تام بامبادیل کیست؟ | موشکافی بزرگ ترین معمای ارباب حلقه ها

شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ - ۱۶:۵۹
مطالعه 55 دقیقه
تام بامبادیل می‌رقصد  ارباب حلقه ها
تام بامبادیل کیست و چرا حلقه‌ی یگانه روی او تاثیر نمی‌گذارد؟ این سوالات دهه‌هاست که ذهنِ طرفداران «ارباب حلقه‌ها» را به خود مشغول کرده است. در این مقاله تئوری‌های پیرامونِ این شخصیت را برای کشفِ هویت واقعی‌اش موشکافی می‌کنیم.
تبلیغات

اگر از کسانی هستید که دانش‌تان از دنیای «ارباب حلقه‌ها» به اقتباس‌های سینماییِ پیتر جکسون محدود می‌شود، احتمالا با شخصیتی به اسم تام بامبادیل و به طبعِ آن قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین معمای رشته‌افسانه‌های تالکین آشنا نیستند. گرچه فصل هفتمِ کتابِ «یاران حلقه» که به اقامتِ دارودسته‌ی فرودو در خانه‌ی تام بامبادیل اختصاص دارد، با انگیزه‌ی مدیریتِ زمان از تمام اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونیِ «ارباب حلقه‌ها» حذف شده است (ناسلامتی طولِ نسخه‌ی اِکستنددِ سه‌گانه‌ی جکسون حتی با وجودِ تمام حذفیاتِ کتاب کماکان بیش از یازده ساعت است)، اما این شخصیتِ اسرارآمیز از زمانِ انتشار «یاران حلقه» در سال ۱۹۵۴ بلافاصله به یکی از معماهایی که کنجکاویِ خوانندگان را شعله‌ور کرده بود بدل شد و پس از گذشتِ بیش از ۷۰ سال همچنان مُستمرترین رازِ حل‌نشده‌ی «ارباب حلقه‌ها» باقی مانده است و همچنان به تسخیر کردنِ ذهنِ طرفداران ادامه می‌دهد.

دارودسته‌ی فرودو، سم، مری و پی‌پین برای اولین‌بار در فصلِ ششم «یاران حلقه» (در چهارمین روز سفرشان) با تام بامبادیل مواجه می‌شوند. درحالی که آن‌ها مشغول عبور از جنگلِ کهن هستند توسط درختِ زنده‌ای معروف به «بیدِ پیر» مورد حمله قرار می‌گیرند. بیدِ پیر در ابتدا از یک طلسم برای خواباندنِ هابیت‌ها استفاده می‌کند و پس از اینکه مری و پی‌پین با تکیه دادن به تنه‌‌اش به خواب می‌روند، این دو را می‌بلعد: «پی‌پین غیبش زده بود. شکافی که او کنار آن دراز کشیده بود، کاملا بسته شده بود، به نحوی که کوچک‌تری درزی در آن دیده نمی‌شد. مری نیز به دام اُفتاده بود: شکافِ دیگری دور کمر او بسته شده بود؛ پاهایش بیرون قرار داشت، اما باقیِ او درونِ سوراخِ تاریک بود که لبه‌های آن مثل گازانبری محکم به او چنگ زده بود». فرودو و سم در ابتدا سعی می‌کنند با آتش زدنِ بیدِ پیر او را مجبور به آزاد کردنِ دوستانشان کنند، اما بیدِ پیر با مری که هنوز داخلِ ریشه‌ها گرفتار است ارتباط برقرار می‌کند و می‌گوید که اگر از سوزاندنِ او دست برندارند، هابیت‌ها را تا سر حد مرگ خواهد چلاند.

درست در این شرایط بحرانی است که تام بامبادیل به یاری‌شان می‌شتابد. فرودو و سم قبل از اینکه خودِ تام را ببینند، صدای او را درحالِ آواز خواندن می‌شنوند: «صدای بمِ خوشایندی، بی‌قید و خوشحال ترانه می‌خواند. فرودو و سم گویی افسون شده، ایستاده بودند. باد از وزیدن باز ایستاد. برگ‌ها بار دیگر ساکت از شاخه‌های سفت آویزان شدند. دوباره صدای ترانه‌ای برخاست و ناگهان از میانِ جاده، بر فرازِ نِی‌ها، کلاهِ کهنه‌ی فرسوده‌ای با تارکِ بلند و پرِ درازِ آبی‌رنگی فرو رفته در نوارِ دورش، جست‌و‌خیزکنان و رقصان پیدا شد. با یک جست و یک خیز دیگر مردی نمودار شد، یا دست‌کم ظاهرش مانندِ یک مرد بود. به هرحال بزرگ‌تر و تنومندتر از آن بود که هابیت باشد، اما قامتش چنان بلند نبود که از آدم‌های بزرگ محسوب شود، بااین‌حال به اندازه‌ی یکی از همین آدم‌ها سروصدا می‌کرد و با پاهای قطورش درون چکمه‌های زرد و بزرگ، شق‌ و رق راه می‌رفت و چنان با صلابت از میانِ علف‌ها و نِی‌ها می‌گذشت که گویی گاوی برای خوردنِ آب به کنار رودخانه می‌رود. نیم‌تنه‌ای آبی‌رنگ به تن کرده بود و ریشِ بلندِ قهوه‌ای‌رنگی داشت؛ چشمانش آبی و درخشان بود و صورتش مثل سیبی رسیده به سرخی می‌زد، اما صدها چینِ کوچکِ خنده آن را چروک کرده بود. روی دستش برگِ بزرگی را مثل سینی حمل می‌کرد و بر آن توده‌ای کوچک از نیلوفرهای آبیِ سفید گرد آورده بود».

تام بامبادیل بید پیر را آرام می‌کند  ارباب حلقه ها

تام با چسباندنِ دهانش به شکافِ بید پیر و خواندنِ یک آوازِ ناواضح درختِ مُهاجم را می‌خواباند و باعثِ آزاد شدنِ مری و پی‌پین می‌شود. سپس او هابیت‌ها را به خانه‌اش دعوت می‌کند. در توصیفِ مسیر منتهی به خانه‌ی او می‌خوانیم: «زمزمه‌ی آب کم‌کم بلند شد. در تاریکی چشمشان به درخششِ سفیدِ آبِ کف‌آلودِ اُفتاد که از آبشاری کوچک به پایین سرازیر می‌شد. ناگهان درخت‌ها تمام شدند و مه در پشتِ سر ماند. از جنگل قدم بیرون گذاشتند و پهنه‌ی وسیعی از چمن‌زار را دیدند که در برابرشان ارتفاع می‌گرفت. علف در زیر پاهایشان نرم و کوتاه بود، گویی که آن را چیده یا کوتاه کرده بودند. چترِ درختانِ پشت‌سر به شکلِ حصاری آراسته و کوتاه شده بود. جاده اکنون در برابرشان هموار بود. از آن خوب مراقبت و مرز آن با سنگ مشخص شده بود». هابیت‌ها در خانه‌ی تام با گُلدبری، همسرش، آشنا می‌شوند که آن‌ها از دیدنِ زیبایی او که تداعی‌گر ملکه‌های اِلف است، شگفت‌زده شده و دلشان از نوعی شادیِ درک‌ناپذیر مالامال می‌شود: «روی یک صندلی، در انتهای اتاق روبروی درِ ورودی زنی نشسته بود. گیسوانِ طلاییِ بلندش با موج و شکن روی شانه‌هایش ریخته بود؛ پیراهنش سبز بود، به سبزی نِی‌های تازه رسته با دکمه‌هایی از نقره همچون قطره‌های شبنم؛ کمربندش از طلا بود، به شکل رشته‌ای از سوسن‌های پرچمی، نشانده در میانِ چشمانِ آبیِ روشنِ گل‌های فراموشم مکن. گرد بر گرد پاهایش در طشت‌های بزرگِ سفالینِ سبز و قهوه‌ای، نیلوفرهای آبیِ سفید شناور بود، چنان که گویی او را در میانِ استخری بر تخت نشانده بودند».

این پیرمردِ آوازخوانِ بی‌قید‌و‌بند و شوخ‌و‌شنگ که در واکنش به حلقه‌ی یگانه، قدرتمندترین و وسوسه‌کننده‌ترین سلاحِ آخرالزمانیِ سرزمین میانه، کاملا بی‌تفاوت است دقیقا چه کسی یا حتی چه چیزی است؟

یکی دیگر از چیزهایی که باید درباره‌ی تام بامبادیل بدانیم، اسم‌هایش است. تام بامبادیل تنها اسم او نیست، بلکه این اسمی است که هابیت‌های باک‌لند (محله‌ای که در مرزِ جنگل کهن قرار دارد) به او داده‌اند و تام بامبادیل هم مثل بسیاری از اسم‌هایی که باک‌لندی‌ها استفاده می‌کنند، غیرقابل‌ترجمه است. اما دیگر اسم‌های تام قابل‌ترجمه هستند. تام بامبادیل در بینِ اِلف‌ها و دونه‌داین با اسمِ سینداریِ «یاروِین بِن-آدار» شناخته می‌شود که «کهن‌سال‌ترین و بی‌پدر» معنی می‌دهد (قابل‌ذکر است که واژه‌ی «یاروین» به‌طور تحت‌الفظی «پیرِ جوان» معنی می‌دهد). همچنین مردمانِ دره‌های آندوین و مردمانِ سرزمینِ روهان تام بامبادیل را به اسمِ «اُرالد» می‌شناسند که در زبانِ روهانی به «بسیار کهن» ترجمه می‌شود. درنهایت، او در میانِ دورف‌ها به‌عنوانِ «فورن» شناخته می‌شود؛ این اسم هم ارجاعی به سنِ باستانی تام بامبادیل است: این واژه در زبانِ نورسِ باستان «تعلق داشتن به روزگارانِ کهن» معنی می‌دهد. پس، طبیعتا تنها با استناد به اسم‌های مختلفِ تام می‌توان به این نتیجه رسید که نه‌تنها برجسته‌ترین خصوصیتش سنِ خیلی خیلی بالایش است، بلکه او آن‌قدر پیر است که در رسوم‌ و افسانه‌های فولک‌لورِ اِلف‌ها، انسان‌ها و دورف‌ها به جایگاهِ یک شخصیتِ اسطوره‌ای صعود کرده است.

اما همچنان سؤالی که باقی می‌ماند این است: تام بامبادیل دقیقا چقدر پیر است؟ خوشبختانه خودِ تام در جریانِ اقامتِ هابیت‌ها در خانه‌اش به این سؤال پاسخ می‌دهد. وقتی فرودو از تام می‌پُرسد که «تو که هستی ارباب؟» در توصیفِ جواب او می‌خوانیم: «تام صاف نشست و چشمانش در تاریکی درخشید و گفت: "هان! چه؟ هنوز شما اسم من را نمی‌دانید؟ تنها جوابِ من همین است. بگویید شما که هستید، تنها، خودتان و بدون اسم؟ اما شما جوانید و من پیرم. پیرترینم، این چیزی است که هستم. به حرف‌هایم توجه کنید، دوستانِ من: تام قبل از رودخانه و درخت‌ها اینجا بود. تام اولین قطره‌ی باران و اولین میوه‌ی بلوط را یادش است. قبل از مردمِ بزرگ، راه درست کرد و رسیدن مردم کوچک را دید. قبل از پادشاهان و گورها و موجوداتِ گورپشته اینجا بود. وقتی که اِلف‌ها راهی غرب شدند، تام از قبل اینجا بود، قبل از خم برداشتنِ دریاها. با تاریکی در زیرِ ستارگان آشنا بود، وقتی که تاریکی ترسی نداشت- پیش از آمدنِ فرمانروای تاریکی از بیرون».

هابیت‌ها به خانه‌ی تام بامبادیل می‌رسند  ارباب حلقه ها

منظورِ تام از «تاریکی در زیر ستارگان» دورانی پیش از دورانِ اولِ سرزمین میانه است که هنوز خورشید و ماه خلق نشده بودند و تنها نوری که سرزمین میانه را روشن می‌کرد، نورِ ستارگان بود و منظورش از «پیش از آمدنِ فرمانروایی تاریکی از بیرون» هم این است که او قبل از اینکه ملکور (مورگوث) از پوچیِ خارج از سیاره‌ی آردا به این زمین وارد شود، آن‌جا بوده است. نکته‌ی دیگری که باید درباره‌ی تام بدانیم این است که گرچه ماهیتِ او اسرارآمیز است، اما این بدین معنی نیست که او کاملا انزواگرا بوده است و از هرگونه تعاملی با ساکنانِ دنیای پیرامونش پرهیز می‌کرده. برای مثال، تام در جریانِ اقامتِ هابیت‌ها در خانه‌اش افشا می‌کند که ماگوتِ دهقان (مزرعه‌ی او در شرقِ رودخانه‌ی برندی‌واین قرار دارد) را می‌شناسد؛ در کتاب، ماگوتِ دهقان دوست نزدیکِ مری است که دارودسته‌ی فرودو در روز سومِ سفرشان در خانه‌اش آبجو می‌خورند و او آن‌ها را با گاری‌اش به رودخانه‌ی برندی‌واین می‌رساند. تام بامبادیل که انگار ماگوتِ دهقان را بهتر از هابیت‌ها می‌شناسد در توصیفِ او می‌گوید: «تام مخفی نمی‌کرد که بسیاری از اطلاعاتِ اخیر خود را مدیونِ ماگوتِ دهقان است، که شخصی بود به ظاهر مهم‌تر از آنچه آن‌ها تصورش را می‌کردند. تام گفت: "خاکْ زیر پاهای اوست و گِل روی انگشتانش؛ حکمت در استخوان‌هایش است و چشمان او باز است"».

همچنین، ما از تعاملاتِ تام بامبادیل با اِلف‌ها هم اطلاع داریم. در کتاب، فرودو در دومین روز سفرش در نزدیکی شایر با گروهی از اِلف‌های ریوندل به رهبری «گیلدور» مواجه می‌شود و شب‌ را با آن‌ها می‌گذراند. بعداً در دورانِ اقامتِ هابیت‌ها در خانه‌ی تام درباره‌ی اطلاعِ قبلی او از فرار فرودو از شایر می‌خوانیم: «روشن بود که تام با اِلف‌ها مراوده داشت و ظاهراً خبر فرار فرودو به نحوی ازطریقِ گیلدور به او رسیده بود». تا اینجا اگر از کسانی هستید که کتاب‌ها را نخوانده است، ممکن است با وجودِ همه‌ی این توصیفات هنوز برایتان سؤال باشد که چرا از تام بامبادیل به‌عنوانِ بزرگ‌ترین معمای «ارباب حلقه‌ها» یاد می‌کنند؟ در این نقطه است که به کنجکاوی‌برانگیزترین و منحصربه‌فردترین خصوصیتِ معرفِ تام می‌رسیم: تاثیری که حلقه‌ی یگانه روی تام می‌گذارد در مقایسه با تمام موجوداتِ شناخته‌شده‌ی سرزمین میانه متفاوت است. یا بهتر است بگویم، حلقه‌ی یگانه هیچ‌گونه تاثیری روی او نمی‌گذارد.

تام در دورانِ اقامتِ هابیت‌ها در خانه‌اش از فرودو می‌خواهد تا حلقه را به او نشان بدهد: «"آن حلقه‌ی باارزش را نشانم بده!" و فرودو به نحوی که مایه‌ی تعجبِ خودش نیز شد، زنجیر را از جیبش بیرون کشید و حلقه را باز کرد و بلافاصله آن را به تام داد. وقتی حلقه لحظه‌ای روی کفِ دستِ او که پوستی تیره داشت قرار گرفت، به نظر آمد که بزرگ‌تر شد. آنگاه تام ناگهان حلقه را روی چشمش گذاشت و خندید. برای یک لحظه هابیت‌ها شاهدِ منظره‌ی خنده‌دار و در عینِ حال اضطراب‌آورِ چشم آبیِ‌ درخشانِ او بودند که در میان حلقه‌ای از طلا برق می‌زد. سپس تام انتهای انگشتِ کوچک خود را در حلقه فرو بُرد و آن را در نورِ شمع بالا گرفت. هابیت‌ها لحظه‌ای هیچ چیز عجیبی در این کار ندیدند. آنگاه نفسشان بند آمد. هیچ نشانی از ناپدید شدنِ تام نبود! تام دوباره خندید و بعد حلقه را چرخی داد و به هوا انداخت و حلقه برقی زد و ناپدید شد. فرودو فریادی کشید و تام به جلو خم شد و با لبخندی آن را به او پس داد».

اما ماجرا در اینجا به پایان نمی‌رسد: پس از اینکه فرودو حلقه را بعد از ناپدید شدن و ظاهر شدنِ دوباره‌اش پس می‌گیرد نگران است که نکند آن همان حلقه نباشد؛ در توصیفِ افکار فرودو می‌خوانیم: «شاید از دستِ تام آزرده‌خاطر بود که چرا چیزی را که حتی گندالف این همه پُراهمیت و خطرناک می‌شمرد به بازی گرفته است. منتظر فرصت ماند و وقتی صحبت دوباره گرم شد، حلقه را به انگشت کرد. مری به سمتِ او چرخید تا چیزی به او بگوید و یکه خورد و فریادی از روی تعجب کشید. فرودو خوشحال شد: بسیار خوب، حلقه، حلقه‌ی خودش بود، چون مری گیج و منگ به صندلی او خیره شده بود و آشکارا نمی‌توانست او را ببیند. برخاست و آهسته از کنارِ بخاری دور شد و به طرفِ درِ بیرون رفت». در این لحظه است که از نکته‌ی دیگری درباره‌ی تام بامبادیل اطلاع پیدا می‌کنیم: ناگهان فرودو از اینکه تام بامبادیل می‌تواند استفاده‌کننده‌ی نامرئیِ حلقه را ببیند، شگفت‌زده می‌شود!

در توصیفِ این لحظه می‌خوانیم: «تام درحالی که با نگاهی مطمئن در چشمانِ درخشانش به طرفِ او خیره شده بود، فریاد زد: "هِی، می‌بینم آنجایی! فرودو برگرد! کجا داری می‌روی؟ تام بامبادیلِ پیر هنوز آن‌قدر کور نیست. حلقه‌ی طلایت را در بیاور! دستت بدونِ آن قشنگ‌تر است. برگرد! دست از بازی بردار و کنار من بنشین! یک‌کم دیگر باید با هم صحبت کنیم و فکرِ فردا صبح باشیم. تام باید راه دُرست را یادتان بدهد و نگذارد که موقعِ رفتن سرگردان شوید"». نه‌تنها خودِ تام دربرابر تاثیرِ حلقه مصون است، بلکه هیچکس نمی‌تواند از قدرت‌های آن علیه او استفاده کند. حالا درکِ اینکه چرا تام بامبادیل تمام فکروذکرِ طرفداران را به خودش معطوف کرده است، آسان‌تر می‌شود. بنابراین بگذارید معما را یک‌بار دیگر مطرح کنیم: این پیرمردِ آوازخوانِ بی‌قید‌و‌بند، سرزنده، شوخ‌و‌شنگ، بازیگوش و حاضرجواب که در واکنش به حلقه‌ی یگانه، قدرتمندترین و وسوسه‌کننده‌ترین سلاحِ آخرالزمانیِ سرزمین میانه، کاملا بی‌تفاوت است دقیقا چه کسی یا حتی چه چیزی است؟ سؤال بعدی این است: چرا موجودی که حلقه نمی‌تواند روی او اعمالِ قدرت کند، از این تواناییِ بی‌همتا برای تسریعِ فرایند نابود کردنِ آن استفاده نمی‌کند؟ برای پاسخ به این سؤال‌ها، اجازه بدهید تئوری‌ها و گمانه‌زنی‌های پیرامونِ هویتِ واقعی تام بامبادیل را از نامحتمل‌ترین تا متقاعدکننده‌ترین مرور کنیم:

تام بامبادیل حلقه‌ی یگانه را لمس می‌کند  ارباب حلقه ها
کپی لینک

۱- تام بامبادیل اِرو ایلوواتار است

بگذارید با متداول‌ترین تئوریِ ممکن شروع کنیم: تام بامبادیل تجسمِ فیزیکی اِرو ایلوواتار، خدایِ دنیای تالکین، است. این تئوری روی کاغذ جذاب است. این ایده که خالقِ جهان‌هستی اکثر وقتش را در گوشه‌‌ای از جنگل کهن در میانِ مخلوقاتش می‌گذراند، هرازگاهی به آن‌ها کمک می‌کند و بدون اینکه تاثیر قابل‌توجه‌ای روی جریانِ رویدادها بگذارد اجازه می‌دهد تا تاریخ اتفاق بیفتد، ایده‌ی بامزه‌ای است. تازه، تصورِ اینکه احتمالا گندالف پس از احیا شدن توسط شخصِ اِرو متوجه می‌شود که خدا در تمام این مدت در قامتِ تام بامبادیل در سرزمین میانه حضور داشته است، جالب است. علی‌الخصوص باتوجه‌به اینکه این تئوری یکی از نقاط پنهانِ سفرهای گندالف را روشن می‌کند: در کتاب‌ها پس از اینکه سائورون شکست می‌‌خورد، گندالف همراه‌با یاران حلقه به سمت خانه بازمی‌گردد. از آنجایی که مأموریتِ او در آردا به پایان رسیده است، این سفر آخرین سفر او در سرزمین میانه است. درنهایت او در مرزِ شایر برای ملاقات با تام بامبادیل از هابیت‌ها جدا می‌شود. گندالف پس از دو سال غیبت در بندرِ میت‌لوند مجددا با فرودو ملاقات می‌کند و همراهِ او با کشتی سفید به سرزمین مُتبرک آمان سفر می‌کند. اینکه گندالف در طولِ‌ این دو سال چه کار کرده است، مشخص نیست.

بنابراین طرفداران می‌کنند که او در تمامِ طول این دو سال مشغولِ صحبت کردن با تام بامبادیل بوده است و دلیلش برای ملاقات با تام بامبادیل هم این بوده که گندالف در هنگامِ تولدِ دوباره‌اش از هویتِ واقعی تام بامبادیل به‌عنوانِ اِرو ایلوواتار اطلاع پیدا می‌کند. یکی دیگر از سرنخ‌هایی که طرفداران برای اثباتِ این تئوری استفاده می‌کنند در یکی از گفتگوهای فرودو و گُلدبری یافت می‌شود. در توصیفِ این صحنه می‌خوانیم: «فرودو دوباره پس از زمانی گفت: "بانوی زیبا! لطفا اگر سوالم به نظرت احمقانه نیست به من بگو که تام بامبادیل کیست؟" گلدبری از حرکاتِ چابک و لبخندش بازماند و گفت: "او است." فرودو نگاهی پُرسشگرانه به او انداخت. زن در پاسخ به نگاهِ او گفت: "او همان است که دیدی. اربابِ بیشه و آب و تپه است."». سپس فرودو می‌پُرسد: «پس این سرزمین عجیب مال اوست؟». در توصیف جواب زن می‌خوانیم: «"راستش نه!" و لبخندش محو شد. با صدایی آهسته، گویی خطاب به خودش افزود: "این حتما مسئولیتِ سنگینی خواهد بود. درخت‌ها و علف‌ها و همه‌ی چیزها، در سرزمینی می‌رویند یا زندگی می‌کنند که متعلق به خودشان است. تام بامبادیل ارباب است. هیچ‌کس تا به حال سدِ راه تامِ پیر نشده است، چه موقعِ راه رفتن در جنگل، چه موقعِ گذشتن از آب، چه موقعِ پریدن از روی قله‌ی تپه‌ها، چه در روشنایی و چه در تاریکی. او ترس نمی‌شناسد. تام بامبادیل ارباب است"».

نکته این است: گُلدبری در پاسخ به سؤالِ فرودو (تام بامبادیل کیست؟) از عبارتِ «او است» استفاده می‌کند. در دین مسیحیت خدا در توصیفِ خودش می‌گوید: «من هستم». مخصوصا باتوجه‌به اینکه در داستان‌های انجیل و تورات خدا چندین‌بار با ظاهری فیزیکی در میانِ مخلوقانش حاضر می‌شود. خلاصه، از آنجایی که خودِ تالکین هم یک کاتولیکِ مومن بود و برای خلقِ اسطوره‌شناسی خودش به‌طور گسترده‌ای از اسطوره‌شناسی مسیحیت الهام گرفته بود، پس طرفدارانِ این تئوری اعتقاد دارند که سابقه‌‌ی حضور فیزیکی و قابل‌دیدنِ خدای مسیحیت در زمین می‌تواند درباره‌ی ماهیتِ تام بامبادیل به‌عنوانِ تجسم فیزیکیِ اِرو ایلوواتار نیز صادق باشد. اما سوالی که این‌جا مطرح می‌شود، این است که: چه مدارکی علیه این تئوری وجود دارند؟ سریع‌ترین و قاطعانه‌ترین مدرکی که این تئوری را از ریشه مردود می‌کند، یکی از نامه‌های خودِ شخصِ تالکین است. تالکین در نامه‌ی شماره‌ی ۱۸۱ به صراحتِ تمام اعلام می‌کند که اِرو ایلوواتار فاقدِ تجسمِ فیزیکی است، او دور از دسترس خارج از دنیا قرار دارد و تنها کسانی که می‌توانند مستقیما با او ارتباط داشته باشند، والار هستند (والار فرشتگانی هستند که در آفرینش دنیا به اِرو کمک کرده بودند، در سرزمین مُتبرک آمان زندگی می‌کنند و اداره‌ی اُمور دنیا را تحت‌نظر اِرو برعهده دارند).

این نکته اما تنها مدرکی نیست که این تئوری را نقض می‌کند. برای مثال، پس از اینکه تام حلقه‌ی یگانه را امتحان می‌کند، می‌خوانیم: «تام اکنون داشت می‌گفت که پیش‌بینی می‌کند فردا خورشید دوباره خواهد درخشید. اما آن‌ها باید سعی کنند که اول صبح راه بیافتند؛ چون آب‌و‌هوای این سرزمین طوری است که حتی تام برای زمانیِ طولانی نمی‌تواند از آن مطمئن باشد. گفت: "من اربابِ آب‌و‌هوا نیستم، هیچ موجودِ دوپایی هم نیست"». گرچه اِرو ایلوواتار اگر بخواهد می‌تواند آب‌و‌هوا را کنترل کند، اما خودِ تام شخصاً به ناتوانی‌اش در این زمینه اعتراف می‌کند. همچنین در جریانِ شورای حلقه وقتی ایده‌ی سپردن حلقه به تام بامبادیل مطرح می‌شود، گلورفیندل می‌گوید که حتی تام بامبادیل هم نمی‌تواند دربرابرِ تمام نیروی سائورون دوام بیاورد. دراین‌باره می‌خوانیم: «آیا تام بامبادیل به‌تنهایی می‌تواند در مقابلِ آن نیرو مقاومت کند؟ فکر نمی‌کنم. به گمانم در آخر کار، هنگامی که همه‌جا فتح شد، تام بامبادیل، او که اولین بود، آخر از همه سقوط می‌کند؛ و آنگاه شب فرا می‌رسد». نکته این است: حتی اگر سائورون حلقه را به‌دست بیاورد، اِرو ایلوواتار هرگز دربرابر او سقوط نخواهد کرد. پس سقوطِ تام بامبادیل دربرابر سائورون عدم ایلوواتاربودنِ او را ثابت می‌کند. درنهایت با استفاده از این ضداستدلال‌ها به‌علاوه‌ی نامه‌ی رسمیِ خودِ تالکین می‌توانیم با خیال راحت تئوری ایلوواتاربودنِ تام بامبادیل را نادرست اعلام کنیم. اما سؤال‌مان همچنان پابرجاست: تام بامبادیل کیست؟

آئوله، آهنگر والار  ارباب حلقه ها

دومین تئوری طرفداران ادعا می‌کند که تام بامبادیل یک والا است (حالتِ مُفردِ این اسم والا و حالتِ جمعش والار است). والار خدایان چهارده‌گانه‌ای (هفت مرد و هفت زن) بودند که اِرو ایلوواتار آن‌ها را قبل از آغازِ زمان به منظورِ کمک به او برای آفرینشِ جهان‌هستی و اداره‌ی اُمورِ دنیای آردا خلق می‌کند. این تئوری هم درست مثل قبلی روی کاغذ جالب‌ به نظر می‌رسد و می‌تواند دلیلِ عدم تاثیر گذاشتنِ حلقه روی تام بامبادیل را توضیح بدهد. با این وجود، کمی که در این تئوری عمیق‌تر می‌شویم، نقاط ضعفش آشکار می‌شوند. اولین مشکلِ این تئوری این است که ما تک‌تکِ والار را می‌شناسیم؛ تالکین اسم و رسمِ فرد فردشان را مشخص کرده است. آن‌ها عبارت‌اند از: مانوِه (ارباب بادها و پادشاه والار)، اولمو (پادشاه دریاها)، آئوله (آهنگرِ والار)، اورومه (شکارچی و سوارکارِ والار)، ماندوس (قاضیِ مرگ و خداونگارِ نابودی)، ایرمو (ارباب رویاها و مکاشفه‌ها)، تولکاس (کشتی‌گیر و پهلوانِ والار)، واردا (ملکه‌ی ستارگان)، یاوانا (بخشنده‌ی میوه‌ها و ملکه‌ی زمین)، نیه‌نا (بانوی بخشش)، وایره (بانوی بافنده‌ی داستانِ جهان)، وانا (ملکه‌ی شکوفه‌ها و جوانی)، اِسته (بانوی مهربانی و درمان‌کننده‌ی زخم‌ها و خستگی‌ها) و درنهایت نِسا (بانوی رقصنده).

بنابراین، تام بامبادیل و همسرش گُلدبری باید یکی از والاهایی که فهرست کردم باشند که در ظاهری متفاوت در آردا حضور پیدا کرده‌اند، و طرفداران فکر می‌کنند که در بینِ آن‌ها آئوله (آهنگرِ والار) و همسرش یاوانا (بخشنده‌ی میوه‌ها) مُتحمل‌ترین گزینه‌ها هستند. اما سؤال این است: طرفداران چگونه به این نتیجه رسیده‌اند که تام بامبادیل و گُلدبری با آئوله و یاوانا یکسان هستند؟ از آنجایی که اکثرِ والار متاهل هستند، کشفِ هویتِ احتمالی گلدبری می‌تواند بهمان در کشفِ هویتِ تام بامبادیل کمک کند. اولین چیزی که باید درباره‌ی گلدبری بدانیم این است که او در ترانه‌هایِ تام به‌عنوانِ «دخترِ رودخانه» معرفی می‌شود و رابطه‌ی نزدیکی با آب و طبیعت دارد. بنابراین در میانِ والار باید به‌دنبالِ کسانی که با رابطه‌ی نزدیکشان با طبیعت شناخته می‌شوند و احتمالا به اندازه‌ی گلدبری از زندگی کردن در جنگلِ کهن لذت می‌بَرند، بگردیم. در بینِ والار نِسا (بانوی رقصنده)، وانا (ملکه‌ی شکوفه‌ها و جوانی) و یاوانا (بخشنده‌ی میوه‌ها) با طبیعت ارتباط دارند.

نِسا که به خاطر دویدن با آهوها و رقصیدن روی چمن‌های همیشه سبز شهر متبرک والیمار (در قاره‌ی آمان) شناخته می‌شود، با طبیعت مرتبط است، اما همسر او تولکاس، کشتی‌گیر و پهلوانِ والار است. از آنجایی که تام بامبادیل اصلا جنگجو نیست، پس احتمالِ نِسابودنِ گلدبری رد می‌شود. نفرِ بعدی وانا است که در توصیف او گفته شده است که تمام گل‌ها در حضور او می‌رویند و تمام پرنده‌ها با آمدنش آواز می‌خوانند. اما این گزینه هم به خاطر اورومه، شوهرِ وانا نامتحمل است. اورومه شکارچی والار بود و اکثرا از شکار کردنِ هیولاها و جانورانِ شرور لذت می‌بُرد. در مقایسه، تام بامبادیل فاقدِ روحیه‌ی خشنِ اورومه است و هیچ‌وقت علاقه‌اش به هیولاکُشی را به هیچ‌ شکلی بروز نمی‌دهد. اما آخرین گزینه یاوانا است که به‌عنوانِ بخشنده‌ی میوه‌ها و مسئولِ تمام چیزهای رویدنی (از بلندترین درخت‌ها تا خزه‌‌های روی سنگ‌ها) شناخته می‌شود. درواقع کسی که از اِرو ایلوواتار می‌خواهد تا «اِنت‌ها» را برای مراقبت و نگهبانی از طبیعت خلق کند، یاوانا است. علاوه‌بر این، طرفداران متوجه شده‌اند که توصیفِ شکلِ ظاهری یاوانا و گلدبری به‌طرز قابل‌توجهی به یکدیگر شباهت دارد.

تام بامبادیل و گلدبری در جنگل کهن  ارباب حلقه ها

تالکین در کتاب «سیلماریلیون» در وصفِ ظاهر فیزیکی یاوانا می‌نویسد: «در کالبدِ زنانه‌اش، بلندبالاست، مُلبس به بالاپوشی سبز؛ اما گاه به کالبدهای دیگر درمی‌آید. برخی او را دیده‌اند به‌سانِ درختی زیر آسمان ایستاده است، با خورشید بر تارک‌اش؛ و از تمام شاخ‌هایش شبنمی زرین بر خاکِ بی‌بار و بَر چکیده و از آن گندم سبز روییده؛ اما ریشه‌های درخت در آب‌های اولمو بوده و بادهای مانوه با برگ‌هایش سخن گفته است». در مقایسه، وقتی برای اولین‌بار با گُلدبری آشنا می‌شویم، او لباس سبزرنگ به تن دارد: «پیراهنش سبز بود، به سبزی نِی‌های تازه رسته با دکمه‌هایی از نقره همچون قطره‌های شبنم». همچنین، وقتی که هابیت‌ها دارند خانه‌ی تام بامبادیل را ترک می‌کنند، گلدبری دوباره لباس سبزرنگ به تن دارد؛ فرودو در حین ترک کردنِ خانه به دیگر هابیت‌ها می‌گوید: «گلدبری! بانوی زیبای من، سر تا پا سبز و نقره‌ای‌پوش! ما با او وداع نکردیم». همچنین همان‌طور که یاوانا به‌سانِ درختی که خورشید همچون تاج روی سرش قرار گرفته است و ریشه‌هایش (یا پاهایش) در آب قرار دارد توصیف می‌شود، گلدبری هم با مشخصاتِ سمبلیکِ یکسانی توصیف می‌شود.

تالکین در توصیفِ گلدبری می‌نویسد: «گرد بر گردِ پاهایش در طشت‌های بزرگِ سفالینِ سبز و قهوه‌ای، نیلوفرهای آبیِ سفید شناور بود، چنان که گویی او را در میانِ استخری بر تخت نشانده بودند». همچنین در جایی دیگر در توصیفِ گلدبری می‌خوانیم: «زن آن‌جا روی تپه ایستاده بود و آن‌ها را با اشاره به طرفِ خود می‌خواند: موهایش آزادانه در پرواز بود و وقتی در مقابل آفتاب قرار می‌گرفت، برق می‌زد و به تلالو درمی‌آمد. وقتی می‌رقصید نوری همچون تلالو آب روی علف‌های شبنم‌زده در زیر پاهایش می‌درخشید». رقصیدن موهای گلدبری در باد تداعی‌گر عبارت «بادهای مانوه با برگ‌هایِ یاوانا سخن می‌گفت» است و برق زدنِ موهای طلایی‌اش در آفتاب هم عبارتِ «تاج‌گذاری شدنِ یاوانا با خورشید» را یادآوری می‌کند. علاوه‌بر اینها، تالکین در توصیف یاوانا می‌گوید: «از تمام شاخ‌هایش شبنمی زرین بر خاکِ بی‌بار و بَر چکیده و از آن گندم سبز می‌رویید». این جمله تداعی‌گر عبارتِ نسبتا مشابهی در توصیفِ گلدبری است: «وقتی می‌رقصید نوری همچون تلالو آب روی علف‌های شبنم‌زده در زیر پاهایش می‌درخشید». پس اگر با استناد به این مدارک قبول داشته باشیم که گلدبری همان یاوانا است که با ظاهری متفاوت به‌طور مخفیانه در آردا زندگی می‌کند، پس تام بامبادیل، همسرش، نیز باید آئوله (همسرِ یاوانا) باشد.

نقطه‌ی قوتِ این تئوری این است که می‌تواند دلیل عدم تاثیر گذاشتن حلقه روی تام بامبادیل را توضیح بدهد. آئوله خدای مهارت و صنعتگری است و به‌عنوانِ فرمانروای موادِ سازنده‌ی آردا و تمام ابزارهایی که آردا را می‌سازند، شناخته می‌شود. از آنجایی که حلقه‌ی یگانه با موادِ زمینی ساخته شده است، پس طبیعتا آئوله به‌عنوانِ کسی که بر تمام گوهرهایی که آردا را شکل داده‌اند خداوندگار است، نمی‌تواند تحت‌تاثیرِ حلقه قرار بگیرد. اما متاسفانه نقاط ضعفِ این تئوری که آن را نقض می‌کنند قوی‌تر از نقاط قوتش هستند: نخستین مشکلِ تئوریِ آئوله‌بودنِ تام بامبادیل این است که تام هیچ‌گونه علاقه‌ای به حلقه‌ی یگانه نشان نمی‌دهد. در جریانِ شورای اِلروند ایده‌ی سپردن حلقه به تام بامبادیل مطرح می‌شود و در حین تبادل‌نظرِ اِلروند، گندالف و اِرستور (مشاور ارشدِ خاندان اِلروند) درباره‌ی این مسئله متوجه می‌شویم که تام بامبادیل هیچ اهمیتی به حلقه نمی‌دهد. اِلروند می‌گوید: «بامبادیل را فراموش کرده بودم، اگر به راستی او همانی باشد که مدت‌ها پیش در بیشه‌ها و تپه‌ها می‌گشت و حتی در آن هنگام هم کهن‌سال‌تر از کهن‌سال‌ترین چیزها بود. در آن زمان اسم او این نبود. ما یاروین بِن-آدار می‌نامیدیمش، کهن‌سال‌ترین و بی‌پدر. موجود عجیبی است، ولی شاید بهتر بود که او را به شورایمان فرا می‌خواندم». گندالف جواب می‌دهد: «احتمالا نمی‌آمد».

فرودو در شورای الروند صحبت می‌کند  ارباب حلقه ها

در ادامه اِرستور می‌پُرسد: «بااین‌حال نمی‌توانیم پیغامی برایش بفرستیم و از او کمک بخواهیم؛ چنان که پیداست حتی تواناییِ اعمالِ قدرت روی حلقه را دارد». گندالف می‌گوید: «نه من این موضوع را چنین تعبیر نمی‌کنم. بهتر است بگوییم که حلقه توانایی اعمالِ قدرت روی او را ندارد. او اربابِ خود است. ولی نمی‌تواند خودِ حلقه را تغییر دهد، یا مانع از تاثیرِ قدرتِ آن روی دیگران شود. و اکنون او به محدوده‌ی سرزمینِ کوچکی که خود مرزهایش را تعیین کرده و هیچ‌کس آن را نمی‌تواند ببیند، عقب نشسته است و شاید منتظر است که روزگار تغییر کند و پایش را از آن فراتر نخواهد گذاشت». ارستور که هنوز فکر می‌کند تام بامبادیل می‌تواند راه‌حلشان باشد می‌گوید: «ولی ظاهرا در محدوده‌ی آن مرزها هیچ چیز او را به وحشت نمی‌اندازد. نمی‌تواند حلقه را بگیرد و بی‌آنکه زیانی به کسی برسد برای همیشه آن‌جا نگهش دارد؟». گندالف جواب می‌دهد: «نه، با دل و جان این کار را نخواهد کرد. اگر همه‌ی مردمانِ آزادِ جهان از او خواهش می‌کردند، ممکن بود چنین کند، اما نیاز به این کار را درک نمی‌کند. و اگر حلقه را به او بدهند، ممکن است به‌زودی فراموشش کند، یا بعید نیست که آن را دور بیاندازد. چنین چیزهایی ذهنِ او را زیاد مشغول نمی‌کند. و او نامطمئن‌ترین محافظ خواهد بود؛ و همین یک پاسخ به‌تنهایی کافی است».

نکته این است: اگر فقط یک نفر در دنیا وجود داشته باشد که حلقه‌ی یگانه را با یک نگاه خواهد شناخت و برای بررسی آن علاقه خواهد داشت، آن فرد آئوله خواهد بود؛ ناسلامتی او خداونگارِ صنعتگری است و حلقه‌ی یگانه هم یکی از شگفت‌انگیزترین ابزارهایی است که تاریخِ سرزمین میانه به خودش دیده است. علاوه‌بر این، سائورون قبل از اینکه علیه اِرو ایلوواتار شورش کند، در خدمتِ آئوله بوده است. سائورون یک مایا است؛ مایاها از لحاظ میزانِ قدرت یک رده پایین‌تر از والار قرار می‌گیرند (گندالفِ خودمان نیز یک مایا است) و اِرو آن‌ها را برای کمک به والار در پروسه‌ی آفرینشِ جهان‌هستی خلق کرده بود. بدون‌شک سائورون در زمانی‌که به آئوله خدمت می‌کرد، مهارت‌ها و هنرهای صنعتگری‌اش را از او فرا گرفته است؛ مهارت‌‌هایی که او بعدها آن‌ها را فاسد کرده بود و ازشان برای ساختنِ حلقه‌ی یگانه سوءاستفاده کرده بود.

نکته‌ی بعدی این است: در کتاب «قصه‌های ناتمام» بهمان گفته می‌شود که کسی که سارومان (یک مایا) را به‌عنوانِ یکی از نمایندگانِ والار (در ظاهرِ اعضای فرقه‌ی جادوگران) به سرزمین میانه می‌فرستد، آئوله است (در حوالی هزارمین سالِ دوران سوم). هدفِ او از این کار مبارزه با تهدیدِ سائورون بود. این مسئله نشان می‌دهد که نه‌تنها آئوله مثل دیگر والار در قلمروی مُتبرکِ آمان حضور دارد، بلکه او آن‌قدر به آسیبی که سائورون با استفاده از حلقه‌اش به سرزمین میانه وارد کرده است اهمیت می‌دهد که به منظور متوقف کردنِ او وارد عمل می‌شود (هرچند، سارومان هم مثل سائورون توزرد از آب درمی‌آید). بنابراین، تصورِ اینکه آئوله درست در زمانی‌که سرنوشتِ دنیا در خطر قرار دارد، در قالبِ تام بامبادیل با بی‌تفاوتی در گوشه‌ی دوراُفتاده‌ای از جنگل زندگی می‌کند، غیرممکن است. مدرکِ دیگری که آئوله‌بودنِ تام بامبادیل را نقض می‌کند در جریان شورای اِلروند یافت می‌شود. در بخشی از این صحنه کاراکترها درباره‌ی اینکه اگر حلقه را به تام بامبادیل بدهند چه اتفاقی خواهند اُفتاد صحبت می‌کنند.

گلورفیندل می‌گوید: «ولی به هر حال فرستادنِ حلقه به نزدِ او فقط روزگار اهریمنی را به تعویق می‌اندازد. او از اینجا دور است و ما نمی‌توانیم بدونِ آنکه جاسوسان متوجه شوند و موضوع را حدس بزنند آن را به آن‌جا برگردانیم. و حتی اگر بتوانیم، اربابِ حلقه‌ها دیر یا زود از مخفی‌گاهِ آن باخبر خواهد شد و تمام نیروهایش را به آن سو متوجه خواهد کرد. آیا تام بامبادیل به‌تنهایی می‌تواند در مقابلِ آن نیرو مقاومت کند؟ فکر نمی‌کنم. به گمانم در آخر کار، هنگامی که همه‌جا فتح شد، تام بامبادیل، او که اولین بود، آخر از همه سقوط می‌کند؛ و آنگاه شب فرا می‌رسد». گالدور ادامه می‌دهد: «من از یاروِین جز نام او چیزی نمی‌دانم، ولی فکر می‌کنم حق با گلورفیندل است. قدرتِ مقاومت دربرابرِ دشمنِ ما، در او نیست، مگر اینکه چنین قدرتی در خودِ زمین باشد. و بااین‌حال می‌بینیم که سائورون می‌تواند کوه‌ها را هم شکنجه و مُنهدم کند. اگر قدرتی هم باقی بماند، قدرتِ خودِ ماست، قدرتی که اینجا در ایملادریس است، یا قدرتی که در لورین است. اما آیا آن‌ها آن‌قدر توانایی دارند، ما آن‌قدر توانایی داریم که دربرابرِ دشمن، آمدنِ نهاییِ سائورون، وقتی که همه‌جا سقوط کرده باشد، مقاومت کنیم؟». اِلروند جواب می‌دهد: «من توانایی‌اش را ندارم، آن‌ها هم همین‌طور». نکته این است: تصور اینکه آئوله (یک والا که حلقه را در اختیار دارد) توانایی مقابله با سائورون (یک مایا که فاقدِ حلقه است) را ندارد، سخت است. با این وجود، گلورفیندل، گالدور و اِلروند موافق هستند که گرچه تام بامبادیل بیشتر از همه دربرابر سائورون دوام خواهد آورد، اما سقوطش دیر یا زود اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. این استدلال‌ها نه فقط درباره‌ی آئوله، بلکه درباره‌ی هر والای دیگری که به‌جای تام بامبادیل بگذاریم صادق خواهند بود. نه‌تنها هیچ والایی وجود ندارد که خصوصیاتِ شخصیتی‌اش کاملا با تام بامبادیل یکسان باشد، بلکه ایده‌ی شکست خوردنِ یک والا از سائورون اشتباه است. پس می‌توانیم تئوری دوم را هم با خیال راحت مردود اعلام کنیم.

تام بامبادیل در جنگل آواز می‌خواند  ارباب حلقه ها
کپی لینک

۳- تام بامبادیل یک مایا است

به این ترتیب به سومین تئوریِ پُرطرفدار درباره‌ی هویتِ تام بامبادیل می‌رسیم: تام بامبادیل یک مایا است (حالتِ مُفردِ این اسم مایا و حالتِ جمعش مایار است). باز دوباره با شرایطی مشابهِ دو تئوریِ قبلی روبه‌رو هستیم: این تئوری هم در نگاه نخست متقاعدکننده و مُحتمل به نظر می‌رسد، اما نقاط ضعفش با بررسیِ موشکافانه‌تر آشکار می‌شوند. اولین نقطه‌ی قوتِ این تئوری، این است که تعداد مایار بیشتر از والار بوده است و برخلافِ والار که اسم و رسمِ تک‌تکشان مشخص شده است، بسیاری از مایار ناشناخته هستند. برای مثال، بالروگ‌ها در ابتدا مایاهایی بودند که به‌وسیله‌ی ملکور فاسد شده بودند. بنابراین طرفدارانِ این تئوری اعتقاد دارند که تام بامبادیل می‌تواند یکی از همان مایاهای ناشناسی باشد که اسمشان مشخص نشده است. علاوه‌بر این، زندگی کردنِ مایاها در سرزمین میانه بی‌سابقه نیست. برای مثال، یکی از مشهورترین مایاهایی که در سرزمین میانه زندگی می‌کرد، «مِلیان» نام داشت. او به وانا (ملکه‌ی شکوفه‌ها و جوانی) و اِسته (بانوی مهربانی و درمان‌کننده‌ی زخم‌ها و خستگی‌ها) خدمت می‌کرد و در باغ‌های لورین (مکانی در والینور، قلمروی والار در قاره‌‌ی آمان) می‌زیست و به درختانش رسیدگی می‌کرد.

طرفداران این تئوری اعتقاد دارند که تام بامبادیل می‌تواند یکی از همان مایاهای ناشناسی باشد که اسمشان مشخص نشده است. علاوه‌بر این، زندگی کردنِ مایاها در سرزمین میانه بی‌سابقه نیست

اما در اوایل دورانِ اول، پس از اینکه اِلف‌ها بیدار می‌شوند، عشقِ ملیان به درختان و نیازش برای دیدنِ مناطقِ بیشتری از دنیا، او را به سرزمین میانه می‌آورد، و او در قلمروی جنگلیِ دوریاث ساکن می‌شود. پس از اینکه ملیان با اِلفی به اسم تینگول ازدواج می‌کند، برای اینکه سرزمین مشترکشان از ویرانیِ مورگوث در امان بماند، او با افسونِ خود، کمربندی نامرئی بر اطراف آن ایجاد می‌کند تا هیچکس، هیچ جنبنده‌ای بی‌اجازه و میلِ او نتواند به درونش راه پیدا کند. از قضا کمربندِ جادوییِ ملیان خیلی تداعی‌گرِ افسون مشابهی است که تام بامبادیل به دورِ محل زندگی‌اش در جنگلِ کهن کشیده است. اما نقطه ضعفِ اصلی این تئوری هم با بررسی دیگر مایاها آشکار می‌شود. مثلا ما می‌دانیم که وقتی تام بامبادیل انگشتش را داخل حلقه‌ی یگانه فرو می‌بَرد، تحت‌تاثیرِ قدرتِ فاسدکننده و وسوسه‌برانگیزش قرار نمی‌گیرد. درواقع، تام آن‌قدر نسبت به آن بی‌تفاوت است که همان‌طور که گندالف می‌گوید، اگر حلقه را به تام می‌دادند، او احتمالا آن را گُم می‌کرد یا دور می‌انداخت. این نکته در تضاد مطلق با دیگر مایاها از جمله سائورون، سارومان و حتی گندالف قرار می‌گیرد.

حلقه قدرتِ اغواکننده‌اش را روی هر‌سه‌تای آن‌ها اعمال می‌کند و هرسه‌تای آن‌ها با میزان‌های متفاوتی برای تصاحبِ آن وسوسه می‌شوند. مثلا وقتی فرودو سعی می‌کند مسئولیتِ حلقه را به گندالف واگذار کند، گندالف با وحشت‌زدگی می‌گوید: «نه! با نیروی آن ممکن است قدرتِ من خیلی عظیم و مهیب شود. و حلقه ممکن است روی من نیروی عظیم‌تر و مرگبارتری را اعمال کند. وسوسه‌ام نکن! نمی‌خواهم مثل خودِ اربابِ حلقه‌ها شوم. وسوسه‌ی استفاده از آن بیشتر از تابِ تحملِ من است». به بیان دیگر، اگر تام بامبادیل یک مایا بود، هر واکنشی می‌توانست به دیدنِ حلقه داشته باشد غیر از بی‌تفاوتی. او یا مثل سارومان و سائورون آن را برای خودش می‌خواست یا مثل گندالف از خطری که در صورتِ استفاده از آن دنیا را تهدید می‌کند، و ضرورتِ محافظت از آن و نابود کردنِ فوری‌اش بیشتر از هرکسِ دیگری آگاه می‌بود. اما مدرک دیگری که تئوریِ مایاربودنِ تام را نقض می‌کند، سنِ اوست. تام بامبادیل در پاسخ به فرودو می‌گوید که او قبل از مورگوث در سرزمین میانه حضور داشته است. در این صورت تام نمی‌تواند یک مایا باشد. گرچه والار و مایار که مجموعاً به‌عنوانِ «آینور» شناخته می‌شوند، در پروسه‌ی آفریدنِ جهان‌هستی به اِرو ایلوواتار کمک می‌کنند، اما ما از کتاب «سیلماریلیون» می‌دانیم که والار اولین موجوداتی بودند که وارد سرزمین میانه شدند.

سائورون از حلقه‌ی یگانه استفاده می‌کند  ارباب حلقه ها

برخی از طرفدارانِ این تئوری اعتقاد دارند که شاید عدمِ تاثیر گذاشتنِ حلقه روی تام به خاطر این است که او مایارِ قدرتمندتری در مقایسه با سائورون و گندالف است. مشکل این استدلال، این است که آن کُلِ فلسفه‌ی «ارباب حلقه‌ها» را زیر پا می‌گذارد. این استدلال بیان می‌کند که راهِ غلبه بر قدرتِ حلقه، قدرتِ بیشتر است. درحالی که عکسش حقیقت دارد: در دنیای «ارباب حلقه‌ها» هرکس قوی‌تر باشد، شانس بیشتری برای دوام آوردن دربرابر تاثیر فریبنده‌ی حلقه نخواهد نداشت، بلکه اتفاقاً برای تصاحبِ حلقه و استفاده کردن از آن بیشتر وسوسه می‌شود. دقیقاً به خاطر همین است که مسئولیتِ حمل کردنِ حلقه به یک هابیت، فروتن‌ترین و کم‌توقع‌ترین نژادِ دنیا، سپرده می‌شود. خودِ تالکین در نامه‌ی شماره‌ی ۱۰۹ دراین‌باره می‌نویسد: «اگر دوست داشته باشید می‌توانید حلقه را به تمثیلی برای دورانِ خودمان تبدیل کنید: حکایتِ سرنوشتِ اجتناب‌ناپذیری که در انتظار تمام کسانی است که از قدرت برای غلبه بر قدرتِ شر استفاده می‌کنند». همچنین او در نامه‌ی شماره‌ی ۱۸۱ درباره‌ی ماهیتِ فاسدشونده‌ی قدرت می‌نویسد: «کسی با قدرتِ بیشتری نسبت به فرودو احتمالا هرگز نمی‌توانست چنین مدتِ درازی دربرابر وسوسه‌ی حلقه مقاومت کند». درنهایت، مجبوریم تا تئوریِ مایابودنِ تام بامبادیل را هم مثل دوتای قبلی به‌طرز قاطعانه‌ای باطل اعلام کنیم.

پس معما همچنان باقی است: اگر تام بامبادیل که از او به‌عنوانِ «کهن‌سال‌ترین و بی‌پدر» یاد می‌شود، یکی از والار یا مایار، دوتا از کهن‌سال‌ترین موجوداتِ ماقبل‌تاریخیِ آردا نیست، پس او چه چیزی است؟ حالا که این سه تئوری یکی پس از دیگری در توضیحِ ماهیتِ تام بامبادیل شکست خوردند، ممکن است از کشفِ حقیقت ناامید شده باشید؛ شاید به این نتیجه رسیده باشید که تام بامبادیل معمایی است که حتی خودِ تالکین هم جوابش را نمی‌داند؛ شاید اصلا تالکین پیش‌بینی نمی‌کرده که این شخصیتِ فرعی تا این اندازه فکروذکرِ خوانندگانش را تسخیر کند. بنابراین قبل از اینکه به آخرین تئوری برسیم، یادآوری این نکته ضروری است: دلایلِ متعددی وجود دارند که نشان می‌دهند نه‌تنها تالکین از ماهیتِ واقعی تام بامبادیل اطلاع دارد، بلکه پیدا کردنِ آن را عمداً برعهده‌ی خوانندگانِ نکته‌سنج‌اش گذاشته است. دلیلِ اول ساده است: دنیای تالکین به‌طرز سرسام‌آوری پُرجزییات است و از تاریخِ عمیق، شجره‌نامه‌های مُفصل و توضیحاتِ جامعی برای منشاء تمام گونه‌های جانوریِ مختلفش بهره می‌بَرد.

بنابراین از قلم انداختنِ منشاء تام بامبادیل در تضاد با متودِ دنیاسازیِ تالکین قرار می‌گیرد. تالکین بارها تاکید کرده است که هدفش ساختنِ دنیایی نامتناقض و یکدست بوده است. اتفاقاً خودِ تام بامبادیل گواهی بر این ادعا است. قضیه این است: تام بامبادیل برای اولین‌بار در مجموعه شعری به اسم «ماجراهای تام بامبادیل» که قبل از «ارباب حلقه‌ها» به نگارش درآمده بود، معرفی شد، اما وقتی تالکین تصمیم گرفت تا تام را به سرزمینِ میانه اضافه کند، همان‌طور که خودش در نامه‌ی شماره‌ی ۲۴۰ می‌گوید، مجبور شد تا ظاهر فیزیکی‌اش را کمی تغییر بدهد. برای مثال نسخه‌ی اورجینالِ تام یک پَر طاووس در نوارِ دورِ کلاهش داشت، اما از آنجایی که در سرزمین میانه حیوانی به اسم طاووس وجود ندارد، پس تالکین ظاهرِ فیزیکی‌اش را برای وارد کردنِ او به سرزمین میانه تغییر داد. این درحالی است که هیچکس جز تالکین نمی‌دانست که در سرزمین میانه طاووس وجود ندارد. این موضوع نشان می‌دهد که وارد کردنِ تام به سرزمین میانه به‌شکلی که در تضاد با قوانین و تاریخش قرار نگیرد، از اهمیتِ ویژه‌ای برای تالکین برخوردار بوده است.

تام بامبادیل با نیلوفرهای آبیِ سفیدش ارباب حلقه ها

پس سؤال این است: آیا نویسنده‌ی کمال‌گرایی که به یک پَر طاووسِ ساده این‌قدر اهمیت می‌دهد، تام را بدون درنظرگرفتنِ ماهیتِ واقعی‌اش به سرزمین میانه اضافه کرده است؟ این موضوع نشان می‌دهد که منشاء تام هرچه است، تالکین در هنگامِ افزودن او به «ارباب حلقه‌ها» حتما درباره‌ی جایگاهِ او در چارچوبِ اسطوره‌شناسی‌اش فکر کرده است. مخصوصا باتوجه‌به اینکه در طولِ داستان تالکین بارها از زبانِ فرودو و دیگر کاراکترها مسئله‌ی هویتِ تام بامبادیل را مطرح می‌کند. اگر چیستیِ تام ذهنِ فرودو را درگیر کرده است، پس طبیعتاً این موضوع درباره‌ی کسی که دیالوگ‌های فرودو را داخل دهانش می‌گذارد نیز صادق است. مشخص است که خودِ تالکین هم به اینکه تام چه کسی است علاقه‌مند است و سعی می‌کند ازطریقِ ویژگی‌های شخصیتیِ تام و واکنش اطرافیانش به او کنجکاویِ خوانندگانش را هم نسبت به ماهیتِ اسرارآمیزِ تام برانگیزد و آن‌ها را برای حل این معما ترغیب کند. تالکین در نامه‌ی شماره‌ی ۱۳۰ می‌گوید: «نگارش ارباب حلقه‌ها در سال ۱۹۳۶ آغاز شد و تک‌تک بخش‌هایش بی‌شمار مرتبه نوشته شده‌اند. در طولِ ۶۰۰ هزار کلمه‌ای‌اش به ندرت می‌توان یک کلمه‌ی حساب‌نشده پیدا کرد. و به محل قرارگیری، اندازه، سبک و سهمی که در کُل ویژگی‌ها، حوادث و فصل‌ها دارند به‌طرز طاقت‌فرسایی اندیشیده شده است». آیا حفره‌ای به بزرگیِ منشاء تام بامبادیل از زیرِ دستِ کسی که دنیایش را با چنین وسواسی خلق کرده است، در می‌رود؟ به بیان دیگر، تام بامبادیل در اسطوره‌شناسیِ تالکین یک تافته‌ی جدابافته نیست؛ تالکین منشاء او را عمداً پنهان کرده است و به‌وسیله‌ی سرنخ‌هایی که در سراسر داستان پراکنده کرده است، به آتشِ بحث‌و‌گفتگوهای خوانندگانش هیزم اضافه می‌کند. بنابراین سؤال این نیست که «آیا کشف منشاء تام امکان‌پذیر است یا نه؟»، بلکه سؤال درست این است که «چگونه می‌توان منشاء او را براساس سرنخ‌هایی که تالکین در متنِ داستان برایمان گذاشته است، کشف کرد؟».

تالکین در نامه‌ی شماره‌ی ۱۴۴ از تام بامبادیل به‌عنوانِ یک «معما» یاد می‌کند. دقیقا به خاطر ماهیتِ معمایی‌ِ او است که توضیح دادنِ او به‌عنوان یک والار یا یک مایار در تضاد مطلق با ماهیتِ منحصربه‌فردش قرار می‌گیرد. از آنجایی که تام یک معما است، باید از طبقه‌بندیِ او به‌عنوان یکی از گونه‌های جانوریِ شناخته‌شده‌ی دنیا پرهیز کرد. توصیفِ تام به‌عنوان یک «معما» با ماهیتِ شناخته‌شده‌ی والار و مایار که اتفاقا تعدادِ زیادی از آن‌ها وجود دارند، ناسازگار خواهد بود. هیچ‌چیزی درباره‌ی چیستیِ والار و مایار در اسطوره‌شناسی تالکین معمایی نیست. بزرگ‌ترین مشکل تئوری‌های شکست‌خورده‌ی قبلی این بود که سعی می‌کردند تام را به‌عنوانِ عضوِ یک گونه‌ی جانوریِ از پیش‌شناخته‌شده طبقه‌بندی کنند. بنابراین برای رسیدن به پاسخ باید رویکردِ تئوری‌پردازی‌مان را تغییر بدهیم: دیگر نباید بپرسیم تام بامبادیل به چه گونه‌ای تعلق دارد، بلکه باید سعی کنیم او را به‌عنوانِ یک گوننه‌ی منحصربه‌فرد تعریف کنیم.

والار و مایار مشغول خواندن موسیقی آینور  ارباب حلقه ها
کپی لینک

۴- تام بامبادیل = موسیقیِ آینور

به این ترتیب به آخرین و متقاعدکننده‌ترین نظریه‌ای که تاکنون درباره‌ی هویتِ تام مطرح شده است، می‌رسیم: تام بامبادیل تجسمِ فیزیکیِ موسیقیِ آینور است. برای درکِ این تئوری ضروری است که مفهومِ موسیقی آینور را برای کسانی که آن را می‌شناسند مرور کنیم و برای آنهایی که از آن اطلاع ندارند توضیح دهیم. موسیقیِ آینور قبل از آغازِ زمان، قبل از آفرینشِ جهان‌هستی، اتفاق می‌اُفتد: در ابتدا اِرو ایلوواتار والار و مایار که به‌طور مُشترک به‌عنوانِ «آینور» شناخته می‌شوند را از افکارش خلق می‌کند و سپس چگونگیِ نواختنِ موسیقی را به آن‌ها یاد می‌دهد و آن‌ها همچون یک اُرکستر سمفونیک که اِرو نقش رهبرشان را ایفا می‌کند، جهان‌هستی را به‌وسیله‌ی خواندنِ یک آهنگ خلق می‌کنند. سمفونی آن‌ها از شش بخش تشکیل شده است. در بخش اول هرکدام از آینور به‌طور جداگانه ساز می‌زدند؛ در کتاب «سیلماریلیون» در توصیفِ این بخش می‌خوانیم: «ایلووتار نخست آینور را آفرید، قُدیسان را، که ثمره‌ی اندیشه‌اش بودند و با او بودند پیش از آنکه چیزهای دیگر به وجود آید. و او با آن‌ها سخن گفت، نغمه‌های آهنگ را بر ایشان خواندن گرفت؛ و آینور دربرابرِ وی خواندند، و او شاد بود. اما زمانی دراز هر یک به‌تنهایی می‌خواندند، یا فقط تنی چند با هم و باقی به آهنگ گوش می‌سپُردند».

مشکل تئوری‌های قبلی این بود که سعی می‌کردند تام را به‌عنوانِ عضو یک گونه‌ی جانوریِ از پیش‌شناخته‌شده طبقه‌بندی کنند. پس برای رسیدن به پاسخ باید رویکردِ تئوری‌پردازی‌مان را تغییر بدهیم: دیگر نباید بپرسیم تام بامبادیل به چه گونه‌ای تعلق دارد، بلکه باید سعی کنیم او را به‌عنوانِ یک موجود منحصربه‌فرد تعریف کنیم

پس از مدتی اِرو آینور را دور هم جمع می‌کند، از آن‌ها می‌خواهد تا همگی با هم اولین نغمه‌ی او را که خودش به‌تنهایی آن را خلق کرده است، بخوانند و خواندنِ هرکدام از بخش‌هایش را به یکی از آن‌ها واگذار می‌کند: «و چنین واقع شد که ایلوواتار جمله آینور را نزدِ خود فرا خواند و نغمه‌ای شگرف به ایشان باز کرد و از چیزهایی بزرگ‌تر و شگفت‌تر از آنچه تا به‌اکنون آشکار گردانیده بود، پرده برداشت؛ و شکوهِ آغاز و جلالِ انجامش آینور را مبهوت ساخت. چنان‌که ایلوواتار را نماز بُردند و خاموش ماندند. آنگاه ایلوواتار به ایشان گفت: "از آن نغمه‌ای که بر شما آشکار گردانیدم، اینک به‌دستِ شمایان آهنگی بزرگ خواهم پرداخت. و چون شمایان را با شعله‌ای زوال‌ناپذیر افروخته‌ام، توانِ خود در آراستنِ این نغمه خواهید نمایاند، هر یک با اندیشه و تدبیرِ خود، چنان که خواهید. اما من خواهم نشست و گوش فرا خواهم داد و شادمان خواهم بود که ازطریق شما زیبایی عظیم بدل به ترانه‌ای گشته است"». (قابل‌ذکر است که منظور ایلوواتار از «شعله‌ای زوال‌ناپذیر» قدرتِ آفرینشِ اسرارآمیز و منحصربه‌فردِ او است).

در بخش سومِ موسیقی آینور شاهد این هستیم که ملکور، شیطانِ جهانِ تالکین، نغمه‌ی ازپیش‌تعیین‌شده‌ی ایلوواتار را دستکاری می‌کند؛ ملکور که به نواختنِ آهنگِ یک نفر دیگر راضی نیست، تصمیم می‌گیرد تا ابداعات شخصی‌اش را با آن ترکیب کند. در توصیفِ این بخش می‌خوانیم: «اینک ایلوواتار نشست و گوش سپرد و زمانی دراز این آهنگ در نظرش پسندیده آمد، چراکه هیچ نقصانی در آن نبود. اما همچنان که این نغمه ادامه یافت، ملکور بر آن شد که پنداره‌های خود را که با نغمه‌ی ایلوواتار هماهنگ نبود، با آهنگ درآمیزد، زیرا می‌خواست قدرت و شکوهِ بخشی را که به او واگذاشته بودند، بیفزاید. آنگاه ناسازیِ ملکور بیش‌ازپیش گسترش یافت و نغمه‌هایی که پیش‌تر به گوش می‌رسید در دریایی از صداهای پُرآشوب غرق شد. اما ایلوواتار نشست و گوش سپرد تا آنکه در گمانِ او چنین کرد که گرد بر گردِ سریرش توفانی پُرخروش درگرفته است، گویی توفانی از آب‌های تیره‌گون که با خشمی بی‌پایان و فرونانشاندنی هر یک با دیگری می‌جنگید».

ملکور، ارباب تاریکی  ارباب حلقه ها

پس از اینکه ناسازیِ ملکور هماهنگیِ خوانندگانِ نغمه را به هم می‌زند و باعثِ هرج‌و‌مرج می‌شود، ایلوواتار برای پایان دادن به آن وارد عمل می‌شود و برای عقب راندنِ ناسازی ملکور شروع به نواختن یک نغمه‌‌ی جدید می‌کند، اما ملکور همچنان با موفقیت مقاومت می‌کند: «آنگاه ایلووتار از جای برخاست و آینور دیدند که لبخند بر لب دارد و او دستِ چپِ خود بالا بُرد و نغمه‌ای نو در میان توفان آغاز گشت. نغمه‌ای شبیه و باز بی‌شباهت به نغمه‌ی پیشین که نیرو گرفت و زیباییِ تازه‌ای داشت. اما ناسازیِ ملکور رعد‌آسا بلند شد و به‌ هم‌چشمی برخاست، و باز نبرد صداها بی‌امان‌تر از پیش درگرفت، تا آن‌که بسیاری از آینور هراسان از خواندن باز ایستادند و برتری با ملکور بود». درنهایت ایلوواتار مجددا خشمگینانه از جای برمی‌خیزد و این‌بار ناسازیِ ملکور را به‌وسیله‌ی سومین نغمه‌اش شکست می‌دهد: «آنگاه ایلوواتار دوباره برخاست و آینور دریافتند که چهره‌اش حالتی دژم دارد؛ و او دستِ راستِ خود بالا بُرد و بنگر! نغمه‌ی سوم از دلِ تشویش به درآمد که شبیه نغمه‌های دیگر نبود. چراکه نخست نرم و دلنشین می‌نمود، جوشش محضِ صداهایی لطیف در نواهای ملایم؛ اما این نغمه خاموش‌شدنی نبود و قدرت و ژرفایی گرفت. و سرانجام چنین می‌نمود که هم‌زمان دو آهنگ دربرابر سریرِ ایلوواتار در ستیز هستند». در نتیجه‌ی جنگِ موسیقیایی ایلوواتار و ملکور جهان‌هستی خلق می‌شود. جهان‌هستی در اسطوره‌شناسیِ تالکین «اِئا» نام دارد؛ آردا یکی از دنیاهای اِئا حساب می‌شود و سرزمین میانه هم یکی از قاره‌های آردا است. گرچه هستی هنوز براساس طرح و نقشه‌ی ایلوواتار کار می‌کند، اما نقض‌ها، تاریکی‌ها و شرارت‌هایی که در آن یافت می‌شوند از ناسازی‌های ملکور سرچشمه می‌گیرند و از ابتدای آفرینشِ هستی جزیی از آن بوده‌اند. حالا که فهمیدیم موسیقی آینور دقیقا چه چیزی است، به سؤالِ اصلی‌مان بازمی‌گردیم: چه مدارکی برای اثباتِ اینکه تام بامبادیل تجسمِ فیزیکیِ روحِ موسیقی آینور است وجود دارد؟

برای مشخص کردنِ ماهیتِ یک روح باید دید که خصوصیتِ شخصیتی و عملیِ معرفش چه چیزی است. تام بامبادیل به‌عنوان «کهن‌سال‌ترین»، «بی‌پدر» و «نخستین» شناخته می‌شود و از لحظه‌ای که با او آشنا می‌شویم، رابطه‌ی بسیار نزدیکی با موسیقی دارد. بنابراین در پاسخ به این سؤال که تام بامبادیل تجسمِ فیزیکی چه نوع روحی است، باید در نحوه‌ی رفتارش به‌دنبالِ جواب بگردیم. برای مثال، بالروگ‌ها به‌عنوانِ «ارواح آتش» معرفی می‌شوند و بدنِ شعله‌ور و سوزانشان دقیقا تجسم فیزیکیِ عصاره‌‌ی آتشینشان است. این موضوع درباره‌ی تام نیز صادق است: رفتار تام بیش از هر کاراکتر دیگری در سراسر «ارباب حلقه‌ها» با موسیقی و ترانه‌خوانی گره‌ خورده است. درواقع از لحظه‌ای که تام هابیت‌ها را در اواخر فصل «جنگل کهن» از دستِ بید پیر نجات می‌دهد تا زمانی‌که دوباره آن‌ها را از دست موجوداتِ گورپشته نجات می‌دهد، شاهدِ بیش از ۵۰ نمونه آوازخوانی یا ارجاعاتِ مختلف به موسیقی، آهنگ، شعر یا چیزهای مشابه هستیم. این اطلاعات خودش به‌تنهایی نشان می‌دهد که موسیقی تا چه اندازه‌ معرفِ هویت و عملکردِ تام است. عصاره‌ی تام رابطه‌ی نزدیکش با موسیقی است؛ درست همان‌طور که عصاره‌ی بالروگ‌ها شعله و سایه است.

تام بامبادیل در جنگل کهن ایستاده است  ارباب حلقه ها

بالاخره نه‌تنها تام بامبادیل برای اولین‌بار درحین آواز خواندن معرفی می‌شود (هابیت‌ها قبل از اینکه خودش را ببینند، صدای آوازش را می‌شنوند)، بلکه او حتی در حین انجام کارهای روزمره‌ بی‌وقفه مشغولِ آواز خواندن یا استفاده از جملاتِ شاعرانه و قافیه‌دار است. درست همان‌طور که تیغه‌ی چاقو عنصر معرفِ یک چاقو است، آوازخوانی هم نقشِ مشابهی را برای تام بامبادیل ایفا می‌کند: تام بامبادیل در غیبتِ آوازخوانی‌هایش عنصر منحصربه‌فردی که تام بامبادیل را به تام بامبادیل بدل می‌کند، از دست خواهد داد. این نکته بهتر از هر جای دیگری در دو باری که هابیت‌ها توسط تام نجات داده می‌شوند، به نمایش درمی‌آید. تام به بیدِ پیری که مری و پی‌پین را زندانی کرده است نزدیک می‌شود و اگر گفتید از چه سلاحی برای آزاد کردنِ آن‌ها استفاده می‌کند؟ آوازخوانی! درواقع، نه‌تنها تام آواز می‌خواند، بلکه به هابیت‌ها می‌گوید که آهنگِ بیدِ پیر را می‌داند (این بخش به «کوکش در دستِ خودم است» ترجمه شده است).

تام در واکنش به درخواستِ کمک هابیت‌ها می‌گوید: «الان درستش می‌کنم. کوکش در دستِ خودم است. بیدِ پیرِ خاکستری! اگر مودب نباشد کاری می‌کنم که شیره در ساقه‌اش یخ بزند. ترانه‌ای می‌خوانم که ریشه‌هایش باز شود. ترانه‌ای می‌خوانم که آرام بگیرد، برگ‌هایش بریزد، شاخه‌هایش کنار بکشد». اینکه تام ترانه‌ای را بلد است که می‌تواند بیدِ پیر را سر عقل بیاورد، دانشِ عجیبی است. تازه، تام بید پیر را تهدید می‌کند که اگر آرام نگیرد، آن وقت ترانه‌ی دیگری را خواهد خواند که باعثِ خشک شدنِ ریشه‌ها و ریختنِ شاخ و برگ‌هایش خواهد شد. در ادامه‌ی این صحنه می‌خوانیم که تام دهانش را به شکافِ درخت می‌چسباند و با صدایی آهسته شروع به خواندن می‌کند. هابیت‌ها نمی‌توانند کلماتِ او را به وضوح بشنوند، اما پاهای مری به حرکت درمی‌آیند و شروع به لگد پراندن می‌کنند. سپس، تام عقب می‌پَرد و شاخه‌ای آویزان را می‌شکند و با آن به تنه‌ی بید ضربه می‌زند و می‌گوید: «بیدِ پیر بگذار دوباره بیایند بیرون! تو در چه فکری هستی؟ نباید بیدار شوی. خاک را بخور! ریشه‌هایت را تا اعماقِ آن فرو کن! آب بنوش! بخواب! این حرف‌ها را بامبادیل می‌گوید!».

به بیان دیگر، تام به بید پیر دستور می‌دهد و قدرتِ منحصربه‌فردی که کلماتِ او دارند، قدرتی که آهنگِ صدای او دارد، روی بیدِ پیر تاثیر می‌گذارند و تسلیمش می‌کنند. اما این تنها زمانی نیست که تام بامبادیل از قدرتِ صدایش برای مبارزه استفاده می‌کند. پس از اینکه هابیت‌ها خانه‌ی تام بامبادیل را ترک می‌کنند، در حینِ عبور از یک سری تپه‌های بی‌درخت که به «بلندی‌های گورپشته» معروف است، مورد حمله‌ی موجوداتِ گورپشته قرار می‌گیرند (آن‌ها استخوان‌های مُرده‌ای هستند که به‌وسیله‌ی ارواحِ شرور به حرکت درمی‌آیند). فرودو شعری را که تام برای درخواستِ کمک به او آموخته بود به یاد می‌آورد و آن را می‌خواند: «آی! تام بامبادیل، تام بامبادیلو! کنار آب، یا بیشه، تپه یا نِی یا بید، کنار آتش، زیر ماه و خورشید، گوش کن و آوازمان بشنو! بیا تام بامبادیل خطر به ما نزدیک شد!». تام هم سر بزنگاه برای نجاتِ دادنشان از راه می‌رسد. نکته‌ی اول این است: تا آنجایی که ما می‌دانیم در دنیای «ارباب حلقه‌ها» هیچکس دیگری (از جمله گندالف، سائورون یا مورگوث) وجود ندارد که بتوان او را به‌وسیله‌ی آواز فرا خواند.

نکته‌ی دوم این است: آوازی که فرودو می‌خواند نشان می‌دهد که قدرتِ تام به جنگل محدود نشده است؛ چراکه فرودو تام را به‌وسیله‌ی فهرست کردنِ آب، بیشه، تپه، نی، بید، آتش، خورشید و ماه فرا می‌خواند. به بیان دیگر، قلمرویی که تام روی آن کنترل دارد خیلی وسیع‌تر از جنگل است. نکته‌ی سوم: تام در پاسخ به درخواستِ کمکِ فرودو مجددا روی قدرتِ ویژه‌ی آهنگ‌هایش تاکید می‌کند: «تام بامبادیلِ پیر، مرد شوخ و شنگی است، چکمه‌هایش زرد و پیراهنش آبی است، هیچکس تا به حال او را نگرفته است، چون که تام اربابِ اینجا است: آوازِ او قوی‌تر و پاهای او چابک‌تر است». سپس، تام بامبادیل به‌وسیله‌ی خواندنِ یک آواز به موجوداتِ گورپشته دستور می‌دهد که محو شوند و هرگز دوباره بازنگردند. تالکین در توصیفِ این صحنه می‌نویسد: «با گفتنِ این کلمات صدای فریادی شنیده شد و بخشی از انتهای داخلی محفظه با صدای گرومب فرو ریخت. سپس جیغِ بلندِ کش‌داری شنیده شد و در فاصله‌ی دور و مبهمی محو گردید؛ پس از آن سکوت بود».

نازگول‌ها در جستجوی حلقه  ارباب حلقه ها

عده‌ای با استناد به تاثیری که تام روی بیدِ پیر می‌گذارد اعتقاد داشتند که او تجسمِ فیزیکیِ روحِ طبیعت است، اما قدرتِ کلام او در عقب راندنِ ارواحِ شرور نشان می‌دهد که محدوده‌ی قدرت‌های او گسترده‌تر و منحصربه‌فردتر از آن است که به طبیعت محدود شود. تام برخلافِ امثال سائورون، سارومان، تولکاس یا گندالف نه به‌وسیله‌ی ابزارآلاتِ جنگی، بلکه به‌وسیله‌ی قدرتِ صدا و آوازخوانی‌اش مبارزه می‌کند. وقتی تام دربرابر موجودات گورپشته و بیدِ پیر قرار می‌گیرد به بدنِ فیزیکی‌شان حمله نمی‌کند، بلکه عصاره‌ی وجودیِ آن‌ها، رفتارِ فاسدِ آن‌ها را به‌وسیله‌ی آهنگ هدف می‌گیرد. همان‌طور که در توضیح موسیقی آینور فهمیدیم، سرزمین میانه به‌وسیله‌ی یک نغمه آفریده شده بود و ناسازی‌های ملکور این نغمه را آلوده و فاسد کرده بودند. رفتار شرارت‌آمیز بیدِ پیر و موجودات گورپشته از ناسازی‌هایی که ملکور در نغمه‌ی ایلوواتار ایجاد کرده بود، سرچشمه می‌گیرند.

برای مشخص کردنِ ماهیتِ یک روح باید دید که خصوصیتِ شخصیتی و عملیِ معرفشان چه چیزی است. تام بامبادیل رابطه‌ی بسیار نزدیکی با ترانه دارد. پس در پاسخ به این سؤال که تام بامبادیل تجسمِ فیزیکی چه نوع روحی است، باید در نحوه‌ی رفتارش به‌دنبالِ جواب بگردیم

بنابراین طرفدارانِ این تئوری اعتقاد دارند که تام بامبادیل (تجسم موسیقی آینور) ترانه‌هایی را که می‌توانند ناسازی‌های ملکور را تصحیح کنند، بلد است. به بیان دیگر، تام از همان نیروی خلاقانه‌ای که سرزمین میانه از آن آفریده شده است برای مبارزه استفاده می‌کند. پس از اینکه تام هابیت‌ها را از دستِ موجودات گورپشته نجات می‌دهد به آن‌ها می‌گوید که باید به عملکردِ اصلی‌اش بازگردد: «کارهایی است که باید بکنم، چیزهایی که باید بسازم و ترانه‌هایی که باید بخوانم، حرف‌هایی که باید بزنم و راه‌هایی که باید بروم و از سرزمینم مراقبت کنم». نکته این است: تام «چیزهایی که باید بسازد» و «ترانه‌هایی که باید بخواند» را با همدیگر و در قالبِ یک جمله فهرست می‌کند. به عبارت دیگر، تالکین تمایلِ او به ساختن و خواندن را به یکدیگر پیوند می‌زند (همان‌طور که حرف زدن و راه رفتن با یکدیگر پیوند می‌خورند). اینکه آوازخواندنِ او با ساختن ارتباط دارد تعجب‌برانگیز نیست؛ چون بالاخره همه‌چیز به‌وسیله‌ی موسیقیِ آینور آفریده شده است و جوهره‌ی تام بامبادیل هم موسیقی است.

اما در هنگام خداحافظیِ تام بامبادیل از هابیت‌ها با مدرکِ دیگری در تایید این تئوری روبه‌رو می‌شویم. وقتی پی‌پین از تام می‌پُرسد که آیا سواران سیاه امشب هم تعقیبشان خواهند کرد، تام جواب می‌دهد: «نه، امیدوارم امشب تعقیبتان نکنند، همین‌طور هم شاید روزِ بعد. اما به حدسِ من زیاد اعتماد نکنید؛ چون با اطمینان نمی‌توانم بگویم. دانشِ من در طرفِ شرق رو به زوال می‌رود. تام در امرِ سوارانِ سرزمینِ سیاه که خیلی دور از سرزمین او قرار دارد، اُستاد نیست». چرا تام از اعمال قدرت روی سواران سیاهِ سائورون عاجز است؟ مگر او تجسمِ نغمه‌ی آفریننده‌ی هستی نیست؟ مگر سوارانِ سیاه جزیی از هستی نیستند؟ آیا ناتوانی تام در این زمینه باعثِ نقض این تئوری می‌شود؟ نه‌تنها آن را نقض نمی‌کند، بلکه بیشتر تقویتش می‌کند. نکته این است: سائورون به‌عنوانِ یک مایا ثمره‌ی افکارِ شخص ایلووتار است؛ سائورون قبل از اینکه هستی به‌وسیله‌ی موسیقی آینور آفریده شود، وجود داشته است. در نتیجه، سائورون به‌عنوانِ یکی از آینور که در نواختنِ موسیقیِ ایلوواتار نقش داشته است، به‌وسیله‌ی این موسیقی خلق نشده است و قدرت‌هایش به آن محدود نمی‌شود. پس، از آنجایی که قدرت و جوهره‌ی نازگول‌ها (اشباحِ حلقه) از خودِ شخصِ سائورون و حلقه‌اش سرچشمه می‌گیرد، تام بامبادیل از اعمالِ قدرت روی آن‌ها عاجز است.

اما مدارکی که روی ماهیتِ تام بامبادیل به‌عنوان تجسمِ موسیقی آینور صحه می‌گذارند هنوز تمام نشده است: یک نمونه‌ی دیگر از عصاره‌‌ی موسیقیاییِ تام در تاثیری که او روی اطرافیانش می‌گذارد، دیده می‌شود. مثلا وقتی هابیت‌ها برای اولین‌بار وارد خانه‌ی تام می‌شوند و برای غذا خوردن پشت میز می‌نشینند، اتفاقِ عجیبی می‌اُفتد؛ در توصیفِ این اتفاق می‌خوانیم: «هابیت‌ها چنان مشغول خوردن شدند که فقط از هابیت‌های گرسنه برمی‌آید، هیچ کم و کسری نبود. نوشابه‌ی درونِ جام‌هایشان ظاهرا آبِ زلال و خنک بود، اما همچون شراب بر دل‌هایشان تاثیر گذاشت و بند از زبانشان برداشت. میهمانان ناگهان مُلتفت شدند که با نشاط مشغول ترانه خواندنند، انگار ترانه خواندن آسان‌تر و طبیعی‌تر از حرف زدن بود». نکته این است: هابیت‌ها در ابتدا اصلا متوجه نمی‌شوند که درحال ترانه خواندن هستند. درعوض در خانه‌ی تام ترانه خواندن به‌طور خیلی «طبیعی» اتفاق می‌اُفتد. درواقع آن‌قدر طبیعی که «انگار ترانه خواندن آسان‌تر از حرف زدن بود». باز دوباره در این صحنه شاهدِ رابطه‌ی نزدیکِ تام با موسیقی هستیم. درحقیقت رابطه‌ی او با موسیقی آن‌قدر قوی است که تاثیرش حتی روی مهمانانِ خانه‌اش هم دیده می‌شود. وقوعِ چنین اتفاقِ عجیبی در خانه‌ی روحِ موسیقیِ آینور کاملا با عقل جور می‌آید.

هابیت‌ها در خانه تام بامبادیل مهمان هستند ارباب حلقه ها

رویدادِ عجیب بعدی پس از اینکه تام هابیت‌ها را از دستِ موجوداتِ گورپشته نجات می‌دهد، اتفاق می‌اُفتد. تام درحالی که تاریخِ مردمان قلمروی آرنور را برای هابیت‌ها توضیح می‌دهد، می‌گوید: «"اینک آن‌ها را به خاطر بسپارید، چراکه هنوز بعضی از اینان سرگردانند، پسرانِ پادشاهانِ فراموش‌شده، و در تنهایی می‌گردند و مردمانِ بی‌اعتنا را از چیزهای اهریمنی محافظت می‌کنند." هابیت‌ها از حرف‌های او سر در نیاوردند، اما همچنان که او سخن می‌گفت، رویای پهنه‌ی وسیعی را دیدند که گویی متعلق به سالیانِ سال پیش بود، پهنه‌ای همچون یک دشتِ سایه گرفته‌ی پهناور که روی آن هیئت‌هایی انسانی، بلند و عبوس با شمشیرهای درخشان شلنگ‌انداز می‌رفتند، و از پسِ همه یکی آمد که ستاره‌ای بر جبین‌اش داشت. سپس رویا محو شد، و آن‌ها دوباره به دنیای پُر از آفتاب بازگشتند». نکته این است: هابیت‌ها در نتیجه‌ی توضیحاتِ تام قادر به دیدنِ چشم‌اندازی از گذشته و آینده هستند که آراگورنِ خودمان هم با ستاره‌ی اِلندیل روی پیشانی‌اش در آن حضور دارد. این صحنه تداعی‌گر صحنه‌ی مشابهی است که در جریانِ آفرینش دنیا به‌وسیله‌ی موسیقی آینور اتفاق می‌اُفتد.

پس از اینکه ایلوواتار ملکور را در جنگِ موسیقیایی‌شان شکست می‌دهد، چشم‌اندازی از آینده را به آینور نشان می‌دهد. در توصیفِ این صحنه می‌خوانیم: «ایلوواتار به آن‌ها گفت: «"بنگرید این آهنگِ شما!" و مکاشفه‌ای را به ایشان باز کرد و آن‌جا که پیش‌تر تنها شنوایی بود، به آن‌ها بصریت داد؛ و جهانی نو را دیدند که دربرابرشان هویدا گشت و این جهان، همچون گوی در میانِ پوچی دیده می‌شد». به بیان دیگر، همان‌طور که واژه‌های ایلوواتار به فراتر از پیام‌های صوتی صعود می‌کند و چشم‌اندازیِ دیدنی از آینده را دربرابر چشمانِ آینور نمایان می‌کند (چشم‌اندازی از سیاره‌ی آردا در میانِ پوچیِ فضا)، واژه‌های تام بامبادیل در حین توضیح دادنِ تاریخ مردمانِ آرنور هم تاثیرِ مشابهی روی هابیت‌ها می‌گذارد. در نگاه نخست این مدرک مشکل دارد. بالاخره کسی که چشم‌انداز آردا را ایجاد می‌کند ایلوواتار است و ما قبلا تئوریِ ایلوواتاربودنِ تام را به‌طرز قاطعانه‌ای مردود اعلام کرده بودیم.

نکته این است: گرچه ایلوواتار چشم‌انداز آردا را ایجاد می‌کند، اما او این کار را به‌وسیله‌ی موسیقی آینور (نیروی خلاقانه‌ی آفریننده‌ی دنیا) انجام می‌دهد. دوباره تکه متن بالا را مرور کنید: ایلوواتار از آینور می‌خواهد تا به آهنگشان بنگرند و سپس آهنگِ آن‌ها که تاکنون فقط قابل‌شنیدن بود، به چشم‌اندازیِ دیدنی از آینده بدل می‌شود. تام بامبادیل هم در حین توضیحِ تاریخ مردمان آرنور برای هابیت‌ها کارِ مشابهی انجام می‌دهد. به عبارت دیگر، تالکین به‌طرز نامحسوسی قدرتِ تام در نشان دادنِ آینده به هابیت‌ها به‌وسیله‌ی صدایش را به موسیقی آینور پیوند می‌زند.

اما از این صحنه که بگذریم، به مدرکِ بعدی می‌رسیم: پس از اینکه تام تاریخِ مردمان آرنور را به هابیت‌ها نشان می‌دهد، دوباره شروع به ترانه‌خوانی می‌کند (طبق معمول!) و در توصیفِ این لحظه می‌خوانیم: «تام بیشتر راه را به خواندنِ ترانه گذراند، ترانه‌هایی که عمدتا بی‌معنی یا شاید به زبانی بیگانه و ناشناخته برای هابیت‌ها بود، زبانی باستانی که کلماتِ آن موجبِ شگفتی و لذت بود». نکته این است: هابیت‌ها در ابتدا تصور می‌کنند که ترانه‌های تام پرت‌و‌پلا و بی‌معنی‌و‌مفهوم هستند، اما با بررسی بیشتر متوجه می‌شوند که انگار او به زبانی باستانی ترانه می‌خواند و این زبان وجودشان را از شگفتی و لذت لبریز می‌کند. ما می‌دانیم که فرودو می‌تواند زبانِ اِلف‌ها را تشخیص بدهد. بنابراین طرفدارانِ این تئوری اعتقاد دارند که زبانِ ناشناخته‌ی ترانه‌های تام که هیچکدام از هابیت‌ها آن را تشخیص نمی‌دهند اشاره‌ی دیگری به موسیقی آینور است که نه‌تنها می‌تواند به‌عنوانِ چیزی لبریز از «شگفتی و لذت» توصیف شود، بلکه بدون‌شک «باستانی» هم است و با ماهیتِ تام به‌عنوانِ «نخستین» و «کهن‌سال‌ترین» هم‌خوانی دارد. به بیان دیگر، زبانی که هابیت‌ها نمی‌شناسند و آن‌ها را پُر از شگفتی و لذت می‌کند، احتمالا «زبان آفرینش» است.

کشتی سفید به والینور نزدیک می‌شود ارباب حلقه ها

اما مدارک‌مان هنوز تمام نشده‌اند. یک صحنه‌ی دیگر با محوریتِ تام بامبادیل وجود دارد که نکته‌ی جالبی را درباره‌ی او افشا می‌کند. در پایانِ داستان درحالی که فرودو برای ترک کردنِ سرزمین میانه و سفر به سرزمین مُتبرکِ آمان سوار کشتی شده است، تالکین مجددا به تام بامبادیل اشاره می‌کند. در توصیفِ این لحظه می‌خوانیم: «کشتی وارد دریای آزاد شد و به سوی غرب درگذشت. تا آن‌که در شبی بارانی فرودو رایحه‌ای دلنشین را در هوا استشمام کرد و صدای ترانه‌ای را شنید که از آن سوی آب به گوش می‌رسید. و سپس به نظرش رسید که انگار در رویایی از رویاهای خانه‌ی بامبادیل، پرده‌ی خاکستریِ باران یکسره به شیشه‌ی نقره‌گون بدل گشت و کنار رفت، و او در آفتابی که شتابان می‌دمید، سواحلِ سپید و سرزمین سبزِ دوردستی را در پسِ آن دید». گرچه در نگاه نخست اشاره به تام بامبادیل در این لحظه عجیب به نظر می‌رسد، اما واقعیت این است که تالکین در این صحنه دارد تحققِ رویایی که فرودو در دورانِ اقامتش در خانه‌ی تام دیده بود را توصیف می‌کند.

درحالی که هابیت‌ها در خانه‌ی تام به سر می‌بَرند، فرودو خواب می‌بیند و در توصیفِ این اتفاق می‌خوانیم: «آن شب هیچ صدایی نشنیدند. اما فرودو در خواب یا در بیداری (مطمئن نبود کدام) آوازِ دلنشینی شنید که در ذهنش جریان داشت: ترانه‌ای که انگار همچون نوری رنگ‌پریده از پشتِ پرده‌ی خاکستریِ باران به گوش می‌رسید و این ترانه، قوی‌تر شد و پرده را به شیشه و نقره تبدیل کرد تا سرانجام آن را کنار زد، و سرزمینِ بسیار سرسبزی در زیرِ خورشیدی که به سرعت طلوع می‌کرد، دربرابرِ او گسترده شد». واژه‌های مشابهی که تالکین برای توصیفِ این دو رویداد انتخاب کرده است به‌طرز انکارناپذیری عامدانه است. نکته‌ی اول این است: در هر دو صحنه چیزی که باعثِ رویا دیدنِ فرودو می‌شود، شنیدنِ صدای آواز است. نکته‌ی دوم این است: رویایی که فرودو در خانه‌ی تام می‌بیند پیش‌گویی‌کننده‌ی سرانجامش در پایانِ داستان است. نکته‌ی سوم این است: رویای پیش‌گویانه‌ی فرودو که چشم‌اندازی از آینده را به او نشان می‌دهد، در خانه‌ی تام بامبادیل رُخ می‌دهد. نکته‌ی چهارم این است: رویای پیش‌گویانه‌ی فرودو در محدوده‌ی سرزمین مُتبرکِ آمان که محل سکونتِ آینور است، به حقیقت بدل می‌شود.

ما قبلا ثابت کرده بودیم که واژه‌های تام می‌توانند چشم‌اندازیِ دیدنی از آینده را به شنوندگانشان آشکار کنند. همان‌طور که بالاتر توضیح دادم عصاره‌ی موسیقی آینور در خانه‌ی تام آن‌قدر قوی است که هابیت‌ها بدون اینکه خودشان متوجه شوند سر میز شام شروع به ترانه‌خوانی می‌کنند. این موضوع درباره‌ی رویای پیش‌گویانه‌ی فرودو نیز صادق است: غلظتِ موسیقی آینور در خانه‌ی تام آن‌قدر زیاد است که خوابیدن در زیر سقفِ آن باعث می‌شود تا فرودو چشم‌اندازی از آینده‌اش را ببیند. علاوه‌بر این، تالکین در این دو پاراگراف آوازی که فرودو در خانه‌ی تام می‌شنود و آوازی که او در هنگام رسیدن به سرزمین آمان می‌شنود را به یکدیگر پیوند می‌زند. عده‌ای از این نکته برای اثباتِ اینکه تام یکی از والار یا یکی از مایار است استفاده می‌کنند، اما چنین چیزی باتوجه‌به دلایلی که در طول مقاله بررسی کردیم، غیرممکن است. درعوض، پیوندِ سمبلیکِ این دو آواز روی هویتِ تام به‌عنوانِ تجسمِ فیزیکیِ موسیقی آینور تاکید می‌کند: کسانی که موسیقیِ آفریننده‌ی دنیا را خوانده بودند آینور بودند و تام هم تجسمِ فیزیکیِ موسیقی آنهاست. پس طبیعتا آوازی که فرودو در هنگام رسیدن به سرزمین آمان می‌شنود تداعی‌کننده‌ی آوازی که او در خانه‌ی تام شنیده بود است. اینکه آواز تام قدرتِ پیش‌گویانه دارد تعجب‌برانگیز نیست. موسیقی آینور درحقیقت موسیقی آفرینشِ دنیا است؛ موسیقی آینور شامل کُل داستان دنیا از ابتدا تا انتهای آن می‌شود.

تام بامبادیل در دشتی سرسبز ایستاده است  ارباب حلقه ها

گرچه تا حالا ثابت کردیم که تام بامبادیل تجسمِ فیزیکی موسیقی آینور است، اما هنوز چند حفره‌ی دیگر باقی مانده‌اند که این تئوری باید از فراهم کردنِ پاسخ متقاعدکننده‌ای برای آن‌ها هم سربلند خارج شود. مسئله‌ی اول این است: وقتی فرودو از گلدبری می‌پُرسد که تام چه کسی است، گلدبری جواب می‌دهد: «او است. او همان است که دیدی. اربابِ بیشه و آب و تپه است». عده‌ای از پاسخِ گلدبری برای اثباتِ اینکه تام تجسمِ اِرو ایلوواتار است استفاده می‌کردند (خدای مسیحیت هم در انجیل خودش را «من هستم» توصیف می‌کند). اما همان‌طور که توضیح دادیم، خودِ شخصِ تالکین این تئوری را رد کرده بود. پس سؤال این است: تئوریِ جدید چگونه جوابِ گلدبری به سؤالِ فرودو را توجیه می‌کند؟ پاسخ ساده است: گرچه جواب گلدبری در نگاهِ اول ممکن است مرموز و مبهم به نظر برسد، اما واقعیت این است که جواب او کاملا روشن و واضح است. گلدبری تام را به‌عنوانِ «او است» معرفی می‌کند.

واژه‌ی کلیدی در اینجا «است» است. واژه‌ی «است» زمانِ حالِ فعلِ «بودن» است. گلدبری تام را به‌عنوان چیزی که «است»، به‌عنوانِ چیزی که «وجود دارد» معرفی می‌کند. به عبارت دیگر جواب گلدبری این‌گونه ترجمه می‌شود: تام بامبادیل به معنای واقعی کلمه خودِ مفهومِ «بودن» است. ما می‌دانیم که ایلوواتار از موسیقی آینور برای آفریدنِ تمام هستی استفاده کرده است و از آنجایی که تام بامبادیل هم تجسمِ موسیقی آینور است (یا تجسمِ تمام هستی است)، پس معرفی او به‌عنوانِ «هستی» (به‌عنوانِ چیزی که است، به‌عنوانِ چیزی که وجود دارد) کاملا با عقل جور درمی‌آید. نکته‌ی قابل‌توجه‌ی بعدی این است: وقتی ایلوواتار هستی را به‌وسیله‌ی موسیقی آینور خلق می‌کند، اگر گفتید او از بیان چه واژه‌ای برای صادر کردنِ دستورِ به وجود آمدنِ هستی استفاده می‌کند؟ واژه‌ی «اِئا». این واژه در زبانِ کوئنیایی (یکی از زبان‌های اِلف‌ها) «دنیایی که است» ترجمه می‌شود و به‌طور تحت‌الفظی «بودن» یا «وجود داشتن» معنی می‌دهد. پس دستوری که به خلق جهان‌هستی منجر می‌شود واژه‌ی «بودن» است و گلدبری هم تام بامبادیل را در جواب به سؤالِ فرودو «او است» معرفی می‌کند («است» زمانِ حالِ فعلِ «بودن» است). همین که تالکین از فعلِ یکسانی برای اشاره به جهان‌هستی و تام بامبادیل استفاده می‌کند نشان می‌دهد که او دارد به ماهیتِ تام به‌عنوانِ تجسمِ انسانیِ جهان‌هستی اشاره می‌کند.

اما هنوز تمام نشده است: گلدبری در ادامه‌ی پاسخش به سؤال فرود می‌گوید: «او همان است که دیدی. اربابِ بیشه و آب و تپه است». سپس فرودو می‌پُرسد: «پس این سرزمین عجیب مال اوست؟». گلدبری جواب می‌دهد: «راستش نه! درخت‌ها و علف‌ها و همه‌ی چیزها، در سرزمینی می‌رویند یا زندگی می‌کنند که متعلق به خودشان است. تام بامبادیل ارباب است». سؤال این است: تام بامبادیل چگونه در عین ارباب‌بودن مالکِ هیچ‌چیز نیست؟ پاسخ ساده است: موسیقی آینور عصاره‌ی تشکیل‌دهنده‌ی تمام هستی است؛ موسیقی آینور وسیله‌ی خلاقانه‌ی ایلوواتار برای آفرینش بوده است. پس گرچه موسیقی (تام بامبادیل) اربابِ همه‌چیز است (گرچه عصاره‌ی موسیقیِ آینور در همه‌چیز جاری است)، اما در آن واحدِ مالکِ هیچ‌چیز نیست. مسئله‌ی بعدی که این تئوری باید آن را توجیه کند، همان چیزی است که بالاتر به‌طور مُختصر درباره‌اش صحبت کردم: چرا تام در عینِ اعمالِ قدرت روی چیزهای مختلفی مثل بیدِ پیر یا موجوداتِ گورپشته، از غلبه کردن بر سوارانِ سیاه سائورون و خودِ سائورون عاجز است؟

حلقه‌ی یگانه روی انگشت سائورون  ارباب حلقه ها

چون عصاره‌ی بیدِ پیر و موجودات گورپشته از موسیقی آینور سرچشمه می‌گیرند که به‌وسیله‌ی ناسازی‌های ملکور فاسد شده‌اند. پس تام که کوکِ آن‌ها را بلد است، می‌تواند با عصاره‌ی فاسدشده‌ی موسیقیِ آینور مبارزه کند و تصحیحشان کند. اما چرا تام از غلبه کردن بر سائورون عاجز است؟ پاسخ در چیزهایی که درباره‌ی موسیقی آینور و ناسازیِ ملکور می‌دانیم یافت می‌شود. همان‌طور که توضیح دادم، در کتاب «سیلماریلیون» شاهد خوانده شدنِ سه نغمه هستیم؛ این سه نغمه از ایلوواتار و ناسازیِ ملکور سرچشمه می‌گیرند. دو نغمه‌ی نخست به‌وسیله‌ی آینور خوانده می‌شوند. اما پس از اینکه ملکور ناسازیِ خودش را به درونشان اضافه می‌کند، آینور دست از خواندن می‌کشند. در این نقطه است که ایلوواتار از جا برمی‌خیزد و نغمه‌ی سوم را برای مبارزه با نغمه‌ی ملکور ارائه می‌کند. در توصیفِ این لحظه می‌خوانیم: «سرانجام چنین می‌نمود که هم‌زمان دو آهنگ دربرابر سریرِ ایلوواتار در ستیز هستند».

سپس در توصیفِ لحظه‌ی پیروزیِ ایلوواتار می‌خوانیم: «در بحبوحه‌ی این کشمکش، در آن حال که تالارهای ایلوواتار لرزید و رعشه‌ای به دلِ خاموشی‌های هنوز نابرانگیخته دوید، ایلوواتار سومین بار از جای برخاست و نگریستن در رویش رعب‌آور بود. آنگاه او هر دو دستِ خود را بالا بُرد و یک صدا، ژرف‌تر از هاویه و بلندتر از سپهر، شکافنده همچون برقِ چشمِ ایلوواتار، آهنگ باز ایستاد». نکته این است: درنهایت چیزی که ناسازیِ ملکور را متوقف می‌کند نه موسیقی آینور، بلکه خودِ شخصِ ایلوواتار است. به بیان دیگر، گرچه موسیقی آینور می‌تواند با ناسازیِ ملکور رقابت کند، اما نمی‌تواند آن را شکست بدهد. چیزی که به ناسازیِ ملکور خاتمه می‌دهد سومین نغمه‌ی ایلوواتار و آخرین دستورِ شخصِ اوست. پس گرچه تام بامبادیل روحِ موسیقی آینور است، اما قدرت‌های او در زمینه‌ی مقابله با ناسازیِ ملکور محدود است.

همان‌طور که واژه‌های ایلوواتار به فراتر از پیام‌های صوتی صعود می‌کند و چشم‌اندازیِ دیدنی از آینده را دربرابر چشمان آینور نمایان می‌کند، واژه‌های تام بامبادیل در حین توضیح دادنِ تاریخ مردمان آرنور هم تاثیر مشابهی روی هابیت‌ها می‌گذارد

نکته‌ای که باید درباره‌ی نغمه‌ی سوم ایلوواتار بدانید این است که فرزندانِ ایلووتار (اِلف‌ها و انسان‌ها) به‌وسیله‌ی آن خلق می‌شوند. در «سیلماریلیون» در توصیفِ این نکته می‌خوانیم: «ایلوواتار آفرینشِ فرزندانش را یکه و تنها در سر پرورانده بود و آن‌ها با نغمه‌ی سوم پدید آمدند و در نغمه‌ای که ایلواتار در آغار فرموده بود، نبودند و هیچ‌یک از آینور را در آفرینش‌شان نقشی نبود». به بیان دیگر، گرچه تام بامبادیل روحِ موسیقی آینور است، اما او تجسمِ تمامیتِ نغمه‌ی سوم «نیست». درعوض، فرزندانِ ایلوواتار تجسمِ نغمه‌ی سوم (نغمه‌ی متوقف‌کننده‌ی ناسازیِ ملکور) هستند. چرا دانشِ تام در طرفِ شرقِ سرزمین میانه (در موردور) رو به زوال می‌رود؟ چون موسیقیِ ملکور در طرفِ شرق در قوی‌ترین حالتش قرار دارد. بنابراین، گرچه تام می‌تواند هرچیزی را که فاسد شده تصحیح کند، اما از نابود کردنِ چیزی که قدرتش از ناسازیِ ملکور سرچشمه می‌گیرد، عاجز است. قدرتِ سواران سیاه از سائورون و حلقه‌اش سرچشمه می‌گیرند و منبعِ قدرتِ سائورون و حلقه‌اش هم ناسازی ملکور است.

علاوه‌بر این، همان‌طور که بالاتر هم گفتم سائورون یک مایا است؛ سائورون قبل از اینکه هستی به‌وسیله‌ی موسیقی آینور آفریده شود، وجود داشته است. در نتیجه سائورون به‌عنوانِ یکی از آینور که در خواندنِ موسیقیِ ایلوواتار نقش داشته است، به‌وسیله‌ی این موسیقی خلق نشده است و قدرت‌هایش به آن محدود نمی‌شود. حالا مشخص می‌شود که چرا تام از اعمالِ قدرت روی سائورونِ مایا ناتوان است. حلقه نمی‌تواند روی تام اعمال قدرت کند و تام هم نمی‌تواند روی حلقه اعمالِ قدرت کند، چون تام (موسیقی آینور) و حلقه (موسیقی ملکور) دو موسیقی متضاد در ستیز با یکدیگر هستند؛ هیچ‌کدام دیگری را کنترل نمی‌کند؛ آن‌ها با یکدیگر رقابت می‌کنند، اما یکدیگر را نابود نمی‌کنند. اما سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است: چرا تام بامبادیل از درکِ ضرورت محافظت از حلقه‌ی یگانه عاجز خواهد بود و در صورتِ برعهده گرفتن وظیفه‌ی نگه‌داری از حلقه، آن را گم خواهد کرد؟

دلیلِ نخستش این است که عصاره‌ی حلقه‌ی یگانه (که منبع قدرتش ناسازی ملکور است) از موسیقی آینور سرچشمه نمی‌گیرد. پس از آنجایی که حلقه (و در سطح کلان مفهومِ شرارت) در مغایرت با ماهیتِ وجودی‌اش قرار می‌گیرد، از درک کردنِ آن عاجز است. دلیل دوم این است که تام به‌عنوانِ روحِ موسیقی آینور بهتر از هرکسِ دیگری می‌داند که او فاقدِ قدرتِ لازم برای غلبه بر ناسازیِ ملکور است. دلیل سوم این است که تام می‌داند که ایلوواتار زمانی را برای پایان یافتنِ ناسازیِ ملکور مشخص کرده است. در «سیلماریلیون» می‌خوانیم که در پایانِ دنیا (در جریان زمانی‌که آردا از نو آفریده خواهد شد)، دومین موسیقی آینور خوانده خواهد شد که این‌بار فرزندانِ ایلوواتار نیز در آن نقش خواهند داشت؛ این موسیقی به خلق دنیای بی‌نقصی که به‌وسیله‌ی ناسازی ملکور فاسد نشده است، منجر خواهد شد. به بیان دیگر، نه‌تنها تام قدرتِ شکست دادنِ ناسازی ملکور را ندارد، بلکه او به‌عنوانِ چیزی که کُلِ تاریخ هستی را از ابتدا تا انتها دیده است، می‌داند تنها چیزی که می‌تواند به ناسازیِ ملکور پایان بدهد، نغمه‌ی سوم (فرزندانِ ایلوواتار) است.

اما یکی دیگر از خصوصیاتِ معرفِ تام که این تئوری آن را توجیه می‌کند، سن‌اش است. از تام به‌عنوانِ «نخستین» و «کهن‌سال‌ترین» یاد می‌شود و خودِ او هم می‌گوید که «پیش از آمدنِ فرمانروای تاریکی از بیرون» وجود داشته است. در صورتی که بپذیریم تام بامبادیل روحِ موسیقی آینور است، این مسئله هم به‌راحتی حل خواهد شد: ایلوواتار کیهان را به‌وسیله‌ی موسیقی آینور خلق می‌کند. پس وقتی حرف از ترتیبِ چیزهای خلق‌شده می‌شود، موسیقی اول از همه می‌آید. به خاطر همین است که تام می‌گوید او پیش از آمدنِ ملکور وجود داشته است. براساس این تئوری منظورِ تام این نیست که او پیش از اینکه ملکور در سرزمین میانه قدم بگذارد، آن‌جا بوده است؛ منظورِ واقعی تام این است که او پیش از اینکه ناسازیِ ملکور واردِ موسیقی آینور شود وجود داشته است. اگر به خاطرِ ناسازیِ ملکور نبود، شاهد یک دنیای بی‌نقص و بدون تاریکی می‌بودیم. بنابراین قدمتِ تام بامبادیل به قبل از اینکه مفهوم تاریکی به‌وسیله‌ی ناسازی ملکور آفریده شود، به قبل از اینکه خلوصِ موسیقی آینور به‌وسیله‌ی ناسازی ملکور آلوده شود، بازمی‌گردد.

گلدبری به هابیت‌ها خوش آمد می‌گوید  ارباب حلقه ها

اما هنوز یک مسئله‌ی اساسی دیگر باقی مانده است که باید توجیه شود: گلورفیندل در جریانِ شورای اِلروند می‌گوید که حتی تام هم نمی‌تواند دربرابر سائورون ایستادگی کند: «به گمانم در آخر کار، هنگامی که همه‌جا فتح شد، تام بامبادیل، او که اولین بود، آخر از همه سقوط می‌کند؛ و آنگاه شب فرا می‌رسد». سؤال این است: اگر تام تجسمِ روح موسیقی آینور (چیزی که کیهان به‌وسیله‌ی آن خلق شده) است، پس چگونه او می‌تواند به‌دستِ سائورون کُشته شود؟ آیا کُشته شدن تام به نابود شدنِ تمام هستی منجر نخواهد شد؟ جواب این است: اگر سائورون پیروز شود و کُل سیاره‌ را فتح کند، موسیقی آینور به پایان می‌رسد، اما ناسازیِ ملکور (موسیقی دیگری که در آفرینش دنیا نقش داشته است) جایگزینش خواهد شد. پس با نابود شدنِ موسیقی آینور زمین هم از بین نمی‌رود، بلکه فقط موسیقی آینور (منبعِ اُمید و خوبی در دنیا) از بین می‌رود. اما هنوز یک مدرکِ دیگر باقی مانده است: گلدبری. چطور می‌توان درباره‌ی هویتِ تام بامبادیل صحبت کرد و یکی از خصوصیاتِ معرفش (رابطه‌ی عاشقانه‌ی پُرشور و حرارتش با گلدبری) را نادیده گرفت؟ بنابراین سؤال این است: گلدبری چه نقشی در اثباتِ اینکه تام روحِ موسیقی آینور است ایفا می‌کند؟

ما می‌دانیم که گلدبری روحِ رودخانه‌‌ی برندی‌واین است (یکی از انشعاب‌های این رودخانه که ویتی‌ویندل نام دارد از جنگل کهن، محل زندگی تام عبور می‌کند). نه‌تنها تام در ترانه‌هایش گلدبری را به‌عنوانِ «دخترِ زنِ رودخانه» خطاب می‌کند، بلکه وقتی هابیت‌ها برای اولین‌بار با گلدبری مواجه می‌شوند در توصیفِ این صحنه می‌خوانیم: «گرد بر گرد پاهای گلدبری در طشت‌های بزرگِ سفالینِ سبز و قهوه‌ای، نیلوفرهای آبیِ سفید شناور بود، چنان که گویی او را در میانِ استخری بر تخت نشانده بودند»؛ به بیان دیگر، تالکین به‌طور سمبلیک گلدبری را به‌عنوانِ فرمانروایی نشسته به تختِ فرمانروایی‌اش در مرکز قلمرویش (آب) ترسیم می‌کند. دومین چیزی که درباره‌ی گلدبری می‌دانیم این است که تام به‌‌شکلی جنون‌آمیز شیفته‌اش است. نه‌تنها تام برای اولین‌بار درحالی که مشغول جمع کردنِ نیلوفرهای آبیِ سفید برای دادنشان به گلدبری است معرفی می‌شود، بلکه اکثر ترانه‌هایش نیز در وصفِ زیبایی و عشقش به گلدبری سروده می‌شوند.

سؤال این است: تمام اینها چه ارتباطی با ماهیتِ تام به‌عنوانِ روحِ موسیقی آینور دارند؟ پاسخ ساده و آشکار است: در «سیلماریلیون» حقیقتِ قابل‌توجه‌ای درباره‌ی رابطه‌ی موسیقی آینور و آب وجود دارد: «اِلدار گفته‌اند که در آب هنوز طنینِ آهنگِ آینور بیش از هر گوهرِ دیگری در زمین زنده مانده است؛ و خیلی از فرزندانِ ایلوواتار هنوز به صدای دریا گوش می‌سپارند و سیر نمی‌شوند، لیکن خود نیز نمی‌دانند که این گوش کردن را سبب چیست». همان‌طور که اِلف‌ها (یا اِلدار) از شنیدنِ صدای دریا سیر نمی‌شوند، تام هم عمیقا شیفته‌ی گلدبری (روحِ آب) است. چراکه آب تنها گوهرِ تشکیل‌دهنده‌ی دنیا است که هنوز طنینِ موسیقیِ آینور در آن شنیده می‌شود. اگر بپذیریم که تام بامبادیل روحِ موسیقی آینور است، پس کاملا با عقل جور درمی‌آید که چرا او عاشق روحی شده است که کماکان حاملِ طنینِ موسیقی آینور است.

درواقع تام در یکی از ترانه‌هایش در توصیفِ نحوه‌ی دل بستن به گلدبری می‌خواند: «هر سال در پایانِ تابستان می‌روم برایش نیلوفر پیدا کنم، در آبگیرِ پهناور و عمیق و زلال در پایینِ ویتی‌ویندل؛ بهار که می‌شود گل می‌دهند و تا دیرهنگام می‌پایند؛ در آن آبگیری که سال‌ها پیش دخترِ رودخانه را آن‌جا یافتم، گلدبری جوان و زیبا در لابه‌لای نی‌ها نشسته بود. دلنشین بود آوازش و قلبش می‌تپید». عبارت کلیدی در این شعر، «آواز دلنشین گلدبری» است. چیزی که تام را به سوی گلدبری می‌کشاند، آوازش است. پس تعجبی ندارد که چرا روحِ موسیقی آینور عاشقِ روحِ یک رودخانه می‌شود. گلدبری با طنینِ موسیقی آینور در صدایش آواز می‌خواند و به خاطر همین است که تام عمیقا عاشق او می‌شود. پس با وجود چیزی که درباره‌ی گلدبری (روحِ رودخانه)، طنین موسیقی آینور در آب و نحوه‌ی آشنایی تام با او می‌دانیم، آشکار است که رابطه‌ی تام با گلدبری مدرک دیگری است که ماهیتِ تام به‌عنوان روحِ موسیقی آینور را تصدیق می‌کند.

مورگوث و اونگولیانت به والینور حمله می‌کنند  ارباب حلقه ها

اما هنوز یک بخشِ قابل‌توجه‌ی دیگر از این تئوری باقی مانده است؛ این بخش نه‌تنها به مدرکِ دیگری برای اثباتِ ماهیتِ تام بامبادیل به‌عنوانِ روح موسیقی آینور بدل می‌شود، بلکه منشاء ناشناخته‌ی یکی دیگر از موجوداتِ اسرارآمیزِ دنیای «ارباب حلقه‌ها» را نیز افشا می‌کند: عنکبوت غول‌پیکری به اسم «اونگولیانت»؛ اونگولیانت مادرِ شیلاب، همان عنکبوتی که در موردور به فرودو و سَم حمله می‌کند است. در «سیلماریلیون» در توصیفِ منشاء اونگولیانت می‌خوانیم که: «اِلدار بی‌خبر بودند که او از کجا آمده است، اما برخی گفته‌اند که در ادوارِ کهن تخمه‌اش از تاریکیِ گرداگردِ آردا پدید آمد». پس گرچه اونگولیانت ظاهرِ یک عنکبوت را به خود می‌گیرد، اما او یک عنکبوتِ غول‌پیکرِ ساده نیست. طرفدارانِ این تئوری اعتقاد دارند همان‌طور که تام تجسمِ روح موسیقی آینور است، اونگولیانت هم تجسمِ فیزیکیِ ناسازیِ ملکور است. اما چه مدارکی برای اثباتِ این ادعا وجود دارد؟

تالکین در یکی از پاراگراف‌های «ارباب حلقه‌ها» به‌طرز نه‌چندان نامحسوسی روی تضادِ تام بامبادیل و شیلاب (فرزندِ اونگولیانت) تاکید می‌کند. در صحنه‌ای که فرودو و سَم در موردور واردِ لانه‌ی شیلاب می‌شوند، می‌خوانیم: «سم گفت: "در تله اُفتادیم!" و دستش را روی قبضه‌ی شمشیرش گذاشت؛ و تا چنین کرد، یادِ از راه رسیدنِ تاریکی در گورپشته اُفتاد. فکر کرد: "اِی کاش تامِ خودمان الان این طرف‌ها بود." سپس همچنان که ایستاده بود و تاریکی گرداگردش را گرفته بود و ناامیدی و خشم در دلش موج می‌زد، به نظرش رسید که انگار نوری را می‌بیند: نوری که در ابتدا در ذهنش به‌طرزی تحمل‌ناپذیر درخشان بود، نوری مثل پرتو آفتاب برای چشم کسی که مدتی طولانی در گودالی بی‌روزنه پناه گرفته باشد. آنگاه نور رنگ گرفت: سبز، طلایی، نقره‌ای، سفید. آن دورها، انگار در تصویرِ کوچکی که انگشتانِ اِلفی آن را کشیده باشد، بانو گالادریل را دید که هدیه در دست روی علف‌های لورین ایستاده بود. از دور، اما واضح شنید که می‌گوید، و تو، حامل حلقه، برای تو این را تدارک دیده‌ام. چراغی برای وقتی که همه‌ی روشنایی‌ها خاموش شدند!».

تالکین در این پارگراف شیلاب و تام را به‌عنوانِ منبعِ متضادِ تاریکی و روشنایی ترسیم می‌کند. نه‌تنها سم در محاصره‌ی تاریکی مطلق به یادِ تام می‌اُفتد، بلکه فکر کردن به تام بلافاصله به پدیدار شدن اُمید در شرایطی که به نظر می‌رسید از اُمید تهی است، منجر می‌شود. اما تام و اونگولیانت به همان اندازه که در تضاد با هم قرار می‌گیرند، به همان اندازه هم به یکدیگر شباهت دارند: همان‌طور که تام در نبردِ نیکی و شر نسبتا بی‌طرف است، این موضوع درباره‌ی اونگولیانت هم صادق است. وقتی ملکور تصمیم می‌گیرد درختِ طلایی و درختِ نقره‌ای والینور (منبع روشنایی سرزمین آمان قبل از آفرینش خورشید و ماه) را نابود کند، سراغِ اونگولیانت را می‌گیرد و از او کمک می‌خواهد.

اما نکته این است: انگیزه‌ی اونگولیانت از یاری رساندن به ملکور مبارزه با والار نیست، بلکه او می‌خواهد تشنگی و شهوتِ سیری‌ناپذیرِ خودش را با مکیدنِ روشناییِ دو درختِ والینور سیراب کند (این رویداد در سکانس آغازین سریال «حلقه‌های قدرت» به‌طور مختصر به تصویر کشیده می‌شود). پس از اینکه آن‌ها ماموریتشان را با موفقیت انجام می‌دهند و فرار می‌کنند، ملکور از فراهم کردنِ پاداشی که به عنکبوت قول داده بود کوتاهی می‌کند. در نتیجه، اونگولیانت ملکور را در تارهایش می‌پیچاند و برای بلعیدنِ او آماده می‌شود که بالروگ‌های ملکور در لحظه‌ی آخر به یاری‌اش می‌آیند و اونگولیانت را فراری می‌دهند. ویژگی مشترکِ تام و اونگولیانت این است که هیچکدامشان مستقیما در مبارزه‌ی نیکی و شر شرکت نمی‌کنند، اما از آنجایی که آن‌ها به ترتیب تجسمِ فیزیکی موسیقی آینور (روشنایی) و ناسازیِ ملکور (تاریکی) هستند، پس کسانی که برای کمک رساندنِ به آن‌ها انتخاب می‌کنند با عقل جور در می‌آید.

در پایان بگذارید چیزهایی که در طولِ مقاله فهمیدیم را یک‌بار دیگر خلاصه‌وار مرور کنیم: در ابتدا سه‌تا از متداول‌ترین تئوری‌ها درباره‌ی هویتِ تام بامبادیل سنجیده شده و مردود اعلام شدند؛ او تجسمِ انسانی اِرو ایلوواتار نیست، چون خودِ شخص تالکین با این تئوری مخالفت کرده است (منهای دلایلِ دیگری که آن را نقض می‌کنند). او آئوله، یکی از والار هم نیست، چون نه تنها آئوله حتما به حلقه‌ی یگانه علاقه نشان می‌داد (ناسلامتی او آهنگر و صنعتگرِ والار است)، بلکه آن را می‌شناخت (حلقه توسط سائورون، خادمِ سابقش ساخته شده است). تام یک مایا هم نمی‌تواند باشد، چون ما می‌دانیم که مایار (سارومان، گندالف، سائورون) دربرابر تاثیرِ فاسدکننده و اغواگرِ حلقه‌ی یگانه آسیب‌پذیر هستند. درنهایت، تئوری آخر ادعا می‌کرد که تام تجسمِ روحِ موسیقیِ آینور است. این یکی نه تنها با خصوصیتِ معرفِ تام همخوانی داشت (او با ترانه‌خوانی‌‌های بی‌وقفه‌اش شناخته می‌شود)، بلکه از پشتیبانیِ مدارکِ متقاعدکننده‌ی فراوانی در داخلِ خود متنِ داستان هم بهره می‌بُرد. همچنین این تئوری برخلافِ تئوری‌‌های قبلی تمام تناقض‌های تام را به‌‌شکلی رضایت‌بخش توجیه می‌کرد (چرا حلقه روی او تاثیر نمی‌گذارد؟ چرا او با وجودِ این قدرت استثنایی به جنگ علیه سائورون نمی‌پیوندد؟). آیا این تئوری برای همیشه به گمانه‌زنی‌ها درباره‌ی ماهیتِ تام پایان می‌دهد؟ البته که نه. تام یک معما است و بحث‌و‌گفتگو درباره‌ی ماهیتِ او جزیی همیشگی و سرگرم‌کننده از «ارباب حلقه‌ها» خواهد بود. اما آیا معرفیِ او به عنوانِ مظهرِ روحِ موسیقی آینور منسجم‌ترین پاسخی است که تاکنون در توضیحِ ماهیت او مطرح شده است؟ بله.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات