گیشه: معرفی فیلم Ida (برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان اسکار ۲۰۱۵)

پنج‌شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۰
مطالعه 8 دقیقه
2015-04-ida
برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم خارجی‌زبان اسکار ۲۰۱۵، یک تجربه‌ی خاصِ سیاه و سفید درباره‌ی دختری است که برای افشای گذشته‌ی هولناک‌اش همراه با خاله‌اش به جاده‌های لهستان می‌زند. با زومجی و بخش گیشه همراه باشید.
تبلیغات
کپی لینک

نظر منتقدان خارجی

منتقد سایت رولینگ ‌استون که فیلم را خیلی دوست دارد، می‌نویسد:«آیدا در زیباترین شکل ممکن، یک فیلم هنری است. فیلمی که تکنیکِ تلخ و سیاه‌اش به وسیله‌ی احساساتی که خون‌ گریه می‌کنند، به تعادل رسیده است.» هالیوود ریپورتر در یادداشت‌اش می‌آورد:«فریم به فریم، آیدا به‌شکل پرجلوه‌ای غمناک و سرد به نظر می‌رسد. تصاویرِ سیاه و سفیدِ میخکوب‌کننده‌اش در ترکیب با آب و هوای گرفته‌ی لهستان و محرومیت‌های دوران کمونیست‌ها به خلق محیط‌های خشن و بی‌رحمی ختم شده است.» منتقد سایت امپایر هم در نقدش می‌نویسند:«پاولیکوفسکی (کارگردان) چشم‌های یک عکاس را در ترکیب‌بندی دارد و از تک‌تک فریم‌های سیاه و سفید و پرجزییات فیلم می‌توان به عنوان کارت پستالی از گذشته‌ی تراژیک و آشفته‌ی لهستان استفاده کرد.» امتیاز متاکریتیک فیلم ۹۱ است.

کپی لینک

یادداشت زومجی

«آیدا» در عین زیبایی میخکوب‌کننده‌اش، هولناک و نحس است. درحال حاضر هیچ نمونه‌‌ی دیگری از این ترکیب خاص به ذهن‌ام نمی‌رسد تا آن را برای‌تان مثال بزنم یا نمی‌توانم هیچ استعاره‌ای برای انتقالِ احساسِ سیاه این فیلم پیدا کنم. شاید «آیدا» را بتوان به شیطان اغواکننده‌ی زیبایی تشبیه کرد که نه با صدا و زبان‌بازی. نه با سحر و جادوی کلامی و نه با حرف‌هایی فریب‌دهنده، بلکه فقط با چهره‌اش کنترل چشمان و اندام‌تان را در اختیار می‌گیرد. شما هیچ راه فراری ندارید. از هنگامی که به تماشای «آیدا» می‌نشینید، دیگر ناخواسته و دستی‌دستی خودتان را به دستان شیطانِ نامرئی کارگردان سپرده‌اید تا به مرور روح‌تان را چنگ بزند. با هر ثانیه‌ای که فیلم جلو می‌رود، ذهن‌تان در پشت پرده درحال تخسیر شدن است و درنهایت فرار از دست این زیبایی مدهوش‌کننده اما مرگبار چگونه ممکن است؟ چگونه می‌توان از ویروس سرطانی این فیلم قسر در رفت؟ و چگونه می‌توانی دل‌ات برای آن دخترکِ تنها نسوزد؟ شاید «آیدا» واقعا مثل یک آلبومِ عکس قدیمی باشد. از آنهایی که عکس‌هایش نه آورنده‌ی خاطراتِ خوش، بلکه یادگار فضایی متروک و خفقان‌آوری است که شاید بهتر باشد آن آلبوم را هرگز باز نکنی. اما اگر باز کنی، در لابه‌لای آن عکس‌های شاهکار، دلهره‌ایی غمناک انتظارت را می‌کشد.

2015-04-ida-2013-004-ida-leaving-snowy-convent-with-suitcase

بله، «آیدا» در اوج داستان به ظاهر یک‌خطی‌اش که به مینیمالیستی‌ترین شکل ممکن به اجرا درآمده و روایت می‌شود، می‌تواند اینقدر تلخ باشد. اینجا با فیلمی طرف هستیم که در آن واحد ساده‌نگرانه و پیچیده است. متعلق به زمانی خاص و بیرون از محدودیت‌های زمان احساس می‌شود. معصومیت و وحشت، همزمان در تصاویرش جاری است و آنها با هم دستمان را می‌گیرند و ما را با دختری آشنا می‌کنند که در قدم اول صورتِ بهت‌زده‌اش و سپس موقعیتی که در آن گرفتار شده است، ما را در عمق این هراس تاریخی نگه می‌دارد. داستان که در دهه‌ی ۱۹۶۰در لهستان جریان دارد و دوران فرمانروایی کمونیست‌ها و مدرن‌گرایی جامعه را به تصویر می‌کشد، رو به عقب روایت می‌شود. فیلم از یک صومعه شروع می‌شود. همان ابتدا اگر از قبل با «آیدا» آشنایی نداشته باشید، حال‌و‌هوای فیلم طوری است که شاید تصور کنید داستان در قرون وسطا می‌گذرد. شاید فکر کنید چشم‌انداز و زاویه‌ی دید فیلم قرار است طیف عظیمی از تاریخ لهستان را بازگو کند، اما اینگونه نیست. «آیدا» جای دوری نمی‌رود: تبعاتِ دوران اشغال کشور توسط نازی‌ها. عصری تاریخی که هسته‌ی اصلی فیلم دور و اطرافِ آن می‌چرخد، اما در طول فیلم هرگز به طور مستقیم، به آن اشاره نمی‌شود. این شاید نشان‌دهنده‌ی تلاش کارگردان برای بی‌کران ساختنِ مصیبتِ کاراکترهایش باشد. شاید از این طریق می‌خواهد ترس جنگ و رهبران‌اش را به یک دوره‌ی ویژه محدود نکند و از طریق کاراکترهایش به تمام جنگ‌ها و تمام آدم‌هایی که به شکلی زیر چکمه‌هایش زجر کشیده‌اند، اشاره کند.

آنا (آگاتا تربوکوسکا) یتیم ۱۸ ساله‌ای است که از کودکی در همان صومعه‌ی گفته شده، بزرگ شده و حالا دارد آماده می‌شود تا هفته‌ی بعد با ادای سوگند، رسما به جمع خواهران روحانی صومعه بپیوندد. اما قبل از این، مادر اعظم اصرار می‌کند که او قبل از هرچیز باید تنها خانواده‌ی شناخته‌شده‌اش را ملاقات کند. او خاله‌ی آنا، واندا نام دارد. یک قاضی سابق که زندگی‌اش در سیگار کشیدن، مشروب‌خوری و ولگردی غرق شده است. کسی که سبک زندگی‌اش کاملا در تضاد با خواهرزاده‌ی روحانی‌اش است که تمام خوشگذرانی‌های دنیوی را بر خودشان حرام می‌دانند و به عروجی پاک فکر می‌کنند. اما دیدار آنا با واندا فقط ملاقاتِ دو آشنای قدیمی نیست. در حقیقت، واندا رازِ سیاهی در سینه دارد که افشایش به شوکه‌شدن و زیر و رو شدنِ آنا می‌انجامد. واندا به او می‌گوید که اسم‌ واقعی‌اش، آیدا است. این‌که او یهودی است و پدر و مادرش در دوران جنگ جهانی دوم کشته شده‌اند. بگذارید همین‌جا به این نکته‌ی مهم اشاره کنم که فیلم هرگز در دام آن دسته از داستان‌های همراهی یک خداشناس و کافر نمی‌افتد. داستان به‌هیچ‌وجه یا حداقل به‌طور مستقیم به سمت این قبیل فیلم‌ها که در آن کافر می‌خواهد خدا را نفی کند و خداشناس هم با لبخندی عرفانی در پایان موفق به خداباوری کافر می‌شود، نمی‌رود. رابطه‌ی آیدا و واندا خوشبختانه خیلی واقع‌گرایانه‌تر، به‌دور از کلیشه‌ها و باورپذیر جلو می‌رود و این یکی از عناصری است که به تسخیرکنندگی سوالات اصلی فیلم، افزوده است.

