بیوگرافی رابین ویلیامز

شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۲۳:۰۱
مطالعه 20 دقیقه
Robin Williams
در این مطلب به معرفی کامل رابین ویلیامز، بررسی نقش آفرینی‌های ماندگار وی و دستاوردهایش در زمینه‌ی استند‌ آپ کمدی خواهیم پرداخت.
تبلیغات

رابین ویلیامز امضای خود را پای نقش آفرینی‌ها و اجراهایش می‌نشاند. او از آن دست کمدین‌هایی بود که مسائل شخصی زندگی خود را با سوژه‌های خنده دارش در هم می‌آمیخت و مرتبا با هر چیزی شوخی می‌کرد. در یک لحظه همچون کودکان بود، لحظه‌ای دیگر همچون فیلسوفی خردمند و لحظه‌ای بعد یک موجود بیگانه‌ی عجیب و غریب. انرژی وی در طول اجرا و مهارتش در بداهه پردازی، الگوی بسیاری از کمدین‌های برتر نسل بعدی خود شد. شاید بسیاری از هنرمندان بعد از ویلیامز به میزان سرخوشی و رها بودن وی روی صحنه دست یافتند ولی استعداد وی چیزی بود که او را از تمام همتایان خودش متمایز می‌کرد. به قول یار قدیمی ویلیامز یعنی بیلی کریستال، او در خشان‌ترین ستاره‌ی کهکشان کمدی بود. کسی که با مرگ دردناکش، دنیای سینما و صحنه‌ی استندآپ کمدی را در یک تاریکی ابدی فرو برد. در ادامه با بیوگرافی رابین ویلیامز فقید، همراه ما باشید.

رابین ویلیامز (Robin Williams) در بیست و یکم جولای سال ۱۹۵۱ در بیمارستان سنت‌لوک شهر شیکاگو واقع در ایالت ایلینوی به دنیا آمد. پدرش رابرت فیتزجرالد ویلیامز یکی از مدیران اجرایی ارشد شرکت فورد موتور بود و مادرش لوری مک‌لارین نیز پیش از تولد وی، در شهر جکسون ایالت میسیسیپی در عرصه‌ی مدلینگ فعالیت می‌کرد. پدربزرگ او، انسلم جی. مک‌لورین به عنوان یکی از چهره‌های سرشناس حزب دموکرات، سناتور و فرماندار ایالت میسیسیپی بود.

Robin Williams

رابین اصالتی بریتانیایی، ایرلندی، آلمانی و فرانسوی داشت و همچون پدرش تحت تعلیم کلیسای پروتستان اسقفی پرورش یافت. او بعدها اظهار کرد که مادرش، بیشترین نقش را در شوخ طبع شدن وی داشته و او در کودکی سعی می‌کرد تا با مزه پراندن، نظر مادرش را به خود جلب کند. رابین دوران ابتدایی را در شهر لیک فورست و در مدرسه‌ی دولتی گورتون سپری کرد و در دوران دبیرستان نیز وارد مدرسه‌ی دیر پث شد. او کودکی آرام و بسیار خجالتی بود ولی در ادامه با عضویت در گروه نمایش دبیرستان، بر این حسش تا حدود زیادی غلبه کرد. در همین زمان، او به خاطر با مزه بودنش دائما مورد تحسین دوستان خود قرار می‌گرفت.

Robin Williams

در اواخر سال ۱۹۶۳ در حالی که ۱۲ سال داشت، خانواده‌ی وی به واسطه شغل پدرش به دیترویت نقل مکان کردند و در مزرعه‌ای در حومه‌ی بلومفیلد ساکن شدند. در این زمان، رابین به مدرسه‌ی خصوصی کانتری دی رفته و به یکی از موفق‌ترین دانش آموزان این مرکز تبدیل شد. او در کانتری دی، علاوه بر اینکه به عضویت تیم فوتبال و تیم کشتی مدرسه درآمد، به عنوان نماینده‌ی کلاس خود در شورای مدرسه نیز انتخاب شد. از آنجایی که پدر رابین به واسطه‌ی کارش دائما در سفر بود و مادرش نیز در بیرون از خانه کار می‌کرد، او اغلب زمان‌هایش را در کنار خدمتکار خانه سپری می‌کرد. ۱۶ ساله بود که پدرش بازنشستگی پیش از موعد گرفت و او به همراه خانواده به شهر تیبورون در ایالت کالیفرنیا نقل مکان کرد. در پی این انتقال، رابین به دبیرستان ردوود رفت و همزمان با فارغ التحصیلی‌اش، توسط همکلاسی‌های خود به عنوان بامزه‌ترین فرد و به عنوان نخستین کسی که هیچکس امیدی به موفقیت وی ندارد انتخاب شد.

Robin Williams

پس از پایان دبیرستان، رابین به کالج کلیرمونت مک‌کنا در کالیفرنیا رفت و در رشته‌ی علوم سیاسی مشغول تحصیل شد ولی دیری نپایید که از دانشگاه انصراف داده و با سودای بازیگر شدن، وارد کالج مارتین شد و به مدت سه سال، رشته‌ی تئاتر را دنبال کرد. رابین با بازی در نقش منفی فاگین در نمایش موزیکال الیویر (Oliver) اثر چارلز دیکنز بود که برای نخستین بار به صورت جدی خودی نشان داد و شخصیت درونی عمیقی را از خود به نمایش گذاشت. او با بداهه‌ گویی‌هایش تمام اطرافیان خود را تحت تاثیر قرار می‌داد تا جایی که جیمز دان، استاد نمایش رابین در کالج مارتین، پس از یکی از جلسات تمرینی اعلام کرد که ویلیامز در آینده به شخصیت خاص و متقاوتی تبدیل خواهد شد. رابین برای ادامه‌ی تحصیل به مدرسه‌ی جیلیارد رفت و در کنار افرادی نظیر کریستوفر ریو، ویلیام هارت و مندی پتینکین، یکی از ۲۰ نفری بود که برای ترم جدید این مرکز آموزشی پذیرفته شدند. او همچنین یکی از دو نفری بود که توسط جان هاوسمن بریتانیایی برای شرکت در برنامه‌ی پیشرفته‌ی مرکز انتخاب شدند. در جیلیارد، رابین هم‌اتاقی بازیگر سینما و تلویزیون، فرانکلین سیلز بود که در ادامه در ۳۷ سالگی به خاطر ابتلا به بیماری ایدز جان خود را از دست داد. کریستوفر ریو که بعدها در سینما به بازیگر ثابت نقش سوپرمن بدل شد ادعا کرده که در زندگیش هیچ کسی را ندیده که به اندازه‌ی رابین پرانرژی باشد. او همیشه لباس‌های رنگارنگ می‌پوشید و بدون توقف صحبت می‌کرد.

Robin Williams

ویلیامز و ریو در ادامه در کلاس‌های نحوه‌ی گویش ادیت اسکینر سرشناس شرکت کردند که در زمینه‌ی فعالیت خود در سطح جهان یکی از بهترین‌ها بود. با این حال به گفته‌ی ریو، او در نهایت به این نتیجه رسید که چیزی برای آموختن به ویلیامز وجود ندارد چرا که او به صورت خودجوش گویش‌های ایرلندی، اسکاتلندی، انگلیسی، روسی و ایتالیایی را به بهترین شکل صحبت می‌کرد. مایکل کان، استاد بازیگری جیلیارد بود که او نیز در مدت کوتاهی، مبهوت کارهای عجیب و غریب ویلیامز شد اما بیشتر سعی می‌کرد تا با انتقاد از بامزگی وی، او را تا سطح یک استندآپ کمدین ساده و نه یک بازیگر تقلیل دهد. با این حال در ادامه رابین با نقش آفرینی شگفت انگیزش در نمایش شب ایگوانا (The Night of the Iguana) اثر تنسی ویلیامز، بسیاری از منتقدان خود از جمله کان را خاموش کرد. ریو پس از این نمایش، ضمن تحسین هنر وی از اینکه سرنوشت آنها را در مسیر هم قرار داده ابراز خوشحالی کرد. ویلیامز و ریو تا زمان مرگ ریو در سال ۲۰۰۴، نزدیک‌ترین دوستان یکدیگر به حساب می‌آمدند. زک ویلیامز فرزند رابین، آن دو را همچون برادرهایی توصیف می‌کرد که از مادرانی متفاوت متولد شده‌اند. در زمان بیماری ریو، رابین هزینه‌ی بسیاری از مخارج درمان وی را پرداخت کرد و به خانواده‌ی ریو نیز کمک مالی می‌رساند.

Robin Williams

رابین در کنار کریستوفر ریو

جان هاوسمن با بیان این نکته که هر چیزی را که در مدرسه‌ی جیلیارد آموزش داده می‌شود ویلیامز از پیش می‌داند، از وی خواست تا این مرکز را ترک کند. چرالد فریدمن نیز به عنوان یکی دیگر از اساتید جیلیارد ضمن نابغه خواندن ویلیامز عنوان کرد که شیوه‌ی محافظه کارانه و کلاسیک این مرکز، مناسب شخصیت او نیست. در نهایت رابین به توصیه‌ی اساتید خود در سال ۱۹۷۶ جیلیارد را ترک کرد.

ویلیامز با تلاش‌های خود سانفرانسیسکو را به سمت تبدیل شدن به مرکز رنسانس کمدی آمریکا هدایت کرد

رابین پس از اینکه به همراه خانواده‌اش به به مارین کانتی در کالیفرنیا نقل مکان کرد، برنامه‌های استندآپ کمدی خود را در کلوب‌های شبانه‌ی منطقه‌ی خلیج سانفرانسیسکو آغاز کرد. در دهه‌ی شصت میلادی، سانفرانسیسکو مرکز رنسانس موسیقی راک، جنبش هیپی‌ها و مواد مخدر بود و در دهه‌ی هفتاد، ویلیامز با تلاش‌های خود این شهر را به سمت تبدیل شدن به مرکز رنسانس کمدی هدایت کرد. او در ادامه به لس آنجلس رفت و در آنجا به اجرا در کلوب‌های مختلف از جمله کلوب کمدی پرداخت و در همان جا بود که جورج اشلاتر، تهیه کننده‌ی تلویزیون، وی را دیده و برای اجرا در نمایش تلویزیونی The Great American Laugh-Off انتخابش کرد. با پخش این برنامه در اواخر سال ۱۹۷۷، نخستین تجربه‌ی تلویزیونی ویلیامز رقم خورد. با وجود اینکه نمایش جورج اشلاتر با شکست مواجه شد ولی رابین در همان سال، در چند برنامه‌ی تلویزیونی دیگر از جمله شوی ریچارد پریور حضور پیدا کرد و در کلوب‌هایی نظیر کلوب مشهور روکسی تئاتر در غرب هالیوود به اجرا پرداخت.

ویلیامز در طراحی اجراهای خود بیش از هر کسی از جاناتان وینترز، زوج نیکلاس و می، پیتر سلرز و لنی بروس تاثیر می‌پذیرفت و در این میان، برای وی وینترز حکم بت را داشت. رابین ۸ سال داشت که برای اولین بار یکی از اجراهای وینترز را تماشا کرد و در ادامه از وی آموخت که چگونه در هنگام اجرا خود را رها کند و اینکه چگونه می‌شود از هر موضوعی یک چیز بامزه و خنده‌دار ساخت. او از پیتر سلرز نیز آموخت که چگونه خود را به جای چندین شخصیت مختلف جا بزند. خصوصا پس از تماشای فیلم دکتر استرنجلاو (Dr. Strangelove) به کارگردانی استنلی کوبریک که در آن، سلرز چندین نقش متفاوت را به بهترین شکل ایفا می‌کرد. رابین همچنین بسیار تحت تاثیر توانایی‌های ریچارد پریور قرار گرفت که چگونه در اجراهای خود به شکلی بی‌پروا از زندگی شخصی‌اش و اعتیاد به الکل و مواد مخدر سخن می‌گوید. ویلیامز نیز با بیان این نکته که صحبت کردن درباره‌ی مشکلات شخصی، ارزان‌تر از درمان کردن آنهاست در برنامه‌های خود همچون پریور به شوخی کردن با مشکلات خودش پرداخت. او در کنار اجرای استندآپ کمدی، به اجرای زنده‌ی نمایش‌های کمدی نیز مشغول شد و حتی در سال ۱۹۷۹، به واسطه‌ی اجرای نمایش Reality...What a Concept در کلوب کاپاکابانا در نیویورک جایزه‌ی گرمی را از آن خود کرد. ویلیامز حتی پس از تبدیل شدن به یک ستاره‌ی سینمایی نیز اجراهای خود را ادامه داد که از آن میان می‌توان به An Evening With Robin Williams در سال ۱۹۸۲، Robin Williams: At The Met در سال ۱۹۸۶ و Robin Williams: Live on Broadway در سال ۲۰۰۲ اشاره کرد که این آخری، رکود طولانی‌ترین مدت زمان یک نمایش کمدی را شکست. رابین آنقدر محبوب بود که گاهی اوقات، بلیط اجراهای وی پس از گذشت ۳۰ دقیقه از آغاز زمان فروش، کاملا نایاب می‌شد.

Robin Williams

او در اوایل دوران کاری‌اش، به دلیل کنترل استرس خود پیش از هر اجرا، مقداری الکل و مواد مخدر مصرف می‌کرد. با این حال او اعتراف می‌کند که در هنگام اجراهای خود، هیچگاه چیزی مصرف نکرده است البته گاهی اوقات، آثار موادی که روز گذشته مصرف کرده بود، در هنگام اجراهایش در درون وی باقی می‌ماند. او در آن مقطع اغلب به مصرف کوکایین می‌پرداخت که همین مسئله، او را در هنگام اجراهایش دچار پارانویا می‌کرد. برخی منتقدان از جمله وینسنت کانبی، اظهار کرده‌اند که گاهی اوقات مونولوگ گویی‌های ویلیامز آنقدر طولانی و با حس می‌شد که آنها نگران سلامتی وی می‌شدند که نکند حس‌گیری‌های خلاقانه‌ی وی به جاهای باریک و خطرناک ختم شود.

رابین اعتقاد داشت که فضای استندآپ کمدی، فضایی به شدت رقابتی است و در این میان خود او نیز چند مرتبه متهم به کپی برداری از ایده‌های کمدین‌های دیگر شد

ویلیامز در هنگام اجراهای خود، اغلب ایده‌هایش را با یکدیگر ترکیب می‌کرد و در بداهه گویی نیز استاد بود. او اعتقاد داشت که فضای استندآپ کمدی، فضایی به شدت رقابتی است و در این میان خود او نیز چند مرتبه متهم به کپی برداری از ایده‌های کمدین های دیگر شد. البته ویلیامز همواره از کپی برداری پرهیز می‌کرد و به قول معروف، این وصله‌ها به او نمی‌چسپید. او در ادامه برای جلوگیری از اتهامات مشابه، دیگر به تماشای اجرای کمدین های دیگر نمی‌نشست. پس از خودکشی یرژی کوشینسکی، نویسنده‌ی لهستانی که در سال‌های آخر عمرش با بیماری‌های مختلف و اتهام سرقت ادبی مواجه بود، خبرنگاری از ویلیامز سوال کرد که آیا او نمی ترسد که روزی تعادل بین زندگی شخصی و حرفه‌ایش به هم بخورد و دچار مشکلات مختلف شود؟ رابین در جواب وی گفت از این می‌ترسد که روزی احساس کند دیگر خسته کننده و بی‌روح شده است. اما ابراز امیدواری کرد که تا زمانی که دست از کار کردن و تلاش برندارد، این ترس به سراغش نخواهد آمد. رابین اعتقاد داشت که بر خلاف کوشینسکی، او می‌تواند بر مشکلاتش غلبه کند. هر بار که احساس ضعف می‌کرد، یاد نصیحت پدرش می‌افتاد که می‌گفت هیچگاه از صحبت کردن درباره‌ی موضوعی که برایت اهمیت دارد هراس نداشته باش.

Popeye

در سال ۱۹۷۸ گری مارشال، چهره‌ی سرشناس دنیای تلویزیون برای یکی از بازیگران مهمان سریالش تحت عنوان روزهای شاد (Happy Days) که چند سالی بود پخش می‌شد به سراغ ویلیامز آمد. رابین در یکی از قسمت‌های این سریال، نقش موجودی بیگانه به نام مونک را ایفا کرد که از سیاره‌ی اورک به منظور مشاهده‌ی رفتار انسان‌ها به زمین فرستاده شده است. با پخش این قسمت، مورک آنقدر در نزد تماشاگران به محبوبیت رسید که مارشال بلافاصله تصمیم گرفت تا سریالی مستقل را با نام مونک و میندی (Mork & Mindy) با محوریت این شخصیت راه اندازی کند. اتفاقات مونک و میندی بر خلاف مجموعه روزهای شاد، به جای دهه‌ی پنجاه میلادی در میلواکی، در زمان حال و در ایالت کلرادو رقم می‌خورد. این سریال در قالب ۴ فصل از شبکه‌ی ABC پخش شد و در ادامه در میان جوانان به چنان محبوبیتی دست یافت که هر قسمت از آن، چیزی حدود ۶۰ میلیون نفر بیننده داشت. در این میان ویلیامز نیز به ستاره‌ای سرشناس بدل شد تا جایی که تصویرش روی کیف‌ها و لوازم التحریر، کتاب‌های رنگ آمیزی و وسایل منزل به چاپ رسید. در کنار این موارد، در ماه‌های مارس و آگوست سال ۱۹۷۹، مجله‌های معتبر تایم و رولینگ استون، صفحه‌ی نخست خود را به این هنرمند اختصاص دادند.

Robin Williams

رابین ویلیامز و پم دابر در سریال Mork & Mindy

ویلیامز در سال ۱۹۸۰ با بازی در نقش پاپای یا همان ملوان زبل در فیلم موزیکال پاپای (Popeye) به کارگردانی رابرت آلتمن، نخستین حضور جدی سینمایی خود را تجربه کرد. جهان به گفته‌ی گارپ (The World According to Garp) به کارگردانی جورج روی هیل، فیلم بعدی رابین بود که وی در آن نقش نویسنده‌ای جوان و سختکوش را ایفا می‌کند که زیر سلطه‌ی مادر فمنیست رادیکالش قرار دارد و بی‌وفایی همسرش نیز زندگی را به کام وی تلخ کرده است. ویلیامز تا چند سال آینده، در کمدی‌های سطحی‌تری همچون بازماندگان (The Survivors) و کلوب پارادایس (Club Paradise) ظاهر شد که چیز گرانبهایی را به کارنامه ی وی نیفزودند با این حال حضور او در کمدی جنگی صبح بخیر ویتنام (Good Morning, Vietnam) به کارگردانی بری لوینسون، نقطه‌ی عطفی بزرگ در مسیر بازیگری وی به حساب می‌آمد. رابین در این فیلم نقش شخصیتی واقعی به نام آدریان کرونوئر را ایفا می‌کند که در خلال جنگ ویتنام در سال ۱۹۶۵ برای اجرای برنامه در شبکه‌ی محلی رادیویی نیروهای مسلح آمریکا به سایگون می‌رود ولی در آنجا به جای پخش موسیقی و اخبار مربوط به جنگ، به گفتن جوک‌های بی‌ادبانه، تقلید صدای افرادی همچون الویس پرسلی و ریچارد نیکسون و کارهایی از این قبیل می‌پردازد. رابین در طول فیلم اجازه یافت تا خارج از خطوط فیلمنامه، بسیاری از دیالوگ‌هایش را به صورت بداهه بیان کند. مارک جانسون، تهیه کننده‌ی فیلم در این باره اظهار می‌کند که آنها فقط مشغول تصویربرداری می‌شدند و با اعتماد به ویلیامز، اجازه می‌دادند که او خودش موقعیت‌های مختلف را خلق کند. کرونوئر پس از تماشای صبح بخیر ویتنام، ادعا می‌کند که تنها ۴۵ درصد از چیزهایی که نمایش داده شده با حقیقت منطبق است و سازندگان کار، برای نشان دادن چهره‌ای ضد جنگ از او، شخصیت وی را تحریف کرده‌اند. کرونوئر همچنین اعتقاد دارد که اگر تنها نیمی از کارهایی را که در فیلم نمایش داده می شود در جنگ انجام می‌داد، قطعا او را به دادگاه نظامی فرستاده و محاکمه‌اش می‌کردند. ویلیامز به واسطه‌ی بازی فوق العاده‌اش در این فیلم، نه تنها جایگاه خود را به عنوان کمدینی موفق تثبیت کرد بلکه برای نخستین بار نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر شد.

Popeye

رابین در نقش ملوان زبل

انجمن شاعران مرده (Dead Poets Society) به کارگردانی پیتر ویر، فیلم بعدی ویلیامز بود که وی در آن نقش یک معلم ادبیات انگلیسی با نام جان کیتینگ را ایفا می‌کند که پس از ورود به کالج ولتن، با نحوه‌ی متفاوت تدریس خود و نگاهی نو به دنیای ادبیات، تغییری اساسی را در جهان بینی شاگردان خود به وجود می‌آورد. رابین از این جهت بازی در نقش جان کیتینگ را پذیرفت که همواره در دوران تحصیلش، دوست داشت تبدیل به معلمی چون وی شود. او بعدها انجمن شاعران مرده را یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های زندگیش نامید و پیتر ویر را به عنوان بهترین کارگردانی معرفی کرد که با او همکاری داشته است. رابین با این فیلم، برای دومین بار پیاپی نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد شد.

ویلیامز به گفته خودش در دهه نود، درس‌های زیادی را از بزرگان سینما از جمله رابرت دنیرو و داستین هافمن آموخت

دهه‌ی نود برای ویلیامز با مجموعه‌ای از نقش‌های متفاوت همراه بود. او در فیلم بیدارگری (Awakenings) به کارگردانی پنی مارشال، نقش پزشکی را ایفا می‌کند که به دنبال راهی برای درمان بیماران پارکینسونی است. در فیشر کینگ (The Fisher King) در نقش یک مرد بی‌خانمان شیدا ظاهر می‌شود که در پی یافتن جام مقدس است. در هوک (Hook) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، تبدیل به پیتر پن افسانه‌ای می‌شود و در فیلم جک (Jack) به کارگردانی فرانسیس فورد کوپولا، نقش پسری را بازی می‌کند که به دنبال یک اختلال غیر عادی، چهار برابر سریع‌تر از افراد معمولی رشد می‌کند. او به گفته‌ی خودش در این مقطع چیزهای زیادی را از بزرگان سینما آموخت. برای مثال او در بیدارگری، به کمک دنیرو با جادوی سکوت آشنا شد و دریافت که چگونه می‌شود با کمترین دیالوگ، به نهایت عمق شخصیتی رسید و در هوک از داستین هافمن یاد گرفت که چگونه می‌توان شخصیتی کاملا متفاوت را خلق کرد و چگونه یک بازیگر می‌تواند برای ایفای یک نقش به بیشترین حد انعطاف‌پذیری خود برسد. رابین در دهه‌ی نود در سه فیلم هملت (Hamlet) به کارگردانی کنت برانا، روز پدر (Fathers' Day) به کارگردانی ایوان رایتمن و هری ساختارشکن (Deconstructing Harry) به کارگردانی وودی آلن با دیگر کمدین سرشناس سینما و تلویزیون یعنی بیلی کریستال همبازی شد. در زمان تصویربرداری هملت، با توجه به اینکه ویلیامز و کریستال صحنه‌ی مشترکی با هم نداشتند، در پشت صحنه نیز حضور آنها در کنار یکدیگر ممنوع اعلام شد چرا که هرگاه این دو نفر در کنار یکدیگر قرار می‌گرفتند، سایر عوامل فیلم را چنان از خنده روده‌بر می‌کردند که در نهایت، کار تصویربرداری به تعطیلی می‌انجامید.

Popeye

ویلیامز در نقش خانم داوت‌فایر

ویلیامز در فیلم خانم داوت‌فایر (Mrs. Doubtfire) به کارگردانی کریس کلمبوس نقش هنرپیشه‌ای را ایفا می‌کند که پس از جدایی از همسرش و دوری از فرزندان خود، با تغییر چهره و پوشیدن لباس زنانه، در قالب پرستار بچه‌ها دوباره نزد خانواده‌اش بازمی‌گردد. رابین برای درک این نکته که تغییر چهره‌ی وی تا چه میزان باورپذیر است، با گریم خاصش نزد مردم رفت ولی کسی قادر به تشخیص وی نشد. در نهایت او برای نقش آفرینی در این فیلم برنده‌ی جایزه‌ی گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد در بخش کمدی موزیکال شد. ویلیامز در فیلم ویل هانتینگ نابغه (Good Will Hunting) نیز به کارگردانی گاس ون‌سنت نقش روانشناسی را ایفا می‌کند که با صحبت‌های انگیزشی خود درباره‌ی مسایل مختلف، مسیر درست را به نظافتچی نابغه‌ی دانشگاه ام آی تی نشان می‌دهد. ویل هانتینگ نابغه اعتباری بزرگ را برای مت دیمون و بن افلک به عنوان بازیگران و نویسندگان فیلم به ارمغان آورد و در این میان، ویلیامز نیز جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از آن خود کرد.

رابین در فیلم پچ آدامز (Patch Adams) در کنار تعداد زیادی از افراد سرطانی واقعی کار کرد. او در طول تصویربرداری برای کودکان به اجرای استندآپ کمدی می‌پرداخت و هرجا که کودکان و همینطور دست اندرکاران فیلم احساس خستگی می‌کردند، او با شوخی هایش آنها را دوباره سر حال می‌آورد. عادت خنداندن رابین در پشت صحنه‌ی فیلم‌ها تنها به آثاری که در آنها نقش آفرینی کرده محدود نمی‌شود. استیون اسپیلبرگ زمانی که مشغول تصویربرداری فیلم فهرست شیندلر (Schindler's List) بود به دلیل فضای غم انگیز کار، با موجی از افسردگی بین عوامل فیلم و گروه بازیگران خود روبرو شد. او برای عوض کردن حال و هوای کار، اغلب با ویلیامز تماس می‌گرفت و در حالی که صدای ویلیامز از بلندگو پخش می‌شد، شروع به خنداندن گروه سازنده‌ی فیلم می‌کرد.

Popeye

ویلیامز در فیلم Patch Adams

کریس کلمبوس که بیش از دو دهه با ویلیامز ارتباط داشته و در چندین فیلم با وی همکاری کرده بود، هنگام آغاز ساخت مجموعه‌ی هری پاتر، او را برای بازی در نقش روبیوس هاگرید در نظر گرفت اما رابین با وجود اینکه بسیار دوست داشت در این مجموعه حضور داشته باشد، ترجیح داد که یک بازیگر بریتانیایی این نقش را ایفا کند. او در ادامه در یکی از جدی‌ترین آثار کارنامه‌اش در فیلم بیخوابی به کارگردانی کریستوفر نولان که بازسازی اثری نروژی/ سوئدی بود، در نقش قاتلی مرموز در مقابل آل پاچینو قرار گرفت. با موفقیت ویلیامز در این نقش، او در سال‌های بعد در چندین فیلم جدی دیگر همچون برش نهایی (The Final Cut)، شنونده شب (The Night Listener) و روانپزشک (Shrink) ظاهر شد.

آغاز دهه‌ی جدید با ناکامی‌های فراوانی برای ویلیامز همراه شد. او که به مدت سه دهه در آثار سینمای بدنه‌ی هالیوود و در نقش‌های اصلی حضور می‌یافت، در این سال‌ها بیشتر به ایفای نقش‌های مکمل پرداخت و آخرین نقش آفرینی‌هایش نیز با شرکت در فیلم‌های درجه چندمی همچون چهره عشق (The Face of Love)، بلوار (Boulevard) و کریسمس فریگین مبارک (A Merry Friggin' Christmas) همراه بود.

رابین در سال ۱۹۷۶ در حالی که متصدی یک بار در سان فرانسیسکو بود با والری ولاردی آشنا شده و در ژوئن ۱۹۷۸ با هم ازدواج کردند. آنها یک دهه در کنار یکدیگر زندگی کرده و در نهایت، در شرایطی که پسری ۵ ساله به نام زک داشتند، در سال ۱۹۸۸ از یکدیگر جدا شدند. رابین یک سال بعد با پرستار زک یعنی مارشا گریس ازدواج کرد و آنها در ادامه صاحب یک دختر و یک پسر با نام‌های زلدا و کدی شدند. در مارس ۲۰۰۸، مارشا به دلیل عدم تفاهم با رابین درخواست طلاق کرد که مراحل آن تا سال ۲۰۱۰ به طول انجامید. همسر سوم رابین، گرافیستی به نام سوزان اشنایدر بود که در اکتبر ۲۰۱۱ با وی ازدواج کرد.

Popeye

رابین و دخترش زلدا

رابین از علاقه مندان بازی‌های ویدئویی بود و نام دخترش زلدا را تحت تاثیر سری بازی‌های محبوب خانوادگیشان، افسانه زلدا (The Legend of Zelda) انتخاب کرد. سری کتاب‌های بنیاد (Foundation) نوشته‌ی آیزاک آسیموف و شیر، کمد و جادوگر (The Lion, the Witch and the Wardrobe) نوشته‌ی کلایو استیپلز لوئیس محبوب‌ترین آثار ادبی وی به حساب می‌آمدند.

رابین اخیرا دچار توهم شده و مشکل حافظه پیدا کرده بود. خودش هم از آن آگاه بود بنابراین تمام تلاشش را میکرد تا مغز خود را از نابودی نجات دهد

ویلیامز در اواخر دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد به کوکائین اعتیاد داشت و اغلب با جان بلوشی به مصرف این مواد می‌پرداختند. با مرگ ناگهانی بلوشی در اثر مصرف زیاد از حد کوکائین، رابین با افسردگی شدیدی روبرو شد و همین عامل در کنار به دنیا آمدن زک دلیلی شد تا او تصمیم به ترک اعتیادش بگیرد. او برای جایگزینی مواد مخدر، به دوچرخه سواری روی آورد و به گفته‌ی خودش، این ورزش زندگی وی را نجات داد. رابین در سال ۲۰۰۳ در حالی که مشغول تصویربرداری فیلمی در آلاسکا بود دوباره به مصرف الکل روی آورد و در سال ۲۰۰۶ برای ترک آن به یک مرکز توانبخشی در نیوبرگ مراجعه کرد. البته او در تمام این مدت هرگز به سمت مواد مخدر بازنگشت.

کوکائین، پارانویا و حس ناتوانی. گفتگوهای بیهوده تا نیمه شب. با طلوع خورشید از خواب پریدن و در تمام طول روز احساسی همچون خون آشام ها داشتن. نه دیگر بس است!

در مارس ۲۰۰۹، رابین به علت مشکلات قلبی در بیمارستان بستری شد و پزشکان دست به عمل جایگزینی دریچه آئورت وی زدند. در اواسط سال ۲۰۱۴، برای درمان اعتیادش به الکل به بنیاد هیزلدن در مینه‌سوتا مراجعه کرد. او اغلب دچار احساس سوزش در معده و گرسنگی، بی‌خوابی و استرس شدید می‌شد و دست چپش به لرزش افتاده بود. به گفته‌ی همسرش سوزان، او اخیرا دچار توهم شده و مشکل حافظه پیدا کرده بود. خودش هم از آن آگاه بود بنابراین تمام تلاشش را می‌کرد تا مغز خود را از نابودی نجات دهد. رابین که بیماری‌اش، پارکینسون تشخیص داده شده بود، مجبور به مصرف داروهایی شد که روزگاری خودش در بیدارگری‌ها آنها را تولید کرده بود. در یازدهم آگوست ۲۰۱۴، رابین در خانه‌ی شخصی‌اش در کالیفرنیا، خود را با یک کمربند به دار آویخت. در جریان بررسی بافت مغز وی، مشخص شد که او از بیماری زوال عقل با اجسام لویی رنج می‌برده و در واقع تشخیص پارکینسون اشتباه بوده است.

کپی لینک

فهرست نقش آفرینی‌های رابین ویلیامز:

زمینه

کارگردان

نام

سال

فیلم سینمایی

رابرت لوی

Can I Do It 'Till I Need Glasses

۱۹۷۷

نمایش تلویزیونی

جان مافیت

The Richard Pryor Show

۱۹۷۷

نمایش تلویزیونی

دان میشر

Laugh-In

۱۹۷۷

سریال تلویزیونی

ری مارش

Eight Is Enough

۱۹۷۷

فیلم تلویزیونی

تونی سیکی

Sorority '62

۱۹۷۸

نمایش تلویزیونی

-

America 2-Night

۱۹۷۸

سریال تلویزیونی

جری پاریس

Happy Days

۱۹۷۸

سریال تلویزیونی

هاوارد استورم

Mork & Mindy

۱۹۷۸

سریال تلویزیونی

-

Out of the Blue

۱۹۷۹

فیلم سینمایی

رابرت آلتمن

Popeye

۱۹۸۰

فیلم سینمایی

جورج روی هیل

The World According to Garp

۱۹۸۲

سریال تلویزیونی

اریک ایدل

Faerie Tale Theatre

۱۹۸۲

نمایش تلویزیونی

جان بلانکارد

SCTV Network

۱۹۸۲

سریال انیمیشن

-

Mork & Mindy/Laverne & Shirley/Fonz Hour

۱۹۸۲

فیلم سینمایی

مایکل ریچی

The Survivors

۱۹۸۳

فیلم سینمایی

پل مازورسکی

Moscow on the Hudson

۱۹۸۴

سریال تلویزیونی

-

Pryor's Place

۱۹۸۴

فیلم سینمایی

راجر اسپاتیسوود

The Best of Times

۱۹۸۶

فیلم سینمایی

هارولد رمیس

Club Paradise

۱۹۸۶

فیلم سینمایی

فیلدر کوک

Seize the Day

۱۹۸۶

مستند تلویزیونی

بیل کوتوریه

Dear America: Letters Home from Vietnam

۱۹۸۷

فیلم سینمایی

بری لوینسون

Good Morning, Vietnam

۱۹۸۷

فیلم تلویزیونی

پیتر فرارا

Jonathan Winters: On the Ledge

۱۹۸۷

فیلم سینمایی

تری گیلیام

The Adventures of Baron Munchausen

۱۹۸۸

فیلم کوتاه

جری ریس

Back to Neverland

۱۹۸۹

فیلم سینمایی

پیتر ویر

Dead Poets Society

۱۹۸۹

فیلم سینمایی

راجر دونالدسون

Cadillac Man

۱۹۹۰

فیلم سینمایی

پنی مارشال

Awakenings

۱۹۹۰

فیلم سینمایی

بوکات گلتویت

Shakes the Clown

۱۹۹۱

فیلم سینمایی

کنت برانا

Dead Again

۱۹۹۱

فیلم سینمایی

تری گیلیام

The Fisher King

۱۹۹۱

فیلم سینمایی

استیون اسپیلبرگ

Hook

۱۹۹۱

انیمیشن تلویزیونی

اسکیپ جونز

A Wish for Wings That Work

۱۹۹۱

انیمیشن ویدئویی

-

Rabbit Ears: The Fool and the Flying Ship

۱۹۹۱

انیمیشن سینمایی

بیل کرویر

FernGully: The Last Rainforest

۱۹۹۱

انیمیشن کوتاه

جف بلیث

The Timekeeper

۱۹۹۲

فیلم سینمایی

ران کلمنتس، جان ماسکر

Aladdin

۱۹۹۲

فیلم سینمایی

بری لوینسون

Toys

۱۹۹۲

فیلم سینمایی

کریس کلمبوس

Mrs. Doubtfire

۱۹۹۳

فیلم سینمایی

استیون جیلنهال

Homicide: Life on the Street

۱۹۹۴

فیلم سینمایی

بیل فورسیت

Being Human

۱۹۹۴

نمایش تلویزیونی

-

The Larry Sanders Show

۱۹۹۴

فیلم تلویزیونی

وینسنت پترسون

In Search of Dr. Seuss

۱۹۹۴

فیلم سینمایی

کریس کلمبوس

Nine Months

۱۹۹۵

انیمیشن تلویزیونی

استیو بیندر

Aladdin on Ice

۱۹۹۵

فیلم سینمایی

جو جانستون

Jumanji

۱۹۹۵

فیلم سینمایی

مایک نیکولز

The Birdcage

۱۹۹۶

فیلم سینمایی

فرانسیس فورد کوپولا

Jack

۱۹۹۶

انیمیشن ویدئویی

تد استونز

Aladdin and the King of Thieves

۱۹۹۶

فیلم سینمایی

کنت برانا

Hamlet

۱۹۹۶

فیلم سینمایی

رابی بنسون

Friends

۱۹۹۶

فیلم سینمایی

ایوان رایتمن

Fathers' Day

۱۹۹۷

فیلم سینمایی

وودی آلن

Deconstructing Harry

۱۹۹۷

فیلم سینمایی

لس میفیلد

Flubber

۱۹۹۷

فیلم سینمایی

گاس ون سنت

Good Will Hunting

۱۹۹۷

فیلم سینمایی

وینسنت وارد

What Dreams May Come

۱۹۹۸

فیلم سینمایی

تام شادیاک

Patch Adams

۱۹۹۸

بازی ویدئویی

-

Disney's Math Quest with Aladdin

۱۹۹۸

فیلم سینمایی

جو ناپولیتانو

L.A. Doctors

۱۹۹۹

فیلم سینمایی

پیتر کاسویتز

Jakob the Liar

۱۹۹۹

فیلم سینمایی

کریس کلمبوس

Bicentennial Man

۱۹۹۹

فیلم سینمایی

استیون اسپیلبرگ

A.I. Artificial Intelligence

۲۰۰۱

فیلم سینمایی

مارک رومانک

One Hour Photo

۲۰۰۲

فیلم سینمایی

دنی دویتو

Death to Smoochy

۲۰۰۲

فیلم سینمایی

کریستوفر نولان

Insomnia

۲۰۰۲

سریال مستند

-

Freedom: A History of Us

۲۰۰۳

سریال تلویزیونی

بونی هانت

Life with Bonnie

۲۰۰۳

فیلم سینمایی

عمر نعیم

The Final Cut

۲۰۰۴

فیلم سینمایی

دیوید دوکاونی

House of D

۲۰۰۴

فیلم سینمایی

چاز پالمینتری

Noel

۲۰۰۴

انیمیشن سینمایی

کریس وج، کارلوس سالدانا

Robots

۲۰۰۵

فیلم سینمایی

مارک میلود

The Big White

۲۰۰۵

فیلم سینمایی

پاتریک استتنر

The Night Listener

۲۰۰۶

فیلم سینمایی

بری ساننفیلد

RV

۲۰۰۶

انیمیشن سینمایی

کریستوفر ریو، کابن بردی

Everyone's Hero

۲۰۰۶

فیلم سینمایی

بری لوینسون

Man of the Year

۲۰۰۶

انیمیشن سینمایی

جورج میلر

Happy Feet

۲۰۰۶

فیلم سینمایی

شاون لوی

Night at the Museum

۲۰۰۶

فیلم سینمایی

کن کواپیس

License to Wed

۲۰۰۷

فیلم سینمایی

کریستن شریدان

August Rush

۲۰۰۷

سریال تلویزیونی

دیوید پلت

Law & Order: Special Victims Unit

۲۰۰۸

فیلم سینمایی

بوکات گلتویت

World's Greatest Dad

۲۰۰۸

فیلم سینمایی

جوناس پیت

Shrink

۲۰۰۸

فیلم سینمایی

شاون لوی

Night at the Museum: Battle of the Smithsonian

۲۰۰۹

فیلم سینمایی

وینسنت والر، مارک آزبورن

SpongeBob SquarePants

۲۰۰۹

فیلم سینمایی

والت بکر

Old Dogs

۲۰۰۹

انیمیشن سینمایی

جورج میلر

Happy Feet Two

۲۰۱۱

سریال تلویزیونی

رندال اینهورن

Wilfred

۲۰۱۲

سریال تلویزیونی

لویی سی. کی

Louie

۲۰۱۲

فیلم سینمایی

جاستین زکهام

The Big Wedding

۲۰۱۳

فیلم سینمایی

لی دنیل

Lee Daniels' The Butler

۲۰۱۳

فیلم سینمایی

آری پوسین

The Face of Love

۲۰۱۳

فیلم سینمایی

-

The Crazy Ones

۲۰۱۳

فیلم سینمایی

دیتو مونتیل

Boulevard

۲۰۱۴

فیلم سینمایی

فیل آلندن رابینسون

The Angriest Man in Brooklyn

۲۰۱۴

فیلم سینمایی

تریستیرن شاپیرو

A Merry Friggin' Christmas

۲۰۱۴

فیلم سینمایی

شاون لوی

Night at the Museum: Secret of the Tomb

۲۰۱۴

فیلم سینمایی

تری جونز

Absolutely Anything

۲۰۱۵

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات