آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Point Break تا Orpheus

سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۱
مطالعه 8 دقیقه
Movies to Watch
یک فیلم اکشنی عالی از کیانو ریوز و سه فیلم از سینماهای نیوزیلند، فرانسه و آلمان که به ترتیب عشق به زندگی، غرق شدن در جهانی خیالی و روایتی تلخ با موضوعی برآمده از حقیقتی تلخ‌تر را تقدیم تماشاگران‌شان می‌کنند. همراه زومجی باشید.
تبلیغات

در آستانه‌ی نوروز، احتمالا مخاطبان بیشتری وقت برای تماشای آثار کمتردیده‌شده دارند و به همین سبب، هشتاد و چهارمین قسمت از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» زومجی، برخی از بهترین و متفاوت‌ترین آثاری را که می‌توانید در روزهای جاری سراغ‌شان را بگیرید، از زیر ذره‌بین خود می‌گذراند. این هفته با معرفی چهار فیلم از چهار کشور مختلف که هرکدام در زمان‌هایی فاصله‌دار از یکدیگر اکران شده‌اند و انقدر از اتمسفرآفرینی‌های متفاوتی بهره می‌برند که شاید بسیاری از افراد تنها یکی از آن‌ها را دوست داشته باشند و هرگز از دیدن سه‌تای دیگر لذت نبرند، سعی به ارائه‌ی یکی از متنوع‌ترین نسخه‌های این مجموعه داریم. هرچند که اگر خودتان را تماشاگر جدی هنر هفتم و فیلم‌بازی حرفه‌ای می‌دانید، احتمالا از وقت گذاشتن برای همه‌ی این آثار، لذت می‌برید. در هر حالت، مثل همیشه نقطه‌ی پایان یافتن مسیرمان هم با توصیف اجمالی فیلمی از سینمای داخلی از راه می‌رسد؛ پایان‌بندی قابل انتظاری برای این مقالات در سال جاری که البته قطعا با از راه رسیدن هفته‌ی بعد و نخستین سه‌شنبه‌ی ۱۳۹۸، از یاد من و شما خواهد رفت.

Point Break
کپی لینک

Point Break

Point Break به‌عنوان یکی از برترین اکشن‌های دهه‌ی نود و حتی سی سال اخیر سینمای هالیوود، هرگز فیلمی تماما شبیه به آثار هم‌ژانر خود نیست

داستان یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار کارگردان فیلم «دیترویت» (Detroit) یعنی کاترین بیگلو، از جایی شروع می‌شود که چندین و چند سرقت سریالی از بانک‌های کالیفرنیای جنوبی، توجه همگان را به خودشان جلب می‌کنند؛ سرقت‌هایی که انجام‌دهندگان‌شان، گروهی از خلافکاران هستند که همیشه هنگام انجام دزدی‌ها، ماسک‌هایی با چهره‌ی رئیس جمهورهای پیشین ایالات متحده‌ی آمریکا را بر صورت می‌گذارند. این وسط، یکی از مهم‌ترین اشخاصی که زودتر از هر فرد دیگری با عملیات‌های این سارقان درگیر می‌شوند، جانی یوتا (با بازی کیانو ریوز) است که به‌عنوان یک مامور مخفی سازمان فدرال، خودش را وارد گنگ خلافکاری مضنون به انجام این پروژه‌ها می‌کند و نه وارد دسته‌ای از سارقان عادی، که وارد دنیای آدم‌هایی می‌شود که همراه‌با رئیس‌شان، جنون سرقت و آشوب به پا کردن دارند. بُدی (با نقش‌آفرینی تماشایی پاتریک سویز فقید)، یک رهبر کاریزماتیک برای تک‌تک اعضای گروه است و همه‌ی خلافکاران همراهش هم مثل او، به موج‌سواری عشق می‌ورزند. البته که وجود این ترکیب یعنی «دزدی» و «موج‌سواری» در راس فعالیت‌های تک‌تک اعضای گنگی خلافکار، به‌شدت عجیب به نظر می‌رسد. ولی Point Break هم به‌عنوان یکی از برترین اکشن‌های دهه‌ی نود میلادی و حتی سی سال اخیر سینمای هالیوود، فیلمی شبیه به آثار دیگر نیست و هرگز در متفاوت جلوه کردن، شکست نمی‌خورد. اما گستره‌ی بزرگ داستانی فیلم که از گفت‌وگوهای جذاب کاراکترهای اصلی با یکدیگر درکنار ساحل تا تعقیب‌وگریزهایی به واقع میخکوب‌کننده و زیبا را شامل می‌شود، با عشق و جنگ جذابی بین وفاداری به وظیفه یا فدا کردن همه‌چیز به خاطر شخص مورد نظر نیز ارتباطی تنگاتنگ برقرار می‌کند و همین موضوع، ساخته‌ی بیگلو در سال ۱۹۹۱ را به درجه‌ی تازه‌ای از خواستنی بودن می‌رساند. مخصوصا باتوجه‌به اینکه موقع دیدن اثر، رابطه‌ی یوتا با تایلر (با اجرای لوری پتی) هم در فیلم، در نگاه اکثر تماشاگران به‌عنوان علاقه‌ای پرداخت‌شده و باورپذیر ظاهر می‌شود و لیاقت اهمیت دادن آن‌ها به خودش را پیدا می‌کند.

علاوه‌بر اکشن‌های نفس‌گیر و دیالوگ‌نویسی‌های گاها کلیشه‌ای و همزمان به غایت دوست‌داشتنی، Point Break با به چالش کشیدن عقاید پروتاگونیست داستان و بارها و بارها تغییر دادن لحن قصه‌گویی‌اش بدون مطلع کردن مخاطب، محصولی می‌شود که انتظارات وی از زیرژانرش را گسترش می‌دهد و همیشه دقیق باقی می‌ماند. آن‌قدر دقیق که بیننده انتخاب بازیگرها، انتخاب قاب‌ها، کات‌ها و لوکیشن‌هایش را مدام به باد ستایش بگیرد و همزمان با لذت بردن از آتش خاموش‌نشدنی هیجان‌آفرینی‌اش در بهترین سکانس‌ها، به آرام‌ترین لحظه‌ها و درونی‌ترین درگیری‌های کاراکترهایش نیز، به اندازه‌ی لازم اهمیت بدهد.

Boy
کپی لینک

Boy

Boy

یقینا از زمان پیوستن تایکا وایتیتی به دنیای سینمایی مارول و کارگردانی فیلم سرگرم‌کننده و بامزه‌ی Thor: Ragnarok توسط او، تعداد اشخاصی که وی را می‌شناسند، چندین و چند برابر شد. مخصوصا به این خاطر که باتوجه‌به شواهد، احتمالا وایتیتی زین‌پس حتی بیش‌ازپیش، در جایگاه آفریننده‌ی اصلی برخی از فیلم‌های MCU ظاهر خواهد شد و در چند سال آینده، طرفداران خاص خودش را هم در سینمای ابرقهرمانی پیدا خواهد کرد. اما قبل از همه‌ی این شلوغی‌ها، او با نویسندگی و کارگردانی پرفروش‌ترین فیلم در تاریخ سینمای نیوزیلند یعنی Boy (لفظ مقدسی که در بازی God of War هم بارها از زبان کریتوس به شیرین‌ترین حالت ممکن بیان شد!) نام خود را به سر زبان‌ها انداخت. یک اثر پرشده از شوخ‌طبعی و خوش‌قلبی انسان‌ها نسبت به یکدیگر که داستانش در سال ۱۹۸۴ میلادی جریان می‌یابد و پسری را زیر ذره‌بین می‌برد که بعد از مدت‌ها، موفق به ملاقات به پدرش می‌شود؛ پدری که از قضا نه‌تنها شخصی شکست‌خورده یا تماما موفق نیست، بلکه فرد ماجراجویی به حساب می‌آید که احتمالا زندگی و وقت گذراندن با او، می‌تواند برای هر کسی لذت‌بخش باشد. یکی از همان قهرمان‌هایی که حتی بعضی از پسران متولدشده در خانواده‌های سطح بالا و مرفه هم گاها راجع به داشتن‌شان رویاپردازی می‌کنند. اما رویاپردازی پسر قراگرفته در جایگاه شخصیت اصلی Boy، تمام‌ناشدنی است. او در دنیای شاید کوچک اطرافش، هم مایکل جکسون ستاره‌ی محبوبش را می‌بیند و هم به ماجراجویی‌هایی می‌رود که تقریبا هر آدمی در نوجوانی، آرزوی رفتن به آن‌ها را در سر می‌پروراند. فایده‌ی این فانتزی‌گرایی‌ها و این دنیاسازی‌های توقف‌ناپذیر چیست؟ همین که آن‌ها پسرک را از زندگی تلخش دور نگه می‌دارند. آن‌ها در اوج معنی‌دار بودن و سادگی‌شان، داستانِ مثلا خیالی او را موقع تماشای فیلم، از خیلی از واقعیت‌های اطراف‌مان، پراهمیت‌تر نشان می‌دهند. طوری که هم از ته دل به قصه‌ی اثر بخندیم و هم تا چندوقت بعد از به پایان رسیدنش، دل‌تنگ داستان‌سرایی انسان‌دوستانه‌اش شویم.

Orpheus
کپی لینک

Orpheus

ژان کوکتو که بسیاری از هنردوستان تاریخ‌شناس او را از منظر تاثیرگذاری بر سینمای سورئال، درکنار بزرگانی چون ژرمن دولاک، سالوادور دالی و لوئیس بونوئل قرار می‌دهند، یکی از آن هنرمندان همه‌فن‌حریف قرن بیستم فرانسه به حساب می‌آید که شعر سراییدن، نقاشی، بازیگری و فیلم‌سازی را درک کرده بود و آثاری ماندگار را نیز، به وجود آورد. کوکتو در طول زندگی حرفه‌ای خویش، فیلم‌های لایق احترام زیادی ساخت که احتمالا در راس همه‌ی آن‌ها، می‌توان به The Blood of a Poet محصول سال ۱۹۳۰ میلادی، «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) محصول سال ۱۹۴۶ و صد البته Orpheus (با نام فرانسوی Orphée) از سال ۱۹۵۰ اشاره کرد.

Orpheus

شاید فیلم‌سازهای زیادی در تاریخ بوده باشند که سینمای شاعرانه‌شان در اوج ناشناختگی برای مخاطب امروز، به‌صورت مطلق وابسته به یک جنس از نگاه هنری یا یک مدل مشخص از تصویرسازی‌های سینمایی به نظر برسد. اما بدون شک، کوکتو یکی از این افراد نبود. او از ترکیب سبک‌های گوناگون، بدون درنظرگرفتن شرایط زمانی آن‌ها، جنسی از روایت را می‌ساخت که انگار فقط و فقط به خودش تعلق داشت و در عین شباهت به موارد دیده‌شده در آثار برخی از بزرگان دیگر، همواره به اندازه‌ی کافی متمایز نیز جلوه می‌کرد. به همین خاطر درون Orpheus اثر ماندگار او، هنوز هم می‌توان در ورای رنگ‌پردازی سیاه‌وسفید و عناصر بازدارنده‌ی دیگر برای مخاطب عام امروز، دیدنی‌هایی را یافت که می‌شود به آن‌ها عشق ورزید و به غایت از مواجهه با تک‌تک‌شان لذت برد؛ از آینه‌هایی که چه در ماشین و چه در اتاق، می‌توانند شکننده و دروغ‌گو باشند و در عین حال دروازه‌هایی به دنیاهای جدید را باز کنند گرفته تا سر پا شدنِ ناگهانی زنی به خواب رفته، شاید در استعاره از هوشیاری لحظه‌ای او نسبت به جایگاه نادرستی که در جامعه‌ی خود به امثال وی بخشیده‌اند. داستان Orpheus متشکل از همین عناصر ظاهر دیوانه‌وار است. متشکل از زد‌وخورد یک شاعر در کافه‌ای در پاریس، نجات یافتن به وسیله‌ی رادیوی ماشین، مرگ شاعری دیگر، پافشاری پرنسسی مرموز بر گرفتن جسد او و مواجهه‌ی اورفه یعنی کاراکتر اصلی فیلم، با خودِ خودِ مرگ. مرگی که برای شخص من، تنها چهره‌پردازیِ استادانه‌ی دیوید لینچ از وی در «کله‌پاک‌کن» (Eraserhead)، توانایی رقابت با تصویرسازی شگفت‌انگیز انجام‌شده از او در این فیلم را دارد.

The Celebration
کپی لینک

The Celebration

صحبت از یکی از تلخ‌ترین و جدی‌ترین آثار درام از سینمای مدرن دانمارک، در اکثر مواقع منجر به نام بردن محصولی سینمایی از کارنامه‌ی لارس فون تریه می‌شود. اما نخستین ساخته‌ای که به جنبش بناشده توسط وی و همراهانش در سینمای این کشور احترام گذاشت و با رعایت تک‌تک قوانین آن مثل فیلم‌برداری در محل واقعی و با استفاده از تکنیک دوربین روی دست خلق شد، The Celebration (با نام دانمارکی Festen) از سال ۱۹۹۸ میلادی بود که توماس وینتربرگ آن را جلوی دوربین برد و به همین خاطر، برنده‌ی جایزه‌ی ویژه‌ی هیئت داوران جشنواره‌ی کن شد. درامی که البته در اوج تکان‌دهندگی، دائما فرم ظاهری‌اش به‌عنوان اثری دارک‌کمدی و رازمحور را نیز حفظ می‌کرد و میانگین امتیازات ۹۲ آن در سایت راتن تومیتوز، برای لایق به نظر رسیدن آن در نگاه بسیاری از تماشاگران، کافی بوده و خواهد بود.

قصه‌ی The Celebration به جشن شصت سالگی مردی بزرگ از خانواده‌ای بزرگ می‌پردازد و با افشای حقایقی انکارشده توسط تمامی اعضای خانواده، برای حرف زدن دست روی برخی از جدی‌ترین و ترسناک‌ترین خطرات کمین‌کرده برای کودکان در دنیای امروز می‌گذارد. وینتربرگ که در دهه‌ی اخیر به سبب کارگردانی The Hunt با بازی مدس میکلسن دوباره نامش را روی زبان خیلی از سینماروها انداخته است، در این فیلم به تجربی‌ترین حالت ممکن جلو رفت و به دنیایی بزرگ‌تر از دنیای کاراکترهایش فکر کرد. نتیجه هم شد تبدیل شدن فیلم به اثری که اولا به هیچ عنوان مناسب مخاطب عام نیست، دوما گام به گام، چند بار وسط محیط‌های روشن و کاملا واقع‌گرایانه و پرشده از انسانش شما را می‌ترساند و سوما، دغدغه‌ای لایق جدی گرفتن را در خود جای می‌دهد؛ دغدغه‌ای مرتبط با ماسک‌های چسبیده‌شده به‌صورت کریه انسان‌هایی ناشناس که یقینا حیوانات، لیاقتی بسیار بیشتر از آن‌ها برای زندگی کردن دارند.

رضا
کپی لینک

رضا

کارگردان فیلم «رضا»، از آن به‌عنوان خوانشی دل‌خواه از داستان‌های عاشقانه‌ی کهن فارسی در ایران امروز یاد می‌کند

یکی از تازه‌اکران‌های گروه سینماهای هنر و تجربه که توانست برخی توجهات را نیز به دغدغه‌ها و فرم کارگردانی و داستان‌گویی‌اش جلب کند، فیلم سینمایی «رضا» به نویسندگی و تهیه‌کنندگی علیرضا معتمدی است که کیومرث پوراحمد را به‌عنوان تهیه‌کننده‌ی اصلی می‌شناسد. معتمدی که سابقه‌ی بازیگری و نویسندگی در سینمای ایران را داشته است، با فیلم جدیدش برای اولین‌بار روی صندلی کارگردان تکیه می‌زند و هم در جلو و هم در پشت دوربین، در پروسه‌ی ساخت اثر دخالت می‌کند. «رضا» که حضورهای اندک ولی کم‌وبیش موفقیت‌آمیزی در جشنواره‌های خارجی داشته است و علی تبریزی و میثم مولایی نیز به ترتیب فیلم‌برداری و تدوین آن را به سرانجام رسانده‌اند، قصه‌ی عاشقانه و نسبتا متفاوتی را نشان تماشاگرانش می‌دهد؛ قصه‌ی مردی که حتی بعد از طلاق، همسرش را دوست دارد و نمی‌خواهد او را از یاد ببرد. کارگردان فیلم، از آن به‌عنوان خوانشی دل‌خواه از داستان‌های عاشقانه‌ی کهن فارسی در ایران امروز یاد می‌کند و «رضا» را به‌عنوان فیلمی درباره‌ی عاشقی که هرگز از عشق خود دست نخواهد کشید، روی پرده‌های نقره‌ای فرستاده است. فیلمی که علاوه‌بر خود او، سحر دولتشاهی، ستاره پسیانی، افسر اسدی، سولماز غنی و رضا داوودنژاد را نیز در گروه بازیگرانش دارد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات