آلفرد پنی ورث، به عنوان پدر وفادار بروس وین و همچنین خدمتکار او محسوب میشود. آلفرد بعد از اینکه توماس و مارتا وین به قتل رسیدند، بروس وین و بعد از آن دیک گریسون را زیر بال و پر خود گرفت و بزرگ کرد. آلفرد که یک مامور مخفی سابق بریتانیایی به حساب میآید، در جراحی تبحر بسیار زیاد دارد و اغلب اوقات، او تنها فردی است که میتواند به اعضای خانوادهی بتمن کمک کند و جراحتهای وارد شده به آنها را مداوا کند.
آلفرد تادئوس کِرین پنی ورث یک شخصیت ساختگی و خیالی به حساب میآید که در کتابهای کمیک کمپانی دی سی کامیکس ظاهر میشود. اغلب اوقات هم این شخصیت در داستانهای مرتبط با ابرقهرمانی به نام بتمن در داستانها حضور مییابد. آلفرد پنی ورث همیشه به عنوان خدمتکار وفادار و خستگی ناپذیر، خانهدار، قیم قانونی و همچنین بهترین دوست بتمن به تصویر کشیده میشود. او بعد از اینکه بروس پدر و مادر واقعی خود را از دست داد، در تلاش بود تا بتواند نقش پدر جایگزین او را ایفا کند. از آنجایی که او یک فرد آموزش دیدهی کلاسیک محسوب میشود و در گذشته در سازمان انگلیسی Special Operations Executive فعالیت میکرد، ارتباطات زیادی در میان جامعهی اطلاعاتی دارد به همین دلیل با نام «بتمنِ بتمن» هم شناخته میشود. آلفرد پنی ورث با اخلاق بسیار خاص و طعنهآمیزی که دارد، سعی میکند به عنوان یک لنگر اخلاقی برای بروس وین باشد. او همچنین سعی میکند در مکالمههایش با بتمن، طنز را هم دخیل کند تا به نوعی آرامش را هم در وجودش ایجاد کند. آلفرد پنی ورث، یک بخش حیاتی و مهم در داستانهای بتمن است. در سال ۱۹۹۴ این شخصیت برای دریافت جایزهی محبوبترین شخصیت مکمل مرد در مراسم Wizard Fan Award نامزد شده بود.
آلفرد علاوه بر اینکه این شخصیت در کتابهای کمیک زیادی حضور داشته، از آنجایی که یک بخش جدانشدنی افسانههای کمیکی بتمن است، در آثار سینمایی و تلویزیونی زیادی هم ظاهر شده است.
این شخصیت تحت عنوان آلفرد بیگل به دنیا آمد. او در کشور انگلیس بزرگ شد و به محض اینکه به سن متناسب رسید، به ارتش پیوست. او در درگیریها و مبارزههای زیادی که سرتاسر دنیا اتفاق میافتاد شرکت کرده بود و در طی همین جریانات، تواناییهای زیادی را در زمینهی پزشکی بهدست آورد. بعد از اینکه از ارتش بازنشسته شد، به عرصهی بازیگری رفت و بعد از مدتی تبدیل یکی از آموزگاران سازمان MI5 شد. او به وسیلهی استفاده از استعدادهای خود، دانش آموزان خود را آموزش میداد. در طی این برهه زمانی، آلفرد یک ماموریت بسیار ویژه دریافت کرد. بعد از اینکه این ماموریت به پایان رسید، آلفرد که برای مدتی از خدمات و سرویسهای سازمان MI7 استفاده میکرد، مجبور بود استفاده از این خدمات را کنار بگذارد. او یک هویت جدید اتخاذ کرد و به سمت ایالات متحده آمریکا رفت. بعد از اینکه آلفرد از راه قانونی نام خانوادگی خود را به پنی ورث تغییر داد، کار خود را به عنوان یک خدمتکار در خانوادهی وین آغاز کرد. او به خاطر سنت خانوادگی و همچنین وصیت پدرش، تصمیم گرفت که به این خانواده خدمت کند.
نامِ او در ابتدا آلفرد بیگل بود. داستان گذشتهی این شخصیت تا به امروز به چند صورت بازگو شده است
آلفرد پنی ورث بعد از انجام کارهای متفاوت و گوناگون، توسط خانوادهی وین استخدام شد تا نقش نوکر و خدمتکار آنها را داشته باشد. او این جوان یتیم را بزرگ کرد. بروس وین که نسبت به کمکهای آلفرد بیمیل بود، اما این خدمتکار بهشدت تلاش خود را برای نزدیک شدن به او میکرد و در نهایت بروس موفق شد با کمکهای او تبدیل به بتمن شود. استعدادها و تواناییهای زیاد آلفرد باعث شد که او بتواند تبدیل به بهترین متحد بتمن شود. به همین دلیل او برخی اوقات میتوانست لباس بتمن را بر تن کند و جای او قرار بگیرد تا کسانی که به هویت بتمن و فعالیتهای شبانهی بروس وین شک میکردند، با دیدن رفتارهای آلفرد، اتهامها را از او بردارند.
بعد از گذشت چند ماه که آلفرد در عمارت وین فعالیت میکرد، عنوان کرد که قصد دارد دوباره به خانهاش بازگردد و همان حرفهی بازیگری را ادامه دهد. با این حال، زمانی که ارباب وین جوان خیلی زود از مدرسه بازگشت و در زمان مدرسه به او قلدری شده بود، تمامی این برنامهها تغییر کرد و به طور کلی فراموش شد. آلفرد به بروس یاد داد تا چگونه به جای استفاده از خشونت و بیرحمی، به طور استراتژیک، قلدرهای مدرسهشان را شکست دهد. در نهایت بروس توانست با راهنماییها و کمکهای آلفرد، مشکلاتش را مدیریت کند و قلدرهای مدرسه را شکست دهد. بعد از این جریان، آلفرد هم به درخواست بروس در این خانه باقی ماند و خدمات خود را ادامه داد. با اینکه ماموران خدمات اجتماعی اصلا موافق این نبودند که فردی مانند بروس وین توسط یک خدمتکار بزرگ شود، اما در نهایت این اجازه صادر شد. آلفرد به کمک فردی به نام «دکتر لزلی تامپکینز»، بروس وین را بزرگ کرد. لزلی تامپکینز از دوستان نزدیک و همکاران توماس وین محسوب میشد. بعد از گذشت مدتی، بروس وین تصمیم گرفت که به خارج از کشور سفر کند. زمانی که آلفرد در عمارت وین تنها ماند، ارتباط عاشقانه اما کوتاهی را با دکتر لزلی تامپکینز آغاز کرد.
آلفرد پنی ورث خدمتکار وفادار بتمن است. او معمولا در بت کیو دهها کار انجام میدهد مانند آشپزی کردن، ترمیم لباسهای زیاد و متعدد بتمن، کنار هم نگه داشتن اعضای خانوادهی بتمن و غیره. آلفرد در ابتدا به عنوان یک فرد بامزه و خندهدار در داستانهای بتمن و رابین به تصویر کشیده میشد. در اغلب داستانها و افسانهها، آلفرد بهشدت تلاش میکرد تا تبدیل به یک کاراگاه بسیار خوب و ماهر شود تا بتواند در کنار اربابان جوان خود فعالیت مفیدی بکند. این شخصیت همچنین در طی این سالها توانست یک مجموعهی مخصوص به خود را هم دریافت کند که این مجموعه در نهایت به ۱۳ قسمت به طول انجامید. این داستانها یک فرمول ساده را در پیش داشتند؛ داستانهایی که درون آنها آلفرد یک جرم را حل میکرد و به طور کاملا تصادفی، مجرمین را دستگیر میکرد. در طی سالهای بعدی، جنبههای کمدی و خندهدار این شخصیت، به مرور کمرنگ شد.
جالب است بدانید اخیرا، از آنجایی که آلفرد پنی ورث با تصمیماتی که گرفته بود، باعث شد دیمین وین آسیب بسیار زیادی ببیند و حتی این آسیبها باعث مرگ این پسر جوان شد، بروس وین به او دستور داد تا مدتی «استراحت کند» و به مسافرت برود.
القاب و اسامی مستعار: آلفی، آلفرد بیگل، تادئوس میدلتون، بیگانه، نِست، آلفرد تادئوس کِرین پنی ورث، آلفرد جارویس پنی ورث، ایگل، پنی وان و تادئوس کرین.
تیمها: خانوادهی بتمن، Batman Inc.، تیم شورشی، تیم بیگانهها، خانوادهی وین، تیم ما رابین هستیم و سرویس هوایی ویژه.
دوستان: باربارا گوردن، باربارا ویلسون، بری آلن، بت-ایپ، بتمن، بتمن ۱۰۰۰۰۰۰، کری کلی، کاساندرا کین، کلی فیس، دیمین وین، دانا دریک، دیک گریسون، دکتر گوین، دوناتلا، گری پاورز، هارولد، جیک گریسون، جارویس پنی ورث، جیسون تاد، جولیا پنی ورث و غیره.
دشمنان: کلون بتمن، کول کینگدم، کاراگاه یین، گاتهام، گوستاو دکوبرا، جوکر، کیلر کراک، مستر زاز، فیلیپ کین، پریچر، رد کلا، اسکرکرو، سواگ من، اوبو، راث، تی جی ویثر، لامپ و غیره.
این شخصیت محبوب اولین بار در قسمت ۱۶ سری کتاب کمیک بتمن که در ماه آوریل سال ۱۹۴۳ منتشر شد، حضور یافته بود. این کاراکتر توسط نویسندهای به نام دان کامرون و هنرمندی به نام باب کین به دنیای افسانهای کمیک آورده شد. شواهد حاکی از آن است که شخصیت آلفرد پنی ورث توسط نویسندگان سریال Batman که در سال ۱۹۴۳ پخش میشد، یعنی ویکتور مکلئود، لزلی سوابیکر و هری فریزر، خلق شده است. بعد از آن، کمپانی دی سی کامیکس از دان کامرون درخواست کرد تا پیش از پخش سریال، شخصیت آلفرد را وارد داستانهای کتابهای کمیکش بکند. البته که دان کامرون و باب کین نسخهی «آلفرد بیگل» و بیل فینگر به همراه جری رابینسون نسخهی «آلفرد پنی ورث» را وارد خط داستانی کتابهای کمیک کردند. این شخصیت در ۳۶۷۴ کتاب کمیک ظاهر شده که در هیچ کدام از آنها جانِ خود را از دست نداده است.
- عصر طلایی:
در طی عصر طلایی کتابهای کمیک، آلفرد به عنوان یک کاراگاه آماتور، نابلد و چاق به تصویر کشیده میشد. او همیشه تلاش میکرد تا به بتمن کمک کند اما تمامِ مدت یا یک کار احمقانه میکرد یا مدام روندِ خوبِ پروندهها را به هم میریخت. با این حال، در سال ۱۹۴۳ و در سریال بتمن، ما شاهد این هستیم که شخصیت آلفرد به عنوان یک مرد لاغر ظاهر شده که یک سبیل بر روی صورت خود دارد و خیلی با وقار، با یک لهجهی انگلیسی صحبت میکند. به همین دلیل نویسندهها داستانی نوشتند که در آن، آلفرد را به یک دورهی سالم آب گرم فرستاد. او در آنجا وزن خود را کاهش داد و سبیل او هم درآمد. در آن زمان داستان گذشتهی آلفرد هم تا حدودی به هم ریخته بود. همانطور که دنی اونیل یک بار به این موضوع اشاره کرد، «در آن روزها، تداوم و مجموعهها یک مشکل به حساب نمیآمدند. به طور مثال بتمنی که من خلق کرده بودم، با نسخهای که ژولیوس شوارتز به دنیا نشان داده بود، تفاوت بسیار زیادی داشت». البته لازم به ذکر است که این موضوع به بعد از دوران طلایی ارتباط دارد.
شخصیت آلفرد پنی ورث در ابتدا به شکل دیگری طراحی شده بود اما بعد از گذشت مدتی، نویسندگان برای اینکه ظاهر این کاراکتر با نسخهی لایو اکشن تناقض نداشته باشد، تغییراتی در آن اعمال کردند
آلفرد دو نسخه داستان گذشته دارد: یکی همانی است که او بعد از اینکه پدر و مادر بروس وین به قتل رسیدند، این کودک را بزرگ کرد و دیگری هم داستانی است که در آن، زمانی آلفرد وارد زندگی بروس شد که او دیک را به سرپرستی گرفته بود. آلفرد برای ماهها با خانوادهی وین زندگی کرد بدون اینکه متوجه شود که بروس و دیک، در واقع همان بتمن و رابین هستند. یک شب، آلفرد صدای یک فریاد را شنید که از درون ساعت قدیمی پدر بزرگ بیرون میآمد. او درِ این ساعت را باز کرد و متوجه شد که این ساعت راهی به درون بت کیو دارد. زمانی که آلفرد وارد غار شد، دیک گریسون را دید که در لباس رابین، در کنار بتمنِ بهشدت زخمی و البته بدون ماسک، در آنجا حضور دارد. دیک گریسون با صدای بلند آلفرد را صدا زد تا به کمکشان برود. او هم تا جایی که در توانش بود، به بتمن کمک کرد تا او بتواند دوباره به سلامت کامل خود بازگردد. بخشی از این داستان در دوران عصر نقرهای هم استفاده شد به اضافهی اینکه آلفرد در آن دوران یک بازیگر هم به حساب میآمد و در جنگ جهانی دوم هم مبارزه کرده بود.
لازم به ذکر است که نام اصلی آلفرد در دوران عصر طلایی، آلفرد بیگل بود. این نام همچنین در خط داستانی مجموعه زمین ۲ هم نگه داشته شد. با نتایجی که جریانات بحران در زمینهای بینهایت به وجود آورد، شخصیتها ادغام شدند و «بیگل» دیگر فراموش شد.
- عصر نقرهای:
در برههای از زمان، دنی اونیل و همچنین نیل ادامز فرصتی را بهدست آوردند که بر روی داستان بتمن کار کنند، اشکالات او را از بین ببرد و از طریقی، او را باری دیگر از مرگ به زندگی بازگردانند. اونیل داستانهای قدیمی بتمن را مطالعه کرد و داستانهایی را در رابطه با بتمن نوشت که او را تبدیل به کاراگاه کرده بود؛ یک بتمن بداخلاق و شکست خورده از لحاظ اخلاقی، که درون سایهها آویزان میشد و به جای اینکه منتظر علامتی از طرف بت سیگنال بماند، برای یافتن جرم و جنایت، تمام خیابانها را میگشت. در این برهه از زمان، علاوه بر اینکه دیک گریسون به کالج رفت، بتمن هم خانهی خود را به پنت هاوس ساختمان تشکیلات بین منتقل کرد و بعد از آن، یک بت کیو جدید زیر آن ساخت.
بعد از اینکه آلفرد در این برهه از زمان جانِ خود را از دست داد، یکی از اعضای فامیل نزدیکِ دیک گریسون به نام «هریت» جایگزینِ او شد. بعد از گذشت مدتی، آلفرد توسط دانشمندی به نام دکتر برندون کراوفورد، باری دیگر به زندگی بازگشت. کراوفورد برای انجام این کار، از یک ماشین بازسازی استفاده کرد و آلفرد را بازگرداند. با این حال، ظاهر آلفرد بعد از بازگشت دستخوش تغییراتی شد. در این نسخه از آلفرد، او تبدیل فردی شده بود که بدنی به شکل سنگ داشت. او بهشدت در تلاش بود تا بتمن را رابین را به قتل برساند. در این برهه زمانی، آلفرد نام خودش را «بیگانه» گذاشته بود. او از قدرتهای دورجنبی یا سایکوکینسیس خود بر روی زاتانا، گنگِ گرس هاپر و بت موبیل استفاده کرد تا به بتمن حمله کنند. بعد از گذشت مدتی، بتمن و بیگانه با یکدیگر برخورد کردند و به مبارزه پرداختند. بتمن در حین مبارزهاش با بیگانه به سرعت متوجه شد که فرد مقابلش، همان آلفرد است. بیگانه در طی این مبارزه به درون همان ماشین بازسازی افتاد و باری دیگر به همان آلفرد دوست داشتنی سابق و همیشگی بازگشت. زمانی که آلفرد به حالت طبیعی خود بازگشت، هیچکدام از اتفاقات و کارهایی که در زمان بیگانه بودنش رخ داد، به یاد نمیآورد. به همین دلیل باری دیگر به خانهی وین بازگشت و همان شغل خدمتکاری خودش را ادامه داد.
- بعد از بحران:
همانطور که بالاتر هم به این موضوع اشاره شد، در طی اتفاقات بحران در زمینهای بینهایت، داستان گذشتهی آلفرد تا حدودی دستخوش تغییرات شد. در این نسخه، نام اصلی آلفرد همان آلفرد بیگل بود. او در طی روزهایی که به عنوان مامور اطلاعاتی انگلیسی فعالیت میکرد، نامش را به آلفرد پنی ورث تغییر داد. بعد از گذشت مدتی آلفرد دولت را ترک کرد و حرفهی بازیگری و همچنین آرایشگری و گریموری را در پیش گرفت. مادر آلفرد هم از تصمیم پسرش برای تبدیل شدن به یک بازیگر بسیار حمایت کرد. با این حال، پدرش نظر دیگری داشت. او دوست داشت که پسرش سنت پنی ورثها را ادامه دهد و تبدیل به یک خدمتکار شود. در نهایت، زمانی که پدر آلفرد در حال مرگ بود، خودِ آلفرد به پدرش قول داد که سنت خانوادگیشان را ادامه خواهد داد و حرف پدرش را زمین نخواهد زد. به همین دلیل، آلفرد انگلیس را ترک کرد تا به خانوادهی وین خدمت کند.
بعد از ورود به عمارت، توماس وین به او خوش آمد گفت و درست زمانی که آلفرد خود را به اعضای این خانواده معرفی کرد، کاملا مشخص بود که بروسِ جوان در حال تحسین کردنِ او است. بروس حتی پیشنهاد کرد که کیفهای او را به محل مورد نظر حمل کند اما آنها بیش از اندازه برای او سنگین بودند. بعد از گذشت مدتی، آلفرد به بروس آموخت که چگونه از پسِ دشمنانِ خود بر بیاید و با استفاده از عقل و ذهن خود، با آنها مبارزه کند. در این برهه از زمان، آلفرد به این فکر میکرد که عمارت وین را ترک کند اما درست در همان زمان، وینها به قتل رسیدند و بروس از این خدمتکار مهربان درخواست کرد که آنجا را ترک نکند.
یک شب، زمانی که بروس وین برای اولین بار شبانه بیرون رفت تا فعالیتهای ابرقهرمانی شبانهی خود را آغاز کند، آلفرد سریع به خواب رفت. او صداهایی را شنید و زمانی که از خواب بیدار شد، خطی از خون را دنبال کرد. او صداهای شکستن شیشه و همچنین صدای زنگ را میشنید. بروس بر روی صندلیاش قرار داشت و در حال خونریزی بود. از طرف دیگر، خفاشی هم به یکی از پنجرهها خورده بود. آلفرد که زخمهای بروس را دید، به سرعت به سراغ پرستاری زخمهای او رفت. در طی یک داستان به نام Waiting in the Wings، آلفرد به بروس اطلاع داد که او در آیندهای نزدیک، عمارت وین را ترک خواهد کرد.
یک شب، پیش از اینکه آلفرد عمارت وین را ترک کند، چند نفر از دوستانِ بروس به دیدن و ملاقات او آمدند. با این حال، بروس پیش از رسیدن دوستانش، در لباس بتمن به بیرون رفته بود. به همین دلیل، دوستانِ بروس مشغول تماشای اخبارهای تلویزیون بودند. در طی گزارشی، تصاویر یک باند خیابانی به نمایش درآمد که آنها پسر رقیب خود را دزدیدند و به همراه مواد منفجره بر روی سقف یک ساختمان دور هم جمع شده بودند. این سقف متعلق به همان سالن نمایش قدیمیای بود که بروس پیش از کشته شدن پدر و مادرش در آنجا The Mark Of Zorro را تماشا کرد. زمانی که بتمن به این محل رسید، با اعضای این باند مبارزه کرد و در همین حین دچار جراحتهایی شد.
آلفرد توسط ارتش بریتانیا آموزش دید و تنها عضو خانوادهی بتمن است که اجازهی استفاده از سلاح گرم را دارد
آلفرد که همزمان در حال تماشای این اتفاقات بود، تلاش کرد تا همانطور خونسرد بماند. در نهایت بتمن توانست این پسر را نجات دهد و او را در اختیار پلیس قرار داد. او به آنها گفت که «مراقب این پسر بچه باشید». زمانی که دوستانِ بروس صدای بتمن را شنیدند، تصور کردند که صدای او شباهت زیادی به صدای بروس دارد اما آلفرد به آنها گفت که صدای بروس با بتمن تفاوت زیادی دارد. در همین حین تلفن زنگ خورد و یکی از دوستان بروس به آن پاسخ داد. پشت تلفن، خودِ بروس بود که به دوستانش اطلاع داد، به خاطر ترافیک بسیار بدی که به وجود آمده، نمیتواند به موقع خود را به خانه برساند. به همین دلیل، مهمانان منزل را ترک کردند و آلفرد با بتمنی که بهشدت مجروح شده بود، روبهرو شد.
صبح روزِ بعد، آلفرد با برخی از دوستان بروس تماس گرفت و از قولِ بروس به آنها گفت که قرار است برای مدتی از شهر خارج شود به همین دلیل خانه نخواهد بود. آلفرد به بروس اطلاع داد که شبِ حادثه، زمانی که بتمن در حال نجات آن بچه بود، با تلفنِ خانه تماس گرفت، صدای بروس را تقلید کرد و به مهمانانش اطلاع داد که به موقع به خانه نمیرسد. بعد از تعریف این اتفاق، بروس به آلفرد گفت: «آلفرد، درست همانطور که پدرِ تو با پدرِ من ارتباط داشت، تو هرگز برای من فقط یک خدمتکار نخواهی بود». بعد از این صحبتها، آلفرد به همراه لباس بتمن از اتاق خارج شد و سایهی او شکل علامت خفاش را به خود گرفته بود.
- Knightfall و Knight Quest:
در طی این خط داستانی، یک مجرم ماسک پوش جدید به نام «بین»، تمام زندانیهای تیمارستان آرکهام را آزاد کرد به این امید که بتواند بتمن را ضعیف کند. زمانی که بتمن در نهایت ضعیف شد و بین به هویت اصلی و مخفی او پی برد، به عمارت وین رفت و با بتمن که هم از لحاظ فیزیکی ضعیف و هم از لحاظ روحی تحت فشار بود، به مبارزهی شدیدی پرداخت. در همین حین، آلفرد اسلحهای برداشت و در تلاش بود تا به بین شلیک کند. مبارزهی بین بتمن و بین آنقدر طولانی شد که به بت کیو هم کشیده شد. در آنجا، بین ضربهی بسیار محکمی به بتمن وارد کرد و در نهایت ستون فقرات او را شکست.
بعد از این اتفاق، آلفرد با یکی از بزرگترین چالشهای زندگی کاری و حرفهای خود روبهرو شد. با اینکه آلفرد توانایی و استعداد زیادی در زمینهی پزشکی داشت، اما تعداد سوراخهای به جا مانده از گلولهها، استخوانهای شکسته و همچنین زخمهای چاقو آنقدر عمیق و زیاد بود که آلفرد هم به سختی از پسِ آن برمیآمد. هر چه زمان میگذشت، بتمن بیشتر و بیشتر به آستانهی مرگ نزدیک میشد و آلفرد که دیگر خود را مستاصل میدید، به دکتری به نام «شاندرا کین سالوینگ» زنگ زد. این دکتر، از قدرتهای بهبودی خود استفاده کرد تا برخی از زخمهای بروس را بهبود ببخشد. آلفرد در طی این مدت، شبهای خستگی ناپذیری را بیدار ماند تا بتواند از زخمها و آسیبهای بروس مراقبت کند. بعد از این جریانات، بروس لباس و کلاه مخصوص بتمن را به یکی از دوستانش به نام «عزرائیل» داد. یک شب، در حالی که عزرائیل در لباس بتمن، به همراه تیم دریک بیرون بود، بروس تصمیم گرفت که به شاندرا اطلاع دهد که او بتمن است. او به واسطهی دستیارِ شاندرا متوجه شد که این دکتر در منزل فردی به نام «جک دریک» حضور دارد. در آن زمان، آلفرد خوابیده بود و بروس اصلا قصد نداشت او را از خواب بیدار کند. بروس به واسطهی صندلی چرخدار خود به منزل دریک، که فاصلهی کمی با خانهی خودش داشت، رفت. بروس در آنجا متوجه حضور یک نگهبان مسلح شد و به او حمله کرد. زمانی که او به داخل خانه رفت، متوجه شد که هم شاندرا و هم جک دریک ربوده شدهاند.
بروس تمام تلاش خود را کرد و با آن وضعیتِ خود، به آدم ربایان حملهور شد. بروس به یکی از آنها حمله کرد و دماغِ او را شکست اما در همین حین، یکی دیگر از اعضای تیم از پشت به بروس حمله کرد. به همین دلیل، زمانی که آدم ربایان در خال ترک کردنِ آن محل بودند، بروس کاملا بیدفاع و مستاصل بر روی زمین افتاده بود. در طی همین زمان هم آلفرد خود را به سرعت به این محل رساند و بروس را نجات داد.
بعد از این جریانات، بروس به دنبال پیدا کردنِ شاندرا رفت. او به همراه آلفرد به سانتا پریسکا رفت. در طی زمانی که آنها در آنجا بودند، بروس دربراه شکستهایش و اینکه به اندازهی کافی قوی نبوده، صحبت کرد. آلفرد در مقابل به بروس اعلام کرد که او، کارهایی انجام داده که فراتر از انتظار هر انسان معمولیای است.
بروس بعد از اینکه متوجه شد بین، مسئول این آدم ربایی نیست، به این نتیجه رسید که ممکن است خودِ شاندرا هدف اصلی بوده باشد نه جک دریک. به همین دلیل، بروس به سراغ گذشتهی شاندرا رفت و در طی زمانی که به بررسی آن پرداخته بود، نظرش به سمت مردی به نام «بندیکت اسپ» جلب شد. گذشتهی اسپ کاملا یک رمز و راز بود. اطلاعات و پروندههای او، به دستور سرویس مخفی MI5، بسته شده بود.
در شهر لندن، پارتیزانی به نام «هود» باندی را که به طور غیرقانونی سیگار وارد کشور میکردند، دستگیر کرد. هود سینگال خود را به سمت آسمان روشن کرد و بعد از آن، ناگهان سیگنال بتمن هم در هوا روشن شد. هود این سیگنال را دنبال کرد و به بتمن برخورد. بتمن از او درخواست کمک کرد و همچنین گفت که مایل است در قبال این کمک، هزینه را هم پرداخت کند. هود در مقابل این حرفِ بتمن، عنوان کرد که او برای بهدست آوردن پول کار نمیکند. بتمن هم اعلام کرد که قصد پرداخت پول ندارد بلکه میخواهد در مقابل، مکان و زمانِ رسیدن محمولهی مواد مخدر را اطلاع دهد. در پایان این مکالمه، هود از بتمن پرسید که آیا او بتمنِ واقعی است یا خیر.
بتمن او را به چالش کشید و به یک مبارزه دعوت کرد. از طرف دیگر، آلفرد هم که پنهان شده بود، آه کشید. هود به او گفت که همه چیز مرتب است و او میتوانست چیزی را در صدای بتمن حس کند. بتمن به هود گفت که به پایگاههای سازمان MI5 برود و اطلاعات و پروندههایی را که مربوط به بندیکت اسپ میشد، بدزدد. هود با این نقشه موافقت کرد و به سمت انجام این عملیات رفت. بتمن به خاطر درد بسیار زیادی که در وجودش حس میکرد، تصمیم گرفت که لباس خود را به لباس یک فرد غیرنظامی تغییر دهد و به همراه آلفرد به هتل رفت.
گفته شده که آلفرد یک دختر دارد. همچنین او در گذشته و در عصر نقرهای قدرتهای ابرانسانی بهدست آورده بود اما در جهت اهداف شرورانه از آن استفاده کرد
در همین حین، شاندرا به همراه جک دریک، توسط بندکیت اسپ در زندانی اسیر شده بود. اسپ، سرهنگ وگا و همچنین دستیارِ او را به همراه خود آورد. اسپ به این دلیل شاندرا را دزدیده بود که قصد داشت او، آزمایشی را که اسپ میخواست، انجام دهد. زمانی که شاندرا این درخواست را رد کرد، اسپ به صورت دریک که همچنان فلج بود مشت کوبید و او را شکنجه کرد. شاندرا که شاهد این اتفاقات بود، با اکراه این درخواست را پذیرفت. شاندرا به اسپ گفت که او قبلا نفرت زیادی از خشونت داشت. با این حال، اسپ هم در پاسخ اعلام کرد که هنوز هم از خشونت تنفر دارد.
از طرف دیگر و در همین حین، هود به پایگاه MI5 وارد شد و پروندههایی را که به اسپ ارتباط داشت، دزدید. در همین حال، بروس هم مدام در حال تمرین و ورزش کردن بود تا بتواند آسیبهای خود را سریعتر بهبود ببخشد. زمانی که هود از ماموریت خود بازگشت، با بتمن درون کوچهای ملاقات کرد. هود بعد از اینکه پروندهها را تحویل داد، از آنجایی که به طرفِ مقابل خود شک بسیار زیادی پیدا کرده بود، به بتمن حملهور شد و ماسک او را برداشت. همان لحظه متوجه شد که آلفرد زیر این ماسک قرار دارد. آلفرد که در گذشته دورههای بازیگری را دیده بود، از تواناییهای خود برای قانع کردن هود استفاده کرد. هود علاوه بر اینکه پاکت حاوی محل محمولهی مواد مخدر را دریافت کرد، به آلفرد اجازه داد که آنجا را ترک کند.
در همین حین، اسپ هم آزمایشهای خود انجام داد و بعد دستیار سرهنگ وگا دستش را به وسیلهی چاقویی قطع کرد. اسپ درباره این صحبت کرد که آنها چگونه در گذشته با یکدیگر کار میکردند و او همچون تقویت کنندهای بود که قدرتها و تواناییهای شاندرا را افزایش میداد. اسپ به شاندرا گفت، میخواهد متوجه شود که با یکدیگر واقعا چه کارهایی میتوانند انجام دهند. اسپ از قدرتهای روانپزشکی خود در جهت افزایش قدرتهای شاندرا استفاده کرد و آن دو با یکدیگر توانستند دست قطع شدهی دستیار را بهبود ببخشند. زمانی که این اتفاقات در حال رخ دادن بود، در اتاقی دیگر، سرهنگ وگا به واسطهی کارهایی که انجام میداد، توانست فرکانس دقیق قدرت شاندرا را بگیرد، آن را معکوس و روی یک موش آزمایشگاهی آزاد کند. با این حال، این موش آزمایشگاهی به سرعت مرد. اسپ به سرعت کارهای خود را آغاز کرد و برای اینکه بتواند قدرتهای شاندرا را تقویت کند، با مواد مخدر او را تغذیه کرد.
آلفرد تمام پروندهها را برای بروس خواند اما این اطلاعات به هیچ کجا ختم نشد. آلفرد به سراغ روزنامه رفت و متوجه شد که اسپ در حال برگزاری یک مراسم سالانهی به خصوص است. بروس و آلفرد با لباسهای مبدلی به آنجا رفتند. اسپ از قدرتهای روانی خود و تواناییهای شاندرا استفاده کرد و تمام ساکنان یک روستای انگلیسی را به قتل رساند. این اتفاق، تا حد بسیار زیادی شاندرا را عصبانی و ناراحت کرد به همین دلیل به یک جنگ روانی با اسپ رفت. انرژی بسیار زیادی که در طی این مبارزه ساطع شد، کمر بروس را بهبود بخشید. همین موضوع باعث شد که بروس بتواند اسپ را شکست دهد. با این حال، ذهن شاندرا به دوران کودکیاش پس رفت کرده بود. بروس هیچ چارهی دیگری نداشت جز اینکه شاندرا را به یک بیمارستان روانی ببرد. زمانی که بروس در حال آماده شدن برای ترکِ انگلستان بود، آلفرد به بروس اطلاع داد که او در همین کشور میماند.
- No Man's Land:
در این برهه از زمان، گاتهام توسط یک زمین لرزه، خراب و نابود شد. در طی این زمین لرزه، عمارت وین به طور کل نابود شد و بقایا و آوارهای آن به داخل بت کیو سقوط و آن را کاملا نابود کرده بود. در این بهبهه، بروس وین بهشدت در حال فعالیت بود تا هم در قالب بروس وین و هم در قالب بتمن بتواند این شهر نابود شده را به حالت قبل بازگرداند.
از طرف دیگر، آلفرد هم به نوبهی خود زمان زیادی را صرف کرد و در تلاش بود تا با کمک «هارولد»، تیم و دیگر اعضای خانوادهی بتمن، بتواند ورودیای را که به بت کیو ختم میشد، مهر و موم کند. در نهایت، با کمک همه، عمارت وین دوباره ساخته شد و به همان حالت قبل بازگشت.
- بتمن و پسر:
در ابتدای این خط داستانی، آلفرد پنی ورث مدام نگرانِ این بود که تمیز کردنِ شهر گاتهام از هرگونه جرم و جنایتی، باعث شده که بتمن، دیگر بُعد بروس وین خود را رها کند و همانند قبل به فکر آن نباشد. در نهایت، هم رابین و هم آلفرد، بروس را قانع کردند که به یک مسافرت و تعطیلات برود. آنها از موزهی هنر پاپ شهر لندن بازدید کردند. همانجا بود که بروس متوجه شد، تالیا الغول فرمول «من بت» به دست آورده است. تالیا با استفاده از این فرمول ارتشی را ساخته بود که همسر نخست وزیر بریتانیا را بدزدد. بتمن در مبارزه شکست خورد و در همین حین متوجه شد که پسری به نام دیمین وین دارد. بروس او را به بت کیو برد. در ابتدا، دیمین اصلا علاقهای به این شرایط نداشت و حرکاتش باعث شد تا او در عمارت بماند.
دیمین همچنین دوست داشت که درست همانند پدرش به مبارزه با جرم و جنایت بپردازد اما از این موضوع عصبانی بود که او شمشیرش را گرفته و یک لپتاپ نگرفته بود. زمانی که بتمن برای مبارزه با فردی به نام «اسپوک» عمارت را ترک کرد، دیمین یک لباس مخصوص بر تن کرد و به سمت اسپوک رفت. او این جریان را برای تیم تعریف کرد و زمانی که تیم در تلاش بود تا به طور منطقی با دیمین صحبت کند، او عصبانی شد و تیم را کتک زد. در نهایت بتمن به همراه دیمین بازگشت و متوجه شد که دست و پای آلفرد بسته شده و رابین بهشدت مجروح شده است. آلفرد به تیم رسیدگی کرد و او را در رختخوابش تنها گذاشت. بتمن به همراه دیمین به سراغ تالیا رفتند. او همسر نخست وزیر بریتانیا را ربوده بود تا شاید بتواند یک پادگان در جبلالطارق بهدست بیاورد. این خط داستانی زمانی به پایان میرسد که کشتیای که بتمن و دیمین در آن قرار داشتند، منفجر میشود. بعد از این اتفاق و زمانی که بتمن تنها لباسِ دیمین را پیدا میکند، ما متوجه میشویم که دیمین و مادرش تالیا، از آنجا فرار کردهاند.
- Batman R.I.P.:
در این برهه زمانی، رسواییای به وجود آمد و در صفحهی اول روزنامههای آن زمانِ شهر گاتهام منتشر شدند. این رسوایی ادعا داشت که براساس مدارک موجود، توماس و مارتا وین، آن اشخاص مهم و فرشتههای بینقصی نیستند که همه افراد آنها را به یاد میآورند. در همین میان که اتهامات مربوط به مواد مخدر و همچنین سوءاستفادههای فیزیکی به این خانواده چسبانده میشد، این موضوع هم شایعه شده بود که آلفرد، پدر واقعی بروس محسوب میشود زیرا برای مدت زمانی، این خدمتکار رابطهی بسیار نزدیکی با مارتا وین داشته است.
آلفرد چندین بار در طی زندگی خود لباس بتمن را بر تن کرده است. او همچنین یک بار در دنیای اینجاستیس، سوپرمن را هم کتک زده است
به نظر میرسید که با این جریانات پیش آمده، بروس وین نسبت به تمام این شایعهها بیتفاوت است و قصد دارد از زمانِ خود در جهت بررسی و تحقیق درباره یک جامعهی مخفی که با نام «The Black Glove» شناخته میشدند، استفاده کند. به همین دلیل، او نسبت به پیدا کردن حقیقت پشت این جامعه مخفی وسواس پیدا کرد و دوست داشت بداند که آنها که هستند و چه چیزی از او میخواهند. از طرف دیگر هم آلفرد و تمام افرادی که دور و اطراف بروس بودند، دربارهی وسواس او نگرانی زیادی داشتند اما این موضوع دیگر بسیار دیر شده بود زیرا اعضای جامعهی دستکش سیاه، یک عامل حرکتی و ذهنی را در مغز بروس وین کار گذاشتند. همین کار باعث شد که بروس ناتوان شود. در طی همین زمان، اعضای تیم دستکش سیاه به بت کیو حمله کردند. آنها آلفرد را دستگیر و آنقدر او را وحشیانه کتک زدند که او کاملا بیهوش شد.
زمانی که آلفرد به هوش آمد، با فردی به نام «دکتر هرت» روبهرو شد که لباس اصلی خفاشی را که متعلق به توماس وین میشد، پوشیده بود. هرت ادعا کرد که خودِ توماس وین است و در تلاش بود که آلفرد به این موضوع اعتراف کند که بروس در واقع پسر خودش به حساب میآید. آلفرد به هرت که به طرز مسخرهای شکلِ توماس را به خود گرفته بود و در تلاش بود تا اثبات کند که توماس وین واقعی است، گفت که او توماس را میشناسد و میداند که هرت، توماس نیست. هرت که از پاسخ آلفرد اصلا خوشحال نبود، او را با یک بطری شیشهای کتک زد او را در بت کیو تنها گذاشت. از طرف دیگر هم اعضای تیم دستکش سیاه مهمانی خود را به سمت تیمارستان آرکهام منتقل کرده بودند.
زمانی که بروس بعد از شکست به ظاهر موفقیت آمیز هرت، به عمارت بازگشت، آلفرد که خود را پانسمان کرد و مشغول تمیز کردنِ خانه بود، در مقابل در به بروس خوش آمد گفت و به گونهای رفتار کرد که انگار هیچ اتفاقی رخ نداده است. پیش از اینکه بروس به بت کیو برود، تصمیم گرفت که به طرز سادهای از قدیمیترین دوست خود تشکر و قدردانی کند. با این که نه بروس و نه آلفرد خبر داشتند، اما این لحظهها، آخرین دقایقی بود که آنها برای مدت زمانی در کنار یکدیگر سپری میکردند.
- تولد دوبارهی بتمن:
بعد از اتفاقات خط داستانی بحران نهایی، خانوادهی بتمن در وضعیت خیلی بدی قرار گرفته بودند و باید با مرگ آشکار و واضح بروس وین دست و پنجه نرم میکردند. هم سوپرمن و هم واندر وومن به بت کیو آمدند تا لباس و کلاهی را که بروس در طی آخرین ماموریت خود بر تن داشت و با آن کشته شد، برای دیک گریسون و تیم دریک ببرند. در نهایت آلفرد هم به بقیه پیوست تا برای سوپرمن و واندر وومن، نوشیدنی مورد علاقهشان را بیاورد. سوپرمن که احساس بسیار بدی دربارهی آلفرد داشت و معتقد بود که او در چنین لحظات احساسیای نباید کار کند، از او پرسید که آیا حالِ مساعد و خوبی دارد یا خیر. آلفرد با مکث کوتاهی رو به سوپرمن گفت: «من خوب هستم؟ نه، آقا. من خوب نیستم. پسرِ من مرده است». بعد از مدت کوتاهی، آلفرد و دیک گریسون مکالمهی بسیار احساسی و پریشانی را با یکدیگر داشتند. هر دوی آنها معتقد بودند که اصلا برای چنین اتفاقی که میدانستند روزی بالاخره رخ میدهد، خود را آماده نکرده بودند. در ادامهی این صحبتها، آلفرد به طرز غمانگیزی به دیک اطلاع داد که آنها نباید اصلا برای بتمن مراسم خاکسپاری برگزار کنند. او اعتقاد داشت که اگر دنیا متوجه شود که بتمن مرده است، میراثی که بروس از خود به جا گذاشته و زمان زیادی از عمرش را صرف ایجاد آن کرده بود، از بین میبرد؛ بتمن باید زنده میماند. به جای برگزاری مراسم تشییع جنازه، بدنی که بعد از بحران نهایی توسط سوپرمن بازگردانی شده بود، میبایست به صورت ناشناس در کنار توماس و مارتا وین دفن شود. جایی که تنها دوستان و متحدان بسیار نزدیک بروس میبایست از جای آن خبر داشته باشند.
زمانی که دیگر بتمنی وجود نداشت تا به عنوان یک پلیس به شهر خدمت کند، گاتهام تبدیل به یک منطقی جنگی از انواع جرم و جنایتها شده بود. در طی این زمان، بخش زیادی هم از زندانیانی که در تیمارستان آرکهام حضور داشتند، توسط «بلک ماسک» جدید آزاد شدند. در این خط داستانی آلفرد یک نقش حمایتی و مکمل را در اختیار گرفت و قصد داشت که به دیک گریسون و بقیهی اعضای تیم «نتورک» کمک کنند تا آنها بتوانند شهر گاتهام را تحت کنترل خود بگیرند. بعد از اینکه دیمین به واسطهی گلولهای که توسط جیسون تادِ خائن شلیک شده بود زخمی شد، آلفرد به سراغِ او رفت، زخمهایش را پانسمان کرد، یک لباس مخصوص شخصیت رابین به او داد و او را به همراه «Squire» به خیابانها فرستاد تا تیم را پیدا کنند. تیم هم توسط جیسون تاد شکست و دستگیر شده بود.
بعد از اتفاقات خط داستانی Battle for the Cowl، دیک در نهایت پذیرفت تا لباس و کلاه بتمن را بر تن کند و دیمین را به عنوان رابینِ خود بپذیرد. لازم به ذکر است که در این برهه زمانی، آلفرد همچنان همان نقشی را داشت که برای بروس ایفا میکرد. او هم از لحاظ فنی و هم از لحاظ احساسی، این زوج مبارزهای جدید را حمایت و پشتیبانی میکرد. دیک گریسون در طی اوایل مدتی که تبدیل به بتمن جدید شده بود، تا حد بسیار زیادی به خود شک و تردید داشت. او تصور میکرد که اصلا نمیتواند درست همانند بروس باید و آنطور که باید و شاید، همانند او نامِ بتمن را زنده نگه دارد. زمانی که آلفرد این موضوع را متوجه شد، پیشنهاد کرد که با نقاط قوتش بازی کند. آلفرد به دیک یادآوری کرد که او از یک خانوادهی هنرمند بیرون آمده است و او باید لباس و کلاه بتمن را درست همانند یک نقش ببیند و آن را بازی کند. آلفرد به دیک پیشنهاد کرد که به جای تقلید از بروس و نسخهی بتمنِ او، تلاش کند تا نسخهی مختص به خودش از این شخصیت را ارائه دهد. آلفرد همانطور که به دیک کمک میکرد تا بتواند در نقش بتمنِ جدید جا بگیرد، همزمان به دیمین هم کمک میکرد تا با نقشی جدیدش تطابق یابد. دیمین که در ابتدا بسیار سمج و لجوج بود، در نهایت چندین نمونه از خود به نمایش گذاشت که نشان داد واقعا به حرفهای آلفرد گوش میکند.
در طی خط داستانی Blackest Night، آلفرد در تلاش بود تا گلهایی را به قبر بروس وین برساند اما متوجه شد که این قبر توسط فردی به نام «بلک هند» کنده و تخریب شده بود؛ فردی که در آن برهه زمانی، آلفرد هیچ شناختی از او نداشت.
- بازگشت بروس وین:
مدت بسیار کمی بعد از اتفاقات خط داستانی تاریکترین شب، دیک گریسون جمجمهی بروس وین را که توسط بلک هند مورد استفاده قرار میگرفت، به بدنِ بروس بازگرداند. دیک گریسون در نهایت این بدن را به انگلیس برد و قصد داشت که بروس وین را به اعماق یکی از آخرین گودالهای لازاروسی که وجود داشت، ببرد. آلفرد زمانی که به محل قرارگیری جنازهی بروس رفت، متوجه شد که بدنِ او نیست. او به سرعت این خبر را به دیمین که در آن زمان از آسیب نخاعیاش رنج میبرد، اطلاع داد. این دو نفر، به سراغ یادداشتهای دیک رفتند و بعد از بررسیها متوجه نقشهی او که قصد داشت بروس وین را بازگرداند، شدند. دیک بعد از اینکه بدنِ بروس را داخل گودال گذاشت، خیلی زود متوجه شد که این بدن، متعلق به بروس نیست بلکه یکی از کلونهایی است که در طی خط داستانی بجران نهایی توسط دارک ساید ساخته شده بود. بعد از اینکه دیک به همراه بت وومن، «نایت» و Squire با او مبارزه کردند، این کلون به طور غریزی به گاتهام بازگشت و در آنجا با آلفرد و دیمین روبهرو شد. این دو نفر بدون هیچ فکری تلاش کردند تا با کلون بتمن مبارزه کنند. آنها آنقدر خود را زنده نگه داشتند تا دیک و بت وومن به آنجا رسیدند و این کلون را شکست دادند.
در برههای از زمان، وقتی که آلفرد در تیمارستان آرکهام زندانی بود، برای فرار کردن از آنجا مجبور بود یک خون آشام را به قتل برساند
آلفرد، دیک و دیمین متوجه شدند که بدنِ بروس وین هیچ وقت واقعا بازیابی نشده بود. به همین دلیل آنها به این نتیجه رسیدند که حق با تیم دریک بود، بروس وین نمرده است. به لطف محصولاتی که وجود داشت و سرنخهایی که تیم پیدا کرده بود، این موضوع مشخص شد که بروس به خاطر «فرمان امگا» که دارک ساید بر روی استفاده کرده بود، در بُعد زمان گم شده است. به همین دلیل، آلفرد، دیک و دیمین در عمارت وین به تحقیق و بررسی پرداختند و به دنبال هر سرنخی که ممکن بود بروس در گذشته به جا گذاشته باشد، گشتند. در حالی که دیک در حال جستجوی یک بالِ مخفی و سیستم غار عمارت بود، آلفرد هم باری دیگر به سراغ گذشتهی خانوادگی وین رفت و به دنبال هرگونه اشتباه و ناهنجاریای در درخت خانوادگی آنها بود. آلفرد در طی این جستجوها، دو مورد پیدا کرد؛ یک «موردکای وین» که تصویر خانوادگی او تا سالها بعد از زمانِ خودش پیدا نشده بود و شباهت بسیار زیادی هم به بروس داشت. دومین نفری که نظر آلفرد را به خود جلب کرد، یکی از اجداد خانوادهی وین بود که او هم اسم توماس را داشت. آلفرد متوجه شد که اولین توماس وین، «گوسفند سیاه» خانوادهی وین بوده است و به خاطر رهبری یک فرقهی شیطانی، به طور کل نادیده گرفته شده بود. پیش از اینکه آلفرد بتواند قطعات دیگری را در کنار بقیه بگذارد، افرادِ دکتر هارت به ملک وین حمله کردند. آنها در قبرستان، به همراه فردی به نام «Oberon Sexton» به دیمین حملهور شدند. همین موضوع باعث شد که آلفرد مجبور شود تا از طریق بت موبیل، به کمک او برود
- راه خانه و آخرین بازگشت؟
زمانی که بروس وین از زمان و مرگ بازگشت، برای مدت کوتاهی لباس مخصوص شخصیت «اینسایدر» را بر تن کرد. بروس وین در طی زمانی که در قالب اینسایدر بود، تنها به چند تن از صمیمیترین و قابل اعتمادترین دوستان و اعضای خانوادهی خود اطلاع داده بود که به طور رسمی بازگشته است. آلفرد یکی از همان افراد داخل لیست بود که بروس بازگشتش را به او اطلاع داد. در طی همین زمان، بروس وین به آزمایش استفانی براون که نقش بت گرل را داشت، پرداخت و قصد داشت بداند که آیا او برای تبدیل شدن به بت گرل واقعا آماده است یا خیر. در نهایت استفانی توانست در این آزمایش موفق باشد. در Crime Alley، بروس با آلفرد ملاقات کرد. آنها در طی این ملاقات دربارهی استفانی براون در قالب بت گرل و همچنین کاساندرا کین که لباس بت گرل را به استفانی بدهد، صحبت کردند. آلفرد به این موضوع اشاره کرد که بروس به دنبال کاساندرا نگشته است اما بروس گفت که کاساندرا در ژاپن قرار دارد و اینکه تیم دریک در طی این چند روز اخیر، با او صحبت کرده بود. بعد از اتمام این مکالمه، بروس درون سایهها ناپدید شد و آلفرد هم به عمارت وین بازگشت.
در برههای از زمان، آلفرد تبدیل به یک نویسنده شد و داستانهایی خیالی دربارهی بتمن نوشت. همچنین او برای مدتی تبدیل به جوکر شده بود
زمانی که خبرنگاری به نام «ویکی ویل» بیشتر و بیشتر به این حقیقت که بروس وین در واقع همان بتمن است، نزدیک میشد، آلفرد قرار ملاقاتی با او در عمارت گذاشت و قصد داشت تا با او درباره این مسئله صحبت کند. با این حال، پیش از اینکه این اتفاق رخ دهد، آلفرد تامی الیوت را که همچنان در نقش بروس وین بود، فرستاد تا باری دیگر نقش این پولدارترین پسر شهر را ایفا کند. با این حال، زمانی که این نقشه با شکست روبهرو شد، تنها باعث شد که سوالهای بیشتری برای ویکی ویل به وجود بیاید. آلفرد در نهایت تامی را به زندانی بازگرداند که به طور مخصوص برای خودش ساخته شده بود. در عمارت، آلفرد اصلا این موضوع را که بروس وین همان بتمن است، رد نکرد. در عوض، زمانی که یک فرصت بسیار مناسب برای آلفرد مهیا شد، او مدارک ویکی را با یک سری اسباب بازی تعویض کرد. آلفرد میدانست که ماموریت خود را با موفقیت به پایان رسانده بود. از آنجایی که ویکی ویل نمیدانست که آلفرد دقیقا چه کاری انجام داده، هیچ مدرکی هم برای فاش کردن هیچ کدام از اعضای خانوادهی بتمن وجود نداشت.
در پایان، به لطف بروس وین، آلفرد و بقیهی اعضا، ویکی ویل تبدیل به یکی از اعضای خانواده شد و با آغوش باز در این خانواده پذیرفته شد.
- آلفردِ آینده...؟
در قسمت ۶۶۶ سری کتاب کمیک بتمن، زمانی که دیمین بعد از مرگِ پدرش تبدیل به بتمنِ جدید شد، گربهای به نام آلفرد را در پنت هاوس و همچنین بت کیو جدید خود نگه میداشت. درست همانند بتمنِ سابق، دیمین با گربه صحبت میکرد. او دربارهی پروندهها با این نسخه از آلفرد صحبتهای زیادی میکرد.
زمانی که شما خدمتکار، رانندهی حرفهای مواقع فرار، پیشخدمت و مشاور بتمن محسوب شوید، نمیتوانید توقع نداشته باشید که حتی یکبار، اربابتان بدون هیچگونه آسیب و زخمی وارد منزل شود. آلفرد یکی از جراحهای سابق ارتش به حساب میآید و اطلاعات بسیار زیادی در زمینهی پزشکی دارد. در طی این سالها، آلفرد جدیترین آسیبهای بروس را، از استخوانهای شکسته تا اندامهای نابود شده، درمان میکرد. با این حال، بعد از اینکه کمر بتمن توسط بین شکست، از آنجایی که شدت این آسیب بسیار زیاد بود، آلفرد میبایست در ابتدا وضعیت بروس را تثبیت میکرد. توانایی و استعداد آلفرد به قدری زیاد و گسترده بود که او میتوانست بقیهی اعضای خانوادهی بتمن را هم کمک و مداوا کند.
آلفرد یک مبارز بسیار حرفهای محسوب میشود و در تلاش است تا همچنان این تواناییهای مبارزهای خود را حفظ کند. در خط داستانی کتاب کمیک The New Adventures of Batman، اینگونه گفته شده که آلفرد پنی ورث ۲۷ بار در طی زندگیاش ربوده شده بود. در این کتاب به خصوص هم او باری دیگر دزدیده شد اما این بار او توانست فرار کند و آدم ربایان خود را شکست دهد؛ بدون اینکه حتی در این مبارزه، لکهای روی لباسش بیوفتد. لازم به ذکر است که در خط داستانی کتاب کمیک Batman: The Resurrection of Ra's al Ghul، یکی از محافظان سرسخت رأس الغول در تلاش بود تا از آلفرد به عنوان یک گروگان استفاده کند اما به خاطر مشت بسیار مناسبی که آلفرد در زمان خیلی خوب به صورتِ این محافظ وارد کرد، این ماموریت با شکست روبهرو شد. با توجه به سن بالایی که آلفرد دارد، فقدان هرگونه قدرت ابرانسانیای و همچنین در مقایسه با آموزشهای مبارزهای پیشرفتهای که همکاران بروس دریافت میکنند، آلفرد تنها عضو خانوادهی بتمن است که با اجازهی خودِ بروس وین، در زمان مواجه با خطر، میتواند از سلاحهای گرم استفاده کند. جالب است بدانید که آلفرد علاقهی بسیار زیادی در استفاده از تفنگ ساچمهای دارد.
آلفرد از هوش فوقالعاده بالایی برخوردار است. از آنجایی که او در گذشته یک بازیگر بوده، بارها و بارها توانسته با استفاده از مهارتهای بازیگری و بدلکاریهای خود، به بتمن کمک کند. او حتی میتواند از پشت تلفن هم صدای بتمن را تقلید کند. در قسمتهای جدید سری کتاب کمیک بتمن، به این موضوع اشاره شده که آلفرد پنی ورث یک پیشگام محسوب میشود و در زمینههای مختلفی مانند پرورش گل رز (حتی نوعِ مخصوص به خود را هم با نام «پنی ورث بلو» خلق کرده است)، برنامه نویسی کامپیوتر، مهندسی برق، مهندسی شیمی، مهندسی مکانیک، فناوری نانو و بیوتکنولوژی تبحر بسیار زیادی دارد. او اغلب اوقات تنها کار میکند و اغلب تکنولوژیهای نسل بعد بتمن را مانند «بت کامپیوتر»، ساخته، برنامه نویسی و حفظ کرده است.
در انتها به انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی اشاره میکنیم که شخصیت آلفرد پنی ورث در آن حضور داشت:
- سریال Batman محصول سال ۱۹۴۳ با بازی ویلیام آستین
- سریال Batman and Robin محصول سال ۱۹۴۹ با بازی اریک ویلتون
- سریال Batman محصول دهه ۱۹۶۰ با بازی آلن نیپییر
- سریال Birds of Prey محصول سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ با بازی ایان آبرکرومبی
- سریال Gotham محصول سال ۲۰۱۴ با بازی شان پرتوی
- فیلم Batman محصول سال ۱۹۸۹ با بازی مایکل گاف
- فیلم Batman Returns محصول سال ۱۹۹۲ با بازی مایکل گاف
- فیلم Batman Forever محصول سال ۱۹۹۵ با بازی مایکل گاف
- فیلم Batman & Robin محصول سال ۱۹۹۷ با بازی مایکل گاف
- فیلم Batman Begins محصول سال ۲۰۰۵ با بازی مایکل کین
- فیلم The Dark Knight محصول سال ۲۰۰۸ با بازی مایکل کین
- فیلم The Dark Knight Rises محصول ۲۰۱۲ با بازی مایکل کین
- فیلم Batman v Superman: Dawn of Justice محصول سال ۲۰۱۶ با بازی جرمی آیرونز
- فیلم Justice League محصول سال ۲۰۱۷ با بازی جرمی آیرونز
- انیمیشن Batman: Year One محصول سال ۲۰۱۱ با صداپیشگی جف بنیت
- انیمیشن سریالی Young Justice محصول سال ۲۰۱۱ با صداپیشگی جف بنیت
- انیمیشن سریالی Batman: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ با صداپیشگی کلایو رویل و افرم زیمبالیست جونیور
- سری بازی Lego، سری بازی Arkham و سری بازی Telltale's Batman
نظرات