انیمه Erased؛ گم شدن میان گذشته و آینده
- عنوان ژاپنی: Boku dake ga Inai Machi/僕だけがいない街
- اسم فارسی: پاکشده/فراموششده/شهری که تنها من در آن گمشدهام
- براساس مانگایی از کی سانبه (Kei Sanbe)
- ژانر: رازآلود، خیالپردازی، معمایی، درام، دلهرهآور و علمی-تخیلی
- کارگردان: توموهیکو ایتو (Tomohiko Itō)
- فیلمنامه: تاکو کیشیموتو (Taku Kishimoto)
- محصول استودیو A-1 Pictures
- تعداد قسمتها: ۱۲
- وضعیت: پایانیافته
- پخش: ۲۰۱۶ میلادی
- ردهی سنی: R - 17
خلاصهی داستان:
ساتورو فوجینوما که یک مانگاکا (نویسندهی کتابهای مانگا یا همان کمیکهای ژاپنی) است و بهعنوان پیک غذاخوری هم فعالیت میکند، از جایی به بعد به وجود یک ویژگی عجیب در خود پی میبرد. او متوجه میشود که اگر در لحظهی رخ دادن اتفاقی بد مانند کشته شدن یک نفر یا دزدیده شدن کودکی بیگناه حضور داشته باشد، ۶۰ الی ۳۰۰ ثانیه به عقب بازمیگردد تا با به وجود آوردن حداکثر تغییرات ممکن، از پیش آمدن رخدادهای منفی جلوگیری به عمل بیاورد.
ولی در عین آن که همهچیز در ظاهرِ زندگی او محدودشده به یک قابلیت نهچندان عظیم علمی-تخیلی است، ناگهان ورق برمیگردد و ساتورو همهچیز را متحولشده میبیند. چه میشود اگر پیشگیری از یک اتفاق وحشتناک بهجای چند دقیقه، نیاز به سفر زمانی ناخواسته به سالها قبل داشته باشد؟ چه میشود اگر دختربچهای با شالگردن زرد و لباس گرم قرمزرنگ، تنها انسانی به حساب بیاید که میتواند از ریخته شدن خون فردی بزرگسال جلوگیری کند؟
تماشای انیمهی Erased در مجموع حدودا ۴ ساعت و چند دقیقه زمان میبرد. ولی این تجربه شاید ماهها با شما بماند
برخلاف اکثر مقالاتی که در زومجی به هدف بررسی انیمههای سریالی سرزمین آفتاب تابان نوشته میشوند، اینجا نیازی به توضیح مفصل ترتیب تماشای قسمتهای متفاوت انیمه وجود ندارد. زیرا انیمهی Erased که یک فیلم لایواکشن اقتباسی و یک سریال لایواکشن اقتباسی از روی آن ساخته شدند، انیمهای تشکیلشده از ۱ فصل و ۱۲ قسمت حدودا ۲۲ دقیقهای است که همهی آنها در سال ۲۰۱۶ میلادی روی آنتن رفتند. البته اگر اهل مطالعهی مانگا و لایتناول هم هستید، مانگا اصلی را که در ۹ شماره و طی سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ منتشر شد، از دست ندهید. سپس میتوانید لایتناول تکشمارهای Boku dake ga Inai Machi: Another Record، محصول سال ۲۰۱۶ میلادی را بخوانید و درنهایت سراغ مانگا Boku dake ga Inai Machi: Re بروید که آن هم در سال ۲۰۱۶ به چاپ رسید.
همهی ما مشغول جنگیدن با گذشته هستیم. آدمها یا از تلخیهای گذشته فرار میکنند، یا گذشته را به خاطر خاطرات خوب دوست دارند، یا میگویند گذشته دیگر گذشته است یا باور دارند که گذشته امروز را ساخت و هرگز نمیگذرد. بااینحال و در عین آن که ما به دلایل مختلف گذشتههایی متفاوت با یکدیگر را تجربه کردهایم، کمتر انسانی را میتوان یافت که نخواهد به گذشته بازگردد و چند لحظه را بهتر کند؛ از کوچکترین اتفاقاتی که یک خاطرهی نهچندان شیرین را آفریدند تا تصمیماتی که دومینووار تا امروز را به شکلی غیرایدهآل رقم زدند. هر شخصی باتوجهبه زندگی نسبتا خوب، معمولی یا بدی که پشت سر گذاشته است، میل بیشتر یا کمتری برای تغییر گذشته دارد. اما اصل نیاز از بین نمیرود.
حتی انسانهایی که همانگونه که انیمیشن سریالایی والا و عالی «بوجک هورسمن» میگفت، فقط مسیر روبهجلو را مینگرند، نه مشغول انکار میل خود به تغییر گذشته که در حال پذیرش حقیقت تلخی هستند که میگوید گذشته غیر قابل تغییر است! آن سریال میگفت: «به پشت سر نگاه نکن. تو به آن سمت نمیروی». عجب جملهی درست و دقیقی! این شیوهی فکر خوبی است که میتواند انسان را در زندگی جلو ببرد.
اما چه میشد اگر امکان ایجاد تغییر در گذشته وجود داشت؟ چه میشد اگر پشت سر را نگاه میکردیم و توانایی حرکت به سمت آن را هم داشتیم؟ آیا باز هم این تعداد از آدمها هر روز و طی هر درد و دل به یکدیگر یادآوری میکردند که نباید به گذشته توجه داشت و فقط باید به آینده فکر کرد؟ همه میدانیم که پاسخ این سؤال یک «نه» محکم است. زیرا خودخواهترین آدمهایی که از قضا جزو افراد بسیار خوشبخت جهان هم باشند، حتما حداقل از ایجاد چند تغییر در زندگی خود متنفر نیستند.
آدمها با گذر زمان شناخت بیشتری از جهان پیدا میکنند، تفکرات خود را به شکل کاملتر شکل میدهند و توانایی بالاتری برای مواجهه با رخدادها دارند. مگر نه اینکه هر ماه چند موقعیت برای اکثر افراد پیش میآید که وقتی میگذرند، آدم بر خود لعنت میفرستد که چرا واکنش حسابشدهتری به آن نداشته است.
انیمهی Erased به شکلی اغراقآمیز و زیبا خلاف این جریان را نشان میدهد تا به زیبایی همهی این بحثها را زیر ذرهبین بررد. چگونه؟ با تصور کردن یک حالت سوم که در آن هیچ راهی جز بازگشت به گذشته و ایجاد برخی بهبودها وجود ندارد. آیا اگر گزینهی واقعگرایانهی «توجه مطلق به روند عادی و روبهجلوی زندگی» و گزینهی خیالی «برخورداری از توانایی لازم برای ایجاد تغییرات دلخواه در گذشته» از روی میز برداشته شوند و بازگشت به عقب برای درست کردن برخی رخدادها اجباری باشد، باز هم همه میخواهند از چنین قابلیتی بهره ببرند؟ ساتورو، پروتاگونیست قصهی Erased با چنین وضعیتی مواجه میشود؛ او موظف به ایجاد تغییرات است ولی همیشه مطمئن نیست که باید چه تغییری را به وجود بیاورد.
موفقیت Erased از جایی آغاز میشود که دقیقا میداند از عناصر علمی-تخیلی یا فانتزی خود چه میخواهد. سازندگان داستانی را شکل دادهاند که اولا بدون این عناصرِ غیر قابل توضیح قابل روایت نبود و ثانیا از همین بخشهای غیر قابل باور برای گفتوگو راجع به زندگی واقعی بهره برد. همچنین از آنجایی که سفر در زمان میتواند ایدهای پرشده از ایرادهای ذاتی مختلف باشد و خود به خود چندین و چند سوراخ داستانی را به وجود بیاورد، انیمه Erased خود را به عناصری محدود وفادار کرده است و مدام نمیخواهد از همه نظر شرح و بسط پیدا کند.
Erased نمونهی بارز استفادهی محدود از چند نکتهی مهم در داستان و بزرگ و بزرگتر کردن عالی کل قصه براساس پرداختن بیشتر و آرامآرام به آنها است
مخاطب به سرعت با ایدهی اصلی بخش فانتزی سریال مواجه میشود، آن را میپذیرد و سپس قدم به قصه میگذارد. این یعنی قبل از آن که داستانگویی اصلی شروع شود، سازندگان کلاس درس برگزار نمیکنند و به اصطلاح، مغز تماشاگر را نمیخورند. یک نفر به گذشته میرود و حالا باید راهی برای حل مشکل به وجود آمده در آینده بیابد. همین و بس. البته که سریال به مرور زمان شناخت شما از جهان خود را کاملتر خواهد کرد. ولی سازندگان در انجام این کار هم انقدر صبوری میکنند که همذاتپنداری ما با کاراکترهای اصلی شکل گرفته باشد و حتی ارائهی پیچیدهترین توضیحات، دیگر تماشاگر را از اثر دور نکنند. داستانگوییهای عالی همیشه باعث میشوند که شما به آنها اهمیت بدهید. وقتی ما به داستان اهمیت دادیم و خواستیم آن را تا انتها ببینیم و وقتی شخصیتها برای ما تبدیل به موجوداتی فراتر از چند بخش سازندهی داستان شدند و در قلب تماشاگر شادی یا خشم را ایجاد کردند، دست سازنده برای انجام هر کاری بازتر از قبل است. مخصوصا درون یک فیلم سینمایی یا انیمهی سریالی نسبتا کوتاه تکفصلی که قرار نیست ۱۰ها ساعت برای راضی نگه داشتن بیننده بجنگند.
شخصیتهای Erased حتی وقتی کاملا در گروه کاراکترهای فرعی طبقهبندی میشوند، ملموس و به اندازهی کافی یگانه هستند. پس هر کاراکتری که در مرکز توجه یک سکانس قرار بگیرد، هویت خود را دارد و به همین خاطر مخاطب را خسته نمیکند. کاراکتری که میتواند صرفا به خاطر یک ویژگی مثل چاپلوس بودن و یک کار مثل ورود به حریم شخصی دیگران شناخته شود و کاراکتری که میتواند به اندازهی کایو چندلایه و درگیرکننده باشد.
نتایج منفی شکست خوردن عامدانهی پسربچهی خوشفکر که قرار بود باعثوبانی رخدادهای کاملا مثبت شود، به زیبایی از همان ابتدا مخاطب را به شناخت هستهی داستانی انیمه نزدیک کردهاند
در همین حین تصویرسازیها هم با دادن کُدهای مختلف به بیننده او را برای کسب احساس راحتی هنگام دنبال کردن یک داستان جریانیافته در ۲ زمان متفاوت یاری میکنند. در حقیقت رنگبندیها و ریتم تصویری روایت انیمه هماندازه با جزئیات فیلمنامه روی اذیت نشدن مخاطب موقع جابهجایی بین ۲ خط داستانی سریال، اثر مثبت دارند.
پس با اینکه محصولات مرتبط با سفر بلند به گذشته یا آینده تقریبا هیچوقت خالی از حفرههای داستانی و بعضی ایرادات منطقی نیستند، حداقل Erased به خوبی مخاطب را متمرکز روی مواردی که باید و شاید نگه میدارد و باعث میشود تقریبا هرگز او زمانی را به فکر کردن به حفرههای داستانهای اینگونه اختصاص ندهد. در نتیجه تماشاگر Erased، روی نکات مثبت متمرکز میماند، لذت میبرد و پیامها را دریافت میکند.
شوربختانه در بسیاری مواقع وقتی از انیمههای ارزشمند و مهم مینویسیم، شروع به بازهبندی بخشهای خوب، متوسط و عالی آنها میکنیم. اما Erased یکی از آن محصولات ثابتقدمی است که نه کمتر و نه بیشتر از حد و اندازهای که باید طول میکشد. زیرا از چندین و چند جهت، مدام با جلو رفتن قسمتها بهتر میشود. همچنین سریال با اینکه بهرهی قابل قبولی از قابلیتهای دنیای انیمهها برده است، اصلا از این نظر بیش از حد اغراقآمیز نیست و تماشاگر دورمانده از حد و مرزهای مدیوم مورد بحث را پس نمیزند. پس میشود با آرامش آن را به افراد آشنا و ناآشنا با انیمهها معرفی کرد.
مخاطبی که از تماشای آثاری لذت میبرد که در آنها همهی بخشهای قصه درنهایت مثل تکههای پازل کنار یکدیگر چیده میشوند و تصویر تماشایی بزرگی را میسازند، Erased را بیصبرانه تا انتها به تماشا مینشیند
همچنین نباید فراموش کرد که سازندگان حتی از سفر زمانی شخصیت به گذشته هم برای پرداخت بیشتر او بهره بردهاند. بهگونهای که مثلا وقتی رخدادهایی بهخصوصی در گذشته را میبینیم، حال هم توجیهشدهتر و منطقیتر از قبل به نظر میرسد. این بازیِ هیجانزده و بیفکر سازندگان با یک ایدهی جذاب نیست. این ساعتی است که دقیقا میداند از تکتک چرخدهندههای خود باید به چه شکلی و در چه زمانی، چه بهرهای ببرد.
اعمال خوب و بد هر دو از یک ذات برمیآیند؛ هر ۲ آنها کارهایی بیشتر از تلاش یک انسان برای پر کردن نقطهای خالی در وجود خود نیستند.
سورن کییرکگور، فیلسوف دانمارکی میگوید زندگی را میتوان فقط با نگاه به گذشته فهمید و در عین حال، زندگی را فقط میشود با نگاه به آینده زندگی کرد. حتی اگر با این جمله موافق نیستید، عاشقانهی دوستانهی دفنشده در زیر تمام لایههای عمیق انیمهی Erased، ارزش کندوکاو را دارد.
(۳ پاراگراف بعدی مقاله بخشهایی از داستان ۵ قسمت نخست انیمه Erased را اسپویل میکنند)
شاید بتوان مهمترین نقطهی قوت انیمهی Erased را نمایش میزان تاثیر انسانها به روی یکدیگر دانست. این قصه در طول ۱۲ قسمت و با نمایش ۲ خط زمانیکه میتوان در آنها تغییرات حداقلی ایجاد کرد، از عناصر فانتزی خود برای صحبت کردن دربارهی مشکلاتی بزرگ بهره میبرد و همزمان زیباییهای ارزشمندی را در چشم مخاطب پررنگ میسازد. مثلا وقتی ساتورو برای اولینبار در گذشته روزهای زیبایی را برای کایو هینازوکی رقم میزند، حتی مرگ دخترک ارزش کارهای انجامشده توسط او را به صفر نمیرساند. به خاطر کارهای فردی که تصمیم به برخورد بهتر با انسانی دیگر گرفت، چندین و چند روز خوش ساخته میشوند، چندین و چند نفر بارها میخندند، خاطراتی به مراتب بهتر از قبل شکل میگیرند و حتی کسی که جان خود را از دست داد، بدون شک روزهای پایانی دوستداشتنیتری را نسبت به وضعیت غمانگیز قبلی تجربه میکند.
حتی وقتی ساتورو برای اولینبار به زمان حال برمیگردد و همچنان بهعنوان قاتل شناخته میشود، برخورد منصفانه و پرارزش همکار او که از قضا مدل صحبتی شبیه به کایو دارد، بهنوعی بازتاب اعمال گذشتهی ساتورو است. ساتورو وقتی تمام تلاش خود را برای بهتر کردن زندگی کایو به کار برد، این همه سال بعد پاسخ خوبیها را میگیرد. آیا سرپناه داشتن موقت ساتورو و چند لطفی که همکار/دوست مهربانش به او میکند، وی را از این مهلکه نجات خواهند داد؟ خیر. اما ارزش تکتک این کارها همچنان بسیار زیاد است.
از آن سو تاکید Erased روی ارزشهای انسانی و کارهای لایق احترامی که فراتر از زمان، مکان و حتی خود انسانها در جهان باقی میمانند، باعث دروغین و غیرواقعگرایانه شدن مفهومسرایی این انیمه نمیشوند. برای نمونه Erased به زیبایی محدود کردن اتفاقات بسیار زشت به لحظات کوتاه را احمقانه خطاب میکند. به این معنی که مثلا مرگ یک دختربچهی پرورش دادهشده درون خانوادهای مریض از نظر اخلاقی قرار نیست با چند کار حداقلی برطرف شود. این شاید طعنهای به همهی آدمها و سرانی باشد که با خردهکمکها میخواهند مشکلات بزرگ را بدون ریشهیابی حل کنند. این شاید طعنهای به ما باشد که وقتی درد و دل یک نفر را میشنویم، صرفا چند جملهی کلیشهای را برای آرام کردن او از جیب درمیآوریم و به خودمان میگوییم «احتمالا کمی حال وی را بهتر کردیم». Erased ارزش این کارها را زیر سؤال نمیبرد و اتفاقا تاثیرگذاری عمیق یک جملهی درست و بیرونآمده از اعماق قلب را خوب به تصویر میکشد. ولی تغییرات اساسی، کارهای اساسی، شناخت و برنامهریزی اساسی میخواهد. همانگونه که یک شب کمک مالی به همهی فقرای دنیا که زیر فشار جوامع مدرن به شکل غیرمنصفانهای آزار دیدهاند، تعداد زیادی از انسانها را برای یک شب از گرسنگی نجات میدهد و بسیار ارزشمند است. اما فقر را ریشهکن نخواهد کرد.
انیمههای مشابه Erased
چه به طرحهای داستانی مرتبط با جهانهای موازی علاقه داشته باشید و چه بخواهید بعد از دیدن Erased انیمههای بیشتری با محوریت عشقورزیهای در ظاهر تحمیلشده و در حقیقت بسیار عمیق و محترم را به تماشا بنشینید، گزینههای زیادی در جهان شلوغ انیمهها پیدا میشوند. ولی ۳ اثری که در ادامه با آنها مواجه خواهید شد، همزمان شبیه به Erased و از برخی جهات، شدیدا متفاوت با آن هستند. چون بیشتر از آن که هدف دیدن اثری مشابه باشد، مهم استفاده از عشق ایجادشده نسبت به یک محصول بسیار خوب برای باز کردن درهای بیشتر و آشنایی با دنیاهای پرتعداد است.
البته مثل هر نوعی از محتوا در هر مدیوم، باید موقع انتخاب انیمهها هم به درجهی سنی آثار گوناگون توجه داشت؛ تا بتوان به بهترین و بیشترین برداشت ممکن از دقایق محصول رسید و بخشی از محتوا را هنگام توجه اضافیِ ناخواسته به حواشی یا اذیت شدن از مواردی همچون بزرگسالانه بودن جنس گفتوگوی کاراکترها از دست نداد.
اگر Erased را دیدهاید و میخواهید ۳ تجربهی عالی دیگر را هم تقدیم خود کنید، به آثار فهرستشده در انتهای این نوشته شانس بدهید. اگر هم اصلا این انیمه را ندیدهایم و صرفا باتوجهبه توضیحات ارائهشده درون مقالاتی مانند «معرفی انیمه Boku dake ga Inai Machi - شهری که تنها من در آن گمشدهام» بهدنبال محصولاتی شبیه به آن اما همزمان متفاوت از بعضی زوایا میگردیم، احتمالا با خواندن ادامهی این متن وقت خود را هدر نمیدهیم.
Death Parade
در انیمهای که آلبوم موسیقی آن بیاندازه شنیدنی و تأثیرگذار است و دقیقا مثل Erased صرفا ۱۲ اپیزود دارد، جهانی را میبینیم که در آن انسانها پس از مرگ باید سراغ رقابتی کشنده (!) بروند تا متوجه رقم خوردن سرنوشت خود در بهشت یا جهنم شوند. در این مکان آنها میفهمند که از بین انسانهایی که اخیرا کشته شدهاند، روح کدام افراد به عدم میرسد و روح کدام افراد تجسمی دوباره مییابد تا زندگی معرکهای پس از مرگ داشته باشند. برگزارکنندهی مسابقات دردناک نامبرده هم فردی عجیب و ناشناخته است که تنها با گذر زمان، شاید مخاطبان بتوانند به علت اصلی انجام شدن همهی این کارها توسط او پی ببرند.
انیمهی Death Parade را باید یک تریلر روانشناسانه دانست که قطعا برای برخی از بینندگان آزاردهنده و بیش از اندازه سیاه به نظر میرسد. اما مثل Erased در قدمهای اول صرفا یک اِلِمان فانتزی را در نگاه مخاطب پررنگ میکند و سپس انقدر خوب روی همان عنصر خیالی سوار میشود و دنیای نهچندان بزرگ خود را پرجزئیات میکند که از مرحلهی سرگرمکنندگی فراتر برود و واقعا برخی از افراد را به فکر بیاندازد.
Blast of Tempest
در دل روابط احساسی و خانوادگی پیچیدهای که اوضاع را به مراتب عجیبتر از حالت عادی کردهاند، جادو، تکنولوژی، ظلم و عدالت به نبرد با یکدیگر میپردازند. فانتزی تاریک و شدیدا رازآلود Blast of Tempest از لحاظ تصویری غنی است و برای روایت قصه، تکیهی زیبایی روی فضاسازیهای شاعرانه، نمادسازیهای تصویری و در کل داستانگویی بصری دارد. اینجا همانند آنچه در بهترین اپیزودهای Erased دیدیم، حجم قابل توجهی از جزئیات نه ازطریق شنیدن که ازطریق دیدن به مخاطب منتقل میشوند. البته تفاوت اساسی Blast of Tempest با Erased را میتوان در شدت تاریک بودن آن مشاهده کرد. بهگونهای که عملا باید گفت که فقط اگر علاقهای جدی به تراژدیها دارید، میتوانید بهمعنی واقعی کلمه در آن غرق شوید.
جالب اینجا است که تراژدی که ریشه در مناسک مذهبی یونان باستان دارد، سالها بهعنوان نوعی از قصه/نمایش شناخته میشد که ناتوانی انسان در مقابل ارادههای برتر را به تصویر میکشد. با در نظر داشتن همین حقیقت نیز میفهمیم که Blast of Tempest یک داستان تراژیک غنی و ریشهدوانده در عمق ژانر خود را تقدیم تماشاگر کرده است؛ با روایت قصهی شخصیتهایی که غالبا میخواهند به چرایی رخ دادن اتفاقاتی کلیدی و خارج از کنترل خود پی ببرند.
From the New World
۱۰۰۰ سال بعد از دوران مدرن کشور ژاپن و در یک پادآرمان شهر، برخی انسانها تواناییهای ذهنی بسیار خاصی پیدا کردهاند و میتوانند به جنایات غیرمنتظرهای دست بزنند. البته از این قابلیتها میتوان برای بهترین اهداف ممکن هم استفاده کرد. ولی صلح وقتی جای خود را به ظلم میدهد که دیگر استفاده از برترین ابزارهای ممکن، صلحجویانه نباشد. راستی در جهان From the New World بسیاری از آدمها سبک زندگی غیرشهری را دنبال میکنند و به اشکال گوناگون عملا کشاورز هستند. انیمهی From the New World که به وضوح تحت تاثیر نیمی از آثار شگفتانگیز هایائو میازاکی افسانهای قرار داشته است، توسط استودیو A-1 Pictures خلق شد؛ همان استودیویی که انیمه Erased را ساخت و به همگان اجازهی غرق شدن در دل زیباییها و عاشقانههای کموبیش منحصربهفرد آن را داد.
From the New World انیمهای محسوب میشود که طرفداران پروپاقرص آن میگویند یک الماس قدرندیده در مدیوم انیمههای ژاپنی است
From the New World باتوجهبه ماهیت دستوپیایی خود فرقهای زیادی با Erased دارد. ولی همچنان در مرکز قصهگویی آن میتوان مواردی را یافت که بارها من و شما را به یاد Erased میاندازند؛ از دروغهایی که باید به زبان آورده شوند و حرفهایی باورنکردنی که برای پذیرفتن شدن آنها توسط همگان التماس میکنیم تا حضور یک دانشآموز متفاوت در کلاس مدرسه و مشاهدهی عشقی دوستانه و بسیار بسیار عمیق.
اگر میخواهید طی ۲۵ قسمت قدم به جهانی پرداختشده و پر از چارچوبهای داستانی جذاب بگذارید و فانتزیهای بدون حد و مرز انیمههای ژاپنی را در آغوش میکشید، انیمهی From the New World را فراموش نکنید.
نظرات