گیشه: معرفی فیلم Run All Night
نظر منتقدان خارجی
کنت توران از لسآنجلستایمز مینویسد:«فیلم که مملو از المانهایی است که میشناسیم، تجربهی تقریبا متفاوتی را ارائه میدهد. فرار در سراسر شب موفق میشود نفستان را حبس کند، اما درنهایت ببینده را تشنه رها میکند.» تاد مککارتی از هالیوود ریپورتر در نقدش میآورد:«داستان همهی کاراکترها را در طول شب بهطرز دیوانهواری در حرکت نگه میدارد، به حدی که شاید بتوان به سادگی اسم فیلم را «بدونتوقف ۲» گذاشت.» کایل اندرسون از اینترتینمنت ویکلی مینویسد:«متاسفانه، فرار در سراسر شب در پردهی سوم سرعتش را از دست میدهد و وقتی رویارویی نهایی از راه میرسد، کاملا از نفس میافتد.» امتیاز متاکریتیک این فیلم ۵۹ است.
یادداشت زومجی
«درحال حاضر، ما تحتتعقیبترین مردان این شهر هستیم.» ایدهی اکشن جدید لیام نیسونِ ایرلندی که «فرار در سراسر شب» نام دارد، پیرامون این جمله میچرخد. یا حداقل تلاش میکند تا اینطور باشد. این روزها میتوان تریلرهای حادثهای لیام نیسون را به دو بخش جداگانه تقسیم کرد: اولی آنهایی هستند که از ایده، پیچیدگی و اتفاق غیرقابلانتظاری بهره نمیبرند. در آنها داستان، نیسون را به نیروی فرابشری که توانایی خواندن دست حرفهایترین آدمرباها و زنده بیرون آمدن از مرگبارترین تعقیب و گریزها را دارد، تبدیل میکند. بخش دوم، فیلمهایی هستند که ظاهرا به منظور کمی احترام بیشتر به هوش و احساساتِ مخاطبِ بزرگسال ساخته میشوند. از آنجایی که بلیتهای فهرست اول بیشتر فروش میروند. پس طبیعتا تعداد فیلمهای بیشتری از نوع اول میبینیم. اما حداقل برای من، آثار نوع دوم از هیجان بیشتری برخوردارند و شاید بتوان خیلی راحتتر تماشایشان کرد. هرچقدر اکشنهای نوع اول سرراست و کلیشهای هستند، فیلمهای نوع دوم سعی میکنند با ارائهی ایدهای جالبتوجه، موقعیت تر و تازهتری برای ژانگولرهای لیام ایجاد کنند. «فرار در سراسر شب» نیز همانطور که از نامش قابلحدس است، قصد دارد در جنبهی جدیتری از کارهای نیسون قرار بگیرد و تبدیل به تجربهی قبلا دیدهنشدهای از او شود.
زمانی که «فرار در سراسر شب» اکران شد، عملکرد فیلم در گیشه نسبت به کمفروشترین اکشنِ نیسون، «گردشی درمیان سنگقبرها» هم پایینتر بود. همان موقع بین تحلیلگران این سوالات مطرح شد که آیا روزهای لیام نیسون به پایان رسیده است؟ یا آیا چون «فرار در سراسر شب» جزیی از مجموعهی «ربودهشده» نیست با توجهی کمتری روبهرو شده؟ یادم میآید من از اینکه فیلم خوب نفروخت تاحدودی خوشحال شدم. چون شاید روی برگرداندنِ عموم مردم از آن، نشان میداد با اکشنِ عمیقتری طرف هستیم. به همین دلیل آنقدرها به سقوط احتمالی محبوبیتِ لیام نیسون فکر نکردم. اما آیا پیشبینیام دربارهی «فرار در سراسر شب» درست از آب درآمد؟ نه.
«فرار در سراسر شب» میخواهد دو چیز جدا باشد و به هیچکدام از اینها نمیرسد. در ردیف اول، فیلم میخواهد ایدهی دویدن و مبارزهی بیوقفهی قهرمانانش را در طول یک شبِ نحس به تصویر بکشد و درمقابل، میخواهد دربارهی پشیمانیها و دشواری رستگار شدن از گناهان هم مدیحهسرایی کند و شاید از این طریق به این زد و خوردهای ساده، عمقی انسانی بدهد و درکنار دادن کمی بُعد به قهرمانش، به درگیریهایش معنا بدمد، اما فیلم آنقدر در رسیدن به هر دو هدف، سطحی، کلیشهای و ملالآور است که متاسفانه به هیچکدام از این دو نمیرسد. در حقیقت، کاملا مشخص است که کارگردان چه مفهوم و برنامههای هیجانانگیزی را برای فیلمش در سر داشته، اما اینکه فیلم هرگز به شکوفایی هیچکدام از این پتانسیلها نمیرسد، واقعا جای تاسف دارد. این مسئله وقتی دردناکتر میشود که به گذشته نگاه میکنیم و میبینیم لیام نیسون چندتا فیلم ایدهدارِ موفق داشته و انتظار اینکه این یکی هم دنبالهروی آنها باشد، چندان انتظار کورکورانهای نبوده است. شاید «فرار در سراسر شب» با زمینهچینی اتمسفرِ نیویورکی جذابی که نوید تعقیب و گریزی تا سرحد مرگ را میدهد، کلید میخورد. اما ظاهرا فیلم آمادگی لازم برای دویدن برای ۱۶ ساعت را نداشته است. برای همین خیلی زود به نفس نفس میافتد و این دوی سرعت و پرتپش، تبدیل به گردشِ بیاتفاق و آرامِ دو عاشق در پارک میشود!
جیمی کانلن (لیام نیسون) سابقا آدمکش و هیتمنی بوده است که مدتها است به روزهای پایانی خلافکاریش رسیده است و دیگر مثل گذشته از بیرون کشیدنِ هفتتیرش، لذت نمیبرد. بعد از کشتن بیش از ۱۸ نفر برای دوستش، رییس خلافکاری به اسم شان مگویر (اِد هریس)، جیمی که حالا به فکر گناهان و زندگی کثیفی که داشته، افتاده است، در دوران بازنشستگیاش به مشروب و پشیمانی پناه برده است. او تنها زندگی میکند و چندین سال است که تنها پسرش، مایکل (جوئل کینامن) را از نزدیک ندیده است. تا وقتی که بالاخره بعد از اتفاقاتی، این دو مجبور به تن دادن به دیداری دوباره میشوند. این اتفاقات باعث میشوند تا مایکل شاهد قتلی که بدست پسر شان، دنی (بوید هالبروک) صورت میگیرد، باشد. شان با دوست قدیمیاش تماس میگیرد تا موضوع را حل و فصل کند. اما قبل از اینکه هر دو طرف به نتیجهای بدون خونریزی برسند، دنی خودش دست به کار میشود تا با کشتن مایکل، خرابکاریش را رفع و رجوع کند. جیمی برای نجات جان پسرش، چارهای جز شلیک و کشتنِ دنی ندارد. در نتیجه، نوچههای مسلحِ مافیای شان و قاتلی حرفهای به دنبال آنها در کوچهپسکوچههای شهر میافتند.
«فرار در سراسر شب» سومین همکاری نیسون و جاومه کولت-سرای کارگردان است. این دو قبلا اکشنهای «ناشناخته» و «بدونتوقف» را ساخته بودند که اولی دربارهی فراموشی بود و داستان دومی هم در یک هواپیمای درحال پرواز میگذشت. هردو اکشنهای هیجانانگیز و ترغیبگری بودند. ظاهرا «فرار در سراسر شب» هم قصد داشته، ایدهی «فرار در طول یک شب دراز» را به هستهی مرکزیاش تبدیل کند، اما فیلم هرگز در حساس نشان دادن موقعیت کاراکترها و مهیجسازی این دویدنهای طاقتفرسا، به نتیجه نمیرسد. راستش، داستان امیدوارکننده شروع میشود. فیلم موقعیت درب و داغانِ کاراکتر نیسون که مثل بیشتر نقشهایش آدمی سرخورده، سرافکنده و بدبخت است را با مجبور کردن او به پوشیدن لباس بابانوئل و ادا درآوردن برای بچههای خلافکارها، به خوبی پهن میکند. سپس، یک سکانس گفتگوی زیرشیروانی بین جیمی و شان داریم که آن هم خوب درآمده است. نور زرد اتاق و حرفهای رد و بدل شده بین آنها، اتمسفر کریسمسی نیویورکی فیلم را به زیبایی پیریزی میکند. همینها کافی است تا خیلی زود درگیر ماجرا شوید و خودتان را برای یک شب دیوانهوار آماده کنید. اما به محض اینکه چرخدندههای خط اصلی داستان به جنب و جوش و حرکت میافتند، مشکلات و کمکاریهای فیلم هم از راه میرسند.
پایههای داستان روی اتفاقات تصادفی دور از ذهن و غیرمتحمل قرار گرفته است. از اینکه مایکل رانندهی ماشین قاچاقچیهایی است که توسط دَنی کشته میشوند گرفته تا پلیسهایی که از قضا آشنای دنی هستند. اما تماشاگرانی که با این مسائل مشکل نداشته باشند، ممکن است برای یک ثانیه هم متوجهی آنها نشوند. جدا از این، چیز دیگری که در طول فیلم حسابی روی اعصاب میرود، رابطهی پدر و پسری جیمی و مایکل است. جیمی کسی است که بیرون رفتنش از زندگی پسرش از سر عشق بوده. چون نمیخواسته حضورش، زندگی او را به تباهی و فساد بکشد. از سویی دیگر، چیزی که مایکل از نبود پدرش میبیند، بیتوجهی و غفلت و اهمیت ندادن است. این باعث میشود تا وقتی این دو بعد از سالها به هم میرسند، دل پُری از یکدیگر داشته باشند. حداقل مایکل چنین حسی دارد.
نویسنده از این طریق خواسته، زندگی خلافکارانهی گانگستر فیلم را انسانسازی کند و فرار شبانهی آنها را به صحنهای برای رویارویی حسرتها و سوالاتی که در طول سالها روی هم تلنبار شده است، تبدیل کند. اما راستش را بخواهید، داینامیک رابطهی جیمی و مایکل اصلا از سطح عبور نمیکند و برای یک ثانیه هم که شده برای مخاطب، کنجکاویبرانگیز و بااهمیت نمیشود. در یک طرف جبهه، مایکل را داریم که هروقت فرصت گیر میآورد شروع به پرخاشگری میکند و هرچه از دهانش درمیآید نثار پدرش میکند و در طرف دیگر، جیمی را داریم که در سکوت به حرفهای پسر گوش میکند و حداقل با دفاع از خودش باعث شکلگیری یک دعوای دوطرفه نمیشود. شاید این درگیری لفظی برای دفعهی اول جواب دهد و لازم باشد. اما چنین سکانسی بارها در طول فیلم تکرار میشود. بله، قبول دارم که نباید انتظار شخصیتهای چندبعدی و رابطههای عمیق را از فیلمهای اکشن داشت، اما فیلم یا نباید به این سمت و سو برود یا اگر هم میرود، نباید اکشن را فدای داستان کند و با دیالوگهای تکراری، روی اعصاب مخاطب راه برود.
فلشفوروارد افتتاحیهی فیلم به جز اینکه سلامت کاراکترها را تا رویارویی نهایی تضمین کند، هیچ کارکرد دیگری ندارد. این استفادهی بد و غیرلازم از فلشفوروارد را این اواخر در فیلم «جان ویک» هم دیده بودیم. هنوز اندرخم این موضوع هستم که دقیقا هدف کارگردان از این حرکت چیست. دیدن بدن خونین و کبودِ قهرمان در سکانس پایانی چگونه میخواهد ما را برای دیدن فیلم هیجانزده کند؟ نمیدانم!
سکانسهای مبارزه، تعقیب و گریز و رویاروییهای تن به تن نیز آنقدر دندانگیر و داغ نیستند که جای ضعف داستانگویی فیلم را پر کنند. تنش را فراموش کنید، «فرار در سراسر شب» حتی قادر نیست یک هیجان خشک و خالی هم از مخاطبش بیرون بکشد. سکانس رویارویی جیمی و شان روی کاغذ باید به نبردی دیوانهوار تبدیل میشد، اما نتیجهی نهایی، خستهکنندهتر از این نمیشود و حضور قاتل حرفهای استخدامشده در آن مجتمع مسکونی هم به اتفاقی جذاب ختم نمیشود. اگر این دو سکانس که از مهمترین بخشهای فیلم هستند، خوب نوشته و اجرا میشدند با اثر استخواندارتر و قابلاعتناتری روبهرو میشدیم و پایانبندی فیلم هم قدرتش را از دست نمیداد. فیلم از تعقیب و گریزی به بلندای یک شب میگوید و همهچیز را برای چنین چیزی در شهر شلوغ و نورانی نیویورک پایهریزی میکند. کارگردان با تدوینهای سریع و حرکتهای دیجیتالی مارپیچگونهی دوربین بر فراز خیابانهای شهر، از موش و گربهبازی هیجانانگیزی خبر میدهد، اما خیلی زود معلوم میشود که انتظاراتتان قرار نیست برآورده شوند. «فرار در سراسر شب» شاید برای خورههای اکشنهای لیام نیسونی قابلتماشا باشد، اما اگر از آن انتظار اکشنی استاندارد با تحرک و هیجانی روبهبالا، بدونتوقف و کمی خلاقانه دارید، مطمئنا به در بسته میخورید.
تهیه شده در زومجی