انیمه Toradora؛ روایتی شیرین از داستانی آشنا
- عنوان ژاپنی: !とらドラ
- اسم فارسی: تورادورا!
- ساختهشده با اقتباس از لایتناولها و مانگا Toradora به نویسندگی یویوکو تاکمیا
- ژانر: کمدی رمانتیک
- کارگردان: تاتسویوکی ناگای (Tatsuyuki Nagai)
- فیلمنامه: ماری اوکادا (Mari Okada)
- محصول استودیو J.C.Staff
- تعداد قسمتها: ۲۵ اپیزود حدودا ۲۴ دقیقهای (۱ فصل) و یک قسمت ویژه
- وضعیت: پایانیافته
- پخش: سالهای ۲۰۰۸، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱ میلادی
- ردهی سنی: PG-13
خلاصهی داستان:
«تورادورا» قصهی همراه شدن ریوجی با تایگا را به تصویر میکشد؛ دو دانشآموز مدرسه که هرکدام به دلایلی متفاوت از اکثر نوجوانهای دیگر فاصله دارند و به همین خاطر نزد هم فرصتی برای آسودگی را به وجود میآورند. چرا؟ چون هرکدام از آنها میخواهد خود را به دانشآموزی بهخصوص نزدیک کند و تصمیم به استفاده از کمک دیگری میگیرد.
آنها آدمهای بسیار متفاوت و همزمان پرشباهتی هستند و همین در دل روایت بسیار اغراقآمیز انیمه، شیمی جذابی را بین تایگا و ریوجی به وجود میآورد. «تورادورا» در هر قسمت داستانهای غالبا خندهآور و بعضا احساسی تلاش این دو نفر برای رسیدن به اشخاص مد نظر خود را روایت میکند و موقعیتهای طنز متعددی را میسازد.
دانشآموزهای دیگر مدرسه مثل کیتامورا نیز در داستان نقش دارند و هرکدام در حد و اندازهی یک کاراکتر فرعی بهدنبال اهداف و آرزوهای خود هستند. هرچند شاید «تورادورا!» راجع به پیدا کردن ارزشمندترین احساسات در غیرمنتظرهترین لحظات باشد و همین قصهی تکراری را به شکلی تقریبا نو و واقعا جذبکننده تحویل بیننده دهد.
«تورادورا!» سریالی است که هر بینندهای که بخواهد، میتواند با آن ارتباط برقرار کند. به بیان واضحتر تنها مانع قرارگرفته بین تماشاگر و لذت بردن از همراهی با شخصیتهای انیمه !Toradora فقط گارد گرفتن دربرابر ذات آن است. اگر با انیمهها و داستانگویی صوتی و تصویریِ بعضا بسیار اغراقآمیز آنها مشکل دارید، از «تورادورا!» لذت نمیبرید. همچنین اگر مخاطبی هستید که فقط آثار جدی را میپسندد و نهایتا چند کمدی عمیق هم در طول سال تماشا میکند، باز !Toradora برای شما ساخته نشده است. این یک انیمه برای گذراندن شیرین وقت است که هم شامل مفاهیم بسیار ساده، ارزشمند و جالبی میشود، هم مخاطب را خوب به خنده میاندازد و هم لحظات احساسی درگیرکننده دارد.
اثر تاتسویوکی ناگای از یک داستان کلی بلند و چند قصهی اپیزودیک با مدتزمانهای متفاوت تشکیل شده است؛ قصههایی که مثلا روایت بعضی از آنها میتواند دو قسمت زمان ببرد
در هر قسمت از سریال شما با دو شخصیت اصلی آن در محیطهایی همچون خانه، مدرسه یا محل تفریح در تعطیلات همراه میشوید و داستانهایی عادی را میشنوید. ولی لحظه به لحظه کاراکترهای بیشتری جلوهی واقعی خود را نشان میدهند و برخی از حرفهای ناگفتهی یکدیگر را میشنوند. به همین خاطر در عین آن که همواره شخصیتهای اصلی این انیمهی مدرسهای کاراکترهای مشخصی هستند، شخصیتهای فرعی هم مدام پرجزئیاتتر و ارزشمندتر میشوند.
خلاصه که اگر سلیقهی شما با «تورادورا!» و سبکوسیاق آن جور دربیاید، همراه شدن با این قصه آسان به نظر میرسد. ولی اگر میخواهید داستان را فراتر از ۲۵ قسمت اصلی و یک قسمت ویژهی انیمه دنبال کنید، ۱۰ جلد لایتناول Toradora، محصول سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ میلادی را بخوانید. سپس میتوانید به سراغ هر سه جلد لایتناول Toradora Spin-off، محصول سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ میلادی بروید یا حتی بازی ویدیویی Toradora، محصول سال ۲۰۰۹ میلادی را یا با شبیهساز یا با خود PSP تجربه کنید.
فراموش نکنید که انیمه Toradora به اقتباس مانگا آن پرداخته است؛ یک مانگا عالی که نویسندهای مشترک با لایتناولها و متفاوت با نویسندهی انیمهی !Toradora دارد. جالبتر آن که تا امروز ۹ شماره از مانگار !Toradora به نویسندگی یویوکو تاکمیا منتشر شده است و فعلا هم قرار نیست این مجموعه در جهان مانگا به پایان برسد.
شاید اصلیترین دلچسب بودن «تورادورا!» غلطانداز بودن شخصیتهای آن باشد؛ آدمهایی که شاید عادی به نظر بیایند، ولی در جامعه پایمال شدهاند. هرکدام از کاراکترهایی که در مرکز داستانگویی این انیمه قرار میگیرند، فارغ از آن که در ظاهر در چه جایگاه اجتماعی بالا یا پایینی طبقهبندی میشوند، مورد ظلم واقع شدهاند. هرکدام مشغول مخفی کردن صفاتی هستند که انواعواقسام انسانها، حداقل یکی از آنها را میشناسند؛ از فردی که همیشه براساس ظاهر سفتوسخت خود قضاوت شده است تا نوجوانی که باید به خاطر قد نسبتا کوتاه خود پاسخگو باشد.
پس از آن که بیشتر از نصف اپیزودهای انیمهی !Toradora را میبینیم، از میزان باورپذیری کاراکترهایی قصهای تا این حد اغراقآمیز تعجب میکنیم
اما سریال برای پرداختن به همین انسانها هم زیادهروی نمیکند و برخلاف انواعواقسام آثار مشابه که غالبا شخصیتهای اینگونه را فقط با محدودیتها به مخاطب معرفی میکنند، از آنها آدم بیرون میکشد. تایگا صرفا یک دختر نوجوان کوچک نیست که کل زندگی او براساس همین ابعاد فیزیکی تعریف بشود. بلکه رابطهای خاص با خانوادهی خود دارد، دوستی را درک میکند، رفتاری خشن را به نمایش میگذارد و عشق ورزیدن را جدی میگیرد. او شاید همیشه در پسزمینهی داستان مشغول مبارزه با تصویر خود در ذهن همگان باشد. اما زندگی او به همین مبارزه خلاصه نمیشود. پس برخلاف فیلمهایی که مثلا در آنها همیشه شخصی با یک صفت خاص مشغول غصه خوردن به خاطر قضاوت دیگران است، انیمه Toradora به شکلی قابل لمس، دغدغههای درونی چند انسان را به تصویر میکشد؛ تا هم نقش برخی مشکلات در زندگی آدمهای متفاوت را ببینیم و به همه احترام بیشتری بگذاریم و هم واقعا درگیر یک قصه و نه یک پیام اخلاقی کورکننده شویم. «تورادورا!» با همهی اغراقآمیزی روایت خود، بارها و بارها واقعگرایانه به نظر میآید. زیرا شخصیتهای آن ویژگیها، پیشینه و احساسات باورپذیری را به نمایش میگذارند.
در آن سو نمیتوان از یاد برد که سازندگان اهل یکطرفه به قاضی رفتن هم نیستند و همیشه دو روی سکه را به نمایش میگذارند. مثلا اگر ریوجی دائما از دیده شدن با چهرهای جدی اذیت میشود، سریال شخصیتی را هم معرفی میکند که یکی از مشکلات او گیر افتادن در تصویر زیبا و شگفتانگیزی است که کل دنیا از او میبیند. اینگونه «تورادورا!» بهجای تبدیل شدن به یک محصول شعاری پوچ که صرفا روی چند اقلیت دست میگذارد، تبدیل به قصهای تقریبا قابل فهم برای همه میشود که انصافا ما را به لذت بردن بیشتر از زندگی دعوت میکند. گاهی باید به خاطر داشت که صرفا داشتن یا نداشتن یک ویژگی خاص نمیتواند تعیینکنندهی دستیابی یا عدم دستیابی انسان به خواستههای خود باشد.
برای افراد علاقهمند به انیمههای مدرسهای، «تورادورا!» میتواند بیاندازه سرگرمکننده باشد
خوشبختانه همهی این اطلاعات راجع به کاراکترها هم به شکل مخفیشده در داستان به مخاطب میرسند. این یعنی تماشاگر، کاراکترها را در طول زمان میشناسد؛ نه با مواجهه با یک معرفی ضعیف که از ابتدا آنها را در چارچوب توصیفات پوچ، زندانی میکند. برای نمونه اگر قرار است با یکی از ضعفهای درونی شخصیتی مهم در «تورادورا!» مواجه شوید، این اتفاق پس از چند قسمت آشنایی با او و در دل قصهای شنیدنی رخ میدهد. حتی سازندگان بعضا استفادههایی عالی از یک ترفند مثل آگاه ساختن مخاطب همزمان با شناساندن یک شخصیت به شخصیت دیگر هم دارند؛ تا همیشه در قصه غرق شویم و به آن اهمیت بدهیم. موقع شناخت کاراکترهای این انیمه هرگز احساس نمیکنید که مشغول خواندن بیوگرافی یک شخصیت هستید. بلکه چند آدم را با گذر زمان، قدم به قدم میشناسید و نقاط ضعف و قوت آنها را میفهمید.
(سه پاراگراف بعدی مقاله، اندکی از داستان اپیزودهای آغازین انیمه Toradora را اسپویل میکنند)
این توجه ارزشمند به درونریزیهای هر انسان و نقش او در جامعه حتی در پرداخت کاراکترهای فرعی هم به چشم میخورد. مثلا مادر ریوجی به شکل عامدانه تصویری بحثبرانگیز را از خود به نمایش میگذارد که مدام توسط برخی از بینندگان قضاوت میشود. حتی احتمالا تماشاگرهایی را مییابید که کار تیم سازنده در معرفی او را توهینآمیز و ناصحیح به حساب میآورند. ولی هرچه میگذرد، او طی همان دو دقیقهای که در اکثر اپیزودها دارد، بیشتر شبیه یک انسان به نظر میآید.
مگر نه اینکه در جامعهی جهانی آدمهایی مثل او را میتوان یافت؟ مگر نه اینکه او بسیار زحمتکش، مهربان و اهل تأمین خانواده است و بهتنهایی توانست فرزند خود را به وضعیت امروز برساند؟ مگر نه اینکه او هم در جامعهی محل زندگی خود حق احترام دارد و بعضا با یک جمله نشان میدهد که چهقدر بامحبت و به فکر افراد پیرامون خود است؟ لحظه به لحظه تصویری که اکثر افراد از او میبینند، تغییر میکند.
او مثال بارز یک کاراکتر کاملا قرارگرفته در حاشیه است. ولی اینجا نقش خود را به شکلی درخشان بازی میکند و روی تماشاگر تاثیر میگذارد. کارگردان اطمینان دارد که قضاوت اکثر تماشاگرها راجع به این شخصیت، منفی خواهد بود. اعضای تیم سازنده حتما میفهمند که احتمالا غالب بینندگان هرگز متوجه تلاش آنها برای پرداختن به چنین مواردی به کمک این شخصیت فرعی نمیشوند. اما بدون آزار دادن مخاطب و خسته کردن او، به زیبایی هویت حقیقی این انسان را فاش میکنند.
(پایان اسپویل)
سریال متاسفانه بعضا انگار از نشان دادن عواقب برخی اتفاقات تلخ میترسد و میخواهد به سرعت قصهگویی را به حالت شوخطبعانه و کاملا شیرین خود بازگرداند
«تورادورا!» البته در بعضی از اپیزودها برای وفادار ماندن بیش از اندازه به حسوحال شوخ و سرگرمکنندهی خود، متاسفانه به لحظات احساسی کمتوجهی میکند و اجازه نمیدهد که سنگینی واقعی برخی دقایق، بهصورت کامل توسط مخاطب احساس شود. این موضوع زمانی ناامیدکننده به نظر میآید که ناگهان اتفاقی بسیار بد رخ میدهد و شما انتظار رویارویی با عواقب آن در تمامی اپیزودهای آتی را دارید. اما چند دقیقهی بعد میفهمید که حتی قرار نیست در دقایق باقیماندهی همین اپیزود با چنین موردی مواجه شوید. انگار سریال بعضا بهصورت عامدانه رخدادهایی مهم را از یاد میبرد تا بتواند باز هم شوخ و سرگرمکننده باشد.
تازه نباید فراموش کرد که طی چند قسمت که تعداد آنها به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد، انیمه Toradora واقعا یک تلخی احساسی را تقدیم مخاطب میکند و قدم به قدم به سرانجام میرساند. جالب اینجا است که سریال وقتی به عواقب اهمیت میدهد، باورپذیرتر و به همین خاطر دوستداشتنیتر میشود. پس کاش سازندگان یا این حجم از رخدادهای خاص را بینتیجه نمیگذاشتند یا حداقل چنین اتفاقاتی را وارد داستان نمیکردند که بیننده هم غصهی نپرداختن انیمه به آنها را نخورد.
سازندگان چندین و چند بار با تمرکز خوب روی خطوط داستانی ظاهرا متنوع و پرداختن به آنها کاری میکنند که ذهن مخاطب آنچنان متمرکز روی پیدا کردن کلیشهها در این قصهی آشنا، کموبیش قابل پیشبینی و ساده نباشد
خوشبختانه هیچکدام از سهلانگاریهای فیلمنامهی انیمه Toradora وارد کارگردانی آن نشدهاند. «تورادورا!» با استفادهی حداقلی و بهجا از افکتهای تصویری مناسب، حقیقتا توجه انیمهدوستها را به خود جلب میکند. مثال بارز این حقیقت را هم میتوان وقتی دید که ناگهان کارگردان پس از نزدیک به ۱۰ اپیزود، برای اولینبار از تکنیک بیرنگ کردن کامل محیط و بدن شخصیت برای نشان دادن میزان تحت فشار بودن و خشک شدن وی بهره میبرد. از آنجایی که مخاطب اصلا تا پیش از این با چنین تصویری در انیمهی Toradora مواجه نشده است، قطعا صدای خندهی او بلند میشود و سکانس مورد بحث به حداکثر تاثیرگذاری ممکن میرسد. حالا این را به کل سریال و تمام دفعاتی بسط بدهید که به شکلی غیرمنتظره تصویر عادی «تورادورا!» دچار تغییر میشود. کارگردان به کمک رفتن به لوکیشنهای مختلف، استفاده از لباسهای متفاوت برای هر کاراکتر و به موقع رفتن به سراغ افکتهای خاص، تازگی تصاویر اثر خود را تا انتها حفظ میکند.
از تیتراژ آغازین و سکانس افتتاحیهی کوتاه و معمولا بامزهی هر اپیزود تا تیتراژ پایانی و تیزر چند ثانیهای که بخشهایی از قسمت بعدی را نشان میدهد؛ انیمهی «تورادورا» در تمام این مدت خواستنی و سرگرمیساز است. این یکی از آن محصولاتی است که بهجای تمرکز روی کمبودها و ایرادهای هنری و منطقی آن میخواهید در جهان و تکتک لحظاتش دستوپا بزنید؛ تا شاید فرصت لمس شیرینی یک لبخند مداوم به مدت ۲۴ دقیقه را داشته باشید. همینقدر ساده و درون جهان فانی ما که انگار هر روز بهدنبال گرفتن لبخند بعضی از انسانها است، همینقدر ضروری!
Golden Time
داستان انیمه Golden Time به زیبایی و به شکلی متفاوت شما را به یاد انیمهی «تورادورا!» میاندازد. زیرا اینجا هم آدمهایی در ظاهر متفاوت و بیربط و در حقیقت شبیه و نزدیک به یکدیگر، تحت شرایطی خاص به خودشناسی بیشتری میرسند. درحالیکه انگار در اصل بهدنبال شناخت درست طرف مقابل بودهاند.
قصه از جایی آغاز میشود که یک پسر پس از تصادف دیگر هیچ خاطرهای را به یاد نمیآورد. او بعد از آن که قدم به محل تحصیل جدید خود میگذارد، با آدمهایی روبهرو میشود که آنها را نمیشناسد؛ افرادی که البته آنها وی را خوب میشناسند. یکی از این آدمها نیز کوکو، دوست بچگی پسر است. این دختر به خاطر وی قدم به این محل تدریس گذاشت و حالا با پسری روبهرو میشود که حتی چهرهی او را هم نمیشناسد. ولی وقتی گذشته به ذهن او بازمیگردد، پسر نوجوان شاید فرصت دوباره زندگی کردن و دانستن قدر ارزشهایی فراموششده را داشته باشد. هرچند شاید پسر تصادفکرده تنها کسی نباشد که نیاز به خودشناسی دوباره دارد.
True Tears
در انیمه True Tears که جدیترین و قدیمیترین انیمهی قرارگرفته در این مقاله به شمار میرود، با شخصیتهایی مواجه میشویم که گذشتهای بهخصوص و آیندهای نامعلوم دارند. همانگونه که تایگا در انیمه «تورادورا!» در خانهی ریوجی روزگار میگذراند، هیرومی در سریال True Tears هم بخش قابل توجهی از زندگی را درکنار خانوادهی یک دوست سپری کرد. چون پدر او وقتی هیرومی سن کمی داشت، از دنیا رفت. اما آیا با برخورد سرد هیرومی، آن پسر که از کودکی با وی همراه شد میتواند به او ابراز علاقه کند؟
True Tears پرشده از آدمهایی است که در ابتدا یکدیگر را به اشتباه میفهمند و با گفتوگوهای درست میتوانند تبدیل به دوست شوند. اما باز هم مثل «تورادورا!»، آدمهای این انیمه تکبعدی و تعریفشده با یک نیاز و مشکل خود نیستند. بلکه زندگی دارند و روی این وقت میگذارند که هم به خواستههای خود برسند و هم افراد مورد علاقهی خود را به خواستههایشان برسانند.