گسترش جهانهای سینمایی و دنباله سازیها تا کجا ادامه خواهد یافت؟
میل به توسعهی جهانهای سینمایی و ساخت قسمتهای بعدی آثار موفق سینمایی و حتی گاها آثار ناموفق٬ اگرچه پدیدهای جدید نیست ولی در سالهای اخیر کاملا همهگیر شده تا جایی که امروزه بخش زیادی از فیلمهای تولید شده به این محصولات اختصاص یافته است.
چرا هالیوود تا این حد اصرار دارد که فیلمهای تولید شدهاش را تا چندین قسمت ادامه دهد یا از آن فراتر اینکه آنها را به یک جهان سینمایی تبدیل کند؟ چندی پیش جان فلتیمر، مدیر عامل شرکت لاینزگیت (Lionsgate) طی مصاحبهای عنوان کرد که کمپانی بر اساس بازخوردهای مثبتی که از طراحی لباس شخصیتهای فیلم پاور رنجرز (Power Rangers) دریافت کرده حالا به فکر این است تا پنج، شش یا حتی هفت قسمت دیگر نیز ادامهی این مجموعه را تولید و روانه سینماها کند. پیش از آن نیز کمپانی برادران وارنر اعلام کرده بود که قصد دارد تا با انتشار تعداد زیادی از فیلمهای دی سی کامیکس (DC Comics)، در عرصهی رقابت فیلمهای ابرقهرمانی گوی سبقت را از مارول برباید. در این میان فیلمی مثل مرد عنکبوتی شگفت انگیز ۲ (Amazing Spider-Man 2) اگر به آن شکست بزرگ دچار نمیشد، چه بسا امروز سونی نیز به دنبال گسترش دنیای سینمایی مربوط به آن بود.
استودیوهایی نظیر هاسبرو (Hasbro) و پارامونت (Paramount) نیز در سالهای اخیر تلاش کردهاند تا دنیای سینمایی مجموعههایی همچون جی. آی. جو (G.I. Joe) و تبدیل شوندگان (Transformers) را گسترش دهند. مجموعهی Transformers تا به امروز یک میلیارد و ۴۴۰ میلیون دلار در آمریکا و بیش از چهار میلیارد و ۳۸۰ میلیون دلار در سطح جهان فروش داشته است. به این فهرست مجموعهی سریع و خشمگین (Fast and the Furious) و دنبالههای آن را نیز اضافه کنید که تا سالهای آینده نیز ادامه خواهند داشت و سازندگان مجموعه حتی در اندیشهی ساخت چند اسپین آف برای آن هستند یا کمپانی یونیورسال که با فیلمهایی نظیر مرد نامرئی (Invisible Man) و مومیایی (The Mummy) در حال توسعهی جهان هیولاها است.
در سالهای اخیر کار هالیوود به جایی رسیده که با ساخت هر فیلم بلاک باستری، تهیه کنندگان کار پیش از اکران فیلم و بدون توجه به اینکه این اثر با استقبال مواجه خواهد شد یا خیر، برنامه ریزی بلندی را برای ساخت ادامههای آن آغاز میکنند و این در حالی است که قسمت اول بسیاری از این مجموعهها با شکست تجاری سنگینی روبرو میشوند. به نظر میرسد که گسترش دنیاهای سینمایی متفاوت، تبدیل به معضل جدید هالیوود شده و بهتر است هر چه سریعتر این روند متوقف شود.
