حقایق جالب فیلم Scarface | از جراحتهای آل پاچینو تا داستانهای واقعی فیلم
آل پاچینو بدون شک یکی از بهترین و محبوبترین بازیگران تاریخ سینما بهشمار میرود که نقشآفرینیهای ماندگاری در تاریخ سینما داشته است. یکی از این نقشآفرینیها به فیلم Scarface مربوط میشود که نهتنها یکی از بهترین فیلمهای گانگستری تاریخ که به عقیده بسیاری بهترین فیلم آل پاچینو بهشمار میرود. فیلمی که با بازسازی فیلم Scarface محصول سال ۱۹۳۲ توسط برایان دیپالما ساخته شد و داستان زندگی یک گانگستر آمریکاییِ مهاجر را بهتصویر میکشد که چگونه یکی از خطرناکترین افراد روی زمین لقب میگیرد.
ایفای نقش آل پاچینو در فیلم اسکارفیس قطعا یکی از بهترین جنبههای آن تلقی میشود که درکنار داستان جذاب و هیجانانگیز این فیلم اجازه پلک زدن را از شما خواهند گرفت. این فیلم به تهیهکنندگی مارتین برگمن و با نویسندگی الیور استون توسط استودیو Universal Pictures با بودجهای ۳۰ میلیون دلاری تولید و در تاریخ یک دسامبر ۱۹۸۳ (۱۰ آذر ۱۳۶۲) اکران شد. بااینکه فروش این فیلم از مرز ۶۷ میلیون دلار فراتر نرفت ولی هرکسی که آن را تماشا کرده از آن بهعنوان یکی از بهترین تجربههای سینمایی خود یاد کرده است. در این مقاله تصمیم گرفتیم تا نگاهی کنیم به جالبترین نکات و حقایق جالب فیلم Scarface؛ حقایق که شاید از آنها اطلاعی نداشته باشید.
۱- بازسازی Scarface قدیمی و ریشه نام تونی مونتانا
به احتمال زیاد اطلاع دارید که فیلم Scarface محصول سال ۱۹۸۳ نخستین فیلم تاریخ سینما با این اسم بهشمار نمیرود. در سال ۱۹۳۲ فیلم اسکارفیس به کارگردانی هاوارد هاوک تولید و روی پرده سینماها رفت. فیلمی که دقیقا مانند نسخه سال ۱۹۸۳ درباره یک گانگستر آمریکایی مهاجر جریان دارد و روایتگر زندگی او است. این فیلم در سال ۱۹۳۲ اکران شد و نهتنها تحسین بسیاری از منتقدین را بهدست آورد که توانست به یک فیلم محبوب گانگستری تبدیل شود. تهیهکننده فیلم اسکارفیس محصول سال ۱۹۸۳ یعنی آقای مارتین برگمن یک شب بهطور اتفاقی نسخه مربوطبه سال ۱۹۳۲ را در تلویزیون تماشا کرد و طبق گفتههای خودش غرق داستان این فیلم شد.
وی در مصاحبهای درباره این موضوع گفت: «یک شب خیلی اتفاقی زمانیکه درحال بالا و پایین کردن شبکههای تلویزیون بودم با فیلم Scarface محصول سال ۱۹۳۲ برخورد کردم. پیش خودم گفتم یک مقدار از این فیلم را تماشا کنم و همین موضوع باعث شد تا انتهای فیلم پلک نزنم و بهطور کامل خواب از سرم بپرد. ناگهان ایدهای به ذهنم رسید که میتوان این فیلم را مدرنیزه و آن را بازسازی کرد. زمانیکه مراحل ساخت این فیلم را طی میکردیم، تصمیم گرفتیم تا با اشارههایی هرچند کوتاه ادای احترامی داشته باشیم به کارگردان و نویسنده آن فیلم یعنی آقای هاوارد هاوک و بن هخت که موفقیت و محبوبیت این فیلم را بدون شک مدیون آنها هستیم».
پس شروع مراحل ساخت فیلم صورت زخمی سازندگان آن قصد داشتند نام شخصیت اصلی این فیلم با نام شخصیت اصلی نسخه سال ۱۹۳۲ کمی تفاوت داشته باشد و دقیقا مشابه یکدیگر نباشند. نام شخصیت اصلی فیلم محصول سال ۱۹۳۲ تونی کامونتی بود و داستان جالبی درباره انتخاب نام تونی مونتانا برای نسخه بازسازی شده وجود دارد. الیور استون نویسنده این فیلم طرفدار پروپاقرص تیم فوتبال آمریکایی San Francisco 49ers بهشمار میرود و بازیکن محبوب او در این تیم جو مونتانا تلقی میشود. او در فیلمنامه نام شخصیت اصلی را تونی مونتانا درنظر گرفت که تلفیقی از نام شخصیت اصلی فیلم اسکارفیس سال ۱۹۳۲ و نام بازیکن محبوب او است. سازندگان فیلم پس از شنیدن این نام از آن استقبال کردند و اینگونه نام تونی مونتانا برای شخصیت اصلی این فیلم انتخاب شد.
