بررسی بازی Heavy Rain - نسخه پلی استیشن 4
«باران شدید» (Heavy Rain) یکی از آن معدود بازیهایی است که نه تنها به سبب خلق تجربههایی تازه و فراموش ناشدنی برای همیشه ماندگار شد، بلکه در جریانسازی و آفرینش نگاهی تازه به یک سبک نوپا نیز تاثیری شگفتانگیز داشت. ساختهای دیوانهوار و صد در صد متفاوت که شش سال قبل بدون هیچگونه شلوغکاری و فارغ از انواع و اقسام تبلیغات سرسامآور برای کنسول نسل هفتمی سونی عرضه شد و آرامآرام، عدهی کثیری را جذب کرد و به سوی خود کشاند. حالا، در بازار داغ ریمسترها که این روزها تبدیل به بخشی جدا نشدنی از نسل هشتم شده است، این ساختهی داستانی و پرحادثهی کیج نیز فرصتی پیدا کرده تا در کنار تازهترین قصهسرایی او، در قالب یک کالکشن ارزشمند و دوستداشتنی به پلیاستیشن 4 بیاید و پس از سالها، محکی تازه بخورد. زومجی در این بررسی به سراغ نسخهی بازسازی شدهی این اثر رفته و آن را از زوایای گوناگون زیر ذرهبین گرفته است. همراه ما باشید.
دیوید کیج، این خالق افسانهای و تاثیرگذار در دنیای بازیهای ویدیویی، بیش از هر چیز به سبب یگانگی و متفاوت بودن انکارناپذیر آثار و ساختههایش تا به این اندازه معروف و محبوب شده است. آثاری که همواره برخلاف باورهای حاضر در عصر خود، بیش از هر چیز به روایت داستانی فراموش ناشدنی و پرداختن به تکتک عناصر قصهگویی تعاملی اهمیت دادهاند و با فرو بردن مخاطب در عمق داستانهای بی مثل و مانندشان، تجربهای سرتاسر تازگی و سرشار از زیبایی را تقدیم او کردهاند. حال برخی از آنها به مانند «فارنهایت»، در ارائهی دورنمایی جذاب و خیرهکننده از آیندهی این ژانر تازه و به تصویر کشیدن بعضی از عناصر این سبک از بازیسازی موفق بودهاند و برخی دیگر به مانند «ماوراء: دو روح»، حکم شناگران ماهری را دارند که در عین برخورداری از ویژگیهای یکتا و دوستداشتنی، بیشتر به ارائهی حرکتی بیاشکال در آب خروشانی که پیش از اینها جریان یافته، میپردازند. اما همانگونه که واضح و مشخص است، در میان تمام آثار دیدهشده از سوی کیج تا به امروز، «باران شدید» قصهی دیگری دارد. قصهای که بیش از هر چیز، به اثربخشی غیرقابل انکار آن بر بسیاری از بازیهای کوچک و بزرگ دیده شده در سالها اخیر مربوط میشود.
راستش را بخواهید، ماجرا از این قرار است که «باران شدید» از معدود بازیهای پرمخاطب و حقیقتا بزرگی است که بدون بهرهبرداری از سیستمهای رایج در گیمپلی و فقط با استفاده از عناصر ویژهای که با خود به همراه داشت، توانست به چنین محبوبیتی دست پیدا کند. بازی، نه با گنجاندن حجم بیپایانی از عناصر جذاب دیده شده در انواع و اقسام بازیهای معروفتر و بزرگتر آن دوران در خود، بلکه فقط و فقط با ارائهی موفق زیباییهای یگانهای که یدک میکشید، هم بازیکنان زیادی را مجذوب خود کرد و هم رضایت جدی منتقدان را برانگیخت. افزون بر آن، این ساختهی جریانساز و مثالزدنی، آغازکنندهی راه و مسیری بود که نه تنها عدهی بسیاری را به سمت و سوی آفرینش چنین آثاری سوق میداد، بلکه سازندگان فعال در ژانرهای دیگر را نیز مجاب به استفاده از عناصر خواستنی و یکتای داستانسرایی تعاملی میکرد. اما فارغ از تمام اینها، «باران شدید» یکی از آن ساختههای اثربخشی بود که باید پذیرفت برای خیلیها فراتر از یک بازی عمل کرد و عدهی بسیاری را در حد و اندازهی شگرف تحت تاثیر قرار داد. روایتی خارقالعاده که طعم تلخیها و اتفاقات ناگوار خود را به زیر دندانهای مخاطبانش برد و آنها را فراتر از آنچه که از یک بازی ویدیویی انتظار میرفت، تحت تاثیر قرار داد و به همین سبب، فراموش ناشدنی شد.