کار به جایی رسیده که پس از تماشای فیلمهای سینمایی، دیگر به ندرت پیش میآید تا احساس کنیم که با داستان مستقلی طرف بودهایم. احساس کنیم که در پایان به نتیجه گیری کاملی دست یافتهایم و فیلم همین جا خاتمه مییابد. دیگر از فیلمهای باشکوه تک قسمتی با داستانی منسجم خبری نیست. اینکه سازندگان فیلم پیش از ساخت یک اثر به فکر قسمت بعدی آن هستند، همان سمی است که روز به روز در بین آثار سینمایی در حال گسترش یافتن است. اگر در حالت ایده آل به هنر سینما نگاه کنیم، اگرچه نباید جنبهی سوددهی یا حداقل عدم ضرردهی یک فیلم را پیش از ساخت آن نادیده گرفت، ولی هرگز نباید صرفا با هدف کسب درآمد به سراغ تولید آثار سینمایی رفت. اگرچه سینما تبدیل به صنعت شده ولی نباید مفهوم اصلی سینما در میان سیل مجموعههای چندین قسمتی و اسپین آفهای متعدد آن ناپدید شود.
برخی نظریهها از مرگ احتمالی فیلمهای مستقل در آیندهای نزدیک خبر میدهند
در این میان، برخی نظریهها از مرگ احتمالی فیلمهای مستقل در آیندهای نزدیک خبر میدهند و اینکه تولید مجموعههای عظیم و گسترش جهانهای سینمایی و همینطور سریالهای تلویزیونی، جای این قبیل آثار را به طور کامل خواهند گرفت. در حال حاضر تعداد سینماهای بسیار کمی به نمایش آثار مستقل اختصاص داده میشود و این فیلمها در نهایت ناچارا به پخش از طریق سیستم استریم سایتهایی نظیر هولو (Hulu)، آمازون (Amazon) و نت فلیکس (Netflix) پناه میآورند. نتیجهی این استراتژی این است که فیلم شما برای دیده شدن در سینماها و همینطور جلب توجه تماشاگران، یا باید بخشی از یک جهان سینمایی بزرگ باشد یا محصول استودیوهای معتبری همچون پیکسار (Pixar).
اکثر فیلمهای ابرقهرمانی بدون در نظر گرفتن جهان سینمایی خود، عملا آثاری بیهویت و بی سر و ته به حساب میآیند
وقتی به یک اثر ابرقهرمانی در قالب یک فیلم سینمایی نگاه کنیم میبینیم که این فیلمها عملا به تنهایی قادر به انتقال مفهومی مستقل نیستند. اغلب این آثار یا در حالت یک معرفی نامه، مشغول بسترسازی برای روایت داستانی دیگر هستند یا ادامهی داستانی دیگر را روایت میکنند. بدین ترتیب اکثر فیلمهای ابرقهرمانی بدون در نظر گرفتن جهان سینمایی خود، عملا آثاری بیهویت و بی سر و ته به حساب میآیند. از این نمونهها میتوان به فیلم بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت (Batman v Superman: Dawn of Justice) اشاره کرد که نه تنها فیلم بدی است بلکه عناصری در آن قابل مشاهده است که عجلهی سازندگان فیلم را آشکار میکند. این روش معرفی شخصیتها در نهایت نه به سود فیلم است، نه به سود استودیو و نه به سود جهانی که آنها در صدد ساختن آن هستند. بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت نشان میدهد که چگونه یک استودیو میتواند یک فیلم را نابود کند و در نهایت نیز بابت نمایش آن، سود کلانی را به جیب بزند. چرا که در چنین فضایی، دیگر یکپارچگی اثر هنری هیچ جایگاهی ندارد و تمام عوامل در خدمت مجموعهای بزرگتر هستند.
چرا باید قسمتهای بعدی فیلمهایی نظیر سفیدبرفی و شکارچی (Snow White and the Huntsman) و آلیس در سرزمین عجایب (Alice in Wonderland) ساخته شود؟ آیا به جز دغدغههای مالی، دلیل دیگری را برای این امر میتوان متصور شد؟ عوامل استودیو پیش خود فکر میکند که وقتی با تکیه بر محبوبیت ستارگان فیلم و بحث بازاریابی میتوانند همچنان به درآمد زایی خود ادامه دهند، چرا از این کار دست بکشند؟ در حالی که وقتی شما قادر به انجام کاری هستید، لزوما نباید دست به انجام آن کار بزنید. این روند تبدیل تک فیلمها به مجموعه فیلم که این روزها حسابی خسته کننده شده تا به کجا ادامه خواهد یافت؟
تجربه ثابت کرده که در بسیاری اوقات، دو فیلم مستقل با فضایی مشابه از یک فیلمساز، از نظر کیفیت نتیجهای به مراتب بهتر از یک فیلم و ادامهی آن خواهند داشت. برای مثال فیلم The Nice Guysبه کارگردانی شین بلک، از نظر فضا و موضوع به راحتی میتوانست ادامهی فیلم Kiss Kiss Bang Bang باشد. با این حال کارگردان در این اثر دست به آفرینش شخصیتهایی جدید زده که نتیجهی نهایی آن، دو فیلم مستقل با کیفیتهایی در حد استادندارد است. گاهی اوقات پایان دادن به فیلم، بهترین تصمیم یک استودیو میتواند باشد.
اگر واقع بینانه بخواهیم نظر دهیم در ۹۹ درصد موارد ساخت ادامهای مثل پدرخوانده ۲ (The Godfather II) غیر ممکن به نظر میرسد. در این میان اثری مثل مردان ایکس: آپوکالیپس (X-Men: Apocalypse) جایگاهی همچون پدرخوانده ۳ (The Godfather III) را دارد.
البته این مطلب هرگز به دنبال اثبات این موضوع نیست که تمام جهانهای سینمایی توسعه داده شده با نتایج مایوس کنندهای همراه خواهند بود. در این میان از مارول (Marvel) میتوان به عنوان بهترین نمونهای یاد کرد که در خلق جهان خود تا حدود زیادی موفق عمل کرده است اما به راستی دلیل موفقیت آنها چیست؟
سازندگان جهان سینمایی مارول هیچگاه در پیاده کردن اهدافشان عجله به خرج ندادند و گام به گام طبق برنامه ریزیها پیش رفتند
مارول زمانی که تصمیم به گسترش یک جهانی سینمایی گرفت، یک جدول زمانی بلند مدت را تعریف کرد که در طی آن، ابتدا شخصیتهای حیاتی خود را معرفی کرد و پیش از آنکه تمام قهرمانان را در یک فیلم گرد هم بیاورد، در فیلمهایی با هویت مستقل به شخصیت پردازی دقیق آنها پرداخت. از طرفی نحوهی پرداخت مارول این مزیت را داشت که کارش را ابتدا با شخصیتهای مهمتر و پر طرفدارترش آغاز کرد و در کنار بیان پیشینهی شخصیتی آنها، به روایت ماجراهایی پرداخت که در ادامه، در پیشبرد کلی جهان سینمایی مارول نیز تاثیرگذار بودند. سازندگان این مجموعه هیچگاه در پیاده کردن اهدافشان عجله به خرج ندادند و گام به گام طبق برنامه ریزیها پیش رفتند. آنها در این راه، بهترین گروه نویسندگان، بازیگران و کارگردانان را به کار گرفتند و از همه مهمتر اینکه ابتدا دست به ساخت فیلمهایی مستقل با داستانهایی کامل زده و در ادامه، جهان سینمایی خود را بر پایهی این مجموعه فیلمها بنا کردند. این دقیقا نکتهای است که سایر استودیوهای فیلمسازی از آن غافل میشوند.
کاش استودیوها پیش از آنکه نگران میزان فروش فیلمشان باشند، به این مسئله فکر کنند که آیا فیلم آنها محصول با کیفیتی هست یا نه و در کنار آن، این موضوع را نیز درک کنند که نیازی نیست تک تک فیلمهایشان را تا جایی ادامه دهند که صدای نالهی تماشاگران هم دربیاید. و در پایان آیا بهتر نیست استودیوها به جای ساخت ۵ فیلم ضعیف که در نهایت موجب تمسخر خودشان شود، بودجههای کلان و وقت گرانبهایشان را روی ساخت فیلمی باکیفیت و ماندگار هزینه کنند؟