بیوگرافی خسرو شکیبایی

چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۱
مطالعه 12 دقیقه
خسرو شکیبایی
مرحوم خسرو شکیبایی یکی از بازیگران برجسته و نام‌آشنای سینمای ایران است؛ در این مطلب به مناسبت تولد وی به مرور بیوگرافی و فعالیت‌های هنری‌اش خواهیم پرداخت.
تبلیغات

سلام؛ حال همه‌ی ما خوب است. ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور، که مردم به آن شادمانی بی سبب می‌گویند

خسرو شکیبایی

خسرو شکیبایی (متولد هفتم فروردین ۱۳۲۳ – درگذشت ۲۸ تیر ۱۳۸۷) بازیگر سینما و تئاتر ایران بود. پدر او احمد شکیبایی (سرگرد ارتش) و مادرش فریده خاتمی بودند. خسرو شکیبایی در چهارده‌سالگی پدرش را به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دست داد. او پیش از حضور در تئاتر در حرفه‌هایی جون خیاطی، کانال‌سازی و خدمات آسانسور کار می‌کرد. شکیبایی دو بار ازدواج کرد. همسر اول او مهرآزاد جوهری (بازیگر) بود و شکیبایی و جوهری یک فرزند به نام پوپک داشتند و این ازدواج به طلاق ختم شد. همسر دوم مرحوم شکیبایی پروین کوشیار بود، پوریا شکیبایی فرزند مشترک خسرو شکیبایی و پروین کوشیار است. شکیبایی برای اولین بار در ۱۹ سالگی روی صحنه تئاتر حاضر شد. او پس از مدتی به عباس جوانمرد (نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر) معرفی شد و از آن پس به عنوان یک بازیگر حرفه‌ای در تئاتر مشغول به فعالیت شد. نمایش‌های بیا تا گل بر افشانیم، همه پسران من و شب بیست و یک از جمله نمایش‌هایی هستند که او به بازی در آن‌ها پرداخت. مرحوم شکیبایی تحصیلات خود را در رشته بازیگری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ادامه داد و در همین رشته هم فارغ از تحصیل شد. او پس از ۵ سال از آغاز فعالیتش در تئاتر یعنی در سال ۱۳۴۷ وارد حرفه‌ی دوبله شد.

خسرو شکیبایی اولین بار در سال ۱۳۵۲ جلوی دوربین رفت

خسرو شکیبایی اولین بار در سال ۱۳۵۲ در فیلم کوتاه و ۱۶ میلیمتری «کتیبه» به کارگردانی فریبرز صالح جلوی دوربین رفت. اولین تجربه‌ی فیلم سینمایی او اما با مسعود کیمیایی رقم خورد. او در نمایش «شب بیست و یکم» مورد توجه مسعود کیمایی قرار گرفت و پس آن نقش کوتاهی در فیلم خط قرمز به کارگردانی مسعود کیمیایی داشت. این همکاری به سال ۱۳۶۱ بازمی‌گردد. شکیبایی تا سال ۱۳۶۸ در فیلم‌هایی مانند دزد و نویسنده، ترن و رابطه ظاهر شد. اما نقطه‌ی آغاز شناخته شدن او به سال ۱۳۶۸ و بازی در فیلم «هامون» به کارگردانی داریوش مهرجویی بازمی‌گردد. هامون روایت‌گر شخصی به نام حمید هامون است، کسی که به دلیل مشکلاتی که با همسرش دارد زندگی کابوس‌واری را تجربه می‌کند. هامون در پی انجام رساله‌اش خانه و کاشانه‌اش را ترک می‌کند و دست به کارهای دیوانه‌واری می‌زند. هامون یکی از فیلم‌های مورد توجه سینمای ایران بود و کماکان در دسته فیلم‌های ارزشمند ایرانی قرار می‌گیرد. طبق گفته داریوش مهرجویی فیلم هامون با الهام از رمان بوف کور نوشته صادق هدایت ساخته شده است. خسرو شکیبایی به واسطه بازی در هامون سر زبان‌ها افتاد. او برای بازی در این نقش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را در هشتمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد و منتقدان هم هامون و شکیبایی را تحسین کردند.

خسرو شکیبایی

بسیاری هامون را نقطه‌ی عطف کارنامه‌ی مرحوم شکیبایی می‌دانند

دومین سیمرغ او با بازی در فیلم کیمیا و همکاری با احمد درویش همراه شد. شکیبایی برای بازی در فیلم کیمیا به کارگردانی احمدرضا درویش موفق شد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کند. خسرو شکیبایی سومین سیمرغ دوران حرفه‌‌ای‌اش را برای بازی در فیلم سالاد فصل به کارگردانی فریدون جیرانی دریافت کرد. این بازیگر توانمند آخرین جایزه‌اش را هم در ششمین جشن ماهنامه دنیای تصویر برای بازی در فیلم کاغذ بی خط دریافت کرد. در دومین جشن منتقدان سینمایی در سال ۱۳۸۷، خسرو شکیبایی به عنوان یکی از برترین بازیگران سی سال سینمای ایران لقب گرفت. شکیبایی در زمینه بین‌المللی یک جایزه کسب کرد؛ او برای بازی در فیلم خواهران غریب موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر نقش اول از جشنواره بین المللی فیلم پیونگ یانگ شد. او همچنین سه بار برای بازی در فیلم‌های کاغذ بی خط، سالاد فصل و حکم از طرف سایت ایران اکتور جایزه بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد.

خسرو شکیبایی

قاب تلویزیون هم از حضور خسرو شکیبایی بی بهره نبود. اولین حضور شکیبایی در تلویزیون به دومین سال فعالیتش یعنی ۱۳۵۴ باز می‌گردد. او در سال ۱۳۵۴ برای اولین بار در تلویزیون حاضر شد و در سریال «سمک عیار» ایفای نقش کرد. کوچک جنگلی، لحظه، مدرس، روزی روزگاری، خانه سبز، کاکتوس، آواز مه، تفنگ‌سرپر و در کنار هم دیگر مجموعه‌هایی بودند که شکیبایی در آن‌ها ایفای نقش کرد. خانه سبز یکی سریال‌های درخشان کارنامه‌ی خسرو شکیبایی فقید محسوب می‌شود. این بازیگر در فیلم‌های تلویزیونی مانند پیوند و آشیانه‌ای برای زندگی به ایفای نقش پرداخته است.

خسرو شکیبایی در زمینه شعر و دکلمه‌خوانی هم فعال بود

خسرو شکیبایی پس از گذشت پنج‌سال از حضور در تئاتر، فعالیت‌هایی در زمینه‌ی دوبله و صداپیشگی داشت. شاخص‌ترین دوبله‌ی او صداپیشگی در فیلم شعله است. شکیبایی اما حضور فعالی در صداپیشگی و به خصوص دکلمه‌ و شعر خوانی داشت. او به واسطه‌ی صدای بی‌نظیرش اشعار شاعران معاصر مانند فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، سید علی صالحی و محمدرضا عبدالملکیان را باز خوانی کرده است. او مجموعه‌های دکلمه و شعر مختلفی منتشر کرده است؛ مجموعه‌هایی مانند حجم سبز، پری‌خوانی و آلبوم سهراب از نمونه کار‌های مرحوم شکیبایی به حساب می‌آیند.

درگذشت خسرو شکیبایی جامعه هنری ایران را در شوک عمیقی فرو برد

خسرو شکیبایی در ساعت چهار صبح جمعه ۲۸ تیر ماه ۱۳۸۷ در سن ۶۴ سالگی به دلیل عارضه قلبی در گذشت. او در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن شد. درگذشت خسرو شکیبایی فقید جامعه هنری ایران را در شوک عمیقی فرو برد. در سال ۱۳۸۹ کتاب «خسرو شکیبایی» به تالیف الهام قره خانی با نگاهی به زوایای گوناگون این هنرمند توسط انتشارات خانه فرهنگ و هنر گویا منتشر شد. در این کتاب به اصول بازیگری خسرو شکیبایی از نگاه افرادی چون اکبر عالمی، خسرو مشایخی، مهران مدیری، هدیه تهرانی و هفتاد هنرمند دیگر پرداخته می‌شود. همچنین در این کتاب هنرمندان مختلف درباره خسرو شکیبایی سخن گفته‌اند. در ادامه به مرور نظر برخی از هنرمندان کشورمان که درباره مرحوم شکیبایی و مرور فعالیت‌های هنری و افتخارات‌شان خواهیم پرداخت. برخی از نظرات در کتاب «خسرو شکیبایی» هم آمده‌اند.

خسرو شکیبایی

هدیه تهرانی در یادداشتی ادعا کرده است که خسرو شکیبایی یکی از انگیزه‌های او برای حضور در سینما بوده است. طبق گزارش ایسنا، تهرانی در یادداشتی چنین می‌نویسد:

زمانی که ۱۸، ۱۹ ساله بودم آقای ناصر تقوایی که همسر ایشان از اقوام ما بودند درباره‌ی طرح «چای تلخ» با من صحبت کردند و قرار بود کاری را با هم انجام دهیم و این اولین وسوسه‌هایی بود که نسبت یه سینما داشتم. البته با تفکر و نگاه خاص خودم ولی هیچ‌گاه به صورت جدی به این موضوع نگاه نمی‌کردم تا زمانی که سریال «روزی روزگاری» پخش شد و بازی خسرو شکیبایی یکی از انگیزه‌های من برای ورود به حوزه‌ی بازیگری شد.

هدیه تهرانی در ادامه می‌نویسد:

به خاطر می‌آورم اولین فیلمی را که بازی کردم، گویی منتظر اتفاقی بودم که با خسرو شکیبایی، جمشید مشایخی و ناصر تقوایی کار کنم و این اتفاق در «کاغذ بی خط» افتاد که یکی از بهترین تجربه‌های من است. تا آن لحظه احساس می‌کردم تا به حال در سینما کار نکردم اما از آن به بعد نظرم در مورد سینما فرق کرد.

او در رابطه با درگذشت مرحوم شکیبایی چنین نوشت:

هنوز نمی‌توانم باور کنم که خسرو شکیبایی نیست. به علت اینکه نحوه‌ی تشییع هنرمندان در ایران همواره با مصیبت همراه است نمی‌توانم هیچ‌گاه در مراسم تشییع شرکت کنم. تنها کسی که برای تشییع او رفتم آقای شکیبایی بود.

هدیه تهرانی در انتها نوشت:

از آرزوهایم بود که ای کاش سریال «روزی روزگاری» زمانی ساخته می‌شد که من می‌توانستم در کنار خانم علو، آقای شکیبایی و دیگر بازیگرانی که در آن سریال بودند بازی کنم، این تنها سریالی بود که حاضرم در آن کار کنم.
خسرو شکیبایی

مهران مدیری در رابطه با شخصیت خسرو شکیبایی متن زیر را در صفحه فیسبوکش منتشر کرد:

از روزی که او را شناختم و از اولین باری که او را دیدم، حالش خوب نبود. منظورم بدحالی جسمانی‌اش نیست. احساس خوشبختی درونی نداشت. از آن آدم‌های غمگینی بود که ذاتا اندوه را در خود داشت. این در صدایش بود. در لحن گفتارش بود، در چشمانش بود و در حرکت دستانش. شاید با همین اندوه درون، احساس شادی داشت و با همین دل‌مشغولی‌های درون، خودش را زنده نگه می‌داشت. دوست داشت تنها باشد. دوست داشت خلوت باشد. دیگران را به خود راه نمی‌داد. هرگز نفهمیدم چه چیزی خوشحالش می‌کند و چه زمانی حالش خوب است. برای بازی در پاورچین به او تلفن زدم. رفتم خانه‌اش و نشستیم به درد و دل. در همه‌جای خانه بود. مجسمه‌اش، عکس‌هایش، نقاشی‌هایی که از چهره او کشیده بودند، جوایزی که گرفته بود، تصویر آدم‌های مهمی که با او کار کرده بودند و نقطه درخشان کارنامه‌اش؛ هامون. همه‌جا پر از او بود و او غمگین، مثل کودکی بود که توسط خداوند تنبیه شده باشد. یک بغض نهفته که در گلوی او بود و نمی‌دانم چرا. گفت که می‌آید و در پاورچین بازی می‌کند. فردا به محل فیلم‌برداری ما آمد و حرف زدیم. می‌دانستم که نمی‌آید. حوصله نداشت، حقیقت را نمی‌گفت که دل من را نشکند حوصله نداشت و رفت. چند سال گذشت. برای بازی در مرد هزار چهره به او تلفن زدم و در یک روز برفی دوباره به محل فیلم‌برداری ما آمد. غمگین‌تر، شکسته‌تر و بی حوصله‌تر. باز هم می‌دانستم که نمی‌آید. با هم حرف زدیم. حوصله نداشت. باز هم نمی‌خواست دل من را بشکند. بهانه آورد و باز هم حوصله نداشت و رفت. نزدیک درب خروجی برگشت، من را بوسید و گفت: «من همیشه یک بازی به تو بدهکارم.» و رفت، برای همیشه رفت. روزی که برای خاکسپاری رفتم هزاران نفر آمده بودند تا این پیکر غمگین را به خاک بسپارند و مردم فراوانی که دوستش داشتند و می‌گریستند و مردم فراوان دیگری که آمده بودند با هنرمندان مورد علاقه‌شان عکس بگیرند و عده فراوان هنرمندانی که سعی داشتند به دیگران بفهمانند که ما بیشتر از شما با ایشان دوست بودیم و در این هیاهوی عظیم، آخرین جمله او را دوباره شنیدم که می‌گفت: «من همیشه یک بازی به تو بدهکارم.» مطمئنم در بهشت، روزی با او کار خواهم کرد. احتمالا در یک تئاتر مشترک که آنجا دیگر، حوصله دارد، حالش خوب است و غمگین نیست.
خسرو شکیبایی

مسعود کیمیایی درباره او چنین گفت:

پیدایی‌های خسرو کم بود و پنهان‌هایش زیاد.

پوران درخشنده شکیبایی را این گونه وصف می‌کند:

او پیش از این که بازیگر خوبی باشد، انسان خوبی بود.

کیومرث پور احمد:

غیر قابل رقابت بود و رقیب هیچکس نبود.

اصغر همت در مورد بازی شکیبایی می‌گوید:

خسرو شکیبایی توقع همه را در مورد بازیگری بالا برد.

در زیر هم بخش‌هایی از صحبت‌های شهاب حسینی درباره مرحوم شکیبایی را مرور می‌کنیم:

خسرو شکیبایی یکی از بازیگرانی است که زندگی در بازی‌اش جاری بود. هر هنرمندی که موفق شود خداگونه خودش را از بین مخلوق و مخاطب خود حذف کند، می تواند این چنین ماندگار شود. خسرو شکیبایی هیچ وقت درگیر خودش نبود. ما او را به عنوان شکیبایی می‌شناختیم، اما خودش تصوری از شکیبایی که ما می‌شناختیم نداشت. برای خودش لباس فاخری از خسرو شکیبایی ندوخته بود که تنش کند. ما می‌دانستیم که بود اما خودش متوجه خودش نبود. زندگی او مثل وقتی است که حواست نیست زیباترینی و وقتی حواست هست فقط زیبایی است.

حسینی در رابطه با علاقه او به شعر و ادبیات چنین گفت:

در اتاقش در صحنه فیلم «یک پیشنهاد پنجاه میلیونی» یک میز کوتاه ژاپنی داشت که همه میز پر از کتاب‌های بازشده و قلم و کاغذ بود. او شعر نمی‌خواند که بیانش خوب شود، شعر نمی‌خواند که تمرینی شود برای دکلمه گفتن، صرفا برای لذت از ادبیات شعر می‌خواند. شکیبایی در تمام مدت فعالیت هنری خود یک ساری تمام و کمال احساسات و عواطف و عشق بود که خودش اول از همه مستفیض آن می‌شد و بعد آن را از وجود خود به دیگران منتقل می‌کرد. در فیلم‌های ایشان بداهه پردازی و بدیهه گویی در زمینه شعر و ادبیات و ترکیب جملات بسیار دیده می‌شود. بسیاری از دیالوگ‌ها به خصوص در فیلم هامون مختص خودش است.

حسینی در قسمتی از صحبت‌هایش سه خاطره‌ی تاثیر گذار از شکیبایی می‌گوید:

خاطره معروفی از فیلم هامون است که از داریوش مهرجویی نقل شده. در سکانسی تصمیم می‌گیرند شکیبایی بدون اطلاع بیتا فرهی به گوش او سیلی بزند. این کار را می‌کند و بعد کات می‌نشیند یک گوشه و به خاطر کاری که کرده گریه می‌کند. انگار زمانی که جلوی دوربین می‌رفت، دیگر خودش نبود. ایشان خیلی به جزییات دقت داشتند. تمام منویات و آرزوهای کارگردانی در وجود بازیگرش تجلی پیدا می‌کرد. خسرو شکیبایی این قدر درگیر معنا بود که بعید می‌دانم که در بازیگری، خودآگاهش فعال بوده باشد. به خاطر همین بود که ما خسرو شکیبایی را نمی‌دیدیم و به جایش حمید هامون را می‌دیدیم. در پیشنهاد ۵۰ میلیونی با یک پرنده ارتباط برقرار می‌کرد. این ارتباط خود خسرو با پرنده است نه ارتباط یک کاراکتر فیلم. برای من که فقط دو تا کار با ایشان داشتم، بضاعت چندانی در مورد صحبت کردن در مورد خسرو شکیبایی وجود ندارد. ولی در همین دو فیلم کاملا این تفاوت را احساس کردم و این تفاوت، تفاوتی نبود که آگاهانه خسرو شکیبایی بخواهد برای خودش ایجاد کند. در ذاتش بود و می‌جوشید. یکی از روزهای فیلم‌برداری فیلم پیشنهاد ۵۰ میلیونی، وقتی ایشان آمدند سر کار، برخلاف هر روز که سلام همه را به گرمی جواب می‌دادند، فقط سر تکان دادند. همه فکر می‌کردند آقای شکیبایی از چیزی ناراحت است. تا ساعت 11 صبر کردیم و کم کم همه شروع کردند به پرسیدن که چه اتفاقی برایشان افتاده است. اصرار داشت که صحبت نکند و جواب کسی را نمی‌داد. آنقدر سوال ها از او بیشتر شد که بالاخره حرف زدند و گفتند چرا من را به حال خودم ول نمی‌کنید؟ گفتیم چه شده است؟ گفت مشکلی نیست. مگر من توی این صحنه از خواب بیدار نشدم؟ وقتی از خواب بیدار می‌شوم، صدایم باید خواب آلوده باشد. من از صبح حرف نزدم که خواب آلودگی صدایم رفع نشود. صدایم را حفظ کردم، نمی‌خواهم حرف بزنم.

از نو می‌نویسم، حال همه‌ی ما خوب است. اما تو باور مکن...

خسرو شکیبایی
کپی لینک

فیلم‌ها

کپی لینک

مجموعه‌های تلویزیونی:

کپی لینک

آلبوم‌های موسیقی:

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات