نقد فیلم Murder on the Orient Express - قتل در قطار سریع‌السیر شرق

جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۱
مطالعه 8 دقیقه
Murder on the Orient Express
فیلم Murder on the Orient Express با بازی ستارگانی چون جانی دپ، دیزی ریدلی، کنت برانا و پنلوپه کروز، درام کارآگاهی نه‌چندان ایده‌آلی است که قطعا، توانایی جذب طرفداران داستان‌های رازآلود را دارد.
تبلیغات

مقدمه‌ی داستانی اثر، شاید برخلاف پر زرق و برق بودن انکارناپذیرش، بدترین قسمت فیلم نیز به حساب بیاید

فیلم Murder on the Orient Express «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» را باید یکی از آن فیلم‌هایی خطاب کرد که نه برای جذب طیف گسترده‌ای از مخاطبان که برای سرگرم کردن طرفداران قصه‌گویی‌هایی به خصوص، خلق و ساخته می‌شوند. فیلم‌هایی که برای پذیرفتن دقایق‌شان و حتی لذت بردن از آن‌ها، شناخت قوانین جنسی از فیلم‌نامه‌های سینمایی ضرورت دارد و بیننده‌ی ناآشنا با سبکی به خصوص از روایت، ممکن است نتواند از تماشای ثانیه‌های‌شان، هیچ لذتی ببرد. Murder on the Orient Express، همان‌گونه که گفتم، یکی از همین فیلم‌ها است. اثری که برای طرفداران قصه‌های جنایی-رازآلود که تحقیقات یک کارآگاه، اصلی‌ترین نقش در داستان‌سرایی آن‌ها را دارد، ساخته‌ی جذابی به نظر می‌رسد اما کافی است طنزها، درام‌ها، موقعیت‌های احساسی و جنس روایت‌های حاضر در این فیلم‌ها را نشناسید، تا برای‌تان تبدیل به مجموعه‌ی حوصله‌سربری از حضور ستارگانی بزرگ، در برابر دوربین‌های کنت برانا شود و حتی برخی از لحظات مهم آن، در نگاه‌تان خسته‌کننده یا حتی مضحک، جلوه کنند.

Murder on the Orient Express
Murder on the Orient Express

مقدمه‌ی داستانی اثر، شاید برخلاف پر زرق و برق بودن انکارناپذیرش، بدترین قسمت فیلم نیز به حساب بیاید. مجموعه‌ای تقریبا چهل دقیقه‌ای از داستان‌گویی‌های بعضا طنز و غالبا کلیشه‌ای دیده‌شده در این‌گونه ساخته‌های سینمایی، که هدفی جز معرفی کاراکترها ندارند و می‌خواهند توانایی‌های ذهنی کارآگاه اصلی قصه‌شان و در این‌جا، هرکول پوآرو را در ماجراهایی ساده و بی‌ربط به پیرنگ اصلی قصه‌گویی فیلم، نشان تماشاگران دهند. اما دلیل آن که می‌گویم این بخش از فیلم، شاید بدترین قسمت ساخته‌ی جدید کنت برانا هم باشد، چیزی نیست جز آن که به طرزی دیوانه‌وار، اضافی و نالازم به نظر می‌رسد. چون در این دقایق نه‌چندان کوتاه از اثر، بیننده، نه تنها چیزی بیشتر از ظاهر شخصیت‌ها را نمی‌شناسد و هرکول پوآرو برایش تبدیل به نسخه‌ی دیگری از همان کارآگاه‌های خفنی که تا به امروز صدها بار مثل و مانندشان را در سینما، تلویزیون و دنیای ادبیات دیده نمی‌شود، بلکه در جریان هیچ چیزی درباره‌ی خط اصلی داستان فیلم نیز قرار نمی‌گیرد. این‌جا، فقط جایی برای مقدمه‌سرایی فیلم‌ساز و طولانی کردن دقایق اثر به میزان لازم، با سوءاستفاده از تجربه‌هایی است که مخاطبِ دوست‌دار ژانر گارآگاهی، به خوبی آن‌ها را می‌شناسد. سکانس‌هایی که شاید تنها خاصیت آن‌ها، منصرف کردن مخاطبان عام و ناآشنا با این سبک آثار سینمایی از نگاه کردن به Murder on the Orient Express باشد و به بهترین شکل ممکن، ثابت کنند این اثر قرار نیست تبدیل به چیزی بالاتر از یک اثر رازآلود، متوسط و تقلیدشده، در سینمای کاراگاهی بشود. از طرف دیگر، شخصیت‌پردازی‌های ناقص و سطحی انجام‌شده برای تمام کاراکترهای فیلم هم با این که در تمامی شات‌های «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» آزاردهنده به نظر می‌رسند، در این چهل دقیقه‌ی ابتدایی فیلم، بیش از همیشه به چشم مخاطبان می‌آیند و توی ذوق‌مان می‌زنند. چون شاید حداقل در ادامه‌ی قصه، پوآرو مردی با توانایی‌های عجیب که سعی به حل پرونده‌ای پیچیده دارد باشد اما این‌جا، وی صرفا در جلوه‌ی انسانی با ضریب هوشی بالا و فردی که به سایز برابر تخم مرغ‌ها اهمیت می‌دهد، ظاهر شده است.

Murder on the Orient Express

این قهرمانان عجیب و خاصِ فاصله‌دار با مخاطب و این سبک از داستان‌گویی‌های کلیشه‌شده و قدیمی، در سینمای امروز معنا و ارزشی ندارند

با این حال، یکی از بزرگ‌ترین نقاط قوت فیلم، توانایی قابل قبولی است که اثر در روایت کردن داستانی کارآگاه‌محور دارد. داستانی که بهترین شات‌هایش را نه با کمک گرفتن از اکشن‌های هالیوودی، که با نشاندن یک مظنون در برابر پوآرو و رد و بدل کردن دیالوگ‌هایی گوناگون مابین آن‌ها شکل می‌دهد. دقایقی که اگر این جنس از سینما را دوست داشته باشید، شما را به حدس زدن و تلاش برای نتیجه‌گیری درباره‌ی رخدادهایی که در حقیقت اتفاق افتاده‌اند دعوت می‌کنند و به تک تک تماشاگران، اجازه‌ی فکر کردن می‌دهند. هر چند که اگر حقیقتش را بخواهید، کارگردان در این بخش هم فوق‌العاده ظاهر نشده و نتوانسته مابین داده‌های تحویل داده‌شده به مخاطب و حقیقتی که در پایان قصد افشا کردن آن را دارد، توازن خوبی برقرار کند و در راه هیجان‌زده کردن تماشاگرش با برملا کردن راز اصلی در انتهای فیلم، به شکل کودکانه‌ای از دادن اطلاعات کافی به او پرهیز می‌کند. نتیجه هم آن است که در Murder on the Orient Express، ما به جای این که قدرتمندانه احساس نزدیکی به پوآرو کنیم و دقیقا به مانند او، شانس فهمیدن همه‌چیز را داشته باشیم، مدام توسط نویسنده و کارگردان، در نقطه‌ای عقب‌تر و به عنوان بیننده‌ای قرار می‌گیریم که ذهن‌مان به اندازه‌ی این مرد قدرتمند نیست و تنها، باید تحسین‌کننده‌ی توانایی‌هایش باشیم.

Murder on the Orient Express

این در حالی است که اگر فیلم‌ساز به واقع می‌توانست سرنخ‌هایی درست و حسابی‌تر اما با فاصله‌ای بسیار کم تا داده‌هایی قابل حل برای بینندگان را نشان‌مان دهد، در آخر کار ما با لذتی چندبرابر از این که چه‌قدر حقیقت در برابر چشمان‌مان به وضوح قرار داشته اما متوجهش نشده‌ایم و حالا آن را فهمیده‌ایم، تماشای فیلم را به پایان می‌رساندیم. ولی اتفاقی که در این روایت اتفاده، نه تنها انقدر شگفت‌انگیز نیست بلکه شاید مثل صدها داستان کارآگاهی دیگر، منطقی نداشته باشد و به جز هیجانی زودگذر و جالب در انتهای کار، چیز بیشتری به دست مخاطبان نرساند. چرا که اگر راستش را بخواهید، ما در طول فیلم، فقط به کمک پوآرو و توضیحات زیاد او، متوجه سرنخ‌ها و اطلاعات عجیبی که رسیدن این کارآگاه به آن‌ها هم در حد و اندازه‌ی دیوانه‌واری غیرمنطقی به نظر می‌رسد شده‌ایم. سرنخ‌ها و اطلاعاتی که انگار یک‌جورهایی به هم ربط دارند اما نه به گونه‌ای که حتی ما بتوانیم به درستی، تصویر آن‌ها به عنوان تکه‌های مختلف یک پازل را ببینیم. این یعنی سازندگان اثر، به خاطر عدم توانایی‌شان در خلق پازلی که حتی بعد از معرفی تکه‌هایش، مخاطب نتواند تا قبل از به پایان رسیدن قصه آن را کامل کند، چندتا از تکه‌های پازل نه‌چندان ارزشمندشان را تحویل پوآرو داده‌اند و به کلی ما را از دیدن‌شان محروم می‌کنند، تا مبادا افشای راز اصلی قصه که تمام هویت اثر به شکل غلطی بر پایه‌ی آن بنا شده، با شکست مواجه شود! بعد هم که ناگهان به پایان فیلم می‌رسیم و می‌بینیم پوآرو همه‌چیز را داخل ذهنش کنار هم گذاشته و با کمک گرفتن از مغز قدرتمندش، سناریوی کامل قتل را درآورده است. می‌دانم، این همان روایت کلاسیکی است که همه‌ی داستان‌های کارآگاهی در گذشته، به کمک آن قصه‌گویی می‌کردند اما اگر از من می‌پرسید، این قهرمانان عجیب و خاصِ فاصله‌دار با مخاطب و این سبک از داستان‌گویی‌های کلیشه‌شده و قدیمی، در سینمای امروز معنا و ارزشی ندارند. البته از این هم نباید گذشت که طبق گفته‌ی تعداد زیادی از خوانندگان کتاب مرجع، حجم بسیار بالایی از این مشکلات به ضعف اقتباسی سینمایی اثر برمی‌گردد و نوشته‌ی آگاتا کریستی (نویسنده‌ی کتاب قتل در قطار سریع‌السیر شرق)، اصلا و ابدا با چنین مشکلات سطح پایینی، سر و کار ندارد.

Murder on the Orient Express

اما اگر از همه‌ی این‌ها بگذریم، باید پذیرفت که «قتل در قطار سریع‌السیر شرق»، از منظر بصری و کارگردانی، فیلم قابل و خوش‌جلوه‌ای به حساب می‌آید. اثری که از نورپردازی‌هایش گرفته تا دکوپاژها، شات‌های گوناگون و جلوه‌های جذابی از یک قطار که نشان مخاطبان می‌دهد و سبب نزدیک شدن بینندگان به آن محیط، بدون خسته شدن از تماشای نقاط گوناگونش می‌شوند، لیاقت ستایش شدن را دارند. در این میان، از موارد پررنگی مثل طراحی‌های عالی لباس، گریم‌ها و جزئیات فوق‌العاده‌ای که برای آفرینش همه‌ی اجزا و صد البته اشخاص حاضر در محیط از نظر ظاهری توسط کارگردان به کار گرفته شده‌اند نیز، نمی‌توان گذشت. چرا که فضاسازی تصویری در Murder on the Orient Express، قطعا و یقینا حکم یکی از مهم‌ترین عناصر ممکن را دارد و در کنار ستارگان حاضر در دقایق اثر، بارها و بارها جلوی جدا شدن بیننده از فیلم را می‌گیرد.

Murder on the Orient Express، دریایی از ستارگان سینمایی را در اختیار دارد؛ از جوان‌ترهایی همچون دیزی ریدلی گرفته تا افرادی مانند جانی دپ دوست‌داشتنی

حالا، بگذارید به صحبت درباره‌ی یکی از بزرگ‌ترین نکات حاضر در این اثر که حتی نمی‌دانم آن را نقطه‌ی ضعف یا قوت خطاب کنم، بپردازم. نکته‌ای که مربوط به بازیگران ساخته‌ی کنت برانا می‌شود و چگونگی تاثیر آن‌ها در این فیلم را زیر ذره‌بین می‌برد. چون همان‌طور که احتمالا خودتان می‌دانید، Murder on the Orient Express، دریایی از ستارگان سینمایی را در اختیار دارد. از جوان‌ترهایی همچون دیزی ریدلی گرفته تا افرادی مانند جانی دپ دوست‌داشتنی، که خیلی‌ها (از جمله نویسنده‌ی نقد) فقط به خاطر او هم که شده، حاضرند یک اثر را تماشا کنند. یک جلوه‌ی این ماجرا‌، چیزی نیست جز آن که حتی ساده‌ترین نقش‌های حاضر در فیلم هم که بدون شک می‌شود آن‌ها را در یک پاراگراف خلاصه کرد، به خاطر این بازیگران عالی، به بهترین شکل ممکن اجرا می‌شوند. جلوه‌ای دیگر از این ماجرا هم آن است که اصولا تماشای فیلم‌هایی با این تعداد ستاره، لذت مخصوص به خودشان را دارد. دو نکته‌ی مثبت که قطعا به نفع کنت برانا که البته اجرای خودش در نقش هرکول پوآرو عالی و برخلاف مابقی بازیگران اثر، جایگزین‌ناپذیر به نظر می‌رسد تمام شده اما باعث آن نمی‌شوند که ما مخاطبان سوال ناراحت‌کننده‌ی اصلی را فراموش کنند؛ این که آیا باید نام این کار را سوءاستفاده و هدر دادن توانایی‌های چندین و چند ستاره گذاشت یا نه، جذاب کردن یک فیلم با استفاده از بازیگرانی بزرگ، هیچ اشکالی ندارد؟ سوالی که اگر از من بپرسید، با جواب دومش موافق هستم. چرا که بالاخره بازیگر نیز همیشه به مانند تمام اجزای یک پروژه‌ی سینمایی، نقش به سزایی در حس مخاطب نسبت به اثر دارد و این حرف صحیحی نیست که بگوییم اگر یک ساخته‌ی سینمایی، فیلم‌نامه‌ی عجیب و قدرتمندی را یدک نمی‌کشد، پس نباید بازیگران جذابی هم داشته باشد.

Murder on the Orient Express

جمع‌بندی همه‌ی این گفته‌ها را می‌شود با بیان شرایطی که در صورت داشتن‌شان می‌توانید از تماشای «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» لذت ببرید، بیان کرد. اولین نکته، آن است که برای دیدن فیلم، باید یکی از دوست‌داران سینمای کارآگاهی باشید و عناصر حتی شدیدا کلیشه‌ای حاضر در این قصه‌گویی‌ها را بتوانید بدون اذیت شدن خاصی بپذیرید. افزون بر آن، لازم است که انتظارتان از اثر به هیچ عنوان بالاتر از یک «بلاک‌باستر سرگرم‌کننده‌ی یک بار مصرف» نباشد و طنزهایی ساده، درام‌هایی ساده، قصه‌هایی به ظاهر پیچیده و پایان‌بندی‌هایی هیجان‌انگیز و حتی احساسی، برای‌تان معنی‌دار باشند و چنین چیزهایی را بی‌ارزش خطاب نکنید. نکته‌ی آخر هم آن است که لطفا، حداقل یکی از ستارگان حاضر در اثر را دوست داشته باشید. پس اگر این سه شرط را دارید، خیال‌تان را راحت کنم که با دیدن Murder on the Orient Express، قرار نیست زمان ارزشمندتان را دور بریزید.

برای تماشای آنلاین فیلم Murder on the Orient Express به وب‌سایت فیلیمو مراجعه کنید

برای تماشای آنلاین فیلم Murder on the Orient Express به وب‌سایت فیلیمو مراجعه کنید

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات