تئوری ارباب حلقه‌ ها | چه می‌شد اگر گندالف حلقه را برای خود برمی‌داشت؟

جمعه ۲ تیر ۱۴۰۲ - ۲۱:۰۱
مطالعه 30 دقیقه
گندالف، حامل حلقه یگانه
این سوالی است که نه‌ فقط طرفدارانِ «ارباب حلقه‌ها»، بلکه حتی خودِ تالکین هم درباره‌اش گمانه‌زنی کرده است: چه می‌شد اگر گندالف، یکی از قوی‌ترین و شریف‌ترین موجوداتِ آردا، حلقه‌ی یگانه‌ را برای خودش تصاحب می‌کرد؟
تبلیغات

در اوایل کتابِ «ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه»، گندالف به بیلبو بگینز اصرار می‌کند تا قبل از اینکه شایر را برای همیشه ترک کند، حلقه‌ی یگانه را در خانه بگذارد و برود. وقتی بیلبو در واکنش به اصرارِ گندالف پرخاشگری کرده و از تن دادن به خواسته‌اش امتناع می‌کند، ناگهان تالکین گندالف را با واژه‌هایی توصیف می‌کند که هیچ شباهتی به آن جادوگرِ خمیده، بامزه و بی‌آزاری که کودکان را با آتش‌بازی سرگرم می‌کند ندارد: «چشمان گندالف برقی زد. گفت: "حالا نوبت من است که به‌زودی عصبانی شوم. اگر دوباره حرفت را تکرار کنی، مطمئن باش عصبانی می‌شوم. آن وقت گندالفِ خاکستری را بی‌حجاب می‌بینی." گامی به سوی هابیت برداشت و هرلحظه بلندتر و تهدیدآمیزتر می‌نمود؛ سایه‌اش اتاقِ کوچک را پُر کرد. چشمانِ گندالف رو به پایین، دوخته به هابیت ثابت ماند». تالکین در این لحظه‌ی گذرا ماهیتِ واقعیِ گندالف را بهمان یادآوری می‌کند: او یک مایا است؛ یکی از موجوداتِ خداگونه‌ی بسیار باستانی که سن‌اش به قبل از آفرینشِ دنیا بازمی‌گردد و گندالف در آنسوی ظاهرِ زمینی‌اش که او را به‌عنوان یک پیرمردِ تحلیل‌رفته و غمگین جلوه می‌دهد، درحقیقت یکی از قدرتمندترین و بدوی‌ترین نیروهای اساطیریِ جهانِ تالکین است.

با وجود این، گندالف نه‌تنها از برعهده گرفتن مسئولیتِ حمل کردنِ حلقه امتناع می‌کند، بلکه آن‌قدر مُحتاط است که حتی از لمس کردنِ آن هم خودداری می‌کند (وقتی بیلبو می‌خواهد پاکتِ حاوی حلقه را به او بدهد، گندالف از او می‌خواهد تا آن را روی طاقچه بگذارد). تاکیدِ تالکین روی اضطراب و وحشت‌زدگیِ گندالف نسبت به اسیرشدگی‌اش توسط وسوسه‌ی حلقه خواننده را متقاعد می‌کند که وقوعِ آن یک فاجعه‌ی تمام‌عیار خواهد بود. بنابراین طبیعتا سوالی که ذهنِ طرفدارانِ «ارباب حلقه‌ها» را از زمانِ انتشار این کتاب‌ها تاکنون تسخیر کرده این است: این فاجعه‌ی بالقوه در صورتِ وقوع چه شکلی می‌بود؟ چه می‌شد اگر گندالف، یکی از نیرومندترین و در عینِ حال یکی از دوست‌داشتنی‌ترین و نجیب‌ترین موجوداتِ این دنیا به دامِ وسوسه‌ی فاسدکننده‌ی حلقه‌ی یگانه می‌اُفتاد؟ در یک دنیای موازی داستانِ «ارباب حلقه‌ها» در صورتی که گندالف مسئولیتِ حمل کردنِ حلقه‌ی قدرت تا کوهِ هلاکت و نابود کردنش را برعهده می‌گرفت، چگونه تغییر می‌کرد؟ داستانِ فرضیِ ما در بگ‌اِند آغاز می‌شود. در جریانِ سال‌های پس از نبردِ پنج ارتش و رویدادهای کتابِ «هابیت»، گندالف به‌طور مکرر از شایر، به‌خصوص دوستش بیلبو و برادرزاده‌‌اش فرودو بازدید می‌کرد. در جریانِ این دوران است که گندالف به تدریج نسبت به جوانیِ غیرمعمولِ بیلبو، باوجودِ افزایشِ سن‌اش، مشکوک می‌شود.

تازه، در همین دوران است که بیلبو درباره‌ی یک «حلقه‌ی جادویی» که آن را در طولِ ماجراجویی‌اش با دورف‌ها به‌دست آورده بود، با گندالف صحبت کرده بود و درباره‌ی دزدیدنِ آن از گالوم اعتراف کرده بود. گندالف می‌توانست ببیند که فکروذکرِ بیلبو به‌طرز وسواس‌گونه‌ای درگیرِ حلقه شده است. این موضوع به‌علاوه‌ی رفتار غیرهابیتیِ بیلبو به آتشِ شک‌و‌تردیدِ گندالف درباره‌ی ماهیتِ واقعی حلقه‌ی جادویی‌اش هیزم اضافه می‌کند. گندالف دراین‌باره به فرودو می‌گوید: «فکر می‌کرد حلقه چیز زیبایی است و موقعِ ضرورت خیلی به درد می‌خورد. می‌گفت خیلی روی ذهنم سنگینی می‌کند و مُدام نگرانش بود. هیچ‌وقت به یک اندازه و به یک وزن نبود؛ به نحوِ غریبی منقبض یا منبسط می‌شد، ممکن بود که یک‌دفعه از انگشتی که روی آن تنگ بود بلغزد و بیرون بیافتد. اما هیچ‌وقت این موضوع را به حلقه ربط نمی‌داد. تمامش را به خودش نسبت می‌داد و به آن افتخار می‌کرد. بااین‌حال کم‌کم بی‌قرار و دلواپس می‌شد. می‌گفت نازک شده‌ام و کِش آمده‌ام. نشانه‌ی اینکه حلقه دارد عنانِ او را به‌دست می‌گیرد». گندالف در جایی دیگر به فرودو می‌گوید: «بعد داستانِ عجیب بیلبو را شنیدم که چطور آن را "بُرده" است و نتوانستم باورش بکنم. وقتی سرانجام حقیقت را از او بیرون کشیدم، بلافاصله متوجه شدم که سعی می‌کرده در ادعای مالکیتِ حلقه، شک و شبهه‌ای به جا نگذارد. درست شبیه داستانِ "هدیه‌ی روز تولدِ" گالوم. وقتی دیدم دروغ‌ها خیلی شبیه به هم هستند، واضح بود که حلقه قدرت ناسالمی داشت که بلافاصله روی صاحب آن اثر می‌گذاشت. اغلب به بیلبو می‌گفتم که حلقه‌هایی مثل این بهتر است بی‌استفاده باقی بمانند. اما رنجید و خیلی زود عصبانی شد».

گندالف حلقه یگانه را بررسی می‌کند ارباب حلقه ها

گندالف پس از جشنِ تولدِ ۱۱۱ سالگیِ بیلبو که او حلقه را برای فرودو به جا می‌گذارد، تحقیقاتش برای یقین پیدا کردن درباره‌ی ماهیتِ واقعی حلقه‌ی بیلبو را ادامه می‌دهد. او با کمک آراگورن گالوم را دستگیر می‌کند. او با بازجویی کردن از گالوم چیزی که قبلا به آن مشکوک بود را تایید می‌کند. نه‌تنها او از زبانِ گالوم می‌شنود که سائورون او را شکنجه کرده بوده و محلِ حلقه‌ی یگانه را از زیر زبانش بیرون کشیده بوده، بلکه ظاهرِ رنجور و درهم‌شکسته‌ی خودِ گالوم هم که از حمل کردنِ حلقه برای طولانی‌‌مدت ناشی می‌شود، به مدرکِ دیگری بدل می‌شود که ثابت می‌کند حلقه‌ی بیلبو همان حلقه‌ی یگانه است. همچنین، گندالف به میناس‌تی‌ریث، پایتختِ قلمروی گوندور، می‌رود و طومارِ ایسیلدور را هم مطالعه می‌کند؛ خودِ ایسیلدور خصوصیات و نوشته‌های روی حلقه‌ی یگانه را شخصا در این طومار ثبت کرده بود. به این ترتیب، گندالف با شتاب‌زدگی خودش را به شایر می‌رساند و اطلاعاتی که به‌دست آورده است را با فرودو، صاحبِ فعلیِ حلقه‌ی یگانه در میان می‌گذارد. او در دوازدهمِ آوریل سال ۳۰۱۸ از دورانِ سوم به شایر می‌رسد. خب، تئوری‌پردازیِ ما از اینجا آغاز می‌شود؛ اولین سوالی که باید به آن جواب بدهیم این است: گندالف چگونه می‌توانست حلقه‌ی یگانه را برای خودش بردارد و اگر او این کار را می‌کرد، چه اتفاقی می‌اُفتاد؟

اگر گندالف تصمیم می‌گرفت حلقه‌ی یگانه را برای خودش بردارد، این کار را با انگیزه‌ی ترحم به ضعیفان و میل به قدرت برای ساختنِ دنیایی بهتر برای آن‌ها انجام می‌داد

خب، خودِ گندالف درباره‌ی این احتمال صحبت می‌کند؛ فرودو ادعا می‌کند از آنجایی که گندالف از حکمت، قدرت و جراتِ کافی بهره می‌بَرد، پس بهتر است او مسئولیتِ حلقه را برعهده بگیرد. در پاسخِ گندالف می‌خوانیم: «گندالف فریاد زد: "نه!" و از جا جَست. "با نیروی آن ممکن است قدرتِ من خیلی عظیم و مهیب شود. و حلقه ممکن است روی من نیروی عظیم‌تر و مرگبارتری را اعمال کند." چشمانش برقی زد و چهره‌اش از آتشی درونی گداخت. "وسوسه‌ام نکن! نمی‌خواهم مثلِ خودِ فرمانروای تاریکی بشوم. بااین‌حال تاثیرِ حلقه بر دلِ من، از راهِ ترحم است، ترحم بر ضعیفان و میل به قدرت برای خوبی کردن. وسوسه‌ام نکن! جراتِ گرفتن آن را ندارم، حتی برای آن‌که محفوظ نگه‌اش دارم. وسوسه‌ی استفاده از آن بیشتر از تابِ تحمل من است. خیلی زیاد به آن احساسِ نیاز خواهم کرد".» به بیان دیگر، حلقه‌ی یگانه از انگیزه‌های مثبت و راستینِ صاحبانش برای فاسد کردنِ آن‌ها و وادار کردنشان به ارتکابِ جنایت و سلطه‌گری استفاده می‌کند. درواقع همان‌طور که اِلروند در کتاب می‌گوید: «هیچ‌چیز از همان ابتدا اهریمنی نیست؛ حتی سائورون نیز چنین نبود». سائورون با یک نقص یا خباثتِ ذاتی آفریده نشده بود. درعوض چیزی که او را به مورگوث، نخستینِ اربابِ تاریکیِ دنیای تالکین، جذب کرد و به سقوطِ اخلاقی‌اش انجامید، از فضیلت‌های پسندیده‌اش سرچشمه می‌گیرد.

تالکین در یکی از نامه‌هایش می‌گوید که سائورون شیفته‌ی نظم، هماهنگی و مرتب‌سازی بود و از آشفتگی و ناسازگاری‌های غیرمفید بیزار بود. همچنین، سائورن عاشقِ موجوداتِ هوشمند بود؛ شاید حتی بیشتر از دیگران. چون شاید او اعتقاد داشت که درد و زجر در دنیا محصولِ عدم سامان‌دهی منابع و قدرت است. به خاطر همین است که سائورون به‌عنوانِ یک صنعتگر که عمیقا به علم، تکنولوژی و پیشرفت عشق می‌ورزد، معرفی می‌شود. او به روش‌های کارآمدتری برای سامان‌دهی زندگی فکر می‌کرد. اما البته که علاقه‌ی سائورون به خلق دنیایی کارآمدتر، به تدریج به بیراهه کشیده شد و به عشقِ او به کنترل کردنِ موجوداتِ دیگر، سلطه‌جویی مطلق و سلبِ آزادی اراده‌شان به وسیله‌ی حلقه‌های قدرت تبدیل شد. نکته‌ای که می‌خواهم به آن برسم این است: همان‌طور که خودِ گندالف می‌گوید، اگر او تصمیم می‌گرفت حلقه‌ی یگانه را برای خودش بردارد، این کار را با انگیزه‌ی ترحم به ضعیفان و میل به قدرت برای ساختنِ دنیایی بهتر برای آن‌ها انجام می‌داد. از آنجایی که این تئوری درباره‌ی این است که چه می‌شد اگر گندالف حلقه را برای خودش برمی‌داشت، پس در این نسخه‌ی فرضی از داستان، او به‌جای اینکه از پذیرفتنِ پیشنهادِ فرودو خودداری کند، به این نتیجه می‌رسد که باید برای محافظت از هابیت‌ها مسئولیتِ حلقه را بپذیرد. این تصمیم از نگاهِ این نسخه از گندالف منطقی به نظر می‌رسد.

گندالف مشغول چپق کشیدن ارباب حلقه ها

بالاخره گندالف درنتیجه‌ی بازجویی کردنِ گالوم فهمیده است که سائورون حدود یک سال است که از نام‌های «شایر» و «بگینز» اطلاع دارد و بدون‌شک در جستجوی حلقه سراغِ هابیت‌ها خواهد آمد. ساکنانِ شایر نه‌تنها از خطری که تهدیدشان می‌کند ناآگاه هستند، بلکه از لحاظ نظامی هم ناآماده‌تر و نامُجهزتر از آن هستند که بتوانند دربرابر هجومِ نیروهای سائورون دوام بیاورند (حتی با درنظر گرفتنِ تکاورهای دونه‌داین که از مرزهای شایر مراقبت می‌کردند). تازه، اگر هابیتی مثل فرودو با خادمانِ سائورون (مثل نازگول‌ها) روبه‌رو شود، شانسِ اندکی برای مبارزه یا فرار کردن خواهد داشت. پس گندالف مسئولیتِ حلقه را برعهده می‌گیرد و تصمیم می‌گیرد تا خودش را به ریوندل، خانه‌ی اِلروند، نزدیک‌ترین، امن‌ترین و مطمئن‌ترین پناهگاهِ ممکن برساند. اما برای تاکیدِ مُجدد روی خطری که گندالف را در صورتِ برداشتنِ حلقه تهدید می‌کند، باید به خودِ کتاب‌های «ارباب حلقه‌ها» مراجعه کنیم: در جریانِ شورای اِلروند، وقتی بورومیر پیشنهاد می‌کند که از حلقه‌ی یگانه به‌عنوانِ سلاحی علیه سائورون استفاده کنند، اِلروند جواب می‌دهد: «افسوس که نمی‌شود. حلقه متعلق است به سائورون و خود به‌تنهایی آن را ساخته و سرتاپا اهریمنی است. قدرتِ آن، بورومیر، بیش از آن است که کسی آن را به اراده‌ی خود به کار ببرد، جز کسانی که از پیش نیروی عظیم در خود سراغ داشته باشند. اما برای چنین کسانی خطرِ آن حتی مرگبارتر است. همان اشتیاق به آن قلب را فاسد می‌کند. سارومان را ببین. اگر هر یک از خردمندان به یاریِ این حلقه و به کار بُردنِ هنرهای خود فرمانروای موردور را براندازند، خود بر تختِ سائورون خواهند نشست، و باز فرمانروای تاریکیِ دیگری سر برخواهد آمد».

همچنین، در کتاب «یاران حلقه» وقتی فرودو با گالادریل دیدار می‌کند و حلقه‌ی یگانه را به او پیشنهاد می‌کند، بانوی قلمرویِ لورین غضبناک جواب می‌دهد: «حلقه را به دلخواهِ خودت به من می‌دهی! به‌جای فرمانروای تاریکی یک ملکه را خواهی نشاند. و من تاریک نخواهم بود، بلکه همچون صبح زیبا و همچون شب هولناک خواهم بود! زیبا مثل دریا و خورشید و برف‌های روی کوهستان! هولناک مثل توفان و آذرخش! قوی‌تر از شالوده‌ی زمین. همه مرا دوست خواهند داشت و در عینِ حال مایوس خواهند بود!». پس براساس این نقل‌قول‌ها شکی نیست که داستانِ گندالفی که مسئولیتِ حلقه را برعهده می‌گیرد، به سرانجامِ خوب و خوشی منتهی نخواهد شد. برخلافِ فرودو که در داستان اصلی سفرش را در تاریخ بیست و سومِ سپتامبرِ سال ۳۰۱۸ از دوران سوم آغاز می‌کند، در این نسخه از داستان گندالف بگ‌اِند را در تاریخِ یکم ماه مِی سال ۳۰۱۸ ترک می‌کند (گندالف در داستان اصلی فرودو را در این تاریخ ترک می‌کند تا آراگورن را از نقشه‌ی فرودو برای ترک کردن شایر مطلع کند). به عبارت دیگر، گندالف سفرش را چهار ماه و ۲۲ روز زودتر از فرودو آغاز می‌کند. در داستان اصلی گندالف یک هفته بعد از اینکه دارودسته‌ی فرودو شایر را ترک می‌کنند، در تاریخ بیست و نهم سپتامبر به روستای هابیتون بازمی‌گردد و از رفتنِ آن‌ها اطلاع پیدا می‌کند. گندالف خودش را در تاریخ هجدهم اُکتبر سال ۳۰۱۸ به ریوندل می‌رساند (۱۹ روز). علت‌اش این است که گندالف در مسیرِ ریوندل تصمیم می‌گیرد به تپه‌ی وِدرتاپ، نقطه‌ی مرتفعی در آن منطقه، رفته و از بالای آن محیطِ پیرامونش را بررسی کند.

او در آن‌جا شب‌هنگام مورد حمله‌ی نازگول‌ها قرار می‌گیرد، با آن‌ها نبرد می‌کند و آن‌ها را عقب می‌راند. روز بعد او به‌جای اینکه مستقیما به ریوندل برود، مسیرش را به سمتِ شمال تغییر می‌دهد تا چهار سوارِسیاهِ تعقیب‌کننده‌اش را جا بگذارد. ما می‌دانیم که نازگول‌ها در تاریخ بیستم ژوئن سال ۳۰۱۸ محلِ سکونتشان در میناس‌مورگول (واقع در موردور) و دول گلدور (واقع در سیاه‌بیشه) را ترک می‌کنند تا حلقه‌ی یگانه را در شایر جست‌وجو کنند (۵۰ روز بعد از اینکه گندالف هابیتون را همراه‌با حلقه به مقصدِ ریوندل ترک می‌کند). پس در این نسخه از داستان گندالف در طولِ سفرش تا ریوندل با هیچکدام از خادمانِ سائورون مواجه نمی‌شود و بدون اینکه مجبور به دور کردنِ راهش شود، به مقصد می‌رسد. پس در این نسخه از داستان هم درست مثل داستان اصلی سفر گندالف از هابیتون تا ریوندل حدود سه هفته طول می‌کشد. درنتیجه، او که هابیتون را در یکم ماه مِی ترک کرده بود، در اواخر همین ماه به ریوندل می‌رسد (در مقایسه، در داستان اصلی فرودو در بیست و چهارم اُکتبر، ۱۵۸ روز بعد از گندالف به ریوندل می‌رسد). نکته‌‌ی قابل‌توجه‌ی دیگر درباره‌ی سفرِ گندالف این است که احتمالا آراگورن هم او را در سفرش به ریوندل همراهی می‌کند.

2023-6-the-one-ring-inscriptions

برخلافِ داستان اصلی که او آراگورن را برای محافظت از دارودسته‌ی فرودو مامور می‌کند، در این نسخه از داستان دیگر آراگورن دلیلی ندارد تا در دهکده‌ی «بری» (Bree) منتظر فرودو بماند. بنابراین، نه‌تنها هابیت‌ها کلا در این نسخه از داستان غایب خواهند بود، بلکه دیگر اعضای یاران حلقه هم حالاحالاها در ریوندل حضور نخواهد داشت. گالوم که پس از دستگیری‌اش توسط اِلف‌های سیاه‌بیشه در قلمروی جنگلیِ آن‌ها به فرمانروایی تراندوئیل نگه‌داری می‌شد، در تاریخ بیستم ژوئن از دستِ آن‌ها فرار می‌کند (۳۲ روز پس از اینکه گندالف و آراگورن به ریوندل می‌رسند). پس در این نسخه از داستان، تراندوئیل هنوز لگولاس، پسرش، را به ریوندل نفرستاده است تا فرار گالوم را به اِلروند خبر بدهد و در شورای اِلروند حضور پیدا کند. این موضوع درباره‌ی بورومیر از گوندور و گیملیِ دورف از قلمروی اِره‌بور هم صادق است؛ در این نقطه‌ی زمانی آن‌ها هنوز خانه‌هایشان را هم ترک نکرده‌اند، چه برسد به اینکه به ریوندل رسیده باشند. در داستان اصلی دارودسته‌ی فرودو ۲ ماه در ریوندل می‌مانند و استراحت می‌کنند. ما نیز با پیروی از داستان اصلی فرض می‌کنیم که گندالف و آراگورن هم مدت زمانِ یکسانی در ریوندل استراحت می‌کنند. پس اتفاقی که می‌اُفتد این است: در جریانِ این بازه‌ی زمانی دو ماهه (از اواخر ماه مِی تا اواخر ماه ژوئیه) افرادی که در ریوندل حضور دارند برای تصمیم‌گیری درباره‌ی مسئله‌ی حلقه جلسه برگزار می‌کنند. این افراد عبارت‌اند از: گندالف، آراگورن، اِلروند، گلورفیندل (یکی از اِلف‌های بلندمتربه‌ی ریوندل که از فیلم‌های پیتر جکسون حذف شده بود) و دیگر اِلف‌های ایملادریس.

طبق این تئوری گندالف تا این نقطه از سفرش همچنان آن‌قدر مُحتاط بوده است که از استفاده از حلقه‌ی یگانه خودداری کرده است. بالاخره سفرش تاکنون نسبتا آسان و بدونِ مزاحمت بوده است. پس او نه‌تنها دلیلی برای استفاده کردن از حلقه نداشته است، بلکه حتی آن را از کیف‌اش، جیب‌اش یا هر جای دیگری که از آن نگه‌داری می‌کند نیز خارج نکرده است. اما نکته این است: حلقه برای اینکه تاثیرش را روی فرد بگذارد، الزاما نباید مورد استفاده قرار بگیرد. برای مثال، در فصل دومِ کتاب «یاران حلقه» با اینکه فرودو فقط چند دقیقه است که صاحبِ حلقه شده است، اما همین مدتِ کوتاه برای اینکه حلقه قُلاب‌اش را در ذهنِ او فرو کند کافی است. در توصیفِ اقدام فرودو برای سوزاندنِ حلقه در شومینه‌ی خانه‌اش می‌خوانیم: «هنگامی که آن را بیرون آورد تصمیم داشت آن را به داغ‌ترین قسمتِ آتش بیاندازد، اما اکنون دریافت که نمی‌تواند چنین کند، دست‌کم بدونِ آنکه جد و جهدِ فراوانی به خرج دهد. حلقه را با دودلی در دست‌اش سبک و سنگین کرد و به خود فشار آورد تا همه‌ی چیزهایی را که گندالف به او گفته بود، به یاد بیاورد؛ و بعد با عزمی جزم حرکت کرد، انگار که بخواهد آن را دور بیاندازد، اما متوجه شد که بار دیگر آن را در جیب‌اش گذاشته است. گندالف خنده‌ی تلخی کرد: "می‌بینی؟ فرودو تو هم از همین حالا نمی‌توانی خیلی راحت از آن دل بکنی، یا به آن صدمه بزنی"». اگر حلقه در این مدتِ کوتاه یک هابیت را که به فروتنی و عدم جاه‌طلبی‌شان مشهور هستند تحت‌تاثیر قرار داده است، حالا خودتان تصور کنید که آن در طولِ ۲ ماه گذشته که در اختیارِ گندالف بوده است، چه تاثیری روی یکی از قوی‌ترین موجوداتِ دنیا خواهد گذاشت.

پس احتمالا بدونِ اینکه خودِ گندالف متوجه شود، حلقه فکروذکرِ او را اسیرِ خودش کرده است. حتی اگر حلقه در مدتی که آن‌ها در ریوندل درباره‌ی آن بحث می‌کنند در گاوصندوق نگهداری شود، باز گندالف از تاثیرِ آن در امان نخواهد بود. همین که گندالف حلقه را چند هفته در اختیار داشته است، برای اینکه تمام حواس‌اش به آن معطوف شود کافی است. خلاصه اینکه حلقه در این نقطه از داستان آن‌قدر روی افکارِ گندالف سنگینی می‌کند که او در جریان شورای اِلروند برای برعهده گرفتنِ مسئولیتِ آن داوطلب می‌شود. گرچه خودش تصمیمش برای این کار را این‌گونه توجیه می‌کند که او قابل‌اعتمادترین و قوی‌ترین فردِ حاضر برای انجام این مأموریتِ حساس است، اما انگیزه‌ی عمیق‌تر و ناخودآگاهانه‌اش چیزی دیگر است: حلقه به‌شکلی او را اغوا و مجذوبِ خودش کرده است که او نمی‌تواند آن را از دست بدهد. با وجود این، اعضای شورای اِلروند درست مثل داستانِ اصلی به این نتیجه می‌رسند که باید حلقه را نابود کنند. به این ترتیب، یاران حلقه سفرشان به سمتِ کوهِ آتش‌فشانیِ هلاکت در قلبِ سرزمینِ موردور را آغاز می‌کنند. با این تفاوت که در این نسخه از داستان، گندالف فقط رهبرِ گروه نیست، بلکه حاملِ حلقه هم است. آن‌ها برای رسیدن به لوتلورین، محل فرمانروایی بانو گالادریل، دو گزینه پیش روی خودشان دارند.

2023-6-map-middle-earth

همان‌طور که روی نقشه‌ی بالا قابل‌مشاهده است، گزینه‌ی نخستشان (رنگ آبی) این است که «کوهستان مه‌آلود» را پشت‌سر بگذارند و سپس مسیرشان را برای رسیدن به لورین به سمتِ جنوب تغییر بدهند و گزینه‌ی دومشان (رنگ سبز) هم همان گزینه‌ای است که بورومیر در داستان اصلی پیشنهاد می‌دهد: اینکه به سمتِ جنوب سفر کنند و از «شکافِ روهان» برای رساندنِ خودشان به آنسویِ کوهستانِ مه‌آلود استفاده کنند (شکاف روهان رخنه‌ای در میانِ انتهای جنوبیِ کوهستان مه‌آلود و شمالی‌ترین نقطه‌ی کوهستانِ سفید است). در داستان اصلی یاران حلقه برای اینکه از چشمِ خادمانِ سائورون و سارومان مخفی بمانند، در ابتدا تصمیم می‌گیرند برای عبور از کوهستان مه‌آلود از «گذرگاه شاخ‌سرخ» استفاده کنند، اما مسیر صعب‌العبور و کولاکِ شدید باعث می‌شود تا بینِ راه منصرف شده و تصمیم بگیرند تا درعوض از معادنِ موریا برای عبور از کوهستان استفاده کنند (مسیر زردرنگ در نقشه‌ی بالا). نسخه‌ی اورجینالِ یاران حلقه در این نقطه از داستان از خیانتِ سارومان اطلاع دارند و در نتیجه دور ماندن از چشمِ جاسوسانِ جادوگرِ سفید برای آن‌ها در اولویت است. اما رویدادهای این داستانِ فرضی به‌گونه‌ای اتفاق اُفتاده که گندالف هنوز از خیانتِ سارومان اطلاع پیدا نکرده است. پس نه‌تنها گندالف دلیلی برای مخفی‌کاری ندارد، بلکه اتفاقا اُمیدوار است که در هنگامِ عبور از شکافِ روهان از کمکِ سارومان که در آیزنگارد، پایگاهش، حضور دارد استفاده کند.

«اگر هر یک از خردمندان به یاریِ این حلقه و به کار بُردنِ هنرهای خود فرمانروای موردور را براندازند، خود بر تختِ سائورون خواهند نشست، و باز فرمانروای تاریکیِ دیگری سر برخواهد آمد.»

پس از بین دو گزینه‌ای که یارانِ گندالف پیش روی خودشان می‌بینند، حرکت به سمتِ جنوب برای عبور از شکافِ روهان امن‌تر و منطقی‌تر به نظر می‌رسد. خصوصا باتوجه‌به اینکه گزینه‌ی اول احتمالِ برخوردشان با نیروهای سائورون را افزایش می‌دهد. مسئله این است: استفاده از مسیرِ اول به این معناست که یارانِ گندالف به‌طرز خطرناکی به سیاه‌بیشه نزدیک خواهند شد، و دول‌گولدور، یکی از پایگاه‌های نیروهای سائورون، در فاصله‌ی نسبتا اندکی از لوتلورین در این جنگل قرار دارد. گرچه «شورای سفید» (گروهی مُتشکل از گندالف، سارومان، گالادریل، اِلروند، کی‌یردان، گورفیندل) در سال ۲۹۴۱ از دوران سوم به دول‌گولدور حمله کرده بودند و سائورون را از آن‌جا فراری داده بودند (رویدادی که در فیلم‌های «هابیت» به تصویر کشیده می‌شود)، اما ما می‌دانیم که وقتی سائورون در سال ۲۹۵۱ به موردور رفت، یکی از نازگول‌‌های رده‌بالایش به اسم «کامول» را همراه‌با دو نازگولِ دیگر به دول‌گولدور فرستاد. بنابراین سفر کردنِ یارانِ گندالف در نزدیکی دول‌گولدور بدون‌شک ریسکِ بزرگی محسوب می‌شود. به این ترتیب، یاران گندالف عبور از شکافِ روهان، مسیر دوم را انتخاب می‌کنند. سوالی که احتمالا ذهن‌تان را مشغول کرده این است: چرا این نسخه از گندالف برخلاف چیزی که در فیلم‌های پیتر جکسون می‌بینیم، هنوز برای مشورت کردن با سارومان به آیزنگارد نرفته است؟ اتفاقی که در کتاب می‌اُفتد این است: پس از اینکه گندالف فرودو را ترک می‌کند تا آراگورن را درباره‌ی سفرِ فرودو مطلع کند، اخبار ناراحت‌کننده‌ای درباره‌ی جنگ در گوندور می‌شنود (سائورون در تاریخ بیستم ژوئن سال ۳۰۱۸ نازگول‌هایش را برای حمله به اوزگیلیات، پایتخت سابق گوندور، و جست‌وجو برای حلقه فرستاده بود).

گندالف درحالی که در ناحیه‌ی اِریادور پرسه می‌زند، با آوارگانِ جنگی که درباره‌ی وحشتی غیرقابل‌توصیف صحبت می‌کردند، مواجه می‌شود. در همین زمان است که او با راداگاستِ قهوه‌ای، یکی از اعضای محفل جادوگران، روبه‌رو می‌شود. راداگاست به او می‌گوید که از طرفِ سارومان یک پیغام دارد: او باید فورا به دیدنِ جادوگرِ سفید برود. خب، از آنجایی که این نسخه از گندالف مسئولیتِ حلقه را خودش برعهده گرفته است، پس او در جستجوی خبر در ناحیه‌ی اِریادور پرسه نزده است و با راداگاست دیدار نکرده است تا از نیازِ سارومان برای دیدنِ او اطلاع پیدا کند. نکته‌ی قابل‌توجه‌ی بعدی این است: احتمالِ اینکه راداگاست به ریوندل سفر کرده باشد هم وجود دارد. در طولِ دوره‌ی دو ماهه‌ای که گندالف در ریوندل استراحت می‌کند، احتمالا راداگاست در جستجوی او به آن‌جا می‌رود و گندالف را از پیغامِ سارومان مطلع می‌کند. چه یارانِ حلقه از درخواستِ سارومان برای دیدنِ گندالف خبردار شده باشند و چه نشده باشند، یک چیز مشخص است: آن‌ها در این نقطه هیچ دلیلی برای اینکه سارومان را به‌عنوانِ یکی از هم‌پیمانانشان حساب نکنند ندارند. به این ترتیب، یارانِ گندالف ریوندل را در اوایلِ ماه آگوستِ سالِ ۳۰۱۸ برای عبور از شکافِ روهان ترک می‌کنند. یارانِ گندالف از خودِ گندالف، آراگورن و گروهی کوچک از اِلف‌های ریوندل تشکیل شده است (اِلروند و گورفیندل درست مثل داستان اصلی در ریوندل باقی می‌مانند).

مبارزه گندالف و سارومان در ارباب حلقه ها

مجددا یاران گندالف برای رسیدن به شکافِ روهان دو مسیر جلوی روی خودشان می‌بینند: گزینه‌ی اول این است که آن‌ها برای پنهان ماندن از جاسوسانِ احتمالی سائورون با پای پیاده از کنارِ کوهستانِ مه‌آلود به جنوب بروند (همان مسیری که یاران حلقه در داستان اصلی انتخاب می‌کنند). اما گزینه‌ی دوم این است که خودشان را به‌وسیله‌ی جاده به شکافِ روهان برسانند؛ در این صورت می‌توانند از اسب استفاده کنند. طبقِ این تئوری، یارانِ گندالف هم گزینه‌ی مُحتاطانه‌ترِ نخست را انتخاب می‌کنند. گرچه اعضای یاران گندالف در مقایسه با نسخه‌ی اورجینالِ یاران حلقه از جنگجوهای بیشتری تشکیل شده است، اما به نظر می‌رسد که آن‌ها هم از ریسک کردن پرهیز خواهند کرد، پنهان‌کاری را ترجیح خواهند داد و مسیرشان را با هدفِ کاهش احتمالِ دیده شدنشان توسط جاسوسانِ سائورون انتخاب خواهند کرد. بخشِ جالب ماجرا این است: تصمیم یاران حلقه برای دوری از جاده‌ها به این معناست که آن‌ها با بورومیر که در همین حین دارد به سمتِ ریوندل می‌آید، برخورد نخواهند کرد. ما می‌دانیم که بورومیر در داستانِ اصلی میناس‌تی‌ریث، پایتختِ گوندور را در چهارم ژوئیه ترک می‌کند، از شکافِ روهان عبور می‌کند و ازطریق زمین‌های غربِ کوهستانِ مه‌آلود به سمتِ شمال سفر می‌کند و در حینِ عبور از رودخانه‌ی گِری‌فلاد (که در مرزِ جنوبی ناحیه‌ی اِریادور قرار دارد) اسب‌اش را از دست می‌دهد و مجبور می‌شود بقیه‌ی راه را با پای پیاده به‌دنبالِ ریوندل برگردد. خودِ بورومیر در شورای اِلروند درباره‌ی سفر طاقت‌فرسایش این‌گونه توضیح می‌دهد: «من زمانی دراز در جاده‌های فراموش‌شده سرگردان بودم و خانه‌ی اِلروند را می‌جُستم، که خیلی‌ها اسمش را شنیده بودند، اما از جای آن اطلاعی نداشتند».

ما می‌دانیم که در داستان اصلی سفر یاران حلقه از ریوندل تا لوتلورین ازطریقِ معادنِ موریا حدود یک ماه به طول می‌انجامد (این زمان شامل تلاش شکست‌خورده‌ی آن‌ها برای عبور از گذرگاهِ شاخ‌سرخ نیز می‌شود). بنابراین مدتِ زمانی‌که برای سفرِ یاران گندالف از ریوندل تا آیزنگارد در نظر می‌گیریم، چیزی حدود یک ماه و نیم است. درنتیجه، یاران گندالف که ریوندل را در اوایل ماه آگوست ترک کرده بودند، در تاریخ پانزدهم ماه سپتامبر به بُرج اورتانک، پایگاهِ سارومان می‌رسند. در این نقطه است که ماجرا جالب می‌شود: ما می‌دانیم که گندالف هیچ‌وقت دلش با سارومان صاف نبوده است و همیشه در برخورد با او احتیاط می‌کرده. علاوه‌بر این، گندالف در طول حدود چهار ماهی که صاحب حلقه بوده است، بیش‌ازپیش تحت‌تاثیرِ اغواکننده‌اش قرار گرفته است. این دلایل باعث می‌شوند تا گندالف در اختیار داشتنِ حلقه را از سارومان مخفی نگه دارد. پس از اینکه یاران گندالف به اورتانک می‌رسند، سارومان به گروه می‌گوید که او باید به‌طور خصوصی درباره‌ی مسائلی مهم با گندالف صحبت کند. گندالف و سارومان وارد بُرج می‌شوند و دیگر اعضای گروه بیرون منتظر می‌مانند. گفتگوی سارومان و گندالف به همان شکلی که در داستان اصلی خوانده‌ایم اتفاق می‌اُفتد: سارومان به گندالف پیشنهاد می‌کند که آن‌ها باید حلقه‌ی یگانه را خودشان تصاحب کرده و قدرت را از سائورون سلب کنند. در داستان اصلی گندالف با وحشت‌زدگی مخالفت می‌کند، بینِ آن‌ها درگیری رُخ می‌دهد، گندالف شکست می‌خورد و سارومان هم گندالف را در نوکِ بُرج اورتانک زندانی می‌کند.

اما طبقِ این تئوری درگیریِ سارومان و گندالف به سرانجامِ متفاوتی ختم می‌شود: سارومان حمله می‌کند و بر گندالف برتری پیدا می‌کند. بنابراین گندالف که به یقین رسیده شکستش حتمی خواهد بود، از روی درماندگی و به‌طرز ناخودآگاهانه‌ای حلقه‌ی یگانه را دست‌اش می‌کند و به محض اینکه این کار را انجام می‌دهد، نیرویی بی‌سابقه وجودش را لبریز می‌کند. به این ترتیب، گندالف به‌لطفِ قدرت تقویت‌شده‌اش جریانِ نبرد را به نفعِ خودش برمی‌گرداند و سارومان را در حینِ دفاع از خود می‌کُشد. گندالف در ذهنش این کار را برای خودش توجیه می‌کند: انگیزه‌ی او برای استفاده از حلقه شخصی نبوده است؛ او فقط به منظورِ دور نگه داشتن حلقه از دست سوءاستفاده‌گران از آن استفاده کرده بود. واقعیت اما این است که گندالف حالا به‌طرز بازگشت‌ناپذیری اسیرِ اراده‌ی حلقه شده است. قدرتِ خارق‌العاده‌ای که گندالف در نتیجه‌ی استفاده از حلقه تجربه می‌کند، به‌حدی فریبنده است که تصورِ فقدانِ آن برای او غیرممکن خواهد بود. اعضای گروه که بیرون منتظر بودند با شنیدنِ سروصدای ناشی از مبارزه‌ی گندالف و سارومان با عجله واردِ بُرج شده و با جنازه‌ی سارومان روبه‌رو می‌شوند. گندالف خیانتِ سارومان و سوءقصدش به جانِ او را برای اعضای گروه توضیح می‌دهد، اما چیزی درباره‌ی استفاده از حلقه به آن‌ها نمی‌گوید و طوری وانمود می‌کند که انگار با قدرتِ معمولی خودش بر سارومان غلبه کرده است.

نازگول در جستجوی حلقه یگانه ارباب حلقه ها

تو زرد از آب در آمدنِ یکی از هم‌پیمانانِ اصلی‌ِ یاران گندالف برای آن‌ها شوکه‌کننده است. پس آن‌ها تصمیم می‌گیرند تا چند روزی در اورتانک استراحت کرده و در این مدت مرحله‌ی بعدی سفرشان را مجددا ارزیابی کنند. در این نقطه از داستان تغییرِ خط زمانی به اتفاقِ جالبی منجر می‌شود: سروکله‌ی اشباحِ حلقه در آیزنگارد پیدا می‌شود! بگذارید توضیح بدهم که این اتفاق چگونه می‌اُفتد؟ در داستانِ اصلی در این نقطه‌ی زمانی شاهِ جادوپیشه‌ی آنگمار، فرمانده‌ی نازگول، به همراه شش‌تا از اشباحِ حلقه در میناس‌مورگول (داخل مرزهای موردور) اقامت دارد و کامول به‌علاوه‌ی یک نازگولِ دیگر در دول‌گولدور در سیاه‌بیشه سکنی گزیده است. سائورون خبردار شده است که گالوم توسط آراگورن و گندالف دستگیر شده است. پس او که هراسان و ناآرام است، اشباحِ حلقه را مامور می‌کند تا به‌دنبال «شایر» بگردند؛ از آنجایی که سائورون نمی‌دانست شایر کجاست، فکر می‌کرد که آن در دره‌های آندوین قرار دارد (محلِ زندگی هابیت‌های نژادِ استور که اِسمیگل هم یکی از آن‌ها بود). پس داروسته‌ی شاه جادوپیشه‌ی آنگمار در شرقِ کوهستانِ مه‌آلود مشغولِ جست‌وجو شدند (در حوالی بیست و دوم ژوئیه سال ۳۰۱۸). گرچه آن‌ها متوجه می‌شوند که هیچ اثری از اقامتگاهِ هافلینگ‌ها در دره‌های آندوین نیست و روستاهای اِستورها در ناحیه‌ی گلادن مدت‌هاست که متروکه است، اما فرمانروای نازگول که تدبیر بهتری در نظر نداشت، به اُمیدِ برخوردن به گالوم یا یافتنِ شایر، تصمیم گرفت همچنان در شمال به جست‌وجو بپردازد.

آن‌ها بالاخره شکستشان را می‌پذیرند و پس از دو ماه جست‌وجو در ماه سپتامبر به سمتِ موردور بازمی‌گردند. در بینِ راه سائورون با خشم به اشباحِ حلقه پیغام می‌فرستد. در این نقطه سائورون از خیانتِ سارومان و تصمیمش برای تصاحبِ حلقه برای خودش اطلاع پیدا کرده است و به نازگول دستور می‌دهد تا بلافاصله خودشان را به آیزنگارد برسانند. او اعتقاد دارد که احتمالا سارومان از جای حلقه یا جای شایر اطلاع دارد. در این نقطه است که به تئوری‌پردازی‌مان بازمی‌گردیم: در داستان اصلی اشباح حلقه در تاریخ هجدهم سپتامبر سال ۳۰۱۸ به آیزنگارد می‌رسند. اگر یادتان باشد طبق این تئوری یاران گندالف در پانزدهم سپتامبر به اورتانک رسیده بودند و پس از مرگِ سارومان تصمیم گرفتند تا چند روزی در آن‌جا استراحت کنند. پس اشباح حلقه درست در همان زمانی‌که یاران گندالف در آیزنگارد حضور دارند، به آن‌جا رسیده و به‌جای سارومان، با آن‌ها برخورد می‌کنند. سؤال این است: آیا گروهی از اِلف‌ها به‌علاوه‌ی گندالف و آراگورن می‌توانند دربرابر نُه شبحِ حلقه دوام بیاورند؟ گرچه تواناییِ یاران گندالف برای غلبه بر نازگول غیرممکن نیست، اما پیروزیِ آن‌ها الزاما قطعی و تضمین‌شده هم نیست. اما نکته این است: حالا که گندالف از حلقه استفاده کرده است و در چند روز گذشته برای فکر کردن به آن فرصت داشته است، شهوت‌اش برای قدرتِ حلقه به‌طرز کنترل‌ناپذیری تحریک شده است و علاقه‌اش به آن به‌ چنان شکلِ جنون‌آمیزی افزایش پیدا کرده که نمی‌تواند ریسکِ از دست دادنِ حلقه را قبول کند.

بنابراین او نمی‌تواند دربرابر فرصتِ تازه‌ای که برای استفاده از حلقه در مقابلش قرار گرفته است، مقاومت کند. اما سؤال این است: اگر گندالف تصمیم بگیرد تا از حلقه علیه نازگول استفاده کند، نتیجه چه خواهد بود؟ پاسخِ این سؤال را می‌توانیم در کتاب «قصه‌های ناتمام» پیدا کنیم. در داستان اصلی وقتی اشباحِ حلقه به آیزنگارد می‌رسند و سراغ حلقه را از سارومان می‌گیرند، جادوگرِ سفید جواب می‌دهد: «بدونِ آنکه نامی از آن ببرید من می‌دانم در جستجوی چه چیزی هستید، اما من آن را در اختیار ندارم. خادمانش بدونِ سخن گفتن می‌توانند آن را احساس کنند و اگر من آن را در اختیار داشتم، شما دربرابرِ من تعظیم می‌کردید و مرا ارباب صدا می‌زدید». پس اتفاقی که می‌اُفتد این است: درست درحالی که اشباح حلقه برای محاصره کردنِ بُرج اورتانک آماده می‌شوند، گندالف دوباره حلقه را دستش می‌کند و اشباح حلقه با جدیدترین صاحبِ حلقه مواجه می‌شوند: اکنون نازگول‌ به خدمتِ گندالف درمی‌آیند و فقط از او دستور خواهند گرفت. طبیعتا آراگورن و دیگر اعضای گروه نگرانی‌شان را درباره‌ی این اتفاق ابراز می‌کنند، اما گندالف از لحنِ متقاعدکننده‌اش برای بی‌مورد جلوه دادنِ نگرانی‌هایشان استفاده می‌کند. او به آن‌ها اطمینان می‌دهد که او همین یک بار مجبور به استفاده از حلقه شد و آن‌ها چاره‌ی دیگری نداشتند. تازه، گندالف ادعا می‌کند از آنجایی که او هنوز از نبردش با سارومان خسته و زخمی بوده است، پس نمی‌توانستند دربرابرِ اشباح حلقه دوام بیاورند.

شهر میناس تیریث در ارباب حلقه ها

درنهایت، گندالف گروه را متقاعد می‌کند از آنجایی که نازگول تا زمانی‌که سائورون و حلقه وجود داشته باشند، نابودناشدنی خواهند بود، پس آن‌ها می‌توانند از نازگول به‌عنوانِ توفیق اجباری استفاده کنند؛ می‌توانند از آن‌ها برای جبرانِ کمک سارومان که روی آن حساب باز کرده بودند، بهره بگیرند. حالا که نازگول تا زمانِ نابودی حلقه نامیرا خواهند بود، چرا از آن‌ها برای تسهیل کردنِ ماموریتشان برای نابود کردنِ حلقه استفاده نکنند؟ بالاخره در اختیار داشتنِ قوی‌ترین و بلندمرتبه‌ترین نیروهای سائورون به این معنی است که آن‌ها می‌توانند در ارتش دشمن هرج‌و‌مرج ایجاد کنند. آراگورن و اِلف‌ها بااکراه با تصمیم گندالف برای بهره‌برداریِ نظامی از نازگول موافقت می‌کنند. پس گندالف به شاهِ جادوپیشه دستور می‌دهد تا به میناس‌مورگول بازگردد و مقدماتِ جنگ را آماده کند. ناگفته نماند که تمام اورک‌ها و ترول‌های موردور تحت‌فرماندهی شاهِ جادوپیشه هستند. یارانِ گندالف هم در مرحله‌ی بعدی، سفرشان به سمتِ جنوب شرقی را از سر می‌گیرند و حدود یک هفته بعد در تاریخ بیست و پنجمِ سپتامبر به اِدوراس، پایتختِ قلمروی روهان، می‌رسند. وضعیتِ شاه تئودن، فرمانروای روهان و قلمروی او در این نسخه از داستان با داستانِ اصلی یکسان است. تئودن و سرزمینش بر اثرِ دروغ‌ها و تحریک‌های نابه‌جای گریمای مارزبان، مشاور اعظم‌اش، تضعیف شده است.

رویارویی گندالف و تئودن در این نسخه از داستان هم مشابهِ داستان اصلی به سرانجام می‌رسد: گندالف تئودن را التیام می‌بخشد و گریمای مارزبان را تبعید می‌کند. اما یکی از چیزهایی که نسخه‌ی سینمایی تئودن را از نسخه‌ی اورجینالِ تئودن مُتمایز می‌کند این است که نسخه‌ی اورجینالِ تئودن برای مبارزه کردن با سارومان خیلی مُشتاق‌تر است. در کتاب او در همان روزی که درمان می‌شود، رهبری مردمانِ روهان را برای لشگرکشی به سمتِ آیزنگارد برعهده می‌گیرد (هرچند او در بینِ راه مجبور می‌شود عقب‌نشینی کرده و در گودی هُلم پناه بگیرد). با این مقدمه به تئوری‌پردازی بازمی‌گردیم: گندالف درست مثل داستان اصلی تئودن را از وقایعِ اخیر مُطلع می‌کند. اما چیزی که در مقایسه با داستان اصلی تغییر کرده این است که سارومان مُرده است. پس این‌بار تئودن بی‌صبرانه رهبری لشگرِ روهان علیه سائورون را برعهده می‌گیرد. خلاصه اینکه گندالف و تئودن به این نتیجه می‌رسند که تئودن باید جنگجویانِ روهان را بسیج کرده و به سمتِ میناس‌تی‌ریث، پایتختِ گوندور، حرکت کند. به این ترتیب، به مرحله‌ی بعدی تئوری می‌رسیم: گندالف حدود یک هفته در اِدوراس استراحت می‌کند، آراگورن و اِلف‌ها را مامور می‌کند تا به تئودن برای آماده کردنِ مقدمات جنگ کمک کنند، به آن‌ها می‌گوید که آن‌ها را در میناس‌تی‌ریث خواهد دید و سپس خودش تنها به سمتِ میناس‌تی‌ریث راه می‌اُفتد.

فاصله‌ی اِدوراس تا میناس‌تی‌ریث حدودا ۵۶۵ کیلومتر است؛ گندالف که اِدوراس را در اوایل اُکتبر ترک کرده بود، در اواخر همین ماه به مقصد می‌رسد. این تاریخ باعث می‌شود تا دوباره سراغِ بورومیر را بگیریم: ما می‌دانیم که در داستان اصلی بورومیر که تلاشش برای پیدا کردنِ ریوندل ۱۱۰ روز به طول می‌انجامد، بالاخره در تاریخ بیست و چهارم اُکتبر به خانه‌ی اِلروند می‌رسد. طبق این تئوری بورومیر با اِلروند دیدار می‌کند، اما اِلف که قصد دارد مأموریتِ حلقه را محرمانه حفظ کند، چیزی درباره‌ی اینکه حلقه‌ی یگانه در اختیارِ گندالف است به او نمی‌گوید. اِلروند فقط به‌طور سربسته توضیح می‌دهد که یک گروه برای انجام ماموریتی مهم راهی جنوب شده‌اند. اِلروند یادآور می‌شود که در ریوندل کاری برای انجام دادن وجود ندارد و او بهتر است به زادگاهش میناس‌تی‌ریث بازگردد. وقتی گندالف به میناس‌تی‌ریث می‌رسد، داستان کم‌و‌بیش مشابهِ داستان اصلی اتفاق می‌اُفتد: گندالف به تالار تختِ پادشاهی بُرده می‌شود، او آن‌جا با دنه‌ثور، کارگزارِ گوندور دیدار می‌کند و نقشه‌اش برای پیوستنِ نیروهای روهان به نیروهای گوندور، تاختنِ آن‌ها به سمتِ دروازه‌ی سیاهِ موردور و جنگِ مشترکشان علیه خودِ شخصِ سائورون را با او درمیان می‌گذارد. دنه‌ثور اما با نقشه‌ی گندالف مخالفت می‌کند. او خبردار شده است که نیروهای میناس‌مورگول که به اوزگیلیات حمله کرده بودند، به درونِ دره‌ی مورگول عقب‌نشینی کرده‌اند. دنه‌ثور اعتقاد دارد تعقیب کردنِ دشمنی که عقب‌نشینی کرده است، با عقل جور درنمی‌آید.

سائورون، ارباب تاریکی در موردور

همچنین، دنه‌ثور درست مثل داستان اصلی به‌وسیله‌ی گوی پالانتیرش متوجه شده است که آراگورن وارثِ حقیقتی پادشاهی گوندور است و می‌داند که او همراه‌با تئودن در راهِ میناس‌تی‌ریث است. بنابراین، دنه‌ثور با همان لحنِ پارانوید و تهدیدآمیزی که در کتابِ «بازگشت پادشاه» خوانده‌ایم، درخواستِ گندالف را جواب می‌دهد: «دنه‌تور خندید: "من تو را نیک نمی‌شناسم میتراندیر؟ اُمید تو این است که به‌جای من فرمانروایی کنی، و از پسِ پرده، هر تاج و تختی را در شمال، جنوب یا غرب اداره کنی. من ضمیرِ تو و سیاست‌های تو را خوانده‌ام. تو می‌خواهی با دستِ چپ مرا مدتی کوتاه به‌عنوانِ سپر دربرابر موردور به کارگیری و با دستِ راست این تکاورِ شمال را برای جانشینیِ من پیش بکشی. اما حرفِ من با تو این است گندالف میتراندیر، بازیچه‌ی دستِ تو نمی‌شوم! من کارگزاری از خاندانِ آناریون هستم. حاضر نیستم که به مقامِ پیشکارِ خرفتِ فردی تازه به دوران رسیده تنزل کنم. حتی اگر ادعای او بر من اثبات شود، حتی اگر تبارِ او به کسی جز ایسیلدور نرسد. دربرابر چنین فردی سر فرود نخواهم آورد، دربرابرِ آخرینِ بازمانده‌ی خاندانی گسسته که مدت‌هاست از فرمانروایی و عظمت ساقط شده‌اند». واکنشِ گندالف به مخالفتِ دنه‌ثور اما در مقایسه با داستانِ اصلی تفاوت دارد.

واقعیت این است که این نسخه از گندالف بر اثر حملِ طولانی‌مدتِ حلقه‌ی یگانه، بر اثر چشیدنِ طعم قدرتِ بی‌همتای آن، از لحاظ اخلاقی فاسد شده است؛ او دیگر آن گندالفِ صبور و شریفِ گذشته که آدابِ کاخ را رعایت می‌کند و مقام و منزلتِ افراد را به رسمیت می‌شناسد نیست. او دیگر آن گندالفی که برای نجاتِ روح افراد از نااُمیدی و افسردگی تلاش می‌کند نیست؛ او حالا گندالفی است که دربرخورد با موانع، در برخورد با هرچیزی که نهضتِ راستینِ او را زیر سؤال ببرد، بلافاصله به سریع‌ترین راه‌حل ممکن متوسل می‌شود: پاک کردنِ آن از صفحه‌ی روزگار. پس گندالف رک‌و‌پوست‌کنده به دنه‌ثور یادآور می‌شود که آراگورن پادشاهِ گوندور خواهد شد و هیچ کاری از دست او برای جلوگیری از آن برنخواهد آمد. قبل از اینکه دنه‌ثور فرصتِ هضم کردنِ این جواب را داشته باشد، گندالف از مجموعِ قدرتِ حلقه‌هایش (حلقه‌ی یگانه و حلقه‌ی ناریا که قادر به شعله‌افکنی است) استفاده می‌کند و دنه‌ثور را در یک چشم به هم زدن در شعله‌های آتش می‌سوزاند. گندالف پس از نابودیِ‌ کارگزارِ گوندور، کنترلِ میناس‌تی‌ریث را به‌دست می‌گیرد و دستور می‌دهد آماده کردنِ مقدماتِ جنگ بلافاصله آغاز شود. به این ترتیب به مرحله‌ی بعدی تئوری می‌رسیم: در داستان اصلی سفرِ شاه تئودن و لشگر روهان از دان‌هارو تا میناس‌تی‌ریث پنج روز طول می‌کشد. اما از آنجایی که مسیرِ داستان در این تئوری به‌گونه‌ای پیش رفته است که مردم آزاد به‌اندازه‌ی داستان اصلی تحت‌فشار نیستند و ضرورتِ کمتری برای هرچه زودتر رساندنِ خودشان به میناس‌تی‌ریث احساس می‌شود، پس سفر آن‌ها نه پنج روز، بلکه یک هفته طول می‌کشد.

بالاخره زمانِ رویارویی مستقیم با سائورون فرا می‌رسد: گندالف درباره‌ی استراتژی جنگ با تئودن و آراگورن صحبت می‌کند و سپس مجموعِ نیروهای گوندور و روهان به رهبریِ گندالف به سمتِ دروازه‌ی سیاهِ موردور پیشروی می‌کنند و در اواخر نوامبر به مقصد می‌رسند. همان‌طور که در نقشه‌ی بالا قابل‌مشاهده است، گرچه نیروهای باراد-دور، بُرجِ اصلی سائورون، منتظر هستند تا با نیروهای گندالف در آنسوی دروازه‌ی سیاه روبه‌رو شوند، اما نیروهای میناس‌مورگول به فرماندهیِ شاهِ جادوپیشه‌ی آنگمار که حالا به گندالف خدمت می‌کند، از پشت‌سر به آن‌ها حمله می‌کنند. اشباح حلقه اورک‌های میناس‌مورگول را علیه اربابِ سابقشان رهبری می‌کنند. بنابراین پس از اینکه ارتشِ گندالف از دروازه‌ی سیاه عبور می‌کند و وارد موردور می‌شود، با تلفاتِ ناشی از درگیری این دو ارتش مواجه می‌شود. گندالف به نیروهای خودش و اشباح حلقه دستور می‌دهد تا اورک‌های باقی‌مانده را قتل‌عام کنند؛ خادمانِ سائورون باید تا نفرِ آخر نابود شوند. درحالی که نیروهای گندالف در جنگی یک‌طرفه مشغولِ قتل‌عامِ اورک‌ها هستند، خودِ او سراغ سائورون را می‌گیرد؛ او اربابِ تاریکی را از بُرج‌اش فرا می‌خواند و او را به مبارزه‌ی تن‌به‌تن دعوت می‌کند. رویارویی گندالف و سائورون چگونه پیش خواهد رفت؟

گندالف سیاه، ارباب حلقه ها

خب، خودِ شخصِ تالکین درباره‌ی این سناریوی فرضی گمانه‌زنی کرده است. تالکین در نامه‌ی شماره‌ی ۲۴۶ توضیح می‌دهد که تصور صحنه‌ی رویارویی گندالفِ حلقه‌به‌دست با سائورون موقعیتِ پیچیده‌ای را رقم می‌زند. از نگاهِ تالکین، از یک طرف وفاداریِ واقعی حلقه‌ی یگانه به سائورون است، اما از طرف دیگر، نه‌تنها توانایی‌های گندالف به‌لطفِ در اختیار داشتنِ حلقه تقویت شده است، بلکه سائورون هم به‌دلیلِ تلاش طولانی‌مدتش برای سلطه‌جویی و سلبِ آزادی اراده‌ی موجوداتِ ضعیف‌تر از خودش فاسد و سست شده است. پس با استناد به حرفِ تالکین اتفاقی که می‌اُفتد این است: سائورون از بُرج‌اش خارج می‌شود تا با گندالف روبه‌رو شود. گرچه سائورون برای مدتِ کوتاهی دربرابرِ حملاتِ گندالف مقاومت می‌کند، اما درنهایت جادوگرِ خاکستری از هر دو حلقه‌اش برای آزاد کردنِ تمام قدرتش استفاده می‌کند، ارباب تاریکی را نابود می‌کند و به پیروزِ نبرد بدل می‌شود. آراگورن در جریانِ هرج‌و‌مرجِ نبرد به گندالف نزدیک می‌شود و به او می‌گوید که می‌تواند او را در بالا رفتن از کوهِ هلاکت برای خلاص شدن از شرِ حلقه‌ی یگانه همراهی کند. جوابِ گندالف اما شوکه‌کننده است. گندالف افشا می‌کند که حلقه‌ برای خودش است، برای خودش باقی خواهد ماند و حفظ و نگه‌داری از پیروزی‌شان و اطمینان حاصل کردن از امنیتِ سرزمین میانه به نگه داشتنِ حلقه وابسته است.

آراگورن اما با بُهت‌زدگی و وحشت‌زدگی با تصمیمِ گندالف مخالفت می‌کند و سعی می‌کند او را سر عقل بیاورد و گندالف را متقاعد کند که او بهتر از هرکس دیگری می‌داند که نگه داشتن حلقه فاجعه‌بار خواهد بود. گندالف اما با شهوتِ حلقه بلعیده شده است و به یقین رسیده که ساختنِ دنیایی بهتر بدونِ استفاده از حلقه غیرممکن است. آن گندالفِ گذشته به‌شکلی گم شده است که آراگورن در این لحظه احساس می‌کند دارد با یک غریبه صحبت می‌کند. برای مثال در کتاب «بازگشت پادشاه»، وقتی دنه‌ثور از شکستِ بورومیر برای آوردنِ حلقه‌ی یگانه برای او ابراز ناامیدی می‌کند، گندالف جواب می‌دهد: «دل آسوده دار! بورومیر هرگز آن را برای تو نمی‌آورد. او مُرده است، و شرافتمندانه مُرده است؛ بادا که خوابش آسوده باشد! بااین‌حال تو خود را فریب می‌دهی. اگر او دست به سویِ این شیء دراز می‌کرد و آن را می‌گرفت، سقوطش حتمی می‌بود. آن را برای خود نگاه می‌داشت، و وقتی بازمی‌گشت، پسرت را نمی‌شناختی». بنابراین گندالف ابراز نگرانی آراگورن را نه به‌عنوانِ ابراز نگرانی یک دوست، بلکه به‌عنوانِ تلاش‌های او برای فریب دادنش و تصاحبِ حلقه برای خودش برداشت می‌کند. همچنین گندالف می‌داند که آراگورن دست‌ بردار نخواهد بود. پس او بلافاصله به این نتیجه می‌رسد که باید از این موقعیتِ ایده‌آل نهایتِ استفاده را کند. او در هرج‌و‌مرجِ نبرد آراگورن را به‌وسیله‌ی دستور دادن به یکی از نازگول‌های پیرامونشان یا به‌دستِ خودش به قتل می‌رساند.

گرچه گندالف از مرگِ یکی از نزدیک‌ترین دوستانش غمگین می‌شود، اما با یادآوری اینکه مرگِ یک نفر برای محافظت از کُلِ ساکنانِ سرزمین میانه ضروری بوده است، عذاب وجدانش را تسکین می‌بخشد؛ درواقع گندالف برای سرکوب کردنِ ناخودآگاهانه‌ی سقوط اخلاقی‌اش به چنان سطحی از خودفریبی متوسل شده است که برای توجیه کردنِ قتلِ آراگورن پایش را یک قدم فراتر می‌گذارد: او در ذهنش به این نتیجه می‌رسد که قربانی واقعیِ‌ مرگ آراگورن، خودش است: او کسی است که باید برای محافظت از سرزمین میانه ازخودگذشتگی کرده و یکی از بهترین دوستانش را به‌دست خودش فدا می‌کرد. خلاصه اینکه در پایان این‌طور به نظر می‌رسد که آراگورن به‌دستِ نیروهای دشمن کُشته شده است. در پایانِ نبرد، گندالف به سربازان دستور می‌دهد تا به سرزمین‌های خودشان بازگردند و خبر سرنگونی استبدادِ سائورون و برپایی مجدد صلح و آرامش را پخش کنند. اولین کاری که گندالف برای حفظِ این صلح انجام می‌دهد این است که هرکدام از نازگول‌ها را در نقاط استراتژیکِ سرزمین میانه قرار می‌دهد؛ صلح و نظم باید به هر قیمتی که شده، حفظ شود. هرکسی که مقاومت کند یا قانونِ گندالف را بشکند، بلافاصله و قاطعانه با او برخورد خواهد شد.

تالکین در نامه‌ی شماره‌ی ۲۴۶ توضیح می‌دهد که اگر افرادی مثل اِلروند یا گالادریل از حلقه‌ی یگانه برای مبارزه با سائورون استفاده می‌کردند، در این صورت آن‌ها به همان سیاست و رویکردِ سائورون روی می‌آوردند: آن‌ها برای اینکه بتوانند سائورون را به چالش کشیده و با زور نابود کنند، یک امپراتوری پُر از ژنرال‌ها، ارتش‌ها و ماشین‌های جنگیِ کاملا فرمانبردار می‌ساختند. همچنین، تالکین در همین نامه اضافه می‌کند که اگر گندالف در رویارویی‌اش با سائورون پیروز می‌شد، گرچه این نتیجه برای سائورون مترادفِ نابودی حلقه و از دست دادنِ همیشگیِ آن می‌بود، اما واژه‌ی «پیروزی» واژه‌ی مناسبی برای توصیفِ نتیجه‌ی این نبرد نیست. چون بااینکه حلقه برای همیشه از دستِ سائورون خارج می‌شد، اما خودِ حلقه و تمام آثارش تا وقتی که به درونِ کوه هلاکت انداخته نشده، همچنان دوام می‌آورد و درنهایت ارباب و پیروزِ واقعی خودِ حلقه می‌بود. تالکین در این نامه توضیح می‌دهد که حکومتِ احتمالیِ گندالف به‌عنوانِ اربابِ حلقه به چیزی بدتر و وحشتناک‌تر از حکومتِ سائورون منجر می‌شد. گندالف خیراندیش و درستکار باقی می‌ماند، اما در خیراندیشی و درستکاری‌اش، حق‌به‌جانب، ازخودراضی، تمامیت‌خواه و خودنیکوپندار می‌بود. او در ذهنِ خودش با نیتِ «خوب» و به نفعِ ساکنان سرزمین میانه حکومت می‌کرد و به چیزها نظم می‌بخشید. تالکین یادآور می‌شود گرچه سائورون شرارت را تکثیر می‌کرد، اما «خوبی» به وضوح در مقایسه با آن قابل‌تمایز بود. اما گندالف فرق می‌کند. گندالف در قامتِ اربابِ حلقه «خوبی» را به چیزی تنفربرانگیز و منزجرکننده تبدیل می‌کرد و کاری می‌کرد تا آن همچون چیزی اهریمنی به نظر برسد. نتیجه ظهور دیکتاتوری خواهد بود که شرارت‌های بسیارش را با نیت‌های خیرخواهانه توجیه خواهد کرد.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات