آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ | از ستارهی فروزان تا جنگ سرد
نمیشود دربارهی انسان گفت و از عشق حرف نزد. جنبهای از زندگی بشر نیست که تحتتاثیر احساسات او قرار نگرفتهباشد و از همین رو، میشود دریچههای مختلفی برای نگریستن به پدیدهی ازلی-ابدیِ عشق پیدا کرد. هیچ شرایطی، از فقر و خفقان سیاسی-فرهنگی گرفته تا جنگ، جلودار میل بشر به دوستداشتن و دوستداشتهشدن نیست. این حقیقت، فرصت بزرگی در اختیار داستانگویان میگذارد تا برای روایت عاشقانههای پرشورشان، ظرفهای متنوعی پیدا کنند.
سه اثری که برای این شماره از سری مقالههای «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» انتخاب کردهام، نمونههای خوبی از طیف عاشقانههای سینماییاند. رشتهی پیونددهندهی این سه فیلم، «عاشقی به رغم شرایط» است. در اولی، دختر و پسر جوانی که از داراییهای مادی سهم زیادی ندارند، برای بیان شور درونیشان، زبانی مشترک مییابند. در دومی، زنی که به مردی شاعر دل باخته است، تحجر و دگماتیسم انگلیس قرن نوزدهم را شکست میدهد تا برای دمی هم که شده، معاشقه با محبوباش را تجربه کند. سومی هم، روایتگر تجارب پرشور پراکندهی زن و مردی جسور، در میانهی وحشت جنگی است که گویی خیال تمام شدن ندارد. به ترتیب دربارهی این سه فیلم صحبت کردم؛ یکبار (Once) به کارگردانی جان کارنی، ستارهی فروزان (Bright Star) به کارگردانی جین کمپیون و جنگ سرد (Cold War) به کارگردانی پاوو پاولیکوفسکی.
فیلم Once
فیلم یکبار
- کارگردان: جان کارنی
- بازیگران: گلن هنسارد، مارکتا ایرگلووا
- سال اکران: ۲۰۰۷
خلاصهی داستان: یک داستان عاشقانهی مدرن دربارهی یک آوازخوان دورهگرد، یک مهاجر و هفتهی پرحادثهشان در دوبلین؛ در حالی که آهنگهایی را برای بیان داستان عاشقانهشان، مینویسند و تمرین و ضبط میکنند.
این فیلم بینهایت ارزانقیمت جان کارنی، یکی از بهترین ستایشنامههای سینمایی برای موسیقی است. اثری که به شکل عامدانه و خودآگاه، سبک بصری واقعگرایانه و خامی را به کار میگیرد تا بیانی بسازد برای خصلت معجزهآسا و جادوییِ موسیقی در زندگی محقر شخصیتهاش؛ دختر و پسر بینامی که هرچه در محیط پیرامونشان میگردند، اثری از زیبایی نمیبینند. در عوض، به درون پناهگاههای خودساختهشان میخزند و به خلق زیبایی، مشغول میشوند.
یکبار، عاشقانهای است که هیچگاه به یک اوج رمانتیک متعارف نمیرسد. رابطهی پسر سادهی ایرلندی و دختر دوستداشتنیِ چِکتبار -که گلن هنسارد و مارکتا ایرگلووا بهزیبایی بهشان جان میبخشند- از جنس خواستن و رسیدن نیست. پسر، هنوز درگیر رابطهی تمامشدهی سابقاش است و دختر، به شوهری غایب، متعهد. فیلم کارنی، در عوض، دربارهی تجربهی گذرای خیالانگیزی است که ایندو، با زبانی مشترک و در بازهای کوتاه، میآفرینند. نوعی از درک متقابل که نه به زبان کلمات، بلکه به آوای موسیقی ترجمه میشود. قطعات اوریجینالی که هنسارد و ایرگلووا برای یکبار ساختهاند و اجرا کردهاند، یکی از بهترین آلبومهای ساندترک یک فیلم در میان آثاری است که تا امروز دیدهام.
فیلم Bright Star
فیلم ستارهی فروزان
- کارگردان: جین کمپیون
- بازیگران: ابی کورنیش، بن ویشاو، پل اشنایدر، توماس برودی سنگستر
- سال اکران: ۲۰۰۹
خلاصهی داستان: شاعر قرن نوزدهمی، جان کیتس و همسایهاش، فنی برون که طراح لباس است، یکدیگر را کاملا نادیده میگیرند. رومنسی بعید پا میگیرد و آنها نزدیک به پایان عمر کیتس، عمیقا عاشق یکدیگر میشوند.
با تماشای این ساختهی جین کمپیون، متعجب خواهید شد که چرا افراد بیشتری دربارهی آن صحبت نمیکنند. اثری که در ظاهر، فیلمی است زندگینامهای، دربارهی جان کیتس، شاعر رمانتیک انگلیسی؛ اما در اصل، روی رابطهی عاشقانهی او با زنی به نام فنی برون تمرکز دارد. زنی که از جهان شعر و شاعری، فاصله دارد و پس از دل باختن به کیتس، تلاش میکند که از این عالم تازه، سردربیاورد. از این منظر، ساختهی کمپیون، به تعریفی عمیق از عشق میرسد؛ عشق، چیزی نیست جز تلاش برای فهمیدن یک آدم.
ستارهی فروزان، جدا از پرفورمنسهای خوب ابی کورنیش و بن ویشاو، لبریز است از زیباییهای سبکی. فیلمبرداریِ درخشان گریگ فریزر (سالها پیش از این که به انتخاب اول پروژههای عظیم هالیوودی تبدیل شود)، هر چند دقیقه یکبار، نمایی با زیباییِ نفسگیر را مقابل دیدگان تماشاگر قرار میدهد و بیان سینمایی جین کمپیون، نمونهای است قابلمطالعه از «بافت» بصری. توجه کمپیون به جزئیات محیط و حضور فیزیکال آدمها، بیانی موثر میسازد برای میل تنانه و امنیت خلوت دو عاشق. دو عاشقی که به رغم موانع تلخ خارج از کنترلشان، به لحظاتی خالص و سرشار از زیستن، دست مییابند.
فیلم Cold War
فیلم جنگ سرد
- کارگردان: پاوو پاولیکوفسکی
- بازیگران: یوانا کولیگ، توماش کت
- سال اکران: ۲۰۱۸
خلاصهی داستان: در دههی ۱۹۵۰ میلادی، یک رهبر ارکستر، عاشق یک خواننده میشود و تلاش میکند که او را به گریختن از لهستان کمونیستی به فرانسه، راضی کند.
برجستهترین ویژگی کار پاوو پاولیکوفسکی لهستانی، همیشه رویکرد بصریِ متمایز و چشمگیرش به نظر رسیده است و جنگ سرد هم تاییدی است بر این نگاه. انتخابهای برجستهی فیلمساز در ترکیببندی و فیلمبرداری سیاهوسفید درخشانی که نمونهای از آن را در ایدا (Ida) هم دیده بودیم، بارزترین امتیازاتیاند که در همان مرتبهی نخست تماشای جنگ سرد، توجهمان را جلب میکنند.
اما جنگ سرد، فارغ از امتیازات سبکی هم فیلم تحسینبرانگیزی است. روایتی تراژیک از زندگی زنان و مردانی که جنگ و مناسبات سیاسی، مانند بمب وسط زندگیهاشان میخورد و همهچیز را از هم میپاشد؛ از جمله، عاشقانههاشان را. تجاربی ناپیوسته و بریدهبریده که اوجهای سرخوششان، به نوعی از جدایی اجتنابناپذیر مبتلاند.
اما جنگ سرد دربارهی میل رامنشدنیِ بشر به عاشقی به رغم تمام این سختیهاست. شکلی که ویکتور (توماش کت) و زولا (یوانا کولیگ) قادر نیستند از یکدیگر «عبور کنند»، بیش از آن که ماجرای یک زن و مرد بهخصوص باشد، چکیدهی امتناع انسان است از تسلیم شدن در برابر خواست نیروهای خشن و قدرتمند بیرونی. با این نگاه، پایان غمانگیز فیلم، رنگی از رهایی دارد.