2015-04-idas2

به هرحال، این افشا جرقه‌زننده‌ی سفری است که در آن خاله و خواهر زاده به سوی روستای والدین آنا برای پرده‌برداری از چگونگی مرگ آنها و جایی که دفن شده‌اند، حرکت می‌کنند. شاید چنین آغازی، نوید یک فیلم داستانی کاراگاه‌گونه را بدهد که در آن آنا و خاله‌اش، در راه رسیدن به مقصدشان باید موانع زیادی را از پیش رو بردارند، اما حقیقتش، کانون مرکزی و نقطه‌ی جذابیتِ «آیدا»، هرچیزی به جز داستان‌اش است. چرا، داستان در گوشه و کنار و آن پشت‌ها پیش می‌رود، اما خودتان بعد از مدتی و پس از اینکه شاهد حل شدن برخی از بزرگترین بخش‌های داستان، در بیرون از قاب بودید، متوجه می‌شوید که نباید زیادی برای اصل داستان جوش بزنید. اصلا «آیدا» روی محور مقصد حرکت نمی‌کند. بلکه، «آیدا» فیلم لحظه‌هاست. فیلم اتمسفرها، دیدنی‌ها، احساس‌ها و موقعیت‌های گوناگون است. «آیدا» مثل قدم زدن در یک گالری عکس می‌ماند. هیچ پایانی در کار نیست. شگفتی واقعی در همان گردش‌ها خلاصه شده. این‌که از یک تصویر به تصویر دیگری می‌رسی و احساس آن را جذب می‌کنی و این روند همین‌طوری ادامه دارد. ممکن است گمان کنید ریتم کند و باطمانینه‌ی فیلم آن را پس‌زننده و خواب‌آور کرده است، اما حقیقت این است که تک‌تک صحنه‌های «آیدا»، آنقدر از لحاظ زیباشناسانه، پرجزییات و غرق‌کننده هستند و از لحاظ اتمسفرسازی، قدرتمند و موفق، که باور کنید این ضرباهنگ آرام، نه تنها به چشم نمی‌آید، بلکه ممکن است متوجه‌ی تمام شدن فیلم هم نشوید.

وقتی می‌گویم «آیدا، فیلم لحظه‌هاست. وقتی می‌گویم تک‌تک صحنه‌های فیلم، قدرتمند، تاثیرگذار و تکمیل‌کننده‌ی قبلی و بعدی‌شان هستند، اصلا قصد اغراق کردن و هندوانه گذاشتن زیر بغل کارگردان را ندارم. راستش، در ابتدا می‌خواستم، آن قاب‌بندی‌های دیوانه‌وار سکانس افتتاحیه‌ی فیلم را به عنوان نمونه‌ای از زیبایی‌های درگیرکننده‌ی فیلم بیاورم. اما مسئله این است که به پایان فیلم رسیدم و دیدم، این فیلم حتی یک صحنه‌ی پیش‌پا افتاده و ضعیف هم ندارد و بی‌تردید این کار، ارزش دیگر لحظات فیلم را زیر سوال می‌بُرد.

2015-04-ida_still_09

این کارگردانی دقیق، کومپزوسیون‌های وسواس‌گونه‌ و لانگ شات‌های هنری فیلم هستند که آدم را به داخل این دنیای سیاه و سفید می‌مکد. یک‌بار فضای خالی و بی‌احساسِ صومعه را متصور می‌شوید، یک‌بار همراه با آیدای تنها به تماشای اجرای موسیقی گروه جاز هتل می‌ایستید و باری دیگر، مجذوب تقارن بی‌نظم تنه‌ی درختانی که تصویر را پُر کرده‌اند، می‌شوید. همه‌چیز دست به دست هم می‌دهند تا به این سفرِ لحظه‌ها، بُعدی ماورایی ببخشند و من چقدر عاشق این لحظه‌ی نابِ بی‌کلامِ احیاکننده هستم. «آیدا» در تصویربرداری یک دستاورد هنری بی‌نظیر است. فیلم که با نسبت تصویرِ غیرمعمول و مربعی 1.37:1 فیلمبرداری شده است و در اکثر مواقع مثل یک عکس شاهکار قرن بیستمیِ متحرک، به نظر می‌رسد، با دوربینی که بی‌حرکت نظاره‌گر زندگی این آدم‌هاست، هیچ بویی از نور، عاطفه و لطافت نبرده است. در این بین، طراحی صحنه‌ها و قاب‌بندی‌ها در آن واحد کلاسیک و دست‌نیافتنی هستند و با وجود کاراکترهایی که اغلب اوقات در پایین‌ترین بخش تصویر جای گرفته‌اند، استثنایی به نظر می‌رسند. در یک کلام، با اینکه تصاویر فیلم بی‌وقفه به یادآورنده‌ی دلهره، پوچی و سیاهی دنیای اطراف‌ شخصیت‌ها هستند، اما باز آنقدر به‌طرز خشمگینانه‌ و افسرده‌کننده‌ای پُرزرق‌و‌برق هستند و چنان نیروی دعوت‌کننده‌ای در آنها جاری است که نمی‌توان چشم‌ ازشان برداشت.

راستش، این تصاویر «آیدا» است که همیشه بالاتر از داستان می‌ایستند و از همان سکانس آغازین تا لحظه‌ی متفاوتِ پایانی، شما را برای سر درآوردن از دیگر خلاقیتِ دیداری کارگردان، همراه خود نگه می‌دارد. شاید اگر داستانی هم در کار نبود، به شخصه فقط برای رفتن از لوکیشنی به لوکیشنی دیگر از نگاه دوربینِ «آیدا»، پای به پای فیلم تا ته ماجرا می‌رفتم. این وسط، «آیدا» فقط زیبا نیست، بلکه تصاویرش حرف می‌زنند. شاید به خاطر همین باشد که می‌گویم حاضرم بدون داستان و دیالوگ‌ها نیز تماشای فیلم را ترک نکنم. در «آیدا»، داستان به ندرت از طریق گفتگو‌ها روایت می‌شود و مستقیما پیش می‌رود. در عوض، اغلب اوج و فرودهای فیلم به سادگی از طریق کارگردانی هوشمندانه‌ محیطی، تصاویر و اشاره‌های عادی شخصیت‌ها در مواجه با موقعیت‌ها، به بیننده منتقل می‌شود. نمی‌دانم چگونه، اما این تکنیک در اوج سادگی، کاری می‌کند تا بزرگترین افشاهای داستانی و درگیری کاراکترها، شدیدتر از هر ابزار دیگری، قدرتمندتر، شوکه‌کننده‌تر و منجمد‌کننده‌تر شوند.

چراکه هر چقدر هم سوار بر ماشین از زیبایی‌های مناظر سیاه و سفیدِ جاده لذت ببریم و هرچقدر هم با ملایمت و آهسته‌آهسته در این سفر پیش برویم، اما چاره‌ای نداریم و بالاخره بخش‌های افشاکننده‌ی داستان از راه می‌رسند و روی یک‌سری از تاریک‌ترین و مضطرب‌کننده‌ترین نقاط تاریخ لهستان دست می‌گذارند. یا در وسعتی بزرگ‌تر، تاریخ جنگ در جهان. چه اتفاقی برای والدین آنا افتاده است؟ این سوال اولی است که هرگز جواب‌اش را دوست نخواهید داشت. و چه اتفاقی برای آنا و خاله‌اش بعد از یافتن جواب خواهد افتاد؟ و جواب این سوال هم بی‌برو برگرد، شوم خواهد بود. خیلی فیلم‌ها برای انتقالِ حس جاری در این دوره‌ی هولناک، سربازانی رژه‌کنان، ادواتِ جنگی مکانیکی یا محیط‌های کشتار آخرالزمان‌گونه‌ی صنعتی بزرگی را به تصویر می‌کشند. اما «آیدا» در کمال ناباوری ما را به جایی می‌برد که قاتل‌ها می‌توانستند، در قالب دوستان و همسایه‌ها ظهور کنند و بدون هیچکدام از آن صحنه‌های پرخرج هالیوودی، همان‌قدر یا حتی شدیدتر، دردناک ظاهر می‌شود. «آیدا» این حقیقت فراموش‌شده‌ی تاریخی را چنان عالی بازتاب می‌دهد که شاید احساس بودن در آن برهه‌ی اذیت‌کننده و حال‌به‌هم‌زن به‌تان دست بدهد. تمام این‌ها به علاوه‌ی بازی خارق‌العاده‌ی دو بازیگر اصلی، مخصوصا آگاتا تربوکوسکا در نمایش احساساتِ به‌هم ریخته و شکسته‌‌ی آیدا در موشکافی گذشته‌اش، از تاریخی حرف می‌زند که در آن سوزاننده‌ترین درگیری‌هایش از روح یک انسان آغاز شده‌اند. اکنون این دخترک صاف و ساده‌ی ناآشنا در قدم گذاشتن به بیرون از دیوارهای بسته‌ی صومعه، با معما‌هایی از زندگی روبه‌رو شده که هیچ جوابی برای‌شان پیدا نمی‌کند و فقط مجبور است مات و مبهوت چهره‌ی زشت‌‌شان را تحمل کند.

تهیه شده در زومجی

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات