آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Paris, Texas تا The Maltese Falcon
با رسیدن سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» به ایستگاه صد و چهاردهم، حالا زمان آن رسیده است که زومجی یک بار دیگر به توصیف فیلمهایی متنوع و متعلق به دورههای زمانی گوناگون بپردازد و از درامی ماندگار، یک فیلم اکشن عالی، یک فیلم کمدی دیدنی و متعلق به سالهای اخیر و یک فیلم نوآر فوقالعاده بنویسد. البته که در پایان راه مثل همیشه معرفی اجمالی یک فیلم ایرانی در حال اکران درون سینماهای داخلی کشور را داریم تا اگر میخواهید به سالنهای سینما سر بزنید، حداقل با شناخت نسبی این کار را انجام دهید. از آنجایی که این هفته درون مقالهی پیشرو به آثاری واقعا درجهیک در نوع خود نگاه میاندازیم، بهتر است هرچه زودتر سراغ اولین فیلم برویم که خالق شاهکاری سینمایی و شاعرانه به اسم Wings of Desire را بهعنوان کارگردان آن میشناسیم.
Paris, Texas
«پاریس، تگزاس»، ساختهی بزرگسالانهی ویم وندرس، مردی گمشده در صحرا را به تصویر میکشد. کسی که انگار دیگر زندگی را نمیشناسد و به خاطر پیدا شدن توسط برادرش شانسی بازگشت به دنیای آدمها و خانهی خود را به دست میآورد. اما مسئله اینجا است که سالها عدم حضور او در جایگاه حقیقی خود انقدر تاثیر عظیمی روی شرایط باقی اعضای خانواده گذاشته است که بازگشت وی به شهری که سالها قبل درون آن روزگار میگذراند، قرار نیست به سرعت همهچیز را حل کند. او که از سالها قبل پسر و همسری هم دارد، در فضای آرامسوز، استرسزا و همزمان گاهی آرامشبخش فیلم سراغ تلاش برای بازسازی زندگی از دست رفتهی خود میرود و در این راه با چالشها، وسوسهها و فرصتهای زیادی برای اشتباه کردن روبهرو میشود. این وسط علاوهبر نویسندگیهای درخشان ال. ام. کیت کارسون و سام شپارد که یک لحظه وی و دیگر شخصیتها را رها نمیکنند و اجراهای هری دین استنتون، ناستاسیا کینسکی و دین استاکول که گاهی اینقدر قلب مخاطب را در مشت خودشان میگیرند که او هم پا به پای کاراکترها درد و غم و البته برخی از شیرینیهای نهان نهفته درون فیلمنامه را لمس کند، دوربین رابی مولر تماشاگر را راحت نمیگذارد؛ یک فیلمبردار کاربلد که با تصویربرداریهای سیال و همراهشده با موسیقی متن عالی رای کودر و استفاده از درک بصری بالا و رنگشناسی عمیق وندرس، توانست در همراهی باقی سازندگان از Paris, Texas یکی از مهمترین فیلمهای دههی هشتاد و اثری لایق به چنگ آوردن نخل طلای جشنواره کن را بسازد. اثری که اگر به درامهای جادهای، فیلمهای اروپایی و ساختههای عاشقانه و متفاوت سینمای مستقل علاقه دارید، تقریبا ممکن نیست که با تماشای آن لذتی فراموشناشدنی را در آغوش نکشید.
The Fugitive
طرح داستانی دستگیری اشتباه مردی بیگناه که هرگز حاضر به آسیب زدن به خانوادهی خود نمیشود به جرم قتل همسر خویش، برای مخاطب امروز انقدرها چیز جدیدی نیست. اما اول آن که موقع اکران The Fugitive در سال ۱۹۹۳ میلادی گیر افتادن یک قهرمان به خاطر جرمی که احتمالا مرتکب نشده است، بهشدت امروز طرح داستانی آشنایی برای تماشاگرهای عام نبود و دوم هم اینکه همچنان کمتر فیلم اکشنی را میتوانید بیابید که به اندازهی این یکی از پس پرداختن درست به طرح گفتهشده بربیاید. این دو مورد را گفتم تا پیش از آن که بخواهیم در مقابل یکی از بهترین فیلمهای هیجانی دههی نود میلادی گارد بگیریم، بدانیم که دقیقا موقع صحبت راجع به آن با چه اثری روبهرو هستیم.
The Fugitive که کارگردانی قدرتمند و جسارتش در ترسیم صحنههای پرالتهاب باعث میشود تقریبا از جایی به بعد چشم برداشتن از آن غیرممکن به نظر برسد، فیلمی با شخصیتپردازیهای درست، سوالات بزرگ و پاسخهای بزرگتر است که ماجرای آغازین خود را آرامآرام به قصهای بسیار بسیار گستردهتر از حد انتظار تماشاگر تبدیل میکند. طوری که وقتی در ابتدای ماجرا همه فکر میکنیم که نقطهی اصلی شروع قصه یعنی دستگیری پروتاگونیست فیلم را دیدهایم، اثر مورد بحث ناگهان با یک تصادف مرگبار شرایط فرار او از دست پلیس را فراهم میکند و تازه اینجا وارد مهمترین فاز قصهگویی خود میشود. پس برای یک تماشاگر که دیدن فیلمهایی را دوست دارد که از ابتدا به انتها مدام پیشرفت میکنند و جذبکنندهتر از قبل میشوند، The Fugitive اکشنی تماشایی است که نباید دیدن آن را عقب انداخت و برای لذت بردن از درخشش هریسون فورد در بهترین سکانسهایش صبر کرد.
The Big Sick
توصیف The Big Sick برای راضی کردن بینندگان به دادن یک شانس به این فیلم متفاوت اصلا کار سختی نیست. صرفا باید همینقدر بدانید که The Big Sick یک فیلم عاشقانهی درامدی (کمدیدرام) عالی و از لحاظ کیفی کم مثلومانند در سالهای اخیر است که در لحظه به لحظهی آن میتوان نقشآفرینیهایی درخشان را دید و دیالوگهای فیلمنامهاش همواره شنیدنی و فکرشده باقی میمانند. The Big Sick دربارهی آدمی است که بین سنتها و قواعد خانوادگی خود و خواستهی قلبی خویش گیر میافتد و با اینکه اصلا فردی خالی از اشتباهات و ایرادها نیست، به شکلی متفاوت با انتظار مخاطب مسیرش به سمت رستگاری را هموار میکند. بهگونهای که پس از پایان یافتن اثر مورد بحث، این فقط کمیل نباشد که علاقه و به بیان دقیقتر احساسات عمیق خود نسبت به امیلی را واقعا میفهمد و مخاطب هم احساس کند که از نظر احساسی، سفری ارزشمند را پا به پای او پشت سر گذاشته است.
The Maltese Falcon
بعضی فیلمها فارغ از آن که میتوانند پدیدآورندهی تجربهای به یاد ماندنی برای مخاطبان حرفهای سینما باشند، اینروزها حکم یک کلاس درس جذاب برای شناسایی تاریخ این مدیوم را هم پیدا کردهاند. فیلمهایی که هم داستان جذاب خود را به شیوهای تحسینبرانگیز روایت میکنند و هم در بند به بند آنها میشود تعاریف یک زیرژانر شناختهشده را لمس و پیدا کرد. The Maltese Falcon که برخی سینماشناسها بازیهای هامفری بوگارت و مری آستور در آن را بهترین نقشآفرینیهای این دو بازیگر شناختهشده در دهههای ابتدایی شروع به کار سینمای ناطق به حساب میآورند، ماجرایی رازآلود و معنیدار را روایت میکند که در آن همهی داستانها و داستانکها در خدمت شخصیتپردازی کاراکترهای نمادین فیلم و القای برخی مفاهیم به مخاطب هستند. قصهی اثر هم که گاهی فقط میتوان بدون توجه به دیالوگها و با خیره شدن به تصاویر پرجزئیات و نورپردازیها و سایهزنیهای حسابشدهی کارگردانش آن را فهمید، دربارهی یک مجسمهی کوچک و افسانهای است. مجسمهای که صدها داستان دربارهی تلاش انسانها برای به دست آوردن آن و جان دادنشان در این راه به گوش میخورد و بهتازگی توجه برخی از پروتاگونیستها و آنتاگونیستهای The Maltese Falcon را به خود جلب کرده است. اما اگر میخواهید بدانید که در مسیر تلاش شخصیتها برای به چنگ آوردن مجسمه چه اتفاقاتی رخ میدهند و جسم مورد نظر چه راز عظیم و خاصی را در طول تاریخ با خود حمل کرده است، مطمئن باشید که هیچ راهی جذابتر از وقت گذاشتن برای تماشای فیلم مورد بحث و رسیدن صحیح به جواب وجود ندارد.
سال دوم دانشکده من
تازهترین ساختهی سینمایی رسول صدرعاملی که پرویز شهبازی را در جایگاه نویسندهی فیلمنامه دارد و سها نیاستی، فرشته ارسطویی، شیوا خسرومهر، علیرضا استادی، علی مصفا، پدرام شریفی، ویشکا آسایش، بابک حمیدیان، شقایق فراهانی، افشین هاشمی، مریم بوبانی و نیلوفر خوش خلق را بهعنوان بازیگرهای اصلی میشناسد، قصهی مهتاب و آوا را روایت میکند. دخترهای جوان محصل رشتهی معماری که همانگونه که از اسم فیلم پیدا است، مشغول سپری کردن سال دوم دوران حضور خود در دانشگاه هستند و در اصلیترین بخش داستان همراهبا همدورهایهای خود برای یک سفر دانشجویی چندروزه از تهران به اصفهان میروند.
این فیلم اجتماعی که به ترتیب هومن بهمنش، مصطفی خرقهپوش و مسعود ردایی وظایف فیلمبرداری، تدوین و تهیهکنندگی آن را برعهده داشتهاند، از آلبوم موسیقی متن تولیدشده توسط کریستف رضاعی بهره میبرد؛ شخصی که برای ساخت آهنگهای «سال دوم دانشکده من» نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن سیوهفتمین دورهی جشنواره فیلم فجر هم شد اما در آخر نتوانست جایزهی گفتهشده را به دست بیاورد.
نظرات