نقد مینی‌ سریال 11.22.63

پنج‌شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۰۸
مطالعه 7 دقیقه
2016-05-112263d
چه کار می‌کردید اگر می‌توانستید یک رویداد بزرگ تاریخی را تغییر دهید؟ مینی‌ سریال 11.22.63 که از روی رمان تحسین‌شده‌ی استیفن کینگ ساخته شده، قهرمانش را در این موقعیت قرار می‌دهد. همراه زومجی و بررسی این سریال باشید.
تبلیغات
2016-05-112263-james-franco-image

اگرچه استیفن کینگ یکی از نویسنده‌های موردعلاقه‌ام است، اما همیشه برای خواندن یک کتاب به‌خصوصش دست‌دست می‌کردم. منظورم همان کتاب عجیب‌و‌غریبی است که به تازگی اقتباسی تلویزیونی از روی آن ساخته شده. عجیب‌ و غریب‌بودن این کتاب از اسمش شروع می‌شود: ۱۱.۲۲.۶۳. اگر کمی حرفه‌ای‌تر با تاریخ آشنا باشید متوجه می‌شوید که این تاریخ به روز ۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ اشاره می‌کند. زمانی که جان اف کندی، سی و پنجمین رییس جمهور ایالات متحده امریکا ترور شد. قبل از اینکه شبکه‌ی تازه‌کار «هولو» خبر ساخت مینی‌سریالی هشت قسمتی از روی این کتاب را بدهد، رغبت نمی‌کردم طرف این کتاب بروم. نمی‌دانم چرا، اما مدتی بعد فهمیدم که این حس فقط به من خلاصه نمی‌شود، بلکه خیلی‌ از طرفداران جدی کینگ این کتابش را جدی نمی‌گرفتند. اما از آنجایی که خواندن کتاب‌های کینگ حس‌و‌حال فوق‌العاده‌ی دیگری نسبت به اقتباس‌هایشان دارد و از آنجایی که اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی آثار کینگ بگیر نگیر دارند و احتمال خراب‌شدنشان بیشتر از موفق شدنشان است، تصمیم گرفتم خواندن ۱۱.۲۲.۶۳ را قبل از دیدن سریال شروع کنم.

2016-05-112263-poster-season-1-hulu-2016

بلافاصله فهمیدم تاکنون در جدی نگرفتن این کتاب عجب اشتباهی می‌کردم. چراکه این کتاب یکی از بهترین رمان‌های کینگ است؛ ترکیب جذابی از داستان‌گویی تاریخی، تریلرهای علمی‌-تخیلی و یک داستان عاشقانه‌ی اولد-اسکول که به یک پایان‌بندی تکان‌دهنده می‌رسد و واقعا نگاه آدم را به اطرافش تغییر می‌دهد. مثل دیگر کارهای کینگ، کتاب دارای المان‌هایی است که اقتباس سینمایی و تلویزیونی از روی آن دیر یا زود داشت، اما سوخت و سوز نداشت. ظاهرا در ابتدا قرار بوده یک فیلم سینمایی دو ساعته از روی این کتاب ساخته شود، اما خوشبختانه جی‌.جی. آبرامز به عنوان یکی از تهیه‌کنندگان اجرایی ۱۱.۲۲.۶۳ بهترین فرمت را انتخاب کرده است: یک مینی‌سریال هشت‌ قسمتی. اتفاقی که باید برای دیگر اقتباس تلویزیونی اخیر کینگ، «زیر گنبد» هم می‌افتاد تا به جای یک سریال الکی طولانی و آبکی، با یک فصلِ سریال کوتاه اما مستحکم روبه‌رو می‌شدیم.

اولین عنصر درگیرکننده‌ی داستان‌های علمی‌-تخیلی ایده و کانسپت ابتدایی‌شان است. مثل همین سریال اخیر شبکه‌ی آمازون، «مردی در قلعه‌ی مرتفع» که به تاریخ جایگزین پیروزی نازی‌ها در جنگ جهانی دوم می‌پرداخت، ایده‌ی داستانی ۱۱.۲۲.۶۳ هم امکان‌ ندارند به سرعت نظرتان را جلب نکند: مثل کتاب، سریال هم در لیسبون، مین زمان حال آغاز می‌شود. جایی که با جیک اپینگ (جیمز فرانکو) معلم مدرسه‌ی ساده‌ای همراه می‌شویم که در حال تمام کردن کارهای طلاقِ ناراحت‌کننده‌اش است. یک روز در حالی که او در یکی از رستوران‌های محلی نزدیک خانه‌اش نشسته و از خوردنِ همبرگرهای ارزان آنجا لذت می‌برد، متوجه‌ی یک تغییر بزرگ می‌شود. صاحب رستوران و رفیقش اَل که تا همین چند دقیقه پیش سالم و سرحال و سلامت به نظر می‌رسید، ناگهان از اتاق پشتی رستوران با حالت درب‌و‌داغان و بیمار و پیر و شکسته‌ای بیرون می‌آید. خیلی زود معلوم می‌شود، اَل در اتاق پشتی رستورانش یک راز بزرگ دارد. چه رازی؟ دروازه‌ای که با عبور از آن شما را به گذشته می‌فرستد.

حالا موضوع جالب‌تر هم می‌شود. مثل همه‌ی داستان‌های سفر در زمانی، این دروازه چندتا قانون دارد. اول اینکه این دروازه دارای یک خروجی مشخص و همیشگی است. یعنی شما همیشه در ساعت ۱۱ و ۱۵ دقیقه‌ی صبحِ روز ۲۱ اکتبر ۱۹۶۰ خارج می‌شوید و اینکه هرکس از آینده برمی‌گردد، تغییراتی که در تاریخ ایجاد کرده، در زمان حال اعمال می‌شود. و همچنین مهم نیست چند روز یا چند سال در گذشته باقی می‌مانید، وقتی به زمان خودتان برگردید فقط دو دقیقه گذشته است. و مثل همیشه «اثر پروانه‌ای» یکی از مهم‌ترین عناصر داستان است. یعنی تغییراتی که در گذشته ایجاد می‌کنید ممکن است به سلسله اتفاقاتِ دور از ذهن و عجیب و غریبی در تاریخ منجر شوند. و مهم‌ترین نکته‌ای که مسافران زمانِ داستان کینگ باید به یاد داشته باشند، این است که «گذشته» اصلا خوشش نمی‌آید کسی مسیرش را تغییر دهد. بنابراین هر کار غیرقابل‌توضیحی که فکرش را بکنید انجام می‌دهد تا عنصر «تغییردهنده» را از بین ببرد. یا به قول اَل: «اگه با گذشته دست به یقه بشی، گذشته هم با تو دست به یقه می‌شه.» خب، نقشه‌ی اَل این است که به‌طرز دیوانه‌واری با گذشته دست به یقه شود. چطوری؟ او می‌خواهد جلوی ترور جان اف. کندی را بگیرد!

2016-05-112263

اَل در آن دو دقیقه‌ای که جیک در حال خوردن همبرگرش بوده، چند سال از عمرش را به تحقیق درباره‌ی قاتل و اتفاقات منتهی به روز ترور کندی سپری کرده است و از آنجایی که خودش دیگر پیر و مریض شده، جیک را به عنوان مامورش انتخاب می‌کند. خب، اینجا به یکی از اولین نقاط ضعف سریال و تا حدودی کتاب می‌رسیم. انگیزه‌ی جیک برای گذراندن سه سال در گذشته و جمع‌آوری اطلاعات درباره‌ی اینکه آیا واقعا لی هاروی آزوالد، کندی را کشته است متقاعدکننده از آب در نمی‌آید. در کتاب این موضوع توی ذوق می‌زند، اما قابل‌درک است. چون در کتاب نویسنده فضا و وقت بیشتری برای تمرکز روی دلایل تصمیم قهرمانش داشته است. در کتاب این‌طور به نظر می‌رسد که جیک از زندگی تکراری‌اش خسته شده و اولین سفر کوتاهش به اوایل دهه‌ی ۶۰ هم آن‌قدر لذت‌بخش توصیف می‌شود که تصمیمش باورپذیر احساس شود. اما به دلیل شتاب‌زدگی سریال این موضوع ناگهانی و بی‌دلیل به نظر می‌رسد. البته از این نمی‌توان گذشت که هم در کتاب و هم در سریال جیک فقط به حرف‌های اَل درباره‌ی اینکه جلوگیری از ترور کندی به دنیایی بهتر ختم می‌شود تکیه می‌کند. در حالی که ما از زبان خود ال هم می‌شونیم که دقیقا نمی‌دانیم تغییری که ایجاد می‌کنیم چه تاثیری روی دنیا می‌گذارد. اگر از این مسئله بگذریم، مهم‌ترین سوالی که باقی می‌ماند این است که آیا سریال در پرداخت این ایده‌ موفق است؟

نقشه‌ی آنها این است تا به‌طرز دیوانه‌واری با گذشته دست به یقه شوند: آنها می‌خواهند جلوی ترور جان اف. کندی را بگیرند!

شاید جواب کسی که کتاب را نخوانده است، یک بله‌‌ی بلند باشد. اما به نظر من حس ترسناک و شگفت‌آوری که در کتاب جاری است کاملا به سریال منتقل نشده است که باعث حذف یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های داستان کینگ در سریال شده است. چیزی که در آن واحد قابل‌درک و غیرقابل‌بخشش است. چون شما در کتاب این فرصت را دارید تا در جریان فصل‌های گذرا به داستان‌های فرعی بپردازید و خوش بگذارنید، اما سریال سعی می‌کند از مسیر سرراست‌تری پیروی کند. یکی از دیگر چیزهایی که در مسیر ترجمه از دست رفته قدرت اتمسفرسازی کینگ است. در کتاب طوری دنیای دهه‌ی ۶۰ متفاوت و جذاب توصیف می‌شود یا سفر جیک به محل زندگی خانواده‌ی یکی از شاگردانش ترسناک است که خواننده حس می‌کند جیک در دنیای خودش نیست، بلکه وارد بُعد دیگری شده که در عینِ شگفت‌انگیزبودن، هول‌آور هم هست. خب، سریال به خاطر بریدن شاخه‌های فرعی داستان جیک موفق نشده فضای توصیف‌شده در منبع را کاملا بازسازی کند.

2016-05-stephen-king-discusses-the-remarkable-tv-adaptation-of-his-novel-11-22-63-846408

نکته‌ی دیگری که در کتاب به خوبی صورت گرفته و شتاب‌زدگی سریال آن را کاملا از بین برده است، قرار گرفتن جیک بر سر دوراهی است. مسئله این است که جیک باید برای سه سال در گذشته زندگی کند تا به روز ترور کندی برسد. طبق معمول او در این میان به عنوان یک معلم موفق، یک کار خوب در مدرسه‌ای در شهر جودی گیر می‌آورد. با دانش آموزانش رفیق می‌شود، دوست پیدا می‌کند و البته عاشق معلم دیگری به اسم سیدی دان‌هیل می‌شود. در سریال تعادل بین پرداخت به زندگی جاسوسی جیک و زندگی شخصی‌اش کمتر است. بنابراین هیچ‌وقت این خطر احساس نمی‌شود که نکند جیک حالا که زندگی روبراهی برای خودش ردیف کرده، بی‌خیال تغییر تاریخ شود. اما اگر از نحوه‌ی آغاز رابطه‌ی عاشقانه‌ی جیک و سیدی در سریال که خیلی زخمت درآمده بگذریم، در ادامه رابطه‌ی این دو عمق لازم بیشتری به جیک اضافه می‌کند که برای آن پیچ داستانی تکان‌دهنده‌ی آخر خیلی مهم است.

این وسط، یکی دیگر از گله‌هایی که دارم تغییری است که سازندگان در منبع اصلی ایجاد کرده‌اند. شخصیت بیل در کتاب کینگ یک کاراکتر جزیی است، اما سریال آن را تبدیل به همراه نقشه‌ی جیک می‌کند. چرا؟ چون داستان جیک در کتاب مونولوگ‌محور است، سازندگان با این تغییر خواسته‌اند به نوعی هم‌زبانی برای جیک دست‌‌و‌پا کنند. مشکل همین است؛ اینکه بیل فقط وسیله‌ای برای سوال پرسیدن و توضیح دادن نقشه‌ها و چیزهایی که در سر جیک می‌چرخد است و خودش به فرد بااهمیتی تبدیل نمی‌شود. این در حالی است که با کنار هم قرار گرفتن کلمات جاسوس+سفر در زمان+تحقیق+توطئه+قاتل+کندی فکر نکنید با یک داستان جاسوسی عمیق و پیچیده طرف هستید. مسئله این است که ۱۱.۲۲.۶۳ بیشتر از هرچیز دیگری داستان سفر جیک اپینگ در زمان و تاثیری که تمام این رویدادها بر او دارد است و بس! این خبر چندان بدی نیست. چون سریال اگرچه در بخش‌های دیگر ضعیف یا نیمه‌کاره ظاهر می‌شود، اما در زمینه‌ی روایت به‌یادماندنی تجربه‌ی شخصی جیک توی خال می‌زند و جیمز فرانکو نیز در نقش جیک اپینگ که یک شخصیتِ ساده‌ی درستکارِ عاشق‌پیشه‌‌ی کلاسیک است می‌درخشد. سازندگان اگرچه در انتقال تمام‌و‌کمال اتمسفر و پیچیدگی منبع به تلویزیون کاملا موفق نشده‌اند، اما این نباید جلوی شما را از دیدن ۱۱.۲۲.۶۳ بگیرد. چون سریال در هرچه سوال‌برانگیز باشد، اما وقتی به لحظات آخر می‌رسد چنان آتش‌بازی احساسات‌برانگیزی راه می‌اندازد که دیدن دارد. سریال اگرچه باز «کمی» پایان‌بندی کتاب کینگ را تغییر داده، اما خوشبختانه موفق شده ضربه‌ی مهلک احساسی آن را منتقل کند و این داستان ساده را به مقصد تامل‌برانگیزی برساند: همه‌ی ما می‌توانیم تاریخ را عوض کنیم. بیایید نه از گذشته، که از همین امروز شروع کنیم.

تهیه شده در زومجی

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات