معرفی سریال Sherlock
در بیان ساده و ابتدایی باید گفت که شرلوک، یکی از آن سریالهایی است که دیدنش بر هر مخاطبِ ایدهآل طلبی واجب است.
شرلوک، از آن دسته سریالهایی نیست که هر سال عرضه شود و چند قسمت طولانی یا کوتاه را با خود یدک بکشد. همانگونه که شرلوکِ این سریال با تمام آثار سینمایی و تلویزیونی دیگر فرق دارد، نحوهی پخش و ارائهی قسمتهایش نیز مخصوص به خود است. تا به امروز فقط سه فصل از این سریالِ جذاب و دیدنی و بیاشکال پخش شده، فصلهایی که هر کدام از سه قسمت ۹۰ دقیقهای تشکیل شدهاند. جالب است بدانید که فصل سوم این سریال( با آن پایان عجیب و دیوانهکنندهاش که برای جلوگیری از اسپویل نمیتوانیم در رابطه با آن حرفی بزنیم) در سال ۲۰۱۴ پخش شد اما فیلمبرداری فصل چهارم، قرار است در اوایل سال ۲۰۱۶ میلادی آغاز شود. دلیل بیان این سخنان در مقدمهی مطلب، این است که میخواهم بدانید با این که شرلوک را یک "سریال" مینامیم اما حقیقتش و درونمایهاش اصلا شبیه به آثار دیگری نیست که آنها را هم اینگونه مورد خطاب قرار میدهیم. مهمترین و به نوعی بهترین ویژگی شرلوک، در تفاوت عجیبش با همه است! این اثر، از لایهپردازیهای داستانی گرفته تا به تصویر کشیدن دنیایش، استانداردهایی مخصوص به خود دارد و به جرئت میگویم در هیچ نقطهای «مانندِ دیگران» نیست.
وقتی که «سر آرتور کانن دویل» در سال ۱۸۸۷ اولین نسخه از داستان کارآگاهی خود با محوریت شخصیت باهوش و خاصی به نام «شرلوک هلمز» را منتشر کرد، فکر نمیکرد که این شخصیت روزی تا به این حد در دنیا شناخته شود. شرلوک هلمز شخصیتی بود که پتانسیل بالایش باعث شد که هر روز، بیش از پیش در دنیای سینما و تلویزیون دیده شود و همین موضوع سبب شد که دائما بر تعداد طرفداران و دوستداران این شخصیت شبهِ خیالی افزوده شود. داستانهای پر پیچ و خم زندگی این کارآگاه بینظیر فقط به نوشتههای کانن دویل ختم نشد و پس از او نیز بارها و بارها کتابها، کمیکها، بازیها، فیلمها و صد البته سریالهای زیادی با محوریت این شخصیت ساخته شد که هر کدام داستانی مخصوص به خود داشت. حتی در دورهی کنونی هم شاهد آثار سینماییتلویزیونی متفاوتی از این شخصیت هستیم که از بین آنها میتوان به فیلمهای شرلوک هلمز با هنرنمایی رابرت داونی جونیور، سریال «ابتدایی» ساختهی شبکهی CBS و سریال «شرلوک» ساختهی شبکهی بیبیسی اشاره کرد.
وقتی در سال ۲۰۱۰ که شبکهی بیبیسی اعلام کرد به زودی یک مینیسریال سه قسمتی در رابطه با شخصیت شرلوک هلمز آن هم در زمان حال میسازد، هیچکس فکر نمیکرد آن پروژهی به ظاهر ساده تبدیل به اینچنین چیز دیوانهوار و جذابی شود. شرلوک از همان قسمت اول و از همانجایی که مخاطبش پا در دنیایش میگذارد، آنقدر خوب و جذاب است که قطعا عدهی بسیاری را مدهوش این داستان و این کارآگاهِ خفن میکند. نکتهی اصلی شرلوک، در داستانش و از آن مهمتر سبک روایت داستانش است. در حقیقت، شرلوک به این سبب عالی است که داستانش هرگز تبدیل به روایتی خطی نمیشود و همواره چیزی جدید برای ارائه دارد. داستان از شخصیتهای بینظیر، آنتاگونیستهایی غیرقابل تکرار، استانداردهای روایتی مخصوص و ماجراهای بیشباهتی که هر کدام دنیایی عظیم و مخصوص به خود دارند بهره میبرد.
شرلوک را میتوان از معدود سریالهایی دانست که سازندگانش اصلا از به تصویر کشیدن آنچه میخواهند، نمیترسند. اولین نشانهی این موضوع را میتوان در اصل داستان و اصلا وجودیت سریال به خوبی مشاهده کرد. شرلوک اثری خارقالعاده و جذاب است که در بند بندش استخوانبندی شخصیتی و دنیای شرلوک هلمز قصههای تاریخی را حفظ کرده و فقط رنگ و لعاب دنیای روز را به خود گرفته است. حقیقتش را بخواهید، این ترکیب، آنقدر جذاب و دیدنی از آب درآمده که مثل و مانندش را در کمتر اثر بزرگی میتوان جستوجو کرد. این دنیای بزرگ که در عین دارا بودن نکاتی مخصوص به خود، در حفظ کهنالگوها نیز عالی عمل کرده است به نویسنده، اجازهی نوشتن داستان در انواع حوزهها را میدهد و همین موضوع سبب میشود که قسمتهای شرلوک را جدا از اپیزودهای فصلهای یک سریال، به عنوان یک اثر مستقل نیز دوست داشته باشیم.
دنیای بزرگ این مجموعه در عین دارا بودن نکاتی مخصوص به خود، در حفظ کهن الگوها نیز عالی عمل کرده است
از آنجایی که هدف اصلی این مقاله، معرفی سریال شرلوک به مخاطب تازهوارد و ناشناس است حرفی از داستان قسمتها نمیزنیم اما همینقدر بدانید که هر اپیزود این مجموعه به اندازهی یک فیلم سینمایی بزرگ و بینظیر قصه و داستان شنیدنی دارد. پیچیدگیهای داستانی و جذابیت هر قسمت از این سریال به تنهایی آنقدر بالا است که مخاطب به جدیت حس برخورد با یک اثر بزرگ سینمایی را پیدا میکند. این موضوع زمانی به اوج ارزش خود میرسد این ارزش قسمتهای به صورت یگانه، هرگز صدمتی بر پیکرهی یکتا بودن این دنیا در نگاه کلی وارد نمیکند. اگر بخواهم منظورم را خیلی ساده و راحت بگویم، باید به این نکته اشاره کنم که شرلوک، چه در نگاه کلی و چه در دقت به ریزترین جزئیات عالی و بیاشکال است و همین موضوع باعث میشود بپذیریم که این اثر، یکی از همان سریالهایی است که دیدنش بر هر مخاطب ایدهآل طلبی واجب است.
از آنجایی که قرار بر پرداختن به جزئیات داستانی نیست، بهتر است به همین حد نگاه کلی بسنده کرده و از اینجا به بعد مقاله جزئیاتِ جذابکنندهی شرلوک را بازگو کنیم اما قبل از همهی اینها لازم است فقط نگاهی کلی به داستان اصلی این سریال داشته باشیم.
شرلوک هلمز کارآگاه مشهور و بزرگی است که اینبار در قرن ۲۱ زندگی میکند. او عینا همان کارآگاه باهوشی است که بالاتر از انسانهای عادی توانایی درک مسائل را دارد. شرلوک، به همراه همکارش «دکتر جان هیمیش واتسون» همواره در حال حل کردن معماها و پرده برداشتن از جرایم خوفناک تبهکاران زبردست است. تمام پیشفرضهای داستانی این سریال، دقیقا به مانند داستانهای قدیمی شرلوک هلمز است و حتی داستان بعضی قسمتها نیز الهام گرفته شده از برخی رمانهای معروف شرلوک هلمز است. در این سریال، برخی دشمنان قدیمی شرلوک مانند جیم موریارتی را نیز مشاهده میکنیم، با این تفاوت که حتی آنها شکل قرن بیست و یکمی! به خود گرفتهاند.
شرلوک از آن دسته سریالهایی نیست که بتوان داستانش را به راحتی در یک گروه خاص جای داد. حقیقتش را بخواهید، شرلوک داستانی تشکیل شده از مجموعهی مختلفی از عناصر شکلدهندهی داستانی دارد که باعث میشود مخاطب به دنبال هر چه که باشد در آن بیابد. فضای جدی داستان، بعضی مواقع با یک طنز خوب و به جا به هم زده میشود و شکل مهآلود قصهی جنایتکارها، بعضا در یک لحظه تبدیل به یک حقیقت مسخره میشود. شرلوک فضاسازی بینظیری دارد، چرا که در بسیاری مواقع کارهایی میکند که مخاطب شگفتزده میشود. جدا از فضاسازی خارقالعادهی سریال، نکتهی مثبت دیگر آن را میتوان خود فضاها دانست. با این که انتظار میرود پس از مدتی ماجراها و مکان و شکل رخ دادنشان شبیه به هم شود، شرلوک همیشه چیز جدیدی را در جای جدیدی نمایش میدهد و قصههای کارآگاهی و مرموزش را به شکل عجیبی در بستر داستانهای مختلفی جای میدهد؛ یک قسمت داستان را در یک نقطهی نفرین شده و افسانهای که مردم در آن سگهایی بزرگ میبینند و کشته میشوند پیش میبرد و یکبار برای روایت کارآگاهیاش، به سراغ مجلس عروسی واتسون میرود. به خاطر همین چیزها است که پیشتر گفتم که هر اپیزود از شرلوک، در عین پیوستگی با دنیای کلی سریال، به عنوان یک اثر مجزا نیز خارقالعاده عمل میکند.
پیچش داستانی، سادهترین لغطی است که میتوان به چالشهای کارآگاهگونهی عجیب و غریب و دیوانهوار سریال نسبت داد. اصلا شرلوک یک فرمول ثابت دارد و آن این است که در پایان هر فصل، جوری مخاطب را وارد یک هزارتوی معماگونه میکند که مخاطب از دو چیز مطمئن میشود: اول قطع به یقین باید انتظاری سخت و دشوار( مخاطبان شرلوک خوب میدانند چه میگویم!) را تحمل کند تا ببیند ماجرا در ادامه چه میشود و دوم شک ندارد که نویسندگان از پس برطرف کردن این پیچش دهشتناک بر نمیآیند و اینجا همان نقطهای است که سریال افول خود را آغاز میکند. خوشبختانه لازم است بدانید که شرلوک نکتهی دوم را اصلا ندارد و نویسندگان ماهرش آنقدر پیچشهای غیرقابل رفع را خوب برطرف میکنند که مخاطب گیج و مات و مبهوت میماند. موضوع زمانی به اوج خود میرسد که در پایان فصل بعدی، دوباره مخاطب به داخل یکی از همینهزارتوها فرستاده میشود ولی چون این یکی بدتر از قبلی است، دوباره نسبت به آن دو نکته اطمینان پیدا میکند اما باز هم در ادامه از نویسندگان رودست میخورد.
بازیگران عالی و حرفهای شرلوک را میتوان از بزرگترین نکات مثبت این سریال دانست. نقشآفرینی بینقص و بیاشکال بندیکت کامبرپچ به تنهایی یک نکتهی مثبت بزرگ است اما زمانی که با مارتین فریمن در نقش واتسون ترکیب میشود، پدیدهای خارقالعاده و جذاب رخ میدهد که خود به تنهایی برای خوب بودن یک سریال کافی به نظر میرسد. موضوع فقط محدود به این دو نیست، از بازیگران دیگری که آنها را صرفا در یک قسمت مشاهده میکنیم گرفته تا نفر به نفر اشخاصی که دائما شاهد آنها هستیم، اشخاصی هستند که هر کدام در اجرای نقش خود در بدترین حال کماشکال عمل میکنند. این گروه بازیگران بزرگ در همراهی با سازندگان بینظیر این سریال، وقتی بخواهند قصهای را در این اتمسفر خاص و دوستداشتنی روایت کنند، مدهوش کردن مخاطب و غرق کردن وی در داستان، برایشان کار سختی نخواهد بود.
توجه بینظیر سازندگان در خلق دنیای مخصوص به این سریال، آنقدر خوب است که حتی آن را محدود به زمان و مکان هم نمیکند. پیشتر گفتیم که داستان شرلوک در مکانها و فضاهای مختلفی جریان میگیرد و این موضوع در کنار روایت کاملا غیرخطی آن، باعث میشود که این اثر هرگز از نفس نیفتد اما وقتی استانداردهای سازندگان به حدی از تعریف شدگی و یکتایی رسیده باشد که حتی محدود به زمان هم نشود! ماجرا چیز دیگری خواهد بود. بله درست متوجه شدید، قبل از شروع پخش فصل چهارم( که در سال ۲۰۱۶ صورت میگیرد) قرار است شرلوک یک اپیزود ویژه که هیچ ارتباطی با قسمتهای دیگر ندارد عرضه کند و داستان این اپیزود ویژه که در سال ۲۰۱۵( در تاریخی نامعلوم) پخش میشود در همان دوران ویکتوریا جریان دارد. سازندگان گفتهاند که داستان این قسمت، کاملا بیربط به قسمتهای دیگر است اما عواملش دقیقا همان عوامل سازندهی سریال هستند. نقطهی آغاز داستان این قسمت ویژه از این قرار است که یک جواهر گرانقیمت که با نام «یاقوت کبود» شناخته میشود و متعلق به یک خانوادهی اشرافی و ثروتمند به نام «مورکار» است، توسط سارقانی دزدیده شده و پس از مدتی در شکم یک غاز پیدا شده است. شخصی که یاقوت کبود را درون شکم غاز پیدا کرده آن را همراه با یک کلاه برای شرلوک هلمز میفرستد. در ادامه، شرلوک و واتسون برای حل معمای این سرقت، در وهلهی اول به سراغ صاحب غاز میروند و ...
صحبت کردن از شرلوک، زمانی که بخواهیم حرف از داستان جذاب هر قسمتش به زبان بیاوریم کاری سادهتر است اما در این مقاله، قصدمان معرفی این سریال فوقالعاده به کسانی بود که به سبب اتفاق، تا به امروز با این اثر عالی و دوستداشتنی آشنا نشدهاند. شرلوک، سریالی است که داستانی خارقالعاده و از جنس حقیقت دارد که تمهای خیالانگیزی نیز با خود یدک میکشد. سبک روایت عالی و دنیای شلوغ و کارآگاهی این سریال، در کنار چندین و چند نکتهی پر رنگ و با ارزش، این اثر را تبدیل به یکی از آن سریالهایی میکند که دیدنش تقریبا( بخوانید کاملا) بر هر مخاطبی واجب است. اگر با برخوردن به پیچشهای داستانی تکرار نشدنی و کندوکاو دائمی در دل معماهای جذاب و بعضا تاریک مشکلی ندارید، همین حالا هم برای شروع دیدن شرلوک دیر است.
تهیه شده در زومجی