مصاحبه نوآ بامباک در مورد ساخت فیلم Marriage Story

چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۹
مطالعه 13 دقیقه
Noah Baumbach
نوآ بامباک، کارگردان فیلم تحسین‌شده «داستان ازدواج»، در مصاحبه‌ای طولانی از نمایش فیلم جدید خود به‌همسر سابقش سخن گفت و همچنین به‌دلایل مختلفی که سبب شد فیلم را بسازد اشاره کرد. با زومجی همراه باشید.
تبلیغات
در مصاحبه با اریک تنر، نیویورک تایمز.
این مصاحبه ممکن است بخش‌هایی از داستان فیلم «داستان ازدواج» را فاش سازد

نوآ بامباک، فیلمنامه‌نویس و کارگردان سینمای مستقل آمریکایی که دیگر وارد دهه ششم زندگی خود شده، از کارگردانان هم‌نسل وس اندرسون بوده که فیلم‌هایی متفاوت در سینمای امروزی هالیوود که بیشتر پیرامون آثار بلاک‌باستری و گیشه‌فتح‌کن می‌چرخد، می‌سازد. وی در منطقه بروکلین شهر نیویورک به‌دنیا آمد و در خانواده‌اش، پدر شغلی مربوط‌به‌سینما داشت و منتقد و نویسنده بود؛ پدر نوآ، یهودی و مادرش از پروتستان‌های مسیحیت بود و شاید ریشه بسیاری از آثار وی در همین نکته از دوران کودکی نهفته باشد و البته جدایی پدر و مادر نوآ از یکدیگر. جنیفر جین لی، بازیگری که بسیاری وی را با نقش‌آفرینی در فیلم The Hateful Eight (هشت نفرت‌انگیز) کوئنتین تارانتینو و با بازی در نقش شخصیتِ فوق‌العاده قوی و جذاب دِیزی دامرگو به‌یاد دارند، همسر نوآ بامباک بود؛ یکی در نیویورک زندگی می‌کرد و دیگری در لس آنجلس!

نوآ بامباک خود بهتر از هرکسی می‌داند فیلم «داستان ازدواج» برای تماشاچیان چطور به‌نظر می‌رسد؛ کارگردانی ۵۰ ساله فیلمی جدید با نام «داستان ازدواج» می‌سازد که در نگاه اول بسیار نوآ بامباکی است. همان شخصیت‌های معمول فیلم‌های بامباک: هنری، از طبقه متوسطِ شاید رو به‌بالای بورژوا یا می‌توان گفت گاهی اوقات بورژوامنش، از سویی مهربان و گیرا که گاه حس همدردی و گاه همزمان تنفر و انزجار تماشاچی را به‌اوج می‌رسانند، به‌دام‌افتاده در فیلمنامه‌ای واقع‌گرایانه برپایه حدس‌ و گمان، شک و سوءظن که گویی از صفحات دفترچه‌ای درهم برهم، بی‌رحمانه کنده شده‌اند.

Noah Baumbach

نخستین تجربه کارگردانی نوآ بامباک مربوط‌به‌فیلم Kicking and Screaming (لگدزنان و جیغ‌کشان)، محصول سال ۱۹۹۵ می‌شود که وی اندکی پس از فارغ‌التحصیلی از کالج قدیمی و معتبر واسر در شهر نیویورک، آن را می‌سازد. داستان آن هم در مورد گروهی از جوانان بیست‌‌وخرده‌ای ساله که از کالجی ممتاز فارغ‌التحصیل می‌شوند و حال باید در دنیایی به‌زندگی خود ادامه دهند که فرای تصورات لايتناهی درونی آنان است. جالب اینجا است که جیسون بلوم معروف، همکلاسی نوآ بامباک در کالج واسر بود و وی تهیه‌کنندگی اولین فیلم سینمایی بامباک را قبول می‌کند؛ فیلمی که با استقبال نسبتاً خوبی از سوی منتقدان همراه شد و آغازگر دوران فیلم‌های می‌توان گفت سینمای مستقل نوآ بامباکی در سینمای هالیوود بود. وی در بین سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵ میلادی، فیلم‌های Mr. Jealousy (آقای حسادت) و Highball (های‌بال) را کارگردانی می‌کند، اما در سال ۲۰۰۵ بود که با ساخت فیلم درامِ The Squid and the Whale (ماهی مرکب و نهنگ)، دوباره نگاه‌ها به‌سوی این کارگردان جلب شد. داستان فیلم «ماهی مرکب و نهنگ» به‌موضوع تأثیرات طلاق بر اعضای یک خانواده چهارنفره در شهر نیویورک و در دهه ۸۰ میلادی می‌پرداخت. فیلمنامه منسجم بامباک، کاندیدای دریافت جایزه اسکار در بخش بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شد؛ فیلمی تلخ که موضوعی شبیه به‌آخرین ساخته‌اش داشت و جف دانیلز دوست‌داشتنی و لورا لینی، بازیگران اصلی آن بودند و کُتی که در تمام طول فیلم شخصیت برنارد برکمن با بازی جف دانیلز بر تن داشت، کت پدرِ نوآ بامباک بود. تهیه‌کنندگی این فیلم موفق و بسیار تحسین‌شده را وس اندرسون، کارگردان، بازیگر، فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده خوشنام هالیوود که وی نیز از فیلمسازان متفاوتی است که تقریباً همزمان با بامباک کار خود را در سینما آغاز کرد و حال کارگردانی صاحب سبک محسوب می‌شود، بر عهده داشت.

جنیفر جین لی همسر نوآ بامباک بود؛ یکی در نیویورک زندگی می‌کرد و دیگری در لس آنجلس

به‌فیلم «داستان ازدواج» بازگردیم؛ فیلمی درام، کمدی و رمانتیک از سرویس استریم نتفلیکس (Netflix) که در تاریخ ۶ دسامبر سال گذشته میلادی (۱۵ آذر ماه ۱۳۹۸) از این سرویس محبوب پخش شد و شانس زیادی برای دریافت جایزه اسکار در بخش بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه مراسم اسکار امسال را دارد و نوآ بامباک بار دیگر به‌موضوعی که به‌نظر می‌رسد دغدغه‌ای جدی برای او بوده/است، یعنی طلاق می‌پردازد؛ فیلمی درباره جدایی دو هنرمند که در قلب نیویورک زندگی می‌کنند و بعد پای شهر لس آنجلس نیز به‌ماجرا باز می‌شود. کارگردانِ تئاتری که تمام انرژی و استعداد خود را صرف بهترین‌شدن در شهر نیویورک کرده و آرزوی روی صحنه بردن نمایشی در تئاتر رؤیایی برادوی را دارد و در یک قدمی آن نیز قرار می‌گیرد و البته بازیگر زنی که رزومه کاری فوق‌العاده‌ای در گذشته نداشته و تا حد زیادی معروفیت خود را با حضور در آثار همسرش به‌دست آورده، اما حال وی نیز می‌خواهد به‌آرزوی دیرینه‌اش، یعنی نقش‌آفرینی در آثار هالیوودی در شهر لس آنجلس که از دیرباز به‌آن علاقه فراوانی داشت، برسد. مرد، ساحل شرقی را ترجیح می‌دهد و نمی‌خواهد موقعیت خود را که به‌آن عادت کرده ترک کند، زن نیز به‌دنبال در چنگ گرفتن اشتیاقی است که سال‌ها آن را سرکوب‌شده می‌دید و آنقدر دَم نزد تا به‌یک‌باره آتش‌فشان درونی‌اش همه‌چیز را زیر خاکستر برد؛ زن، رؤیای ساحل غرب را دارد. شباهت زیادی میان شخصیت‌های داستان و آنچه در زندگی واقعی نوآ بامباک افتاده وجود دارد و جنیفر جین لی، بازیگری که در شهر لس آنجلس به‌دنیا آمده و شخصیت حقیقی وی نیز بسیار هیجانی و گاه کله‌شق است، از جهات زیادی همان شخصیت اصلی زن داستان است. این را نیز بگوییم که جنیفر جین لی همسر نوآ بامباک بود و این دو در سال ۲۰۱۳ از یکدیگر جدا شدند.

نوآ بامباک خود بهتر از هرکسی این وسوسه‌ٔ درونی‌اش را می‌شناسد. تمامی فیلم‌های وی نمایانگر بخشی از تجارب زندگی شخصی این کارگردان بوده و همچون اخگری بی‌حال زیر خاکستر نهفته است و خواه ناخواه موجودیتش را هرچند با نوری ضعیف، به‌نمایش می‌گذارد، حتی اگر نخواهد و خاموشی را برگزیند. اما باید بدین نکته اشاره داشت آیا مردم واقعاً متوجه این موضوع نمی‌شوند که بدون یادداشتی صرف (فیلمنامه) و برداشتی از داده‌های خامِ یک زندگی (زندگی نوآ و جنیفر)، آیا باز هم اثری از جهاتی سرگرم‌کننده، ناراحت‌کننده و به‌نحوی پژواکی از آنچه «داستان ازدواج» تمامی آن را داشت، خواهد بود؟ این را از تماشاچیان می‌پرسیم، اگر نوآ بامباک به‌شما بگوید اگرچه شخصیت چارلی (با نقش‌آفرینی آدام درایور) و شخصیت نیکول (با نقش‌آفرینی اسکارت جوهانسون) تا اندازه‌ای با جزئیات زندگی نوآ و جیسون اشتراک‌هایی دارند، اما داستان واقعی که بین این دو در واقعیت گذشته است، آنچنان شبیه به‌چیزی که در فیلم تماشا کردید نبوده است را باور می‌کنید؟ نوا بامباک قرار است در این مصاحبه، این دست سؤالات را پاسخ دهد.

Marriage story

«حتی اگر سعی هم می‌کردم، نمی‌توانستم فیلمنامه خودزیستنامه‌ای بنویسم». این پاسخی بود که نوآ بامباک در رستوران کوچک مورد علاقه‌اش که در محله وست ویلج منطقه منهتن شهر نیویورک قرار دارد، به‌سؤال خبرنگارِ نیویورک تایمز داد. نوآ بامباک پیراهن پشمی سیاهی به‌تن داشت و دسته‌ای از مویش را که حال دیگر سیاهی آن به‌نقره‌ای می‌زند و روی یک چشمش رهاشده و قابی با زاویه‌ای دراماتیک از چانه وی ایجاد شده است، چنین گفت:

این فیلم، خودزیستنامه نیست؛ اثری شخصی است و وجه تمایزی حقیقی و به‌حق در آن وجود دارد.

در ادامه مصاحبه نوآ بامباک را با اریک تنر، خبرنگار نیویورک تایمز، با هم می‌خوانیم:

اریک تنر: می‌توانید به‌صورت دقیق آن تفاوتی را که میان خودزیستنامه و امر شخصی می‌بینید، توضیح دهید؟

فکر می‌کنم هنگامی که مردم از خودزیستنامه سخن می‌گویند، فرض آنان امری بیژکتیو و رابطه‌ای دوسویی است که هیچ‌کدام از فیلم‌های من در این حوزه قرار نمی‌گیرند. ممکن است گاهی اوقات از اطلاعات خودزیستنامه استفاده کنم، اما هرگونه برون‌یابی فرای آن، معنایی در کارهایم، خودم و هرچیز دیگری ندارد.

اریک تنر: چرا فکر می‌کنید شما نسبت به‌دیگر فیلمسازان مسئولیت بیشتری برای پرداختن به‌موضوعاتی چون برون‌یابی دارید؟

چون به‌نظر من، فیلم‌های من جایگاهی در برخی رویدادهای دنیای حقیقی دارد، بنابراین شاهد نوعی هویت هستیم. اگر شما فیلم‌های را تماشا کنید، نمی‌گویید: «اوه! همین اتفاق برای من هم افتاد»، اما وقتی فیلمی چون «داستان ازدواج» را تماشا می‌کنید، شاید در این فکر فرو بروید و با خود بگویید: «اوه! چنین تجربه‌ای داشتم». بااین‌حال فکر می‌کنم فیلمسازانی هستند که از این مرزی که من آن را امری شخصی می‌دانم، پا را فراتر گذاشته‌اند و آثار آنان را می‌توان واقعی دانست؛ فیلمسازانی چون ، وس اندرسون، و . اما باید بگویم اگر فیلم‌های آنان، اثری نوین و خلاقانه نبود، به‌لعنت خدا هم نمی‌ارزید.

اریک تنر: چه سوژه‌هایی باعث جلب توجه شما می‌شوند و می‌گویید که این سوژه باید فیلم سینمایی شود؟

چیزی که می‌خواهم بگویم موضوع چندان مهمی نیست، اما بد نیست به‌آن اشاره کنم؛ من در منطقه بروکلین بزرگ شدم. زمان‌هایی بود که پیاده‌ شدن از مترو و پیاده رفتن به‌خیابانی، برای من چنین حسی را داشت که می‌خواهم چنین چیزی را در یک فیلم بگنجانم. عاشق ایده‌هایی هستم که به‌ناگاه در ذهن جرقه می‌زنند، لحظاتی که در آن برای من، راه احساس و تصویر ذهنی (تخیل) یکی می‌شوند. در برخی اوقات دیگر نیز شاید چیزی وجود داشته باشد که این احساس را به‌شما بدهد که این تصویر ذهنی، کاملاً خوراکِ قرار دادن در صحنه‌ای از یک فیلم است. در زمان ساخت فیلم (داستان‌های مایروویتز) که محصول سال ۲۰۱۷ است، زمان‌های زیادی را در بیمارستان‌ها سپری کردم [ رمان‌نویس، پدر نوآ بامباک، در ماه مارس همان سال درگذشت] و به‌این موضوع فکر می‌کردم که دکتری به‌مسافرت می‌رود، آن هم درست زمانی‌که بیش‌ترین نیاز را به‌حضور او دارید، یا شیفت کاری پرستارها تغییر می‌کند و شما از پرستار جدید خوشتان نمی‌آید. چنین اتفاقاتی به‌طرز عجیبی می‌توانند مستأصل‌کننده باشند، اما از منظری نیز حس زنده‌بودن را می‌دهند، همچون سیمی دارای جریان برق که از آن می‌توانید برای به‌کار انداختن وسیله‌ای دیگر استفاده کنید.
Marriage story

اریک تنر: آیا پیش آمده فکر کردن به‌چنین شرایطی، مختل‌کننده و برهم‌زننده زندگی شما باشد؟

امکانش وجود دارد، اما من این موضوع را تا اندازه‌ای پاسخی پرحس و پرعاطفه به‌چیزی می‌دانم. درحقیقت چنین شرایطی، چیزی خارج از تجربه برای من نیست، نوعی از افکاری همدم برای شرایطی که می‌گذرانم.

اریک تنر: چطور توانستید به‌‌ذهن‌های دو شخصیت چارلی و نیکول وارد شوید؟

دستیابی به‌آن تحقیقات زیادی می‌طلبید. صحبت‌ کردن با دوستان و بعد دوستانِ دوستان و بعد همیشه با وکلای دعوای و البته میانجی‌گری‌هایی که دوستان می‌کنند. باید هم با زنان و هم با مردان برای درک و دستیابی به‌‌ابعاد و ژرف‌نمای متفاوتِ داستان صحبت می‌کردم که این کار به‌موجودیت خارجي دادن (از صورت روحی يا فكرى) چیزها کمک می‌کرد. بازیگران، آدام و اسکارلت، به‌شکلی باورنکردنی در این راه کمک‌حال من بودند. اسکارت و لورا ( که در نقش وکیلی قدرتمند با نام نورا فانشاو ایفای نقش کرد) را در اوایل فیلم وارد کردم و آنان در مورد تجربه‌هایشان در روابط‌هایی که داشتند، طلاق، شغل و البته موضوع انسانیت، صحبت کردند. این را هم بگویم که من با گرتا ( ، هنرپیشه، کارگردان و فیلمنامه‌نویس مشهور این روزهای سینمای هالیوود) زندگی می‌کنم و من و او بسیار درگیر پروژه‌های یکدیگر هستیم، از همین رو برخی اوقات نوشتنی‌ها را به‌او نشان می‌دهم یا با او صحبت می‌کنم و ایده‌هایی به‌دست می‌آورم.

اریک تنر: زمانی‌که شخصیت‌هایی را در فیلمنامه می‌نویسید که آن شخصیت‌ها الهام‌ گرفته‌شده از اشخاصی در زندگی شما هستند، به‌لحظه‌ای که این اشخاص فیلم شما را تماشا می‌کنند فکر کرده‌اید؟ مسئولیت خود را در چنین موقعیتی چطور تعریف می‌کنید؟

خب شخصیت‌ها همیشه مجموعی از چندین شخص هستند، نه اینکه هرکدام دقیقاً برگرفته از یک شخص حقیقی باشند، اما اگر جزئیات تنها مختص به‌شخصی خاص را در خلق شخصیتی استفاده کنم، قطعاً برای این کار از آنان اجازه خواهم گرفت. باید بگویم تنها زمانی‌که اشخاص پیش من می‌آیند و می‌گویند: «هی! تو این شخصیت را از روی من خلق کرده‌ای»، زمانی است که من این کار را نکرده‌ام.

اریک تنر: بازخوردی از همسر سابق خود گرفتید؟

خب فیلمنامه و فیلم را به‌او نشان دادم، تنها به‌این دلیل که وی بداند فیلمنامه و فیلم این چنین است.
Marriage story

اریک تنر: یعنی به‌دنبال گرفتن راهنمایی و نوت‌برداری از نظرات وی نبودید؟

نه، ولی با‌این‌حال هنوز می‌توانستم تغییراتی در فیلمنامه و نسخه نهایی اعمال کنم، اما هیچ‌گونه نگرانی در این مورد نداشتم و وی نیز واقعاً از کار خوشش آمد، چون در رابطه با ازدواج ما نبود. این‌طور نیست که بگویم ارتباطات حسی و عاطفی وجود نداشت، لحظه‌های احساسی که برای من اتفاق افتاده بود، به‌نحوی در این داستان و به‌شکل تعبیری دیگر یا بهتر بگویم به‌نسخه‌ای ترجمه‌شده، تبدیل شدند، ولی فکر می‌کنم این موضوع در مورد هر نویسنده‌ای که جدایی یا عاشق‌شدن را از سر گذرانده باشد، صدق می‌کند.

اریک تنر: چه احساسی دارد هنگامی که مردم فرض می‌کنند این صحنه مربوط‌به‌شما دو نفر می‌شود؟

خب باید بگویم مردم با هر فیلمی که ساخته‌ام، به‌نحوی این فرضیات را داشته‌اند. گاهی اوقات فکر می‌کنم این نوعی تمجید و تحسین است که فکر مردم را به‌خود مشغول کرده یا برای آنان موضوعی جالب است، در این صورت حتماً حسی واقعی بوده، چون برانگیزنده حس خواستن برای فهمیدن و دانستن منبع و اصلی چیزی است که موضوع از آن نشأت گرفته است. این نگاه من را اذیت نمی‌کند، اما چیزی هم نیست که بتوانم به‌آن پاسخی بدهم. فیلم‌هایم زایده تخیل، اما همزمان برگرفته از موضوعی کاملاً شخصی و بسیار انسانی است.

اریک تنر: به فیلم‌های گذشته شما نگاهی داشته باشیم؛ فیلم‌هایی چون «ماهی مرکب و نهنگ»، «مارگو در مراسم ازدواج» و «گرینبرگ»، آثاری که فیلمنامه‌های شما در آنان روی تلخی، نامهربانی و نارسیستی (خودشیفتگی) شخصیت‌ها تأکید زیادی دارند. منتقدان در زمان اکران این آثار، اغلب چنین نقد کردند و نوشتند که فیلم‌هایی شبیه به‌هم هستند. می‌خواهم این سؤال را مطرح کنم که آیا شما ارتباطی میان فیلم‌های نام‌برده می‌بینید یا اگر بخواهید واپس‌نگری به‌آنان داشته باشید، فکر می‌کنید این فیلم‌ها انعکاسی از دوره مشخصی در زندگی شما بوده‌اند؟

نه، فکر نمی‌کنم ارتباطی داشته باشند. گمان می‌کنم این اتفاق زمانی‌که فیلم‌های کمی ساخته‌اید رخ می‌دهد و مردم شروع می‌کنند به‌وصل کردن و ارتباط دادن چیزها به‌هم. احتمالاً من هم راجع به‌فیلم‌های کارگردانان دیگر چنین نوع نگاهی را داشته باشم، اما فکر نمی‌کنم بدین صورتی باشد که سایر آثار من را می‌بینند. از نظر من، این موضوع تنها مربوط‌به‌تضاد ایده‌ها یا حضور یک بازیگر خاص یا چیزهایی است که در زمانی خاص به‌آنان علاقه داشتم. فیلم «ماهی مرکب و نهنگ» من را بسیار فردی احساسی کرد، چون من را به‌یاد زمانی می‌اندازد که فیلمنامه آن را می‌نوشتم و چنین حسی به‌من می‌داد که پس از مدت زمانی کوتاه که همراه بود با کشمکش و درگیری در زندگی، آخرین شانس من است [زمانی‌که فیلم «ماهی مرکب و نهنگ» در سال ۲۰۰۸ روی پرده سینما رفت، حدود هشت سالی از ساخته پیشین نوآ بامباک می‌گذشت]. و در مورد فیلم‌های «مارگو در مراسم ازدواج» و «گرینبرگ» بگویم که علاقه زیادی به‌این دو فیلم دارم. موضوعی که سبب می‌شد حس همدلی و البته عاطفی به‌شخصیت‌های این دو فیلم داشته باشم، این بود که آن شخصیت‌ها بدترین دشمنان یکدیگر بودند. نمی‌دانم، آیا شما ارتباطی بین آنان دیدید؟
Marriage story

اریک تنر: تنها چند مورد. ولی از نظر من، قطعاً فیلم Frances Ha (فرانسیس ها) قدمی روبه‌جلو بود. از این فیلم بود که روشنایی و امید یا احساس یا خوشبینی در اثر وجود داشت. کنجکاوم بدانم که آیا چنین تغییری در کار شما مربوط‌به‌تغییر خاصی در زندگی‌تان یا افکارتان بوده است - البته اگر حرف من را در مورد تغییرات تصدیق می‌کنید.

خب مطمئنم باید چیزی بوده باشد در پاسخ به‌اینکه چرا باید فیلمی را در زمانی بسازم که آن را ساختم. حتماً دلیلی وجود داشته که به‌تعبیر شما ‌تغیبر ایجاد شده است، ولی این‌طور نیست که بنشینم چنین چیزی را تجزیه‌و‌تحلیل کنم. به‌این موضوع فکر نمی‌کنم، واقعاً فکر نمی‌کنم. ایده فیلم «گرینبرگ» اندک زمانی بعد به‌ذهن من و گرتا رسید و در مورد چیزی که در آن ایده می‌دیدیم با هم صحبت می‌کردیم؛ اینکه چه اندازه آن دو شخصیت تنها هستند. فکر نمی‌کنم آن فیلم را دیگر الان می‌ساختم، اما خوشحالم آن زمان ساختمش.

اریک تنر: نظر شما در مورد اینکه کار کردن با گرتا روی دیدگاه شما تأثیر گذاشته است، چیست؟

منظورم این است که گرتا تأثیری فوق‌العاده و منحصربه‌فرد روی من داشته است، به‌عنوان یک شخص خلاق و به‌عنوان تنها یک شخص. حتی زمانی‌که وی در فیلم «گرینبرگ» بازیگر بود، نوعی خودمانی‌بودن و بی‌تكلفی در نقش‌آفرینی وی تشخیص دادم. آدام نیز چنین ویژگی دارد؛ آنان کلمات را به‌گونه‌ای بیان می‌کنند که گویی خود فیلمنامه را نوشته‌اند، باوجوداینکه نویسنده فیلمنامه نبودند و چیزی هم ننوشتند. زمانی‌که گرتا و من به‌شکلی جدی شروع به‌نوشتن با یکدیگر کردیم، حسی همچون نوعی از بسط و توسیعِ طبیعی همسان و همگون در نوشتن داشتیم. فکر می‌کنم همیشه چیزی درون گرتا را تشخیص داده‌ام - روالی که چه به‌عنوان شخص و چه حالا به‌عنوان فیلمساز دوست داشتم باشد.

اریک تنر: که چطور باشد؟

فکر می‌کنم به‌نحوی بزرگ شدم که این نگاه در من به‌وجود آمد که نباید جشن بگیری و سور راه بیندازی؛ جشن نگیر، چون به‌هرجهت ممکن است همه‌چیز از هم بپاشد. یا جشن نگیر، چون چیزی بهتر در راه است و آن همان اتفاقی خواهد بود که باید برایش جشن بگیری. البته که چنین نگاهی به مرگ ختم می‌شود می‌خندد]. گرتا می‌داند چطور جشن بگیرد؛ او بسیار پرشوروشوق و کاملاً در زمان حال است و این ویژگی وی به‌من کمک می‌کند به‌نوعی قدردان اتفاقات پیش‌رو باشم. در اینکه همیشه از همه‌چیز لذت ببرم، استعداد زیادی ندارم، ولی فکر می‌کنم اکنون نسبت به‌گذشته، بیشتر لذت می‌برم و آن هم به‌لطف حضور گرتا است.

گفتنی است نوآ بامباک با دوست دیرینه‌اش وس اندرسون در نوشتن فیلمنامه فیلم‌های Fantastic Mr. Fox (آقای فاکس شگفت‌انگیز) و The Life Aquatic with Steve Zissou (زندگی دریایی درکنار استیو زسیو) همکاری داشته‌ است. در ابتدای مطلب نیز اشاره داشتیم اندرسون تهیه‌کنندگی فیلم «ماهی مرکب و نهنگ» را بر عهده داشت.

به پایان این مصاحبه متفاوت خبرنگار نیویورک تایمز با یکی از کارگردانان صاحب‌سبک این روزهای سینمای هالیوود، نوآ بامباک رسیدیم. امیدوارم این مطلب نظر شما را جلب کرده باشد و صحبت‌های کارگردان فیلم «داستان ازدواج»، به‌خوبی پاسخ‌دهنده سؤالاتی باشد که ممکن است در ذهن شما نیز گذشته باشد. نظرات خود را با ما در زومجی در میان بگذارید.

ممنون از توجه شما به‌این مطلب و زمانی را که صرف مطالعه آن کردید.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات