آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ | از کلاه طلایی تا اسکله

سه‌شنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۹
مطالعه 5 دقیقه
تصاویری از فیلم‌های اسکله به کارگردانی کریس مارکر، کلاه طلایی به کارگردانی ژاک بکر و به خدا واگذارش کن به کارگردانی جان استال
اولین فیلم نوآر رنگی تاریخ، اثر تحسین‌شده‌ی ژاک بکر و شاهکار کوتاه کریس مارکر؛ در این آخر هفته، به سراغ سه فیلم از دهه‌های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ میلادی رفته‌ام.
تبلیغات

سه فیلمی که برای این شماره از سری مقاله‌های «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» انتخاب کرده‌ام، در ظاهر بی‌ربط‌اند؛ چه از منظر زیبایی‌شناسی و چه از منظر داستان‌گویی. اما این سه اثر برجسته از دهه‌های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ میلادی، نقطه‌ی اشتراکی هم دارند؛ هر سه فیلم روایت‌گر داستان‌هایی از عشق‌های سرنوشت‌ساز و مرگ‌بارند. در اولی، با عشقی تیره و وسواس‌آلود مواجه‌ایم که به نابودی می‌انجامد. در دومی، عشق در دل زیرزمین‌های پاریس ابتدای قرن بیستم، همچون شعله‌ای مرگبار زبانه می‌کشد. نهایتا در سومی، عشق در پیچ و خم زمان، رنگی از تقدیر به خود می‌گیرد. به ترتیب، درباره‌ی این سه فیلم صحبت کردم؛ به خدا واگذارش کن (Leave Her to Heaven) به کارگردانی جان استال، کلاه طلایی (Casque d'Or) به کارگردانی ژاک بکر و اسکله (La Jetée) به کارگردانی کریس مارکر.

کپی لینک

فیلم Leave Her to Heaven

کپی لینک

فیلم به خدا واگذارش کن

  • کارگردان: جان استال
  • بازیگران: جین تیرنی، کورنل وایلد، وینسنت پرایس
  • سال اکران: ۱۹۴۵
خلاصه‌ی داستان: نویسنده‌ای به نام ریچارد هارلند با زنی زیبا به نام الن برنت آشنا می‌شود و به سرعت با او ازدواج می‌کند. اما پس از مدتی، ریچارد درمی‌یابد که الن، علی‌رغم ظاهر آرام و دوست‌داشتنی‌اش، رفتاری بیمارگونه دارد که زندگی اطرافیان را به‌تدریج به ویرانی می‌کشاند.

به خدا واگذارش کن، نمونه‌ای منحصربه‌فرد در تاریخ سینمای کلاسیک هالیوود است که در سال‌های پس از اکران‌اش، کالت شد؛ اثری که از آن به عنوان نخستین فیلم نوآر رنگی تاریخ یاد می‌شود و المان‌های این ژانر را با ملودرام و تریلر روان‌شناختی تلفیق کرد. فیلمبرداری خیره‌کننده‌ی لئون شامروی در فرمت تکنی‌کالر (Technicolor) -که جایزه‌ی اسکار را برای اثر به ارمغان آورد- با استفاده‌ی هوشمندانه از رنگ‌های اشباع‌شده و کنتراست‌های شدید، در غیاب دوگانه‌ی سیاه‌و‌سفید همیشگی ژانر، بهشتی زمینی را به تصویر می‌کشد که جهنمی نهفته دارد. استال به کمک میزانسن‌هایی دقیق و ظریف، از فضاهای باز و طبیعت بکر در کنار فضاهای بسته و خفقان‌آور خانه بهره می‌برد تا تضاد میان ظاهر ایده‌آل و واقعیت تاریک زندگی شخصیت‌ها را منعکس کند.

ساخته‌ی استال، یکی از نمونه‌های درخشان شخصیت فم فتال را در هالیوود آفرید. بازی جین تیرنی در نقش الن، پیچیدگی‌های روانی زنی را نشان می‌دهد که از عشق به عنوان ابزاری برای کنترل و نابودی بهره می‌کشد. فیلم‌نامه‌ی جو سوئرلینگ، لایه‌های روان‌شناختی شخصیت‌ها را می‌کاود و با حذف خشونت بیرونی و آشکار، توجه را به خشونت پنهان درونی روان انسان جلب می‌کند. به خدا واگذارش کن، تصویری از نگرانی‌های جامعه آمریکایی ارائه می‌دهد و یکی از جسورانه‌ترین آثار عصر طلایی هالیوود است.

کپی لینک

فیلم Casque d'Or

کپی لینک

فیلم کلاه طلایی

  • کارگردان: ژاک بکر
  • بازیگران: سیمون سینیوره، سرژ رژیانی
  • سال اکران: ۱۹۵۲
خلاصه‌ی داستان: در محله‌های پایین‌دست پاریس در اوایل قرن بیستم، ماری، زنی زیبا و مستقل که به‌خاطر رنگ موی طلایی‌اش به «کلاه طلایی» مشهور است، بین دو مرد گرفتار می‌شود: یکی تبهکاری خشن و دیگری نجاری آرام و شریف. رابطه‌ی عاشقانه‌ی او با نجار، به زنجیره‌ای از خیانت، خشونت و انتقام می‌انجامد.

برای توصیف کلاه طلایی، می‌شود از دریچه‌های متفاوتی وارد شد؛ اما فکر می‌کنم یکی از این مناظر، برجسته‌تر است. با اثری مواجه‌ایم که روی پرفورمنسی ویژه بنا شده است. حضور سیمون سینیوره در مرکز فیلم ژاک بکر، مانند آهن‌ربایی عمل می‌کند که همه‌چیز را به سمت خودش می‌کشد؛ از مرکز ثقل درام گرفته تا توجه تماشاگر را! نتیجه، تصویری ماندگار از زنی مستقل، پرشور و در عین حال آسیب‌پذیر است.

اما فارغ از نقش‌آفرینی درخشان محوری، کلاه طلایی، ویژگی‌های برجسته‌ی دیگری هم دارد؛ درباره‌ی اثری صحبت می‌کنیم که ژان رنوار، شاهکار می‌داندش. ژاک بکر حساسیت بصری محسوسی در ترکیب‌بندی نماها نشان می‌دهد و با ظرافت و دقتی مثال‌زدنی، دورانی گذشته از تاریخ فرانسه را بازسازی می‌کند. فیلم از احساسات‌گرایی سطحی می‌پرهیزد و با جزئیاتی دقیق و لحنی کنترل‌شده، داستانی انسانی را روایت می‌کند. ریتم آرام اثر، با لحظاتی از انفجار خشونت‌آمیز، سرنوشت محتوم شخصیت‌ها را بازتاب می‌دهد. کلاه طلایی به کمک این ظرافت‌ها، در سطح یک داستان جنایی سرگرم‌کننده باقی نمی‌ماند و به عمق و پیچیدگی‌ تراژیک بیشتری دست می‌یابد.

کپی لینک

فیلم La Jetée

کپی لینک

فیلم اسکله

  • کارگردان: کریس مارکر
  • بازیگران: هِلِن شاتلن، ژاک لِدو
  • سال اکران: ۱۹۶۲
خلاصه‌ی داستان: پس از جنگ جهانی سوم، بازماندگان در زیرزمینی پناه گرفته‌اند. دانشمندان برای نجات آینده، آزمایش‌هایی برای سفر در زمان انجام می‌دهند. یکی از سوژه‌ها، مردی است که خاطره‌ای از کودکی‌اش در اسکله‌ی فرودگاه را همیشه به یاد دارد. این خاطره، کلید اتصال او به گذشته و آینده می‌شود.

اسکله، اثری یگانه در تاریخ هنر هفتم است که به رغم مدت زمان کوتاه‌ (۲۸ دقیقه) و فرم غیرمتعارف‌اش (ترکیبی از عکس‌های ثابت و یک نمای کوتاه متحرک)، تاثیری عمیق و ماندگار بر سینمای مدرن گذاشته. کریس مارکر، فیلمساز، نویسنده و عکاس فرانسوی، با این اثر بدیع، مرزهای میان سینما، عکاسی و ادبیات را درمی‌نوردد و روایتی از زمان، حافظه و تقدیر خلق می‌کند. ساختار فرمال فیلم و استفاده از فوتومونتاژ (تدوین عکس‌های ثابت به همراه صدای راوی و موسیقی) به شکلی هوشمندانه با نظام تماتیک داستان (جهشی میان لحظات منجمد زمان) هم‌خوانی دارد. تصاویر سیاه و سفید مارکر با کنتراست بالا و قاب‌بندی‌های دقیق‌شان، آخرالزمانی شاعرانه می‌آفرینند.

اسکله با ترکیب عناصر علمی تخیلی، اگزیستانسیالیسم و نشانه‌شناسی، روایتی چندلایه ارائه می‌دهد که می‌توان به عنوان تمثیلی از سینما (تلاش برای ثبت و بازسازی خاطرات)، تاملی فلسفی درباره‌ی ماهیت زمان و تقدیر و هشداری سیاسی درباره خطرات جنگ هسته‌ای تفسیر کردش. تاثیر این جواهر کوچک بر سینمای پس از خود، عظیم و اساسی بود؛ از ۱۲ میمون (12 Monkeys) تری گیلیام که اقتباسی مستقیم از فیلم مارکر به حساب می‌آید، تا آثار فیلم‌سازان برجسته‌ای چون آندری تارکوفسکی، دیوید لینچ و دنیس ویلنوو.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات