آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از The Diving Bell and the Butterfly تا Wild Rose
زومجی در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۲۵ یعنی یکی دیگر از مقالات معرفی فیلم سینمایی خود به سراغ آثاری انسانی رفته است. فیلمهایی که همهی آنها با حداکثر واقعگرایی ممکن پیش میروند، در زیرژانر خود به معنای واقعی کلمه عالی هستند، به کشورهای متفاوتی تعلق دارند و به نوبهی خود در جشنوارهها و رویدادهای سینمایی دیده شدند و مورد تقدیر قرار گرفتند. این فیلمها با اینکه به بازههای زمانی کاملا یکسانی تعلق ندارند و از این نظر برچسبهای متفاوتی را دریافت میکنند، درنهایت همگی آثار قرن بیستویکم میلادی هستند. علاوهبر این ویژگی یکسان، همهی فیلمهای مورد بحث یک انسان را در وضعیتی قابل لمس و سخت از زندگی خود نشان میدهند و در نوع خود تلاش او برای نجات و بیرون کشیده شدن از ثانیههای بد را به تصویر میکشند؛ البته که فقط در طول خود این آثار سینمایی لایق تماشا میتوان فهمید که تلاش این کاراکترها در پایان تا چه اندازه ثمربخش است. پس از صحبت دربارهی چهار فیلم گفتهشده نیز به عادت همیشه، معرفی اجمالی یک فیلم ایرانی را در انتهای مقاله میخوانید تا درکنار هم یکی دیگر از این سری نوشتهها را نیز به پایان رسانده باشیم.
(2007) The Diving Bell and the Butterfly
فیلمنامهی اقتباسی و کارگردانی قوی فیلم در مراسمهای بفتا و گلدن گلوب و جشنواره فیلم کن جوایز گوناگونی دریافت کردهاند
فیلم فرانسوی-آمریکایی The Diving Bell and the Butterfly که با اقتباس از خاطرات واقعی ژان-دومینیک بوبی ساخته شده است، ابتدا به لحظات شیرین و سپس به بخشهای بسیار تلخ زندگی سردبیر یک مجله نگاه میکند. کسی که ناگهان در اوج شادی دچار حملهی مغزی میشود و به خاطر بیماری سخت، عملا دیگر به قول خود فیلم بدن خویش را بهعنوان زندانی دردناک میشناسد؛ یک زندان با میلههای ناشکستنی که به او اجازه میدهد صرفا در گوشهای افتاده باشد و دنیا را از زاویهای بسیار محدود بنگرد. چون ژان با اینکه از نظر ذهنی کاملا سالم مانده است، از جایی به بعد اختیار هیچ عضوی از بدن خود غیر از پلک چشم چپش را ندارد. همین هم کاری میکند که تنها راه ارتباط گرفتن او با دیگران پلک زدن به اشکال و با اهداف گوناگون باشد. این خلاصهی داستان فیلمی است که حیات را در جایگاهی کیلومترها بالاتر از نفس کشیدن و وقت گذراندن با بدن سالم میبیند و نشان میدهد که چرا ارتباطات انسانی بسیار فراتر از محدودیتهای زبانی هستند. همچنین علاوهبر فیلمنامهی قوی و بازیهای عالی، «لباس غواصی و پروانه» به قلم رونالد هاروود و با کارگردانی جولیان اشنابل اثری است که از تصویرسازیهای قدرتمندی بهره میبرد و با اعتماد به نفس قابهای نامرسومی را به مخاطب ارائه میکند که همگی در خدمت قرار گرفتن بیشتر و بیشتر بیننده در جایگاه شخصیت اصلی آن بسته شدهاند. همین هم باعث میشود که فیلم کتاب مرجع خود را پشت سر بگذارد و زیباییها و قدرت هنر هفتم را نیز بارها و بارها به یادمان بیاورد؛ بهعنوان مدیوم هنری مهمی که قدرت منحصر به فردی در نمایش برشی از زندگی دارد.
(2007) 4Months, 3 Weeks and 2 Days
«چهار ماه، سه هفته و دو روز» که فیلمی متعلق به کشور رومانی است، به دو دوست میپردازد که یکی از آنها باید برای جان سالم به در بردن، فرصت یک انسان برای وارد شدن به دنیا و زندگی کردن را از او دریغ کند و در این راه فقط میتواند از دوست خود کمک بگیرد. این درام تریلر (Thriller) و پرتعلیق که جایزهی نخل طلای جشنواره کن را هم کسب کرده است، کریستین مونجیو را بهعنوان کارگردان میشناسد؛ فیلمسازی که فیلمهای اخیر او همچون Beyond the Hills و Graduation هم تحسینهای گوناگونی را از منتقدها دریافت کردهاند و بااینحال همچنان اکثر تماشاگرها از «چهار ماه، سه هفته و دو روز» بهعنوان بهترین ساختهی سینمایی وی تا به امروز یاد میکنند.
اثر تحسینشدهی مونجیو به شجاعت دو دانشجو میپردازد که یکی از آنها به عقیدهی خود برای نجات زندگی باید سراغ انجام کاری غیرقانونی برود. همین هم هر لحظه بیشتر از قبل او و دوستش را در شرایطی دشوار و خطرناک فرو میبرد و قدرتشان بهعنوان دو انسان را چه برای بقا و چه برای مواجههی درست با مسائل اخلاقی به سنجش میگیرد. «چهار ماه، سه هفته و دو روز» اما همزمان با فیلمی که به پذیرش خطر و ریسک آن میپردازد و درک متفاوت افراد از زندگی روزمره را جسورانه در فضا-زمانی خاص بررسی میکند، دربارهی خوب یا بد بودن ماهیت اعمال آدمها هم صحبتهای زیادی برای گفتن دارد. از همه زیباتر هم چیزی نیست جز اینکه به خاطر کارگردانی تنشزا و خاص فیلم، بیننده همیشه انقدر مشغول دستوپا زدن درون فضاسازیهای ویژهی اثر است که هرگز احساس نمیکند سازندگان میخواهند به زور پیامهای خود را به وی انتقال دهند و در مسیر معنیسرایی، قصهگویی و ارائهی یک تجربهی سینمایی درگیرکننده را از یاد بردهاند.
(2007) Juno
«جونو» همان فیلمی است که الن پیج، بازیگر آثاری هنری همچون «تلقین» (Inception) کریستوفر نولان و «ماوراء: دو روح» (Beyond: Two Souls) دیوید کیج را به شکل جدی به دنیا معرفی کرد و اجازه داد که این بازیگر نامزد دریافت جوایز معتبر یا شناختهشدهی زیادی همچون گلدن گلوب و اسکار شود. این فیلم که آن را باید یکی از درخشانترین آثار سینمایی زیرژانر دوران بلوغ در چندین و چند سال اخیر دانست، به عمق فرهنگ یک کشور میرود و رویارویی چند نفر با اتفاقی غیرمنتظره را به نمایش میگذارد؛ افرادی که در مرکزشان دختری نوجوان به اسم جونو قرار میگیرد و خود او نیز درنهایت تصمیمگیرندهی اصلی و تعیینکنندهی سرنوشت باقی شخصیتها در داستان است. «جونو» از مخاطب خود دربارهی مرز کار درست و غلط میپرسد و نشان میدهد که گاهی جواب برخی سوالات نه صفر یا یک که چیزی بین این دو است. بازیگریهای عالی، روایت احساسی خوب، تدوین جذاب، آلبوم موسیقی متن غنی و صد البته فیلمنامهی اورجینالی که در اوج لیاقت جوایز زیادی همچون مجسمهی طلایی اسکار را هم به دست آورد، همه و همه «جونو» را به فیلمی دیدنی و مهم تبدیل کردهاند. اثری که شاید به مسئلهای بپردازد که خیلیها طبیعتا در زندگی خود اصلا با آن مواجه نمیشوند و شاید در قصهگویی بهشدت به شرایط حاکم درون یک فرهنگ فضا-زمانی خاص توجه کند که برای همه قابل فهم یا حتی قابل پذیرش نباشد. ولی درنهایت این فیلم در شخصیتپردازی و پیامهای زیبای خود جهانشمول است و با گروه گستردهای از مخاطبان حرف میزند؛ چون اکثر آدمها مزهی روبهرو شدن با اتفاقات تلخ غیرمنتظرهی عظیم را حداقل یک بار چشیدهاند و Juno دقیقا با بیانی شیرین از این میگوید که در چنین لحظاتی چگونه میشود و باید همچنان به خوبی زندگی کرد.
(2018) Wild Rose
همیشه در دنیا آدمهای زیادی پیدا میشوند که باور دارند متعلق به نقطهای دیگر هستند و باید هوای مکان و زمان متفاوتی را نفس بکشند. اما دنیا نهتنها لزوما با آنها رفتاری مطابق میلشان ندارد، بلکه ممکن است بارها و بارها آنها را در وضعیت حقیقی و فعلی خود نیز با چالشهای بزرگتری مواجه کند. تام هارپر که چند هفتهی قبل هم The Aeronauts با نقشآفرینی ادی ردمین و فلیسیتی جونز را تقدیم مخاطبان کرد، با Wild Rose یک درامدی (کمدی-درام) بسیار خوب و موزیکال را به روی پردههای نقرهای فرستاد. فیلمی دربارهی شخصیتی که میخواهد در زندگی خود به نقطهای کاملا متفاوت برسد، بهتازگی از زندان بیرون آمده است، اسکاتلندی است، دو کودک دارد و با اینکه زندگی خویش را فقط با تصور رسیدن به رویاهای بزرگش قابل تحمل میبیند، دنیا سختیهای زیادی را در مقابلش قرار میدهد.
این فیلم که جسی باکلی را نامزد دریافت جایزهی بفتا در بخش بهترین بازیگر نقش اول زن کرد و جولی والترز شناختهشده در مراسمهای سینمایی را هم بهعنوان یکی از بازیگرها دارد، برای افراد علاقهمند به دنیای خوانندگی و مخاطبانی که دوست دارند داستان تلاش آدمهایی ظاهرا کوچک اما بزرگ برای رسیدن به بزرگترین چیزها را دنبال کنند، جذابیتهای انکارناپذیری را ارائه میکند. طوری که میتوان در دل آن احساس شیرین مواجهه با برخی از فیلمهای تلخوشیرین، حالخوبکن و معرکهی دیوید او. راسل را چشید و گاهی هم از ته دل برای همصدایی با رُز و داستان او در فیلمنامهی خوب نیکول تیلور هم که شده، اندکی صدای خود را از درون بلند کرد.
زیر نظر
فیل «زیرنظر» به نویسندگی ابوالفضل کاهانی، تهیهکنندگی محمد شایسته و رامبد جوان، کارگردانی مجید صالحی، آهنگسازی امیر توسلی، فیلمبرداری اشکان اشکانی و تدوین سیامک مهماندوست، یکی از محصولات در حال اکران درون سینمای ایران است که البته فقط برای مخاطبانِ گروه سنی بالاتر از پانزده سال اکران میشود. این فیلم رضا عطاران را در نقش محسن، امیر جعفری را در نقش امید، ریما رامینفر را در نقش مهشید و آزاده صمدی را بهعنوان بازیگر کاراکتر گیتی دارد و مهران احمدی، سامیه لک، مصطفی راد، عباس جمشیدی فر، سید علی صالحی، امیر نوری، سیاوش مفیدی، علیرضا استادی و سروش جمشیدی دیگر اعضای گروه بازیگران آن را تشکیل میدهند، یکی دیگر از کمدیهای داخلی همیشگی کشور ما به نظر میرسد که در گیشهها هم شروع موفقیتآمیزی داشته است. این فیلم داستان مردی را روایت میکند که در نبود همسر خود یکی از دوستانش را به خانه دعوت کرده است و حالا باید پیش از بازگشتن او فجایع نازلشده بر سر منزل را از صحنهی روزگار محو کند و همهچیز را به حالت قبلی بازگرداند.