مصاحبه برتران بونلو در مورد فیلم The Beast (2023)
در این مطلب، مصاحبهٔ برتران بونلو، کارگردان فیلم The Beast، با خبرنگار وبسایت cultmtl.com را برای شما آماده کردهایم؛ وی در این مصاحبه دربارهٔ ساخت آخرین فیلم خود که یکی از فیلمهای متفاوت و درگیرکننده چند وقت اخیر بوده و عاشقانهای تراژیک با رگههایی از اسلشر و اینسل باید خواندش، سخن گفته است. جاستین اسمیتدر این مصاحبه با فیلمساز فرانسوی، درباره الهامات پشت این تجربهٔ اندوهبارْ عاشقانهای بیسرانجام که در سه دورهٔ زمانی اتفاق میافتد، بهصحبت نشسته است.
فیلم The Beast (جانور) برای اولین مرتبه در بخش رقابتی جشنواره فیلم ونیز (Venice Film Festival) سال ۲۰۲۳ روی پردهٔ سینما رفت و در آن بازیگرانی چونلئا سیدوو جرج مککینقشهای اصلی را ایفا کردند. این فیلم برداشتی آزاد از رمان The Beast in the Jungle (جانوری در جنگل)، نوشته هنری جیمزاست که در سال ۱۹۰۳ منتشر شد. داستان فیلم «جانور» در سال ۲۰۴۴ اتفاق میافتد، دورانی که افراد برای ازبینبردن هر نوع احساساتی از جنس شدید، فرآیندی را برای پاکسازی DNA خود با تجدید زندگی گذشته انجام میدهند. شخصیت گابریل در طول این فرایند با شخصیت لوئیس ملاقات میکند و ارتباط آنها در سه دورهٔ زمانی بهتصویر کشیده میشود. برتران بونلو در این فیلم روی موضوعاتی چون عشق، ترس از عشق و تأثیر تکنولوژی بر روابط انسانی در آیندهای نزدیک دست میگذارد و با تماشای فیلم متوجه خواهید شد که کارگردان در ساخت اثر نامتعارف خود از فیلمهای بسیاری الهام گرفته و درنهایت بهشکلی بینظیر منحصر بهخود کرده است و تمام اعتبار ساخت این فیلمِ باکیفیت را باید بهنام کارگردان خوشذوق، نترس و خوشفکرِ فرانسوی بزنیم.
برتران بونلو در فیلم The Beast، طرحوارهای پیچیده در میان خطوط زمانی خلق میکند و سنگبنای داستان روی پیوندی عاشقانهْ غریب و عمیق بین دو شخصیت گابریل و لوئیس قرار گرفته و همزمان از آیندهای دیستوپیایی تحت سلطهٔ هوش مصنوعی سخن میگوید. یک جدول زمانی مهم در فرانسه در سال ۱۹۱۰ تنظیم شده است، جایی که گابریل و لوئیس برای اولین مرتبه با یکدیگر ملاقات کردند؛ رابطهای پرشور همراهبا حس ترس از عذابی قریبالوقوع که این بخش از فیلم در ارتباط مستقیم با مضامین رمان «جانور در جنگل» هنری جیمز است. این دو شخصیت همانطور که در زندگی گذشته خود سیر میکنند، با ترسها و خواستههای طی سالیان خاکخوردهٔ خود روبهرو میشوند و در سال ۲۰۴۴ و زمانیکه هوش مصنوعی جای پای خود را محکم کرده است، نقش احساسات در وجود خود را زیر سؤال میبرند، کاری که بسیاری در همین دورانی که هستیم، دانسته یا نادانسته میکنند و هر شخص بهنحوی در حال تجربهٔ آن است؛ درگیری احساسات با هوش مصنوعی. این فیلم تنش بین احساسات انسانی و کنترل تکنولوژیکی را بررسی و تأثیر هوش مصنوعی بر روابط شخصی را برجسته میکند و درکلامی سفر گابریل و لوئیس در زمان تبدیل بهکاوشی تکاندهنده در مورد عشق، از دست دادن این احساس و جوهرهٔ انسانیت میشود.
جالب است بدانید جاستین اسمیت، شخص مصاحبهکننده، تجربهای عجیب از تماشای فیلم در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو (Toronto International Film Festival) دارد و چنین گفته است: «زمانیکه فیلم The Beast برتران بونلو سال گذشته در TIFF روی پرده رفت، یک کد QR جایگزین تیتراژ نهایی معمولی شد. با اسکن آن کد با گوشی خود، وبسایتی باز میشد که اسامی سازندگان و هر کسی که در ساخت فیلم دست داشت بهنمایش درمیآمد. هدف و انگیره این تصمیم هرچه که بود، تأثیر زیادی در ماندگاری فیلم در ذهن تماشاچیها داشت و دیگر این فیلم فقط روی پردهٔ سینما نبود، بلکه اکنون روی تلفن همراه شما و هر کجا که آن را با خود داشتید بود. وقتی مرورگرم گوشیام را بعد از آن روز باز کردم، تیتراژ نهایی همچنان روی صفحهٔ گوشیام بود؛ تأثیر احساسی از تجربهای دیجیتالی که داشتم، پس از گذشت بیش از شش ماه همچنان مرا آزار میدهد».
هشدار اسپویل: مصاحبه شامل بخشهایی از جزئیات داستانی فیلم است.
برتران بونلو همواره یک فیلمساز التقاطی بوده است و نشانداده بهخوبی میداند چطور ژانرآمیزی کند و درانتها آنچه ساخته تماماً اعتبارش بهاین کارگردان برمیگردد و باید گفت تسلطی عجیب بر آنچه آشوب روی پرده میتوان خواند دارد. از شناختهشدهترین آثار او میتوان به فیلم House of Tolerance (خانهٔ بردباری)، فیلم Saint Laurent(سن لوران)، فیلم Zombi Child (کودک زامبی) و فیلم Nocturama (نوکتوراما) اشاره کرد. آثار وی اغلب مملو از نابهنگامیها، داستانسرایی غیرخطی و استفاده از هنر عکاسی و پیروی آن فیلمبرداری در القای احساس سرزندگی و هیجان هستند. او انتظارات تماشاچی از خط روایی مستقیم را میشکند و همزمان عشقی غنی و ذاتی را روی صفحهٔ نقرهای میآورد، بیشباهت بههر آنچه در تعریف ژانر درام و فیلمهای عاشقانه و رمانتیک در ذهن داریم. آثار برتران بونلو کلاسیک و البته پست مدرن است؛ پستمدرنِ کلاسیکی که دل را نمیزند و اغراقشده چشم و سواد سینمایی و تجربهٔ زیستی تماشاچی را زیر سؤال نمیبرد. کارهای او سرشار از زیبایی است و درعینحال باید گفت دیدهنشده و درمانده از آنچه لایقش است و سرخورده از مقاومت ذاتی تماشاچی در پذیرش تغییر. شیفتگی او نسبت بهطردشدگان اجتماعی، از کارگران جنسی گرفته تا انقلابیون و مستضعفان ستودنی و قابل احترام بوده و همواره در طول زندگی حرفهایاش این قشر جامعه را فراموش نکرده است. ماهیت متناقض رویکرد او گاه چون شلاق عمل میکند، واقعیت را چون شلاق بارها و بارها بر پیکرهٔ خشک و چون سنگْ مقاوم دربرابر تغییر فرو میآورد و ساختار میشکند، ساختارشکن است.
در آخرین ساختهٔ سینماییاش، فیلم The Beast، از رمان هنری جیمز الهام گرفته است، در یک بخش داستانی، اما داستان فیلم در سه دورهٔ زمانی مختلف میگذرد: سال ۱۹۱۰، سال ۲۰۱۴ و سال ۲۰۴۴. «حال» در آیندهای نهچندان دور روایت میشود که در آن بشریت تسلیم شده است؛ تسلیم هوش مصنوعی قدرتمندی که وجود ما را ناچیز و بیصدا چون جنین کشتهشده در نطفه کرده و ارزش وجودی بشریت را بهنازلترین حد ممکن آن رسانده است. «فاجعه» دیگر وجود ندارد. با شروع داستان، شخصیت گابریل (با نقشآفرینی لئا سیدو) داوطلب میشود تا آنچه او احساسات شدید میخواند از وجودش بزدایند، درمان بهبیماری احساسش کنند؛ فرآیندی که لاجرم شامل سفری ذهنی در زندگی گذشته او میشود و تا آنچه بیماری میخواند، شناسایی نشود قابل درمان نیست و این شناساییشدن یعنی تجربهٔ دوباره یا حتی بهاشکالی متفاوت با آنچه در گذشته بود. شخصیت گابریل بهزودی پی بهاشتیاق عمیقی که در طول سالها او را آزار داده و میدهد میبرد. تنهایی، عاشقانگی و خشونت ازطریق ملاقاتهای مکرر او با مرد جوانی بهنام لوئیس (با نقشآفرینی جرج مککی) تکرار میشود. این فیلمی است که عمیقاً بهسؤالات زمان حال میپردازد و فضای آشفته، دیجیتال و انفجار دادهای دهه ۲۰۲۰ تاکنون را بهتصویر میکشد. برتران بونلو ادای احترام فراوانی بهفیلمهای شاهکار سینما داشته است و از هنر کارگردانان مؤلف تاریخ سینما بهخوبی و باوسواس زیاد بهره برده است و بااینحال فیلمی ساخته که فیلمی مانند آن وجود ندارد.
جاستین اسمیت: «جانور» تا حدی از داستان هنری جیمز الهام گرفته است، اما یک عنصر فاوستی بسیار قوی نیز در روایت وجود دارد. بهنظر شما معاملهٔ فاوستی زندگی مدرن چیست؟
برتران بونلو: آیا باید روح خود را بهشیطان بفروشیم؟ بله، میفروشیم. آنچنان رمانتیک نیست. آنچه است، نارسیسیسم و ارتباط ما با قدرت و پول است. این شیطان امروزی است و بسیاری از مردم روح خود را میفروشند. آزاده ماندن روز بهروز سخت و سختتر میشود.
جاستین اسمیت: این فیلم بسیار از آزادی میگوید. آن زمان که در مورد معامله با شیطان صحبت میکنیم، بهنوعی و بهناچار در مورد بهخطر انداختن آزادی خود نیز صحبت میکنیم. احساس میکنم بسیاری از ما، ازجمله خود من، با ایدهٔ واقعی آزادی یا برابری بیگانه شدهایم. بسیاری از ما آن [آزادی] را امری خودخواهانه متصوریم -آزاد بودن یعنی بتوانیم شخصِ بد بودن را انتخاب کنیم.
برتران بونلو: این [آزادی] کلمهٔ بسیار مهمی است و معنی آن واقعاً تغییر کرده است. همه فکر میکنند آزاد هستند، چون بسیار بههم متصل هستند. شما آزاد هستید که با دو کلیک، هر آهنگ، هر فیلم، هر ویدئویی را دریافت کنید. من [هم] احساس آزادی میکنم، اما آزاد بودن این نیست. مثل بودن در سیستمی است که فقط شما را خسته و ویران میکند، که انسانیت و اینکه انسانیت چیست را از شما میگیرد. خیلی خطرناک است. میتوانید این موضوع را در تبلیغات مشاهده کنید، آنها اغلب از کلمهٔ «آزاد» استفاده میکنند. حال شما «آزاد» هستید که این کار را، که آن کار را انجام دهید. این گوشی همراه را بگیرید و آزاد خواهید شد؛ آزاد از چه؟
جاستین اسمیت: در تصور شما از آینده در فیلم، نهتنها تمیز بودن آینده را میبینیم، بلکه مهمتر از آن اینکه چقدر آینده ساکت شده است را میبینیم.
برتران بونلو: یکی از سختترین کارها برای من، از آنجاییکه متخصص داستانهای علمی تخیلی نیستم، این است که دو مسیر [روایی] اصلی در داستانهای علمی تخیلی وجود دارد: یا شما در عصر فراتکنولوژی هستید یا پساآخرالزمانی. من سعی کردم مسیرِ سومی پیدا کنم و از این روی، سال ۲۰۴۴ فردا است. سعی کردم دنیای امروزی و هر چیزی مربوطبهآن را کنار بگذارم. نه تبلیغاتی وجود دارد، نه صفحهنمایشی، نه اینترنت و نه خودرویی. دیگر صدایی نیست، گویی همگی ما را در یک جعبه گذاشتهاند و وقتی درون جعبه باشید هیچ مشکلی هم نخواهید داشت، اما همچنان در یک جعبه هستید. این ایدهای جعلی از آزادی است. هوش مصنوعی (در فیلم) میگوید دیگر فاجعهای وجود ندارد، زیرا ما همه مشکلات را حل کردیم، اما شاید بدترین فاجعه همین باشد که فاجعهای وجود نداشته باشد. امروزه جهان بیشتر و بیشتر در حال دراماتیک شدن است. دنیا مملو از ترس است، اما چه خوب و چه بد، ترس همان چیزی است که بهشما احساس زنده بودن میدهد.
در مورد صدا، زمانیکه در پاریس هستم، این شهر بسیار بسیار پرسروصدا است. گاهی اوقات آرزو میکنم ای کاش کمی آرامش داشتم، اما درعینحال، زندگی همین است، متوجه منظورم میشوید؟ بچهها باید بازی کنند، وقتی بهیک بار میروم دوست دارم کمی موسیقی پخش شود. الآن دیگر همهچیز ساعت ۱۱ شب خاموش میشود. چنین متصور بودیم بسیاری از صداهای بخش سال ۲۰۴۴ در فیلم واقعاً جعلی [مصنوعی] هستند.
جاستین اسمیت: یکی دیگر از عناصر فیلم که بهنظرم بسیار جذاب آمد استفاده استعاریگونه از فیلمهای اسلشری است که شما در آن بخش فیلم در سال ۲۰۱۴ از آن استفاده میکنید. در صورت امکان کمی در مورد چگونگی ساختارشکنی عناصر اسلشر در فیلم «جانور» صحبت کنید.
برتران بونلو: من واقعاً میخواستم یک بار فیلمی اسلشر بسازم، چون عاشق فیلمهای اسلشر هستم. ایدهٔ تنها گذاشتن یک دختر در خانه؛ عاشقش هستم. باید بهقوانین احترام و درعینحال قوانین را زیر پا بگذارید. یکی از فیلمهای مورد علاقهٔ من، که قبل از فیلمبرداری تماشا کردم، فیلم When A Stranger Calls (وقتی غریبهای تماس میگیرد) که مربوطبهاواخر دهه ۷۰ [۱۹۷۹] میلادی میشود است. من عاشق این فیلم و عاشق کارول کین [یکی از بازیگران اصلی فیلم دلهرهآورْ روانشناختی «وقتی غریبهای تماس میگیرد» بهکارگردانی فرد والتن -مترجم] هستم.
در درون فیلم [جانور]، شما باید ایدههای جدیدی پیدا کنید. بهعنوان مثال، در پایان این قسمت از فیلم در لس آنجلس، همهچیز گویی باگدار میشود، چون تمام اینها توسط یک ماشین در سال ۲۰۴۴ خلق [نوشته] شده است. آنها خاطرات شما را بازآفرینی میکنند و این کار بهنوعی سطح جدیدی از ترس را بهجان میاندازد. موضوعی بیاندازه چالشبرانگیز برای من بود، چون هیچ درکی از سختی ساختن یک فیلم با ایدهٔ یک دختر تنها در خانه نداشتم. [از نگاه تماشاچی] ما این کامپیوتر و این گوشی را داریم، شخصیت دختری با دنیای درونی و بیرونی که گاهی اوقات بهکلاب میرود. حالا که فیلم تمام شد، بهاین سه قسمت تقسیم میشود و فکر میکنم این بخش مورد علاقهٔ من است.
جاستین اسمیت: این بخش از فیلم نیز در سال ۲۰۱۴ اتفاق میافتد که یعنی نه خیلی نزدیک و نه خیلی دور.
برتران بونلو: زمان بهسرعت در حال تغییر است. بخشهای سال ۲۰۱۴ واقعاً از ویدئوهایی میآید که در سال ۲۰۱۴ از شخصیت الیوت راجر[مرد جوان قاتلی که مرتکب یک حملهٔ تروریستی زنستیزانه در آیلا ویستایِ کالیفرنیا شد و با خودرو، چاقو و اسلحهٔ کمری خود شش نفر را کشت و چهارده نفر را زخمی کرد و در فیلم «جانور» اشارهای غیرمستقیم بهاین شخص میشود -مترجم] دیدهام. مجذوبکننده است، نه بهاین دلیل که آن پسر دیوانه بود و چند دختر را کشت، [بلکه] این روشی است که او خودش را بیان میکند، کلماتی که استفاده میکند. او بسیار آرام، بسیار باادب و نزاکت و بسیار شیرین است. هیچ خشم و عصبانیتی در او نیست. اگر خودم آن دیالوگها را مینوشتم، فکر میکنم دیالوگها بسیار دیوانهوارتر بود [در اشاره بهسخنان واقعی شخص الیوت راجر]. [عملی] که انجام میدهد نسبت بهسخنانش [الیوت راجر] قویتر است، چون آنها [این جوانان] دیوانه نیستند. او ساده و بسیار آرام حرفهایش را میزند، نه اینکه مثلاً بگوید «من میخواهم این هرزهها را بکشم». بسیار وحشتناک است. من [ویدئوهایی که الیوت راجر ساخته بود] در سال ۲۰۱۴ دیدم و از لحن پیامهای او واقعاً وحشت کردم. آن [پیامها] را در یک دفترچه یادداشت کردم و وقتی تصمیم گرفتم قسمت اسلشرِ داستان را بنویسم، دوباره بهاین پیامها برگشتم. احساسی کاملاً واقعی و تقریباً غیرتخیلی بهاین بخش فیلم میدهند.
چند روز پیش برای نمایش فیلم در نیویورک بودم. در آمریکا در مورد این قسمت [اسلشر] سؤالات خیلی بیشتری پرسیدند. من نمیگویم ما در فرانسه قاتلان زنجیرهای نداریم، داریم، اما (آمریکا) این شخصیتها را خلق میکند. تماشاگران از اینکه این حرف را زدم شوکه شدند، اما فکر میکنم حقیقت همین است.
جاستین اسمیت: فرهنگ میتواند بسیار بیگانهکننده باشد، منزویکننده و این موضوع را زمانیکه در آمریکا بودم فهمیدم.
برتران بونلو: در نیویورک برعکس است. نیویورک شهری است که مردم در آن راه میروند و با یکدیگر صحبت میکنند، اما هرگز نمیدانید که آنها چه در سر دارند. آنها چنین مشکلی دارند که اگر با کسی ملاقات کنند (مثلاً بهشما میگویند): «شما عالی هستید! شما فوقالعادهاید! محشرید!». همهچیز فوقالعاده است! اما [میدانیم] همهچیز فوقالعاده نیست. فکر میکنم [چنین رفتار دوگانهای] خیلی ترسناک است و احساس راحتی نمیکنم. خیلی چیزهای آمریکا را دوست دارم، اما این یکی را نه.
جاستین اسمیت: در این دورههای زمانی مختلف، لحظهای در گذشته وجود دارد که شخصیتی که لئا سیدو نقشش را ایفا میکند بهنوعی، شبیه عروسکی زنده میشود.
برتران بونلو: بهشما میگویم، وقتی (لئا سیدو) سر صحنه فیلمبرداری آمد، گفت: «امروز با عروسک مورد علاقهات چهکار میخواهی کنی؟ من را در آب بگذاری؟ کبوترها را بهسمتم پرتاب میکنی؟ پشت سرم [در صحنه] آتش درست میکنی؟»
فکر میکنم شات مورد علاقهام درواقع همان شات اولی است که گرفتیم، زمانیکه او (تظاهر میکند) عروسک کافه است. وقتی آن مرد میگوید: «اما صورت عروسک چطور؟» و او خود را صورت عروسکی میکند. شاتی بسیار طولانی، اما یکی از لحظات مورد علاقهام است. من تصویر عروسکها را در فیلمها دوست دارم، چون چیزی بسیار کودکانه و درعینحال بسیار ترسناک در آنها وجود دارد.
جاستین اسمیت: پیشتر کمی در مورد الیوت راجر صحبت کردیم، اما چیزی که بهنظر من بسیار جالب است این است که زنان چقدر با او مهربان هستند، بهخصوص شخصیت گابریل. گابریل رفتار بسیار راحتی با او دارد، اما او [الیوت راجر] تصمیم میگیرد این رفتار را نبیند، یا نمیتواند ببیند و متوجه شود -او خیلی میترسد.
برتران بونلو: او این پیامهای وحشتناک [ویدئوهای از پیش ضبطشده] را دارد، اما بهنظر من، البته که این الیوت راجر نیست، بلکه بهشخصیت [لوئیس در فیلم] مربوط میشود. ناخودآگاه ترس او از عشق، بیشتر از نفرت او از زنان است. وقتی گابریل او را میبیند، پسری گمشده را میبیند. گابریل تلاش میکند او را بهچیزی برگرداند. گابریل میگوید این ترس از عشق است. لوئیس تقریباً در آستانهٔ کشیدهشدن به گابریل است، اما چیزی قویتر وجود دارد؛ ترس قویتر از احتمال رهایی خود [از جعبهای که در آن گیر افتاده] است.
جاستین اسمیت: این از [داستان] هنری جیمز است، اینطور نیست؟ من آن را نخواندهام، اما دربارهٔ شخصیتی است که میترسد دوست داشته باشد، که اگر دوست داشته باشد، اتفاق وحشتناکی رخ خواهد داد.
برتران بونلو: در اولین صحنه در سالن رقص (در بخش ۱۹۱۰)، تمام دیالوگها برگرفته از داستان هنری جیمز است. بعد من همهچیز را فراگستراندم، اما دیالوگها بسیار وفادارانه [بهداستان هنری جیمز] است. شخصیت میگوید من نمیتوانم وارد یک رابطه شوم، چون اتفاق وحشتناکی رخ خواهد داد. «جانور». جانور، تنها ترس از عشق است، اما در رمان خیلی دیر [این موضوع] پرداخت میشود، چون معشوقهاش [معشوقهٔ شخصیت گابریل] مرده است. این جوهرهٔ ملودرام است. همه تماشاچیان میدانند که این دو نفر باید عاشق باشند و با هم باشند، اما این دو وقتی متوجه میشوند که دیگر خیلی دیر شده است.
جاستین اسمیت: این فیلم مملو از لحظههاست [لحظههای بهیادماندنی]. چگونه این موضوع را کنترل کردید؟ این یک اثر بهیادماندنی است که دیگر نمیتوانید فیلمی شبیه بهاین فیلم بسازید. شخصاً فکر میکنم باید مسیری کاملاً جدید پی بگیرید.
برتران بونلو: من دوستانی دارم، کارگردانهایی که احساس میکنند فیلم بهفیلم، مراحل ساخت آسانتر و آسانتر میشود. برای من [برعکس] سختتر و سختتر میشود. باید بیشتر بهدرون خودم بروم تا چیزهایی [جدیدی] را پیدا کنم. این فیلم مثل پایان یک چیزی است و از الآن بهبعد باید مسیر دیگری را پی بگیرم. من [تا اینجای کار] پیروی وسواسهای فکری و دلمشغولگیهایم بودهام و تکرار آنها خطرناک خواهد بود، بنابراین واقعاً نمیدانم قرار است چه کار کنم.