جانی دپ با نام کامل جان کریستوفر دپ دوم در نهم ژوئن سال ۱۹۶۳ در اوونسبرو واقع در کنتاکی به دنیا آمد. در آن زمان پدر وی سنیور جان، مهندس شهرسازی و مادرش بتی، پیشخدمت بود. جانی در کودکی رابطهی چندان دلچسبی با پدرش نداشت. رابطهاش با مادرش نیز بد نبود ولی پدربزرگ را به هر کس دیگری ترجیح میداد، به طوری که بیشتر زمانش را در کنار وی سپری کرده و خاطرات شیرین بسیاری را از این دوران در ذهنش دارد.
بچهی عجیب و غریبی بودم. دوست داشتم شبیه بروس لی شوم یا مثل دنیل بون (مرزگستر و قهرمان مردمی اهل آمریکا). همیشه میخواستم عضو یک تیم ضربت باشم.
۷ سال بیشتر نداشت که پدربزرگش از دنیا رفت. پس از آن بود که تغییر منزلهای متعدد خانوادهاش هم آغاز شد و همین عامل بهانهای شد برای وخامت شرایط روحی او. خانوادهی وی در طی کمتر از یک دهه، بیست بار خانه عوض کردند تا اینکه در نهایت فلوریدا را برای سکونت دائمی خود برگزیدند. جانی در این مقطع، دائماْ دست به خود آزاری میزد و با چاقو به جان خود میافتاد، به طوری که در حال حاضر جای هفت زخم در بدنش باقی مانده که همگی متعلق به این دوران است.
اولین بار حرف اول اسمم را با چاقو روی بازویم نوشتم و از آن به بعد، این جور کارها را بارها و بارها تکرار کردم. امروز بدنم تبدیل به یک مجله شده است.
در همین سن و سال بود که موسیقی و به طور خاص، راک اند رول را کشف کرد. زمانی که مادرش متوجه علاقهی وی به موسیقی شد، برای اینکه دست از خودآزاریهایش بردارد برای او گیتاری به قیمت ۲۵ دلار خرید. از آن به بعد جانی خود را در اتاق حبس میکرد و شب و روز گیتار مینواخت. در پانزده سالگی، والدینش از هم جدا شدند و او نزد مادرش باقی ماند.
آن موقعها مادر و پدرم با هم کتککاری میکردند و ما بچهها نیز در حالی که با تعجب نگاهشان میکردیم، به این میاندیشیدیم که اگر از هم جدا شوند باید همراه کدامشان بمانیم. در نهایت پدرم ما را ترک کرد و بعد از این واقعه، مادرم ضربهی روحی شدیدی خورد و به بیماریهای مختلفی مبتلا شد. این اتفاق میتواند برای هر خانوادهای بسیار تلخ باشد. با این وجود ما در کنار هم ماندیم و سعی کردیم بهترین کار را انجام دهیم.
جانی دپ در کنار نیکلاس کیج
یک سال بعد مدرسه را رها کرد و تمام وقتش را روی موسیقی گذاشت. دو هفته بعد تصمیم گرفت به مدرسه بازگردد ولی مدیر مدرسه به او گفت همان بهتر که سراغ موسیقی برود. خود او سه سال حضورش در دبیرستان را دورانی بسیار خستهکننده و نفرتانگیز توصیف میکند.
جانی بعد از این اتفاق، گیتاریست گروه راک محلی کیدز شد. البته حضور وی در این گروه کوتاه مدت بود چرا که او اهداف بزرگتری را در سر میپروراند. پس برای پیشرفت بیشتر به لسآنجلس نقل مکان کرد؛ شهری که سرنوشت او را تغییر داد. در لسآنجلس به عضویت گروه سیتی انجلز درآمد و آنها را در اولین اجرای رسمیشان تحت عنوان اندوه مرد جوان همراهی کرد. او در این مدت به شغلهایی نظیر مکانیکی، فروش تلفنی خودکار و کار در پمپ بنزین پرداخت. جانی در بیست سالگی با لوری آن آلیسون بیست و پنج ساله، خواهر خواننده و نوازندهی گیتار بیس گروه آشنا شده و پس از مدتی با او ازدواج کرد.
من تجربهی دیدن زندگی پدر و مادرم و جدایی آنها را داشتم و تمام سعیم را میکردم تا چیز متفاوتی رقم بزنم. به نظرم نیتم دربارهی ازدواج درست بود ولی این کار را در زمانی نامناسب و البته با شخص نامناسبی انجام دادم. حالا هم پشیمان نیستم چرا که سعی کردم از تک تک لحظاتم لذت ببرم و چیزهای زیادی یاد بگیرم. اکنون که سالها از آن زمان میگذرد به این نتیجه رسیدهام که احساسات دیگرم را با عشق اشتباه گرفته بودم. عشق چیزی است که در زندگی فقط یک بار سراغ آدم میآید و اگر خیلی خوش شانس باشی شاید دو بار و من فکر میکنم بعد از سی سالگی بود که به این حس دست یافتم.
مراسم ازدواج جانی دپ و لوری آن آلیسون
اگرچه عمر این رابطه کوتاه بود ولی نقطهی عطفی بزرگ در زندگی حرفه ای جانی به حساب میآمد چرا که لوری به واسطهی گریمور بودنش مقدمات آشنایی جانی را با نیکولاس کیج فراهم کرد. کیج که در آن زمان به واسطهی حضور در فیلمهای فرانسیس فورد کوپولا، عمویش، اعتباری برای خود به هم زده بود، نخستین کسی بود که پیشنهاد بازیگری را به جانی داد و موجبات حضور وی در نخستین فیلم سینماییش را فراهم کرد.
به انتخاب مجله ی پریمیر، بازی جانی در نقش ادوارد، در بین ۱۰۰ نقش آفرینیهای برتر تاریخ سینما در رتبهی بیست و دوم قرار گرفت
دپ با بازی در فیلم کابوس در خیابان الم (A Nightmare on Elm Street) به کارگردانی وس کراون، برای اولین بار روی پردهی سینماها ظاهر شد و با موقیت گستردهی این اثر و محبوبیت آن، او نیز به محبوبیتی نسبی رسید. با این وجود او همچنان احساس میکرد که علاقهی اصلیش موسیقی است نه سینما. در همین مقطع، گروه موسیقی جانی از هم پاشیده شد و عملا او بدون گروه ماند. بعد از بازی در فیلم اقامتگاه خصوصی (Private Resort) تصمیم گرفت حرفهی دومش را جدیتر بگیرد و بدین ترتیب در کلاسهای بازیگری در لسآنجلس شرکت کرد. پس از اتمام این کلاسها برای بازی در فیلم جنجالی الیور استون یعنی جوخه (Platoon) انتخاب شد که اتفاقاً فیلم، در ادامه جایزهی اسکار بهترین فیلم را نیز از آن خود کرد. الیور استون ابتدا قصد داشت نقش اصلی فیلم را به جانی بدهد اما افراد استودیو بر این باور بودند که او برای بازی در این نقش زیادی جوان است و نقشی فرعی را برای وی در نظر گرفتند. جالب اینجاست که در نهایت نقش اصلی به چارلی شین رسید که خودش دو سال از جانی دپ جوانتر بود! گام بعدی جانی در دنیای بازیگری، حضور در نقش یک افسر پلیس جوان در سریال تلوزیونی خیابان جامپ: شماره ۲۱ (21 Jump Street) بود. او در ابتدا علاقهی چندانی به بازی در این سریال نداشت و ترجیح میداد پخش آن بیشتر از یک فصل به طول نینجامد ولی در ادامه، این مجموعه بسیار موفق از آب درآمد و پخش آن به فصل پنجم هم رسید. جانی نیز با درخشش در این سریال به شخصیت محبوب نوجوانان و جوانان تبدیل شد به طوری که ماهانه بیش از ده هزار نامه از سوی طرفدارانش دریافت میکرد که باعث شگفتی خودش هم شده بود. این محبوبیت، موجبات حضور وی در نقش اصلی فیلم کمدی موزیکال کرای بیبی (Cry-Baby) را فراهم کرد. جانی که اعتماد به نفس لازم را برای آواز خواندن در میان جمع نداشت، در قسمتهای موزیکال کار، روی صدای خوانندهای دیگر لب میزد. او در همین سال در فیلم فانتزی ادوارد دستقیچی (Edward Scissorhands) به کارگردانی تیم برتون، یکی از ماندگارترین نقش آفرینیهای کارنامهاش را رقم زد. موفقیت فوق العادهی فیلم چه در بین منتقدان و چه در گیشه، نه تنها باعث محبوبیت بیش از پیش جانی دپ شد بلکه آغازی بر همکاری دنبالهدار وی با برتون بود. جانی در ادوارد دستقیچی (Edward Scissorhands) نمایشی انسانی و بسیار باورپذیر را از شخصیت معصوم و منزوی ادوارد ارائه میدهد که بخش عمدهی این موفقیت به شباهتهای اخلاقی او با ادوارد، خصوصاً در دوران نوجوانی بر میگردد. ادوارد با وجود قلب پاک و بی آلایشش، هر بار که میخواهد کسی را نوازش کند با تیغههای تیز قیچیاش به او آسیب میزند و در نهایت نیز قربانی نیرنگها و سوءاستفادههای انسانی میشود. به انتخاب مجله پریمیر بازی جانی در نقش ادوارد، در بین ۱۰۰ نقش آفرینی برتر تاریخ سینما، در رتبهی بیست و دوم قرار گرفت. او به واسطهی این حضور برای نخستین بار، نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب شد.
من عاشق بازی در نقش ادوارد هستم چرا که به نظرم هیچ چیز بدبینانه، خسته کننده و ناپاکی در مورد او وجود ندارد. خاطرم هست روز پایانی فیلمبرداری بود و من برای آخرین بار برای گریم شدن جلوی آینه نشستم. بعد به آینه خیره شدم و گفتم خداحافظ رفیق، خداحافظ ادوارد دست قیچی. این واقعاً غمانگیز بود ولی در حقیقت من فکر میکنم که همهی این نقشها، جایی در درون من باقی خواهند ماند.
جانی برای اولین بار وینونا رایدر را در جریان فیلمبرداری توپهای بزرگ آتشین (Great Balls of Fire) ملاقات کرد. این دو هنگام بازی در فیلم ادوارد دست قیچی (Edward Scissorhands) بیشتر به هم نزدیک شده و در ادامه دلباخته یکدیگر گشتند. رابطهی پر شور آنها سه سال به طول انجامید. در این مدت جانی عبارت "وینونا برای همیشه" را روی بازوی راستش حک کرد که بعد از جدایی اش از وی، دو حرف آخر اسم وینونا را پاک کرد. یکی از مهمترین دلایل این جدایی، مخالفت خانوادهی وینونا با ازدواج دخترشان عنوان شده است. جانی در سال ۹۲، در تنها اثر انگلیسی زبان امیر کاستاریکا تحت عنوان رویای آریزونا (Arizona Dream)، در کنار بزرگانی چون جری لویس و فی دانوی قرار گرفت و بدین وسیله توانست ابعاد جدیدی از هنر بازیگری خود را به نمایش بگذارد.
جانی دپ در کنار وینونا رایدر
او در بنی و جون (Benny & Joon) بیش از گذشته به پتانسیلهای کمدیش روی آورد و در این میان، گریزی هم به کمدیهای صامت دههی ۲۰ سینما زد. چنانچه بازی وی ادای دینی بود به هنرنماییهای باستر کیتون، کمدین صورت سنگی سینما. با اینکه بنی و جون (Benny & Joon) در حد و اندازههای یک اثر معمولی باقی ماند ولی دپ به واسطهی نقشآفرینی سرگرمکنندهاش موفق شد برای دومین بار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب شود. او در همین سال، در فیلم چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار می دهد (What's Eating Gilbert Grape) با لئوناردو دی کاپریو همبازی شد که نتیجهی کار، نامزدی اسکار برای دی کاپریو بود.
جانی در آگوست ۹۳ ، کلوپ اشرار را با همکاری دو تن از دوستانش تأسیس کرد و در آن علاوه بر خدمات دادن به مشتریان، به معرفی گروه موسیقی تازه شکل گرفتهشان تحت عنوان پی (P) پرداخت. اما تراژدی کلوپ اشرار در سی و یکم اکتبر همان سال به وقوع پیوست. زمانی که ریور فونیکس، پدیدهی جدید سینما در محوطهی بیرونی کلوپ درگذشت. از ریور که برادر بزرگتر خواکین فونیکس بود، به عنوان آینده دارترین ستارهی هالیوودی نام برده میشد. او در هنگام مرگ فقط بیست و سه سال داشت.
دپ در سال ۹۴ با بازی در فیلم ادوود (Ed Wood) ، یک بار دیگر با تیم برتون همکاری کرد. فیلمی که به ماجرای واقعی ادوارد دیویس وود جونیور، کارگردان فیلمهای درجهی دو آمریکایی میپرداخت که همیشه آرزو داشت فیلم خوبی بسازد ولی هر بار با ناکامی مواجه میشد. از ادوود به عنوان بدترین کارگردان تاریخ سینما نیز یاد میشود. شیفتگی او به فیلمهایش تا حدی بود که گاهی اوقات بعد از فیلمبرداری سکانسهای مورد علاقهاش از شدت ذوق از هوش میرفت. جانی برای بهتر اجرا کردن نقش ادوود از سخنرانیهای رونالد ریگان، رئیس جمهور اسبق آمریکا، شخصیت مرد حلبی در فیلم جادوگر شهر از (The Wizard of Oz) و تون صدا و بیان کیسی کاسم، مجری مشهور تلوزیون الهام گرفت. او در همین سال در فیلم دون ژوان دی مارکو (Don Juan DeMarco) با ایفای نقش یک جوان عاشق پیشهی خیالباف، همبازی مارلون براندو شد.
براندو احتمالاً بهترین بازیگر تاریخ سینما است ولی چیزی که در مورد او بیش از هنر بازیگریش اهمیت دارد، ذهن و مغز اوست. او معلم بزرگ من و یک دوست واقعی بود.
جانی دپ و مارلون براندو در نمایی از فیلم Don Juan DeMarco
براندو بعد از دیدن هنر جانی در اضهار نظری تاریخی اعلام کرد که در بین بازیگران نسل جدید، بیش از هر کس به او امیدوار است. این نظر وقتی ارزشمندتر میشود که بدانیم براندو چقدر آدم مشکل پسندی بود و به این سادگیها، تحت تأثیر چیزی قرار نمیگرفت. براندو در ادامه، پیشنهاد بازی در تنها فیلم کارگردانی شده توسط دپ، یعنی شجاع (The Brave) را پذیرفت که اثری با موضوع زندگی بومیان آمریکایی بود. با اینکه این فیلم در جشنوارهی کن مورد تحسین همگان قرار گرفت ولی در ادامه با بیمهری شدید منتقدان آمریکایی روبرو شد تا جایی که دپ از شدت ناراحتی اجازهی نمایش اثرش در آمریکا را نداد.
نمی گویم بعد از واکنشهای منفی به فیلمم ضربهی روحی شدیدی خوردم ولی اتفاقی که افتاد واقعاً عجیب و غریب بود. پس از اتمام اولین نمایش شجاع، مورد تشویق تماشاگران قرار گرفتم به طوری که میزان استقبال آنها خارج از تصورم بود ولی فردای آن روز، روزنامهها فیلم من را به یک چیز وحشتناک تبدیل کردند. شاید اثری که ساختم واقعاً بد بوده شاید هم نه. ولی در نهایت یک فیلم بیشتر نبود. چیزی که در آن مقطع نیاز داشتم که بسازم.
جانی در ادامه این شانس را پیدا کرد که با کارگردانان بزرگی همچون جیم جارموش، تری گیلیام و رومن پولانسکی همکاری کند. او در فیلم دنی براسکو (Donnie Brasco) به کارگردانی مایک نیول، نقش جوزف دی پیستونه، مامور مخفی FBI در دههی هفتاد میلادی را بازی میکند که با نام مستعار دنی براسکو وارد یک گروه تبهکاری خطرناک میشود. در ابتدا قرار بود آل پاچینو این نقش را ایفا کند اما در ادامه او ترجیح داد که در نقش بنجامین لفتی ظاهر شود و بدین ترتیب، جانی را به عنوان جانشین خود به استودیو معرفی کرد. جانی برای ایفای این نقش، چندین بار پیستونهی واقعی را ملاقات کرد و با او به تمرین تیراندازی پرداخت.
جانی در فیلم نامتعارف ترس و نفرت در لاس وگاس (Fear and Loathing in Las Vegas) به کارگردانی تری گیلیام در نقش هانتر اس. تامسون، نویسنده و روزنامه نگار برجسته آمریکایی ظاهر شد. او برای بازی در این نقش نیز مدت چند ماه را در کنار تامسون سپری کرده و حتی در زیرزمین خانهی وی ساکن شد. او رابطهی صمیمانهاش را با تامسون، تا زمان خودکشی وی در سال ۲۰۰۵ ادامه داد.
دپ در جریان ساخت فیلم دروازهی نهم (The Ninth Gate) به کارگردانی رومن پولانسکی، با خواننده و بازیگر مشهور فرانسوی و مادر آیندهی فرزندانش، ونسا پارادی آشنا شده و مدت زیادی نگذشت که دلبستهی او شد. رابطهی جانی و ونسا بیش از یک دهه دوام یافت و آنها حتی پس از جدایی نیز، همواره با نیکی یکدیگر را یاد کردهاند.
اسلیپی هالو (Sleepy Hollow) سومین همکاری دپ با تیم برتون بود که وی در آن نقش ایکابد کرین، یک کارآگاه جنایی دلنازک را بازی میکند.
من همیشه ایکابد را شخصیتی حساس و شکننده تصور میکردم که شاید کمی بیش از حد در تماس با شخصیت زنانهی درونی خود است. مثل دختربچهای که حسابی ترسیده است.
در ماه می همین سال، جانی و ونسا صاحب اولین فرزندشان با نام لیلی رز ملودی شدند.
پدر شدن من یک تصمیم آگاهانه نبود، بلکه بخشی از مسیر شگفتانگیزی بود که در آن قرار داشتم. بخشی از سرنوشت من.
یکی از متفاوتترین بازیهای دپ، در فیلم پیش از آنکه شب برسد (Before Night Falls) رقم خورد، جایی که او همزمان در نقش یک مرد زننما و یک بازجوی سادیسمی ظاهر میشود. جانی در ادامه در فیلم شکلات (Chocolat)، علاوه بر ایفای نقشی کوتاه، در ساخت موسیقی فیلم هم به عنوان نوازندهی گیتار آگوستیک شرکت کرد که این موسیقی در پایان سال نامزد جایزهی اسکار شد. از دیگر فعالیتهای وی در زمینهی موسیقی، میتوان به کارگردانی موزیک ویدئوهای همسرش اشاره کرد.
هیچ چیزی به پای موسیقی نمیرسد. در واقع هیچ هنری نمی تواند چنین تأثیر عمیقی روی ما بگذارد. موسیقی احساساتی در ما تولید میکند که پیش از این از وجود آنها بیخبر بودیم. جادوی موسیقی روی صحنه، در فیلمها یا هر جای دیگری نمایان است. زمانی که کلمات به تنهایی از رساندن منظور یا احساسی خاص عاجز میمانند، این موسیقی است که به داد انسان میرسد.
جانی نوع بازیش در نقش کاپیتان چک اسپارو، چهره و آن راه رفتنهای منحصر به فردش را از کیت ریچاردز، گیتاریست گروه رولینگ استونز الهام گرفته است
دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه (Pirates of the Caribbean: The Curse of the Black Pearl) و در جستجوی نا کجا آباد (Finding Neverland) از مطرحترین فیلمهای دپ بودند که او برای بازی در این دو اثر، دو سال پیاپی نامزد دریافت جایزهی اسکار بهترین بازیگر مرد شد. جانی به گفته خود، نوع بازیش در نقش کاپیتان جک اسپارو، چهره و آن راه رفتنهای منحصر به فردش را از کیت ریچاردز، گیتاریست گروه رولینگ استونز الهام گرفته است. پس از نمایش دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه (Pirates of the Caribbean: The Curse of the Black Pearl) و استقبال فوقالعادهی تماشاگران، بسیاری به این باور رسیدند که دپ میتواند چهرهی قهرمانانهی ارول فلین (بازیگر فیلم رابین هود) در دهههای ۳۰ و ۴۰ میلادی را دوباره روی پردهی سینماها زنده کند. در جستجوی نا کجا آباد (Finding Neverland) نیز از این نظر در کارنامهی جانی جایگاه ویژهای دارد که سرآغازی برای حضور وی در فیلمهایی با مخاطبان کودک و نوجوان بود. روندی که با بازی در فیلمهایی نظیر چارلی و کارخانه شکلات سازی (Charlie and the Chocolate Factory) و آلیس در سرزمین عجایب (Alice in Wonderland) و صداپیشگی در انیمیشنهای عروس مرده (Corpse Bride)، باب اسفنجی (SpongeBob SquarePants) و رنگو (Rango) ادامه پیدا کرد. حضور در این دست آثار، برای وی محبوبیتی تکرار نشدنی را در میان کودکان، نوجوانان و حتی بزرگسالان به ارمغان آورد، به طوری که بارها و بارها برندهی جایزهی محبوبترین بازیگر مرد سال شد و جایزهی محبوبترین بازیگر دهه را نیز از آن خود کرد. عدهای این چرخش سینمایی دپ را به پای تولد دو فرزندش و به وجود آمدن احساس جدیدی در درون وی میگذارند.
جانی دپ در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ با قسمتهای دوم و سوم مجموعهی دزدان دریایی کارائیب دوباره گیشهها را فتح کرد. صندوقچه مرد مرده (Dead Man's Chest) بعد از تایتانیک (Titanic) و ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه (The Lord of the Rings: The Return of the King) سومین فیلمی لقب گرفت که به باشگاه یک میلیاردیها راه پیدا کرده است.
برتون هر خونی که توسط سوئینی تاد ریخته میشد را در حکم رها شدن احساسات درونی وی میدانست و اعتقاد داشت بدین وسیله او دست به تطهیر خود میزند
جانی که در فیلم ترس و نفرت در لاس وگاس (Fear and Loathing in Las Vegas) با بنیسیو دل تورو همبازی شده بود، تصمیم گرفت که با همکاری وی فیلم خاطرات عجیب و غریب (The Rum Diary) را بر اساس نوشتههای هانتر اس. تامسون بسازد تا بدین وسیله ادای احترامی به روح وی داشته باشد. تامسون در فوریهی ۲۰۰۵ بعد از ملاقاتی که با فرزندانش داشت، یک گلوله به سرش شلیک کرده بود. در آن زمان بخش عمدهای از هزینهی خاکسپاری وی را جانی متقبل شده و در پایان مراسم نیز، خاکستر تامسون را در توپی شلیک کرد. در سال ۲۰۰۷ برادران وارنر تصمیم به ساخت این فیلم گرفتند و بروس رابینسون را هم به عنوان نویسنده و کارگردان استخدام کردند ولی به علت برخی مشکلات از جمله اعتصاب نویسندگان، کار پیش تولید فیلم متوقف شد. پس از این ناکامی، جانی به سراغ پروژهی جدید تیم برتون رفت و به بازی در نقش یکی از بدنامترین شخصیتهای داستانی سینما پرداخت. آرایشگری به نام سوپینی تاد که در هنگام تراشیدن صورت مشتریانش آنها را به قتل میرساند و با کمک همسایهی طبقهی پایینش، با گوشت اجساد، پای گوشت درست میکند. موزیکال سیاه سوئینی تاد: آرایشگر اهریمنی خیابان فلیت (Sweeney Todd: The Demon Barber of Fleet Street) به خاطر فضای خشونتبارش باعث غافلگیری طرفداران برتون شد و در ادامه، تحسین منتقدان را نیزبرانگیخت. تیم برتون اصرار داشت که صحنهها بسیار خونین باشند. او هر خونی را که توسط سوئینی تاد ریخته میشد در حکم رها شدن احساسات درونی وی میدانست و اعتقاد داشت بدین وسیله او دست به تطهیر خود میزند. به گفتهی تهیه کنندگان فیلم، برتون از لحاظ جلوههای بصری دنبال چیزی شبیه به صحنههای خونریزی فیلم بیل رابکش (Kill Bill) بود. ری وینستون و بن کینگزلی از مشهورترین بازیگرانی بودند که در گذشته نقش سوئینی تاد را در نسخههای سینمایی و نمایشی این اثر ایفا کرده بودند. در ابتدا جانی که توانایی آواز خواندن را در خود نمیدید، از پذیرش نقش طفره میرفت با این حال بالاخره با اصرار فراوان برتون حاضر به دادن تست صدا شد و اتفاقاً نتیجه کار هم بسیار خوب از کار درآمد و بدین ترتیب سوئینی تاد (Sweeney Todd) بعد از ادوارد دست قیچی (Edward Scissorhands) به موفقترین همکاری این زوج هنری بدل گشت و خود دپ هم برای سومین بار نامزد دریافت جایزهی اسکار بهترین بازیگر مرد شد و اولین و آخرین جایزهی گلدن گلوب دوران بازیگریش را نیز به واسطهی همین نقش آفرینی تصاحب کرد.
صادقانه بگویم گرفتن جوایز آنقدر برایم اهمیت ندارد که یک پسر بچهی ده ساله جلویم را بگیرد و بگوید من عاشق کاپیتان جک اسپارو هستم. جادوی واقعی این است.
جانی پس از تجربهی حضور در فیلم دنی براسکو (Donnie Brasco)، با بازی در نقش جان دیلینجر در فیلم دشمنان ملت (Public Enemies) به کارگردانی مایکل مان، یک بار دیگر به دنیای گانگستری بازگشت. فیلم ماجرای واقعی سقوط این تبهکار بدنام و بسیار خطرناک است که در دههی ۳۰ و در بحبوبهی بحران اقتصادی آمریکا، دست به سرقت از چندین بانک زد و در پایان کار نیز، مقابل دیدگان مردم کشته شد.
تهیهکنندگی یک اثر هیچگاه برای جانی خوشیمن نبود به طوری که او با روی آوردن به این کار، در فاصلهی فقط چند سال، از سودآورترین بازیگر سینما به کم بازدهترین بازیگر این عرصه بدل شد
دپ با بازی در فیلمهای دزدان دریایی کارائیب: سوار بر امواج ناشناخته (Pirates of the Caribbean: On Stranger Tides) و آلیس در سرزمین عجایب (Alice in Wonderland) تبدیل به سلطان بلامنازع گیشهها شد اما در ادامه، مسیر سراشیبی جانی با شروع دههی جدید از راه رسید. در این مقطع او تصمیم گرفت از طریق شرکت فیلمسازیش یعنی اینفینیتم نیهیل (Infinitum Nihil)، شخصاً کار تهیهکنندگی فیلمها را بر عهده بگیرد و در اولین اقدام، در تولید فیلم هیوگو (Hugo) به کارگردانی مارتین اسکورسیزی مشارکت کرد که نتیجهی کار، علیرغم استقبال بسیار خوب منتقدان، یک شکست بزرگ اقتصادی بود. هیوگو (Hugo) تنها فیلم به تهیهکنندگی جانی دپ است که خودش در آن مقابل دوربین قرار نگرفت. او در ادامه، به سراغ ساخت پروژهی قدیمیش خاطرات عجیب و غریب (The Rum Diary) رفت و بار دیگر کارگردانی فیلم به بروس رابینسون سپرده شد، اما نتیجهی کار نه چیزی بود که به مذاق منتقدان خوش بیاید و نه چیزی که نظر مردم را جلب کند. با این وجود جانی دینش را به تامسون ادا کرد و قولی را که به وی داده بود، عملی کرد. گام بعدی او تهیهکنندگی و بازی در فیلم سایههای تاریک (Dark Shadows) به کارگردانی تیم برتون بود که آن هم به غیر از ثبت بدترین همکاری دپ و برتون در کارنامهي مشترک هنریشان، نکتهی دیگری در بر نداشت. رنجر تنها (The Lone Ranger) شکست بعدی جانی در امر تهیهکنندگی بود. فیلمی پر هزینه که دوست قدیمیش گور وربینسکی، سازندهی سه قسمت اول دزدان دریایی کارائیب آن را کارگردانی کرد. رنجر تنها (The Lone Ranger) نامزد ۵ جایزهی تمشک طلایی شد که از آن جمله میتوان به نامزدی در بخشهای بدترین فیلم سال و بدترین بازیگر مرد برای جانی دپ اشاره کرد. اتفاقی که در سالهای بعد نیز برای وی تکرار شد. مورتدکای (Mortdecai) به کارگردانی دیوید کوپ و تهیه کنندگی جانی دپ با وجود بودجهی ۶۰ میلیون دلاریش در آمریکا فقط ۷ میلیون دلار فروش کرد و خود جانی نیز نامزد دریافت دو تمشک طلایی شامل بدترین بازیگر مرد و بدترین زوج بازیگری (خودش به همراه سبیلهایش) شد. جانی برای بازی در نقش کلاهدوز دیوانه در فیلم آلیس آنسوی آینه (Alice Through the Looking Glass) نیز نامزد تمشک طلایی در بخشهای بدترین بازیگر نقش مکمل مرد و بدترین زوج بازیگری (خودش و لباسهایش) شد. تهیهکنندگی یک اثر هیچگاه برای جانی خوشیمن نبود به طوری که او با روی آوردن به این کار، در فاصلهی فقط چند سال، از سودآورترین بازیگر سینما به کم بازدهترین بازیگر این عرصه بدل شد.
در دنیای سینما چند بازیگر را سراغ دارید که سیبیلش یا حتی لباسهای تنش هم نامزد دریافت جایزه شوند؟
جانی دپ نشان داده که هیچگاه در مسیر حرفهای توجهی به نظر منتقدان ندارد و همواره سعی کرده کاری را انجام دهد که بیشترین لذت را از آن میبرد. البته او همیشه چیزهایی در آستینش دارد که اگر رو کند، باعث شگفتی همگان خواهد شد. عشای شیطانی (Black Mass) یکی از همین نمونههاست. جانی در این فیلم به کارگردانی اسکات کوپر، نقش وایتی بالجر ایرلندی تبار، یکی از بیرحمترین خلافکاران تاریخ آمریکا را بازی میکند که پس از به قدرت رسیدن، گروه مافیایی خطرناکی را در بوستون رهبری میکند. جانی در این فیلم با اجرای بهترین نقشآفرینی یک دههی اخیرش، نشان میدهد که همچنان با افتادن به ورطهی بازیگرانی نظیر نیکلاس کیج که از قضا مشوق اصلی وی برای ورود به سینما هم بود، فاصلهی زیادی دارد. به هر حال در دنیای سینما چند بازیگر را سراغ دارید که سیبیلش یا حتی لباسهای تنش هم نامزد دریافت جایزه شوند؟
جانی عاشق دخترش لیلی رز و پسرش جک است تا آنجا که در مصاحبهای اعلام کرده، هرکس که بخواهد به خانوادهاش آسیبی برساند، آنها را خواهد بلعید. یکی از سرگرمیهای محبوبش، تماشای انیمیشنهای شرک (Shrek) و در جستجوی نمو (Finding Nemo) به همراه فرزندانش است. او به گفتهی خود، همواره دربارهی ویژگی های خاص زندگی در آمریکا به فرزندانش هشدار میدهد:
آمریکا مثل سگ لالی است که دندانهای بزرگی دارد و هر لحظه ممکن است پاچه بگیرد و با خشونت به تو آسیب برساند. همیشه از فرزندانم میخواهم که به آمریکا به چشم یک اسباببازی شکسته نگاه کنند. آن را در دست بگیرند، احساسش کنند و بعد کنارش بگذارند.
در سال ۲۰۰۷ در حالی که جانی مشغول بازی در نقش سوئینی تاد بود، لیلی رز به دلیل عفونت شدید در بیمارستانی در لندن بستری شد و حتی برای مدتی کلیههایش از کار افتادند. در ادامه پس از نجات یافتن لیلی رز، جانی برای تشکر با گریم و لباس جک اسپارو نزد کودکان سرطانی بیمارستان رفت و ساعتها برای آنها کتاب داستان خواند. او مبلغ یک میلیون یورو را نیز به این بیمارستان اهدا کرد. جانی از همان سنین کودکی، دچار ترس از دست دادن اطرافیانش بود.
وقتی که ۱۷ ساله بودم، خواهرم کریستی صاحب بچهای شد. در آن زمان چیزهایی دربارهی سندروم مرگ ناگهانی نوزاد شنیده بودم، چیزی که باعث میشد نوزاد بدون هیچ دلیلی هنگام خواب از دنیا برود. همین موضوع باعث نگرانی من شد طوری که هر شب دزدکی به محل خواب کودک رفته و دستانش را میگرفتم تا ببینم بدنش گرم است یا نه. با انگشتان کوچیکش بازی میکردم و مثل او کف اتاق میخوابیدم. میدانم ایدهی احمقانهای بود ولی احساس میکردم با دادن گرمای بدنم به وی، کمک میکنم تا راحتتر نفس بکشد.
دپ پیش از جداییش از ونسا پارادی، مدتی از سال را در پاریس و مدتی را در لسآنجلس زندگی میکرد. او صاحب جزیرهای در باهاما است که سواحل آن را با اسامی مختلفی نامگذاری کرده که از میان آنها میتوان به هانتر تامسون، مارلون براندو و هیث (به یاد هیث لجر) اشاره کرد. او همچنین خانهی مسکونی بلا لوگوسی در شهر نیویورک را خریده است. بلا لوگوسی مشهورترین بازیگر شخصیت دراکولا در دههی ۳۰ میلادی بود که نقش وی را در فیلم ادوود (Ed Wood) مارتین لاندو ایفا کرده است. دپ با شراکت شان پن و جان مالکوویچ، رستورانی در خیابان شانزهلیزهی پاریس تأسیس کرده و برای ادای احترام به امانوئل رادینسکی، هنرمند آوانگارد آمریکایی نام هنری وی یعنی من ری (Man Ray) را به عنوان نام آن مکان انتخاب کردهاند. در نوزدهم نوامبر سال ۱۹۹۹ به پاس خدمات جانی دپ به دنیای سینما، طی یک مراسم ویژه ستارهای به نام او در پیادهروی مشاهیر هالیوود نصب گردید. تیم برتون و مارتین لاندو، دو تن از دوستان وی از سخنرانان این مراسم بودند. دپ پدرخواندهی بیلی ری برتون، پسر تیم برتون و هلنا بونام کارتر است. بسیاری از کسانی که از خلق و خوی برتون باخبرند، اعتقاد دارند که دپ در فیلمهای وی دقیقاْ جنبههای مختلف شخصیتی خود برتون را بازی میکند.
از چپ به راست: جک، جانی، ونسا و لیلی رز
در جریان تصویربرداری فیلم خاطرات عجیب و غریب (The Rum Diary) بود که جانی با امبر هرد جوان آشنا شده و در ادامه با وی وارد رابطه شد. آنها پس از نزدیک به سه سال رابطه، در فوریهی ۲۰۱۵ طی یک مراسم خصوصی در لسآنجلس با هم ازدواج کردند اما زندگی مشترک آنها پس از گذشت نزدیک به ۱۴ ماه، با شکایت امبر مبنی بر خشونت خانگی جانی به تلخی گروید. در نهایت پس از ماهها مشاجره و کشمکش، جانی متعهد شد که مبلغ ۷ میلیون دلار به امبر بپردازد و آن دو در تاریخ سیزدهم ژانویهی ۲۰۱۷ به طور رسمی از هم جدا شدند. در این میان بسیاری بر این باور بودند که هرد به دنبال اخاذی از جانی است و قصد سوءاستفاده از نام این ستارهی بزرگ را دارد. امبر نیز برای مقابله با این صحبتها متعهد شد که تمام پول دریافتی از دپ را به اتحادیهی آزادیهای مدنی آمریکا و بیمارستان کودکان لسآنجلس اهدا کند.
دپ به تازگی بازی در فیلمهای لابیرنت (Labyrinth) و قتل در قطار سریعالسیر شرق (Murder on the Orient Express) را به اتمام رسانده است. او در فیلم جنایی لابیرنت (Labyrinth) به کارگردانی برد فورمن نقش راسل پول، کارآگاه ادارهی پلیس لسآنجلس را بازی میکند که در اوایل دههی ۹۰ روی پروندهی جنجالی قتل دو رپر کار میکند. قتل در قطار سریعالسیر شرق (Murder on the Orient Express) نیز که بر اساس مشهورترین کتاب آگاتا کریستی ساخته شده، داستان هرکول پوآرو است که باید از راز قتلی عجیب در واگن مجاور محل استراحتش در قطار پرده برداری کند. دپ در این فیلم نقش ساموپل راچت، شخصیت مقتول فیلم را ایفا کرده است. او همچنین در آیندهای نزدیک در یکی از فیلمهای دنیای هیولاهای یونیورسال، تحت عنوان مرد نامرئی (The Invisible Man) در نقش دکتر گریفین ظاهر خواهد شد. دزدان دریایی کاراییب: مردهها قصه نمیگویند (Pirates of the Caribbean: Dead Men Tell No Tales) نیز جدیدترین فیلم با بازی جانی دپ است که از بیست و ششم ماه می (۵ خرداد) به سینماهای جهان خواهد آمد. در ادامه نگاهی به فعالیتهای هنری و فیلم های جانی دپ خواهیم داشت.
فهرست فعایتهای هنری جانی دپ:
سمت | زمینه | کارگردان | نام | سال |
---|---|---|---|---|
بازیگر | فیلم سینمایی | وس کراون | A Nightmare on Elm Street | ۱۹۸۴ |
بازیگر | فیلم کوتاه | لائوری فرانک | Dummies | ۱۹۸۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جورج باورز | Private Resort | ۱۹۸۵ |
بازیگر | سریال تلویزیونی | گای ماگار | Lady Blue | ۱۹۸۵ |
بازیگر | فیلم کوتاه | چارلی شین | R.P.G. | ۱۹۸۶ |
بازیگر | فیلم تلویزیونی | متیو چاپمن | Slow Burn | ۱۹۸۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | الیور استون | Platoon | ۱۹۸۶ |
بازیگر | سریال تلویزیونی | جیمز ال. کانوی | Hotel | ۱۹۸۷ |
بازیگر | سریال تلویزیونی | کارگردانان مختلف | 21 Jump Street | ۱۹۸۷ |
بازیگر | فیلم کوتاه | چارلی شین | R.P.G. II | ۱۹۸۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان واترز | Cry-Baby | ۱۹۹۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تیم برتون | Edward Scissorhands | ۱۹۹۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | ریچل تالالی | Freddy's Dead: The Final Nightmare | ۱۹۹۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جرمیا اس چچیک | Benny & Joon | ۱۹۹۳ |
بازیگر، کارگردان | فیلم کوتاه | جانی دپ | Stuff | ۱۹۹۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | امیر کاستاریکا | Arizona Dream | ۱۹۹۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | لاس هالستروم | What's Eating Gilbert Grape | ۱۹۹۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تیم برتون | Ed Wood | ۱۹۹۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جرمی لون | Don Juan DeMarco | ۱۹۹۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جیم جارموش | Dead Man | ۱۹۹۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جان بدهام | Nick of Time | ۱۹۹۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مایک نیول | Donnie Brasco | ۱۹۹۷ |
بازیگر، کارگردان، فیلمنامهنویس | فیلم سینمایی | جانی دپ | The Brave | ۱۹۹۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تری گیلیام | Fear and Loathing in Las Vegas | ۱۹۹۸ |
بازیگر | سریال تلویزیونی | ریچارد کورتیس | The Vicar of Dibley | ۱۹۹۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | رومن پولانسکی | The Ninth Gate | ۱۹۹۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | رند راویچ | The Astronaut's Wife | ۱۹۹۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تیم برتون | Sleepy Hollow | ۱۹۹۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | سالی پاتر | The Man Who Cried | ۲۰۰۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جولیان اشنابل | Before Night Falls | ۲۰۰۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | لاس هالستروم | Chocolat | ۲۰۰۰ |
بازیگر | سریال تلویزیونی | برندان اوکیسی | The Fast Show | ۲۰۰۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تد دمی | Blow | ۲۰۰۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | برادران هیوز | From Hell | ۲۰۰۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | گور وربینسکی | Pirates of the Caribbean: The Curse of the Black Pearl | ۲۰۰۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | رابرت رودریگز | Once Upon a Time in Mexico | ۲۰۰۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیوید کوپ | Secret Window | ۲۰۰۴ |
بازیگر | سریال تلویزیونی | رابین بریگزتاک | King of the Hill | ۲۰۰۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | ایوان اتل | ...And They Lived Happily Ever After | ۲۰۰۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مارک فورستر | Finding Neverland | ۲۰۰۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | لارنس دانمور | The Libertine | ۲۰۰۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تیم برتون | Charlie and the Chocolate Factory | ۲۰۰۵ |
صداپیشه | انیمیشن سینمایی | تیم برتون | Corpse Bride | ۲۰۰۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | گور وربینسکی | Pirates of the Caribbean: Dead Man's Chest | ۲۰۰۶ |
صداپیشه | بازی ویدپویی | - | Pirates of the Caribbean: The Legend of Jack Sparrow | ۲۰۰۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | گور وربینسکی | Pirates of the Caribbean: At World's End | ۲۰۰۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تیم برتون | Sweeney Todd: The Demon Barber of Fleet Street | ۲۰۰۷ |
صداویشه | انیمیشن تلویزیونی | - | SpongeBob SquarePants | ۲۰۰۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تری گیلیام | The Imaginarium of Doctor Parnassus | ۲۰۰۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مایکل مان | Public Enemies | ۲۰۰۹ |
بازیگر | فیلم سینمایی | تیم برتون | Alice in Wonderland | ۲۰۱۰ |
بازیگر | فیلم سینمایی | فلوریان هنکل فون دونرسمارک | The Tourist | ۲۰۱۰ |
صداپیشه | انیمیشن سینمایی | گور وربینسکی | Rango | ۲۰۱۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | راب مارشال | Pirates of the Caribbean: On Stranger Tides | ۲۰۱۱ |
تهیهکننده | فیلم سینمایی | مارتین اسکورسیزی | Hugo | ۲۰۱۱ |
صداپیشه | بازی ویدپویی | - | Lego Pirates of the Caribbean: The Video Game | ۲۰۱۱ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | بروس رابینسون | The Rum Diary | ۲۰۱۱ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دنیس دوگان | Jack and Jill | ۲۰۱۲ |
بازیگر | سریال تلویزیونی | ریکی گرویس | Life's Too Short | ۲۰۱۲ |
بازیگر | فیلم سینمایی | فیل لرد، کریستوفر میلر | 21 Jump Street | ۲۰۱۲ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | تیم برتون | Dark Shadows | ۲۰۱۲ |
بازیگر | ویدپو موزیک | پل مککارتنی | Paul McCartney: My Valentine | ۲۰۱۲ |
بازیگر | انیمیشن تلویزیونی | دومینیک بیانچی | Family Guy | ۲۰۱۲ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | گور وربینسکی | The Lone Ranger | ۲۰۱۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | مگان گریفیتز | Lucky Them | ۲۰۱۳ |
بازیگر | فیلم سینمایی | والی فیستر | Transcendence | ۲۰۱۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | کوین اسمیت | Tusk | ۲۰۱۴ |
تهیهکننده | مستند سینمایی | جولیانا برانوم | LaDonna Harris: Indian 101 | ۲۰۱۴ |
بازیگر | فیلم سینمایی | راب مارشال | Into the Woods | ۲۰۱۴ |
بازیگر، تهیهکننده | فیلم سینمایی | دیوید کوپ | Mortdecai | ۲۰۱۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | اسکات کوپر | Black Mass | ۲۰۱۵ |
بازیگر | فیلم سینمایی | کوین اسمیت | Yoga Hosers | ۲۰۱۶ |
بازیگر | فیلم تلویزیونی | جرمی کانر | Donald Trump's The Art of the Deal: The Movie | ۲۰۱۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | جیمز بابین | Alice Through the Looking Glass | ۲۰۱۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیوید یتس | Fantastic Beasts and Where to Find Them | ۲۰۱۶ |
کارگردان | مستند | جانی دپ | Untitled Keith Richards Documentary | ۲۰۱۶ |
بازیگر | فیلم سینمایی | متیو کولن | London Fields | ۲۰۱۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | اسپن سندبرگ، یواخیم رانینگ | Pirates of the Caribbean: Dead Men Tell No Tales | ۲۰۱۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | برد فورمن | LAbyrinth | ۲۰۱۷ |
بازیگر | فیلم سینمایی | کنت برانا | Murder on the Orient Express | ۲۰۱۷ |
صداپیشه | انیمیشن سینمایی | جان استیونسون | Gnomeo & Juliet: Sherlock Gnomes | ۲۰۱۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | دیوید یتس | Fantastic Beasts and Where to Find Them 2 | ۲۰۱۸ |
بازیگر | فیلم سینمایی | - | The Invisible Man | - |
بازیگر | فیلم سینمایی | برت رتنر | The Libertine | - |
نظرات