آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از The Host تا Walk the Line
صد و بیست و هفتمین قسمت از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» زومجی باتوجهبه اخبار پررنگ منتشرشده در دنیای هنر هفتم طی چند روز اخیر، بر پایهی توجهی دقیقتر به کارنامهی برخی از برندگان اصلی اسکار 2020 سر و شکل پیدا کرده است. اینجا اول از همه نگاهی به بهترین ساختهی تایکا وایتیتی به عقیدهی بعضی از منتقدها میاندازیم؛ کسی که در مراسم اسکار امسال شاهد موفقیت فیلم کمدی خاص جدید او در کسب جایزهی بهترین فیلمنامهی اقتباسی سال بودیم. بعد از Hunt For The Wilderpeople اما نوبت به یک فیلم ترسناک از سینمای کره جنوبی میرسد که خالق آن دیشب و در کل طی فصل جوایز سینمایی اخیر رکوردشکنیهای تاریخی زیادی کرد. راستی سم مندس در نود و دومین دورهی جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینما برخلاف برخی انتظارات از دریافت اسکارهای بهترین کارگردانی و بهترین فیلم سال ۲۰۱۹ میلادی بازماند. اما او بیش از بیست سال قبل تقریبا اکثر مهمترین جوایز را در مراسمهای سینمایی گوناگون از جمله اسکار با فیلمی دریافت کرد که هنوز قابل درک، مرتبط با وضعیت جوامع انسانی مدرن و پرشده از احساسات عمیق به نظر میرسد؛ فیلمی که میتوان توصیفی کوتاه از آن را در این مقاله خواند تا شاید همین بهانهای برای تماشا یا بازبینی دقایق زیبایش شود. در آخر هم به اثری شکلگرفته بر پایهی تلاشهای فیلمسازی خوب برای پرتاب کردن بیننده به اعماق زندگی یک انسان و بازی درخشان واکین فینیکس میرسیم و سپس به عادت چندین و چند «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» اخیر، نوشته را با معرفی اجمالی یک فیلم ایرانی در حال اکران درون سینمای ایران باتوجهبه اطلاعات رسمی منتشرشده از آن پایان میدهیم.
(Hunt For The Wilderpeople (2016
تماشای فیلم Hunt For The Wilderpeople حکم مواجهه با مجموعهای از نقاط قوت تعریفکنندهی جنس فیلمسازی جذاب تایکا وایتیتی و قرار گرفتن مقابل جلوههای حداقلی از نقاط ضعف داستانگوییهای سینمایی او را دارد. اینجا هم کموبیش شبیه به آنچه در که Jojo Rabbit میبینیم، مخاطب با قصهی مردی کم سنوسال و تلاش او برای دنبال کردن مردی قرارگرفته در جایگاه پدرش در مسیری دیوانهوار و سفری دلگرمکننده مواجه است. جولیان دنیسون در مقام بازیگر نوجوان این فیلم که نقش ریکی بیکر را بازی میکند، با Hunt For The Wilderpeople انقدر شناخته شد که توانست در فیلم Deadpool 2 هم حضور داشته باشد. او در فیلم وایتیتی نقش پسر یتیم سرکشی را دارد که دائما از خانهی افرادی که او را به سرپرستی میگیرند، بیرون میافتد و حالا زیر دست هک با بازی سم نیل قرار گرفته است.
جابهجایی استعاری و تقریبا دائمی هک و ریکی در جنگلهای نیوزیلند، شخصیتپردازی درست این کاراکترها، بازیهایی که شیمی قابل توجهی بین آنها برقرار است و قصهای که اهداف خود را میشناسد و به شکلی کاراکترمحور پیش میرود، Hunt For The Wilderpeople را برای بسیاری از بینندگان تبدیل به اثری میکند که سریعتر از حد انتظارشان توانایی درگیر کردن احساسی مخاطب با خود را دارد. فیلمبرداری زیبای اثر درکنار حضورهای کوتاه اما سرزنده و جذاب برخی از بازیگرهای پیشتر دیدهشده درون فیلمهای وایتیتی لابهلای ثانیههای فیلم کاری میکند که تماشاگر با گذر زمان از محصول سینمایی مورد بحث خسته نشود. پس اگر دلتان دیدن یک درامدی (کمدی-درام) قوی، متفاوت و بهروز میخواهد یا انقدر Jojo Rabbit را دوست داشتید که صبر برای دیدن فیلمی با حسوحال آن در نگاه شما سخت به نظر میرسد، Hunt For The Wilderpeople شانس کمی برای خیانت به انتظاراتتان دارد.
(The Host (2006
فیلم نمادین و عجیب The Host، محصول سال ۲۰۰۶ میلادی را در سادهترین بیان ممکن باید درون زیرژانر سینمایی ترکیبی علمی-تخیلی، اجتماعی تریلر، کمدی، خانوادگی، سیاسی و هیولامحور (!) طبقهبندی کرد
یکی از جذابترین ویژگیهای سینمای بونگ جون-هو گستره و تنوع آن است. بونگ در زیرژانرهای مختلف و دربارهی موضوعات مختلف طوری فیلم میسازد که انگار همهی آنها را در یک ژانر شخصی خلقشده توسط خود آفریده است و در عین حال این باعث نمیشود که آثارش شبیه به هم باشند یا حتی برای کسری از ثانیه از نظر منفی تکراری به نظر برسند. یک کمدی تراژیک دربارهی خانواده، فیلمهایی دربارهی ظلم انسانها به حیوانات، یک شاهکار جنایی رازآلود و حتی یک فیلم اکشن علمی-تخیلی قدرتمند؛ سینمای بونگ جون-هو یعنی پرانرژی و خلاق بودن و در این بین شاید یکی از زیباترین آثار سینمایی او The Host، محصول سال ۲۰۰۶ میلادی باشد که با جلوههای ویژهی کامپیوتری بعضا آزاردهندهی خود به نازل شدن یک هیولا و سایهی مرگ روی زندگی تعداد قابل توجهی از انسانها میپردازد. فرقی نمیکند که باتوجهبه درک مخاطب یک ویروس مثل ویروس کرونا باعث آغاز این آخرالزمان شده باشد یا این موجود در نگاه بعضی بینندگان حیاتی انگلمانند را به سان تعداد قابل توجهی از انسانهای حاضر در Parasite تجربه کند. چون درنهایت خود اتفاق و رویارویی شخصیتها و مخاطب با آن مهم است. جالبتر آن که The Host همانقدر که اثری دلهرهآور و علمی-تخیلی است، یک فیلم کمدی خانوادگی عجیب استعاری سیاسی اجتماعی هیولامحور نیز به حساب میآید و هر کس که بونگ جون-هو را میشناسد، خوب میداند که همین ترکیبهای ظاهرا بیربط اما شدیدا قدرتمند و حسابشده او را بونگ جون-هو کردهاند.
The Host فیلمی انسانی و الهامگرفته از واقعیتها است؛ الهامگرفته از حادثهای که در کرهجنوبی و به خاطر بیتوجهی مردم به طبیعت خیلیها را اذیت کرد. در همین حین فیلم بهجای آن که فقط دربارهی محل زندگی خود فیلمساز صحبت کند، پیامهای جهانی ارزشمندی هم دارد و از کمکاری کشورهای بزرگ در قبال نزول چنین بلایایی بر سر افراد حاضر در نقاط گوناگون کرهی زمین میگوید. The Host فیلمی چندلایه، سرگرمکننده و معنیدار است؛ همانگونه که یک فیلم خوب واقعی باید باشد.
(American Beauty (1999
بعضی فیلمها انقدر دستشان را موقع بازی با تفکرات و احساسات تماشاگر زیر میز نگه میدارند و پنهانی و حرفهای بازی میکنند که حتی وقتی مشغول لذت بردن از آنها در نهاییترین حد ممکن هستیم، گاهی نمیدانیم که مجذوب کدام ویژگی مثبت آنها شدهایم. این فیلمهای بزرگ و ماندگار بهجای فرو کردن تمام داشتههای خود در چشم مخاطب، انقدر به هویت والای خویش باور دارند که صرفا در تمامی دقایق خودشان باشند، کار خودشان را بکنند، تاثیر خودشان را بگذارند و به همان شکلی که باید و شاید پایان یابند. فیلم American Beauty ساختهی سم مندس که در راس گروه بازیگری درخشان آن نقشآفرینی فراموشناشدنی کوین اسپیسی دیده میشود، فیلمی از همین جنس است؛ اثری جریانیافته در داستانکهای گوناگون که البته شاهپیرنگ مناسب و دقیقی را هم یدک میکشد. خود داستان فیلم را میتوان دربارهی چند انسان و دنیایی از سوتفاهمها دانست. فیلمساز هم برای اینکه تکلیف مخاطب را با فیلم خود روشن کند، سریعا رنگولعاب خیالی داستانهای رازآلود را از روی اثرش برمیدارد و به بیننده میگوید که بهجای خود اتفاقات باید موقع دیدن اثر مورد بحث روی تلاش برای درک چرایی روی دادن آنها تمرکز داشته باشد. این محصول سینمایی بسیار خوب که از بازی پرجزئیات و اغراقامیز منا سواری هم بهرههای بیشماری میبرد، در قاببندیها خلاق، در طراحی حرکات دوربین دقیق، در داستانگویی میخکوبکننده و در شخصی کردن همهی داستانکها برای مخاطب بدون احساسی کردن بیش از اندازهی او عالی است. American Beauty نشان میدهد در جوامع امروزی که رابطهی انسانها اصولا باید در آن راحتتر از همیشه شکل بگیرد، چهقدر درکهای نادرست، دروغهای ناخواسته و ماسکهای زدهشده روی صورتها آدمها را به سرنوشتهای دهشتناکی میرسانند و بعضا چهقدر حقیقت دور از آن چیزی است که به نظر میرسد. تماشا یا بازبینی این فیلم بزرگسالانه را از خود دریغ نکنیم؛ فارغ از اینکه چه سلیقه و چه نگاه بهخصوصی هنگام برگزیدن آثار سینمایی قدیمی و جدید برای تماشا داریم.
