بررسی بازی Dying Light
Dying Light توسط استودیو لهستانی تکِلند (Techland) خلق شده و کمپانی برادران وارنر آن را منتشر کرده است. تکلند که در ابتدای راه خود با بازی به یاد ماندنی Call of Juarez کار خود را آغاز کرد، در اواسط کار خود در سال ۲۰۱۱ کاری متفاوت با دنیای زامبیها انجام داد. استودیو لهستانی در بازی Dead Island، ما را در جزیرهای خوش آب و هوا رها کرد تا جان سالم به در ببریم. توجه منتقدان به بازی و فروش خوب آن باعث شد تا این استودیو تقریبا دنیای غرب وحشی Call of Juarez را رها کند و به آغوش گرم زامبیها بپیوندد. با کسب تجربه از ساخت Dead Island و ایجاد دنیایی پویا و رنگارنگ، آنها تصمیم گرفتند تا کار خود را گسترش دهند و پا را فراتر از یک تلاش برای بقا بگذارند. چرا که آنها تلاش اصلی شما در Dying Light را نه یافتن غذا، پناهگاه و اسلحه بلکه عنصر اصلی این بازی را ورزش پارکور قرار دادهاند.
داستان بازی مربوط به شخصیتی به نام «کایل کرین» میشود. او یک مامور مخفی است که برای یافتن شخصی به نام «کدیر سلیمان» به شهر تاریخی در ترکیه به نام هاران سفر میکند. هاران یک منطقه قرنطینه با معماری به دور از مدرنیزه است که شما در آن تنها نخواهید بود. در شهر هاران تعداد بسیار زیادی نجات یافته اعم از خوب و بد حضور دارند و هر از گاهی در جای جای نقشه و خط اصلی داستان بازی آنها را خواهید دید. در این میان باید نقش یک مامور چند جانبه را ایفا کنید و در میان راه به مشکلات بسیاری در تصمیم گیری برخواهید خورد؛ آیا به بازماندگان کمک کنید؟ یا مرگ و زندگی آنها اهمیتی ندارد و باید ماموریت اصلی خود را به اتمام برسانید؟ به گفته استودیو تکلند، بازی Dying Light در ابتدا به عنوان یک ادامه از سری بازیهای جزیره مردگان در نظر گرفته شده بود، اما بعدها تصمیم بر این شد که این بازی تبدیل به یک اثر جداگانه نسبت به بازیهای قبلی شود و چیزی بهتر و بزرگتر ارایه دهد.
شاید به گفته آنها چیزی بزرگتر و بهتر حرف بیربطی نبوده است، زیرا این امر را به شکل بسیار محسوسی در گیمپلی آن شاهد هستیم. بنا بر این حرف باید بدانید که Dying Light ترکیب بسیار زیبایی از بازی Dead Island و بازی معروف Mirror’s Edge است. میتوان گفت که تکلند بهترین عناصر کاری خود در جزیره مردگان را در این بازی قرار داده است و با مکانیزمی بسیار شبیه به آن رو به رو خواهید بود. اولین چیزی که در بازی متوجه خواهید شد این است که اگر در پارکور کارتان خوب نباشد و خود را به مرحله حرفهای نرسانید به راحتی در چنگال دشمن و البته زامبیها قرار خواهید گرفت. البته Dying Light همانند بازی Mirror’s Edge یک بازی کاملا پارکور محور نخواهد بود، اما باید بدانید که مهمترین عامل زنده ماند شما، حرفهای شدن در ورجه ورجههای ماهرانه از در و دیوار است. عناصر نقشآفرینی مانند ارتقاهای شاخهای در بازی جای داده شدهاند و با جمعآوری XP در بازی باید مهارت خود را در این امر گسترش دهید. در ابتدا تنها پارکور به پریدن و گرفتن لبههای در و دیوار محدود میشود اما در آخر و با آپگیرد این قسمت، قادر خواهید بود تا کارهایی انجام دهید که بازی به مراتب بسیار لذتبخشتر شود. البته این یک Assassin’s Creed نیست که بتوانید هر لبهای که دیدید بگیرید و از یک برج بالا بروید بلکه برای اینکار نقاط مشخصی وجود دارد که در طول بازی با آنها آشنا خواهید شد.
همانطور که میدانید Dying Light یک بازی آخرالزمانی است، پس نباید انتظار داشته باشید که سلاح گرم در اختیارتان باشد. انواع سلاح سرد مانند چکش، تبر، چوب بیسبال، باتوم پلیس و خیلی چیزهای دیگر در بازی جای داده شدهاند که البته در این زمینه نیز قادر هستید آنها را ارتقا کنید و تغییرات آن را حس کنید. البته بدین گونه نخواهد بود که هیچ اسلحه گرمی نخواهید دید؛ برعکس، آنها همانند طلا در بازی وجود دارند اما یافتن تیر و مهمات مختص به آنها همانند یافتن سوزنی در انبار کاه است. یافتن مهمات در بازی به خود شما بستگی دارد؛ آیا حوصله گشت و گذار را در بازی دارید؟ اگر خیر که همیشه دست خالی خواهید بود، اگر علاقمند به این کار باشید پس میتوان گفت مهمات و اشیا فراوانی در بازی وجود دارند که انتظار شما را میکشند. یکی از اصلیترینهای این موضوع، صندوقهای بزرگ مختلف در گوشه گوشه خانهها، سقفها و زیر زمینهاست. برخی از آنها به راحتی باز میشوند و برخی دیگر نیز نیاز به مهارت باز کردن قفل دارند. چیزی شبیه به باز کردن قفل در بازی Skyrim که البته در این بازی مدل بسیار سادهتر آن گنجانده شده است. ابزاری که پیدا خواهید کرد معمولا یا برای ارتقا اسلحه خود خواهد بود و یا باید آنها را با دیگر اعضای باقی مانده در منطقه قرنطینه تعویض و مبادله کنید. همچنین ابزاری مانند الکل و باند نیز برای بهبود جان از دست رفته به کار خواهند رفت.
با اینکه داستان بازی را میتوان قابل قبول دانست، اما ماموریتها به شدت تکراری هستند و چیز بسیار متفاوتی نسبت به دیگر هم سبکهای خود ارایه نمیدهد. در خط داستانی بازی، هرگاه با شخصی آشنا میشوید باید چندین ماموریت برای او انجام دهید تا او شما را بپذیرد و به مراتب بالاتر برسید. البته این امر باعث نشده تا کارها بسیار خطی دنبال شوند و در میان ماموریتهای خود اتفاقات جالبی در داستان رخ خواهد داد، اما به هر حال کلیت پیشروی داستان چیز متفاوتی نیست. به طور مثال یکی از شخصیتهای اصلی بازی از شما میخواهد تا پولها و طلبهای خود را از افراد مختلف سرتاسر نقشه جمع کنید تا او شما را بپذیرد و به خواسته خود برسید و در این حین از مقر اصلی با شما تماس گرفته میشود تا کاری را انجام دهید که هرگز دوست نخواهید داشت!
مکانهای مختلفی در نقشه بازی وجود دارد که شرایط و عملکردهای مختلفی را نیز به همراه دارد. یکی از این نقطهها، منطقه امن است. مناطق امن به خودی خود به وجود نمیآیند بلکه شما باید با از بین بردن زامبیها این منطقه را از آن خود کنید. دیگر مکانی که شما را به شدت به یاد بازی فارکرای خواهد انداخت برجهای مخابراتی است. این برجها به منظور ایجاد راههای ارتباطی بیشتر قرار داده شدهاند که البته شما باید از آن بالا روید و فعالش کنید. همانطور که بیشتر فعالیتها و ماموریتها امری کلیشهای محسوب میشود، طراحی زامبیها نیز تفاوت زیادی با دیگر بازیهای هم سبک خود نداشته است. زامبیهای احمق, زامبیهای سمی و زامبیهای منفجر شونده همه و همه طبق روال عادی هر بازی آخرالزمانی دیگر وجود دارند. اما چیزی که موضوع گیمپلی و زامبیها را کاملا در بازی دگرگون میکند چرخه شبانه روزی بازی است. بازی چرخه آب و هوایی پویا دارد و شما شب و روز، آفتابی و مهتابی و بارانی و خشک را در بازی شاهد هستید. هنگامی که به غروب خورشید نزدیک میشوید شخصی با شما تماس میگیرد و اخطاری ترسناک به شما میدهد؛ «هوا داره تاریک میشه، زودتر برگرد به یک منطقه امن!» شاید با خواندن این متن دلهرهای در دل شما جاری نشود، اما هنگامی که در بازی قرار بگیرید و شب هنگام کار خود را دنبال کنید، آنگاه است که ترس و دلهره همچون امواج ناآرامی در دل شما غوغا به پا میکنند. درست است که هدف اصلی تیم تکلند هرگز ساخت یک بازی ترسناک مطلق نبوده است اما شبها در بازی واقعا شب هستند. همه جا کاملا در تاریکی فرو میرود و به ندرت چراغی را روشن و آتشی زبانه کش را خواهید دید. تنها نوری که میتوان به آن اعتماد کرد چراغ قوه شما است که باید گفت در پارهای از مواقع ترس را نیز بیشتر هم میکند. زیرا در هنگام شب، زامبیهای متفاوتی را خواهید دید که هرگز یک احمق به حساب نمیآیند، بلکه آنها گوش شنوا و چشمی بینا دارند و به محض متوجه شدن حضور شما به سرعت به سمتتان میدوند. تجربه حضور ناگهانی این زامبیها جلوی نور چراغ قوه چیزی است که هرگز نمیتوانید دلهره خود را نسبت به آن کتمان کنید. هیجان در شبهای Dying Light بسیار بالا است و همچنین آزادی عمل بیشتری دارید، زیرا قادر هستید با مخفی کاری نیز کار خود را پیش ببرید. جذابیت شبها وقتی بیشتر میشود که بدانید XP در طول این زمان دو برابر حساب میشود.
نمیتوان از گرافیک خوب بازی برای زیباتر کردن این موقعیتها گذشت. گرافیک بازی عالی نیست اما چیز ضعیفی نیز شاهد نیستید. Dying Light از نظر گرافیکی یک عنوان کاملا نسل جدید نیست زیرا که مشکلاتی سر راه خود دیده است. یکی از این موارد، دیر لود شدن بافتهای بازی است که به وفور دیده خواهد شد و سپس به دورنماهای بازی میرسید. دورنماها در بعضی صحنهها محسور کننده و در بعضی صحنهها به سرعت تو ذوق خواهند زد. کافیست به بالای برجی بروید و به دوردستها بنگرید؛ بعضی منظرهها در دورنماها شبیه به عکسی بد کیفیت هستند که کوهها و درختان دور دست را به رخ میکشند و از طرفی برجهای بلند و نورانی که خارج از منطقه قرنیطه قرار دارند به هنگام غروب خورشید حسی بسیار واقعی را برایتان تداعی خواهند کرد. تضاد این دو مسئله باعث شده تا از خوبیهای این بازی در زمینه گرافیک کاسته شود. البته این موضوع فقط به مناظری که غیرقابل دسترس هستند ختم میشود. مناطقی که قادر هستید به آنجا بروید به بهترین شکل ممکن طراحی شدهاند. پرواز پرندگان و شناور شدن دود و غبار در آسمان، ساختمانهای خرابه و درهم پاشیده از جمله مناظری هستند که شما آنها را دوست خواهید داشت. نکته دیگری که افراد تنوع طلب را ناراحت خواهد کرد، مکان کلی بازی است. هاران از معماری ساده شهرنشینی بهره میبرد و خانههای دو طبقه سرتاسر نقشه را پوشاندهاند و در میان آنها بعضا برجهای بلند قامت سر به آسمان کشیدهاند و پلهای ماشینرو همانند ماری عظیم الجثه در میان بافت شهر خم و راست شده است. همچنین با اینکه هاران در کنار دریای پرآب قرار دارد، شما با مکانی نسبتا خشک رو به رو خواهید شد که چاشنی آخرالزمانی به این امر دامن زده است. نکته ناراحت کننده طراحی هاران تکراری شدن آن است و با کمی پیشروی در بازی، این منطقه برایتان مکانی ساده تلقی خواهد شد. در کل گرافیک بازی در میان مرز قرار دارد، نه آن قدری بد است که آن را کوبید و نه آنقدر عالی است که مورد ستایش قرار گیرد.
اما از بحث گرافیکی که خارج شویم، به یکی از مثبتترین بخشهای بازی میرسیم؛ صداپیشگی و شخصیتسازی. اولین چیزی که در این زمینه دل شما را به راحتی به دست میآورد شخصیت اصلی بازی یعنی "کایل کرین" است. چهره او را نخواهید دید اما صداپیشگی او جز بخشهای عالی بازی محسوب میشود. صدای او را شخصی با صدای مشهور خود یعنی "راجر اسمیت" بر عهده دارد. کارنامه درخشان او اسامی بزرگی را در خود جای داده است؛ ادزیو آدیتوره در Assassin’s Creed، کریس ردفیلد در Resident Evil و بتمن در Arkham Origin. دیالوگهای فوقالعاده که در زمان مناسب به کار برده میشوند، همان چیزی را بیان میکند که دوست دارید بگوید. یک صداپیشگی کاملا خودمانی و ارتباط برقرار کننده که دارای تاثیر بسیار فراوانی در بازی شده است. شخصیتهای فرعی نیز به خوبی طراحی شدهاند و با بیشتر آنها ارتباط خوبی برقرار خواهید کرد. موسیقی بازی به گفته کارگردان این بخش از فیلمهای دهه هفتاد و هشتاد میلادی الهام گرفته شده است و گاها ته مایههای موسیقی شرقی در آن ادقام شده است.
Dying Light کاری بسیار متفاوت و قویتر از آثار گذشته استودیو تکلند به شمار میرود. دریافت امتیازات خوب در کنار فروش عالی بازی باعث شده تا نام این استودیو بیش از پیش بر سر زبانها جاری شود.
تهیه شده در زومجی
Dying Light
نقاط قوت
- گیمپلی بسیار خوب
- صداپیشگی عالی
- شخصیت پردازی بسیار خوب
نقاط ضعف
- دورنماها کمتر از انتظار ظاهر میشوند
- مکانهای تکراری
- ماموریتهای معمولی
نظرات