گیشه: معرفی فیلم It Follows
نظر منتقدان خارجی
مَت گلسبی از توتالفیلم که فیلم را خیلی دوست داشته، مینویسد:«فیلم ترسناکی که تکتک ساعتهای بیداریتان را تا هفتهها، به تصرفِ خودش درمیآورد. تکتک فریمهای او تعقیب میکند با هراسی بینام و نشان گره خورده است.» کریس ناشاوِتای از اینترتینمنتویکلی هم در یادداشتش فیلم را «اثری که بهطرز سرگیجهآوری تنشزا و مورمورکننده است» توصیف کرده است. پیتر تراویس از رولینگ استون در نقدش میآورد:«میچل (کارگردان) استعداد پیچیدهای برای اجازه دادن به اتمسفر جهت کمک کردن به تعریف کاراکترها دارد. او تعقیب میکند بهطرز جذابی طوری شما را میترساند که خون در رگهایتان منجمد میشود.» امتیاز متاکریتیک فیلم، ۸۳ است.
یادداشت زومجی
«او تعقیب میکند» یک فیلم ترسناکِ اولد-اسکولِ کلاسیکِ غیررایج است که برای معتادانِ سرگشتهی درحال جان دادنِ ژانر وحشت، خودِ خودِ جنس است. البته اگر جزو وحشتبازهایی هستید که از جنسهای تقلبی و بیخاصیتی مثل خونوخونریزیهای بیمعنی و ترسهای ناگهانی، استفاده میکنید و به آنها عادت کردهاید، این فیلم به درد شما نمیخورد. شاید در دوره و زمانهای که کارگردانان زیادی آبروی چنین ژانر ویژهای را با ساختههای مضحکشان بردهاند، بتوان «او تعقیب میکند» را به شیشهی آبی والتر وایت تشبیه کرد. چون سازندهاش هم به عناصر پایهای و اساسی ساخت چنین فیلمی احاطه داشته، هم کلیشههای ژانر را مثل کف دستش حفظ بوده و هم به همینها بسنده نکرده و احساس و لمس دستِ خودش را نیز با ترکیبات قبلی، هم زده است. نتیجه اثری شده که در آن واحد حس نوستالژیتان را قلقلک میدهد، رویاپردازیهای کابوسوار اما شیرین دوران نوجوانیتان را به تصویر میکشد، به فیلمهای بزرگ این ژانر ادای دین میکند، تجربهای گمشده را بازآفرینی میکند و درنهایت، تبدیل به سفری میشود که از شدت خوشحالی هیجانزدهتان میکند، از شدت نزدیکی، درگیرکننده میشود و مگر میشود بعد از تمام اتفاقات بالا، استرس تعقیبتان نکند و مچتان را نگیرد. و مگر میشود «او تعقیب میکند» را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای ترسناک امسال نه، چند سال اخیر انتخاب نکرد. دیوید رابرت میچل آمده تا با این فیلم ثابت کند که عناصر خاکگرفتهی ژانر وحشت نه تنها کارکردشان را از دست ندادهاند، بلکه دقیقتر و موئثرتر از ابزار مدرنِ کار میکنند.
اشتباه نکنید. «او تعقیب میکند» به خاطر نوآوری و زیر و رو کردن قواعد ژانر، هدف تحسین و تمجید منتقدان قرار نگرفته است، بلکه هوش و مهارت فیلم در استفاده از همان کلیشههای امتحانپسداده است که آن را به چنین تجربهی مملوس و تسخیرکنندهای بدل کرده است. بعضی اوقات تکیهی بیش از اندازه و بیفکرانهی کارگردان به عناصر آشنا، سبب مقایسهی آن با محصول اصلی که مطمئنا به شکست آن میانجامد، میشود. اما این اتفاق دربارهی «او تعقیب میکند» نمیافتد. چون کارگردان فقط دست به کپیکاریهای کورکورانه نزده است. درعوض، پس از الهام از گذشته، آنها را از فیلتر نگاه و درک خودش عبور داده است. پس، در حقیقت اگر فیلمی مثل «هالووین» جان کارپنتر یا رُمانِ جریانسازِ «آن» نوشتهی استیفن کینگ وجود نداشتند، «او تعقیب میکند»ی هم وجود نداشت. به همین دلیل، «او تعقیب میکند» برای کسانی که با دو اثر بالا خاطره دارند، چیزی فراتر از یک فیلم ترسناک معمولی عمل میکند. دیوید رابرت میچل نیز هرگز سعی نمیکند این الهامگیریها را مخفی نگه دارد. سکانس افتتاحیهی فیلم به زیبایی یادآور سکانس آغازینِ «هالووین» است. برداشتی بلند که به غافلگیری دردناک پایانیاش میرسد و تنظیمات داستان اصلی را پیریزی میکند. اما در اینجا رابرت میچل فقط به یک تقلید ساده بسنده نکرده، بلکه آن را با توجه به داستان خودش تغییر داده است. همان ابتدا وقتی میبینیم، قربانی یک دور کامل به دور دوربین میزند، این ایده در ذهن مخاطب کاشته میشود که در اینجا با سفری طرف هستیم که هیچ مقصد و انتهایی ندارد و همیشه مثل حلقهای بیپایان تکرار میشود.
«او تعقیب میکند» دنبالهروی خردهژانر «عدهای نوجوان درگیر وحشتی ناشناخته در محلهشان میشود» است. فیلم موفق است، چون تقریبا اکثر قوانین و نکاتِ این خردهژانر هیجانانگیز را رعایت میکند. اول از همه یکسری دوست و رفیق باحال اما شدیدا عادی داریم که به کار و زندگی خودشان مشغولاند. یکدفعه یک نیروی ماوراطبیعهی ناشناخته از راه میرسد و این گروه را مجبور میکند تا از خانه بیرون بزنند و در خیابانهای شهر به دنبال راهحل راه بیافتند. در اغلب این آثار حضور و نقش والدین خیلی کمرنگ است. انگار ما فقط و فقط در درون ذهنِ بههمریخته و کابوسوار این بچهها جولان میدهیم. مهمتر از همه، نیروی وحشت فقط در چارچوبِ اتمسفرسازی و تعریف تگنایی که این بچهها در آن گرفتار شدهاند، حرکت میکند. در نهایت، برای خوشمزهترشدن این آشِ داغ، بهتر است حال و هوای دههی ۷۰ و ۸۰ امریکا را هم به آن اضافه کنید. «او تعقیب میکند» علاوهبر تمام نکات بالا، به این آخری هم وفادار بوده است. به تصاویر برفکی و تاریخمصرفگذشتهی تلویزیونها و تلفنهای خانگی عهد بوق نگاه کنید. از نشستن روی چمن و صحبت دربارهی منبع ترس گرفته تا کاراگاهبازی یک عده نوجوانِ تااستخوانترسیده در حومههای دور افتاده و کثیف شهر. اغراق کنید که دوست دارید جای آنها باشید!
خب، تمام عناصر و ایدههای بالا حالت نمایشی ندارند، بلکه درکنار همدیگر سبب خلق همان احساسِ بیگانهوار، خفهکننده و هیجانانگیزی میشوند که از چنین خردهژانری انتظار داریم. فیلم سعی نمیکند شما را از جایتان بپراند. در عوض، با صرف حوصله و زمان و بهرهگیری از تکنیک «زمینهچینی آرام»، کاری میکند تا در خودتان فرو بروید. از شدت فشار ناخنهایتان را بجوید و در عمقِ دیدن چنین کلاسیکی لذت ببرید. فیلمهای ترسناک خوب، به جای بیرون ریختن دل و رودهی آدمها روی تعلیق و تنش وقت میگذارند. چرا که نه. چون دل و روده که ترسناک نیست، فقط حال به هم زن است. از حالت متروک کاراکترها گرفته تا موسیقی و نوع فیلمبرداری، همه دست به دست هم میدهند تا راهی به داخل ناخودآگاهتان پیدا کنند و کلید موتورِ بیقراری و اضطراب ذهنتان را فشار دهند. باور کنید رسیدن به چنین هدفی، خیلی سخت است. خیلی سختتر از بیرون ریختن دل و روده. اما در عوض نتیجهی کار خیلی بهیادماندنیتر و تکاندهندهتر میشود. «او تعقیب میکند» مسیر سختتر را انتخاب کرده است.
در دنیای فیلم یک شکارچی ماوراطبیعه داریم که به جز قربانی، از نگاه دیگران نامرئی است و میتواند ظاهرش را تغییر دهد. البته قوانینی وجود دارد. این موجود بینام و نشان فقط آدمهایی را تعقیب و سلاخی میکند که حامل یکجور بیماری غیرزمینی جنسی هستند. این مرض مثل یکجور سرطانِ واگیردار است که هیچجور درمان شناختهشدهای برایش وجود ندارد. شکارچی در هر زمان فقط یک نفر را هدف قرار میدهد. هیچ راهی برای فرار از او وجود ندارد. ظاهرا به هر نقطهای از دنیا که فرار کنید، او سلانه سلانه ردتان را میزند. تنها راه فرار موقتی این است که با کسی رابطه برقرار کنید. آنوقت شکارچی سراغ فرد جدید میرود و البته، پس از کشتن او، دوباره به نفر آخر این زنجیره بازمیگردد. شکل ظاهریاش از دیوارها و درها و دیگر موانع نمیتواند عبور کند.( یک امتیاز به نفع قهرمانانمان!). اما این بشر برای رسیدن به هدفش در حد رتبهآورندگان کنکور، سرسخت است و پشتکار دارد! تازه، او میتواند با ردیاب جی.پی.اس پیشرفتهای که دارد، خیلی زود پشت سرتان ظاهر شود! (خب، به نظرتان آیا آن یک امتیاز دردی را دوا میکند؟ شاید!) خوشبختانه، او آرام و با طمانینه حرکت میکند. میچل دقیقا اکثر زمان فیلمش را با استفاده از همین استرس و ترسی که قدم به قدم آشکار میشود، جلو میبرد.
خوشبختانه فیلم وارد حیطهی پرسیدن سوالهایی دربارهی اخلاقیاتِ درگیر کردن فرد دیگری به این بحران نمیشود. نباید هم اینطور باشد. اینجا ما با اثری طرف هستیم که قرار نیست به زیرپوست کاراکترها نفوذ کند و پای فلسفه و عمق را وسط بکشد. سبک فیلم سرگرمکنندگی و احساس بودن در جای کاراکترها را طلب میکند که «او تعقیب میکند» به آنها دست پیدا میکند. ما خودمان را به جای شخصیت اصلی فیلم، جی حس میکنیم و جنونی که او را به گوشه رانده است را درک میکنیم. ما هم مثل او سردرگم هستیم که این فردی که دارد از کنارمان عبور میکند، رهگذری عادی است یا شیطانی از اعماق جهنم. برای مدتی ما هم مثل او تصور میکنیم که میتوان با این وضعیت کنار آمد و راهحلش را پیدا کند. اما چهارتا نوجوان امروزی چگونه میخواهند جادوگری را پیدا کنند که راه و روش مبارزه با «او» و نکات ضعفش را به آنها یاد دهد. اینجا است که جی متوجه میشود که در چه شرایطِ هولناک و وخیمی قرار گرفته است.
همیشه ناشناختهها و غیرقابلتوضیحدادنها، وحشتناکتر هستند. به خاطر همین است که مایکل مایرز در قسمت اول «هالیووین» آورندهی اغتشاش است. چون ما تا لحظهی آخر هم مطمئن نیستیم این آدم، فقط یک قاتل روانی است یا نمایندهی نیرویی بالاتر. «او تعقیب میکند» آنتاگونیستی را معرفی میکند که هیچچیز از گذشته، انگیزهها و ماهیتش نمیدانیم. او هر دفعه که ظاهر میشود، شکلی تازه به خودش میگیرد؛ یک بچهی وحشی، یک عجوزهی برهنه با چشمانی سیاه یا نسخهی شیطانی حامد حدادی(!). دربارهی طبیعتش چیزی گفته نمیشود و حتی کارگردان به سکانس لازمی در این قبیل داستانها که بچهها دور هم جمع میشوند و با خواندن کتابهای قدیمی چیزی دربارهی نیروی متخاصم کشف میکنند نیز تن نداده است. میچل ما را در تاریکی نگه میدارد.
دوربینِ «او تعقیب میکند» دنبالهروی سنت دوربین پُرتکان و شلوغِ اغلب فیلمهای امروزی ژانر نیست. حرکات آرام و اکثرا بدونلرزش دوربین مخاطب را بیواسطه جلوی تصویر صاف وحشت قرار میدهد. کارگردان از طریق تصاویر داستانگویی میکند و موقعیت کاراکترها را توضیح میدهد. آن زومهای ملایم دوربین از راهدور قشنگ احساس همیشه زیر نظر بودنِ کاراکترها را تشدید میکند. کارگردان با قرار دادن تمام کاراکترها به دنیای مشترک آنها اشاره میکند و وقتی همراه با جی یا پاول سوار ماشین هستیم، با جادهای طرف میشویم که هیچ مقصد مشخصی در آن نیست. انگار سرنوشتی به این تاریکی انتظار این مسافران را میکشد. اما هرچه فیلمبرداری خوب است، موسیقی کولاک میکند. قطعات موسیقی فیلم که توسط آهنگساز بازی Fez نوشته شدهاند، فقط خوب نیستند، بلکه یکجورهایی ساختارشکن و نو هستند. استفادهی دقیق از نویزها، تاپتاپِ تپشِ قلب، جیغهای دوردست و آژیرهایی که زیاد از فیلمهای این ژانر میشنویم در ترکیب با عناصر آهنگهای آیندهنگرانه و حتی سایبرپانک سبب شده درکنار وحشت و بیگانگی، یکجور احساس فضایی و هیجانانگیز هم به سفر این بچهها اضافه شود. فقط آن لحظاتی که بچهها سوار بر ماشین به سمت خانهی هیو میروند، درحالی که دوربین خانههای جنزدهی بیرون را نشان میدهد و روی اینها قطعهی «دیترویت» پخش میشود را به یاد بیاورید. حتما آلبوم موسیقی معرکهی فیلم را گیر بیاورید!
فیلمهای ترسناکی که به جای غافلگیریهای توخالی و ناگهانی، درعوض با خلق دنیایی مملوس، نفسگیر و بزرگسالانه به زیر پوستتان نفوذ میکنند و استرس را به اعصابتان تزریق میکنند، رویدادهای کمیابی هستند. «او تعقیب میکند» یکی از همین فیلمهای مستقلی است که به منظور ترکاندن در باکس آفیس و جذب عموم مردم ساخته نشده. فیلم ساختهی کسی است که ظاهرا عاشق و کاربلد این ژانر بوده و خواسته سینمای وحشت واقعی را به ما یادآور شود. «او تعقیب میکند» از آغازِ کوبنده تا پایانبندیاش که بهطرز جذابی مبهم است، تبدیل به نمونهی بهیادماندنی و تقریبا کاملی از این ژانر میشود که تا سالها بعد در یادمان خواهد بود. فقط بیایید امیدوار باشیم، کسی به فکر ساختن دنبالهای برای آن نیافتد. «او تعقیب میکند» به چیز بیشتری برای کامل شدن نیاز ندارد. بگذارید ماجرا و هویت این کابوس تعقیبگر در ذهن تکتک ما و درمیان بحثهایمان ادامه پیدا کند!
تهیه شده در زومجی
نظرات