(Walk the Line (2005
ریس ویترسپون به خاطر Walk the Line اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را کسب کرد و واکین فینیکس در این رقابت به فیلیپ سیمور هافمن افسانهای باخت
برخلاف فیلمسازهایی که فقط از بازیگر خود برای تکرار کارهای عالی پیشتر انجامشده توسط او بهره میبرند و تمهید ویژهای برای پیشبرد سطح و جزئیات پیادهشده درون نقشآفرینی وی ندارند، کارگردانهایی مثل جیمز منگولد هم پیدا میشوند که با یک فیلم بازیگر را به جلو هُل میدهند. منگولد ۱۲ سال قبل از آن که بسیاری از بینندگان «لوگان» (Logan) او را یکی از پنج فیلم ابرقهرمانی برتر تاریخ صدا بزنند و پانزده سال پیش از اینکه «فورد دربرابر فراری» (Ford v Ferrari) وی به چند نامزدی و جایزه در اسکار 2020 برسد، با Walk the Line به تماشاگرها فرصت رویارویی با تصویری جدید از واکین فینیکس را داد؛ بازیگری که امسال به خاطر اجرای نقش جوکر (بخوانید آرتور فلک) جوایز زیادی را کسب کرد و در Walk the Line پا در کقشهای خواننده و آهنگنویس آمریکایی، جانی کش گذاشت. آن هم در فیلمی که به معرفی جلوههایی از زندگی این انسان واقعی به مخاطب مربوط بود و بخش زیادی از دقایقش را گفتوگوی دو نفر در یک اتاق و آهنگ خواندن آنها درکنار یکیدیگر تشکیل میدادند. ترکیب اجراهای زیبای ریس ویترسپون در نقش جون کارتر (معشوقهی جانی کش) و فینیکس نیز قلب اصلی فیلم بود. پس اگر از تماشای حرکت یک خواننده به سمت تبدیل شدن به یک افسانه در جهان موسیقی کانتری لذت میبرید و این دو بازیگر را در فهرست نقشآفرینهای مورد علاقهی خود دارید، هرچه سریعتر سراغ Walk the Line جیمز منگولد را بگیرید.
اولین امضا برای رعنا
علی ژکان در فیلمی که بهتنهایی وظایف کارگردانی و تهیهکنندگی و همراهبا افرا ابراهیمنیا وظیفهی نویسندگی آن را برعهده داشته است، به داستاننویسی به اسم جهانگیر گلستانه میپردازد که چند سال از ازدواج وی با همسرش رعنا میگذرد. «اولین امضا برای رعنا» با آهنگسازی مینا مؤمنی، تدوین کاوه ایمانی و فیلمبرداری فرشاد خالقی ساخته شد و حمید فلاحی، محسن عبداللهیان، محمدرضا هدایتی، علیرضا جلالیتبار، شهرزاد کمالزاده، شقایق رهبری، شهین تسلیمی، فلور نظری و نادر نادرپور گروه بازیگران آن را تشکیل میدهند. مطابق خلاصهی داستان رسمی «اولین امضا برای رعنا»، جهانگیر و رعنا در داستان این فیلم یک پسر ۶ساله به نام نیما دارند. جهانگیر در عین رساندن سه کتاب به مرحلهی چاپ هنوز پول قابل توجهی به دست نیاورده است و با خانوادهی خود در خانهای اجارهای روزگار میگذراند که صاحب آن از آشنایان قدیمی وی محسوب میشود. جهان که شاید تنها دلخوشی زندگی خود را سکونت در همین خانه با پرداخت اجارهی حداقلی میداند، ناگهان با دریافت تماسی از سوی این دوست قدیمی متوجه میشود که او قصد پس گرفتن منزل و اقامت در آن را دارد. با رسیدن این خبر به جهانگیر، زندگی او به هم میریزد و بخش اصلی قصهگویی فیلم آغاز میشود.
نظرات