این ساختهی سرتاسر هنرمندانهی کیج، نه تنها به طور مستقل اغلب بخشهای بازی را با کمترین عیب و ایراد ممکن تحویل مخاطب داده، بلکه در رعایت پیوستگی حاضر در میان آنها نیز شاهکار آفریده است
«باران شدید»، در عین این که در تمام لحظات خود اغلب تمرکزش را بر قسمت داستانی میگذارد و از مابقی عناصر، جز برای به راه انداختن و جریان بخشیدن به آن استفاده نمیکند، برخلاف انتظارتان هرگز در خلق اکشن جذاب و مثالزدنی خود نیز با مشکل مواجه نمیشود. در حقیقت، شاید بازی بیش از هر چیز به روایتی تلخ و درگیرکننده از تراژدی و مصیبتی که بر سر سادهترین افراد ممکن نازل شده و زندگی آنها را برای همیشه نابود کرده پرداخته باشد، اما این وسط در خلق کنش و هیجان مخصوص به خود نیز شاهکار آفریده است. اما فراتر از تمام اینها، پیوند اغواکننده و خاصی است که در میان تک به تک عناصر حاضر در آن دیده میشود. منظورم این است که این ساختهی سرتاسر هنرمندانهی کیج، نه تنها به طور مستقل اغلب بخشهای خود را با کمترین عیب و ایراد ممکن تحویل مخاطب داده، بلکه در رعایت پیوستگی حاضر در میان آنها نیز عملکردی خارقالعاده دارد. از موسیقی ناب و زیبای اثر تا سکانسهای دکمهزنی فوقالعادهی آن، همواره به شکلی پردازش شدهاند که بتوانند در نگاه نهایی مخاطب نسبت به اثر تاثیر به سزایی داشته باشند، نه این که صرفا «باران شدید» را در یک بخش مشخص به درجهای مناسب از کیفیت برسانند. و این، دقیقا همان چیزی است که Heavy Rain را به سطحی والا از تصویرپردازی سینمایی و قصهگویی دیوانهوار رسانده و آن را به چنین شاهکاری تبدیل کرده است.
همانگونه که پیشتر نیز گفتم، بازی بیش از هر چیز روایتگر داستانی تلخ و تاثیرگذار است که احتمالا تا سالهای سال، در ذهن مخاطب باقی میماند. ماجرا از آنجایی شروع میشود که «ایتن مارس»، آرشیتکتی موفق و سر زنده که در کنار خانوادهی گرم و مهربانش زندگی خوب و خوشی دارد، به ناگهانیترین شکل ممکن، تمام شادیها و لذتهای زندگیش را از دست میدهد و برای همیشه، در لایهای عمیق از تاریکی فرو میرود. او در زمانی که در اوج شادیها قرار گرفته و هم در کارش موفق است و هم زندگی دوستداشتنی و خوبی دارد، در یک تصادف ناگهانی پسر بزرگش جیسن را برای همیشه از دست میدهد و خود به مدت شش ماه به کما میرود. پس از آن، تک به تک دقایق زندگی او تبدیل به لحظاتی آزاردهنده میشوند که در آنها یا در حال حسرت خوردن به خاطر اتفاقی که افتاده است یا بیش از پیش خود را سرزنش میکند. این وسط، یکی از آن چیزهای ناراحتکننده و تلخی که عمق درد و ناراحتیهای او را نشان میدهد، تلاشهای بیثمرش برای نشاندن لبخند بر لب تنها فرزند باقی ماندهاش است. بدتر از همه آن که خود او نیز تبدیل به موجودی بیتفاوت و کاملا افسرده شده و در همین سنین کودکی هم از دنیا، تعریفی جز غم و اندوه و درد ندارد.
