موشکافی اولین تریلر فصل ۶ سریال «بازی تاج و تخت»
انگار از آخرین صحنهی آخرین اپیزودِ فصل پنجم «بازی تاج و تخت» که مصادف با آخرینِ نگاهمان به بدن بیحرکتِ جان اسنوی خونین که درحال کشیدن نفسهای آخرینش بود، سالها گذشته است؛ سالهایی سرشار از بیم و امید. نگرانی و آرزو. حالا «بازی تاج و تخت» با یک تریلر کاملا جدید دیگر از فصل ششم بازگشته؛ تریلری استثنایی که از شدت احساسهای سرکوبشده قلب طرفداران را تکان میدهد. درحالی که کمتر از یک ماه و نیم دیگر به آغاز پخش فصل ششم مانده، با این تریلر رسما قطار هایپ و هیجان طرفداران پرسرعتتر از گذشته ایستگاه را ترک کرده است. مخصوصا وقتی چنین تریلری با نمایی از بدن بیجانِ جان اسنو بر روی برفها شروع شود و یک ترانهی غمگین که از بازی بد روزگار میخواند نیز روی آن پخش شود (واقعا شانس بیاریم تا شروع فصل ۶ سکته نزنیم!). طبیعتا چنین تریلری موردکالبدشکافی بیرحمانهی طرفداران قرار خواهد گرفت تا شاید برای هزاران سوالی که داریم، جوابی پیدا کنیم. آیا آریا دوباره میبیند؟ آیا استنیس واقعا مُرده است؟ آیا سانسا در جنگلهای سرد شمال دوام میآورد؟ آیا فلشبکی به دوران زندگانی ند استارک میزنیم؟ آیا هودور کلمهی جدیدی برای گفتن یاد میگیرد؟ کسی ریکان را به یاد دارد؟ مشخصا، این تریلر نمیتواند به تمام این سوالات جواب دهد یا تمام کاراکترهای قدیم و جدید را نشان دهد. اما خدا را شکر که نمیتواند! چون همین الانش این تریلر کوتاه به حدی پُر از تصاویرِ هیجانانگیز است که هرلحظه امکان انفجارش میرود! پس، کمربندهایتان را به مقصد وستروس و فراتر از آن ببندید!
ترانهی «بازی شیطانی» (Wicked Game) درحال پخش شدن است و ما بر روی جنازهی جان اسنو فرود میآییم. «دنیا شعلهور بود و کسی به جز تو نمیتونست منو نجات بده». تدوینگرانِ اچبیاُ بلد هستند چگونه زخمهای کهنه را پاره کنند و رویشان نمک و فلفل بپاشند. این تصویر یکی از معروفترین تصاویر سریال است که اقیانوسی از شایعهها و تئوریها را به همراه داشته است و طرفداران نزدیک به یک سال است که آن را از زوایای مختلف بررسی میکنند. اما نه تنها از سوخت و ظرفیت احساسی آن کاسته نمیشود، بلکه هردفعه بدتر از قبلی میسوزاند و همچنین برای اینکه یکبار دیگر مرگِ جان تایید شود، صدای داووس سیوورث را میشنویم که بر روی تصویر میگوید: «اون مرده». لحظات دردناکی است، اما بیایید امیدوار باشیم پایان خوشی در انتظار جان اسنو است. باید باشه، مگه نه؟
کشتی جیمی که جنازهی میرسلا را از دورن به قدمگاه پادشاه میآورد.
«ما تنها کسایی هستیم که اهمیت دارن. تموم چیزایی که ازمون گرفتیم را پس میگیریم و حتی بیشتر». فکر نمیکنم دیگر رابطهی عاشقانهای بین جیمی و سرسی وجود داشته باشد، اما از این خوشحالم که جیمی بدجوری عصبانی و مصمم به نظر میرسد. شاید بگویید جیمی به خاطر عشقش به سرسی دارد او را با این حرفها آرام میکند که شاید این هم جزیی از انگیزهاش باشد، اما مسئله این است که تعداد زیادی از اعضای خانوادهشان کشته شده و از لحن جیمی هم مشخص است که او نمیخواهد همین تعدادی که مانده را هم از دست بدهد. راستی، خوشبختانه با بازگشت جیمی به قدمگاه پادشاه باید انتظار از سر گیری رفاقت او و بران را هم داشته باشیم.
«وقتی یه شیر رو آتیش بزنی، با یه شیر شعلهور روبهرو میشی». نه، این نقلقولی از شخصیتها نیست. فقط همینطوری با دیدن سروظاهر سرسی به ذهنم خطور کرد. سرسی یکی از تنها کاراکترهای سریال است که احساساتی که در درونش شعلهور است را لو نمیدهد تا بهانهای دست دشمنانش ندهد و ضعفهایش را رو نکند. یکی از زیباییهای سرسی همین است؛ اینکه مثلا با تماشای این تصویر نمیتوانید تشخیص دهید آیا او در درونش درحال جیغ زدن است یا برای منفجر شدن آماده میشود. از موهای بلندش مشخص است که مدتی از پیادهروی شرمساریاش در خیابانهای قدمگاه پادشاه گذشته است و او کمی حالش بهتر شده. اما این صحنه به احتمال زیاد مربوط به لنگر انداختن کشتی جیمی میشود. پس، اگرچه او از دیدن جیمی خوشحال است، اما جیمی قرار است به او خبر بدهد که یکی دیگر از بچههایش کشته شده و او را رسما به درون ورطهی افسردگی و تفکر به انتقام بیندازد. با توجه به دلگرمیهای جیمی به نظر میرسد این فصل پیرامونِ انتقام این دوقلوهای افسانهای میچرخد و از قرار معلوم با وجود تایرلها، مارتلها، تیریون، گنجشک اعظم و راهبههایش فهرست آدمهای سرسی شلوغتر از رقیبش، آریا است. شاید حتی بتوان جیمی را هم به این لیست اضافه کرد. چون شگفتزده نمیشوم اگر سرسی به اندازهی بقیه از جیمی هم به خاطر عدم حضور و شکستهای متوالیاش متنفر نباشد.
هورا... سِر داووس قویتر از همیشه برگشته است. قبلا در مقالهای جداگانه گفته بودم که داووس یکی از شخصیتهای دستکمگرفتهشدهی سریال است که هرلحظه ممکن است به جلوترین جبههی داستان منتقل شود. با توجه به اینکه در این تریلر تمرکز زیادی بر روی او است، این سوال مطرح میشود که آیا در نبود جان اسنو و استنیس، جای خالی قهرمان شرافتمند و یکی از معدود انسانهای مشکلدار اما مردمی داستان با شوالیهی پیاز پر میشود یا نه؟ خب، اینطور که مشخص است بعد از این تریلر ارزش سهام داووس بدجوری بالا رفته است. و حتی باعث شده تا آرزو کنیم داووس با لانگکلو انتقام الیسر تورن و نگهبانان خیانتکارِ شب را نیز بگیرد. در این نما اما او یا درحال سوگواری برای استینس است یا در محلی که شیرین سوزانده شده، ایستاده است.
بالاخره نمردیم و رمزی را بهتزده دیدیم. شاید تنها چیزی که رمزی بولتون را میترساند، ناامیدی پدرش از او است. با توجه به اینکه سانسا و ریک او را در پایان فصل قبل پیچاندند، آنها مهمترین چیزی که برای قانونی کردن فرمانرواییشان بر شمال داشتند را از دست دادند و حالا رمزی باید با نگاههای خیرهی روس روبهرو شود. اما راستش را بخواهید خیلی زود متوجه میشویم که نباید از رودست خوردن رمزی خوشحال میشدیم. چون وقتی رمزی به حالتِ «سوپر اولترا دیوانه»اش سوییچ کند، ریک و سانسا باید با سرعت از شعاع صد کیلومتری رمزی دور شوند. اما انصافا همیشه دیدن ضدحال خوردن رمزی قند توی دل آدم آب میکند!
تقریبا در هر فصل «بازی تاج و تخت» یکی-دوتا جنگ خونین و بزرگ داریم و این نما به یکی از جنگهایی که در فصل پیشرو خواهیم دید، اشاره میکند. از روی نحوهی به صلیب کشیده شدنِ این قربانی مشخص است که پوستِ او در ابتدا توسط بولتونها قشنگ کنده شده و سپس به آتش کشیده شده است. پوست کندن که در فرهنگ بولتونها وجود دارد، اما سوالی که مطرح میشود، این است که چرا آنها او را به آتش هم کشیدهاند؟ آیا این حرکتی برای بیاحترامی بیشتر به قربانی است؟ آیا او استینس است یا یک سرباز معمولی؟ راستی، در ادامهی تریلر با سرنخهایی روبهرو میشویم که نشان میدهد کسانی که در آنسوی جبههی جنگ علیه بولتونها قرار دارند، وحشیها هستند.
«پیروزی بزرگی که تو شعلهها دیدم. تمومش دروغ بود». خوشم میآید که تریلر طوری تدوین شده که بعد از تصویری از آتش به صورت افسردهی ملیساندرا کات میزنیم. در «بازی تاج و تخت» هرچهقدر هم قوی باشید، به سادگی نمیتوانید به اهدافتان برسید. ملیساندرا تمام فصلهای گذشته را در اوجِ اطمینان به قدرتها و پیشبینیهایش که به پیروزی استنیس اشاره میکردند، سپری کرد. او اکنون باید با چیز دیگری درگیر شود: شک و تردید و عدم اعتماد به نفس (حالا که لازمش داریم، ناز میکنه!). او دیده که پروردگارش به لطف او در جنگ شکست خورده و کشته شده است و اکنون در ناکجا آبادی سرد گرفتار شده و فرد دیگری را برای اغوا کردن ندارد. قدم بعدی جادوگر سرخ چه خواهد بود؟ اما خب، هنوز ما امید داریم که استینس زنده باشد؟ هرچند شکست ملیساندرا در ماموریتش به معنای زیر سوال بردن عرفانِ اثباتشدهاش نیست. یادمان نرود که همین ملیساندرا بود که یک سایهی قاتل را به دنیا آورد. پس، نباید به این راحتیها قابلیتهای جادویی او را زیر سوال ببریم.
دنریس شاید در پایان فصل پنجم توسط جنگجوهای وحشی و عصبانی دوتراگی اسیر شده باشد و دروگون نیز او را رها کرده باشد، اما دنی همیشه میتواند روی وفاداری جورا مورمونت حساب باز کند. کسی که اگرچه سرنخ چندانی از محل احتمالی دنی ندارد، اما همراه با داریو ناهاریس راهی دشت و بیابانهای اسوس شده است. خوشبختانه اما ظاهرا او بهطرز معجزهآسایی همان سوزن دوستداشتنی را در کاهدان لعنتی پیدا کرده است. جورا حلقهی دنی را در دست دارد و به احتمال فراوان او از اینجا به بعد فقط باید ردپای عظیم گلهی دوتراکیها را دنبال کند. راستی، جورا با توجه به کسی که در پروسهی زامبی شدن به سر میبرد، حالوروز خوبی دارد. ظاهرا در رابطه با او قرار است با همان داستان رومانتیک کهنی روبهرو شویم قهرمان، معشوقهاش را قبل از تبدیل شدن به یک زامبی سنگیِ ترسناک نجات میدهد!
به نظر میرسد در مرام و مسلکِ دوتکراکیها حتی اگر همسر یکی از کالهای بزرگ سابقِ آنها هم باشید، فرقی به حالتان نمیکند. زندانی، زندانی است و خبری از ویآیپی و از اینجور پذیراییهای ویژه نیست. اما خوشحالم که میبینیم دنی بعد از مدتها دوباره به خانهی اولش بازگشته و به جای بالانشینی در کاخهای میرین، مجبور است سنگ و کلوخ و خاک را در بین انگشتهایش حس کند. این یکی از شترهای آشنای «بازی تاج و تخت» که جلوی در همهی کاراکترهای اصلی مینشیند و خوب و بد و قهرمان و شرور هم نمیشناسد. همیشه به محض اینکه کاراکترهای اصلی به سوی قدرت و موقعیت بهتری خیز برمیدارند، اتفاقی شوم و غیرمنتظره تمام کاسه و کوزههایش را به هم میریزد. بعد از جان اسنو و آریا، حالا نوبت دنی است.
اگرچه تاکنون دوتراکیها را به عنوان گروهی از عشایر چادرنشینِ دنیای «نغمه» میپنداشتیم، اما این دریای عظیم آدمها نشان میدهد که آنها نژاد بزرگتر و مهمتر از آن چیزی هستند که فکرش را میکردیم. این مجسمههای مبهوتکنندهی اسب، ورودی پایتخت آنها، واس دوتراک است. جایی که در فصل اول خیلی دربارهاش شنیده بودیم. اصولا زنان کالهای دوتراکی پس از بیوه شدن باید به واس دوتراک آمده و بقیهی زندگیشان را آنجا سپری کنند. اما اگر یادتان باشد دنی بعد از به دنیا آوردن اژدهایانش و به کمک جورا توانست از این سنت جاخالی دهد. اما سرنوشت به او رسیده است. پس، دنی هرچه زودتر باید دست به کار شود، وگرنه باید تا وقتی که موهایش مثل دندانهایش سفید شد، همینجا ماندنی شود. این درحالی است که عزلِ دنی از تمام قدرتهایش و تبدیل شدن موقتیاش به یک زن عادی میتواند به معنی باشد که کمتر شاهد سیاستبازیهای آشنای فصل گذشته خواهیم بود و داستان او وارد مسیر تازهای میشود. راستی، دنی به احتمال زیاد با عجوزهها و پیرزنها و بیوههای قدیمی دوتراکی همراه خواهد شد. سوال این است که او ممکن است چه چیزهایی از دانش آنها از گذشته بفهمد؟ همچنین در نمای گذرای در ادامهی تریلر میبینیم که ظاهرا در این فصل خبری از جنگهای دوتراکیها نیز خواهد بود که خب، خبر خیلی خوبی است...
«ما میتونیم با هم متحد بشیم و یه امپراتوری رو سرنگون کنیم». گنجشک اعظم ارتش حرفهای و مجهزی را برای اجرای اهداف ندارد. تنها پشتیبانی او به دنبالکنندگانِ متکبر، از خود راضی و روانی مذهب هفت و همچنین مردم عادی دنیا خلاصه میشود؛ رعیتهایی که به نظر میرسد با توجه به وضعیت بد سرزمین، بیشتر از قبل به جنبش او خواهد پیوست. در این میان، شباهتهایی که بین جنبش گنجشک اعظم و دنی وجود دارد نیز جالب است. هردو نفر میخواهند با بهدست آوردن رای رعیتها به پیروزی برسند. در نمای بالا اما به نظر میرسد ارتشی که پایین پلههای سپت بیلور ایستادهاند متعلق به هایگاردن هستند و برای آزادی مارجری آمدهاند. سوالی که مطرح میشود، این است که گنجشک اعظم دقیقا چگونه میخواهد با چهارتا راهبِ نینجا جلوی این ارتش را بگیرد؟
خاندان گریجوری رسما تبدیل به بازیگر جدیدی در بازی تاج و تختِ وستروس و فراتر از آن خواهد شد. در نمای دوم یورون گریجوری معروف به «چشم کلاغ» را میبینیم؛ یکی از جنگجویانِ دریایی شجاع گریجویها که نقش مهمی را در فصل جدید برعهده خواهد داشت. تنها نکتهی جالب نسخهی تلویزیونی او، این است که برخلاف کتاب، هر دو چشمش سالم است. این درحالی است که با توجه به نماهای گذرایی که در طول تریلر از کشتیهایی در طوفان و رگبار باران میبینیم، به نظر میرسد گریجویها درحال ترک کردن جزایرشان برای حمله به نقاط دیگر وستروس هستند. در این اوضاع قمر در عقربِ دنیا، فقط یک گروه وایکینگ کم داشتیم!
در تصاویری که قبلا از فصل ششم منتشر شد، سانسا را گمشده در میان جنگلهای شمال دیدیم. اما با توجه با لباس خزداری که در این تصویر به تن دارد، به نظر میرسد او همپیمانان جدیدی را جذب کرده است. در همین حین، صدای تیریون به گوش میرسد که میگوید: «تو حالا تو یه بازی بزرگی. و بازیهای بزرگ منو وحشتزده میکنن». بله، سانسا هم دیر یا زود باید مهرههایش را بر روی صفحهی شطرنج دنیا به حرکت در بیاورد.
تلاش کوتولهی ما برای مبارزه با خطراتی که میرین را تهدید میکنند با کمک دو اخته (وریس و کرم خاکستری) و یک خدمتکار (میساندی) جالب خواهد شد. اگرچه فقط یک نما در این تریلر به او اخصاص داده شده، اما حداقل با نمای هیجانانگیزی طرف هستیم. تیریون با توجه به دری که در ارتفاع قرار دارد، درحال پایین رفتن از پلههای سیاهچالی-چیزی است. از همین رو، به نظر میرسد او قصد دارد سری به اژدهایانِ زنجیرشدهی دنی بزند. آیا تیریون با استفاده از اژدهایان نقشهای برای بازگرداندن دنی یا نجات شهر در سر دارد یا چیزی دیگری؟
آیا وحشیترین حیوانِ دنی دارد برای نجات مادرش از دست دوتراکیها خیز برمیدارد؟ یا این یکی از دیگر اژدهایانش است که برای پیدا کردن مادرش توسط تیریون آزاد شده؟ هرچه هست، احتمالا باید انتظار خورده شدنِ چند سوار دوتراکی و اسبهایشان را توسط یک مارمولکِ غولپیکر داشته باشیم.
باعث افتخار من است که جایزهی خفنترین جملهی تریلر را به سرسی تقدیم کنم! در یکی از طرفدارکُشترین صحنهی تریلر، سرسی با معشوقهی سابقش مواجه میشود. لنس این اشتباه را مرتکب میشود و به سرسی دستور میدهد که یا کنار برود یا با خشونت روبهرو شود. اما این سرسی دیگر سرد و گرم روزگار را چشیده است و البته یک غول بیشاخودمِ هم کنار دستش دارد. اگرچه سرسی هزارجور پدرسوختهبازی درآورده است، اما نمیتوان با شنیدن جواب ساده اما زیبای او برای سلامتیاش هورا نکشید. از قرار معلوم این سرسی با آن زنی که قبلا با دسیسهچینی و کولیبازی برنده میشد، فرق کرده است. حالا او به لطف بلایی که گنجشک اعظم سرش آورد و زامبی دستآموزش، به اژدهای درونش فرصت نفس کشیدن داده است.
ظاهرا ریک و سانسا درحال فرار گیر سربازان بولتونی میافتند. اما در نمایی که بعدا از بریین در همان حالوهوای سرد جنگلی میبینیم، او سر بزنگاه جلوی دستگیری دوبارهی آنها را میگیرد. پس، میتوان انتظار داشت که بریین به بادیگارد و مشاور اختصاصی سانسا تبدیل شده باشد. چه کسی بهتر از بریین برای سرسختکردنِ سانسا و نشان دادن راه و روش شمشیربازی به او وجود دارد. راستی، چه خبر از پاد؟ دلم براش تنگ شده.
خب، اگر تاکنون فکر میکردید دیدن جنازهی جان اسنو بر روی برف دردناک بود، اینجا را داشته باشید: در نماهایی سریع میبینیم که ظاهرا الیسر تورن و برخی از اعضای نگهبانان شب بهطرز وحشیانهای درحال شکستن دری هستند. پشت در جنازهی جان اسنو نگهداری میشود و آنها میخواهند آن را آتش بزنند. شاید نگهبانانِ احمق شب خطر وایتواکرها را جدی نگرفته باشند، اما آنها میدانند کسانی که در شمال میمیرند، برمیگردند. پس، اگر فکر میکردید بدبختیهای جان اسنوی بیچاره بعد از مردن تمام میشود و مارتین دست از سر او برمیدارد، اشتباه میکنید! اگر بدن جان بسوزد، دیگر امیدی به حقیقت پیوستن تئوریهای ما نیز نخواهد بود. پس، نویسندگان بد جایی را هدف گرفتهاند!
چیزی در صورت این بچه فریاد میزند که «من هم قراره به زودی سلاخی بشم» و اگر اینگونه شود و آخرین بچهی لنیستری هم به باد فنا برود، یکی باید پیدا شود و جلوی انفجار سرسی را بگیرد. هرچند با توجه به نحوهی تدوین تریلر که فرزند را در مقابل مادر به تصویر میکشد، شاید باید انتظار فاصله افتادن بین این دو را داشته باشیم و فقط کافی است تامن هم مثل جافری متوجهی قدرتهایش شود تا خدا به ما کمک کند!
فصل پیش داستان آریا بیشتر به سرک کشیدن به تالارهای خانهی سیاه و سفید و شستن جنازهها خلاصه میشد. اما او ظاهرا در فصل جدید حسابی مورد تربیتِ مردان بیچهره قرار خواهد کرد. با وجود نابیناییاش، هم آموزشهایش سختتر خواهد بود، هم تنهاییاش شدیدتر خواهد شد و هم سیلی محکمی که میخورد، دردناکتر خواهد بود...
درحالی دنیا در حال فرو ریختن به درون جهنم است، همیشه میتوانید به یکی از معماران این جهنم یعنی لیتلفینگر تکیه کنید. در این نما او را در فضای شمال میبینیم و شاید این به این معنا باشد که او برای دیدار با سانسا به شمال آمده است. باید دید سانسا چگونه به کاری که پیتر با او کرد، واکنش نشان میدهد و همچنین هیجانزدهام تا ببینم حرکت فریبندهی بعدی لیتل فیلنگر چه خواهد بود.
نماهای گذرا و کمی از مارجری میبینیم، اما همانها برای یادآوری اینکه او هنوز در زندان گنجشک اعظم گرفتار است، کافی هستند. نکتهی جالب ماجرا اما این است که به نظر میرسد مارجری بیگناه است و سرسی نه. پس، شاید یکی از پیچشهای این فصل این باشد که سرسی قسر در برود و مارجری محکامه شود.
تریلر پر از نماهایی است که نشان میدهد نبردهایی که در طول سریال دیدهایم، با وجود ارتشهای بیشتری که در این فصل به یکدیگر برخورد خواهند کرد، تشدید خواهند شد. همانطور که بالاتر گفتم با توجه به پرچمهای مرد پوستکنده و مردانی با ریشهایی بلند، باید انتظار جنگی بین بولتونها و وحشیها را داشته باشیم. سوال این است که دقیقا چه اتفاقی افتاده که وحشیها را برای نبرد با بولتونها راضی کرده است؟ آیا آنها بدون نیروهای استنیس برای پیشتیبانی، شانسی برای پیروزی دارند؟ یا شاید همپیمانانِ استارکها با وحشیها همراه شدهاند؟ زمان همهچیز را مشخص میکند.
بله، جان کماکان مرده است و رنگ و رویش مثل گچ، سفید شده. اگرچه در این صحنه به نظر میرسد ملیساندرا درحال آماده کردن مقدمات احیای جان است، اما در واقع اینطور نیست. به احتمال بسیار زیاد کیت هرینگتون باید در اکثر زمان فصل چهارم خودش را به مردن بزند تا اینکه اتفاقی بیفتد یا در لحظهی آخر فاش شود که امیدی برای بازگرداندنِ او هست. اما داووس و ملیساندرا بهتر است هرچه زودتر دست به کار شوند. چون جان هرلحظه درحال پوسیدهتر شدن است و این برای احیای او انرژی بیشتری میطلبد.
شاید چیزی در این نما وجود نداشته باشد که سرنخ مستحکمی دربارهی این پارکوربازِ قرون وسطایی به ما بدهد. اما با توجه به خبری که چندی پیش دربارهی فیلمبرداری این صحنه درز کرده بود، میدانیم که او بدلکار آریا است.
جایزهی مرموزترین نمای کل تریلر به این تصاویر تقدیم میشود. با توجه به نشان اژدهای سهسر روی سینهی آن سربازان و مردی که خیلی به ند استارک شبیه است، احتمال میرود این نما مربوط به همان فلشبک موردانتظارِ طرفداران به «برج لذت» باشد. اگر چنین چیزی درست باشد، هم با درگیری ند استارکِ جوان و گروهش با آرتور دِین و سربازانش مواجه خواهیم شد و هم بالاخره میفهمیم چه حرفهایی بین ند و خواهرش لیانا رد و بدل شده بود.
مگر میشود یک تریلر تمام جایزههای ممکن را بهدست بیاورد. بعد از بهترین جمله و مرموزترین صحنه، به خوفترین نمای تریلر میرسیم. ظاهرا برن بعد از آموزشهای کلاغ سهچشم قرار است به یکی از معدود بازیگران جادویی بازی بزرگ سرنوشت دنیای «نغمه» تبدیل شود. اگرچه در ابتدا به نظر میرسد تریلر رویارویی خوفناکِ شاه شب و برن را لو داده است، اما این در واقع یکی از همان رویاهای آموزشی کلاغ سهچشم است که مثل یک هدست واقعیت مجازی پیشرفته عمل میکند. برن روی پای خودش ایستاده و درحالی که از بیدار شدن در جایی دیگر وحشت کرده برمیگردد و چیزی وحشتناکتر را در پشت سرش میبیند: جناب خدایگان شاه شب و یارانش! از قرار معلوم قدرت وارگ و «سبزبینی» برن به جایی رسیده که او میتواند تجربهی خارج از بدن داشته باشد. مسئله این است که من فکر نمیکنم وایتواکرها موجوداتی شیطانی هستند. اینطوری به نظر میرسد که یکی دارد رابطهی انسانها و آدرها را شکرآب میکند. پس، باید دید آیا برن بخشی از مشکل خواهد بود یا بخشی از یافتن راهحلی برای رسیدن به صلح. هرچه هست، خوشبختانه باید انتظار فاش شدن رازهای بیشتری را از گذشته و آیندهی وستروس داشته باشیم.
حتما میدانید که سازندگان علاقهی فراوانی دارند که روی مردن جان اسنو تاکید کنند. پس، لحظاتِ پایانی تریلر نیز بهطرز قابلانتظاری به یک تصویر دیگر از بدن بیجان او اختصاص داده شده است. اما این بار در حرکتی که جیغ و هورای طرفداران را به همراه دارد، سِر داووس لانگکلوی جان را برای محافظت از او برمیدارد و با لحنی خالی از شاخوشانهکشی نگهبانان شب را به عقبنشینی دعوت میکند. این درحالی است که ما گوست را در گوشهی تصویر که بالای سر جان گز کرده نیز میبینیم و همین کافی است تا نظریهپردازان مثل مور و ملخ روی سر این لحظه خراب شود. یکی از تئوریهای احیای جان اسنو به وارگ کردن او به درون گوست صحبت میکند، اگرچه برخلاف کتابها که بهطرز نامحسوسی به این موضوع اشاره میکنند، سریال برای چنین چیزی مقدمهچینی نکرده است و به همین دلیل برخی از طرفداران به حقیقت پیوستن این تئوری در سریال را دور از ذهن میدانند. اما من فکر میکنم ذهن جان اسنو در این صحنه در گوست به سر میبرد و او از طریق چشمان دایروولفش نظارهگر این صحنه است.
خب، شما دربارهی این تریلر چه فکر کردید؟
تهیه شده در زومجی
نظرات