اهمیت انیمیشن South Park در فرهنگ عامه از منظر داستانگویی
وقتی برای اولینبار انیمیشن South Park را تماشا میکردم، باورم نمیشد درحال تماشای چنین اثری هستم. میزان تعجبی که در مغزم جمع شده بود بههیچ وجه قابل توصیف نیست. بهعنوان مخاطبی که عاشق Family Guy بودم، هستم و خواهم بود، وجود اثری که از فمیلی گای ساختارشکنی بیشتری داشته باشد برایم تقریبا غیرممکن بود ولی درنهایت با این پدیده روبهرو شدم. مگر امکان داشت اثری از فمیلی گای ساختارشکنانهتر باشد؟ پس از تماشای چند فصل نخست ساوت پارک همچنان با این موضوع مقاومت میکردم که ساوت پارک اثری بهتر، پختهتر و جریانسازتر از فمیلی گای است ولی درنهایت به یک جایی از سریال که رسیدم برایم مثل روز روشن شد که با اثری طرف هستم که بسیار بالغانهتر و صدالبته بسیار بیپرواتر شوخی میکند.
اگر در یکی دو سال اخیر زومجی را دنبال کرده باشید با چند مقاله از فمیلی گای روبهرو شدهاید که در یکی از آنها فمیلی گای را بالاتر از سیمپسونها قرار دادم و البته همچنان پای حرفم ایستادهام. مقایسه سیمپسونها و ساوت پارک حقیقتا در حد یک شوخی به شمار میرود ولی میشود فمیلی گای را با ساوت پارک مقایسه کرد. شاید برایتان جالب باشد که بدانید سازندههای ساوت پارک و فمیلی گای از یکدیگر متنفرند، برای یکدیگر هیچ احترامی قائل نیستند و هروقت فرصت ضربه زدن به دیگری را پیدا کنند از آن فرصت استفاده میکنند. البته ست مکفارلن سازنده فمیلی گای خیلی کمتر به این بازی ورود میکند ولی مت و تری سازندگان ساوت پارک با فمیلی گای و سازندگانش دقیقا مانند یکی دیگر از سوژههای شوخی خودشان رفتار میکنند.
بااینحال این مقاله درباره ساوت پارک است و باید جلوی خودم را بگیرم تا درباره فمیلی گای زیاد صحبت نکنم و از مقایسه بیمورد این دو اثر پرهیز کنم. البته که در ادامه مقاله کمابیش مقایسه این دو اثر در جنبههای کلی وجود خواهد داشت ولی در جزییات وارد این مقایسه نخواهیم شد. ساوت پارک یک اتمسفر بسیار ساده دارد و قبل از صحبت کردن درباره این اثر باید بدانیم که با چه اثری روبهرو هستیم و این اثر قصد دارد چه چیزی را نشان مخاطبش دهد.
مت استون و تری پارکر سازندگان ساوت پارک در محلهای بزرگ شدند که در شهری کوچک و کوهستانی قرار داشت و مردمی از اقشار مختلف در همان شهر کوچک زندگی میکردند که بیشتر اهالی شهر مردمی نهچندان پولدار بودند. مت و تری شهر ساوت پارک را دقیقا بههمیندلیل خلق کردند. در ایالت کلورادو شهری با این نام وجود ندارد ولی میتوان شهرهایی شبیهبه آن را پیدا کرد.
داستان سریال حول محور بچههای دبستانی شهر میچرخد که مسائل مختلفی را پشتسر میگذارند و گاهی اوقات با ورود والدین آنها به مسائل موجود در شهر پیاز داغ آن بیشتر هم میشود. استن، کایل، کنی، اریک و باترز شخصیتهای اصلی دبستانی شهر هستند که هرکدام از آنها داستان مخصوص به خودشان را دارند و دراینمیان والدین هرکدام از آنها هم مشغول انجام کاری در آن شهر هستند که مجموعه آنها جمعیتی را شکل میدهد که در این سریال آنها را تماشا میکنیم. بااینحال شخصیتهای فرعی زیاد دیگری هم در ساوت پارک حضور دارند که شخصیتپردازی هرکدام از آنها را میتوان یک کلاس درس در زمینه شخصیتپردازی دانست.
ساوتپارک در زمینه شخصیتپردازی بهقدری قوی عمل میکند که یکی از شخصیتهای اصلی این سریال به نام کنی که همیشه یک هودی نارنجی به تن میکند و کلاه هودی روی صورتش قرار گرفته و درست نمیتواند صحبت کند، بدون هیچ دیالوگی چنان نقش پررنگی در سریال دارد که ساوت پارک را بدون او بههیچوجه نمیتوانیم تجسم کنیم. کنی دو فصل در سریال حضور نداشت و انتقادها از سازندگان سریال بهقدری زیاد شد که آنها مجبور شدند کنی را به سریال برگردانند و او همیشه یکی از مهمترین شخصیتهای سریال باقی ماند.
شخصیت کنی در ساوتپارک یک کلاس درس شخصیتپردازی است. این سؤال را از خودمان بپرسیم که یک شخصیت بدون دیالوگ چگونه میتواند در تاریخ تلویزیون به این اندازه تأثیرگذار باشد؟ جواب این سؤال برمیگردد به نبوغ سازندگان سریال که از آواهای کنی در چه زمانی استفاده میکنند و چگونه به مخاطب نشان میدهند که کنی چه چیزی گفته است. البته یک نسخه از ساوت پارک با زیرنویس حرفهای کنی در سطح اینترنت وجود دارد ولی تازگی شخصیتپردازی کنی را از بین میبرد. کنی همیشه وقتی صحبت میکند کلاه جلوی دهانش از مشخص شدن کلمات خارج شده از دهانش جلوگیری میکند و فقط یک سری آوا از او به گوش بیننده میرسد.
خب اجازه دهید کمی به خود سریال بپردازیم. در اوایل مقاله اشاره کردم که در نخستین برخوردم با ساوت پارک چنان در آن غرق شدم که متوجه نشدم چقدر زمان گذشت تا به انتهای سریال رسیدم و ساوت پارک به دومین سریالی در زندگی بنده تبدیل شد که دقیقا پس از اتمام آن دوباره نخستین قسمتش را پخش کردم تا دوباره بلافاصله آن را تماشا کنم؛ بله درست حدس زدید، نخستین سریال برای من فمیلی گای بود که چنین کاری با من کرد.
اریک کارتمن: «کلمات نمیتونن توصیف کنن که من چقدر از شما متنفرم»
دریچه دید مخاطب در مقابل ساوت پارک اهمیت بسیار زیادی دارد. برای مثال شما اگر قبل از ۱۸ سالگی این سریال را تماشا کنید، ساوت پارک به یک اثر بسیار خندهدار و سرگرمکننده برای شما تبدیل میشود و اگر دوباره آن را پس از ۲۵ سالگی تماشا کنید به اثری تبدیل میشود که میتواند در هر لحظه شما و باورهای شما را به چالش بکشد و خیلی ناراحت هستم که هیچوقت نتوانستم این اثر را سالها قبل تماشا کنم و درکم از سریال را در آن زمان با درکم از آن در این سنین مقایسه کنم.
ساوت پارک بهخاطر مسائلی که بهتصویر میکشد از یک «پیشنهاد» برای تماشا به یک «باید» تبدیل شده است. بهعبارتی ما پیشنهاد نمیکنیم که ساوت پارک را تماشا کنید بلکه شما باید ساوت پارک را تماشا کنید، اما دلیل این موضوع چیست؟ علاوهبر موضوعاتی که تا الان در مقاله توضیح دادیم باید به این موضوع هم واقف باشیم که ساوت پارک و سازندگان آن طرف هیچ قشر، نهاد، جریان سیاسی و شخص خاصی قرار نمیگیرند و بیرحمانه همه را نقد میکنند؛ نقدهایی از جنس طنز که بدون هیچگونه مهربانی هدف خودش را سلاخی میکند. این موضوع یکی از مهمترین تفاوتهای ساوت پارک و فمیلی گای بهشمار میرود.
یکی از مقایسهها میان این دو سریال به همین موضوع مربوط میشود؛ در فمیلی گای ست مکفارلن، سازنده آن عنوان کرده که دیدگاههای سیاسی و اجتماعی خودش را ازطریق شخصیت برایان بیان میکند و زمانیکه برایان از شخص یا حزبی طرفداری میکند درواقع مکفارلن درحال طرفداری از آنها است. موضوعی که در ساوت پارک وجود ندارد و این سریال مقابل همه ایستادگی میکند. برای مثال زمانیکه در کشور آمریکا انتخابات انجام میشود معمولا در این کشور نامزدها از دو حزب اصلی کشور بیرون میآیند و سریال با هنرمندی و بسیار زیرکانه هر دو را هم مسخره میکند و هم زیر تیغ نقد میبرد.
برای مثال در سال ۲۰۰۴ در فصل هشتم سریال یکی از قسمتهای آن با عنوان «Douche and Turd» روی آنتن رفت که سریال قصد داشت با این قسمت بهخوبی از خجالت انتخابات آمریکا و نامزدهای انتخابات آن درآید. این را هم بگوییم که در این قسمت شاهد مناظره دو نامزد انتخاباتی هستیم که افرادی بهشمار میروند که لباسهای مبدل مسخره پوشیدهاند و هیچ ارتباطی با انسانهای معمولی ندارند. سریال با این انتخاب میخواهد نشان دهد که نامزدهای انتخابات هیچ ارتباطی با مردم ندارند و شباهتی هم درمیان مردم و نامزدها وجود ندارد. به عبارتی دیگر سریال نشان میدهد که رای سایرین برای نامزدهای انتخاباتی خیلی مهم نیست و آنها تنها و تنها خواستار پیشبرد منافع و اهداف خودشان هستند. این قسمت از سریال در سالهای بعدی در زمان انتخابات ترامپ هم با پیاز داغ بیشتر روی آنتن رفت تا بار دیگر ساوت پارک نبوغ خودش درباره جریانهای سیاسی را به رخ سایرین بکشد.
ساوت پارک با اینکه همه جناحها را به توپ میبندد ولی سؤال مهم جایی مطرح میشود که خود ساوتپارک در این بلبشو کجا ایستاده است؟ پیشتر توضیح دادیم که سازندگان سریال خودشان را در جناحی قرار نمیدهند ولی از طرف دیگر خیلیها اعتقاد دارند که ساوت پارک و سازندگانش جناح مورد علاقه خودشان را به صراحت نشان دادهاند. در فصلهای پایانی سریال سازندگان ساوت پارک با اضافه کردن شخصیت جدیدی بهعنوان مدیر مدرسه نشان میدهد که جناح دموکرات آمریکا چگونه با پافشاری بر موضوع Political Correctness توانسته احترام به اقلیتها را افزایش دهد و از طرفی سریال این گروه را هم بهخوبی نقد میکند و از طرفی بهشدت آنها را زیر بار کمدی سریال له میکند. بااینحال باز هم نمیتوانیم بگوییم که سریال در کدام جناح ایستاده است!
عکس بالا را تماشا کنید. آشنا نیست؟ تصویر بالا متعلق به تام کروز است که در سریال ساوت پارک بهطرز ناخوشایندی به باد انتقاد گرفته شد. مسخره کردن تام کروز در این سریال منجر به شکایتهای سنگین کروز از سازندگان سریال شد که البته به هیچ جایی نرسید و سازندگان سریال باتوجهبه قانون آزادی بیان توانستند از زیر این شکایت و هزاران شکایت دیگر خارج شوند. نکته مهم به جایی مربوط میشود که تام کروز در یک پروژه مشترک با پارامونت، مالک Comedy Central قرار داشت و بهخاطر این قسمت بهطور کل آن پروژه را لغو کرد و جلوی اکران آن را گرفت. ساوت پارک چنین بلایی میتواند سر دیگران بیاورد.
با اینکه سریالهایی مانند فمیلی گای و سیمپسونها سالها روی آنتن بودهاند و حتی از ساوتپارک قدیمیتر هستند ولی هیچکدام از آنها مانند ساوت پارک با لحظات بد خودشان سنجیده نمیشوند. از لحظات بد منظورمان لحظاتی است که یک گروه یا یک جناح سیاسی یا یک شخصیت مهم به کلی در سریال نابود میشود و این جریان به همین شکل ادامه پیدا میکند. یک شوخی فمیلی گای شاید به ظاهر خیلی تأثیرگذار باشد ولی در لحظه جریان دارد و در همان لحظه تمام میشود ولی در ساوتپارک هرکدام از این شوخیها ریشهدار هستند و همین موضوع تاثیر آنها را بسیار بیشتر میکند.
بههمیندلیل زمانیکه یک نفر میگوید که عاشق سیمپسونها است بهطور ناخودآگاه یاد دوران طلایی سیمپسونها در تلویزیون میافتیم و باز هم ناخودآگاه به این موضوع فکر میکنیم که همه در دنیا این سریال را دوست دارند ولی وقتی یک نفر میگوید که عاشق ساوت پارک است خیلی سریع ذهن طرف مقابل به سمتی میرود که گویا شخص اول طرفدار یک جناح سیاسی است یا از فلان شخصیت مهم تنفر دارد یا حتی ساوت پارک برای او یک تاثیر بسیار بزرگ داشته است. ساوت پارک مشکلزا است، وقتی از ساوت پارک دفاع میکنید گویا درحال دفاع کردن از یک کنش اجتماعی نامناسب و زننده هستید. گویا از یک ارگان ضد اجتماعی دفاع میکنید که هیچکس آن را دوست ندارد.
البته این موضوع در کشور ما خیلی کمرنگتر است ولی در فرهنگ عامه کشورهای غربی به وضوح میتوانیم این موضوع را ببینیم. کماکه سالها پیش زمانیکه یکی از سناتورهای آمریکایی گفت که از تماشای ساوت پارک لذت میبرد به یکباره سیل عظیمی از انتقادات و نظرات منفی به سوی او سرازیر شد و همین موضوع بهتنهایی میتواند نشان دهد که ساوت پارک در مسائل اجتماعی در فرهنگ عامه کجا قرار دارد و چقدر میتواند در مسائل مختلف تأثیرگذار باشد.
ساوت پارک در مسائل اجتماعی به این خاطر اهمیت دارد که برای افرادی که کورکورانه یک جناح را دنبال نمیکنند و بهدنبال دلیل و منطق هستند، میتواند حکم یک اثر طلایی را داشته باشد و برای افرادی که این موضوع اهمیت چندانی ندارد باز هم میتواند یک اثر فوقالعاده تلقی شود. اهمیت اجتماعی ساوت پارک بهقدری است که هر فرد با هر سنی و هر بینشی میتواند برداشت خودش را از لحظات مختلف سریال داشته باشد و این موضوع شگفتانگیز است.
در سال ۱۹۲۰ روانپزشکی به نام هرمان رورشاخ، آزمایشی را طرح کرد که اسم خودش را روی او گذاشتند و امروزه این آزمایش تحت عنوان «تست رورشاخ» شناخته میشود. در این تست که میان افراد زیادی انجام شده است، از شرکتکنندگان خواسته میشود که به چند لکه ایجاد شده توسط جوهر خیره شوند و هرکس درک خودش از آن لکه جوهر را بازگو کند تا روانپزشک بتواند درک بهتری از شخصیت او داشته باشد. هر شرکتکننده بهتنهایی و جدا از سایرین به این لکهها نگاه میکند و بههمیندلیل درک هرکدام از آنها از لکههای جوهر متفاوت است. این تست تا همین امروز هم مورد بحث بسیاری از روانپزشکان دنیا قرار دارد.
حالا اینها را توضیح دادیم که بگوییم ساوت پارک یک تست رورشاخ است. خود تری پارکر و مت استون در یک مصاحبه خیلی صریح به این موضوع اشاره کردند و گفتند که ساوت پارک یک اثر هنری است و این اثر هنری در دل خودش یک تست رورشاخ بهشمار میرود. بهگفته آنها ساوت پارک میتواند احساسات و درک هرکس از پدیدههای درون این سریال را بهطور جداگانه مورد آزمایش قرار دهد. شاید در نگاه نخست بهنظر برسد که آنها درحال تعریف و تمجید از ساخته خودشان هستند ولی دو نکته این موضوع را نقض میکند. نکته اول این است که اگر این دو نفر را بشناسید اصلا برایشان مهم نیست که سایر درباره ساوت پارک چه عقیدهای دارند و همچنین آنها نیازی به تعریف و تمجید از ساوت پارک ندارند. نکته دوم این است که اگر ساوت پارک را بارها و بارها تماشا کنید به شما قول میدهیم که به موضوع تست رورشاخ پی خواهید برد. حتی اگر میان دفعات تماشای شما چند ماه زمان افتاده باشد ممکن است درک شما از یک قسمت نسبتبه درک قبلی شما از همان قسمت که چند ماه پیش آن را دیده بودید، تفاوت داشته باشد.
بهترین مثال این موضوع به اپیزودی مربوط میشود که در سال ۲۰۰۷ بهعنوان نخستین قسمت فصل یازدهم روی آنتن رفت و همین یک اپیزود کشور آمریکا را به دو قسمت تقسیم کرد. همانطور که احتمالا میدانید سیاهپوستها و افراد آفریقایی آمریکایی از کلمه کاکا سیاه (Nigga) متنفر هستند و در مجموع به زبان آوردن این کلمه بههیچوجه وجهه خوبی ندارد. در آن قسمت شخصیت اندی مارش در یک مسابقه تلویزیونی در شبکههای ملی امریکا بهصورت زنده این کلمه را بر زبان آورد و باعث شد تا سیاهپوستهای آمریکایی از او و شبکه پخش آن مسابقه متنفر شوند. نهتنها در داستان آن اپیزود سیاهپوستها از رندی مارش بدشان آمد که بیرون از سریال هم جنبشهای زیادی به راه افتاد تا سریال ساوت پارک را از بین ببرند. این موضوع درحالی رخ داد که در طرف مقابل برخی از آزادیخواهان آمریکا این اقدام ساوت پارک را بسیار شجاعانه میدانستند و آن را تحسین کردند. موضوعی که درمیان مردم عادی هم به همین شکل پیش رفت و هر شخص برداشت خودش را از این اپیزود مهم داشت. با همین مثال بهخوبی میتوانیم کارکرد ساوت پارک بهعنوان یک تست رورشاخ را درک کنیم.
تست رورشاخ برای شخصیتهای سوت پارک هم صادق است. اصلا مهمترین دلیل موفقیت و تاثیرگذاری ساوت پارک شخصیتهای آن هستند. اریک کارتمن را درنظر بگیرید، او از همان ابتدای سریال بهعنوان یک آنتاگونیست بهتصویر کشیده شد. اریک یک شخصیت خودخواه، نژادپرست، قاتل، فاشیست، جامعهگریز و دیوانه است و خلاصه هر صفت بدی که فکرش را بکنید در این بشر وجود دارد. نبوغ داستانپردازی و شخصیتپردازی ساوت پارک اینجا مشخص میشود که اریک کارتمن بهعنوان یک آنتاگونیست خودخواه، برای بسیاری از مخاطبان این سریال یک قهرمان و یک پروتاگونیست بهشمار میرود؛ عجیب نیست؟ خیلیها اریک کارتمن را یک قدیس میدانند، خیلیها میگویند اریک کارتمن مهمترین قهرمان تلویزیون است، درحالیکه اریک کارتمن در قالب یک آنتاگونیست بهتصویر درآمده و همین تفاوت در برداشتها را میتوانیم در مسیر همان تست رورشاخ بدانیم که نهتنها در داستان که در تاروپود شخصیتهای سریال هم رخنه کرده است.
اریک کارتمن: «افراد معلول برای سرگرمی ما مردم عادی خلق شدهاند»
اهمیت تست رورشاخ برای همین مقاله هم وجود دارد. شاید عدهای برداشت کنند که من بهعنوان نویسنده بهطور مدام درحال تعریف کردن از ساوت پارک هستم و در طرف دیگر شاید این برداشت هم وجود داشته باشد که این مقاله یک نقد جدی به سریال است و خبری از بهبه و چهچه الکی نیست. البته که من در جایگاهی حضور ندارم که چنین اثری را نقد کنم و ساوت پارک هم نیازی به تعریف و تمجید من ندارد. بااینحال تمام موضوعات این مقاله میتوانند به دو شکل عمل کنند که پیشتر آنها را توضیح دادیم.
در بخش پایانی مقاله باید به یک موضوع مهم دیگر اشاره کنیم. یک گزاره در تمام جهان است که اعتقاد دارد امروزه خندیدن خیلی سختتر از دیروز است. بهعبارت بهتر مردم در سالها پیش خیلی راحتتر میخندیدند و امروزه خنداندن مردم خیلی سختتر شده است. این گزاره در زندگی ما خیلی قابل لمس است و ما بهعنوان مخاطبهای معمولی میتوانیم با آن موافقت کنیم. حالا سریالی مانند ساوت پارک برای مقابله با این گزاره چه مسیری را پیش میگیرد؟ اصلا اهمیتی برایش دارد یا خیر؟
در فصل پانزدهم سریال در اپیزود «دارم پیر میشم» شخصیت استن را میبینیم که هیچکدام از موضوعاتی که قبلا برایش جذاب بودند، دیگر جذابیتی برایش ندارند. با دوستانش به سینما میرود ولی نمیتواند مانند آنها با آن فیلم بخندد و از آن لذت ببرد. نمیتواند همان موسیقیای را گوش دهد که چند ماه پیش با آن زندگی میکرد. بهطور کل لذت بردن و خندیدن برایش به امری بسیار سخت تبدیل شده است. ساوت پارک با این اپیزود به جنگ این گزاره میرود و نشان میدهد که با این موضوع موافق است که خندیدن آدمها در این زمانه سختتر شده است. ساوتپارک از همان فصل و از همان بازه زمانی مسیر خودش را تغییر میدهد و با یک فلسفه جدید و با یک اتمسفر جدید به سراغ مخاطبش میرود. مخاطبهای قدیمی ساوت پارک امروز سنشان بالاتر رفته و شاید مسیر قدیمی را دیگر دنبال نکنند و مخاطبهای جدید هم میتوانند از این اتمسفر جدید لذت ببرند.
باترز در قسمت چهاردهم فصل هفتم عاشق یک دختر میشود و پس از آن میفهمد که دختری که دوستش داشته فقط برای اینکه پول بیشتری در رستوران بهدست آورد، با باترز مهربان بوده و همین موضوع دل باترز را میشکند. این شخصیت دوستداشتنی در آن زمان کلماتی را بر زبان میآورد که همیشه میتوانیم به آنها استناد کنیم. چه زمانیکه راحتتر میخندیدیم، چه حالا که خندیدن برایمان سختتر شده است. چه همان موقع که سریال در مسیر قدیمی خود حضور داشت چه حالا که همه چیز عوض شده و با دنیای جدیدی روبهرو هستیم؛ حرفهای باترز همیشه میتواند مثالی باشد برای مواجه با زمانیکه خندیدن برایمان سخت میشود. باترز بعد از اینکه دلش شکست، در جواب به استن که گفته بود میتواند همراه آنها افسرده باشد، گفت:
خب آره، الان خیلی ناراحتم. ولی از اون طرف خیلی خوشحالم که یک مسئله تونسته تا این اندازه منو ناراحت کنه. این ناراحت شدن بهم احساس زنده بودن میده. متوجه میشی؟ باعث میشود احساس کنم که یک آدم هستم نه ربات. تنها در حالتی میتونم اینقدر ناراحت باشم که قبلا طعم خوشحالی رو در بالاترین حد خودش چشیده باشم.
حرفهای باترز زمانی زده شد که خبری از گزارهی «امروز خندیدن سختتر شده» نبود ولی به بهترین شکل ممکن برای امروز کاربرد دارد. ساوت پارک اینجا هم شگفتانگیر عمل میکند و در یک موضوع تأثیرگذار دیگر نشان میدهد که احساس ناراحتی هیچ اشکالی ندارد. شما زمانی ناراحت میشوید که قبلا طعم خوشحالی را چشیده باشید. ساوت پارک با همین لحظات کوتاه و بسیار زیبایش چنان تاثیر عمیقی در فرهنگ عامه داشته که خواسته یا ناخواسته روی فرهنگ مخاطبانش تاثیر داشته است. تمام صحبتهایی که تا اینجا انجام دادیم را میتوانیم در همین پاراگراف خلاصه کنیم. تمام مثالهایی که زدیم را میتوانیم به همین نقطه برسانیم که ساوت پارک را اگر دیده باشید، روی شما تاثیر گذاشته است، چه از آن آگاه باشید چه نباشید این تاثیر روی ذهنیت شما وجود دارد.
در دنیایی که صحبت درباره هرچیزی حساس شده است و در دنیایی با استانداردهای دوگانه زندگی میکنیم و همه منتظر هستند تا ناراحت شوند، از وجود ساوت پارک به شکل عجیبی بسیار خوشحال هستم. ساوت پارک با رویکرد عجیب و جدید خود و با زبان طنز نابودکننده خودش همچنان جلو میرود و ساخت آن تا فصل سیام تمدید شده است. ساوت پارک شاید بعضی وقتها به هدف نمیزند ولی ما بهعنوان مخاطبش اطمینان داریم که این سریال از یک فیلتر قابل اعتماد رد شده و به ما رسیده است. ساوتپارک یک مرجع کامل از اتفاقات مهم رخ داده در فرهنگ عامه است. شاید خیلیها دوست داشته باشند که این مرجع بزرگ را از بین ببرند، آن را آتش بزنند و با خاک یکسانش کنند ولی نمیتوانیم منکر تاثیرگذاری بسیار زیادش در فرهنگ عامه شویم.
در آخر یادتان باشد که ساوت پارک یک سریال معمولی نیست. یک پدیده اجتماعی است. آن را ساده نگاه نکنید. لحظه به لحظه سریال را زندگی کنید و بدانید که سریال چه چیزی درحال ارائه به شما است.
حالا نوبت به شما رسیده است. نظر شما همراهان عزیز و همیشگی سایت زومجی درباره سریال ساوت پارک چیست؟ نظر خودتان را حتما با ما و سایر مخاطبان سایت زومجی به اشتراک بگذارید.