اما تمام این قصهگوییها ناراحتکننده و آزاردهنده، در برابر آنچه که در ادامهی کار رخ میدهد، شبیه به داستانهایی سطحی و نه چندان جدی به نظر میرسد. برای آنهایی که هیچ آشنایی خاصی با داستان اثر ندارند، باید بگویم که این قصه بیش از هر چیز، حول محور شخصیتی ناشناخته و عجیب با نام «قاتل اریگامی» میچرخد. قاتلی بیصفت و وحشی که کودکان را در کانالهای آب شهر زندانی میکند و اجازه میدهد بارش شدید باران، این کانالها را پر کند و سبب خفگی آنها شود. او در کمال قصاوت، این کودکان را میکشد و سپس جسم بیجان آنان را از آنجا بیرون میکشد و در محلی نامعلوم رها میکند و به عنوان نماد، بر روی دستشان یک »اریگامی» و بر روی سینه آنها یک «گل ارکیده» قرار میدهد. هویت این قاتل وحشی و آزاردهنده، یکی از آن راز و رمزهای خارقالعادهی بازی است که وقتی در انتهای داستان آشکار میشود، به شکلی معنادار و هدفمند، مخاطب را شدیدا تحت تاثیر قرار میدهد. «باران شدید»، تعریف تازه و جذاب کیج از قصهسراییهای دیوانهوار است که در تمام لحظهها با انواع و اقسام نمادها مزین شده است. در ثانیههای آغازین اثر، جلوهی رنگارنگ و دوستداشتنی خانهی ایتن، آنقدر زیبا است که حس شادی را در مخاطب میپروراند اما در ادامه، بازی جولانگاه بیرحمانهی رگبارهایی جنونآمیز و ترسناک است که شهر به ظاهر جذاب ابتدای بازی را در جلوهای غیرقابل انکار از ماتم و اندوه فرو میبرد. این وسط، دیوید کیج را داریم که بدون حتی یک خط دیالوگ، در همان ثانیههای اول مخاطب سادهاش را تبدیل به طرفداری پر و پا قرص میکند و از قصهای یکخطی، دنیایی ناراحتکننده و شخصیتهایی عمیق بیرون میکشد.
یکی از بزرگترین جذابیتها و نکات مثبت موجود در Heavy Rain، روایت بی عیب و اشکال سازندگان از این داستان درگیرکننده و جذاب است که در همراهی با گیمپلی پرهیجان اثر و موسیقی مدهوشکنندهی آن، سبب بهرهبرداری کامل بازی از تمام پتانسیلهایش شده است. روایت داستانی اثر، فارغ از این که به درگیرکنندهترین شکل ممکن و با استفاده از انواع و اقسام نمادها، همواره مخاطب را به درون خود میکشاند، در مرکزیت خود شخصیتهایی دارد که هر کدام از آنها، در حد و اندازهای شگرف، عمیق و پردازش شده به نظر میرسند. بازی، با محوریت چهار کاراکتر متفاوت، که هر کدام از آنها به شکلی با ماجرای قاتل اریگامی درگیر شدهاند پیش میرود و در هر بخش، کنترل یکی از آنها را به بازیکن میسپارد.
این وسط، انتخابهای زیاد و اثرگذاری که در برابر هر کدام از آنان قرار میگیرد و نحوهی اتصال تمام این داستانهای موازی به یکدیگر، یکی از آن ویژگیهای یکتای اثر است که بیش از پیش تجربهی آن را جذاب و خواستنی جلوه میدهد. همانگونه که به احتمال زیاد میدانید، ایتن مارس، نورمن جیدن، مدیسن پیج و اسکات شلبی، شخصیتهای اصلی داستان بازی هستند. شخصیتهایی شگفتانگیز و معناگرا که هر کدام از آنها، دنیایی از درونریزیهای شخصیتی متفاوت را یدک میکشند و در بندبند داستان عمیق و خاص بازی، اثری ویژه از خود به جای میگذارند. نه آن که صرفا به عنوان شخصیتهایی مقوایی و بیهدف، کاری جز پر کردن فضاهای خالی دوربین نداشته باشند.
افزون بر تمام اینها، یکی از نکات پراهمیت بازی این است که شخصیتهای جذاب و متفاوت آن، در ترکیب با مکانیزم عجیب و منحصر به فرد گیمپلی اثر که این روزها توسط ساختههایی همچون «تا سپیده دم» به کار گرفته میشود، به درجهای از اهمیت برای مخاطب میرسند که مثل و مانندش را به سختی میتوان در میان برترین آثار تاریخ بازیهای رایانهای مشاهده کرد. در حقیقت، این عدم وجود صفحهی گیماُور در طول بازی و امکان مرگ دائمی شخصیتها به سبب اشتباهات مخاطب یا کمکاریهای او، نه تنها به طور مستقل و یگانه، عنصری خارقالعاده و خیرهکننده است، بلکه شخصیتپردازی عالی و بی عیب و نقص کاراکترها را نیز، به بالاترین سطح ممکن میرساند.
اما هرچه قدر که بازی در قسمت داستانسرایی و شخصیتپردازی، به شکلی قطعی و غیرقابل انکار عملکردی خارقالعاده دارد، سازندگان گیمپلی آن را با کلکسیونی از نکات مثبت و منفی تقدیم مخاطب کردهاند. شاید خیلیها فکر کنند که ضعفهای بازی در قسمت گیمپلی، به سبب تمرکز بالای کوآنتیکدریم بر عناصر داستانی و چیزهایی از این دست به وجود آمده است. ولی اگر حقیقتش را بخواهید، این موضوع نه تنها به طور کامل صحت ندارد، بلکه دقیقا خلاف چیزی است که در واقعیت رخ داده و به هیچ عنوان بازی را به شکلی درست، تشریح نمیکند. به بیان دیگر، باید گفت که اتفاقا آن چیزی که گیمپلی بازی را به نهایت هیجان رسانده و آن را تبدیل به عنصری ارزشمند کرده، چیزی نیست جز «اثر پروانهای» مثالزدنی و خاصی که برای آن در نظر گرفته شده است. اثری که در پیوندی تنگاتنگ با داستان، تصمیماتتان را به چالش میکشد و مخاطبش را در برابر سختترین انتخابهای ممکن قرار میدهد. افزون بر اینها، سکانسهای دکمهزنی حاضر در بازی نیز به هیچ عنوان حکم عناصری اضافی و سوری را ندارند و در اغلب دقایق، آنقدر فکر شده و دقیق به کار میروند که در خلق اکشن متفاوت و درگیرکنندهی آن نیز نقشی جدی داشته باشند. این یعنی، Heavy Rain نه تنها به سبب تمرکز بر قسمت داستانی و خلق روایتی تحسینبرانگیز، در قسمتهای دیگر کم نگذاشته، بلکه ویژگیهای مثبت آنها را نیز با برداشت از همین تمرکز ارزشمند آفریده است. به جای آن، این انتخابهای غلط سازندگان در استفاده از برخی عناصر و کمکاری آنها در بعضی از قسمتها است که بیرحمانهترین ضربهها را بر پیکرهی گیمپلی بازی وارد میکند.
به طور مثال، یکی از نکات منفی و عجیب حاضر در اثر، به مکانیزم حرکتی ضعیف و ناکارآمد آن مربوط میشود که دقیقا مشخص نیست چرا به این شکل ساخته و پرداخته شده است. «باران شدید»، به جای آن که کنترل حرکت شخصیتهایش را خیلی عادی و به مانند تمام بازیهای دیگر در اختیارتان بگذارد، مجبورتان میکند به مانند بازیهای ریسینگ همواره دکمهای را برای حرکت فشار دهید و سپس با استفاده از جهتها مسیرتان را طی کنید! علاوه بر این، دوربین حقیقتا پر عیب و اشکال بازی را داریم که حقیقتا در برخی از قسمتهای گیمپلی، به سبب زاویهی بدی که دارد به شکلی جدی آزارتان میدهد و بر حس نهاییتان نسبت به اثر، تاثیر منفی میگذارد. اما هیچکدام از این ناسازگاریها و ضعفهای ناراحتکننده، به اندازهی باگهای اضافه شده به نسخهی نسل هشتمی بازی(!) آزارتان نمیدهد. باور کنید این که نسخهای ریمستر از یک بازی بزرگ عرضه شود و در عین استفاده از ویژگیهای تازه و بهرهبرداری از پیشرفتهای غیرقابل انکار، نقاط ضغف جدیدی را نیز با خود به همراه داشته باشد، یکی از آن موارد نابخشودنی و عجیبی است که خون هر کسی را به جوش میآورد. هرچند، باید پذیرفت که ممکن است خیلیها در هنگام تجربهی بازی با این باگهای جدید مواجه نشوند، زیرا اینگونه که مشخص است رخ دادن آنها در نسخهی نسل هشتمی بازی کاملا اتفاقی است. تازه، نباید این حقیقت را فراموش کرد که هیچکدام از این اشکالات آزاردهنده، در برابر جذابیتهای بنیادین اثر در حوزهی گیمپلی که پیشتر به آنها اشاره کردم، تاثیر خاصی بر قضاوت نهایی مخاطب نمیگذارند.
فارغ از تمام اینها، باید پذیرفت که Heavy Rain در زمان عرضهاش، یکی از بالاترین و با کیفیتترین گرافیکهای دیده شده تا آن زمان را داشت و آنقدر در طراحی چهرهها و شکل بخشیدن به محیطهای گوناگونش عالی بود که هیچکس نمیتوانست خردهای بر آن وارد کند. اما نکتهی تحسینبرانگیز و خوشحالکننده این است که نسخهی بازسازی شدهی اثر نیز تلاش زیادی برای رساندن خود به کیفیتی بیشتر داشته و آنقدر بر جذابیتهای تصویری خود افزوده که در راضی کردن مخاطب امروز نیز موفق باشد. تمام بافتهای موجود در بازی، میان پردهها، لبهها و تکسچرها از ابتدا طراحی شدهاند و با پیشرفتی محسوس نسبت به شش سال گذشته در نسخهی تازه قرار گرفتهاند. رزولوشن بازی به 1080P رسیده و نرخ فریم اثر نیز به طور دائم بر روی عدد ۳۰ قفل شده است. این وسط، آنچه که ماجرا را به اوج خود میرساند، خلق دوبارهی برخی از مکانها با افزودن جزئیاتی قابل لمس و پر ارزش به آنها است. چیزی که حقیقتا در همراهی با موارد دیگری که پیش از این به آنها اشاره کردم، بازی را در ردهی ریمسترهایی همچون «آنچارتد: کالکشن نیتن دریک» قرار میدهد و بدون هیچ شک و شبههای باید پذیرفت که حجم پیشرفتهای صورت گرفته در طی مراحل تولید این نسخه، به قدری زیاد است که میتواند هر طرفداری را به خرید مجدد بازی پس از شش سال ترغیب کند. تازه این را هم در نظر بگیرید که نسخهی پلیاستیشن 4 بازی، با نصف قیمت بازیهای روز، یک اثر درجه یک دنیای گیم را تقدیمتان کرده و با اندکی هزینهی بیشتر، نسخهی نسل هشتمی «ماوراء: دو روح» را نیز در اختیارتان میگذارد.
اما اگر از تمام اینها بگذریم، به بخش موسیقیایی اثر میرسیم که به طور کامل از دو قسمت مثبت و منفی تشکیل شده است. بخش مثبت، موسیقیهای بی مثل و مانند «باران شدید» است که به مانند تمام ساختههای دیوید کیج، در هماهنگی عجیبی با تک به تک عناصر به سر میبرد و حجم بالایی از بار اتمسفرسازی و خلق احساس بازی را به دوش میکشد. آنجا که باید حس ترس را منتقل میکند و در نقطهای دیگر، بغض گلویتان را بیش از پیش به منصهی ظهور میرساند. اما در آن طرف ماجرا، با صداگذاری نسبتا ضعیف بازی مواجه میشویم که در برخی مواقع به هیچ عنوان در کانون توجه قرار نمیگیرد و در بعضی از دقایق بازی، توی ذوق میزند و به هیچ عنوان در حد و اندازهی اثری با این کیفیت به نظر نمیرسد. اما خواه یا ناخواه، باید پذیرفت که این نکته در عین آزاردهنده بودن، در کمتر لحظهای میتواند تمام تجربهی جذاب و نگاه مثبتتان نسبت به بازی را دستخوش تغییر و تحول سازد. هرچند، این موضوع هم کمکاری سازندگان در این قسمت را توجیه نمیکند.
Heavy Rain را باید یکی از کاملترین جلوههای دیدهشده از داستانسرایی تعاملی و در کل، قصهگویی دیوانهوار دانست. شاهکاری بس شگفتانگیز و دوستداشتنی که بیش از هر چیز احساس و تصمیمات و باورهای مخاطبش را به چالش میکشد و او را به زیبایی هرچه تمامتر به درون تراژدی تلخ و معنادار خود فرو میبرد. «باران شدید»، یکی از همان ساختههایی است که میخواهند یادآوری کنند برخی چیزها را فقط و فقط در «هنر هشتم» میتوان پیدا کرد. یکی از همان ساختههایی که میخواهند به همگان بفهمانند برخی داستانها و برخی از برترین تجربههای ایجاد شده برای مخاطب تا به امروز، تنها در جلوهی بازیهای رایانهای معنا میگیرند و بیان میشوند. این وسط، مخاطب افسارگسیختهی کیج نیز آنچنان در عمق این داستانگویی عمیق فرو میرود و حسرت انتخابهای غلطش را میخورد که انگار خود او در تک به تک این ماجراها دخالت دارد. و به همین دلیل است که «باران شدید»، در میان معدود بازیهایی جای میگیرد که نشستن پای آنها برای کسانی که دنبال تجربههایی متفاوتتر و خاصتر هستند، لازم و قطعی است. افزون بر تمام اینها، نسخهی پلیاستیشن 4 بازی هم آنقدر در افزایش گرافیک و لذت بصری اثر موفق است که به سادگی هرچه تمامتر، به آنهایی که شش سال قبل در این دنیا فرو رفتهاند و آن را تجربه کردهاند نیز دلیلی برای خرید مجدد میدهد. نمیدانم، شاید بعضیها عقیده داشته باشند که ماجرای Heavy Rain نیز به همان بحث همیشگی «چه قدر داستان در یک بازی برایتان مهم است؟» خلاصه میشود اما راستش را بخواهید، من بعید میدانم کسی طعم تلخ و شیرین قصهسرایی کیج در «باران شدید» را احساس کند و از این تجربهی سرشار از لذت پشیمان بیرون بیاید.
تهیه شده درزومجی
Heavy Rain
نقاط قوت
- «باران شدید»:
- _شخصیتپردازی بی عیب و نقص
- _اثر پروانهای مثالزدنی که پیوندی تنگاتگ با رخدادهای بازی دارد
- _استفادهی عالی از سکانسهای دکمهزنی
- _پیشرفت گرافیکی خارقالعاده به مانند برترین ریمسترهای بازار
- _داستان درگیرکننده و استفاده از تمامی عناصر موجود برای پیشبرد آن
نقاط ضعف
- «باران شدید»:
- _مکانیزم حرکتی ابتدایی و زاویههای بد دوربین در برخی زمانها
- _مشکلاتی اندک در قسمت صداگذاری
- _افزوده شدن برخی باگها به بازی در نسخهی ریمستر آن
نظرات