پیکسار چگونه انیمیشنهای آیندهاش را لو میدهد؟
استودیوی پیکسار از سال ۱۹۹۵ که با «داستان اسباببازی» در صنعتِ سینما انقلاب کرد، در طولِ سه دههی گذشته یکی از غولهای انیمیشنسازیِ دنیا باقی مانده است. در این مدت پیکسار تقریبا همیشه سعی کرده تا کیفیتِ بالای فیلمهایش را حفظ کند. اما یکی دیگر از چیزهایی که پیکسار در طول دورانِ طولانیِ فعالیتاش سعی کرده رعایت کند، حفظ یک سنتِ بامزه است. چه سنتی؟ خب، پیکسار عادت دارد تا فیلمهای آیندهاش را ازطریقِ فیلمهای فعلیاش وعده بدهد. به این صورت که در فیلمهای پیکسار تقریبا همیشه یک سرنخ یا ایستر اِگ وجود دارد که به پروژههای آتیِ این استودیو اشاره میکند. قدمتِ این سنت به «داستان اسباببازی ۲»، سومینِ فیلمشان، بازمیگردد و تا امروز ادامه داشته است. حالا که «اِلمنتال»، جدیدترین فیلمشان بهتازگی منتشر شده است، با خودمان گفتیم این فرصت مناسبی است تا همهی این ایستر اِگها را در یک ویدیو/مقاله گردآوری کنیم. پس کاری که میخواهیم انجام بدهیم این است: از جدیدترین فیلمِ پیکسار شروع میکنیم و میگوییم که فیلم قبلیاش چگونه به آن ارجاع داده است و همینطوری فیلم به فیلم به عقب برمیگردیم:
برای حمایت از فیلمزی، این ویدیو را در کانال یوتیوب تماشا کنید
۱- بگذارید با فیلمی که هنوز اکران نشده است شروع کنیم: فیلم بعدی پیکسار «اِلیو» (Elio) نام دارد. این فیلم دربارهی یک پسربچهی یازده ساله است که اشتباهی به داخلِ یک فضاپیمای بیگانه کشیده میشود؛ این فضاپیما به یک شورای بینکهکشانی تعلق دارد که از نمایندگانِ سیارههای مختلف تشکیل شده است. این شورا به اشتباه فکر میکند که این پسربچه نمایندهی سیارهی زمین است. با اینکه این فیلم هنوز اکران نشده است، اما یک ایستر اِگ از آن در «اِلمنتال» وجود دارد. روی دیوار مدرسهی وِید، شخصیت اصلی «اِلمنتال»، یک پوستر دیده میشود که روی آن نوشته شده است: «به باشگاهِ فضا بپیوندید». علاوهبر این، تصویرِ یک سازهی کرویشکل و حفرهدار روی پوستر به چشم میخورد که خیلی به سازهای که در تصاویرِ منتشرشده از «اِلیو» دیدهایم، شباهت دارد.
۲- اما از «اِلیو» که بگذریم، به «اِلمنتال»، جدیدترین فیلم پیکسار میرسیم: در یکی از صحنههای «لایتیر» یک لحظهی خیلی خیلی گذرا وجود دارد که به «اِلمنتال» اشاره میکند. در صحنهای که یکی از دوستانِ باز لایتیر در مقابلِ یک دستگاهِ خودکارِ فروش ایستاده است، یک چیزی نظرمان را به خودش جلب میکند: آن بطریهای آب معدنی که در پایینِ تصویر به چشم میخورند، «وِید» نام دارند. نکته این است: نهتنها اسم شخصیتِ اصلی «اِلمنتال» وِید است، بلکه وید یک عنصر آب محسوب میشود.
۳- از «اِلمنتال» که عبور کنیم، به خودِ «لایتیر» میرسیم: سرنخی که به این فیلم اشاره میکند چه چیزی است؟ خب، در فیلم «قرمز شدن» (Turning Red) که قبل از «لایتیر» عرضه شد، یک لحظهی خیلی خیلی نامحسوس وجود دارد که برای دیدنش باید فیلم را حسابی کُند کنیم: در اوایل این فیلم، در صحنهای که مِی و دوستانش دارند از مدرسه به خانه بازمیگردند، برچسبهایی که یکی از دوستانِ مِی به اسکیتاش چسبانده است، نظرمان را به خودشان جلب میکنند: آنها برچسبِ ساکس، گربهی رُباتیکِ باز لایتیر و نشانِ تکاوران فضایی که روی لباسِ فضانوردان دیده میشود هستند.
۴- از «لایتیر» که بگذریم، به خودِ «قرمز شدن» میرسیم: برای پیدا کردن سرنخی که به این فیلم اشاره میکند، باید به «لوکا» رجوع کنیم. در «لوکا» یک ایستر اِگ خیلی خیلی غیرعلنی وجود دارد که واقعا کسی که آن را پیدا کرده است ایول دارد! در صحنهای که لوکا و جولیا دارند در اتاقخواب جولیا صحبت میکنند، یک چیزی در پشت سرِ لوکا نظرمان را به خود جلب میکند: در قفسهی پُشتسر لوکا یک صفحهی گرامافون دیده میشود که به گروه موسیقی «فور ویلاجیو» (4Villaggio) که «چهار روستا» ترجمه میشود، تعلق دارد. تازه، یک ستارهی طلایی هم بینِ عدد چهار و واژهی «ویلاجیو» قرار دارد. نکته این است: در انیمیشن «قرمز شدن»، مِی و دوستانش عاشق یک گروه موسیقی به اسم «فور تاون» (4Town) هستند که «چهار شهر» معنی میدهد و لوگوی آن با لوگوی «چهار روستا» که در «لوکا» دیده بودیم، یکسان است.
۵- حالا نوبتِ «لوکا» است: فیلم «روح» (Soul) قبل از «لوکا» عرضه شد، پس حتما باید در این فیلم ایستر اِگی از «لوکا» مخفی شده باشد. همینطور هم است. در اواسط «روح»، در صحنهای که شخصیت اصلی دارد در شهر قدم میزند، او از کنار یک آژانس مسافرتی عبور میکند؛ یک چیزی روی شیشهی این آژانس نظرمان را به خودش جلب میکند: یک پوستر تبلیغاتی که روی آن نوشته شده است: «از پورتوراسو دیدن کنید». پورتوراسو اسم همان شهر بندری در ایتالیاست که داستانِ «لوکا» در آنجا اتفاق میاُفتد.
۶- برای پیدا کردنِ ایستر اِگی که به «روح» اشاره میکند، باید در انیمیشن «بهپیش» (Onward) دنبالش برگردیم. در خانهی خانوادهی لایتفوت، یک صفحهی گرامافون روی قفسه دیده میشود که به موزیسینی به اسم «دوروتی ویلیامز» تعلق دارد. واضح است که دوروتی ویلیامز همان موزیسینِ بزرگی است که شخصیت اصلی «روح» دوست دارد به گروهِ موسیقیاش بپیوندد.
۷- بااینکه تقریبا همهی طرفدارانِ پیکسار «بهپیش» را دوست ندارند، ولی حتی این فیلم هم از این سنت مستثنا نیست: در فیلم «داستان اسباببازی ۴» یک ایستر اِگ وجود دارد که به انیمیشن «بهپیش» ارجاع میدهد. اتفاقاتِ «داستان اسباببازی ۴» در یک شهربازی جریان دارد و در این شهربازی هم یک قلعهی بادی قرار دارد. این قلعهی بادی دارای طرحِ بهخصوصی از یک اسبِ بالدار است. این اسب بالدار دقیقا همان طرحی است که روی بدنهی ماشینِ شخصیت بارلی در «بهپیش» شاهدش هستیم.
۸- سنتِ ارجاعاتِ پیکسار به فیلمهای آیندهاش دربارهی «شگفتانگیزان ۲» که قبل از «داستان اسباببازی ۴» عرضه شد هم صادق است. در یکی از لحظاتِ «شگفتانگیزان ۲»، یک چیزی در گهوارهی جکجک نظرمان را به خودش جلب میکند؛ در بینِ اسباببازیهای کوچکترین عضو خانوادهی شگفتانگیز یک چهرهی آشنا دیده میشود: دوک کابوم؛ این بدلکار و موتورسوارِ کاناداییِ افسانهای با صداپیشگی کیانو ریوز یکی از شخصیتهای جدیدِ «داستان اسباببازی ۴» بود.
۹- انیمیشن «کوکو» که در سال ۲۰۱۷ عرضه شد، از رعایت دوتا از سنتهای مقدسِ پیکسار اطمینان حاصل کرد: هم طبق معمول اشکمان را با پایانبندی پُراحساسش درآورد و هم شامل ایستر اِگی میشد که به «شگفتانگیزان ۲»، فیلم بعدی این استودیو اشاره میکرد. در جریان سفرِ میگل در دنیای مُردگان، در یکی از لحظاتِ این فیلم یک چیزی نظرمان را جلب میکند: پوستری از اعضای خانوادهی شگفتانگیز که روی دیوار نصب شده است. با این تفاوت که آنها هم مثل دیگر ساکنان این دنیا اسکلتی هستند!
۱۰- بالاخره به «ماشینها ۳» میرسیم که آن هم از قاعده مستثنا نیست: این فیلم هم شامل ایستر اِگهایی میشد که به «کوکو»، فیلم بعدی پیکسار اشاره میکردند. بله، درست خواندید: ایستر اِگ«ها». این فیلم نه یکی، بلکه دوتا اِیستر اِگ دارد. اولی جایی است که شخصیت گابریل (یکی از ماشینهای مسابقهای) را درحالی که دلش برای سانتاسیسیلیا، شهر محل تولدش تنگ شده است میبینیم؛ گابریل برای اینکه برای تمرین کردن انگیزه پیدا کند، ویدیویی از سانتاسیسیلیا را در تلویزیونِ باشگاهِ محلِ تمریناش تماشا میکند. سانتاسیسیلیا اسم همان شهرِ خیالی در مکزیک است که داستانِ «کوکو» در آنجا اتفاق میاُفتد. اما دومین ایستر اِگ چه چیزی است؟ خب، در یکی دیگر از صحنههای این فیلم، لایتینگ مککویین به یک مِیخانه سر میزند و در آنجا با یک گروهِ موسیقی مواجه میشویم: در پشتسر گروه موسیقی یک گیتارِ سفیدرنگِ آشنا به چشم میخورد که از دیوار آویزان است. این همان گیتاری است که نقش پُررنگی در داستان «کوکو» ایفا میکند؛ این گیتار همان گیتاری است به هکتور ریورا تعلق داشت و اِرنستو دِلا کروز آن را از او دزدیده بود.
۱۱- بااینکه «درجستجوی دوری» عموما یکی از محبوبترین دنبالههای پیکسار محسوب نمیشود، اما این فیلم یکی از مخفیانهترین ایستر اِگهای فیلمهای ااین استودیو رو دارد که حتی تیزبینترین طرفدارانِ پیکسار را هم به چالش میکشد. در جریانِ تعقیبوگریزِ پایانی فیلم، هنک اختاپوسه روی شیشهی جلوی یک کامیون میپَرد. اگر خوب بهدستِ راننده کامیون دقت کنید میتوانید ایستر اِگ را تشخیص بدهید: روی دستِ راننده یک چسبزخم با طرحِ لایتینگ مککویین دیده میشود که ارجاعی به «ماشینها ۳»، فیلم بعدی پیکسار بود.
۱۲- حرف از هنک اختاپوسه شد؛ احتمالا پیکسار میدانست که این کاراکتر قرار است به یکی از شخصیتهای محبوبِ «درجستجوی دوری» تبدیل شود؛ چون وقتی آنها تصمیم گرفتند تا ایستر اِگِ «درجستجوی دوری» را در فیلم «دایناسور خوب» مخفی کنند، هنک اختاپوسه را برای این کار انتخاب کردند. در صحنهای که آرلو به داخل رودخانه سقوط میکند، یک چیزی در کفِ رودخانه نظرمان را جلب میکند: یک جفت چشمِ مُتعجب دارند شنا کردنِ آرلو را تماشا میکنند. صاحب این چشمها همان هنک اختاپوسهی خودمان است که در کفِ رودخانه استتار کرده است.
۱۳- تا اینجا باید روتینِ کار دستتان آمده باشد: یک فیلم اشکآورِ دیگر و یک سرنخِ مرموز دیگر: اینبار نوبتِ «پشتورو» (Inside Out) است. در صحنهای که شادی و دیگر احساساتِ درونِ ذهنِ رایلی دارند خاطراتِ رایلی را مرور میکنند، متوجه میشویم که رایلی و خانوادهاش یک بار به سن فرانسیسکو سفر کرده بودند و در جریانِ آن سفر، آنها را میبینیم که کنارِ جاده توقف کردهاند و دارند با مجسمهی یک دایناسور عکسِ یادگاری میگیرند. اگر مجسمهی این دایناسور برایتان آشنا به نظر میرسد، اشتباه نمیکنید: این مجسمه ارجاعی به یکی از شخصیتهای «دایناسور خوب»، فیلم بعدی پیکسار بود.
۱۴- فیلم بعدی فهرستمان «دانشگاه هیولاها» است. آیا در این فیلم ایستر اِگی از «پشتورو»، فیلم بعدی پیکسار مخفی شده است؟ جواب استثناء منفی است. مشکل این است: از آنجایی که «دایناسور خوب» درابتدا قرار بود قبل از «پشتورو» اکران شود، پس پیکسار در زمان ساختِ «دانشگاه هیولاها» تصور میکرد که فیلم بعدیشان «دایناسور خوب» خواهد بود. پس «دانشگاه هیولاها» بهجای «پشتورو»، دارای ایستر اِگی است که به «دایناسور خوب» اشاره میکند: در اواخر این فیلم، در صحنهای که یکی از کارکنانِ شرکت هیولاها را مشغول جارو کردنِ یک اتاقخواب میبینیم، در بینِ اسباببازیهایی که روی زمین پراکنده شدهاند، یکی از آنها بدونشک آرلو است؛ دایناسور گردندرازِ سبزرنگی که قرار بود شخصیت اصلی فیلم بعدی پیکسار باشد.
۱۵- اما برای پیدا کردن سرنخی که به «دانشگاه هیولاها» اشاره میکند، باید سراغش را در انیمیشن «شجاع» (Brave) بگیریم. در صحنهای که مِریدا، شخصیت اصلی این فیلم به دیدنِ جادوگرِ جنگلی میرود، یک چیزی در بینِ خرتوپرتهایِ جادوگر نظرمان را به خودش جلب میکند: در سمتِ راستِ تصویر یک تکه چوب به چشم میخورد که تصویر سالی، یکی از شخصیتهای «شرکت هیولاها»، روی آن کندهکاری شده است؛ ایستر اِگی که بازگشت سالی در «دانشگاه هیولاها»، فیلم بعدیِ پیکسار را وعده میداد.
۱۶- طرفداران پیکسار شاید سرِ بهترین فیلم این استودیو با هم اختلافنظر داشته باشند، اما سرِ بدترین فیلمشان همعقیده هستند: «ماشینها ۲». با وجود این، «ماشینها ۲» یکی از باحالترین ایستر اِگهای پیکسار را دارد. در اواخر این فیلم، کاراکترها به لندن سفر میکنند و سر از یک مِیخانه درمیآورند. روی دیوار این مِیخانه یک چیزی نظرمان را به خودش جلب میکند: تابلویی که بالای شومینه قرار دارد نسخهی ماشینیِ مریدا و اعضای خانوادهاش را به تصویر میکشد. حتی سبکِ این نقاشی و نقشونگارهای دور و اطرافِ تابلو هم با تابلوهایی که در «شجاع» میبینیم، یکسان است.
۱۷- پیکسار یک سال قبل از اینکه یکی از بدترین فیلمهایش را عرضه کند، یکی از بهترین فیلمهایش را اکران کرد: «داستان اسباببازی ۳». همهی ما اولینباری که با دیدنِ داستانِ خداحافظی اَندی از اسباببازیهایش از تهِ دل گریه کردیم را خوب به خاطر داریم، اما آیا ایستر اِگی که به «ماشینها ۲» اشاره میکرد را یادتان میآید؟ در یکی از صحنههای این فیلم، وودی را میبینیم که اتاق اَندی را از بلندی تماشا میکند؛ در سمتِ چپ تصویر پوستر یک ماشین روی دیوار اتاقِ اَندی به چشم میخورد: این پوستر ارجاعی به شخصیتِ فین مکمیسایل است؛ این شخصیت برای اولینبار در انیمیشن «ماشینها ۲» معرفی شد.
۱۸- یکی از غافلگیریهای شوکهکنندهی «داستان اسباببازی ۳» جایی بود که معلوم شد لاتسو، آن عروسکِ خرسیِ صورتیرنگِ تودلبرو درواقع دیکتاتور ظالمی است که با خشونت بر مهدکودکِ محل زندگیاش حکومت میکند. اما آیا میدانستید لاتسو برای اولینبار در فیلم «بالا» (Up) که یک سال قبل از «داستان اسباببازی ۳» عرضه شده بود، حضور پیدا میکند؟ در صحنهای که خانهی کارل با استفاده از بادکنکها به پرواز درمیآید، این خانه از پشتِ پنجرهی اتاقخوابِ یک دختربچه عبور میکند. در این لحظه، یک چیزی در گوشهی سمتِ چپِ تصویر نظرمان را به خودش جلب میکند؛ درکنار تختخواب، یک چهرهی آشنا به چشم میخورد: او لاتسو است. همان عروسکی که بعدا در «داستان اسباببازی ۳» رسما با او آشنا میشویم.
۱۹- برای پیدا کردنِ ایستر اِگی که به انیمیشن «بالا» اشاره میکند، باید در «وال-ای» دنبالش بگردیم. درکنار تلویزیونی که وال-ای با آن فیلمهای کلاسیک تماشا میکند، یک چیزی نظرمان را جلب میکند: یک عصا با پایههایی از جنسِ توپ تنیس که بهصورت وارونه در بینِ خرتوپرتهای محل زندگی وال-ای به چشم میخورد. این همان عصایی است که کارل در «بالا» ازش استفاده میکند. از آنجایی که «وال-ای» در یک دنیای پساآخرالزمانی اتفاق میاُفتد؛ پس هرکسی که به فضا سفر نکرده باشد، احتمالا مُرده حساب میشود. بنابراین، آیا عصای بیصاحبِ کارل را باید به حسابِ مرگِ پیرمردِ بیچاره بگذاریم؟
۲۰- از «بالا» که عبور کنیم، به خودِ «وال-ای» میرسیم: برای پیدا کردن سرنخهایی که به این فیلم اشاره میکنند، باید در «راتاتویی» سراغشان را بگیریم. نکتهی جالب دربارهی «راتاتویی» این است که این فیلم نهتنها دارای ایستر اِگی از «وال-ای» است، بلکه همزمان به «بالا»، فیلمی که بعد از «وال-ای» اکران شد هم اشاره میکند. بگذارید با ایستر اِگِ «وال-ای» شروع کنیم: در صحنهای که آلفردو به زور و زحمت دارد سعی میکند تا همراه با دوچرخهاش واردِ آپارتمانِ فسقلیاش شود، یک چیزی روی دیوار آپارتمان نظرمان را به خودش جلب میکند: یک سوسک! ولی این یک سوسکِ معمولی نیست. این سوسکِ بهخصوص ارجاعی به همان سوسکِ بامزهای است که بعدا در «وال-ای» رسما با او آشنا میشویم. اما ایستر اِگی که به «بالا» اشاره میکند کجا مخفی شده است؟ در یکی از صحنههای «راتاتویی»، بوی خاصی نظرِ رِمی را جلب میکند؛ درحالی که رِمی مشغول دنبالِ کردن این بو است، ناگهان سروکلهی یک سگ پیدا میشود و او را میترساند. اگر سایهی این سگ برایتان آشنا به نظر میرسد، اشتباه نمیکنید: این سگ همان سگِ سخنگویی است که در جریانِ سفر کارل و راسل در «بالا»، به تیمِ آنها میپیوندد.
۲۱- همهی سنتها استثناهای خودشان را دارند و این موضوع دربارهی قسمت اول انیمیشنِ «ماشینها» هم صدق میکند: برخلافِ روندِ معمول، در این فیلم هیچ ایستر اِگی که به «راتاتویی»، فیلمِ بعدی پیکسار اشاره کند، وجود ندارد. با وجود این، برخی طرفداران اینطور فکر نمیکنند: در داخلِ مسافرخانهی شهرِ رادیاتور اسپرینگز که لایتینگ مککویین در آنجا اقامت دارد، عکسی از بُرج ایفل روی دیوارِ اتاقاش وجود دارد. طرفداران فکر میکنند این عکس میتواند ارجاعی به پاریس، لوکیشن اصلی «راتاتویی» باشد.
۲۲- اما برای پیدا کردن سرنخی که به قسمت اول «ماشینها» اشاره میکند، باید در «شگفتانگیزان»، فیلم ابرقهرمانی پیکسار، دنبالش بگردیم. در جریانِ نبردِ پایانی این فیلم، همانطور که در تصویر بالا قابلمشاهده است، چیزی در پشت سرِ آقای شگفتانگیز نظرمان را به خودش جلب میکند: آن ماشینی که کنار خیابان پارک شده، یک هادسنِ هورنتِ آبیرنگِ مُدل ۱۹۵۱ است. نکته این است: این ماشین ارجاعی به داک هادسون، یکی از شخصیتهای اصلی قسمت اول انیمیشن «ماشینها»ست که دو سال بعد از «شگفتانگیزان» اکران شد.
۲۳- به این ترتیب، به انیمیشن «درجستجوی نمو»، محصول سال ۲۰۰۳ میرسیم. این فیلم هم درست مثل «راتاتویی» دارای ایستر اِگهایی است که به دو فیلم بعدی پیکسار یعنی «شگفتانگیزان» و «ماشینها» اشاره میکنند. همانطور که در تصویر بالا قابلمشاهده است، پسربچهای را میبینیم که در اتاقِ انتظارِ دندانپزشکی نشسته و مشغولِ خواندن یک مجله است؛ اگر جلد مجلهی پسربچه برایتان آشنا به نظر میرسد، اشتباه نمیکنید: درست است، این پسربچه مشغولِ خواندن مجلهای است که تصویرِ آقای شگفتانگیز روی آن به چشم میخورد. اما ایستر اِگی که به قسمت اولِ «ماشینها» اشاره میکند کجا مخفی شده است؟ همانطور که در تصویر بالا میبینید، در یکی از صحنههای فیلم یک اتومبیلِ زردرنگ را میبینیم که از کنارِ پنجرهی مطبِ دندانپزشکی عبور میکند. این اتومبیل ارجاعی به لویجی، یکی از شخصیتهای انیمیشنِ «ماشینها»ست.
۲۴- برای پیدا کردنِ ایستر اگهایی که به «درجستجوی نمو» اشاره میکنند، باید در انیمیشن «شرکت هیولاها» دنبالشان بگردیم. «شرکتِ هیولاها» شامل نه یکی، نه دوتا، بلکه سهتا ایستر اِگ است که به «درجستجوی نمو» اشاره میکنند. اولین ایستر اِگ جایی است که بـو یکی از عروسکهایش را به سالی میدهد؛ و آن عروسک چیزی نیست جز یک دلقکماهی؛ همان نوع ماهیای که شخصیت اصلی «درجستجوی نمو» بود. اما این آخرینباری نیست که این دلقکماهی را میبینیم. نهتنها روی دیوارِ یکی از رستورانهای دنیای هیولاها تصویرِ یک دلقکماهی به چشم میخورد، بلکه در صحنهای که سالی آن مارمولکِ موذی را داخلِ یک اتاق پرت میکند تا تبعیدش کند، یک چیزی روی دیوارِ اتاق نظرمان را جلب میکند و آن هم چیزی نیست جز یک دلقکماهی دیگر!
۲۵- و بالاخره در پایان به انیمیشن «داستان اسباببازی ۲»، محصول ۱۹۹۹ میرسیم؛ «داستان اسباببازی ۲» فیلمی بود که این سنت را رسما شروع کرد. در این فیلم، جِری، تعمیرکار اسباببازی، به خانهی دزدِ اسباببازی فراخوانده میشود تا وودی را تعمیر کند. این تعمیرکار همراه خودش یک جعبهابزار دارد که از طبقات و کشوهای زیادی تشکیل شده است. محتویاتِ یکی از کشوهای جعبهابزار نظرمان را جلب میکند: یکی از این کشوها پُر از تخمچشمهای مصنوعی است که اندازههای مختلفی دارند. شاید باورتان نشود، اما واقعیت این است این تخمچشمها ارجاعی به یکی از شخصیتهای «شرکت هیولاها» است: در این فیلم یک هیولا به اسم تِد پاولی وجود دارد که شانزدهتا چشم در اندازههای مختلف دارد و میتواند آنها را دربیاورد و دوباره سرجایشان بگذارد.
نظرات