گیشه: معرفی فیلم Macbeth
این روزها، دیگر باید بدون هیچ شک و شبههای پذیرفت که اقتباسهای داستانی، تبدیل به بخشی جدا نشدنی و شاید بعضا پر رنگ در سینمای شلوغ هالیوود شدهاند. آثاری که شاید در نگاه اول، برای خیلیها معنا و ارزشی نداشته باشند و بیشتر، شبیه به فیلمهایی کپیبرداری شده از محصولات مخلتف دنیای سرگرمی جلوه کنند. خب به آنها هم حق بدهید، چرا که بسیاری از این ساختههای به اصطلاح الگوبرداری شده، حقیقتا برای رسیدن به خیلی از سطحیترین استانداردهای سینما نیز، دست و پا میزنند. ساختههایی ناقص و پرعیب که حتی در ترجمهی هنری اثرشان از مرجع هم دنیایی از عیب و کاستی را یدک میکشند. اما اینها هرگز دلیل نمیشوند که بخواهیم تمام آثار حاضر در یک سبک را پیش از تماشا قضاوت کنیم یا منکر آثار بزرگی شویم که بارها و بارها، جلوههایی تازه از هنر هفتم را در همین سبک و سیاق، به رخ مخالفان کشیدهاند. آثاری که با بهرهجویی از یک منبع خوب و جذاب داستانی، در ارائهی جلوه سینمایی لازم موفق بودهاند و با تصویرپردازی خواستنی و دیدنیشان، برای خیلیها حکم فیلمهایی فراموش نشدنی را پیدا کردهاند. بگذارید پیش از هر صحبت دیگری، بگوییم که قطعا «مکبث» جاستین کورزل، ساختهای است که در دستهی دوم جای میگیرد ولی در عین حال، ویژگیهایی دارد که آن را با تمام آثار همردهاش هم متمایز میکند.
«مکبث» کورزل، اثری است که بیش از هر چیز بر ذات سینمایی بودناش تاکید دارد. فیلمی زیبا و جذاب که شاید بیشتر در پی جذب مخاطب مخصوص به خود باشد اما هرگز خود را محدود به استفاده از تکنیکهایی به خصوص نمیکند و در هر لحظه و ثانیه با بهرهبرداری از تک تک عوامل حاضر در صحنه، خود را بیش از پیش به سمت و سوی یگانه شدن میبرد. فیلم، با آن لوکیشنهای دیدنیاش و با آن سبک تئاترگونهی چیدمان صحنهاش، تشکیل شده از سکانسهای پر سوز و گدازی است که بزرگترین حرفهای انسانی و درسهای گمکردهی انسان امروز را بر صورت مخاطب میکوبند و پر بیراه نگفتهام اگر بگویم که «مکبث»، در تاثیرگذاری بر مخاطب خودش به نمایشنامهی آتشین شکسپیر نیز نزدیک میشود. فیلم، در تمام دقایقی که دارد، از هدف اصلی و ذات تازهی فیلمنامهای خود فاصله نمیگیرد و این تعهد ستایش برانگیزِ سکانس به سکانس اثر به تصویر تازهی ذهن نویسندگان، همان چیزی است که «مکبث» را به جایگاه بلند فعلیاش میرساند.
شاید بتوان به سادگی گفت که اغلب فیلمها و سریالهایی که در مجموعهی آثار اقتباسی جای میگیرند، بزرگترین عیوب خود را در نداشتن ویژگیهای اصلی مرجع به نمایش میگذارند. اصلا چرا راه دور برویم؟ اکثر قریب به اتفاق ما، چندین و چند اثر برگرفته شده از بازیهای محبوبمان را تماشا کردهایم و در انتهای کار، از سازنده و دیالوگنویس و مجموعهی گروه نویسندگی اثر، متنفر شدهایم. علت آن هم چیزی نیست جز این که این آثار، حتی ذرهای از خاطرات ما را زنده نکرده و چیزی به جهان دوستداشتنی شناختهشدهمان هم اضافه نمیکنند. موضوع زمانی به نهایت تلخی خود میرسد که همین فیلمهای خیانتکار، پایشان را از حد فراتر گذاشته و رسما دنیای محبوبمان را به گند میکشند. این مشکل، برای خیلی از فیلمسازان بعضا قدرتمندی هم که میخواهند به سراغ ساخت فیلمهای اقتباسی بروند، تبدیل به چالشی بزرگ و بعضا حلنشدنی میشود و طبیعتا این سختی، وقتی صحبت از «نمایشنامهی خارقالعادهی مکبث، نوشتهی ویلیام شکسپیر» باشد، به نهایت خود میرسد. اما برخلاف خیلی از انتظارها، نتیجهی رویارویی کورزل و تیم سازندهی «مکبث» با این چالش بزرگ، نه تنها تبدیل به پاشنهی آشیل فیلم نشده، بلکه آن را صدها مرتبه ستایش برانگیزتر هم کرده است!
سازندگان فیلم، با استفاده از سکانسپردازیهای جذاب و متفاوت، همواره در مسیری معتدلانه و شیرین گام برداشتهاند و اگر برای وفاداری داشتن «مکبث» به نوشتهی شکسپیر ارزش قائل شدهاند، در تبدیل یک «نمایشنامهی افسانهای» به «فیلمنامهای خواستنی» هم شاهکار آفریدهاند
این حقیقت، به تنهایی آنقدر بزرگ است که بدون نیاز به هیچ نکتهی دیگری میتواند «مکبث» را به اثری لایق تماشا تبدیل کند، اما آن نقطهای از فیلم که به جای حل معادلات ذهنیتان به شکلی متفاوت، آنها را در هم میکوبد، جایی نیست جز آنجایی که میبینیم کورزل و همراهاناش، به جای فیلمبرداری تئاتری سینماییشده، نسخهای صد در صد هنر هفتمی را تحویل مخاطبان دادهاند. در حقیقت، آنها با استفاده از سکانسپردازیهای جذاب و متفاوت، همواره در مسیری معتدلانه و شیرین گام برداشتهاند و اگر برای وفاداری داشتن «مکبث» به نوشتهی شکسپیر ارزش قائل شدهاند، در تبدیل یک «نمایشنامهی افسانهای» به «فیلمنامهای خواستنی» هم شاهکار آفریدهاند. این موضوع، نه فقط در دیالوگنویسیها و سر و شکلِ لوکیشنهای فیلمبرداری، بلکه در لحظه به لحظهی «مکبث»، به چشم میخورد. برای مثال، فیلم در عین این که زبان ادبی کلیاش را حفظ کرده، با حذف حجم قابل بخششی از دیالوگهای اصلی و تلطیف خیلی از سخنان ادبی دیگر، به اثری بدل شده که حقیقتا برای دیدهشده توسط هر بینندهای، شکل گرفته است. هرچند، همانگونه که پیشتر هم گفتم، «مکبث» یکی از آن فیلمهایی است که قطع به یقین مخاطب خاص خود را دارد و برای به آتش کشیدن گیشهها ساخته نشده است.
فیلم، روایتگر داستانی در رابطه با مبارزی اشرافزاده و بزرگ به نام مکبث(مایکل فاسبندر) است که یکی از وفادارترین دوستان و عزیزان پادشاه اسکاتلند نیز به شمار میرود. مردی که با لشگریانی بیمقدار، دهشتناکترین جنگها را هم با پیروزی به پایان رسانده و خوی قدرتطلبی بیپایانی دارد. اما پس از این که همسر جاهطلب و حریصاش(ماریون کوتیار) او را وسوسه به قتل شاه و گرفتن جایگاه او میکند، مکبث به جلوهی شیطانی خود اجازهی بروز میدهد و از اینجا به بعد، تبدیل به حیوانی انساننما میشود. حیوانی که هرگز و حتی با به پادشاهی رسیدن هم آرام نمیگیرد و با ظلم و ستمهایش، بسیاری را به کام درد و مرگ میفرستد. این داستان خارقالعاده، برآمده از نوشتههایی است که همه میدانیم به دست توانای چه فرمانروای ادبی بزرگی بر کاغذ آمدهاند اما جلوهبخشی سینمایی به آنها، فقط و فقط با هنر بیپایان فاسبندر و کوتیار ممکن شده است. بله، در بالا گفتم که بدون شک کار نویسندگان و تمام عوامل فیلم و در راس آنها کورزل، در ساخت «مکبث» لایق ستایش بوده و هست ولی تمام اینها، بدون هنرنمایی بدون توقف این دو بازیگر حقیقتا خارقالعاده، هرگز نمیتوانستند به آن شکلی که باید و شاید، تصویر شوند.
میدانیم که این داستان برآمده از نوشتههایی فراموش نشدنی و بینقص هستند ولی باید پذیرفت که جلوهبخشی سینمایی به آنها، فقط و فقط با هنر بیپایان فاسبندر و کوتیار ممکن شده است
نقشآفرینی این دو و در سطح بالاتر کوتیار، باعث شده تا «مکبث» کورزل نیز، تبدیل به یکی از جولانگاههای دیگر هنر این دو بازیگر درجه یک هالیوود شود. فارغ از این که هر دوی آنها در قدم به قدمِ پیش بردن داستان و ثانیه به ثانیهی لحظات پردازش شخصیتها، خود را در اوج نمایش دادهاند، آن نقطهای از فیلم که دیگر این هنرآفرینیها را به نهایت شدت و جذابیت خود میرساند جایی نیست جز آنجایی که این دو، در خوانش نوین کورزل و لزلی(نویسندگان فیلمنامه) گرفتار میشوند. نقطهای که در آن، کورزل نگاه تازهاش به سینماییسازی یک نمایشنامهی ادبی بزرگ را خیلی خوب تصویر میکند و فریاد میزند که که اگر در سالن نمایش، بلند گفتن سخنان برآمده از ذهن مشوش یک مرد، جلوهای هنرمندانه از مفهومرسانی به مخاطب است، در دنیای سینما میتوان با یک نگاه نافذ و یک سکانس کاملا ساکت، دنیایی از معنا و مفهوم را تقدیم مخاطب کرد. اینجا، همان نقطهای است که هنر ناب قاببندی و تصویرسازیهای سینمایی جاستین کورزل، با تواناییهای بیپایان سینمایی مایکل فاسبندر و قابلیت عجیب ماریون کوتیار برای غرق شدن در نقشهایش مخلوط میشود و معجونی لایق بارها نوشیدن یعنی «مکبث» را به همان گونهای که توصیفاش میکنیم، پدید میآورد.
«مکبث» را میتوان یکی از برترین آثار اقتباسی دیدهشده در سالهای اخیر دانست. فیلمی خوشساخت و لایق توجه که هم به نوشتههای فراموش نشدنی شکسپیر وفادار است و هم به اندازهی کافی تازگی و جذابیتهای متفاوت را یدک میکشد. فیلم، اثری ساخته و پرداخته شده برای مخاطبان حقیقی سینما است و به احتمال زیاد، به مذاق آنهایی که هنرهای نمایشی را در سطحی جدیتر دنبال میکنند خوش نمیآید. فارغ از آن، فیلم برای هر بینندهای خلق نشده و به قدری سنگین و پرمفهوم و خاص است که به احتمال زیاد فقط برای مخاطب اصلی و هدفاش، ارزش لازم را پیدا میکند. اگر جزو آن دسته افرادی هستید که سینما را فقط به هدف دیدن اکشنهای بلاکباستر دیوانهوار دنبال میکنند یا حداقل آثاری را میخواهند که سبکگرا باشند و بر طبق اصول سینمایی تعیینشده پیش بروند، تماشای «مکبث» برایتان کوچکترین جذابیتی ندارد. اما اگر عضو آن گروهی هستید که سینما را برای تجربههای جدید، دریافت مفاهیمی متفاوت، فرو رفتن در عمق تصویربرداریهای ناب و در سطحی فراتر از همهی اینها، غرق شدن در داستانی خارقالعاده میخواهند، تماشای «مکبث» باید یکی از اهداف زود هنگامتان باشد.
تهیه شده در زومجی