آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Liar Liar تا The Dark Crystal
سینمای فانتزی میتواند در چندین و چند ظاهر مختلف ظاهر شود. گاهی آن را با بخشهایی از سینمای وحشت اشتباه میگیرند و گاهی فیلمهای علمیتخیلی را متعلق به آن میدانند. عدهای فانتزی را بچگانه صدا میزنند و برخی افراد هم اعتقاد دارند که هیچ بخشی از سینما بیشتر از فانتزی نمیتواند حقایق دنیای واقعی را پررنگ کند.
زومجی در شمارهی ۱۸۶ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ از آثاری متفاوت نام میبرد که بدون شک متعلق به ژانر فانتزی هستند؛ تا درکنار یکدیگر به یاد بیاوریم که یک جنس از فیلمسازی چهقدر میتواند به اشکال مختلفی روی مخاطب تاثیر بگذارد و لباسهای گوناگونی به تن کند؛ چه موجود تخیلی را در یک فیلم سیاهوسفید و بدون نمایش مستقیم آن به عمق قصه ببرد چه یکی از قدیمیترین داستانها را به کمک جدیدترین مورد اقتباس قرار دهد.
Liar Liar (1997)
یک داستان ساده، نقشآفرینی خوب جیم کری و فیلمی که بسیاری از خانوادهها میتوانند ببینید و از آن لذت ببرند. فیلم Liar Liar به یک وکیل بسیار موفق میپردازد که استاد دروغگویی است و همیشه کار خود را با فریب دادن افراد جلو میبرد. دروغ فقط یک عنصر مهم در زندگی حرفهای او نیست. بلکه بخش قابل توجهی از زندگی شخصی او را هم تحت ثاثیر خود قرار داده است. او حتی به فرزند خود هم دروغ میگوید و در کل نمیتوان به حرفهای وی اعتماد کرد. اما یک شب پسرک آرزو میکند که پدر دیگر فقط برای یک روز، به هیچ عنوان توانایی دروغ گفتن را نداشته باشد. نتیجه همانقدر که فکر میکنید، خندهدار خواهد بود.
اما فارغ از وجه کمدی فیلم که به بیان شدن حرفهای نادرست در مکان و زمان غلط توسط مرد مربوط است، فیلم Liar Liar واقعا گاهی بیننده را در فکر فرو میبرد. زیرا بعضی از حرفهای او فقط از لحاظ کاری و اجتماعی غلط نیستند. بلکه خود خود حقیقت هستند؛ حقایقی که اگر بسیاری از آدمهای عادی و نهچندان دروغگو هم به هیچ عنوان توانایی دروغگویی را نداشتند، احتمالا بارها آنها را به زبان میآوردند. در نتیجه همزمان با سرگرم کردن و خنداندن مخاطب، فیلم Liar Liar به کمک فانتزی روی این حقیقت تاکید میکند که چهقدر دروغ تبدیل به بخشی جداناشدنی از بسیاری از زندگیها شده است. بهگونهای که اگر نباشد، نصف گفتوگوهای روزمرهی آدمها با یکدیگر هم سرتاسر زشت به نظر میآید.
Beowulf (2007)
رابرت زمکیس هرچه نباشد، فیلمساز عجیبی است؛ از آثار هنری و جشنوارهای تا فیلمهای بلاکباستر موفق در کارنامهی او به چشم میخورند. این وسط تعداد قابل توجهی از ساختههای او نیز به هیچ عنوان توانایی جلب توجه مخاطبان و منتقدها به اندازهی کافی را نداشتهاند. فیلم ماجراجویانه و فانتزی Beowulf نیز با اینکه در دریافت ستایش کلی منتقدان شکست نخورد، بینندگان را به دو دسته تقسیم کرد. ولی این انیمیشن سالها قبل از آثار مشابه، توانست برخی از باورپذیرترین CGIها را در زمان خود به سینما بیاورد. بهگونهای که شاید جلوههای ویژهی کامپیوتری و ظاهر آن با گذر زمان بخش قابل توجهی از جادوی خود را از دست داده باشند، ولی نقش Beowulf در افزایش قدرت و تاثیرگذاری کامپیوترها در فیلم های فانتزی امروز هالیوود انکارناپذیر است. تازه اگر فیلم Beowulf را نه الآن که در سال اکران آن میدیدید، احتمالا اثر مورد بحث را انیمیشنی آفریدهشده به کمک برترین گرافیک سهبعدی واقعگرایانه خطاب میکردید.
اما فارغ از بحثهای تکنیکی که فیلم را تبدیل به مورد جالبی برای مورد مطالعه قرار گرفتن پس از چندین و چند سال میکنند، Beowulf از لحاظ داستانی نیز حرفهایی برای گفتن دارد. زمکیس با دستکاری یک داستان بسیار قدیمی و ماندگار، قهرمانی همزمان کلیشهای و پرشده از ضعف را به تصویر میکشد؛ شخصی که ظاهر او همان ابرمبارز همیشگی را نشان میدهد و رفتارهای او پرشده از ایراد هستند. نتیجه شاید بهترین اقتباس ممکن از شعر Beowulf نباشد. اما بدون شک بیهدف ساخته نشده است.
Harvey (1950)
نحوهی برخورد فیلم Harvey با فانتزی شگفتانگیز است. وقتی فیلمساز در تصویرسازیهای خود، مخاطب را به شک میاندازد و سپس او را با کاراکتر همراه میکند. شخصیت اصلی فیلم با بازی عالی جیمز استوارت میگوید که در خیابان با یک خرگوش بسیار بلند گفتوگو کرد. اما همه این را نه بهعنوان برخورد او با یک رویداد عجیب و منحصربهفرد، بلکه هممعنی با دیوانگی وی میبینند. پس همه بهجای باور کردن مرد بهدنبال درمان کردن او هستند. شاید برای اشاره به جامعهای که از تصور ماورا میترسد و شاید برای پرداختن به مردمی که شگفتانگیزی حضور فانتزی در زندگی را نفهمیدند.
فیلم Harvey از دو جهت کارکرد فوقالعادهای در دفاع از ژانر فانتزی در سینما دارد. نخست از این جهت که خواه یا ناخواه میزان ریشهدار بودن آن را به رخ میکشد و دوم به این خاطر که خود فیلم، شامل بحثهای تماتیک گرهخورده به باارزش یا بیارزش بودن فانتزی در زندگی انسان است. در جایی از فیلم هاروی، الوود میگوید: «دکتر من ۳۵ سال با واقعیت کشتی گرفتم و خوشحالم که میتوانم بگویم بالاخره او را شکست دادم». با این جمله میتوان زندگی کرد.
The Dark Crystal (1982)
اگر هرگز سریال کنسلشدهی نتفلیکس به همین اسم را ندیدید، ایرادی بر شما وارد نیست. ولی اگر به فانتزیهای سینمایی علاقهمند هستید، فیلم The Dark Crystal را از دست ندهید؛ اثری کاملا متعلق به سینمای دههی ۸۰ میلادی که به عقیدهی بسیاری از تحلیلگرها برخلاف آنچه در درجهی سنی میبینیم، مخصوص مخاطب بزرگسال است.
قصه با محوریت نبرد خوبی و پلیدی جلو میرود و بخش قابل توجهی از ماجراهای آن مرتبط با ترک برداشتن بلور حقیقت است؛ بلوری که آرامآرام حقیقت را از دست داد، تاریک شد و حالا اگر پروسهی ترمیم را به درستی طی نکند، Skeksisها بر جهان چیرگی کامل مییابند و تاریکی دنیا را میبلعد. در این بین شاید تنها راه نجات جهان تکیه کردن شخصیتهای مثبت به موجودی کوچک باشد.
آلبوم موسیقی متن فیلم مخاطب را درگیر اثر میکند و تکنیکهای به کار رفته در ساخت آن دقیقا در تضاد با محصولی همچون فیلم Beowulf قرار میگیرد. بلور تاریک قصهی راوی قصهی عجیبی است و اگر بدون دیدن تریلر به سراغ آن بروید، قطعا در چند بخش از دیدن قاببندیهای سیاه سکانسهای آن تعجب میکنید. فیلم The Dark Crystal جوایز زیادی را بهدست آورد و اگر اهل ریشهیابی داستانهای اورجینال فانتزی باشیم، میتوانید ساعتها مشغول یافتن خطوط اتصال آن به اسطورهشناسیها و افسانههای ارزشمند شویم.