوکر از بیرون، بتمن را مجبور به زیر پا گذاشتنِ کُد اخلاقیاش میکرد، حالا این ناخودآگاه بتمن است که او را تحت فشار قرار داده است. این بتمن را در مقابل دشمن شکستناپذیرتری قرار میدهد. چون اگر قبل از این، بتمن جوکر را به عنوان کسی که سعی میکند او را بشکند میدید و سعی میکرد در دام او نیافتد، حالا این افکار لانه کرده در ناخودآگاه بتمن هستند که با چنین هدفی فعالیت میکنند. بنابراین بتمن به راحتی با زور و کتک نمیتواند از شر آن خلاص شود. سیگموند فروید، روانشناس معروف باور داشت که افکار ناخودآگاه بدون اینکه خود فرد متوجه شود روی احساسات و رفتار خودآگاه فرد تاثیرگذارند. در «شوالیهی آرکام» هم جوکر نمایندهی ناخودآگاه بتمن است که روی رفتار و اخلاق بتمن تاثیر میگذارد. اصلا یکی از دلایلی که بتمن در طول بازی به حضور جوکر واکنش نشان نمیدهد و این فقط ما هستیم که او را میبینیم، به این دلیل است که جوکر در ناخودآگاه بتمن قرار دارد و باید هم دیده نشود. اما این دیده نشدن به این معنی نیست که حضور ندارد. در طول بازی تاثیر جوکر بر روی ذهن بتمن آنقدر قوی و گسترده میشود که او از ناخودآگاه بیرون میآید و به خودآگاه بتمن وارد میشود و بتمن بیشتر از گذشته به از دست دادن کنترل ذهنش به طرف تاریکِ شخصیتش نزدیک میشود.
اگر بتمن در نبردهای قبلیاش با جوکر میتوانست از قابلیتهای رزمی و تکنولوژیک و هوشاش برای مقابله با او استفاده کند، اما این بار با جوکری طرف هستیم که در درون ذهن بتمن فعالیت میکند. آن هم در جایی که بتمن تا وقتی که حسابی دیر شده است، متوجه حضور آن نمیشود. بنابراین میتوان دید که راک استدی از این طریق بتمن را در مقابل چالشی قرار داده که لقب «بدترین دشمن بتمن» واقعا برازندهی او است. در نتیجه، در «شوالیهی آرکام» این جوکر یا دیگران نیستند که سعی میکنند بتمن را مجبور به «کشتن» کنند، بلکه این خودِ بتمن است که با ایدهی کشتن یا نکشتن دست و پنجه نرم میکند. ما در طول بازی متوجه میشویم که بخشی از بتمن دوست دارد تکتک دشمنانش را طوری بزند که نابود شوند و هیچوقت بلند نشوند. اما این اصول اخلاقی و قوهی خودداری بتمن است که نمیگذارد چنین اتفاقی بیافتد. بتمن از طریق جوکر دارد خودش را دعوت به کشتن میکند و از این میگوید که کشتن کسانی که جرایم بدی مرتکب شدهاند و مخصوصا کسانی که به نزدیکانش آسیب رساندهاند، «حلال» است.
یکی از چیزهایی که در جریان بازی متوجه شدم، این بود که انگار بخشی از بتمن دوست دارد تمام دشمنانش را از لب تیغ بگذراند و خیال خودش و آنها را راحت کند. بتمن با خودش فکر میکند، من که تاکنون اینقدر به قانون و اصول پایبند بودم کجای دنیا را گرفتهام. نه تنها نزدیکانم (باربارا و جیسون تاد) از این موضوع ضربه خوردهاند، بلکه تبهکاران هم بعد از اینکه آبها از آسیب میافتد باز دوباره سروکلهشان پیدا میشود و همهچیز را به هرج و مرج میکشند. گویی بتمن دارد به بیخیال شدن فکر میکند. به کنار گذاشتن این مقاومت. به اینکه بگذارد بخش تاریکش او را در کنترل بگیرد. تا از این طریق به خفاشی تبدیل شود که خون دشمنانش را تا ته مینوشد و بدن بیجانشان را رها میکند تا بپوسند.
این وسط، یکی دیگر از دلایلی که باعث شده این افکار تاریک ذهن بتمن را تسخیر کنند، به مرگ جوکر در پایان بازی قبلی هم برمیگردد. یکی از بحثهایی که از دوران اوج محبوبیت بتمن تا به امروز ادامه داشته، با این سوال شروع میشود که چرا بتمن دشمنانش را نمیکشد؟ یا حداقل چرا او فقط جوکر را نمیکشد و دنیا را از شر بدترین تبهکارش راحت نمیکند؟ کسانی که با قتل جوکر موافقاند، دلیل میآورند که جوکر آنقدر آشوب و مرگ به همراه آورده است که واقعا بتمن با نکشتن او دارد به قربانیان آیندهی او ظلم میکند و دیگران هم دلیل میآورند که اگر دست بتمن به خون جوکر آلوده شود، آن وقت او هیچ فرقی با دشمنانش ندارد. اگر بتمن، جوکر را بکشد، چیزی برای کشتن دیگر تبهکاران جلوی او را نخواهد گرفت. اگرچه مسبب مرگ جوکر در پایان «شهر آرکام» بتمن نیست (چون این خود جوکر است که با حمله کردن به بتمن، باعث شکستن آخرین سرنگ پادزهر میشود)، اما مرگ جوکر روی ذهن بتمن تاثیرگذار بوده است. یکی از چیزهایی که در جریان «شوالیهی آرکام» او را به سمت کشتن دشمنانش متمایل میکند، این دلیل است که: ببین دنیا چطوری از شر جوکر راحت شد و دیگه نگران فرار کردن اون نیستیم. چرا نباید چنین کاری را با بقیهی تهبکاران کرد؟!
ببین دنیا چطوری از شر جوکر راحت شد و دیگه نگران فرار کردن اون نیستیم. چرا نباید چنین کاری را با بقیهی تهبکاران کرد؟!
راک استدی از این طریق به بحث فلسفی بینتیجهی طرفداران میپردازد و از این میگوید که ارتکاب به قتل توسط بتمن، میتواند عواقب بدی برای او داشته باشد و این چیزی است که ما در طول این بازی میبینیم. بتمن هر از گاهی به کشتن فکر میکند و حتی چند باری این کار را هم میکند. اولی جایی است که در توهماتش به جوکر (به خودش) گوش میدهد و با سلاح گرم به مترسک شلیک میکند و اوج این موضوع زمانی است که در اواخر بازی در حالی که جوکر سرش در اختیار بتمن است میگوید: «ادامه بده، بتمن. خودت میدونی که میخوای». و درست یک ثانیه بعد بتمن گردن جوکر را میشکند. و ما میبینیم که بتمن بالاخره زیر فشارهای جوکر وا میدهد. البته همانطور که میدانیم بتمن در توهماتش گردن جوکر را میشکند، اما کافی است از خودمان بپرسیم اگر گردن فرد دیگری توسط او میشکست چه اتفاقی میافتاد؟ هرکسی میتواند نظر خودش را در این رابطه داشته باشد، اما به نظر من بتمن واقعا برای یک لحظه کنترل خودش را از دست میدهد و اگر فردی در نزدیکی او حضور داشت، مطمئنا به دست او کشته میشد. بهشخصه فکر میکنم یکی از دلایلی که بتمن در پایان بازی تصمیم میگیرد شنلش را برای همیشه آویزان کند، همین است. او فقط از لو رفتن هویتش به عنوان بهانه استفاده میکند، اما دلیل اصلیاش این است که او میداند تا لب مرزِ شکست خوردن و زیر پا گذاشتن اصولش پیش رفته است و ممکن است دفعهی بعد این گردن یک انسان واقعی باشد که شکسته میشود.
بالاخره به پایانبندی باشکوه بازی میرسیم. جایی که بتمن رسما به جوکر تبدیل میشود و ما از این طریق به درون خواستهها، انگیزهها و ترسهای این دلقک شیرجه میزنیم. یکی از نکات جالب جوکرِ بازیهای آرکام این است که او نقشی در میراث بتمن ندارد. با توجه به حضور پررنگ جوکر در قسمتهای مختلف بازیهای آرکام، خیلی از ما ممکن است فکر کنیم او دشمن مهمی برای بتمن است. اما درست برعکس. این جوکر است که به بتمن نیاز دارد. چیزی که در آخرین دیالوگش در پایانبندی اول «شوالیهی آرکام» هم به زبان میآورد. اگر در «شوالیهی تاریکی» جوکر میخواهد پوسیدگی دنیا و آدمهایش و تلاش بینتیجهی بتمن در باور داشتن به امید را ثابت کند، در بازیهای آرکام با جوکری طرفیم که میخواهد حکمرانی وحشتناکش را تا ابدیت ادامه بدهد. به عبارتی دیگر، او میخواهد کاری کند تا هر وقت حرف از گاتهام شد، این نام جوکر باشد که سر زبانها بچرخد. او میخواهد به تاریخساز گاتهام تبدیل شود. کسی که میراثش برای همیشه پابرجا میماند.
در پایانبندی «شوالیهی آرکام» وقتی مترسک سرنگهایش را به بدن بتمن وارد میکند، او به جوکر تبدیل میشود و بازی به ما اجازه میدهد تا نیمنگاهی به مردی که پشت آن خندهی بیانتها قرار دارد بیاندازیم. صحنههای جنونآمیزی که در ادامه میآیند دو هدف دارند. اول از همه، بتمن فرصت پیدا میکند تا با بزرگترین ترسش روبهرو شود و آن را شکست بدهد و دوم اینکه ما بدون ابهام با انگیزههای شخصی جوکر آشنا میشویم. چیزی که ما در این صحنهها متوجه میشویم این است که جوکر با تمام غرور و خندیدنش به صورت مرگ، چقدر وحشت کرده است. از این وحشت کرده است که او در به جا گذاشتن میراثش شکست خورده است. این موضوع زمانی بدتر میشود که میبینیم او هیچوقت در رسیدن به هدف بلندی که داشته نزدیک هم نشده بوده است.
این موضوع را میتوانید در تصویر عظیمی که گاتهام را در حال سوختن نشان میدهد ببینید. تصویری که بهطرز هنرمندانهای نشان میدهد که جوکر چنین برنامهای در ذهنش داشته است. شعلههای بلندی که برای همیشه در یاد و خاطرهی دنیا حفظ میشوند. جوکر اما کماکان خوشحال است که از طریق تغییر دادن بتمن میتواند به این آرزو برسد. مدتی بعد اما جوکر خودش را زیرزمینی نمور و تاریک پیدا میکند. مجسمهاش در انتهای راهرو به چشم میخورد. به آن که نزدیک میشویم، میبینیم که مجسمه در تار عنکبوت و علفهای هرز پوشیده شده است. کمی که جلوتر میرویم، سر مجسمه سقوط میکند. استعارهای از اینکه هیچکس جوکر را پس از مرگش به یاد نمیآورد و چهره و طرز فکرش فراموش شده است. میراثی در کار نخواهد بود. چنین صحنهای جوکر را حسابی عصبانی میکند. چون او باور دارد که ارزش او بیشتر از اینهاست. که یک قبر فراموششده در جایی که کسی از آن دیدن نمیکند، حق او نیست.
در صحنهی بعدی جوکر خودش را در مراسم ترحیم خودش پیدا میکند. مراسمی که تمام صندلیهایش خالی است و تنها کسی که دارد برای او گریه میکند، هارلی کویین است. اگرچه عصبانیت جوکر از دیدن چنین صحنهای بیشتر از قبل میشود، اما او باز دوباره خودش را اینگونه آرام میکند که حتما هارلی کسی را خبر نکرده است. و او باز دوباره بهطرز مغرورانهای به خودش یادآوری میکند که اهمیت دارد. جوکر بهطرز مرگباری از تنها مُردن و فراموش شدنِ میراثش وحشت دارد. اما شواهد نشان میدهد که چنین اتفاقی در حال وقوع است. صحنهی دردناک بعدی جایی است که صدای گویندههای رادیو را میشنویم که در حال صحبت کردن دربارهی مرگ جوکر هستند و لابهلای گفتگویشان فاش میکنند که مرگ او هیچ معنی و مفهومی برای کسی نداشته است و همه خیلی زود فراموش کردهاند که او اصلا چه کسی بوده است.
در نهایت وقتی جوکر با مجسمههای سنگی و پرتعداد بتمن روبهرو میشود، بازی از این طریق نشان میدهد که میراث بتمن چگونه میراث جوکر را زیر سایهی سنگین خودش دفن کرده است. بالاخره در نبرد نهایی آنها، بتمن بزرگترین و آزاردهندهترین دشمنش را در یک سلول هل میدهد. درِ فولادی سلول را میبندد و او را به میان دیگر مشکلاتی که شکستشان داده است، میفرستد. استعارهای از اینکه بتمن بالاخره موفق میشود نمسیساش را به فراموشی بسپارد و به کسی تبدیل شود که دیگر هیچ ترسی ندارد. اما در مقابل امکان ندارد در حالی که جوکر به سمت فراموش شدن حرکت میکند و به بروس التماس میکند، دلتان برای دلقکِ همیشه خندان نشکند.
جوکر مرد تنها و وحشتزدهای است که سودای به رسمیت شناخته شدن توسط دنیا را دارد
حالا اگر به پایانبندی «شهر آرکام» برگردیم، متوجه میشویم که جوکر به خاطر رسیدن به چنین سرانجامی به جز خودش کس دیگری را نمیتواند سرزنش کند. در پایان «شهر آرکام» جوکر بهطور ناگهانی از پشت به بتمن حمله میکند و باعث میشود تا پادزهری که قرار بود او را از بیماری مرگباری که به آن مبتلا است نجات دهد، سقوط کند و پخش زمین شود. جوکر که میداند این تنها راه برای جان سالم به در بردن از این بیماری است، سعی میکند پادزهری که روی زمین ریخته است را بهطرز ناموفقی بخورد و در این میان میداند که عمل بیفکرانهی خودش بوده که به چنین نتیجهای منجر شده است. چیزی که دربارهی مرگ جوکر تراژیک است، این است که خودخواهی خودِ او باعث افتادن تصادفی پادزهر میشود. هدف بتمن هرگز شکست دادن جوکر نبوده است. او به طرف روشنِ انسانها باور دارد و تنها هدفش این بود که از بیشفعالی جوکر بکاهد و او را از وضعیت دردناکی که در آن گرفتار شده است نجات بدهد. اما جوکر چنین چیزی را درک نمیکند. در نتیجه تنها شانسش برای زنده ماندن را به باد فنا میدهد. جوکر تازه پس از مرگ است که به اشتباهش پی میبرد و مهمترین نکتهاش هم آخرین حرفی است که بتمن به جوکر میزند: «میخوای یه چیز بامزه رو بدونی؟ حتی بعد از تموم کارهایی که کردی، میخواستم نجاتت بدم».
جوکر در این لحظه متوجه میشود که بتمن با تمام کارهای بدی که کرده بود، او را نجات میداد. در نگاه جوکر این پایان تلخ و شیرینی برای او محسوب میشود. تلخ از این لحاظ که او با اشتباه خودش میمیرد و شیرین از این جهت که او با این آگاهی از دنیا میرود که بالاخره بتمن او را به رسمیت میشناسد. جوکر همیشه به دنبال شناخته شدن از سوی دیگران است. او میخواهد نامش به عنوان یک آدمبد بهیادماندنی در تاریخ ثبت شود. تنها کسی که به او اهمیت میداد، بتمن بود. این بتمن بود که جوکر را در چشم عموم مردم نگه داشته بود و به خاطر همین است که جوکر اینقدر به نبرد با بتمن علاقه نشان میدهد. چون او در واقع یک آدم پوسیدهی فراموششده است، اما این بتمن است که به او هویتی مهم میبخشد. به همین دلیل است که جوکر پس از مرگ به اذیت کردن روانی بتمن ادامه میدهد. تا از این طریق بتمن او را به خاطر بیاورد. بتمن که او را به خاطر بیاورد، دنیا هم او را به خاطر خواهد آورد. اما بتمن در کمال اندوه مجبور میشود آخرین خاطرهای که از دشمنش دارد را در ورطهی تاریک ذهنش زندانی کند. اندوه از این جهت که بتمن هیچوقت موفق نشد او را نجات بدهد.
در ظاهر، جوکر همان مامور بزرگ هرجومرج است. کسی که انگار از خودِ جهنم به زمین آمده است. اما وقتی وارد ذهنش میشویم، میفهمیم او مرد تنها و وحشتزدهای است که سودای به رسمیت شناخته شدن توسط دنیا را دارد. همان طنزپرداز ناموفقی که کسی به جوکهایش نمیخندد، اما آرزو دارد روزی برای یک دنیا برنامه اجرا کند. اما مشکل او این است که بهطرز اشتباهی اجازه نمیدهد تا دیگران به او کمک کنند. او در این توهم به سر میبرد که حکفرمای دنیاست، اما تازه زمانی که درِ سلول بسته میشود، به این نتیجه میرسد که برای توجیه کردن زندگیاش به بتمن نیاز دارد. اما دیگر خیلی خیلی دیر شده است. نه تنها بدن جوکر به خاکستر تبدیل شده، بلکه فکرش هم در تاریکی گم میشود. وقتی از این زاویه به او نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که اگر جوکر کمی خودخواهیاش را کنار میگذاشت، شاید میتوانست بخش انسانیترش را نشان دهد و خودش را نجات دهد.
اینجا باید اشارهی ویژهای هم به شوالیهی آرکام و مترسک به عنوان دیگر آنتاگونیستهای بازی کنم. یکی از انتقادهایی که در زمان عرضهی بازی راه افتاده بود، این بود که شوالیهی آرکام در حد هایپی که قبل از انتشار بازی دور و اطرافش پیچیده بود ظاهر نشد. این شاید به این دلیل بود که بسیاری انتظار داشتند شوالیهی آرکام بدمن اصلی داستان باشد، اما خیلی زود چنین چیزی در اوایل بازی تغییر میکند و شوالیهی آرکام به یکی از آنتاگونیستهای مکمل بازی تبدیل میشود. شوالیهی آرکام از نظر چالشهایی که برای بتمن ایجاد میکند، اهمیت ندارد، بلکه از این نظر اهمیت دارد که راک استدی از طریق او نقشهای که جوکر برای بتمن کشیده است را زمینهچینی میکند و قدرت بازیهای روانی جوکر را به نمایش میگذارد. ما در جریان بازی متوجه میشویم که شوالیهی آرکام در واقع همان جیسون تاد، رابین سابق است که زیر شکنجههای روانی جوکر به دشمن بتمن تبدیل شده است. کسی که با تمام شباهتهایی که به بتمن دارد، از نظر کُدهای اخلاقی در مقابل او قرار میگیرد. در حالی که بتمن از سلاح گرم استفاده نمیکند، شوالیهی آرکام به عنوان کسی به تصویر کشیده میشود که از یک ارتشِ تا دندان مسلح بهره میبرد. راک استدی از طریق شوالیهی آرکام نشان میدهد که هر کسی توانایی دوام آوردن زیر فشارهای روانی جوکر را ندارد و بتمن با شکست او، کار غیرممکنی انجام داده است. این در حالی است که شوالیهی آرکام نشان میدهد که اگر بتمن توسط جوکر میشکست، به کسی مثل جیسون تبدیل میشد. کسی که سلاح به دست میگیرد و ابایی از کشتن ندارد.
راک استدی نه تنها در پرداخت جوکر، بلکه در طراحی نقش و تاثیر دو بدمن دیگر داستان نیز با آگاهی عمل کرده است
چنین چیزی دربارهی مترسک هم صدق میکند. راک استدی او را فقط بهطور تصادفی از میان دشمنان بتمن انتخاب نکرده است، بلکه مترسک و خصوصیات شخصیتیاش به درد داستان این بازی میخورد. تم اصلی «شوالیهی آرکام» دربارهی روبهرو شدن با بزرگترین ترسهایمان است. چه جیسون تاد که در برخورد با ترسش شکست خورده، چه بتمن که باید به دلِ بزرگترین ترساش (جوکر) بزند و چه جوکر که باید با وحشت فراموششدن روبهرو شود. بنابراین چه آنتاگونیستی بهتر از مترسک که روش کارش بیرون ریختن وحشتهای قربانیانش است. البته تعداد آنتاگونیستهای بیاستفاده در «شوالیهی آرکام» کم نیست و این موضوع به انسجام روایی و گیمپلی بازی ضربه زده است که بررسی آن یک مقالهی جداگانه میطلبد، اما روی هم رفته، راک استدی نه تنها در پرداخت جوکر، بلکه در طراحی نقش و تاثیر دو بدمن دیگر داستان نیز با آگاهی عمل کرده است.
نهایتا «شوالیهی آرکام» نه تنها سرانجام شکوهمندی بر سهگانهی بتمن راک استدی است، بلکه یکی از بهترین و جذابترین نبردهای شوالیهی شنلپوش و مامور هرجومرج را هم ثبت میکند. ارزش کار راک استدی وقتی بیشتر میشود که یک نکتهی مهم را در نظر میگیریم: ما در دوران پسا-«شوالیهی تاریکی» به سر میبریم. دورانی که بسیاری نگران این بودند که بعد از روایت نهایت داستانِ جوکر توسط کریستوفر نولان، دیگر چگونه میتوان طرفداران این کاراکترهای افسانهای را شگفتزده کرد. آخرین قسمت سهگانهی راک استدی جواب این سوال است. نویسندگان هرکاری که لازم باشد با جوکر میکنند. او نه تنها مثل همیشه تنها عنصر بامزهی بازی است، بلکه وسیلهای است که ما را وارد ذهن بستهی بروس وین میکند. برخلاف بازیهای قبلی، حالا چالشهای جوکر با نقطهی عمیقتری از بروس کار دارند. راک استدی از طریق او به بازیکنندگان نشان میدهد که درون بروس وین چه آشوبی زبانه میکشد و ثابت میکند که او خیلی با آن قهرمان کامل، مصمم و ضدضربهای که میپنداریم فاصله دارد و اینکه او چقدر به تبدیل شدن به کسی مثل جوکر فاصله داشت، اما با تمام اینها به به دل بزرگترین وحشتش دوید. اگر «شوالیهی آرکام» بهترین قسمت این مجموعه از لحاظ روایی است، تمامش به خاطر ریسک و جسارت راک استدی است که جوکر را از جایگاه همیشگیاش خارج کرده است. بله، عدهای ممکن است ریزهکاریهای بازی را متوجه نشده باشند و آن را دستکم بگیرند (همان بلایی که سر قسمت سوم بتمن نولان افتاده)، اما کسانی که آنها را درک کردهاند، نمیتوانند از تحسین کردن راک استدی دست بردارند.
نظرات