قدمت مجموعه ویستلند، به سال ۱۹۸۸ برمیگردد؛ زمانی که برایان فارگو و تیمش اثری خلق کردند که بعدها بازی معروف فالاوت هم با الهام از آن و بهنوعی بهعنوان دنباله معنویاش ساخته شد. سری ویستلند تا مدتی طولانی بهنوعی فراموش شده بود تا اینکه پس از گذشت بیش از ۲۰ سال، برایان فارگو این بار در استودیو اینگزایل، مقدمات ساخت نسخه دوم را فراهم کرد و در سال ۲۰۱۴ بود که ویستلند ۲ منتشر شد. گذشت این همه سالها، هنوز آن جادوی خاص این سری از بین نبرده بود و بازیکنان استقبال خوبی از اثر داشتند. حال در سال ۲۰۲۰، این بار نوبت به ویستلند ۳ رسیده که با بردن رنجرهای مجموعه به دنیایی برفی و یخزده، حال و هوای نسبتا جدیدی دارد. اما آیا فارگو و تیمش موفق شدهاند یک بار دیگر هم یک نقش آفرینی آخرالزمانی کلاسیک و دوستداشتنی ارائه کنند؟ در ادامه بررسی ویدیویی بازی را تماشا کنید تا بعد هم مفصل به صحبت در مورد آن بپردازیم:
دانلود ویدیو از آپارات | تماشا در یوتیوب
پس از اتفاقات نسخه دوم، رنجرها در وضعیت بدی قرار دارند؛ تا اینکه پیامی از کلرادو، آنها را امیدوار به شانس مجددی برای احیا میکند. شخصی به اسم Patriarch که خودش را مالک کلرادو میداند، از آنها میخواهد تا به این منطقه بروند و وعده میدهد که شکوه گذشته رنجرها را به آنها برمیگرداند. البته همانطور که حدس میزنید، در یک دنیای بیرحم آخرالزمانی، همهچیز هم به این سادگی بهدست نمیآید و Patriarch در مقابل این وعده، از رنجرها میخواهد تا با فرزندانش که قصد بهدست آوردن تاج و تخت او را دارند، روبهرو شوند. سفر رنجرها به کلرادو برفی و یخزده به امید روبهرو شدن با بهشتی رویایی آغاز میشود اما این، تنها یک امید واهی است؛ در همان بدو ورود به منطقه، گروه مورد حمله دشمنانی قرار میگیرد که قیمتش، از بین رفتن تعداد زیادی از نیروها و همینطور تجهیزات گروه است. در نهایت دو شخصیت اصلی بازی که بازیکن امکان انتخاب آنها از بین گزینههای موجود یا ساخت کاراکترهای دلخواه را دارد، از این مخمصه جان سالم به در میبرند و خودشان را Patriarch میرسانند. از اینجا ماموریت شما برای احیای یک پایگاه قدیمی، روبهرو شدن با فرزندان Patriarch و همینطور پیدا کردن نیروهای جدید و تبدیل آنها به نسل بعدی رنجرها آغاز میشود و سفر پر رمز و رازتان در دنیای ویستلند ۳ کلید میخورد.
در آغاز ویستلند ۳، وعده شروعی مجدد و بهشتی در کلرادو به رنجرها داده میشود، اما به مرور زمان همهچیز خبر از جهنمی سوزان در این منطقه میدهد!
چه در بررسی ویدیویی و چه در همین چند پاراگراف قبلی، بارها ماجراجوییمان در ویستلند ۳ را به سفری پررمز و راز تشبیه کردم. شاید این حس بهتان دست بدهد که این کار برای زیباتر کردن متن و مصارفی از این قبیل به کار رفته، ولی اجازه بدهید شفافتر بگویم که ماجراجویی گیمرها در این بازی، به معنی واقعی کلمه جادویی و پر از شگفتی است. بله، داستان ویستلند ۳، از سفر رنجرها به کلرادو آغاز میشود و در نهایت هم در جایی به سرانجام میرسد، با این حال شگفتی اصلی بازی، این است که روایتش برای هر بازیکنی، میتواند شدیدا منحصربهفرد و خاص باشد. هنر استودیو اینگزایل در بازی، جایی خودش را نشان میدهد که بدانیم اکثر تصمیماتی که در طول این ماجراجویی میگیریم، حکم دستی را دارند که داستان را مثل یک خمیرِ بازی فرم میدهند و در نهایت به یک شکل خاص درمیآورند. معمولا وقتی صحبت از تصمیمگیری و تاثیر گذاشتن این تصمیمها در داستان میشود، ناخودآگاه ذهنمان به این سمت میرود که برخی تصمیمها خوب و برخی بد هستند و چنین سناریویی را بارها و بارها در بازیهای دیگر هم دیدهایم. با این حال ویستلند ۳ حتی از این نظر هم پیچیدگیهای خاص خودش را دارد.
تمام تعریفهایی را که از خوب و بد دارید، قبل از بازی کردن ویستلند ۳ دور بیندازید؛ چرا که اینجا، تعریف خصوصیاتی مثل انسانیت فرسنگها با آنچه که در ذهنمان پرورش دادهایم فرق دارد. در یک دنیای آخرالزمانی که هر کسی برای قدرت تلاش میکند و موجودات عجیب و غریبی هم در گوشهکنار آن پرسه میزنند، صحبت کردن از مفاهیم خوب و بد به شکل عادی و امروزی بیهوده است؛ در چنین دنیایی، گاهی باید بکشی تا کشته نشوی، بیرحم باشی تا بتوانی جان چند نفر از دوستانت را فدای تصمیمی احساسی نکنی و خب استودیو اینگزایل، خیلی خوب این جنبهی بیرحم جهانی آخرالزمانی را در ویستلند ۳ بهتصویر کشیده است. همین هم باعث میشود تا مدام ذهنتان درگیر تصمیمگیریهایی باشد که شاید نفعش برای خودتان و گروهتان بیشتر است و همین تصمیمها هم گاهی شما را به جایی میرسانند که باید با انسانهای بهظاهر بیگناه هم درگیر شوید یا مجبور باشید از بین دو گروهی که هیچکدام هم بد نیستند، یکی را انتخاب کنید.
پیچیدگیهای داستانی بازی آنقدر عمیق و در عین حال آنقدر ظریف هستند که دروغ چرا من را یاد روزهای خوش سری فالاوت میاندازند؛ دنیا و داستانی پیچیده که از یک طرف وحشت عمیقی در آن نهفته، از یک طرف طنز تلخ و سیاهش همزمان آزاردهنده و خندهدار است و از یک طرف هم آزادیعمل فوقالعادهای بهتان میدهد تا هرطور که خواستید آن را تجربه کنید و روایتتان و همینطور شخصیتتان در بازی را شکل بدهید. البته شاید این تشبیه بیاحترامی به سری ویستلند بهنظر برسد؛ چرا که نسخه اول این بازی بهنوعی بنیانگذار خلق چنین جهان و روایتی بود که بعدا سری فالاوت آن را به تکامل رساند و حال در ویستلند ۳ هم شاهد هستیم که دود از کنده بلند میشود و برایان فارگو و تیمش یک بار دیگر هنرشان در خلق یک تجربه آخرالزمانی و روایت داستانی عالی در آن را بهرخ کشیدهاند.
درست است که ویستلند ۳ داستانی شدیدا پرجزییات و تاثیرپذیر از تصمیمات مخاطب را ارائه میکند که ارزش تکرار شدیدا بالایی هم به آن میبخشد، ولی فراموش نکنیم که بازی، از حیث گیمپلی هم دقیقا به همین اندازه درگیرکننده است. بهترین توصیف در شرح وضعیت ویستلند ۳، معرفی کردن آن بهعنوان یک نقشآفرینی کلاسیک و پیچیده در ظاهری مدرن و امروزی است که تحتتاثیر همین مساله هم، بازی هم برای طرفداران قدیمی این ژانر جذاب خواهد بود و هم میتواند افرادی را که تازه به سمت بازیهای نقش آفرینی میروند جذب کند.
دقت به جزییات در تک تک جنبههای بازی بهوضوح دیده میشود و همین هم ویستلند ۳ را به چیزی فراتر از یک تجربه صرفا خوب تبدیل میکند
یکی از اولین مواردی که در یک بازی نقش آفرینی اهمیت دارد، سیستم پیشرفت و ارتقای شخصیتها است. در آغاز بازی، شما میتوانید دو شخصیت اصلی خودتان را از بین گزینههای موجود انتخاب کنید یا به سراغ ساخت شخصیتی بروید که همه ویژگیهایش ظاهری و برخی خصوصیات اخلاقیاش را خودتان تعیین میکنید. پس از پشت سر گذاشتن دقایق ابتدایی، افراد دیگری هم به گروهتان اضافه میشوند و پس از آن، میتوانید به مرور با کسب XP، خصوصیات این کاراکترها را شخصیسازی کنید و ارتقا بدهید. بازی از این نظر، روشهای مختلفی برای ارتقای شخصیتها در نظر گرفته که برخی از آنها، در ظاهر عجیب و خندهدار هم بهنظر میرسند ولی در عمل، کاملا پیوندخورده با چالشهایی هستند که در حین تجربه بازی با آنها روبهرو خواهید شد. برای مثال، شما میتوانید یکی از اعضای گروه را تبدیل به اسنایپر کنید؛ برای این منظور از یک طرف باید توانایی او در استفاده از این نوع سلاح را ارتقا بدهید، از طرفی مولفههایی را که میتوانند روی دقت یا Action Pointهای کلی وی تاثیر داشته باشند بهبود ببخشید؛ چرا که اسلحه اسنایپر AP زیادی مصرف میکند و از طرفی هم پِرکهای مناسب برای این اسلحه را فعال کنید تا بتوانید از یک سری قابلیتهای ویژه مثل شلیکهای دقیقتر یا قویتر بهره ببرید.
بله بازی در سه تقسیمبندی کلی امکان ارتقای شخصیتها را فراهم میکند و با ترکیب آنها، میتوانید افرادی با مهارتهایی چون پزشک، متخصص مخفیکاری، مکانیک، متخصص باز کردن قفلها و ... تربیت کنید. این وسط یک سری خصوصیات دیگر مثل مهارت تعمیر تستر (!)، توانایی صحبت با حیوانات و ... هم وجود دارند که شاید در ظاهر مضحک بهنظر برسند، ولی بازهم تاکید میکنم که کاملا تاثیرگذار در روند بازی هستند و میتوانند در جایی از سفرتان کمکحال شما باشند و فرضا بتوانید با کنترل ذهن یکی از حیوانات وحشی که توسط گروه دشمن هدایت میشود، وی را به یک دوست تبدیل کنید یا با تعمیر تسترهایی که در مسیر میبینید، به آیتمهای ارزشمندی دست پیدا کنید. چنین جزییاتی در شخصیسازی کاراکتر، در بقیه جنبههای بازی هم دیده میشود. فرضا شما میتوانید در صورت داشتن شخصی با مهارت دستکاری در سلاح و زره، تجهیزات خودتان را با آیتمهایی که پیدا میکنید بهبود ببخشید یا حتی امکان شخصیسازی ماشین مخصوص گروه هم فراهم است تا بتوان به نقاطی از جهان بازی که شدت مواد رادیواکتیو در آنها زیاد است دست پیدا کرد یا اسلحه قویتری روی این ماشین داشت که در برخی نبردها کاربردی است.
به نبردهای بازی اشاره کردیم؛ جایی که یکی دیگر از جذابیتهای اصلی ویستلند ۳ خودش را نشان میدهد. با اینکه در حین حرکت در دنیای بازی، چه به شکل پیاده و چه وقتی سوار ماشین هستید، همهچیز حالتی همزمان دارد، ولی پس از شروع یک نبرد، بازی وارد یک حالتی نوبتی و تاکتیکی میشود و شدیدا ذهن شما را در اتخاذ استراتژی درست برای پیروزی بهچالش میکشد. راستش را بخواهید، یکی از مواردی که در مورد ویستلند ۳ و نبردهایش دوست دارم، این است که بازی روی تمام درجه سختیها، هنوز هم تجربهای چالشبرانگیز است. صد البته که این چالش به مواردی مثل سطح شما و دشمنان هم بستگی دارد ولی خب خوشبختانه، حتی اگر روی سادهترین درجه سختی هم آن را بازی کنید، بازهم قرار نیست همهچیز بیش از حد ساده باشد. مبارزات تاکتیکی بازی، بازیکن را وادار به استفاده درست و بهموقع از تمام کاراکترها و خصوصیات آنها میکند. بالاتر اشاره مختصری به Action Point داشتیم اما به طور دقیقتر، هر شخصیت شما در هر نوبت از نبردها، میزان مشخصی AP دارد که کارهایی مثل حرکت کردن در محیط، شلیک کردن به دشمن و استفاده از آیتمها آن را مصرف میکند.
ویستلند ۳، خیلی خوب جنبه تاکتیکی بودن مبارزات را بهتصویر میکشد و باعث میشود تا برای رسیدن به پیروزی، واقعا از ذهنتان استفاده کنید. البته که شاید اینجا کمی بحث سلیقه هم وارد باشد و مثلا افرادی که کلا علاقهای به مبارزات نوبتی و تاکتیکی ندارند با این بخش از بازی ارتباط برقرار نکنند ولی اگر چنین گارد اولیهای نداشته باشید، لذت زیادی از مبارزات تاکتیکی ویستلند ۳ خواهید برد. صحبت از لذت شد و یکی دیگر از جنبههای بازی که به شکلی ایدهآل این حس را منتقل میکند، تنوع ماموریتهای آن است. ویستلند ۳ با احتساب ماموریتهای فرعی، چیزی حدود ۵۰ ساعت گیمپلی دارد و بیاغراق، در لحظهای از این ۵۰ ساعت حس نکردم که ماموریتی تکراری و حوصلهسربر است یا فقط برای طولانیتر کردن بازی در آن قرار گرفته. همچنین همان حس طنز تلخ و حالوهوای عجیبی که در بند بند بازی رخنه کرده، باعث شده تا تعداد زیادی از ماموریتهای بازی هم فضای عجیب و جالبی داشته باشند. مثلا در بخشی، میتوانید با فریب دادن یکی از دشمنان به اینکه دچار یک بیماری کشنده است و فقط شما میتوانید درمانش کنید، از یک مبارزه سخت خودتان را نجات بدهید و در ماموریتی دیگر، با دانشمندی دیوانه روبهرو میشوید که کلونهای مختلفی از خودش ساخته و داد صاحبخانهاش را هم درآورده است!
با تمام ویژگیهای مثبت، بازی در جنبههای فنی مشکلاتی دارد که گاهی روی تجربه آن هم تاثیر میگذارند
البته که بازهم باید تاکید کنیم ویستلند ۳، وابستگی زیادی به تصمیمگیریهای شما دارد و تصمیماتتان ممکن است بهکلی روند انجام یک ماموریت توسط شما را با چیزی که دوستتان انجام داده متفاوت کند یا حتی باعث آغاز ماموریتهای مختلفی برای هرکدام از شما شود. گیمپلی طولانی، این حجم از تاثیرپذیری بازی از تصمیمات و جذابیت ذاتی دیگر ویژگیهای بازی، ارزش تکرار فوقالعادهای به ویستلند ۳ میدهند و میتوانید پس از تمام کردن آن، روی درجه سختی بالاتر با شخصیتهایی متفاوت از دفعه قبل و همینطور تصمیماتی جدید، بازهم به سراغ تجربه آن بروید و این بار، ماجراجویی کاملا متفاوتی داشته باشید. قبل از انتشار بازی، یکی از سازندگانش در مصاحبهای آن را تجربهای شدیدا گسترده خطاب کرده بود که در آن زمان، بیشتر شبیه به یک ترفند تبلیغاتی بهنظر میرسید ولی پس از تمام کردن بازی است که تمام و کمال میتوانید واقعی بودن این توصیف را درک کنید.
راستی حالا که مفصل در مورد بازی صحبت کردیم، اجازه بدهید در یک مورد کمی شفافتر هم توضیح بدهم. بارها در متن از طنز خاص نهفته در بازی صحبت کردیم و شاید برخی تصور کنند که منظور از این حرف، این است که ویستلند ۳ یک بازی جدی نیست. خب این اشتباه را نکنید؛ چرا که اگر از گذشته این سری را تجربه کرده باشید یا حداقل با نسخههای قبل از فالاوت ۷۶ سری فالاوت آشنا باشید، در جریان هستید که در تمام این بازیها، جدا از اینکه یک دنیای آخرالزمانی بیرحم و کثیف بهتصویر کشیده میشود، یک طنز تلخ هم در دیالوگها، سرنوشت انسانها و موجودات و حتی داستان بازی حس میشود که خب ویستلند ۳ هم دقیقا چنین طنزی دارد؛ طنزی که حتی میتواند ناراحتکننده هم باشد و تصویری بهتر از دنیایی ارائه دهد که در آن انسانها برای رسیدن به قدرت یا حتی زندگی طولانیتر، دست به هر کاری میزنند. در این زمینه باید قدردان تیم نویسندگان درجه یک بازی باشیم که چه در دیالوگها و چه در روایت کلی آن تجربهای جادویی برایمان به ارمغان میآورند.
وقتی صحبت از بازیهای آخرالزمانی میشود، بخشی از بار انتقال احساسات همیشه روی دوش اتمسفر قرار دارد. در بازیهای مختلفی آخرالزمان به شیوههای متفاوتی بهتصویر کشیده شده؛ گاه وسط شهری قرار گرفتهایم که رویش درختان وحشی ظاهری زیبا و در عین حال ترسناک به آن بخشیده و گاه به دنیایی خشک و رسما ویرانشده سفر کردهایم که بوی مرگ و ناامیدی را میتوان از گوشه و کنارش حس کرد. اینگزایل در ویستلند ۳، آخرالزمانی سرد و برفی در کلرادو با بهتصویر کشیده و خبر خوب اینکه واقعا در خلق اتمسفری تاثیرگذار و مناسب با حالوهوای کلی بازی موفق بوده است. چه وقتی سوار بر ماشینتان در یک شرایط جوی وحشتناک در حال سفر بین شهرها هستید و خودتان را برای تهدیدهای عجیبی که ممکن است سر راهتان قرار بگیرند آماده کردهاید و چه زمانی که یک پایگاه پیشرفته با حضور تعداد زیادی ربات ماموریتی را بهپایان میرسانید، تنوع هنری بازی را تحسین خواهید کرد و از آن مهمتر، آن فضای مسموم آخرالزمانی را هم با گوشت و استخوان حس میکنید. مکمل این حجم از زیبایی بصری، موسیقیهایی گلچینشده برای بازی هستند که در موقعیتهایی کاملا مناسب پخش میشوند و وظیفهشان چه تاثیرگذارتر کردن حالوهوا و چه جذابتر کردن نبردها باشد، آن را بهنحو احسن انجام میدهند.
اما انقدر که از ویستلند ۳ تعریف کردیم، اجازه بدهید کمی از مشکلاتش هم صحبت کنیم. ساخته اینگزایل همانقدر که در خیلی بخشهایش دقیقا همان چیزی است که باید باشد، در جنبههای فنی ضعفهایی هم دارد. یکی از این مشکلات، لودینگهای بازی است که گاهی واقعا آزاردهنده میشود. روی نسخه پیسی که توسط زومجی بررسی شده، مدت زمان لودینگها واقعا طولانی است و طبق بررسیهایی که انجام دادیم، این مساله در کنسولها هم به همین شکل وجود دارد و نشان میدهد که واقعا وقت نسل بعدی و وعده لودینگهای شدیدا سریعتر فرا رسیده است! البته جدا از طولانی بودن لودینگها، گاهی وقتی مدام بین دو محیط رفت و آمد کنید، باید چندین بار به تماشای صفحه لودینگ طولانی بنشینید. مثلا فرض کنید وارد مکانی میشوید که در آن صحبت کوتاهی با یک شخص خواهید داشت؛ یک بار در زمان ورود به این مکان باید لودینگ طولانی را تحمل کنید و یک بار پس از خروج از آن و برگشتن به محیط قبلی. جدا از این بازی، یک سری باگ هم دارد که گاهی حتی روی تجربه آن هم تاثیر میگذارند؛ مثلا دری که به شکل عجیبی باز نمیشود یا موارد دیگری از این دست که مجبورتان میکنند یک بار دیگر بازی را از سِیو قبلی آغاز کنید.
بهعنوان حرف پایانی، باید گفت که ویستلند ۳ بدون شک یکی از بهترین بازیهایی است که این روزها میتوانید به سراغش بروید. اگر دلتان برای یکی از آن بازیهایی که بتوانید غرق دنیایش شوید و مدت زمان طولانی، داستان خودتان را در آن خلق کنید تنگ شده، تجربه این بازی باید از اولویتهایتان باشد. بازی همچنین در کنار تمام ویژگیهای مثبتی که اشاره کردیم، از حالت Co-Op هم پشتیبانی میکند تا بتوانید همراه با یکی از دوستانتان آن را تجربه کنید و همینطور قرار داشتنش روی سرویس گیمپس، در این روزهایی که قیمت بازیها سر به فلک کشیده مزیت دیگری برای آن بهحساب میآید.
بررسی بازی ویست لند ۳ بر اساس نسخه پی سی آن صورت گرفته است.
Wasteland 3
نقاط قوت
- دقت شدید به جزییات در ارائه المانهای نقش آفرینی
- داستانی عمیق که تصمیمات بازیکن هم تاثیر زیادی در آن دارند
- ارزش تکرار بسیار بالا
- مبارزات تاکتیکی چالشبرانگیز
- ارائه اتمسفری عالی در یک دنیای آخرالزمانی
- تنوع بسیار بالای ماموریتهای اصلی و فرعی
نقاط ضعف
- باگهایی که گاهی بازیکن را مجبور به شروع مجدد بازی میکنند
- لودینگهای پرتعداد و طولانی