// یکشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۲۳:۰۰

نگاهی به افتتاحیه فصل سوم سریال «House of Cards»

بالاخره انتظارات برای سرک کشیدن به راهروهای کاخ سفید و نور انداختن روی آدم‌هایی که در سایه‌ها مشغول هزار جور دسیسه‌چینی و شیادی هستند، با انتشار فصل سوم سریال «خانه‌ی پوشالی» روی نت‌فلیکس، به پایان رسید و چه بهتر از این که همچون فرانک آندروود، یک بشقاب کباب دنده برداشته و با خیال راحت پای تلویزیون نشسته و به تماشای این ویران شهر تاریک و بی‌رحم واشنگتن بنشینیم.
فصل سوم درحالی آغاز می‌شود که «خانه‌ی پوشالی» با شخصیتِ کاریزماتیک اما ترسناک، فرانک و همسرش کلر و کارهای که این دو برای صعود از نردبان ترقی می‌کنند، در دو فصل ابتدایی هم سکوت را مهمان لب‌هایمان کرده و هم برخی اوقات از شدت هیجان و تکان‌دهندگی، طرفداران را مجبور به فریاد کرده است. برای همین است که همچون والتر وایت، با اینکه از نقشه‌های شوم و خونینی که فرانک می‌کشد، متنفریم اما در آن واحد نمی‌توانیم هوش و ذکاوت‌اش برای بقایی با چنگ و دندان در راهرو‌های کاخ سفید را ستایش نکرده و دوست نداشته باشیم. مخصوصا وقتی با شکستن دیوار چهارم، اسرارش را با ما در میان گذاشته و ما را هم در جنایت‌هایش شریک می‌کند. Kevin-Spacey-in-House-of-Cards-S3-Episode-1 اما حتما می‌پرسید چه خبر از فصل سوم؟ فصل سوم درحالی کلید می‌خورد که تقریبا با فرانک آندروود دیگری طرف هستیم. تا قبل از این، فرانک همچون گرگی دانا در سایه‌ها می‌پلکید و به دور از جلب توجه‌ی دنیا، راهش را به بالا صاف می‌کرد و خون‌هایی که می‌ریخت در همان تاریکی‌ها خشک می‌شدند. اما در پایان فصل دوم فرانک به بالاترین رتبه‌ی سیاسی کشور، یعنی ریاست جمهوری دست پیدا کرد. همان موقع به این فکر افتادم که: خب، فرانک حالا به بالاترین پله رسیده، چگونه می‌خواهد عطش قدرت‌اش را سیراب کند. حالا او چه چیزی برای جنگیدن خواهد داشت؟ در اپیزود اول فصل سوم، متوجه می‌شویم او در این جایگاه چه برنامه‌ای برای آینده‌اش کشیده است. اما قبل از این‌ها زیاد هیجان‌زده نشوید. آن فرانکِ گذشته، در بیرون از قالب دوربین‌ها، هرکاری می‌خواست می‌کرد، اما به عنوان رییس‌ جمهور ایالات متحده، تمام نظرها روی او قفل شده است. بنابراین، دیگر دنبال کردن سرگرمی‌های گذشته مثل پرت‌کردن خبرنگارانِ فضول به زیر قطار، رابطه‌ی غیراخلاقی با بادی‌گاردش یا چیدن مقدماتِ «خودکشی» یک نماینده‌ی کنگره‌ی ساده‌لوح و بخت‌برگشته برای چنین فردی خیلی سخت شده است.
باید بدانید اکنون فرانک در موقعیتی نیست که شما را با یکی از آن حرکت‌های ناگهانی‌اش، هیجان‌زده کند
پس، اگر به امید افتتاحیه‌ی غافلگیرکننده‌ا‌‌ی فصل سوم را شروع کنید، باید بدانید اکنون فرانک در موقعیتی نیست که شما را با یکی از آن حرکت‌های ناگهانی‌اش، هیجان‌زده کند. اما باز او هر موقعیتی پیدا کند با انجام جرایمی سبک و کوچک، اعلام می‌کند هنوز آن مرد زنده است. حتی اگر این جرم، کاری مثل ادرار کردن روی سنگ قبر پدرش باشد. با اینکه چنین حرکتی اصلا مودبانه و انسانی نیست، اما از نگاهی دیگر، از جنایت‌های بزرگ فرانک هم خیلی فاصله دارد. ناسلامتی او اکنون رییس جمهور است و باید در خشونت و کارهای عجیب در حد رییس‌ جمهورها عمل کند! به این ترتیب، این سوال مطرح می‌شود که آیا آندروود، آرام و لطیف شده؟ اگر بخواهم از روی اپیزود نخست قضاوت کنم، باید بگویم بله، او مقداری آرام گرفته و البته نه به خاطر دلایلی که فکرش را می‌کنید. اصلا از اخلاقِ جنون‌وارش کاسته نشده، ولی وظیفه‌ی رییس جمهوری، وقتی برای ولگردی و مسخره‌بازی نمی‌گذارد. حالا فرانک هزار جور کار سرش ریخته و البته برنامه‌ی بلندمدتی در ذهن دارد و برای بقا در این جایگاه باید تمام فکر و ذکرش را به آن موقعیت معطوف کند. Robin-Wright-in-House-of-Cards-Season-3-Episode-1 فرانک و کلر هر دو با اینکه به بالاترین «اتاق» سرزمین‌شان دست پیدا کرده‌اند، اما این نه تنها به معنای سیراب‌شدن عطش قدرت‌خواهی‌شان نیست، بلکه هر دو هدف تازه‌ای برای سرگرم کردن جاه‌طلبی‌های بی‌پایان‌شان پیدا کرده‌اند. آیا با این تفاسیر، از کیفیت و هیجان داستان کم شده؟ اپیزود نخست، بیشتر نقش ریکاوری، یادآوری و جای‌گذاری را بازی می‌کند. برای همین نباید انتظار انفجارِ بزرگی را کشید. اما فصل اول و دوم هم اگر یادتان باشد، همین روند «آرامش قبل از طوفان» را پیشه کرده بودند.
اکنون فرانک و کلر هدف تازه‌ای برای سرگرم کردن جاه‌طلبی‌های بی‌پایان‌شان پیدا کرده‌اند
«خانه‌ی پوشالی» از آن سریال‌هایی است که نباید با چند قسمت، از آن نتیجه‌گیری کرد. «خانه‌ی پوشالی» را باید به عنوان یک «داستان بدون قطع»، یک «بسته‌ی کامل» و یک «فیلم طولانی» مورد بررسی قرار داد. «خانه‌ی پوشالی» ثابت کرده، می‌داند چگونه گام‌ به‌ گام زمینه‌چینی کند. ما را درگیر جزییات و داستانک‌ها کند و ناگهان همه‌ی آنها را سر یک چهار راه به هم رسانده و یک تصادف جانانه و خونین به راه بیاندازد و انتظار داریم، فصل سوم همین‌گونه به پایان برسد. این وسط، در اپیزود اول متوجه می شویم که کلر به دنبال نامزدی سنا برای تبدیل شدن به سفیر سازمان ملل است و انتظار دارد فرانک کمی از قدرت‌اش را بزل و بخشش کرده و به قول معروف پارتی‌بازی کند. اما سوال اصلی این است که خود آقای رییس جمهور قصد شکستن چه چیزی را دارد؟ کسی که در اپیزود‌های گذشته به هرچیزی که آرزو داشته، رسیده، حرکت بعدی‌اش چیست؟ به طرز سورپرایزکننده‌ای ظاهرا او واقعا می‌خواهد کشور را اداره کند! تمرکزِ تازه‌ی آندروود، روی برنامه‌ای به نام «امریکا وورکس» (امریکا کار می‌کند) است. برنامه‌ی ایده‌آلانه و دور از ذهنی درصدد تحقق بخشیدن به بخشی از رویای امریکایی که در نگاه نخست اصلا عملی به نظر نمی‌رسد. آقای رییس جمهورِ دلسوزِ ما، در این برنامه می‌خواهد میلیو‌ن‌ها نفر را از بیکاری درآورد. اما هدف‌اش از این کار، فقط جا باز کردن در دل مردم برای مدت کوتاهی است تا بتواند از قبل شانس‌اش را برای پیروزی در دوره‌ی دوم ریاست جمهوری حتمی کند-که این دفعه از طریق انتخابات خواهد بود. با این حال، اگر به سیاست‌مداران پیرامون‌مان نگاهی بیاندازیم، می‌بینیم این حرکت حداقل تا این لحظه، چندان اتفاق برجسته‌ای از سوی فرانک با آن سابقه‌ی بلند و بالایش در قدرت‌خواهی نیست. خب، اگر چنین چیزی حقیقت داشته باشد، به نظر می‌رسد باید دل‌مان برای آن جدال‌های سیاسیِ پشت‌پرده‌ای تنگ شود. حالا باید دید، آیا داستان در ادامه دچار پیچش خاصی می‌شود و فرانک را مجبور به بهره‌گیری از همان تاکنیک‌های قدیمی می‌کند یا نه. Kevin-Spacey-in-House-of-Cards-S3-Episode-1 از طرفی، مهمترین حادثه‌ی این اپیزود بازگشت دبیر سابق کارکنان آندروود، یعنی داگ استمپر است. احیای داگ که حسابی مایوس، افسرده و مشتاق به کار است و همچنین فرار کردن ریچل، نشان از این دارد که فرانک هنوز آنقدرها هم از نتیجه‌ی قتل‌هایش قصر در نرفته و این هراس حالا‌حالاها آرام‌اش نخواهد گذاشت. از سویی دیگر، احساسات درهم‌شکسته‌ی داگ، خبر از خلق رابطه‌ی تازه و شگفت‌انگیزی بین فرانک و دست‌ راست‌اش، می‌دهد. چیزی که تا اینجا بیشتر از هرچیزی برایش هیجان‌زده هستم. داگ بعد از چند هفته، درحالی با بدنِ غیرآماده و کوفته از بیمارستان بیرون آمده که هم فعلا کارش را از دست داده و هم دیدن گسترده شدن دایره‌ی داخلی فرانک و حضور نداشتن او در تصمیم‌گیری‌های گروه، حسابی برایش عذاب‌آور و غیرقابل‌تحمل است. درحالی که داگ با نگاه کردن به صفحه‌ی کانتک‌های موبایل‌اش برخلاف گذشته، با صفحه‌ای خالی مواجه می‌شود. دراین میان فرانک با وجود داشتن افراد قدرتمند و باهوشی مثل رِمی و سِت، جوخه‌اش کاملا آمده است و فقط نیاز به یک رقیب جدی برای بازگشت به میدان‌نبرد دارد. نهایتا شاید «خانه‌ی پوشالی» در آغاز فصل سوم‌اش، روانی‌کننده ظاهر نشده باشد، اما هنوز می‌توان رد پاهای سیاه اتفاقات گذشته را در آن دید و در انتظار طوفان‌های بعدی که وقوع‌شان اجتناب‌ناپذیر است، نشست. هر که دو فصل اول را دیده باشد، می‌داند چقدر تماشای دستوردهی‌های بی‌پروای فرانک دل‌ربا است و چقدر نباید این ماجرای استثناییِ هرج و مرج در دنیای سیاست را در بالاترین درجه‌ی خودش از دست داد. تهیه شده در زومجی


اسپویل
برای نوشتن متن دارای اسپویل، دکمه را بفشارید و متن مورد نظر را بین (* و *) بنویسید
کاراکتر باقی مانده