۲- کارگردان ابتدایی فیلم و حضور استیون اسپیلبرگ در مراحل ساخت آن
در مراحل پیش تولید فیلم Scarface تهیهکنندگان این فیلم درنظر داشتند وظیفه کارگردانی آن را به سیدنی لومت واگذار کنند. همانطور که قطعا میدانید سیدنی لومت کارگردان فیلمهای موفقی مانند بعدازظهر سگی و ۱۲ مرد خشمگین بوده و پرونده پرباری بهعنوان کارگردان فیلمهای سینمایی داشته است. وی حتی پیشنهاد سازندگان فیلم را قبول کرد و برای مدت کوتاهی بهعنوان کارگردان این فیلم انتخاب شد ولی درنهایت این وظیفه برعهده برایان دیپالما قرار گرفت.
آل پاچینو که در آن زمان بهعنوان بازیگر اصلی این فیلم انتخاب شده بود در مصاحبهای با رسانه Empire Magazine درباره این موضوع گفت: «سیدنی لومت با یک ایده بسیار جالب وارد شد؛ ایدهای با عنوان «امروز در میامی چه میگذرد؟» و این ایده بهشدت برگمن را تحت تاثیر قرار داد. او بههمراه الیور استون فیلمنامهای سرشار از انرژی و بسیار جذاب نوشتند. آنها میزان خشونت و عصبانیت شخصیتها را بهقدری متعادل و بهجا نوشته بودند که قسمتهای زیادی از آن فیلمنامه بدون تغییر در نسخه نهایی فیلم هم استفاده شد. واقعا نمیشد برخی سکانسها را از آن بهتر نوشت». بههمین دلیل پس از انتخاب برایان دیپالما بهعنوان کارگردان فیلم اسکارفیس او تصمیم گرفت از برخی ایدههای لومت نیز استفاده کند.
میان استیون اسپیلبرگ و برایان دیپالما از سالهای آغازین دهه ۷۰ میلادی و زمانیکه شروع به ساخت فیلمهای استودیویی کردند، رابطهای بسیار دوستانه و صمیمی شکل گرفته بود. آنها عادت داشتند به محل فیلمبرداری فیلمهای یکدیگر بروند و از نظرات یکدیگر استفاده کنند و برخی اوقات این ملاقاتها کاملا بدون هماهنگی قبلی شکل میگرفت. یک روز زمانیکه استیون اسپیلبرگ در محل فیلمبرداری فیلم Scarface حاضر شد، برایان دیپالما از او خواست تا یکی از سکانسها را او کارگردانی کند. سکانسی که در آن کلمبیاییها در قسمتهای پایانی فیلم به خانه تونی مونتانا حمله میکنند با کارگردانی استیون اسپیلبرگ ساخته شده است تا او درمیان سیل عظیم فیلمهای موفق خود دستی هم در کارگردانی فیلم اسکارفیس داشته باشد.
۳- داستان نوشتن فیلمنامه فیلم توسط الیور استون
مارتین برگمن، تهیهکننده اسکارفیس که در سال ۲۰۱۸ جان خود را از دست داد درابتدا نوشتن فیلمنامه این فیلم را به الیور استون که در آن زمان یک فیلمنامهنویس تازهکار ولی بااستعداد بهشمار میرفت، پیشنهاد داد. الیور استون در آن زمان فیلمنامه فیلم The Hand را نوشته بود ولی این فیلم در گیشهها عملکرد بدی داشت و بههمیندلیل او کمی از کار خود دلسرد شده بود. بااینحال پس از رسیدن پیشنهاد مارتین برگمن، الیور استون بههیچوجه به آن علاقهای نداشت و خیلی سریع آن را رد کرد. استون در مصاحبهای با رسانه Creative Screenwriting با اشاره به این موضوع توضیحات بسیار جالبی داد.
او درباره داستان قبول نکردن نویسندگی فیلمنامه این فیلم گفت: «من اصلا از ایده این فیلم خوشم نیامد. ایده این فیلم اصلا و ابدا من را تحت تاثیر قرار نداد و بههیچوجه دوست نداشتم یک فیلم گانگستری ایتالیایی دیگر بسازم. در آن زمان فیلمهای بسیار موفق و محبوبی در این ژانر ساخته شده بودند و ساخت یک فیلم دیگر مانند آنها هیچ دلیل قانعکنندهای نداشت. مارتین برگمن به من گفت که همه ما فیلم اسکارفیس محصول سال ۱۹۳۲ را تماشا کردهایم و قطعا از آن لذت بردیم. او خیلی برای بازسازی آن فیلم مشتاق بود و مدام میگفت که این فیلم موفق خواهد شد. بااینحال زمانیکه مارتین برگمن برای اولینبار ایده ساخت این فیلم را با من درمیان گذاشت، اصلا به حضور در تیم سازنده آن علاقهای نداشتم».
او در ادامه افزود: «پس از گذشت مدتی مارتین برگمن بار دیگر پیشنهاد نوشتن فیلمنامه این فیلم را به من داد ولی این بار همهچیز فرق میکرد. او به من گفت که سیدنی لومت بهعنوان کارگردان این فیلم انتخاب شده و قصد دارد با تغییر در ساختار نسخه سال ۱۹۳۲ این فیلم آن را به یک فیلم بسیار هیجانانگیز تبدیل کند. حقیقتش را بخواهید با شنیدن نام سیدنی لومت دست و پای خودم را گم کردم. او قصد داشت ممنوعیت مواد مخدر را در این فیلم بهجای ممنوعیت نوشیدنیهای الکلی به تصویر بکشد و بهنظرم این ایده، ایدهای بسیار هیجانانگیز بود. من پیشنهاد برگمن را قبول کردم و فیلمنامه خوبی هم برای فیلم صورت زخمی نوشتم ولی درنهایت سیدنی لومت موفق نشد بهعنوان کارگردان این فیلم به کارش ادامه دهد. البته برایان دیپالما نیز کار بزرگی انجام داد و خوشحالم که نتیجه این داستانها به ساخت این فیلم و محبوبیت زیاد آن منجر شد».
تونی مونتانا: «من همیشه واقعیت رو میگم، حتی زمانیکه دروغ میگم»
داستان جالبی درباره همکاری الیور استون و سیدنی لومت وجود دارد که به عقیده بسیاری دلیل کنارهگیری سیدنی لومت از کارگردانی این فیلم تلقی میشود. بااینکه حضور لومت باعث شد تا الیور استون درنهایت بهعنوان نویسنده این فیلم در تیم سازنده آن حضور پیدا کند ولی به عقیده بسیاری همین موضوع باعث شد تا سیدنی لومت را بهعنوان کارگردان این فیلم نبینیم. الیور استون درباره این موضوع توضیحات جالبی داد و گفت: «سیدنی لومت از محتوای فیلمنامه من متنفر بود. من نمیدانم آیا او این موضوع را بهصورت عمومی خواهد گفت یا خیر ولی این موضوع واقعیت دارد. شاید گفتن این جملات جالب نباشد ولی اجازه دهید بگویم که بهنظر من سیدنی لومت خیلی متوجه جزییات فیلمنامه من نمیشد. برگمن قصد داشت این فیلم در مسیر فیلمنامهای که من نوشتم جلو برود ولی سیدنی لومت از آن متنفر بود».
۴- تجربه کردن داستانهای فیلم توسط الیور استون بهطور واقعی
برای نشان دادن داستان فیلم به واقعیترین شکل ممکن الیور استون فعالیتهای زیاد و تحسینبرانگیزی انجام داد. او برای بازسازی فیلم سال ۱۹۳۲ قصد داشت این کار را به بهترین و واقعیترین شکل ممکن انجام دهد. او به شهر میامی در ایالت فلوریدا سفر کرد و مدتی را در آنجا ماند و در این مدت با خلافکارانی مانند شخصیت تونی مونتانا ملاقات کرد و همچنین با نیروهای پلیس این شهر مصاحبههای زیادی انجام داد. او درباره این موضوع گفت: «ملاقاتهای من با هر دو سمت قانون بسیار باجزییات پیش میرفت. قصد داشتم یک فیلمنامه از درون قلب شهر میامی بنویسم؛ فیلمنامهای درباره گانگسترهای جهان سوم، سیگارها، وجود مواد مخدر و جذابیتهای شهر میامی».
متاسفانه در زمانیکه الیور استون در شهر میامی حضور داشت و درحال تجربه کردن داستانهای فیلم مانند استفاده از مواد مخدر بود، او تقریبا به استفاده از این مواد معتاد شد. این موضوع بااینکه بههیچوجه یک نتیجه مثبت بهشمار نمیرفت ولی به او یک درک کلی از اثرات مواد مخدر روی مصرفکنندگان آن هدیه کرد. او برای ترک مواد مخدر که نزدیک بود به مراحل خطرناکی برسد، تصمیم گرفت از قاره آمریکا خارج شود و به کشوری برود که از مواد مخدر در آن مثل آمریکا خبری نباشد. این کار باعث شد تا او تجربیات خود از مواد مخدر را بههمراه خود به کشوری دور از مواد مخدر ببرد و در آن کشور فیلمنامه این فیلم را کامل کند.
او درباره این موضوع گفت: «من از کشور مواد مخدر خارج شدم و همراه همسرم به پاریس رفتم. عادت کردن به مواد مخدر نزدیک بود صدمات جبرانناپذیری به من و زندگی شخصی من وارد کند. بااینکه اعتیاد من به مراحل خطرناکی نرسید ولی امکان داشت این موضوع برای من و اطرافیانم دردسرساز شود. بهشدت از آن لحظات در زندگی خودم پشیمانم ولی بااینحال توانستم تجربیاتی کسب کنم و از آنها در نوشتن فیلمنامه کمکهای زیادی گرفتم. نقلمکان کردن ما به پاریس باعث شد تا مواد مخدر را کنار بگذارم و جهان را با تجربیاتی که بهدست آوردم با نگاهی جدید ببینم. در فرانسه نوشتن فیلمنامه فیلم اسکارفیس را آغاز کردم و آن را بدون استفاده از مواد مخدر به پایان رساندم. قصد داشتم داستان فیلم را به طبیعیترین شکل ممکن خلق کنم ولی این موضوع نزدیک بود زندگی من را نابود کند ولی درنهایت خوشحالم که نتیجه فیلمنامه رضایتبخش از آب درآمد».
۵- داستان استفاده از کلمه «صورت زخمی»
در مورد قبلی به اتفاقاتی که الیور استون برای نوشتن این فیلمنامه پشتسر گذاشت، اشاره کردیم و اکنون قصد داریم یکی از آن اتفاقات جالب را با جزییات بیشتری بررسی کنیم. بااینکه عنوان فیلم صورت زخمی یا همان اسکارفیس است ولی این عبارت در تمام طول فیلم تنها یک بار استفاده میشود. این عبارت در فیلم تنها یک بار و توسط شخصیت هکتور، گانگستر کلمبیایی فیلم خطاب به تونی مونتانا گفته میشود. او در یکی از سکانسهای فیلم که با یک ارّه برقی تونی را تهدید میکند او را با لقب cara cicatriz که به اسپانیایی معنی صورت زخمی میدهد، خطاب میکند. اما این موضوع چه ربطی به داستانهای مربوطبه الیور استون در مورد قبلی دارد؟
سکانسی که در آن تونی مونتانا توسط یک ارّه برقی تهدید به قتل میشود براساس یک داستان واقعی نوشته شده است. در زمانیکه الیور استون در میامی حضور داشت و با برخی از ماموران پلیس رده بالای این شهر ملاقات میکرد داستان بسیار تلخی برای او بازگو شد. در یکی از این ملاقاتها یکی از ماموران پلیس شهر میامی داستانی واقعی را درباره یک مجرم بدنام برای او تعریف کرد که توسط یک ارّه برقی مردم را تهدید به قتل میکرد. همین داستان باعث شد تا یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین سکانسهای سریال خلق شود و تاثیر تحقیقات الیور استون در شهر میامی به خوبی خودش را نشان دهد. تحقیقاتی تحسینبرانگیر که بدون شک از اصلیترین عوامل موفقیت این فیلم قلمداد میشوند.
۶- جراحتهای آل پاچینو در مراحل ساخت فیلم
وقتی نویسنده فیلم برای واقعی بودن آن به این اندازه متعهد است، بازیگران آن هم به همان اندازه سهم خود را برای طبیعی بودن داستان انجام خواهند داد. شایعاتی وجود دارد که آل پاچینو در فیلم اسکارفیس در سکانسهای مربوطبه استفاده از مواد مخدر، از مواد مخدر واقعی استفاده میکند تا تاثیرات آن روی ذهن شخصیت تونی مونتانا بهطور واقعی به تصویر کشیده شوند. بااینحال سازندگان این فیلم اعلام کردند این موضوع بههیچوجه درست نیست و مواد مخدری که تونی مونتانا استفاده میکند در واقعیت پودر شیر خشک بوده است؛ این موضوع هیچوقت از سوی برایان دیپالما تکذیب یا تایید نشد!
تونی مونتانا: «تو میخوای من رو اذیت کنی؟ میخوای اعصاب من رو خورد کنی؟ باشه، پس به دوست کوچیک من سلام کن»
آن پودرهای سفید هرچه بودند بدون شک برای مجاری بینی و تنفسی یک شخصی مضر خواهند بود و خیلی راحت میتوانند مشکلاتی را برای شخص مصرفکننده به وجود آورند. آل پاچینو در مصاحبهای در سال ۲۰۱۵ درباره این موضوع توضیحات جالبی داد و گفت: «درابتدا بگویم که شایعات مربوطبه واقعی بودن مواد مخدر حاضر در فیلم اصلا صحت ندارند. بااینحال تا سالها پس از پایان فیلم بعضی وقتها مشکلاتی را در بینی خودم حس میکردم. بعضی وقتها سوزش زیاد یا دردی ناگهانی را در مجاری تنفسیام تجربه میکردم که اصلا خوشآیند نبودند. نمیدانم چه اتفاقی برای مجاری بینی من اتفاق افتاد ولی پس از پایان فیلم بینی من هیچوقت مثل قبل نشد. درمانهای زیادی را پشتسر گذاشتم ولی سوزش و درد ناگهانی در بینی من هیچوقت دست از سر من برنداشتند».
بینی و مجاری تنفسی آل پاچینو تنها قسمت بدن او بهشمار نمیروند که در فیلم Scarface دچار جراحت شدند. در یکی از سکانسهای فیلم زمانیکه یک گروه از تبهکاران به خانه او حمله میکنند او به آنها عبارت «به دوست کوچک من سلام کن» را میگوید؛ درواقع دوست کوچک او یک اسلحه بسیار بزرگ بود! آن اسلحه واقعی بود و آل پاچینو هم بهطور واقعی ولی با تیرهای مشقی با آن شلیک میکرد تا تصاویر آن سکانس مثل دیگر قسمتهای فیلم در واقعیترین شکل ممکن ضبط شوند. در زمان شلیک کردن با آن سلاح، لوله آن (Barrel) بسیار داغ شد و دست آل پاچینو را سوزاند. دست او به قدری بد سوخت که مجبور شد به اورژانس بیمارستان مراجعه کند و دکترها دست او با بانداژ بستند. همین اتفاق باعث شد تا بهخاطر بانداژ روی دست آل پاچینو او برای چند روز قادر نباشد جلوی دوربین برود.
۷- پشت صحنه ساخت فیلم Scarface
بااینکه داستان فیلم در شهر میامی جریان دارد ولی بااینحال نقریبا تمام قسمتهای فیلم خارج از این شهر فیلمبرداری شدهاند. درابتدا قرار بود این فیلم بهطور کامل در همان لوکیشنهای واقعی مربوطبه هر سکانس از فیلم فیلمبرداری شود ولی بهدلیل حضور تظاهرات کوباییهای آن منطقه اعضای تیم سازنده فیلم تنها پس از ۲ هفته حضور در میامی مجبور شدند این شهر را ترک کنند. به غیر از تصاویری که در این ۲ هفته ضبط شدند تمام سکانسهای فیلم در شهرهای لسآنجلس، نیویورک و سانتا باربارا فیلمبرداری شدهاند.
یکی از داستانهای جالب مربوطبه پشت صحنه ساخت فیلم اسکارفیس به استفاده بسیار زیاد از فحشهای رکیک در این فیلم مربوط میشود. طبق گزارش سازمان Family Media Guide که بر محتوای فیلمها نظارت میکند، در فیلم Scarface تعداد ۲۰۷ کلمه رکیک وجود دارد. در این فیلم بهطور میانگین در هر دقیقه ۱.۲۱ فحش بین شخصیتهای آن ردوبدل میشود که در نوع خود یک رکورد محسوب میشد. البته فیلم The Wolf of Wall Street به کارگردانی مارتین اسکورسیزی در سال ۲۰۱۴ با ۵۰۶ کلمه رکیک این رکورد را به خودش اختصاص داد.
نظر شما همراهان عزیز و همیشگی سایت زومجی درباره فیلم Scarface چیست؟ اگر شما هم نکته جالبی درباره این فیلم در ذهن دارید که در این مقاله به آن اشارهای نشده است، آن را با ما و سایر مخاطبان سایت زومجی به اشتراک بگذارید.