آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Batman: Hush تا The Apartment
قسمت جدید سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» یا همان صد و ششمین مقالهی معرفی فیلم هفتگی زومجی، به آثاری میپردازد که بهصورت کلی میشود آنها را در گروه فیلمهای کلاسیک، انیمیشنهای ابرقهرمانی، فیلمهای معنیدار و اکثرا منتقدپسندِ روز و درامدی (کمدیدرام)های ساده، خوب و فراموششدنی دستهبندی کرد. پس از صحبت دربارهی این چهار فیلم نیز نوبت به توصیف اجمالی یکی از آثار در حال اکران در سینمای ایران میرسد؛ تا اگر کسی قصد سر زدن به سالنهای سینمای داخلی را دارد، با کسب حداقل اطلاعات لازم دربارهی تعدادی از محصولات ساختهشده این کار را انجام دهد.
The Apartment
نامزد دریافت ۱۰ مجسمهی طلاییرنگ اسکار که درنهایت توانست در بخشهایی همچون بهترین فیلم سال، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامهی اورجینال و بهترین تدوین این جوایز را به خانه ببرد، به کارمندی میپردازد که برای پیشرفت در فضای سخت و ترسناک کاری، یکی از داشتههای خود را در اختیار همگان قرار میدهد. بیلی وایلدر با The Apartment اثری فوقالعاده در زیرژانر دارککمدی را آفرید که با پرداختن به مسئلهای جهانشمول که قطعا محدود به یک دورهی زمانی خاص نمیشود، حکم محصول سینمایی ماندگاری را پیدا کرد که هنوز مخاطبان جدید هم میتوانند بهسادگی با شخصیت اصلی آن همذاتپنداری کنند. فیلم با تاکید روی نسبی بودن حضور شادی و غم در زندگی انسانها به ما میفهماند که در نگاه سازندهی آن، اکثر اتفاقات رخداده در جهان را میشود از دو زاویهی کاملا متضاد دید. دقیقا مثل برخورد مخاطب با زندگی شخصیت اصلی فیلم که میتواند بارها شما را به خنده بیاندازد و در عین حال دائما به بیننده جدیت خود را یادآوری میکند. فرد مکموری، شرلی مکلِین و جک لمون هم با نقشآفرینیهای لایق توجه خود، در این فیلم پا به پای نگاه بلند بیلی وایلدر جلو آمدهاند و این ترکیب درنهایت اثری دربارهی یک انسان، آپارتمان او و خوشگذرانیهای رئسای بزرگ را خلق کرده است که هیچکس با تماشای آن، حتی یک ثانیه از وقت خود را هدر نمیدهد.
Batman: Hush
در جامعهی مخاطبان کتابهای کامیک، غالبا از Batman: Hush بهعنوان یکی از متفاوتترین و قابلتوجهترین کامیکهای مرد خفاشی در قرن بیستویکم یاد میکنند. یک کامیک فکرشده با داستانی جذاب که بتوومن، کتوومن، پویزن آیوی، جوکر، هارلی کوئین، بروس وین، آلفرد، نایتوینگ و حتی دیمین در آن حضور دارند و بر پایهی قصهگویی رازآلود پیش میرود. بهگونهای که مخاطب تقریبا تا انتهای داستان یکی از بزرگترین انگیزههای خود برای ادامه دادن بهدنبال کردن آن را موشکافی پاسخ سوالات مطرحشده در دل قصه میداند و حتی اگر به شکلی عجیب از هیچچیز دیگری لذت نبرد، فقط برای سردرآوردن از معماهای عجیب شکلگرفته در ذهن بتمن و خود هم که شده است، امکان ندارد آن را تا آخر مطالعه نکند.
برای بینندگانی که در شش سال اخیر از دیدن یک اقتباس خوب از کامیکهای «بتمن» در دنیای سینمایی دیسی ناامید شدهاند و بهشدت منتظر The Batman به کارگردانی مت ریوز هستند، بدون شک تماشای انیمیشن Batman: Hush میتواند لذتبخش باشد
فیلم جدید ساختهشده هم با اینکه اقتباس کمنقص و فوقالعادهای از آن قصهی پرطرفدار نیست، به خوبی فضای داستانی اثر مورد بحث را به دنیای انیمیشنها میآورد و در پرداخت روابط شکلگرفته بین کاراکترها میدرخشد. Batman: Hush به هیچ عنوان اهل هدر دادن زمان خود نیست و به کمک استفاده از صداگذاریهای خوب، داستانی شلوغ را بهگونهای پیش میبرد که مخاطب در دل آن یا با کاراکترهایی آشنا برخوردهایی کوتاه داشته باشد یا به شناختی جدیتر از شخصیتهای اصلی قصه برسد. ترکیب همهی اینها با اکشنهای کار راهانداز و همزمان زیبای اثر و پیچشهای داستانی جالب آن هم از Batman: Hush محصول سال ۲۰۱۹ میلادی، انیمیشنی ساختهاند که حداقل طرفداران پروپاقرص شوالیهی گاتهام به هیچ عنوان نباید تماشای یکبارهاش را از دست بدهند.
If Beale Street Could Talk
If Beale Street Could Talk با اینکه فیلمی در حد و اندازهی Moonlight هم نیست، نشان میدهد که ابدا نباید موفقیت بری جنکینز با آن اثر را اتفاقی خطاب کرد
بری جنکینز ۳۹ ساله که از سال ۲۰۰۳ میلادی فعالیت حرفهای خود در دنیای هنر هفتم را آغاز کرد، تا به امروز در بخشهای متفاوتی از پشت صحنهی تولید آثار سینمایی/تلویزیونی حضور داشته است. اما پررنگترین نقاط کارنامهی او کارگردانی و ساخت سه فیلم بلند هستند که مورد دوم یعنی Moonlight همان محصولی بود که جنکینز را رسما به مخاطب و منتقد سینمای هنری معرفی کرد. If Beale Street Could Talk هم بهعنوان سومین فیلم بلند او با اینکه یقینا به سطح کیفی Moonlight نزدیک هم نمیشود، اثر نسبتا تحسینشدهای است که میتواند مخاطبانِ هدفِ خود را راضی کند. فیلمی جریانیافته در نیویورکِ سال ۱۹۷۳ میلادی که پربیراه نگفتهایم اگر بگوییم شهر و دورهی زمانی داستان آن نیز هماندازه با شخصیتها به شکلی فکرشده مخاطب را تحت تاثیر خود قرار میدهند. فیلمساز با استفاده از پرداخت دقیق به ماهیت مکان و زمان روی دادن اتفاقات قصه، If Beale Street Could Talk را به چیزی بیشتر از داستان تلاش یک زن برای نجات همسرش از زندان تبدیل میکند و به آن وجههای نمادین و کموبیش تاریخی میبخشد. بهگونهای که در عین گارد گرفتن قطعی و انکارناپذیر دستهای از مخاطبان دربرابر اثر مورد بحث بهعنوان فیلمی مطلقا شعاری که میخواهد از سیاهپوستان حمایت کند، جنکینز اثری با دغدغههای شخصی را ساخته است که بسیاری از مضامین حاضر در آن هم بیشتر از انسانهایی با یک رنگ پوست خاص، به تصویر کلی زندگی انسانها در جامعهی امروز میپردازند.
Long Shot
ترکیب ست روگن و شارلیز ترون بدون شک بزرگترین برگ برندهی فیلم Long Shot به حساب میآید؛ یکی از آثار مفرح و جدیدا پخششده که اشخاصی که فقط به تماشای فیلمهای مهم یا سطح بالا از نظر هنری میپردازند، هیچ دلیلی برای دیدن آن ندارند و کسانی را که میخواهند حدود ۱۲۰ دقیقه تکیه بدهند و فیلمی ساده با کمدیهای لحظهای رضایتبخش و داستانی رمانتیک را به تماشا بنشینند، ناامید نخواهد کرد. Long Shot روایتگر قصهی همراهی دو دوست قدیمی است که شاید در عقاید و جایگاههای شغلی تفاوت بسیار زیادی با هم داشته باشند اما در این بین، با پیدا کردن یکدیگر فرصتی برای نفس کشیدن پیدا میکنند. بهگونهای که هم ژورنالیست سختگیر و روشنفکر داستان به خاطر دوست خود دست از برخی سختگیریها بکشد و هم سیاستمداری لایق به خاطر آشنایی مجدد با این فرد، اندکی از روزمرگیهای خستهکنندهای که احاطهاش کردهاند، فاصله بگیرد. Long Shot البته از آنجهت که شدیدا در فرهنگ آمریکایی و مسائل سیاسی و حتی جوکهای خاص سیاسی این کشور غرق شده است، مناسب همهی مخاطبان نیست. اما سرگرمکنندگی در اکثر لحظات، بازیهای خوب، شوخیهای بامزه، شیمی مناسب بین شخصیتها و کارگردانیِ صرفا استاندارد، از آن محصولی ساختهاند که میان مخاطبان جوانتر بینندگان خود را پیدا میکند و کموبیش از پس راضی کردن همهی آنها هم برمیآید.
نیوکاسل
ساختهی محسن قصابیان که علیرضا قاسمی و مهیار رضاخانی را بهعنوان نویسندگان فیلمنامه میشناخت، در حقیقت برای اکران در سال ۱۳۹۵ برنامهریزی شده بود. اما پس از به وجود آمدن مشکلات مالی بین سازندگان و سرمایهگذارها، تکمیل ساخت اثر تا سال ۱۳۹۷ خورشیدی به تعویق افتاد و درنهایت «نیوکاسل» از بیستوششم تیرماه سال ۱۳۹۸ قدم به گیشهها گذاشت. این فیلم که علی آشتیانیپور به را در جایگاه تهیهکننده دارد، داستان ساکنین یک خانهی قدیمی را روایت میکند که به سبب بازگشت ناگهانی صاحبخانه، درگیر ماجراهای مختلفی میشوند.
چون هم این افراد و هم کسی که آنها را بدون اطلاع دادن به صاحب اصلی به خانهی گفتهشده آورده است، تنها ۱۲ ساعت برای پاک کردن همهی نشانههای حضورشان در آنجا فرصت دارند. حمید گودرزی، نسرین مقانلو، بهرام افشاری، رضا ناجی، سحر قریشی، نیما شاهرخشاهی، بابک نوری، رز رضوی، پژمان بازغی و امین مینایی گروه بازیگران اصلی «نیوکاسل» را تشکیل میدهند و کاوه ایمانی و مژده قاجاریه، محمد محتشمی و معین مطلبی هم به ترتیب وظایف تدوین، آهنگسازی و فیلمبرداری اثر را برعهده داشتهاند. البته «نیوکاسل» در عین کسب موفقیت مالی نسبی، از سوی منتقدان و حتی مخاطبان واکنشهایی نهایتا متوسط را دریافت کرده است و کسی نباید به امید دیدن اثری متفاوت با اکثر محصولات سینمایی ایران، سراغ تماشای آن برود.
نظرات