پیش از اینکه بهسراغ مقدمه این مقاله برویم، قصد داریم نقل قولی از شخصیت ریدلر را ارائه کنیم:
ادوارد نیگما شخصیت شروری است که وسواس بسیار عجیبی نسبت به معماها، پازلها و مسائلی که ذهن را به خود درگیر میکنند، دارد. این شخصیت یکی از بزرگترین دشمنان بتمن در شهر گاتهام محسوب میشود. شخصیت ادوارد نیگما توسط بیل فینگر و دیک اسپرنگ خلق شده است. او نام مستعار «ریدلر» را برای خود انتخاب کرد تا بتواند جرائمش را با این اسم مرتکب شود. ریدلر همیشه و بهطور مداوم تلاش میکند که قهرمان شهر گاتهام یعنی بتمن را شکست داده و او را کند ذهن جلوه دهد اما همیشه از شوالیه تاریکی شکست میخورد. در دوره جدید «The New 52» کمپانی دی سی کامیکس، شخصیت ادوارد نیگما یا همان ریدلر، برای اولین بار در شماره ۱۴۰ سری کتاب کمیک Detective Comics که در ماه اکتبر سال ۱۹۴۸ نوشته شد و به انتشار رسید، پا به دنیای کتابهای رنگارنگ کمیک گذاشت.
در هشتمین قسمت از مجموعه سالانه Detective Comics که «Questions Multiply The Mystery» نام داشت، مشخص شد که ادوارد نشتون در شهر واتربری بزرگ شده است. او بهشدت سعی میکرد برای هر سوالی که در ذهنش بهوجود میآید، پاسخ مناسب و قطعیاش را پیدا کند. در طول زندگیاش، زمانی به خود آمد که متوجه شد سوالات بیپایانی را از بزرگترهایش میپرسد که اغلب اوقات همین موضوع آنها را عصبانی میکرد. یک روز در مدرسه، ادوارد اطلاعاتی درباره یک مسابقه از معلمش دریافت کرد. مسابقه به این صورت بود که شرکت کننده باید در کمترین زمان، پازل اصلی مسابقه را حل کند. قرار بود برنده این مسابقه جایزهای را هم دریافت کند. ادوارد نهتنها بهشدت بهدنبال پیروزی و جایزه بود، بلکه تا حد خیلی زیادی توجه و محبوبیت را هم دوست داشت. بههمین علت تمام تلاشش را کرد تا در این مسابقه برنده شود. هر شب او پنهانی به مدرسه میرفت و سعی میکرد تا بتواند این پازل را حل کند. او آنقدر تمرین کرد تا زمانی که توانست این پازل را در حداقل ۱۵ ثانیه حل کند. بعد از برنده شدن در این مسابقه، ادوارد کتابی از پازلها و معماها را دریافت کرد که همین موضوع سرآغاز انجام کارهایی بود که مغزش را درگیر میکردند. البته جالب است بدانید که بعد از برنده شدن این مسابقه، تنها توجهی که توانست به خود جلب کند، توجه قلدرهای مدرسهاش بود که خب همین موضوع وضع ادوارد را بسیار بدتر کرد.
در ابتدا ریدلر، بتمن را فردی باهوش تصور نمیکرد اما وقتی مدتی گذشت و رقابتهایی بین این دو صورت گرفت، اینگونه شد که نیگما، بتمن را یکی از بزرگترین دشمنان خود میدید
سالها از پس یکدیگر گذشتند و نشتون خود را در طبقه کارگر جامعه دید. او این وضع خود را همانند «بودن در جهنم» توصیف کرد. او در ابتدا بهعنوان تنها سرگرمی که برای او وجود داشت، به جرم و جنایت رو آورد. نشتون بعد از مدتی متوجه شد که او با ارتکاب جرمهای سبک و معمولی راضی نمیشود. او دریافت که باید به طریقی هیجان ایجاد کند و خود را نسبت به قبل مشهورتر سازد. به همین دلیل او نام ریدلر را روی خود قرار داد و حتی فامیلی خود را از نشتون به نیگما عوض کرد. اولین جرم او در قالب شخصیت ریدلر، توسط پلیس نادیده گرفته شد. به همین دلیل، ریدلر برنامههای مجرمانه بعدی خود را طرح ریزی کرد؛ فقط این بار مطمئن شد که هدفهایش شناخته شده باشند. ریدلر در اولین مواجهاش با بتمن، با زیرکی توانست از دست او فرار کند اما شیفتگی و وسواس خاصی که او نسبت به معماها و حل آنها داشت، باعث شد که به مرور زمان مبارز شنل پوش را رقیب خود بداند و مدام او را در شرایط اجبار حل معماهایش قرار دهد. ادوارد در ارتکاب جرم بعدی خود به کمک نیاز داشت اما از آنجایی که معروف نبود، هیچکس او را نمیشناخت. ریدلر سعی کرد تا هزینههای مورد نیاز جرم بعدی را خودش تامین کند و همین موضوع منجر به آشنایی با دستیارهای آیندهاش یعنی کوئری و اکو شد.
ریدلر در پروژه بعدی خود از معماها و حقههای استادانهتری استفاده کرد تا پلیس را از سر راه خود کنار بزند. اگرچه بتمن میتوانست ریدلر و جرمش را از پس تمامی حقههایش ببیند اما در آن زمان او دیگر جرمش را مرتکب شده بود و به حالت فرار، به سمت مخفیگاهش میرفت. در نهایت بتمن با او برخورد کرد و توانست او را بههمراه دستیارانش یعنی کوئری و اکو، تسلیم کند و متوقف سازد. البته این موضوع خیلی به طول نیانجامید و ریدلر بعد از مدت کوتاهی توانست از زندانش فرار کند و باری دیگر دستیارانش را ببیند. اگرچه او بخش زیادی از پولی را که از بانکها دزدیده بود از دست داد، اما توانست شهرتی را که دنبالش بود بهدست بیاورد. اگرچه در ابتدا ریدلر بدنام بود، اما با استفاده از ذهن خود توانست برای جرمها و پروژههای بعدیاش، رقبا و نیروهای بیشتری را جذب کند. متاسفانه آزادی ریدلر خیلی به طول نیانجامید و نهتنها دوباره با بتمن برخورد کرد، بلکه او افرادی را که زیر دست ریدلر کار میکردند متوقف کرد و خود ریدلر را به آرکهام برد.
همانطور که بالاتر هم به این موضوع اشاره شد، کاراکتر ریدلر اولین بار در شماره ۱۴۰ سری کتاب کمیک Detective comics ظاهر شد و از آن زمان تا به امروز، به روشهای مختلفی تکامل یافت و پیشرفت کرد. در دنیای پیش از بحران و قبل از دهه ۶۰، ریدلر یک لباس تنگ سبز رنگ با جنس اسپندکس میپوشید و همین موضوع او را کمی با مشکل مواجه میکرد. با این حال، بعد از مدتی و در تصویرسازی فرانگ گورشین، لباس این شخصیت تغییر کرد و به یک کت و شلوار سبز بههمراه یک کلاه کاسهای تبدیل شد. نیگما همچنان به اذیت کردن شوالیه تاریکی و پیروانش ادامه میداد. به مرور زمان، نقشههای او بسیار استادانهتر و پیچیدهتر از قبل شد. در فیلم Batman Forever (بتمن برای همیشه) که طرفداران از آن متنفر هستند، شخصیت ریدلر یک علامت سوال بزرگ داشت که بهعنوان عصا از آن استفاده میکرد. زمانی که پائول دینی نوشتن سری کتاب کمیک Detective comics را از سر گرفت، نشان داد که شخصیت ریدلر چه جنبههایی دارد و تا چه حدی میتواند فراتر برود. در آن برهه زمانی، ادوارد تبدیل به یک کاراگاه شد و بهنوعی متحد بتمن و نایت وینگ شده بود. با این حال او اخیرا دوباره به مسیر پر از جرم خود بازگشته است که البته بخش زیادی از جرائمش را به یاد نمیآورد.
- هالووین طولانی:
کارماین «رومن» فالکون، ریدلر را استخدام کرد تا متوجه شود که هالیدِی کیلر کیست. با وجود چندین تئوری معقول درباره اینکه هویت واقعی کیلر چه کسی میتواند باشد، رومن در نهایت صبر خود را از دست داد. کارماین به دخترش سوفیا دستور داد که ریدلر را مجبور به رفتن کند. ریدلر درست بعد از خروج از دفتر فالکون، مورد حمله هالیدی قرار گرفت اما بنا به دلایلی زنده گذاشته شد. این حمله جوری برنامه ریزی شده بود تا با تعطیلی روز «April Fool's Day» مصادف شود و همچنین چندین المان که مربوط به این روز بود هم در صحنه جرم قرار داده شد. میتوان گفت از آنجایی که در آن روز به طور سنتی همه چیز معکوس انجام میشود، شاید به همین دلیل است که هالیدی، ریدلر را هم زنده گذاشت و از کشتن او گذشت.
- پیروزی تاریک:
در برههای از زمان، بتمن به ریدلر روی آورد تا بتوانند با کمک هم، نشانههای مهمی را که قاتلی به نام هنگمن در صحنههای جرم باقی مانده پیدا کنند و مورد بررسی قرار دهند. او بعد از مدتی و در محاکمه هنگمن، یکی از اعضای هیئت منصفه دو چهره شده بود. بعد از پشت سر گذاشتن قتلهای هنگمن، ریدلر توسط مافیای روسی استخدام شد تا بتواند دفتر کدگذاری شده کمیسر گوردن را رمزگشایی کند. این دفتر شامل اطلاعات محرمانهای بود که بتمن در ماموریتهای شبانهاش بهدست آورد و به گوردن تحویل داد. خوشبختانه کت وومن تصمیم گرفت که به بتمن و بت گرل کمک کند تا بتوانند دفتر را از این گروه مافیایی بدزدند. البته آنها بار اول موفق نشدند و مافیای روس آنها را دور زدند.
- کارخانه معماسازی:
در برههای از زمان، ریدلر میزبان یک برنامه تلویزیونی زیرزمینی بهنام «کارخانه معماسازی» شده بود. در این برنامه، هر یک از شرکت کنندهها درون یک دام خطرناک و مرگبار قرار میگیرند و این تلهها تنها زمانی از حرکت میایستند که شرکت کننده بخت برگشته معما را درست پاسخ دهد. با این حال، همیشه یک دلیل برای جنون ریدلر وجود دارد. پیش از اینکه این برنامه روی کار بیاید، شخصی به نام دان اسکارلی ملقب به اسکارفیس وجود داشت که دنیای جنایتکارانه و زیرزمینی گاتهام را تا زمانی که فالکونها به راس قدرت رسیدند، حکمرانی میکرد. بعد از مدتی، بالاخره اسکارلی دستگیر شد و در محاکمه، او بهخاطر جرائمش محکوم به اعدام شد. بعد از اعدام اسکارلی، افراد باقی مانده از باند او شایعهای شنیدند مبنی بر اینکه اسکارلی تمامی ثروت خود را در جایی نامعلوم در گاتهام مخفی کرده است اما هیچوقت مکان دقیق گاو صندوق مخفی خود را عنوان نکرد. مدت زیادی طول نکشید که این شایعه درباره میراث اسکارلی به گوش ریدلر هم رسید و او خود را موظف دانست که میراث افسانهای او را که ظاهرا میلیونها دلار بود پیدا کند. ریدلر تمامی داراییهای واقعی سابق اسکارلی ردیابی کرد و با آنها برنامه کارخانه معماسازی را تاسیس کرد. در واقع این برنامه یک نوع جنبه حواس پرتی داشت تا دیگر افرادش بتوانند هر منطقهای را برای یافتن این میراث، جستجو کنند. متاسفانه ریدلر هم درست همانند بقیه افراد، نتوانست به پیدا کردن این ثروت حتی نزدیک شود زیرا بتمن و گوردن جلوی آنها را گرفتند.
- معمای اولیه:
مدتها بعد، ریدلر نقشهای را طرح ریزی کرد که میتوان صفت بزرگترین تله مرگ را به این نقشه او نسبت داد. او بهواسطه نقشه خود، بتمن را داخل گودالی پرتاب کرد که به آرامی به وسیله آب پر میشد. دیوارهای این گودال با سیمهای الکتریکی سیم پیچی شده بودند. روی دیوارههای این گودال چندین محافظ قرار گرفته بود که آب با برخورد با این سیمها حامل برق نشود و در نهایت بتمن بهواسطه برق گرفتگی نمیرد. در این زمان، مرگ بهوسیله برق گرفتگی و همچنین بهخاطر غرق شدگی، تنها گزینههایی محسوب میشدند که بهظاهر در اختیار بتمن قرار گرفته بود. با این حال، همانند همیشه، بتمن تمام تلاشش را کرد تا تمامی منافذ و نقطه ضعفهای این تلهها را بررسی کند و بتواند راهی برای فرار خود بیابد.
از آنجایی که ریدلر، بتمن را بزرگترین و باهوشترین دشمن خود میبیند، به همین دلیل تصور میکند که بهترین راه در زمان انجام کارهای مجرمانه خود، پرت کردن حواس او است
- کلومستر:
اگرچه ریدلر در برههای از زمان از شخصیت «کلومستر» به این خاطر که تصور میکرد او روش کاریاش را تقلید میکند، متنفر بود اما بعد از مدتی با او رابطه کاری برقرار کرد. آنها در اولین برخورد خود، بمب خاصی را کار گذاشتند و بتمن را به دنبال حل معماهای مختلف فرستادند تا در نهایت او به بمب برخورد و آن را خنثی کند. جالب است بدانید که نقشه اصلی آنها چیز دیگری بود: آنها قصد داشتند با پرت کردن حواس بتمن، خودشان به سراغ سرقت حجم زیادی از محصولات بینظیر و فوقالعاده ارزشمندی از بیسبال بروند. بعد از این جریان، این دو شرور تیمی تشکیل دادند و در چندین پروژه مجرمانه بعدی با هم همکاری کردند. مدت زمان زیادی از تشکیل تیم و همکاری آنها نگذشته بود که کلومستر در سری کتاب کمیک The Suicide Squad، به شکل واضحی مرد.
- منطقه بیطرف:
بعد از اینکه شهر گاتهام تا حد زیادی به خاطر زلزله خراب شد و تیمارستان آرکهام زندانیان خود را آزاد کرد، ریدلر تصمیم گرفت که فرار را به قرار ترجیح دهد و به جای اینکه در گاتهام بماند و هرج و مرجهای بعد از این جریان را شاهد باشد، از این شهر فرار کند. در همین برهه زمانی بود که او تصمیم بدی گرفت و در استار سیتی به گرین ارو و قناری سیاه حمله کرد که در نهایت بهسادگی شکست خورد. همین موضوع یکی از علل اصلیای بود که باعث شد پایههای مبارزههای آینده بین گرین ارو و ریدلر شکل بگیرد.
- هاش:
در این کتاب کمیک و بحرانی که در آن بهوجود آمده بود، ریدلر نقش بسیار مهمی را در روند داستانی آن ایفا کرد. ریدلر متوجه شده بود که بهعلت بیماری سرطان در حال مردن است. او خیلی زیرکانه و پنهانی یکی از گودالهای لازاروس رأس الغول را پیدا کرد و بدون اطلاع از صاحبش، از آن استفاده کرد تا بیماری مرگبار خود را درمان کند. مدتها بعد، از آنجایی که ریدلر (او در آن زمان از نام آرتور وین، مخترع پازل جدولی، استفاده میکرد) از سرطان جان سالم به در برده بود، دکتر تامی الیوت (فردی که حرص و انتقامش او را تبدیل به فرد مجرمی میکند) نزد او رفت. در این ملاقات، دکتر تامی الیوت درباره نحوه بهبود سرطانی که ریدلر داشت، از او پرسید. ریدلر هم مکان یکی از گودالهای لازاروس را به او داد تا او بتواند مادر ثروتمند و در حال مرگش را در آنجا شفا دهد؛ به ازای پرداخت یک بهایی، طبیعتا.
با این حال، تامی موضوعات مهم دیگری هم در ذهنش داشت. او قصد داشت پیش از آنکه به سراغ انتقامش از بروس وین برود، ثروت مادر در حال مرگش را از لحاظ امنیت تا حد زیادی تامین کند. هر دو سعی کردند براساس نقشهای ریدلر آن را طراحی کرده بود پیش بروند. به همین منظور ریدلر و هاش (توماس الیوت)، تعداد بسیار زیادی از دشمنان بتمن را قانع کردند تا او را ذره ذره نابود کنند. ریدلر شخصیتهایی مانند جوکر، کلیفیس، پویزن آیوی، هارلی کوئین، اسکرکرو، کیلر کراک، رأس الغول، لیدی شیوا و تالیا الغول را همانند مهرههای شطرنج چیند و وظایف هر کدام را بر دوش آنها قرار داد؛ مجموعهای از نقشههای درخشانی که ریدلر کشید تا بتواند بعد از متحمل شدن سختیهای بسیار زیاد در تیمارستان آرکهام، کمی طعم لذت را هم بچشد. بهعلاوه، بعد از اینکه ریدلر توانست از سرطان جان سالم به در ببرد و بهبود یابد، ذهنش به قدری گسترده و واضح شد که توانست بزرگترین معمای زندگیاش را حل کند: او در نهایت متوجه شد که بروس وین همان بتمن است.
ریدلر از این اطلاعات استفاده کرد تا بتمن را با مسائل عاطفی آزار دهد. بهطور مثال، او انگشت روی بدترین موضوع گذاشت و سعی کرد با استفاده از خاطرات جیسون تاد مرحوم (دومین رابین)، بتمن را تا حد بسیار زیادی عذاب دهد. بهخاطر اصرار بیش از حد ریدلر، کلیفیس چهره جیسون تاد را جعل کرد تا خاطرات وحشتناکی که بتمن را فوقالعاده عذاب میدادند، برای او یادآوری کنند. در نهایت بتمن متوجه نقشه ریدلر شد و پر و بال دشمنی را که هویت واقعی او را میدانست، چید و ریدلر را متوقف ساخت.
بعد از مدتی، هاش دوباره ظاهر شد و این بار ریدلر را با خون سردی و بیهیچ دلیلی، کتک زد و او را ضعیف کرد. ریدلر در ابتدا تلاش کرد که به جوکر پناه ببرد؛ برنامهای که با موفقیت همراه نبود. بعد از آن، ریدلر به سراغ پویزن آیوی رفت که او هم بهخاطر کارهایی که ریدلر با او کرده بود، کمکی نکرد. ریدلر به مرور بیشتر و بیشتر شکاک شد و در تاریکی جنونآمیزی فرو رفت. ادوارد مجبور شد در میان بیخانمانها زندگی کند تا اینکه یکی از رمزگشایان سابق سازمان ناسا او را پیدا کمک کرد که ریدلر بتواند خودش و عقل و ذهنش را بهبود ببخشد. او مشکلات زیادی با گرین ارو، آرسنال و همچنین گروه بیگانه (Outsiders) داشت.
- بازسازی:اگرچه بعد از بههوش آمدن ریدلر وسواسش را نسبت به حل معماها از دست داد اما هوش چشمگیر او، شخصیت و برخی موارد ذاتیاش همچنان باقی مانده بود
در طی روند داستانی کتاب کمیک بحران بینهایت، نیگما از ناحیه سر، توسط چماق شانینگ نایت مورد ضربه قرار گرفت که همین ضربه باعث به کما رفتن او شد. نیگما درست یک سال بعد از این کما بیرون آمد. حالا او دیگر لقب «ریدلر» را قبول نداشت و تصمیم گرفت که کارش را با همان نام اصلیاش ادامه دهد. نیگما تصمیم گرفت زندگیاش را با روش جدیدی از سر بگیرد، به همین منظور او شغل کاراگاه خصوصی را برای ادامه زندگیاش انتخاب کرد. در آن زمان، اگرچه نیگما هنوز آن میل سیرنشدنی نسبت به انجام جرائم را در وجودش داشت، اما دیگر در سمت درست قانون قرار گرفته بود. ریدلر از آن زمان در کنار بتمن قرار گرفت و در پروندههای بسیار زیادی به او کمک کرد. اگرچه بتمن هم با او همکاری میکرد اما اصلا نمیتوانست منکر بیاعتمادی به او و شکی که به هدفهای واقعیاش داشت، بشود. مدتی بعد، نیگما توسط نایت وینگ استخدام شد تا پرونده سرقتهای موزه را مورد بررسی قرار دهد. در همین برهه زمانی، ریدلر حتی به مری مارول هم کمک کرد تا کلیفیس را شکست دهد. یک بار ریدلر، دیک گریسون را که در مبارزهای بین شخصیت وِیل و پنگوئن به طرز بدی مجروح شده بود، نجات داد. در طی همین جریان، او موفق به کشف هویت واقعی نایت وینگ شد.
مدتی بعد، نیگما در پنت هاوس پویزن آیوی که ادعا میکرد مخفیگاه او است، در حالت زندگی نباتی نگه داشته میشد. بعد از اینکه خانه او توسط یک شخصیت شرور جدید که قصد داشت با کشتن کت وومن نام خود را مشهور کند، توسط ضربه آرنج همین کاراکتر در چانه نیگما، ریدلر از بیهوشی خود بیرون آمد. بعد از اینکه متوجه شد که چه بلایی سر خانهاش آمده، تصمیم گرفت که به این مهاجم حمله کند؛ مهاجمی که حین مبارزه با کت وومن، هارلی و پویزن آیوی این خرابی را به وجود آورده بود. مدت خیلی زیادی نگذشته بود که ادی در طی یک پرونده متوجه شد باندی وجود دارد که قصد دارد با فرد دیگری جای ریدلر را در دنیای جرم و جنایت پر کنند که قتلهای زیادی هم مرتکب شدهاند. با کمک دیک گریسون در قالب بتمن، این گروه متوقف و دستگیر شدند. مدتی بعد، در طی جریانی، بمبی در نزدیکی صورت نیگما منفجر شد که زخم و آسیب زیادی به صورت او وارد کرد. بههمین منظور او مجبور شد تا دوباره از همان ماسک قدیمی ریدلر استفاده کند. در این برهه زمانی، نیگما خیلی مشکوک عمل میکرد و بازگشت دوباره او به دنیای جرم و جنایت، آنطور هم دور از انتظار بهنظر نمیرسید. این موضوع زمانی تحقق یافت که مدتی بعد، نیگما به همکاران بیطرف خود یعنی کت وومن، پویزن آیوی و هارلی کمک کرد تا پرونده قتلی را با هم حل کنند. آنها فقط به دنبال این بودند که از نیگما سوءاستفاده کنند تا بتوانند به «Dr. Aesop» دسترسی داشته باشند؛ دختران احتمال میدادند که این فرد قصد دارد آنها را از خانه خودشان بیرون کند. همین موضوع، یک حس خیانت در نیگما به جا گذاشت. اگرچه سایرنها قصد داشتند دوباره رابطه خود با نیگما را حسنه کنند اما او دیگر کارش از این حرفا گذشته بود و دوباره به بُعد شرور خود بازگشت.
- زندگی بعد از مرگ:
در این سری کتاب کمیک، ادوارد نیگما دوباره در قالب یک کاراگاه مشکوک ظاهر شد تا در بررسی و حل پروندههای قتل به دیک گریسون کمک کند. این قتلها شباهت بسیار زیادی به روش کاری بسیاری از دشمنان بتمن از جمله ویکتور زز، مستر فریز و پنگوئن داشت. بعد از مدت کوتاهی نیگما تصاویری را بهعنوان مدرک به گریسون نشان داد که در چندین مورد از تصاویر صحنه جرم، فردی به چشم میخورد که بعدا مشخص شد سباستین بلک اسپل است. گریسون بهدنبال ردیابی او رفت و در نهایت بدن فرد دیگر و تصویری که شباهت زیادی به نیگمای مرده داشت، پیدا کرد. گریسون، بلک اسپل را پیدا و او را تعقیب کرد اما بعد از مدتی او را گم کرد. در عوض گریسون مدارکی را پیدا کرد که نشان میداد بلک اسپلی که او با آن برخورد کرده، در واقع فرد دیگری است که لباس مبدل میپوشد.
در این مجموعه اگرچه ریدلر بهظاهر انسان خوبی شده بود و دیک گریسون هم اعتماد زیادی به او داشت، اما نیگما از این شرایط سوءاستفاده کرد و کارهای زیادی انجام داد تا حواس دیک را از موضوع اصلی پرت کند و به نقشه اصلیاش برسد
مدتی بعد دیک گریسون توانست نیگما را در دفترش، آن هم در حالت کاتاتونی پیدا کند. بهنظر میرسید که او توسط سم جوکر مسموم شده بود. دیک در ابتدا تصور کرد که این اتفاق زیر سر جوکر است اما بعدا مشخص شد که سباستین بلک اسپل نسخه دیگری از سم جوکر را ساخت و روی نیگما تست کرده بود. دیک گریسون بهواسطه گارفیلد لینز باخبر شد که ریدلر در برههای از زمان عضو یک سازمان مجرمانه بوده که توسط بلک اسپل اداره میشده است. با این اوصاف بهنظر میرسید که بلک اسپل از جدا شدن نیگما از سازمانش و همچنین تبدیل شدنش به یک کاراگاه خصوصی اصلا راضی نیست و حالا به دنبال گرفتن انتقام است.
زمانی که نیگما در بیمارستان گاتهام تحت مراقبت بود، توسط سباستین بلک اسپل مورد حمله قرار گرفت. بلک اسپل قصد داشت در طی این حمله خود، یک ترکیب جهش دهنده به نیگما تزریق کند که این ترکیب میتوانست سیستم بدنی او را تبدیل به چیز دیگری کند. او قصد داشت بهاین طریق انتقام خود را از نیگما که هم پولش و هم زندگیاش را دزدیده بود، بگیرد. خوشبختانه دیک به موقع رسید و پا در میانی کرد و متوجه شد که بهطور تصادفی یک ترکیب بسیار خطرناک به بلک اسپل تزریق شده است. همین موضوع باعث شد که دیک گریسون شک زیادی به نیگما پیدا کند که او خودش سم جوکر را به خود تزریق کرده بود و همه چیز زیر سر خود او است.
بلک اسپل تبدیل به یک هیولای چوبی دیوانه شد و توسط دیک گریسون هم شکست خورد. همین موضوع به ریدلر اجازه داد تا بهطور مشکوکی فرار کند تا دیگر بازجوییهای بیشتری از او نشود. بعد از مدتی دیک متوجه شد که حجم بسیار زیادی از پولهای بلک اسپل به یک حساب بینام و نشان منتقل شده است که باعث برانگیختن بیشتر شک او نسبت به ادوارد نیگما شد. او حتی به این موضوع هم شک پیدا کرد که خود نیگما تمامی قتلها را بهوجود آورد و برای بلک اسپل پاپوش درست کرد تا دیک فریب بخورد و از نیگما بخواهد که در این مورد به او کمک کند. دیک باری دیگر به یاد آورد که نیگما باید سوالات بسیار زیادی را پاسخ دهد.
- Mask of the Beholder:
بعد از گذشت مدتها و در روند داستانی این کتاب کمیک، ما شاهد حضور ریدلر به همراه دخترش «انیگما» هستیم که در حال مبارزه با بتمن (دیک گریسون) هستند. خوشبختانه، در طی این کتککاریها، دیمین مداخله میکند و علاوه بر نجات دیک، ریدلر و انیگما را هم فراری میدهد. مدتی بعد، انیگما و ریدلر به همراه زنی مرموز که شباهت زیادی به دو چهره دارد، در حال صحبت درباره کسب و کار دیگر و بررسی پیشنهادات مختلف هستند. آنها درباره این موضوع صحبت کردند که این تیم سه نفره از مدتها قبل با یکدیگر کار میکردند اما ریدلر هیچکدام از این اتفاقات را به یاد نمیآورد. این زن مرموز تمامی پولها، سوابق جنایی او و سایر پروندهها را که از اداره وکیل منطقه بهدست آورده بود، به ریدلر داد تا همه چیزهایی که باید، را به یاد بیاورد.
- قطعهها:
در برههای از زمان، ریدلر با نقشه پیچیدهای که دو چهره هم در آن حضور داشت، به گیلدا دنت (زن مرموز بخش پیش) کمک کرد تا از دست ماریو فالکون فرار کند. بهنظر میرسید که دو چهره براساس یک حواس پرتی، سکه شانس خود را گم کرده بود. زمانی که این سکه برای او ارسال شد، نوشتهای هم با عبارت «تلفن را جواب بده» همراه آن بود. دو چهره به سراغ یک تلفن عمومی رفت و با مردی روبهرو شد که درون این باجه نشسته بود. این مرد همزمان که به یک کمان در صورت دو چهره اشاره میکرد، مدام میگفت: « Drawwww, cowboy!». دو چهره بهسرعت به او شلیک کرد اما خیلی زود متوجه شد که این مرد در واقع یک عروسک با یک صدای ضبط شده بوده است. بعد از اینکه دو چهره در این باجه قرار گرفت، فضای این باجه با گازی ضعیف کننده شروع به پر شدن، شد. زمانی که دو چهره به هوش آمد، خود را دست و پا بسته در مقابل ماریو فالکون دید. او کتک خورده بود و در نهایت توسط همسر سابقش یعنی گیلدا، گلولهای به او شلیک شد. مدتی بعد او به هوش آمد و بلافاصله باری دیگر از هوش رفت. بعد از مدتی او در مخفیگاه ریدلر به هوش آمد و بهسرعت متوجه شد که ریدلر نقشه آن عروسکِ باجه تلفن را طرح ریزی کرده بود. ریدلر یک جلیقه ضد گلوله به هاروی نشان داد و قرار بود زمانی که میخواهند او را به ملاقات فالکون ببرند، گیلدا یا ریدلر آن را تن او کنند. به این صورت او میتوانست از این جریان جان سالم به در ببرد. در این زمان، ریدلر به دو چهره پیوست تا با کمک یکدیگر بتوانند دشمن مشترک خود یعنی خانواده فالکون را از بین ببرند.
مدتی بعد ما شاهد حضور ریدلر هستیم که در حال شلیک کردن به چندین نفر است و سعی دارد به کتابخانه برسد تا اطلاعات خود که از دفتر وکیل منطقه گرفته شده را پیدا کند. او سه صفحه مختلف پیدا کرد. یکی از آنها مربوط به دوره شرور بودن او بود (زمانی که یک لباس سبز رنگ تنگ داشت)، دیگر مربوط به دوره کت و شلوار و کلاه کاسهای میشد و در نهایت سومین صفحه هم مربوط به زمانی بود که او در قالب یک کاراگاه دوباره ظاهر شد. حال که او تمامی خاطرات را بهیاد آورد و زندگیاش را جمع و جور کرد، دیگر باید شاهد یک روند داستانی و شخصیت دیگری از ریدلر باشیم؛ داستانی که با مرگ دخترش یعنی انیگما آغاز میشود.
- Zero Year:
در طی روند داستانی نسخه بازسازی دنیای دی سی که با نام «New 52» منتشر شد، ریدلر باری دیگر به تیمارستان آرکهام بازگشت. در داستان خواستگاه بتمن که مربوط به این مجموعه میشد، مشخص شد که قرار است ریدلر نقش مهمی در شرکت وین داشته باشد. در آن زمان، این شرکت در اختیار عموی بروس وین یعنی فیلیپ کین بود. زمانی که فیلیپ متوجه شد او باند رد هود را فرستاده تا بروس را بکشند، ریدلر او را کشت و بشقاب مغناطیسی را در سرش فعال کرد. ریدلر شرکت وین را ترک کرد و باعث ایجاد یک خاموشی بسیار حجیم در سطح شهر گاتهام شد. درست همانند طوفانی که با سرعت بسیار زیاد حرکت میکند، او هم برق تمام قسمتهای شهر را قطع کرد و شهر را در یک خاموشی بزرگ فرو برد.
- برای همیشه شرور:
زمانی که اعضای تیم «Crime Syndicate» زمین را تحت کنترل خود گرفتند، ریدلر به همراه دیگر زندانیها از تیمارستان آرکهام آزاد شد. در عین حال که شهر وضع بدی پیدا کرده بود، پنگوئن هم آن را به چندین قسمت مختلف تقسیم کرد. در همین وضعیت، ریدلر هم در کتابخانه عمومی گاتهام ساکن شد. زمانی که جنگ بین زندانیان سابق تیمارستان آرکهام، با رهبری اسکرکرو و همچنین زندانیان سابق زندان بلک گیت، با رهبری بین، آغاز شد و بعد از مدتی بالا گرفت، ریدلر تصمیم گرفت که بیطرف بماند.
- مرگ خانواده:
در برههای از زمان، موقعی که جوکر برای دیدار بعدی خود با بتمن آماده میشد، به تیمارستان آرکهام و ملاقات ریدلر رفت. جوکر از ریدلر خواست تا در برنامه بزرگ او شرکت داشته باشد. جوکر گاز مخصوص خود را در سلول نیگما پخش کرد و از او خواست تا فرار کند و برای برنامهی از قبل برنامه ریزی شده، «تمام تلاشش را به کار بگیرد». همانطور که جوکر پیشبینی میکرد، ریدلر توانست پیش از آنکه این گاز او را بکشد، از سلولش فرار کند. بعد از اینکه ریدلر جان سالم به در برد، جوکر نقشهاش را برای او توضیح داد. حال اگرچه بهطور معمول همیشه ریدلر تمامی بخشهای برنامههای او را درک میکند، اما این نقشه سردرگمی زیادی برای او ایجاد کرد. با این حال جوکر ادعا میکرد که او باید فقط در این برنامه با او همراهی کند.
بعد از مدتی ریدلر به همراه دو چهره و پنگوئن، در «اتاق سلطنتی» جوکر حاضر شدند. ریدلر که نام خود را «سِر ادوارد» گذاشته بود، بهعنوان استراتژیست بتمن عمل میکرد و جوکر را مجبور کرد تا یکی از گروگانها (شبیه سوپرمن لباس بر تن کرده بود) به اره برقی مرگبار این اتاق دست بزند. مدتی بعد جوکر، دو چهره، پنگوئن و همچنین ریدلر را در اتاق سلطنتی حبس کرد تا مطمئن شود که آنها در برنامه اصلیاش با بتمن هیچ مداخلهای نمیکنند. در همین زمان، پنگوئن رشوهای بست هزار دلاری به نیگما پیشنهاد داد تا با کمک مغزش راهی برای فرار از آن اتاق پیدا کند اما از آنجایی که جوکر یک ماده آرام بخش در لباس او قرار داده بود، او به سرعت بیهوش شد.
ریدلر ثروت بسیار عظیمی دارد که آن را در طی چندین سالی که در زمینه جرم و جنایت فعالیت کرده، به دست آورده است. او فردی نابغه به همراه قدرت کشنده چشمگیری است. ذهن او در زمینه حل پازلها، بازیهای ذهنی و مسائلی که به عقل و هوش مربوط میشود، بهخوبی کار میکند. او فوقالعاده غیر طبیعی، پیچیده و کمی شیک پوش است.
- تجهیزات:
تجهیزات و وسایل ریدلر در برهه زمانیهای مختلف، تغییر میکرد اما وسیلهای که در اغلب موارد آن را به کار میبرد، عصای طلایی رنگی بود که در قسمت دسته آن، یک علامت سوال بزرگ قرار داده شده بود. این عصا، چندین اسلحه و وسایل کامپیوتری را در خود جا میداد. مورد دیگری که درباره ریدلر خیلی معروف شد، استفاده از هولوگرامهایی بود تا تعقیب کنندههای خود را گمراه کند.
- حمل و نقل:
ریدلر از ماشینی استفاده میکند که در اطراف یا حتی پلاک آن، علامت سوالهایی کار شده است.
حال در پایان به برخی از آثاری که شخصیت ریدلر در آن حضور داشته اشاره میکنیم:
از میان مجموعههای تلویزیونیای که این شخصیت در آنها حضور داشته میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- سریال Batman محصول سال ۱۹۶۶ (با بازی فرانک گورشین)
- سریال OnStar commercial محصول سال ۲۰۰۰ (با بازی برایان استپانک)
- انیمیشن The Batman/Superman Hour محصول سال ۱۹۶۸ (با صداپیشگی تد نایت)
- انیمیشن Batman The Animated Series (با صداپیشگی جان گلاور)
- انیمیشن Superman: The Animated Series (با صداپیشگی جان گلاور)
- سریال Gotham محصول سال ۲۰۱۴ (با بازی کوری مایکل اسمیت)
از میان بازیهای ویدئویی این شخصیت میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- سری بازی Batman: Arkham Series
- بازی Batman: The Enemy Within
- بازی Lego Batman 2: DC Superheroes
نظرات