معرفی شخصیت های باب اسفنجی | از پاتریک تا اختاپوس
بیاغراق باب اسفنجی شلوار مکعبی یکی از به یادماندنیترین شخصیتهای انیمیشنی تاریخ است که چندین نسل را با شیرین کاریهای سرگرم کننده و گاهی اعصاب خرد کن خود، سرگرم کرده است. هرچند او تنها شخصیت کلیدی این مجموعه نیست و تعامل او با دیگر شخصیتهای اصلی از جمله دلایل محبوبیت این مجموعهی جذاب و دوست داشتنی است.
اگر جزو علاقمندان این مجموعه جذاب باشید، حتما با همهی شخصیتهای اصلی و مهم آن آشنایی کامل دارید. اما آیا میدانید خالق این انیمیشن خاطرهانگیز در هنگام خلق هر شخصیت به چه چیزهایی فکر کرده است؟ اینکه چرا هرکدام از آنها خصوصیاتی خاص و متفاوت از دیگری دارند که باعث تنوع و جذابیت هرچه بیشتر این مجموعه شده است؟ درادامه این مطلب با ما در زومجی همراه باشید تا هر کدام از شخصیتهای مهم و کلیدی داستان را بررسی کرده و دیدگاه استیون هیلنبرگ در مورد آنها و نحوه شکلگیری هرشخصیت را مرور کنیم.
شخصیت های باب اسفنجی نماد چه چیزهایی هستند
نظریهی معروفی وجود دارد که براساس آن شخصیتهای اصلی مجموعه باب اسفنجی شلوار مکعبی (البته نه همه آنها) نماد هفت گناه کبیره هستند، نظریهای که باتوجهبه خصوصیات بارز رفتاری این هفت شخصیت قابل قبول به نظر میرسد. البته سه شخصیت باقی مانده هم خصوصیات خاص خود را دارند که اگرچه جزئی از هفت گناه کبیره نیست، اما باتوجهبه نوع نگاه هیلنبرگ به آنها، حائز اهمیت است.
از طرف دیگر در مورد این خصوصیات رفتاری منتسب یا همان گناهان کبیرهای که مشخصه اصلی هر شخصیت است، اختلاف نظرهایی هم وجود دارد که براساس برخی از آنها گناهان کبیره سندی و اختاپوس با هم جابهجا شدهاند. بههرحال این مسئله هم مثل هر نظریه دیگری موافقان و مخالفان خاص خودش را دارد که از دید به خود به ماجرا مینگرند.
۱- باب اسفنجی: نماد خواسته های نفسانی
باب اسفنجی را نماد خواسته های نفسانی میدانند که این مسئله به عشق بی حد و مرز او نسبت به کار و البته دوستانش برمیگردد، عشقی که گاهی عجیب آزاردهنده میشود. هنگامی که استیون هیلنبرگ برای اولینبار شخصیت باب اسفنجی را خلق کرد، تصمیم گرفت از مبهمترین موجود دریایی که قابل تصور بود استفاده کند. در ژوئیه سال ۱۹۹۹ُ هیلنبرگ در مصاحبهای با مجله نیکلودئون به نکاتی در این زمینه اشاره کرد. اینکه در آن زمان از خود میپرسید کدام مخلوق دریایی میتواند عجیبترین انتخاب برای خلق ستارهی یک مجموعه انیمیشنی باشد.
درنهایت او به این نتیجه رسید که اسفنج دریایی که شاید مضحکترین انتخاب بود، میتوانست آن قهرمان متفاوت باشد. اسفنجهای دریایی طبیعی شکل مشخصی ندارند، اما میتوان آنها را برش زده و به شکل دلخواه درآورده و از آنها برای تمیز کردن استفاده کرد. اولین طرحهایی که هیلنبرگ از این شخصیت خلق کرد، بیشباهت به شکل یک حباب طبیعی نبودند. اما از آنجایی که این شخصیت خلق و خوی خاص خود را داشت، درنهایت او به این نتیجه رسید که بهتر است شخصیت اصلی این نمایش شبیه یک مربع برش خورده تمیز مثل یک اسفنج آشپزخانه معمولی باشد تا کاراکتر مناسبی از آب درآمده و توجه مخاطب را به خود جلب کند.
همچنین هیلنبرگ قصد داشت اسم این شخصیت را «پسر اسفنجی» بگذارد، اما خب این نام قبلا بهعنوان یک محصول پاککننده دارای علامت تجاری ثبت شده بود. پس او با الهام گرفتن از شخصیتی که خودش قبلا طراحی کرده بود، نام باب اسفنجی را برای آن برگزید. او حس میکرد باید کلمه اسفنج در نام این شخصیت استفاده شود تا از بروز هرنوع سردرگمی احتمالی در مورد گونه او جلوگیری شود.
۲- پاتریک: نماد تنبلی
همانطور که اشاره شد، هیلنبرگ در ابتدا قصد داشت پاتریک ستاره را بهعنوان یک مسئول سرو نوشیدنی که از ظاهر خود ناراضی است، به مخاطب معرفی کند. هرچند که بعدا نظرش عوض شد و از همینجا هیلنبرگ شروع به شکل دادن و پرورش شخصیت این ستارهی دریایی سرگرم کننده کرد. او این ایده که ستاره دریایی مسئول سرو نوشیدنی است را کنار گذشت و تصمیم گرفت اسم پاتریک ستاره را روی این شخصیت بگذارد. همچنین او را بهعنوان دوست نزدیک و همسایه کناری باب اسفنجی معرفی کرد که منبعی بیپایان از توصیههای عجیب و غریب و شیرین کاریهای خندهدار بود.به این ترتیب شخصیت پاتریک باعث برجسته شدن بخش کمیک این نمایش شد.
به این ترتیب پاتریک ستاره، مبدل به یکی از ده شخصیت اصلی مجموعه باب اسفنجی شلوار مکعبی شد که هم همسایه باب و هم بهترین دوست او بود. ستارهی دریایی چاق، سادهلوح و صورتی رنگی که صداپیشگی او را بیل فاگرباک (Bill Fagerbakke) برعهده داشت. او هم مثل دو همسایه دیگر خود یعنی باب و اختاپوس، در شهر بیکینی باتم زندگی میکند، پاتریک همچنین مثل همسایهاش باب دوست دارد اختاپوس بیچاره را اذیت کرده و او را دست بیندازد. البته این دو موجود سرخوش معمولا این کار را بهصورت ناآگاهانه و بدون اینکه نیت بدی داشته باشند، انجام میدهند.
استیون هیلنبرگ زمانیکه برای اولینبار در مؤسسه اقیانوس در کالیفرنیا به شغل تدریس علوم دریایی مشغول بود، شخصیت ستاره دریایی را خلق کرد. او تصمیم داشت این شخصیت را در کتاب مصور آموزشی که برای تدریس به دانش آموزان جوان مؤسسه استفاده میشد، به نمایش بگذارد. همان کتابی که درنهایت به ایده ساخت مجموعه باب اسفنجی شلوار مکعبی کمک کرد. البته شخصیت ستاره دریایی اولیه، شکل و شمایلی بسیار واقعیتری از پاتریک داشت. روی هر بازوی آن یک لکه چشمی قرار گرفته و دهان بزرگش هم در مرکز بدنش جای گرفته بود.
از دید هیلنبرگ پاتریک احتمالا احمقترین مرد شهر بود
بعدها و زمانیکه هیلنبرگ مؤسسه را ترک کرد تا بهدنبال حرفهای در زمینه ساخت انیمیشن برود، مارتین اولسون به او پیشنهاد کرد ایدهی «The Intertidal Zone» را به یک برنامه تلویزیونی تبدیل کند و از همانجا بود که هیلنبرگ شروع به شکل دادن شخصیتهای کتاب خود کرد. درنتیجه طرح ستاره دریایی اولیه با کمی تغییر و تحول به پاتریک استار تبدیل شد. هیلنبرگ معتقد بود ستارههای دریایی برخلاف چیزی که به نظر میرسد خیلی هم موجودات کندی نیستند، بلکه برعکس بسیار فعال و حتی گاهی تهاجمی ظاهر میشوند. او همچنین تصمیم گرفت بهجای طنز معمولی، از کمدی شخصیت برای پاتریک استفاده کند که بیشتر با موقعیتهای طنز مرتبط با شخصیتها و نقایص رفتاری و اخلاقی آنها سروکار دارد. شاید به همین خاطر است که هیلنبرگ پاتریک را بهعنوان «احتمالا احمقترین مرد شهر» توصیف میکند. یکی از بارزترین ویژگیهای پاتریک، تنبلی بیاندازه او است به طوری که حتی یک مرتبه به خاطر «انجام هیچ کاری» جایزه گرفت.
۳- پرل نماد: هوش و زکاوت
پرل جزو گناهکاران این مجموعه نیست، او دختر عزیزدردانهای است که قرار بود بسیار باهوش باشد. شاید برایتان جالب باشد که بدانید پرل دومین شخصیتی است که استیون هیلنبرگ برای این مجموعه خلق کرد. او سالها بهعنوان معلم و راهنما در مؤسسه اقیانوسی در کالیفرنیا کار کرده بود، درنتیجه ساعتها در مقام یک راهنمای تور در مورد نهنگها صحبت میکرد. استیون همچنین به یک نمایشگاه اسکلت نهنگ هم علاقه داشت که بچهها میتوانستند طی بازدید از آن، به ساختار اسکلتی این موجودات عظیمالجثه نگاه کنند. هیلنبرگ بهویژه علاقهای خاص به نهنگ عنبر داشت که بهعنوان بزرگترین شکارچی دارای دندان جهان شناخته میشود.
هیلنبرگ فکر میکرد این ایده جالب و سرگرم کننده است اگر شخصیت پرل یک نهنگ بزرگ در سنین نوجوانی باشد. درابتدا او قصد داشت این شخصیت را با ویژگیهای یک نهنگ عنبر مطابقت دهد که دارای بزرگترین مغز در میان حیوانات زنده روی زمین است.
به همین خاطر او دوست داشت شخصیت پرل یک دانش آموز باهوش باشد که بهخصوص در علم ریاضی استعداد و نبوغ زیادی از خود نشان میدهد. بااین حال تیم نویسندگان به این نتیجه رسید که شاید بیشتر بینندگان متوجه نشوند چرا پرل باهوش است، بنابراین تصمیم گرفتند روی این ایده مانور نداده و آن را کنار بگذارند.
۴- آقای خرچنگ نماد: حرص و طمع
از آنجایی که شخصیت پرل در حال گذراندن دوران نوجوانی است، هیلنبرگ مجبور بود برای او والدینی هم دست و پا کند. از طرف دیگر او تمایل داشت هر شخصیت اصلی این مجموعه از گونهای متفاوت از موجودات دریایی باشد تا درمجموع شخصیتهای متنوع و جالب توجهتری دراین نمایش حضور داشته باشند. به همین خاطر تصمیم گرفت پدر پرل یک خرچنگ باشد نه یک نهنگ عنبر دیگر و البته اسم آن را هم آقای خرچنگ گذاشت.
هیلنبرگ بارها از طرفداران این مجموعه نامههایی دریافت کرد که از او میپرسیدند چرا پرل یک نهنگ است اما پدرش یک خرچنگ است؟ و پاسخ بسیار ساده بود، هیلنبرگ تنها میخواست هر کدام از شخصیتهای اصلی داستان از گونهای متفاوت باشند. همچنین او از ایده تفاوت جثه پرل و پدرش هم لذت میبرد، بهخصوص وقتی به نقش آنها بهعنوان والد و کودک نگاه کرده و جثه آنها را با هم مقایسه میکرد.
هیلنبرگ با الهام از رئیس سابق خود، شخصیت آقای خرچنگ را خلق کرد
او برای آقای خرچنگ نام یوجین هارولد کرابز را انتخاب کرد که البته بیشتر در طول داستان از این شخصیت با عنوان آقای خرچنگ یاد میشود. او هم یکی از ده شخصیت اصلی مجموعه باب اسفنجی است، خرچنگی قرمز رنگ و البته طماع که به همراه دخترش پرل زندگی میکند، او مالک و صاحب رستورانی است که همبرگر مخصوص با دستور پختی جادویی در آن سرو شده و مشتریان فراوانی دارد.
این حرص و طمع اتفاقا بارزترین ویژگی آقای خرچنگ است، به طوری که گاهی با سکهها و اسکناسهای خود بسیار بهتر از دختر عزیز و کارمندانش رفتار میکند. تنها رقیب اصلی او رستوران چام باکت است، رستورانی شکست خورده و کم رونق که شلدون پلانکتون و همسرش کارن آن را اداره میکنند. بینندگان در طول این مجموعه بارها شاهد تلاشهای پلانکتون و کارن برای دزدیدن فرمول مخفی همبرگر مخصوص بودند که برگ برنده آقای خرچنگ و عامل اصلی موفقیت رستوران او است.
او برای خلق این شخصیت از رئیس سابق خود در یک رستوران غذاهای دریایی الهام گرفت. رئیس او چهرهای سرخ و لهجهای قوی داشت که بیشباهت به دزدان دریایی نبود، او همچنین آشپز سابق ارتش بوده و بدنی عضلانی داشت. البته رئیس سابق هیلنبرگ آدم طماعی نبود و او فقط این خصوصیت را به آقای خرچنگ داد تا شخصیت خاصتری به آن ببخشد. همچنین او شیوه راه رفتن مشخصی را هم برای این شخصیت درنظر گرفت، به طوری که به نظر میرسد پاهای کوچک آقای خرچنگ در هنگام حرکت بهگونهای جابهجا میشود که گویی او چندین پا دارد. هیلنبرگ قصد داشت از این طریق روی خرچنگ بودن این شخصیت تأکید بیشتری داشته باشد.
هیلنبرگ همچنین تصمیم گرفت آقای خرچنگ باب اسفنجی را در رستوران خود که «Krusty Krab» نام داشت استخدام کند، جایی که قرار بود او به همراه پرل در آن زندگی کند. هرچند درنهایت خانهای به شکل لنگر را برای این پدر و دختر عجیب طراحی کرد تا رستوران را از محل زندگی خانواده آقای خرچنگ مجزا نگه دارد. آقای خرچنگ برای پول زندگی میکند و حرص بیپایان او برای مالاندوزی گاهی زندگی خودش و اطرافیانش را به خطر میاندازد.
۵- اختاپوس نماد: خشم
اختاپوس از خشم حاصل از نفرتی غیرقابل کنترل رنج میبرد که تقریبا همه را شامل میشود. او از همه کس و همهچیز خشمگین است، البته به جز خودش و کلارینتش. هیلنبرگ حس میکرد فرم پیازی مانند سر اختاپوس باعث میشود که این شخصیت حالتی از تجمل را به نمایش گذاشته و درکنار آن یادآور موجودی بدخلق و عبوس باشد. او به اختاپوس شخصیتی متکبر داد که باعث برجستهتر دیده شدن طبیعت شاد و سرخوش باب اسفنجی میشد. او نام شخصیت را هم اختاپوس گذاشت، هرچند که درواقع اسم این شخصیت ادوارد بود اما به هرحال او یک اختاپوس بود. ماهی مرکب او همچنین برخلاف دیگر ماهیان مرکب که دارای سری مثلثی شکل هستند، با سری گرد طراحی شد.
هیلنبرگ تصمیم گرفت اختاپوس در نزدیکی باب اسفنجی زندگی کرده و حتی با او در یک مکان کار کند. به این ترتیب او زمان زیادی در اختیار داشت تا تعامل این دو شخصیت، که البته اکثر اوقات باعث اذیت و آزار اختاپوس بود را بهتر به تصویر بکشد.
او شروع به فکر در مورد ایدههایی کرد که به این داستان رنگ و لعاب بیشتری ببخشد. ایدهی اولیه او برای یک قسمت آزمایشی بود که در آن این دو شخصیت به یک سفر جادهای میرفتند. جایی که شور و شوق باب اسفنجی با طبیعت ناراضی اختاپوس در تضاد کامل بود. همچنین قرار بود این دو در مسیر خود با یک ستاره دریایی عصبانی هم ملاقات کنند که از صورتی رنگ بودن خود دل خوشی نداشت.
۶- سندی نماد: غرور
سنجابی اهل رقابت با حس خودبینی بزرگ که بهویژه به میراث تگزاسی خود میبالد. سندی در ابتدا بهعنوان یک سنجاب موجسوار هیجانانگیز خلق شد که بهصورت پراکنده در طول داستان حضور پیدا کرده و حال و هوایی اکشن و ماجراجویانه را به دنیای آرام و ساکت زیر آب تزریق میکند. طرح اولیه هیلنبرگ برای پوشش این شخصیت شامل یک لباس غواصی و یک مخزن هوا بود، اما در طراحیهای بعدی رفته رفته لباس این شخصیت بیشتر به لباس فضانوردان شباهت پیدا کرد.
درسال ۲۰۱۴ هیلنبرگ اشاره کرد سندی را بهعنوان نمادی از شخصیت یک زن قوی خلق کرده است که میتواند دوستی مناسب برای باب اسفنجی باشد، اما علاقهای به داستانهای رمانتیک و عاشقانه ندارد. در مقابل استدلال هیلنبرگ، ما تیم هیل را داریم که علاقه داشت نشانههایی از عشق بین این دو شخصیت مشاهده شود تا داستان تعاملِ این دو شخصیت، جذابیت بیشتری پیدا کند.
در آن زمان هیلنبرگ با این ایده موافقت کرده و بیوگرافی اصلی سندی را هم برهمین اساس تدوین کرد. اما بعدها و با جلو رفتن داستان، هیلنبرگ تصمیم گرفت این ایده را کنار بگذارد تا باب و سندی تنها دوستانی صمیمی باشند نه یک زوج عاشق و معشوق.
۷- خانم پاف نماد: تجربه
خانم پاف هم مثل پرل مرتکب گناه بزرگی نشده است، او درواقع یادآور تجربهی سالها فعالیت هیلنبرگ در عرصه آموزش است. استیون هیلنبرگ خانم پاف را بهعنوان مهمترین شخصیت تاریخ این سریال معرفی کرد که بدون حضورش شاید هیچ وقت چراغ سبز ساخت این مجموعه روشن نمیشد. او در سال ۱۹۹۷ و مدت کوتاهی پس از درمیان گذاشتن ایده ساخت مجموعه باب اسفنجی با نیکلودئون، این شخصیت را بهعنوان یکی دیگر از شخصیتهای اصلی نمایش خلق کرد.
در آن زمان شبکه در توصیهای مهم به او تأکید کرده بود که آنها فقط زمانی تولید این مجموعه را شروع خواهند کرد که شخصیت باب اسفنجی بچهای باشد که به مدرسه میرود. همین مسئله باعث شد تا هیلنبرگ تصمیم به ترک نیکلودئون بگیرد، چون از دید او قرار دادن باب اسفنجی در این بازه سنی با دیدگاه خلاقانه او در مورد این شخصیت در تضاد کامل بود.
خانم پاف شخصیت خاصی است که شاید بدون حضورش هیچ وقت شاهد ساخت این مجموعه نبودیم
بااین وجود او خانم پاف و مدرسه قایقرانی را بهعنوان راهی برای مصالحه با شبکه خلق کرد که به شخصیت محبوبش یعنی باب اسفنجی، اجازه میداد حتی در سنین بزرگسالی هم به مدرسه برود. از آنجایی که خود هیلنبرگ هم کار خود را بهعنوان یک معلم و راهنمای علوم دریایی شروع کرده بود، به خانم پاف علاقهای خاص داشت. درمجموع خانم پاف جایگاه خاصی برای هیلنبرگ داشت، درنتیجه او بسیاری از تجربیات خود از سالهای تدریس و آموزش را در خلق این شخصیت به کار گرفت. او همچنین گونه ماهی بادکنکی را برای شخصیت خانم پاف انتخاب کرد تا بهنوعی یادآور کیسه هوا (ایربگ) ماشین باشد.
۸- گری نماد: شکم پرستی
گری هیچ وقت به خوراکی نه نمیگوید، البته فراموش نکنید که او هم بهره هوشی بالایی دارد. گری جزو شخصیتهای اصلی نمایش نبود و هیلنبرگ هم آن را تنها بهعنوان یک شوخی کوچک در پس زمینه داستان اصلی خلق کرد. او فکر کرد این ایده خندهدار و جالب توجه است اگر باب اسفنجی هم حیوانی خانگی داشته باشد. یک صدف آواز خوان به اسم شلی و یک حلزون به نام گری که مثل گربهها میو میو میکند. بنابراین این دو را نه بهعنوان شخصیتهای اصلی، بلکه بهعنوان «چیزهایی در خانه باب اسفنجی» در مجموعه گنجاند.
با شروع تولید فصل اول، تیم نویسندگان بیشتر به شخصیت گری پرداختند و شلی بهنوعی فراموش شد. تیم بازاریابی نیکلودئون هم در جریان بررسیهای خود متوجه شد که شخصیت گری بهعنوان یک قهرمان گمنام مورد توجه کودکان قرار گرفته و محبوب شده است. به همین خاطر در فصل دوم، گری هم ارتقای مقام پیدا کرده و به جمع شخصیتهای اصلی مجموعه وارد شد.
او بهصورت رسمی در ۲۲ مارس سال ۲۰۰۰ این عنوان را از آن خود کرد. گری اولین شخصیت اصلی و جدیدی بود که به چنین ارتقا مقامی دست پیدا کرد، هرچند که آخرین نفر نبود و بعدها دو شخصیت پلانکتون و کارن هم به این جمع اضافه شدند.
زندگی پلانکتون در تلاش برای دزدی کردن خلاصه شده است. حس حسادت عمیق او نسبت به موفقیتهای آقای خرچنگ، آرام و قراری برایش باقی نگذاشته است. در ابتدا هیلنبرگ شخصیت پلانکتون را بهعنوان یک شخصیت شرور بالقوه خلق کرد که در سال ۱۹۹۶ به مجموعه کتاب او اضافه شد. بااین وجود او بعدها ترسید مبادا داستانهای مربوطبه پلانکتون تکراری و غیرقابل پیشبینی شود. درنتیجه در زمان تولید فصل اول باب اسفنجی، پلانکتون را از یک شخصیت اصلی به یک نمونه فرعی تنزل درجه داد. او اصرار داشت پلانکتون بهعنوان یک ستاره مهمان بازخورد و عملکرد بهتری خواهد داشت. بااینحال داگ لارنس به شخصه عاشق این شخصیت بود، درنتیجه از مهارتهای نویسندگی و بازیگری خود استفاده کرد تا به هیلنبرگ ثابت کند پلانکتون میتواند تاچه اندازه مهم و مؤثر بوده و در قامت یک ضدقهرمان اصلی بدرخشد.
داگ لارنس در سال ۲۰۱۵ بهصورت مختصر در مورد این شخصیت صحبت کرده و اشاره کرد قرار بوده این شخصیت تنها در یک الی دو قسمت سریال حضور داشته باشد. اما از آنجایی که او بهعنوان نویسنده به این شخصیت علاقه پیدا کرده بود، پس ایدههایی را برای به کار گرفتن هرچه بیشتر شخصیت پلانکتون ارائه کرد تا نظر هیلنبرگ را عوض کند و از آن زمان به بعد بود که پلانکتون فرصت درخشش بیشتری را در این مجموعه بهدست آورد.
۱۰- کارن نماد: همدستی و شوخ طبعی
شخصیت کارن با الهام از همسر هیلنبرگ شکل گرفته است، او به واقع نماد شوخ طبعی است. درکنار پلانکتون ما شخصیت کارن را داریم که برای اولینبار بهعنوان یک سیستم کامپیوتری ضد آب معرفی شد که بخشی از اختراعات پلانکتون بود. نام کارن با الهام از نام همسر هیلنبرگ انتخاب شده بود. از دید هیلنبرگ همسرش یکی از بامزهترین افرادی بود که میشناخت، درنتیجه او سعی کرد از حس شوخ طبعی همسرش الهام گرفته و شخصیت کارن را با این ایده شکل دهد.
شخصیت کارن با الهام از خصوصیات اخلاقی همسر هیلنبرگ شکل گرفت
داگ لارنس هم در این مسیر به او کمک کرد تا شخصیت کارن را به بهترین شکل توسعه دهند. جیل تالی (Jill Talley) که خود همسر صداپیشه شخصیت باب اسفنجی تام کنی (Tom Kenny) بود هم صداپیشگی کارن را برعهده گرفت. از اپیزودهای اولیه تا قسمت «بهترین دشمنان» در فصل چهارم این مجموعه، کارن یک صفحه نمایش کامپیوتری بیحرکت بود که در «چام باکت» یا همان رستوران سطل مانند پلانکتون قرار داشت. با شروع ساخت فیلم باب اسفنجی شلوار مکعبی و در اپیزود «دوست یا دشمن» فصل پنجم این مجموعه، کارن کمی تغییر کرده و به آن شکلی موبایل مانند دادند که به او اجازه میداد صحبت کرده و با شخصیتهای دیگر ارتباط برقرار کند.
داگ لارنس تصمیم گرفت دو شخصیت پلانکتون و کارن باید دو یار جدایی ناپذیر باشند، به این شکل که کارن مغز متفکر عملیاتها است که همیشه نقشههای شیطانی پلانکتون را طراحی میکند و خب پلانکتون هم اجرای آنها را برعهده دارد. لارنس میگوید دلش میخواست کارن حضور بیشتری در مجموعه داشته باشد و ایده زندگی زناشویی زوج نابغه شیطانی، دورنمایی جذاب برای او بود. همچنین حضور کارن باعث تقویت اثرگذاری شخصیت پلانکتون شده و او را بالاتر از یک پسر بد معمولی نشان میداد.
بهگفته داگ لارنس این مسائل دست بهدست هم دادند تا درنهایت پلانکتون و کارن پس از سه فصل، جایی در میان شخصیتهای اصلی مجموعه را به خود اختصاص دهند. به طوری که در تیتراژ مربوطبه فیلم سال ۲۰۰۴، برای اولینبار بهصورت رسمی راه یافتن این دو شخصیت به جمع شخصیتهای اصلی این مجموعه اعلام شد. درنتیجه پلانکتون و کارن هر دو رسما بهعنوان شخصیتهای اصلی به بینندگان معرفی شدند. از آن زمان، داستان این زوج متفاوت با ایدههای شیطانی تمام نشدنی، یکی از محبوبترین و مهمترین عناصر این مجموعه بوده است.
به پایان این مطلب رسیدیم. امیدوارم از مرور آن و همراهی با زومجی لذت برده باشید. نظر شما در مورد شخصیتهای اصلی این مجموعه چیست؟ شخصیت مورد علاقه شما کدام است و کدام ویژگیها باعث جلب توجه شما به آن شده است؟ ما همچنان مشتاق شنیدن نظرات و دیدگاههای شما عزیزان هستیم.
نظرات