تمام سوالاتی که فصل ششم سریال Game of Thrones باید پاسخ دهد!

بگذارید قبل از هر چیز بزرگ‌ترین سوال این روزهای سریال را از سر راه برداریم. فکر می‌کنم همه‌ی ما دیگر قبول داریم که جان اسنو صدرصد/مطمئنا/حتما مُرده تشریف دارند. مگر اینکه تمام کسانی که روی سریال کار می‌کنند تاکنون به ما دروغ می‌گفتند یا چیزی که در تریلر سریال دیدیم خالی‌بندی بوده است که مطمئنا این‌طور نیست. پس، سوال اصلی این است که حالا که جان اسنو مُرده است، او توسط راه‌ و روش‌های جادویی و دیگری که می‌دانیم برمی‌گردد یا نه؟ چون می‌دانید بزرگ‌ترین وحشت ما چیست؟ این است که نکند ماجرای احیای جان اسنو به فصل هفتم موکول شود. اگر این اتفاق بیفتد خدا به سازندگان رحم کند! پس، اولین جوابی که ما می‌خواهیم روشن شدن تکلیف قهرمانِ تنهایمان است!

طبق یکی از مشهورترین تئوری‌های طرفداران، ممکن است یکی از مهم‌ترین اتفاقات «بازی تاج و تخت» سال‌ها قبل از شروع سریال رخ داده باشد. اتفاقی که می‌توانید به‌طور مفصل در اینجا درباره‌ی آن اطلاع پیدا کنید، اما به‌طور خلاصه مربوط به گروگانگیری لیانا استارک به دست ریگار تارگرین است که باعث آغاز شورش و سرنگونی سلسله‌ی فرمانروایی تارگرین‌ها توسط رابرت برایتون می‌شود. ریگار لیانا را در مکانی به اسم برج لذت رها کرد. جایی که ند استارک خواهرش را در لحظه‌ی مرگش پیدا کرد و از او خواست تا به او قول بدهد. سوال این است که آن قول چه بود؟ آیا همان‌طور که ما باور داریم لیانا مادر واقعی جان است، یا قضیه چیز دیگری است؟ نمی‌دانم سازندگان از طریق فلش‌بک می‌خواهند به این واقعه اشاره کنند یا سبزبینیِ برن. من حالیم نیست! جواب این سوال رو می‌خوام!

ما ‌به‌طوری که ردخور ندارد باور داریم که «برج لذت» تنها واقعه‌ی سوال‌برانگیز تاریخ وستروس نیست که برن آن را با قدرت‌های جدیدی که به دست می‌آورد، کشف می‌کند. او این روزها دارد در کانون فرهنگی آموزش کلاغ‌ سه‌ چشم (قلم‌چی!) درس می‌خواند و در نتیجه نه تنها می‌تواند به گذشته سفر کند، بلکه احتمالا می‌تواند آینده را هم بهتر از هرکسی پیش‌بینی کند. پس سوال‌مان این است که برن با چنین قدرت‌هایی به چه مکان‌ها و چه زمان‌هایی سر می‌زند؟ یک لحظه فکر کنید مثل او می‌توانید چشمانتان را بسته و در زمان حرکت کنید. دوست دارید چه چیزهایی را کشف کنید و از نزدیک ببینید؟ من مثلا خیلی دوست دارم ببینم شاه شب هر روز صبح چگونه با چکش و تیشه صورتش را اصلاح می‌کند! یا رمزی چقدر در حیاط مدرسه کتک می‌خورده! به نظر شما چه رازهای مهم دیگری مثل اینها است که برن می‌تواند از آنها پرده‌برداری کند؟!

در دنیای وستروس ما دو شیپور افسانه‌ای داریم: اولی به «شیپور زمستان» معروف است و گفته می‌شود چنان قدرتی دارد که وقتی دمیده شود «دیوار» تخریب خواهد شد و دومی به شیپور «رام‌کننده‌ی اژدها» معروف است که با آن می‌توان اژدهایان را کنترل کرد. در کتاب این‌طور به نظر می‌رسد که «شیپور زمستان» که در اختیار منس ریدر است توسط ملیساندرا سوزانده می‌شود و شیپور بعدی هم در کتاب در اختیار شخصیتی است که فعلا در سریال معرفی نشده است، اما سر و کله‌اش در فصل ششم پیدا می‌شود که هویتش را فاش نمی‌کنم. اما با پررنگ شدن ماجرای حضور وایت‌واکرها و احتمال خراب شدن دیوار و مسئله‌ی تلاش بقیه برای به کنترل گرفتنِ اژدهایان دنی این شیپورها نقش مهمی در سریال بازی خواهند کرد. اما سوالی که داریم این است که آیا قدرتِ این شیپورها فقط جزیی از افسانه‌های پیرامونشان است یا واقعا وقتی دمیده شوند اتفاق غیرمنتظره‌ای می‌افتد؟ بالاخره طبق قانون اسلحه‌ی چخوف: «وقتی شما یک شیپور کنترل‌کننده‌ی اژدها در پرده‌ی اول معرفی کنید، یکی باید در پرده‌ی آخر از آن استفاده کرده و از چندتا اژدها سواری بگیرد» (با دخل و تصرف!).

در مقاله‌ای که درباره‌ی ویژگی‌های مهم فصل ششم تهیه کرده بودم، الدتاون را در رده‌ی هشتم قرار دادم و گفتم که الدتاون به عنوان مرکز علم و دانش و پرورشِ استادانِ وستروس پتانسیل بالایی در گسترش خط‌های داستانی جادویی و پرداختن به اتفاقات فراطبیعی دنیا دارد. در حال حاضر سم و گیلی سوار بر کشتی به آنجا می‌روند. به امید اینکه سم بتواند در سیتادل به یک استاد تمام‌ عیار تبدیل شود و البته چیزهای جدیدی از نقاط ضعف وایت‌واکرها و حقایق مربوط به آنها به‌ دست بیاورد. از آنجایی که تاریخ دنیاهای قرون وسطایی همیشه با اما و اگرها و شک‌ و تردیدهای بسیاری همراه است و از آنجایی که به راحتی نمی‌توان فرق افسانه و حقیقت را کشف کرد، حضور سم در الدتاون می‌تواند در این زمینه به روشن کردن حقایق کمک فراوانی کند. اما سوال این است که سم در الدتاون چه اطلاعاتی به‌دست می‌آورد؟ الدتاون مرکز بایگانی و نگهداری برخی از مهم‌ترین اطلاعات بزرگ تاریخ وستروس است. پس، این شهر تقریبا می‌تواند جواب محکمی برای اکثر سوالات ما داشته باشد. بماند که طبق برخی تئوری‌ها استادان بزرگ سیتادل از توطئه‌گران اصلی بعضی از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ وستروس هستند و شاید سم بتواند با استفاده حس کاراگاهی‌اش و مخفیانه وارد شدن به کتابخانه‌های قدیمی، از اتفاقات زیادی پرده‌برداری کند.

جورا مورمونت در مسیر انتقال زندانی‌اش، تیریون به دنریس به امید بخشیده شدن، از روی شانس فوق‌العاده‌اش مبتلا به بیماری طاعون‌ مانندی به اسم «گری‌اسکیل» شد. بیماری‌ای که به مرور زمان در بدن فرد رشد کرده و او را در حد یک زامبی خطرناک دیوانه می‌کند. گری‌اسکیل همچنین اگرچه به‌شدت مسری است، اما جورا در فصل پیش نشان داد که مشکلی در بدبخت کردن بقیه ندارد و به همین دلیل به راحتی در بازی‌های گلادیاتوری میرین شرکت کرد یا وارد کاخ دنریس شد. حالا سوال این است که بی‌احتیاطی جورا باعث شده این بیماری به فرد یا افراد دیگری هم سرایت کند؟

جالب است بدانید از شروع سریال تاکنون بولتون‌ها بیشتر از استارک‌ها بر شمال فرمانروایی کرده‌اند. اما این‌طور که از فرار سانسا استارک، نگاه ناامیدانه‌ی روس بولتون به رمزی و جنگی که بین بولتون‌ها و وحشی‌ها در می‌گیرد به نظر می‌رسد، یکی از خبیث‌ترین خاندان‌های سریال حداقل فعلا نمی‌تواند شب راحت سرش را روی بالش بگذارد. اینکه قهرمانان داستان به سادگی آنتاگونیست‌‌ها را شکست دهند، حداقل در دنیای «نغمه» غیرممکن است. اما بالاخره باید باز دوباره شاهد بازگشت استارک‌ها به وینترفل باشیم. پس، یکی از سوالاتی که برای دانستنش له‌له می‌زنیم، این است که آیا بالاخره در فصل ششم این اتفاق می‌افتد؟ (من که یه دیگ شعله‌زرد نذر کردم!).

رمزی بولتون آن‌قدر سادیستی و آزاردهنده است که برای همیشه نمی‌تواند خودش را به ما قالب کند، اما سوال این است که اگر نکته‌ی قبلی به حقیقت بپیوندد و بولتون‌ها سقوط کنند، رمزی باید چگونه بمیرد که ارزش تمام زجر و دردهایی که به ما وارد کرده را داشته باشد؟ اما قبل از این باید به این سوال پاسخ دهیم که قاتل او چه کسی خواهد بود؟ در دنیای دیگری به جز «بازی تاج و تخت»، سانسا و تیان بهترین گزینه‌ بودند، اما این سریال هرگز این‌قدر به کسی حال نداده است. ولی اگر قرار باشد کسی را انتخاب کنم، جان اسنو جذاب‌ترین گزینه به نظر می‌رسد. اوووف! فکرش را کنید حرامزاده‌ی وینترفل در جنگ حرامزاده‌ها، رمزی را به عزای خودش بنشاند. اما مشکل این است که در این صورت نمی‌توانیم در پروسه‌ی کشتنِ رمزی خوش بگذارنیم. چون جان اهل شکنجه کردن نیست و یک‌ دفعه کار را تمام می‌کند! عیبی ندارد. فقط جان اسنو هرطوری شده کار را تمام کند، ما از سرگرم‌شدن‌مان می‌گذریم!

ریشه‌ی تمام اتفاقات، جنگ‌ها و کشتارهای پادشاهان و سیاست‌مداران وستروس به یک نفر برمی‌گردد: لیتل‌ فینگر. او در فصل گذشته بالاخره وقتی به فرماندهی ایری انتخاب شد، به مقدار کوچکی از دست‌رنج‌هایش رسید. اما لیتل‌ فینگری که ما می‌بینیم برنامه‌ی بلندمدت‌تری در ذهن دارد. فقط مسئله این است که فعلا نمی‌دانیم هدف او در برپایی هرج‌ و‌ مرج و استفاده از آن برای موفقیت چیست. سوال این است که لیتل‌فینگر درحالی که از وحشی‌گری رمزی خبر داشت، چرا سانسا را به عقد او در آورد؟ آیا او از اعتماد سانسا سوءاستفاده کرده یا این هم جزیی از نقشه‌هایش بوده است؟ طرفداران بدجوری دوست دارند از مرحله‌ی بعدی توطئه‌های استادانه‌ی لیتل‌ فینگر اطلاع پیدا کنند و باید دید آیا در فصل پیش‌رو، سریال روی او زوم می‌کند یا نه؟

سرسی موفق شد خیلی راحت از اسارتِ گنجشک اعظم خلاص شود و حتی با راهبه‌های او نیز در خیابان‌های قدمگاه پادشاه پیاده‌روی کرد! اما ملکه مارجری و برادرش لوراس تایرل هنوز در زندان‌های «یاران مذهب» گرفتار هستند. سرسی از طریق قبول کردن قدم‌ زدن با راهبه‌های گنجشک اعظم آزاد شد، اما آیا مارجری هم چنین کاری را می‌کند؟ مسئله این است که اعتراف کردن به گناهانی که کردی آسان‌تر از این است که الکی خودت را در هچل بزرگ‌تری بیندازی. برخلاف سرسی، به نظر نمی‌رسد اتهامات مارجری حقیقت داشته باشند. پس، سوال این است که آیا مارجری و لوراس بالاخره به ستوه می‌آیند و مجازاتشان را قبول می‌کنند، یا منتظر رسیدن کمک هستند؟

فرمانروایان های‌گاردن مطمئنا اصلا از زندانی شدن دوتا از عزیزدردانه‌هایشان خوشحال نیستند. این در حالی است که ما از آغاز سریال بارها از زبان کاراکترهای مختلف از قدرت توطئه‌چینی و نظامی های‌گاردن شنیده‌ایم. از همین رو، اکنون فرصت این است که این تعریف‌ و‌ تجمیدها شکلی دیداری به خودشان بگیرند و واقعا ببینیم های‌گاردن چند مرده حلاج است! با توجه به برخی از تصاویری که از تریلر دیده‌ایم به نظر می‌رسد تایرل‌ها بالاخره برای آزادی مارجری و لوراس دست به کار می‌شوند. سوال این است که آیا شاهد جنگی بین یاران مذهب و های‌گاردن خواهیم بود؟ و آیا آنها حتی در صورت آزادی مارجری و لوراس از گنجشک اعظم و سرسی انتقام می‌گیرند؟ (چی بشه!)

از فرود دنی با اژدهایانش در سواحلِ وستروس به عنوان یکی از خفن‌ترین کارهایی که می‌تواند فصل ششم را در ذهن‌مان به یادماندنی کند، نام بردیم. اما آیا واقعا یکی از آرزو‌های ما که سال‌ها در انتظارش هستیم نهایتا به حقیقت می‌پیوندد؟ از قرار معلوم ظاهرا به جز این فصل، فقط دو فصل دیگر تا اتمام سریال باقی مانده است. اگرچه دنی در حال حاضر اژدهایانش را از دست داده، شهرش در وضعیت قمر در عقربی به سر می‌برد و او در اسارت دوتراکی‌ها است، اما شاید دنی بتواند تا پایان فصل نه تنها به تخت پادشاهی‌‌اش برگردد، بلکه ارتش عظیم دوتراکی‌ها را نیز با خود همراه کند. پس همه‌چیز امکان‌پذیر است.

کاراکترهای «بازی تاج و تخت» به‌طرز سرگیجه‌آوری زیاد هستند. یعنی اگر کار نویسندگان برای مدتی کوتاهی با یکی از آنها تمام شود، رسما باید او را تا اطلاع بعدی فراموش کنیم. ریکان یکی از آنها است که از فصل سوم تاکنون هیچ اطلاعی از موقعیتش نداریم. ما فقط می‌دانیم که اوشا و دایرووفلش، شگی‌داگ با او هستند. همین باعث شده تا طرفداران شروع به نظریه‌پردازی‌های زیادی کنند. آیا داستان ریکان، یکی از آخرین وارثانِ استارک به پایان رسیده یا نویسندگان برنامه‌ی غافلگیرکننده‌ای برایشان دارند. فصل ششم فرصت فوق‌العاده‌ای است تا سریال به این راز اذیت‌کننده پایان دهد و نشان دهد ریکان در این مدت چه شکلی شده و آیا هنوز مثل بچه‌ها با گرگش بازی می‌کند یا مثل آریا و برن خط داستانی انحصاری خودش را دارد و در حال آماده‌سازی برای بازگشت به وینترفل است؟

اگر فصل اول «بازی تاج و تخت» را از زمان پخش‌اش تاکنون بازبینی نکرده باشید، احتمالا بنجن استارک را فراموش کرده‌اید. بنجن برادر کوچکترِ ند استارک و یکی از رنجرهای نگهبانان شب بود که در یکی از جستجوهایش در آنسوی دیوار ناپدید شد و سریال تاکنون هیچ حرفی درباره‌ی سرنوشت احتمالی او نزده است. بنجن شاید در ظاهر شخصیت بی‌اهمیتی به نظر برسد، اما باورتان نمی‌شود چه تئوری‌ها و داستان‌هایی که درباره‌ی سرنوشت بنجن توسط طرفداران ساخته نشده است. حالا وقتشه تا سریال بالاخره اتفاقاتی که در طول تمام این مدت برای او افتاده است را در یک اپیزود اختصاصی شرح دهد. ببخشید، اشتباهی یکی از آرزوهای محال زندگی‌ام را با صدای بلند گفتم!

وای خدا! تعداد گمشدگانِ «بازی تاج و تخت» آن‌قدر زیاد است که هرکی نداند فکر می‌کند مارتین در جوانی بابای حواس‌‌پرتی بوده و بچه‌هایش را مدام در پارک و فروشگاه گم می‌کرده و حالا این خصوصیتش به داستان‌ نویسی‌هایش نیز سرایت کرده است! جندری حرامزاده‌ی رابرت براتیون است که این روزها از او به عنوان مثال بارز وقتی که نویسندگان یک شخصیت را بی‌خیال می‌شوند، یاد می‌کنند. ما آخرین بار جندری را بعد از کارهایی که ملیساندرا با او انجام داد تنها سوار بر قایق و در حال پارو زدن و دور شدن از درگون‌استون دیدیم. خب، بعد از دو فصل که هیچ خبری از او نشده، خیلی نگران شده‌ایم که چه اتفاقی برای او افتاده است؟ آیا او از دریا جان سالم بدر برده؟ هرچه هست، فصل ششم باید در حد یک صحنه هم که شده، تکلیف جندری را روشن کند.

خب، آریا بعد از مرگ پدرش و از هم فروپاشی خانواده‌اش دربه‌در این شهر و آن خانه بوده است و در مسیر تبدیل شدن به یک آدمکش حرفه‌ای و انتقام‌گیری در حرکت بوده است. مسئله این است که خط داستانی انتقام‌گیری آریا بعد از دو-سه فصل هنوز دنده عوض نکرده است و ما کماکان با دختری طرفیم که در حال یاد گرفتن و آموزش دیدن است. سوال این است که آیا در فصل پیش‌رو بالاخره این مرحله به پایان می‌رسد و شاهد قدم برداشتن دختر ند استارک به سوی هدف اصلی‌اش هستیم یا نه؟ آیا هدفِ آریا در فصل ششم بی‌تغییر باقی می‌ماند یا قاطی‌ شدن با جیگن هگار و کشف راز و رمزهای خانه‌ی سیاه و سفید کاری می‌کند تا داستان آریا به سوی مقصد کاملا متفاوتی دوربرگردان بزند؟

شما دوست دارید کدامیک از سوال‌هایتان در فصل ششم پاسخ داده شود؟

تهیه شده در زومجی