پرسش و پاسخ: قسمت پنجم فصل ششم Game of Thrones
اپیزود پنجم این فصل «بازی تاج و تخت» به معنای واقعی کلمه یک اپیزود دگرگونکننده بود که نه تنها با معرفی عنصر سفر در زمان، درکمان از دنیای سریال را بهطور کلی زیر سوال برد، بلکه کلاً آن سکانس پایانبندی، تاریخ وستروس را بههم ریخت. بعد از نقد و بررسی این اپیزود، سری به مهمترین سوالاتی که بعد از این اپیزود ایجاد شد میزنیم و سعی میکنیم جوابی برای آنها پیدا کنیم.
آیا دوباره هودور را خواهیم دید؟
یکی از جالبترین سوالاتی که بلافاصله بعد از اپیزود پنجم مطرح شد، این بود که آیا ما نسخهی زامبیواری از هودور را خواهیم دید؟ ما میدانیم که شاه شب هرچه جنازه گیر میآورد را با بالا آوردن سادهی دستانش به ارتشاش اضافه میکند. این درحالی است که در اپیزود پنجم او تعدادی تقریبا زیادی از زامبیهایش را سر عملیاتِ شهادتطلبانهی فرزندان جنگل و سامر از دست داد. این وسط، ما میدانیم که هودور هم مرد قوی و تنومندی است. پس به نظرتان اگر شما جای شاه شب بودید، او را احیا نمیکردید؟ شاه شب علاوهبر اینکه از این طریق میتواند عضو مهمی را به نیروهایش اضافه کند، بلکه فکرش را کنید برن و میرا و تماشاگران چند اپیزود بعد با جنازهی متحرکِ هودور خوشقلبمان روبهرو شوند که دیگر شبیه گذشته نیست. این یعنی احتمالاً باید انتظار یک لحظهی عصبیکنندهی دیگر با حضور هودور را نیز داشته باشیم.
چرا دایروولفها چپ و راست میمیرند؟
اولین جوابی که برای این سوال داریم، این است که شبکه طبق معمول بودجهی کافی برای به تصویر کشیدن این همه دایروولف را ندارد (البته بماند که اگر بلایی سر نایمریا و گوست بیاید، ما چنین بهانهای را قبول نخواهیم کرد و شورش خواهیم کرد). اما یک تئوری منطقی است که میگوید دایروولفها فقط در صورتی میمیرند که صاحبانشان اشتباهی مرتکب شوند. اولین مثالی که داریم سانسا است. در فصل اول سریال وقتی سانسا دربارهی کاری که جافری کرده بود، دروغ میگوید، لیدی کشته میشود. راب استارک عهدش برای وصلت با خاندان فری را شکست. در نتیجه گری ویند کشته شد. در اپیزود قبل هم برن خودسرانه وارد شبکهی ویروود شد و با شاه شب روبهرو شد. عاقبت این کار به مرگ سامر ختم شد. خلاصه اینکه فرزندان استارکی هروقت اشتباهی ازشان سر زده، اول دایروولفشان کشته شده. انگار آنها نقش سپر محافظی را برای آنها ایفا میکنند که گلولهی اول را دفع میکند.
ادامهی فلشبک برج لذت چه میشود؟
بعد از اپیزود سوم این فصل «بازی تاج و تخت» علاوهبر اینکه در کف اتفاقات آیندهی سریال ماندیم، یک در کف ماندن دیگر هم به بدبختیهایمان اضافه شد: ادامهی فلشبک برج لذت بالاخره چه میشود. این سوال مخصوصاً بعد از اپیزود اخیر که غار کلاغ سهچشم به تسخیر افراد شاه شب درآمد، اهمیت بیشتری پیدا کرد. خب، لازم نیست نگران باشید. بسیاری کماکان فکر میکنند برن برای سفر به گذشته به کلاغ سهچشم نیاز دارد، اما در اپیزود پنجم دیدیم که او تنهایی به دیدارِ شاه شب رفت. سوال بعدی این است که درخت چه میشود؟ ما میدانیم برن برای رفتن به گذشته باید ریشههای درخت را لمس کند. خب، از این به بعد برن بدون این پیشنیاز هم میتواند به گذشته برود. چگونه؟ اگر یادتان باشد در لحظات پایانی اپیزود پنجم، در حالی که میرا برن را از غار دور میکند، ما دیدیم که او هنوز در رویا به سر میبرد و حتی با اینکه از درخت دور شده بود، هنوز ارتباطش با وینترفل قطع نشده بود. تمام اینها به خاطر این است که (۱) برن به اندازهی کلاغ سهچشم قوی است و (۲) کلاغ سهچشم در آن لحظات آخر تمام دانش و اطلاعاتش را به ذهن برن آپلود کرد. عدهای بعد از اپیزود قبل ایراد میگرفتند که چرا کلاغ سهچشم در زمان حملهی وایتواکرها برن را برای تعطیلات به وینترفل برده بود؟ جواب این است که اگرچه ما این را از زبان کاراکترها نمیشنویم، اما در واقع کلاغ سهچشم از آنجایی که میداند شانسی برای زنده ماندن ندارد، در آن لحظات دارد سعی میکند تا تمام دانستههایش را به برن منتقل کند. بنابراین برن در حال حاضر توانایی استفاده از قابلیتهای کلاغ سهچشم را دارد، اما فقط مسئله این است که او هنوز نتوانسته کنترل آنها را بهطور کامل بهدست بگیرد و در واقع همین ناتوانی در کنترل این حجم از قدرت است که باعث میشود اشتباهی جلوی شاه شب ظاهر شود و کار دست خودش و بقیه بدهد.
آیا این دلیل غیبت بنجن استارک است؟
در اپیزود پنجم کلاغ سهچشم به برن میگوید که از آنجایی که تو توسط شاه شب نشانهگذاری شدهای، شاه شب میتواند از سد جادویی غار عبور کرده و به آنجا حمله کند. این در حالی است که ما میدانیم یکی از دلایلی که شاه شب تاکنون به وستروس حمله نکرده، به خاطر چنین سد جادوییای است که بر دیوار حکمفرماست و نمیگذارد وایتواکرها از آن رد شوند و در واقع شاید وایتواکرها تمام این مدت درگیر این هستند تا با پیدا کردن شیپور زمستان که توانایی فروپاشی دیوار را دارد، راهی برای از میان بردن سد جادویی دیوار پیدا کنند. خب، سوال این است که آیا سد جادویی غار کلاغ سهچشم از جنس همان سد جادویی دیوار است؟ اگر اینطور باشد، پس اگر برن به جنوب دیوار برود، وایتواکرها میتوانند به راحتی از دیوار عبور کنند؟ خب، این تئوری جالبتر هم میشود: سوال بعدی این است که آیا بنجن استارک هم به خاطر نشانهگذاریشدن توسط شاه شب به کسلبک بازنگشته و در شمال دیوار گم و گور شده است؟ اگرچه سرنخ قدرتمندی برای اثابت این تئوری نداریم، اما این میتواند یکی از چند دلیل غیب شدن بنجن استارک باشد. اینجا این سوال مطرح میشود که شاید بنجن نتواند به جنوب دیوار بیاید، اما چرا تاکنون با کسی از نگهبانان شب ارتباط برقرار نکرده؟ با توجه به چیزی که از زبان کلاغ سهچشم میشنویم، وقتی شاه شب شما را نشانهگذاری کند، او بهطرز دقیقی میتواند مکان شما را ردیابی کند. پس شاید بنجن نخواسته با نزدیک شدن به دیوار و ارتباط با بقیه جان کسی را به خطر بیاندازد.
آیا این شاه شب، همان شاه شب قدیمی است؟
از قرار معلوم تایید شده است که نقش کسی که به درخت بسته شده و توسط فرزندان جنگل به اولین وایتواکر تبدیل میشود و نقش شاه شب این روزهای سریال را یک نفر بازی میکند. این میتواند به این معنی باشد که حداقل در سریال شاه شب همان شاه شب گذشته است و در طول هزاران سالی که از زمان پدیدار شدن آنها گذشته، کسی جایگزین او نشده است. این از این لحاظ اهمیت دارد که شاید ما هرگز داستان سیزدهمین فرماندهی کل نگهبانان شب را در سریال نبینیم. جهت اطلاع، افسانهها میگویند سیزدهمین فرماندهی کل نگهبانان شب با زنی که خصوصیاتش به وایتواکرها میخورد همبستر شد و بعد از این اتفاق او خودش را شاه شب نامید. در حالی که داستانی که سریال دربارهی ریشهی وایتواکرها به ما گفته، چیز دیگری است. برداشت دیگری که از زنده ماندن شاه شب از ابتدا تاکنون داریم، این است که شاید آدرها در جنگ سپیدهدم واقعا نابوده نشده بودند. این خبر جدیدی نیست، اما اتفاقات اپیزود پنجم یکجورهایی تایید میکند که رهبر اصلی آنها در جنگ سپیدهدم کشته نشده بود، بلکه تمام این سالها مشغول بازسازی ارتشش بوده است. این موضوع دلیل ساخته شدن دیوار را هم تایید میکند؛ آخر چرا بعد از شکست دادن دشمن، به خودتان زحمت ساختن دیوار را میدهید؟ به خاطر اینکه شاید فرزندان جنگل میدانستند که آنها بهطور کلی نابود نشدهاند و امکان بازگشتشان وجود دارد.
آیا درمانی برای گریاسکیل وجود دارد؟
تنها فرد شناختهشدهی سریال و کتاب که از شر گریاسکیل نجات پیدا کرده، شیرین (دختر استنیس) است. این به این معنی است که ظاهرا آن بیرون درمان جادویی و ناشناختهای برای بزرگترین بیماری دنیای مارتین وجود دارد، اما فقط مشکل این است که کسی از آن خبر ندارد. در اپیزود پنجم دنی طی حرکت جالبی به جورا دستور میدهد که برود و این درمان را پیدا کند! فارغ از احساساتی که در این صحنه جریان دارد، دستور دنی مثل این میماند که رفیقتان به شما میگوید سرطان دارد و شما بگویید خب، برو و درمانش را پیدا کن! با این حال، این حرکت دنی را دوست داشتم. به خاطر اینکه شاید از طریق خط داستانی جورا اطلاعات بیشتری دربارهی این بیماری پیدا کنیم. عدهای فکر میکنند جورا شاید برای پیدا کردن درمان به آشای سفر کند. این خبر خوبی است، اما مشکل این است که مارتین مدتها پیش گفته بود که ما هیچوقت آشای را به جز خاطرات و فلشبکها و رویاها نخواهیم دید. پس گزینهی بعدی جورا چیست؟ شما اگر به جای جورا بودید سراغ چه کسی از گذشتهتان میرفتید که احتمالا توانایی درمان این بیماری را دارد؟ کمی بیشتر فکر کنید؟ بله، کوایث! این روزها شخصیت کوایث دوباره روی بورس آمده. از آنجایی که او در کارث زندگی میکند، باید دید آیا سازندگان از طریق جورا، او را دوباره به سریال بازمیگردانند یا نه.
«چرا» بریین، استنیس را نکشته؟
میدانم که بریین اعتراف کرد که استنیس را کشته است، اما این باعث نشده تا ما امیدمان را است بدهیم. سوالی که اینجا مطرح میشود، این است که بریین به چه دلیلی نباید استنیس را بکشد؟ خب، ما میدانیم که هدف اصلی بریین، محافظت از سانساست. طرفداران فکر میکنند در دنیایی که لنیسترها تخت آهنین را در کنترل دارند و رمزی بولتون بر شمال فرمانروایی میکند، اگر کسی مثل استنیس (پادشاه بهحق سرزمین) زنده باشد، محاسبات و نقشههای بقیه خراب میشود. بنابراین منطقی به نظر میرسد، اگر بریین آیندهبینی کرده باشد و استنیس را بهطور مخفیانه زنده نگه داشته باشد.
آیا سریال واقعا وارد قلمروی داستانهای سفر در زمانی شد؟
اگرچه بسیاری قبل از این اپیزود، با ورود «بازی تاج و تخت» به دنیای پیچیدهی داستانهای سفر در زمانی و عناصر و پارادوکسهایش مخالف بودند، اما بهشخصه خیلی منتظر بودم تا چنین اتفاقی بیفتد. چرا؟ خب، اول از همه مارتین قبلا چندتا کتاب علمی-تخیلی در این باره نوشته و کارش را بلد است. دوم او کسی است که سعی میکند داستانهای سفر در زمانیاش را به علمیترین و قابلباورترین شکل ممکن روایت کند و سوم اینکه فکرش را کنید اضافهشدن سفر در زمان به یک داستان فانتزیِ قرون وسطایی چه تحولهای فوقالعادهای که در سریال ایجاد نمیکند. یادتان میآید چند سال پیش سریال «لاست» چگونه سر ماجراهای سفر در زمان غوغا به پا کرده بود؟ خب، الان دقیقا «بازی تاج و تخت» به «لاست» جدید تلویزیون تبدیل شده است. قبول دارم. خیلیها به این دلیل با اضافه شدن عناصر سفر در زمانی به سریال مخالف بودند که سر درآوردن از آنها دیوانهکننده است. اما جواب من این است که جذابیت اتفاقی که افتاده همین است. سفر در زمان طوری قوانین و چیزهایی که دربارهی دنیای «نغمه» میدانستیم را دگرگون میکند که کنجکاویمان از اتفاقات آینده را به سقف میچسباند. البته بماند که در حال حاضر نسخهی سفر در زمانی که «بازی تاج و تخت» ارائه میکند، چندان پیچیده نیست.
بزرگترین سوالی که بعد از اپیزود پنجم اینترنت را فرا گرفت این بود: چگونه برن به گذشته سفر میکند و هودور را مجبور به هودور گفتن میکند، درحالی که هودور قبل از این تمام زندگیاش را به هودور گفتن سپری کرده بود؟ در ظاهر این سوال ساخته شده تا محدودیتهای هوش و مغز ما را به چالش بکشد، اما با سر زدن به انواع سفرهای زمانی میتوانیم جوابی «تقریبا» قانعکننده برای آن پیدا کنیم. قبل از هرچیز ما باید دیدگاهمان دربارهی مفهوم «زمان» را تغییر بدهیم. ما بهطور طبیعی فکر میکنیم که همهچیز حالت علت و معلولی دارد و هر اتفاقی منبعی در گذشته دارد. اما به قول فیزیکدانان، وقتی شما اجازهی ورود توانایی سفر در زمان را به دنیایتان میدهید، باید بدانید که همهچیز به جای اینکه منبع داشته باشد، شبیه یک چرخهی پیوسته از اطلاعات است. یعنی اطلاعات بدون منبع به دور خود میچرخند. این یعنی انسانها از آینده میآیند تا گذشته را تغییر دهند، اما گذشتهی تغییرکرده در راستای همان اتفاقاتی است که به آیندهای که مسافران زمان را ایجاد میکند منجر میشود. یعنی چیزی نمیتوانست جلوی هودور شدن ویلیس را بگیرد. این اتفاق افتاده بود و برای همیشه خواهند افتاد. خلاصه اینکه «بازی تاج و تخت» سفر در زمانی را معرفی کرده که در آن هر اتفاقی که افتاده، قبلا اتفاق افتاده بوده است. (یک نفـــس عمــق!) خب، اگرچه این توضیح کمی موضوع را روشن میکند، اما باز این سوال ایجاد میشود که چه کسی دفعهی اول این چرخهی پیوستهی اطلاعات را ایجاد کرده است؟ به خدا اگر بدانم! این «سفر در زمان» است. خودتان را هم بکشید، نمیتوانید از آن یک توضیح درستوحسابی بیرون بکشید.
اگر این تئوری درست باشد، یعنی سرنوشت تمام شخصیتها و اتفاقات دنیای سریال از قبل «نوشته» شده است و آنها بدون اینکه کنترلی بر آن داشته باشند، در آن حرکت میکنند. هودور باید در را نگه میداشت. او نمیتوانست در سفرش با برن به شمال دیوار کشته میشد. او باید در را نگه میداشت. اینجا یک سوال دیگر مطرح میشود: اگر سرنوشت از قبل نوشته شده باشد، این به این معنی است که انتخابهایمان هم کشک و دوغ است؟ نه تا وقتی که ما از اتفاقی که قرار است بیفتد اطلاع نداشته باشیم. مثلا برن قدرت تصمیمگیری بین حرکتِ A و B را دارد، اما نمیداند که سرنوشت طوری نوشته شده که باید A را انتخاب کند. پس وقتی A را انتخاب میکند، براساس آزادی عمل خودش آن را انجام میدهد. خلاصه اینکه بیایید به خدایان قدیم دعا کنیم که قدرت سردرآوردن از تمام این پیچیدگیها را به ما بدهند!
دروازهی سیاه در قلعهی بلکفورت و سفر در زمان؟
یکی از تئوریهای سفر در زمانی طرفداران که بعد از اپیزود اخیر سریال شکل گرفت، این است که برن در آینده به فرد قویتری تبدیل شده و به درون چهرهی درخت ویروود دروازهی سیاه وارد میشود. در کتاب برن، جوجن، میرا و هودور از طریق دروازهی سیاه قلعهی بلکفورت به شمال دیوار میروند. این دروازهی جادوییای که از یک درخت ویروود ساخته شده و توانایی حرف زدن دارد و فقط به نگهبانان شب اجازهی عبور میدهد. خب، ماجرا از این قرار است که برن در آینده به درون دروازهی سیاه وارد میشود و میبیند که نسخهی کوچکتر او به همراه جوجن، میرا و هودور در حال رفتن به شمال دیوار هستند و به آنها اجازهی عبور میدهد و اینجاست که یاد مرگ جوجن، سامر و هودور میافتد و یک حس غمناک او را به گریه میاندازد و این همان اشکی است که بر روی صورت نسخهی نوجوان برن میافتد. متن کتاب را بخوانید:
در گفت: «عبور کنید». لبهایش آنقدر باز و باز شد که دیگر چیزی جز یک دهان کاملا باز در حلقهای از چین و چروک باقی نمانده بود. سم کنار ایستاد و جوجن را جلوتر از خودش فرستاد. سامر در حال بو کشیدن او را دنبال کرد و بعد نوبت برن شد. هودور خم شد، اما نه به اندازهی کافی. لب بالایی در به آرامی به پیشانی برن برخورد کرد و قطرهی آبی بر صورتش چکید و به آرامی از بینیاش پایین رفت. قطره بهطرز عجیبی گرم و همچون اشک شور بود.
برن و میرا چگونه دوام میآورند؟
در حال حاضر برن و میرا در عمیقترین مکانهای منجمدکنندهی سرزمینهای همیشه زمستان در حال فرار از دست وایتواکرها به سر میبرند و میرا هم در حد هودور قوی نیست که بتواند برای مدت زیادی برن را به دنبال خودش بکشد. سوال این است که آنها چگونه دو ساعت بعد از فرارشان نخواهد مُرد؟ در تریلری که از فصل ششم منتشر شد، ما در یک نما تصویری از اسبسواری را میبینیم که بحثهای زیادی دربارهی هویتش وجود دارد. اما بعد از اپیزود قبل، طرفداران به دو گزینه رسیدند. (۱) بنجن استارک و (۲) کولدهندز. شاید اکنون بهترین فرصت برای بازگشت بنجن به داستان باشد. اما کولدهندز کیست؟ در کتاب کولدهندز فرد ناشناسی است صورتش را نمیبینیم و او سوار بر گوزن بزرگی به برن و گروهش کمک میکند تا به غار کلاغ سهچشم برسند. سازندگان سریال اما کولدهندز را از سفر برن حذف کردند. اما هنوز سریال این فرصت را دارد تا این شخصیت را در اپیزود بعد معرفی کند.
رابطهی شیشهی اژدها با اژدهایان چیست؟
در بخش کامنتهای نقد زومجی، بحثی سر این موضوع پیش آمده بود که آیا شیشهی اژدها به خاطر اسمشان به اژدهایان مربوط میشوند یا نه؟ اسم اصلی شیشهی اژدها، آبسیدین است. نوعی از شیشهی آتشفشانی که در همین دنیای واقعی خودمان هم نمونهاش وجود دارد. پس چون نام دوم آبسیدین، شیشهی اژدهاست، به این معنا نیست که آنها به اژدهایان مربوط میشوند. فقط منبع به وجود آمدن اژدهایان و آبسیدین (آتشفشانها) یکسان است.
تهیه شده در زومجی
نظرات