مصاحبه کریستوفر نولان و کیلین مورفی درباره فیلم اوپنهایمر
نولان کارگردان واقعا جالبی است. کسی که دلش نمیخواهد حتی در فیلمی که زمان و فضا را وارونه میکند، از جلوههای ویژه کامپیوتری استفاده شود؛ آنهم در بلبشوی محصولات یکبار مصرف کامیکبوکی و CGI-محور امروز. کریس نولان بریتانیایی طی سالیان اخر، از پرستیژ و شوالیهی تاریکیاش گرفته تا دانکرک، خود را در قامت یک فیلمساز مولف مطرح کرده است. کسی که تحسینکنندگانش کم نیستند و حمله کردن بهاو چه در فضای حرفهای و چه در شبکههای اجتماعی بیشتر بهمثابهی باحال و باسواد بودن بهنظر میآید. از آن طرف، کیلین مورفی را داریم که او هم بهگونهای با کارگردان بریتانیایی گره خورده است. از مترسک در سهگانهی بتمن و سرباز بینام و نشانش در دانکرک گرفته تا آقای فیشر در تلقین و جناب اوپنهایمر، شخصیتهایی هستند که این دو هنرمند بریتانیایی را بهم گره زدهاند.
مورفی اما برای رسیدن به جایگاهی که الان دارد، هرگز به ایستادن روی شانههای کریس نولان احتیاج نداشت و مثل آب خوردن توانست پلههای ترقی را طی کند؛ از جوانهای نسل سهگانهی بتمن تا عاشقان سینهچاک تام شلبی از نسل زد، همگی درکنار هم جمعیتی را شکل میدهند که روی یک موضوع اتحاد نظر دارند: درجه یک بودن کیفیت کار این هنرمند. سال ۲۰۲۳ موعد همکاری مجدد نولان و مورفی است. زمانیکه آن دو برای ساخت یکی از پرستارهترین و موردانتظارترین آثار سینمایی اخیر که فیلم «اوپنهایمر» باشد، پروژهی خود را جلوی دوربین بردند. پس اگر هنوز هم برایتان سؤال نشده که شخص نویسنده چرا دو پارارگراف را به نوشابه باز کردن برای نولان و مورفی اختصاص داده، باید این را بگویم که در ادامهی مطلب قرار است سراغ یک مصاحبهی خواندنی از این دو برویم که پیرامون اوپنهایمر صحبتهای جالبی با وبسایت EW داشتهاند. پس اگر شما هم از مشتاقان تماشای اوپنهایمر هستید، همراه زومجی و مصاحبهی مورد بحث باشید.
کریستوفر نولان: یادم میآید که در سانفرانسیسکو داشتم فیلمنامهی Batman Begins را مینوشتم که حدود ۲۸ روز بعد، چیزی را در روزنامهی سانفرانسیسکو کرونیکل دیدم و حسابی توجهم جلب شد. تصویری از چهره و چشمان دیوانهوار تو با سر تراشیدهات. یادم میآید که از جلوهی تصویرت حسابی جا خورده بودم. بعد شروع کردم به تحقیق در مورد اینکه تو کی هستی و چه کارهایی انجام داده بودی؛ بعدش حسابی برای ملاقات با تو هیجانزده بودم چرا که قرار بود برای ایفای نقش بتمن تست بدهی.
کیلین مورفی: من صرفا یکی از طرفدارهای تو بودم. فیلم ممنتو را دیده بودم، بیخوابی را دیده بودم و بعد رفتم سراغ فیلم «تعقیب/Following». آن زمان یکی از هواداران واقعی آثار کریس بودم. اطراف سال ۲۰۰۳ که میشود حدود ۲۰ سال پیش.
نولان: [میخندد]. زمان بسیار دوری است. به لس آنجلس آمدی و برای فیلم بتمن تست دادی و بعدش در هتل غذا خوردیم. آنجا بود که ایجاد یک ارتباط را کاملا حس کردم. احساس میکردم این شخصی است که دلم میخواهد با او کار کنم؛ فردی که از دیدگاه خلاقانه، ایدههای بسیار جالبی دارد.
مورفی: از همان اول برایم واضح بود که در قوارههای نقش بتمن نیستم. این حس را داشتم که انتخاب کریستین بیل برای این نقش، درستترین حرکت ممکن است. اما یادم میآید که حسوحال پوشیدن آن لباس و نقشآفرینی با پوشش بتمن واقعا پر هیاهو و جذاب بود. آن تستها واقعا با تجهیزات بسیار ارزشمند انجام میشدند.
نولان: وقتی اولین مکالمهمان را داشتیم، فکر کنم هردوی ما میدانستیم که کیلین قرار نیست نقش بتمن را ایفا کند. ما تستها را در یک ست کوچک و با دوربین ۳۵ میلیمتری انجام دادیم. اتمسفر بسیار قدرتمندی بر فضای تست حاکم شده بود. ما دو صحنهی مختلف را ضبط کردیم؛ یک صحنه مربوطبه بروس وین میشد و دیگری، اجرای کیلین در نقش بتمن؛ خیلی دلمان میخواست که مسئولان ردهبالای شرکت برادران وارنر هم در جریان این تستها باشند و قبل از انجامشان، مطمئن شدم که آنها نیز در ست حضور دارند. همه از نحوهی اجرای تو شگفتزده شده بودند و زمانیکه بهآنها گفتم «خب کریستین بیل قراره بتمن باشد، نظرتون چیه نقش مترسک رو بدیم به کیلین» مطلقا هیچ مخالفتی وجود نداشت. کاراکترهای شرور اقتباسهای قدیمی بتمن، همه توسط هنرمندان برجسته همچون آرنولد شوارتزنگر، جک نیکلسون و جیم کری اجرا شده بودند و حالا نوبت به کیلین مورفی رسیده بود.
مورفی: شروری که درنهایت زنده ماند!
نولان: [میخندد] آره اون هرگز نمرد. مدتی از متن قصه خارج میشد و بههمین خاطر بود که توانستم به تو زنگ بزنم و بگویم که «بلند شو بیا که میخوایم برای آخرین بار اون کیسه رو سرت بکنی».
مورفی: آره مترسک هنوز اون بیرونه.
نولان: هنوز اون بیرون زنده است. هنوز هم یک گونی را بر سر میگذارد. بدون شک محبوبترین صحنهی مترسک برای من در فیلم «شوالیه تاریکی برمیخیزد» اتفاق افتاد؛ در دادگاهی که مترسک برگزار میکرد و روی بالاترین نقطهی کوهی از میزها مینشست. با خودم فکر میکردم که در دنیایی مملو از شورش، جاناتن کرین قطعا آخرین قاضیای است که میخواهید دربرابرش قرار بگیرید!
مورفی: عاشق آن صحنهام! یادم میآید که تو زنگ زدی و به من گفتی که «میخوای فیلمنامه رو بخونی» و من هم گفتم «میدونی، راستش دلم نمیخواد فیلمنامه رو بخونم. فقط بهم بگو باید چیکار کنم و انگیزهی کاراکترم چیه. چون میخوام فیلم رو ببینم و نمیخوام قصه برام لو بره (اسپویل بشه)». پس من در روز مقرر شده، در آن صحنهی واقعا چشمگیر حاضر شدم، کارم را انجام دادم و صبر کردم تا فیلم اکران شود. و واقعا ارزشاش را داشت!
نولان: بعد از تجربهی شوالیه تاریکی و بتمن آغاز میکند، خیلی مشتاق بودم که همراهبا تو روی پروژهی «اینسپشن» کار کنیم. تجربهی وحشیانهای بود! اثری که برای ساختش به تمام نقاط دنیا سفر کردیم، از نوک یک کوهستان شدیدا برفی به سمت پایین اسکی میکردیم و این چیزها. واقعا خوب بود که یک یار و همراه در این تجربه کنارم بود. تجربهی نابی بود. از آنها که هرگز نمیخواهی فراموشش کنی.
مورفی: برای من هم همینطور. آن فیلم واقعا مغزم را ترکانده بود. میدانی، کار کردن با لئو و آن کادر فوقالعاده.
نولان: اینسپشن اولین تجربهی کاری تو با تام هاردی بود.
مورفی: آره. و از آن زمان به بعد بود که تا چند سال، شریک جرم یکدیگر بهحساب میآمدیم! او در اینسپشن فوقالعاده بود. صحنهی من با پیت پوستلثویت (Pete Postlethwaite) برایم بسیار خاص است.
نولان: کاری که شما بچهها انجام دادید واقعا محشر بود. مدتی کمی بعد از اکران فیلم بود که پیت از دنیا رفت؛ پدرم نیز همینطور. اینکه آخرین ارتباط مابین شخصیت تو و پیت که تحت تاثیر فریبهای ایمز (تام هاردی) شکل میگرفت، من را واقعا تحت تاثیر قرار میداد. چرا که انگار آن ارتباط و آن صحنه از دل ماجرایی مشابه از زندگی خودم بهپردهی نقرهای منتقل شده بود.
مورفی: اینسپشن احتمالا فیلمی مردم همیشه در موردش از من سؤال میپرسند و من هم احتمالا هیچوقت نمیتوانم در جوابهایم، آنها را راضی کنم.
نولان: [میخندد] آره؛ فکر میکنم گاهی اوقات مردم از بازیگرها انتظاراتی خاصی دارند. تا اندازهای که بهیاد دارم، تو آمدی تا آن نقش را بازی کنی؛ تا یک کاراکتر باشی و در جهان آن اثر شیرجه بزنی.
مورفی: آره. این شغل ماس.
نولان: شغلی که بهخوبی از پس آن برآمدی [میخندد].
نولان: دربارهی دانکرک خیلی شفاف صحبت میکنم. کیلین، یادم میآید که به تو زنگ زدم و گفتم که «واقعا بهت نیاز دارم تا این بخش کوتاه اما بسیار حیاتی از فیلم را اجرا کنی. اینکه در یک قایق گرفتار PTSD باشی. فیلمنامه را برایت میفرستم» خیلی واضح بهیاد دارم که تو با من تماس گرفتی و گفتی که «امکانش نیست نقش آن خلبان اسپیتفایر رو بازی کنم؟» [میخندد].
مورفی: این حقیقت دارد. اما یادم میآید اولین سوالم این بود که «آیا لازمه که سرم رو با گونی بپوشونم؟» فکر میکنم اول چنین مسئلهای رو باید شفاف میکردم.
نولان: در آن پیشنویس از قصه که خوانده بودی، شخصیت تو هنوز در روند توسعه قرار داشت و نویسندگیاش کامل نشده بود؛ این نقشه را داشتم که با من بیایی و سه هفته را همراهبا مارک ریلنس، جک لودن و بری کیوگن بگذرانی و درنهایت بالاخره کاراکتر تو را در میآوردیم.
مورفی: آره و ما هم انجامش دادیم. باید بگویم که آن تجربه از خاطراتی است که هرگز دلم نمیخواهد فراموشش کنم. چرا که واقعا بهکسب تجربیات روانشاختی جدید واقعا علاقه دارم. اجرای آن بخش از دانکرک واقعا حس خاصی داشت. مخصوصا که وقتی متوجه میشوید آن افراد باید چه شرایط عجیبی را تحمل میکردند. بازسازی آن اتفاقات و اجرای شخصیتهایی که بازتابدهندهی افراد حاضر در اتفاقات دانکرک واقعا خاص بود. فکر میکنم بهترین چیزی که از تجدید یک همکاری بهدست میآورید، سطحی ویژه از اعتماد است؛ موردی که به ما اجازه داد تا ساختههای جالبی را پدید آوریم. این برای من مهمترین چیز است. اینکه اگر به کارگردان اعتماد داشته باشید، بهتر و کاملتر میتوانید از پس اجراهای احساسی بربیایید.
نولان: اعتماد مثل یک آزادسازی خلاقانه است. وقتی که میتوانید چیزهای مختلف را بدون قضاوت شدن امتحان بکنید. هیچ کس قرار نیست به شما بخندد یا از شما ایراد بگیرد. مثلا اینکه یک سری چیز را امتحان میکنیم و به سطحی از خلاقیت میرسیم و آن را جلو میبریم حالا میخواهد این روند در یک قایق اتفاق بیفتد یا کابین یک هواپیمای درحال انفجار [میخندد]!
مورفی: مردم باید بدانند کریس. که تو قبل از اینکه ما را در آن موقعیتهای عجیب قرار بدهی، اول خودت یک بار آنها را امتحان میکنی. مثلا آن زمان که باید در بدنهی واژگونشده از یک قایق اجرا داشته باشیم، به ما گفتی «تا وقتی خودم واردش نشوم و از آن مطمئن نباشم اجازه نمیدم کسی واردش بشه». تو چنین کاری را بارها و بارها انجام میدهی و همین حرکت شاید ساده، حسی فوقالعاده از امنیت را بهبازیگران منتقل میکند که نهتنها از نظر ذهنی، بلکه امنیت فیزیکی را نیز برایمان بههمراه دارد.
نولان: هیچکس نمیدانست که نقشهام برای پروژهی بعدی چه خواهد بود و هیچکس هم نمیدانست که داشتم چه کارهایی را انجام میدادم. اینکه تلفن را برداشتم، با تو تماس گرفتم و گفتم «این بار تو باید کل فیلم رو به دوش بکشی و مهارت خودتو به همه نشون بدی». حقیقتا این یکی از محبوبترین لحظاتی بود که طی تمامی سالیان فعالیت در این صنعت، تجربه میکردم.
مورفی: یکی از بهترین روزهای زندگیام بود. همیشه برای نقشآفرینی در آثار کریس حاضر هستم اما راستش را بخواهید، این یک رویا است که نقش اصلی فیلمی به کارگردانی او را ایفا کنم. هیچ پیشزمینهی خاصی وجود نداشت. او یک دفعه به من تماس گرفت و من شدیدا هیجانزده، وحشتزده و گیج شده بود. همه این احساس در یک لحظه.
نولان: آره؛ و تازه فیلمنامه را هم نخوانده بودی...
مورفی: دقیقا.
نولان: ...که هرگز از ترسناک بودن ماجرا کم نمیکرد.
مورفی: این را میگویم، که آن بهترین فیلمنامهای بود که خواندهام.
نولان: برای تحویل دادن فیلمنامه به تو، به دوبلین پرواز کردم. تو فیلمنامه را در اتاق هتل من خواندی. مدتی بیرون بودم و زمانیکه برگشتم، خیلی کنجکاو بودم تا ببینم که آیا نگارش فیلمنامه با ضمیر اول شخص چیزی از جنس مسئولیت را بر دوش تو که قرار بود نقش اصلی را ایفا بکنی اضافه میکرد یا نه.
مورفی: اره؛ بهشدت. تا قبل از آن هیچ فیلمنامهای را نخوانده بودم که با ضمیر اولشخص نوشته شده باشد. حدودا یک دقیقه یا بیشتر زمان برد تا متوجه چنین موضوعی بشوم. و در ادامه کاملا برایم واضح شده بود که تو دلت میخواست همه چیز را از دید شخصیت اصلی تجربه کنم. و دوباره باید بگویم که آره، خواندن فیلمنامه شدیدا حس وحشتی که داشتم را بیشتر کرد [میخندد]. اما زمانیکه فیلم قرار است بهدست کریس نولان ساخته شود، شما حسی خاص از اعتماد بهنفس را تجربه میکنید؛ چرا که کاملا به دورنمای خلاقانهاش اعتماد دارید و من همیشه به دیدگاه خلاقانهاش اعتماد داشتم. پس فیلم اوپنهایمر برای بهشکل وحشتآوری هیجانانگیز بود.
نولان: روند فیلمبرداری بسیار سریع و کارآمد انجام شد. من و هویته ون هویتما (فیلمبرداری همیشگی آثار کریس نولان) در جریان فیلمبرداری اوپنهایمر، جلوهای قدیمی از زاویهی فنی کارنامهمان را مرور کردیم. و بهاین نتیجه رسیدیم که از مواردی مثل استدیکم (Steadycam) یا مانیتورها و چنین چیزهایی در زمان ضبط استفاده نکنیم. با یک دیدگاه بسیار مختصر و مفید سراغ فیلمبرداری رفتیم و چنین چیزی، انرژی بسیار زیادی به ما میداد. این جنس از فیلمبرداری، بهخوبی با ماهیت گروهی کار ما پیوند خورد و توانستیم درکنار گروه بسیار باکیفیت از بازیگران اثر، همهچیز را در سریعترین و کارآمدترین حالت ممکن ضبط کنیم.
مورفی: هر روز این بازیگرهای فوقالعاده را در تیم خودت داشتی و روز بهروز، سطح کیفی کارت را با آنها بالاتر میبردی. بازیگرانی که قهرمانان من هستند. همه بسیار آماده بودند و هر یک از این بازیگران بدون توجهبه اینکه شخصیتشان از منظر تاریخی و داستانی چه نقشی را در فیلم خواهد داشت، با دانشی فوقالعاده جلوی دروبین میرفتند و اجرا میکردند.
نولان: حس میکنم چنین انرژی حتی به هنروران نیز منتقل میشد. ما در لس آلاموس بودیم و دانشمندان واقعی را بهعنوان هنروران یک سری صحنهی خاص، کنار خود داشتیم. نیاز بود که آنها رفتار عادی از خود نشان بدهند و صرفا با مواردی مثل صحبت با یکدیگر، فضایی واقعگرایانه را ایجاد کنند. هنروران معمولا اینطوری هستند که در جریان ضبط صحنههای مختلف وقتی از آنها میخواهید تا بهشکل معمولی بایکدیگر صحبت کنند و فضایی عادی را بسازند، در خصوص مواردی همچون ناهار یا چنین چیزهایی حرف میزنند. در زمان فیلمبرداری اوپنهایمر اما چنین موضوعی را نداشتیم چرا که هنرورانِ دانشمند حاضر در صحنه، پیرامون مواردی همچون تاثیرات ژئوپلتیک استفاده از تسلیحات اتی و مواردی از این جنس حرف میزدند. چیزی که هر روز بهما یادآوری میکرد که برای این فیلم باید حسابی سنگ تمام بگذاریم و از منظر تاریخی، کاملا بهمنابع اقتباس خود وفادار باشیم.
در پایان مکالمهی طولانی و هندوانههای بیشماری که نولان و مورفی زیر بغل یکدیگر زدند، وبسایت EW از اینکه آیا دو هنرمند بریتانیایی مورد بحث از صحبت با یکدیگر خسته شدند یا نه سوالی را میپرسد که نولان و مورفی در جواب توضیح میدهند:
نولان: اصلا [با خنده]. اگر میتوانستم کیلین را در هر یک از فیلمهایی که میسازم بیاورم، خیلی ساده تا آخرین روز از فعالیت حرفهایام به او تکیه میزدم و مرد خوشحالی بودم.
مورفی: همیشه در خدمتت هستم کریس. هر وقت نیاز بود به من زنگ بزن.
نظرات