۲۸ شخصیت برتر دنیای The Walking Dead (قسمت اول)
«مردگان متحرک» چه رازی دارد که آن را از بقیهی مجموعههای بزرگ و کوچکِ زامبیمحور جدا میکند؟ پاسخ به چنین سوالی و صحبت دربارهی آن خودش یک مقالهی تحلیلی میطلبد، اما شاید بتوان بهطور خلاصه تعداد زیاد کاراکترها و خط داستانی طولانی آن که به مرور و آرامش جلو میرود را دو عنصر اساسی و مهمی که در جدا کردن این مجموعه از بقیه نقش دارند، نام بُرد؛ کاراکترهایی که در این نقطه از زندگی «مردگان متحرک» تعدادشان آنقدر بزرگ است که با سریالی مثل «بازی تاج و تخت» رقابت کنند؛ بازماندههایی که اگر بیشتر از شهروندانِ وستروس در خطر مرگهای تراژیک و وحشتناک نباشند، کمتر نیستند. این را بهعلاوهی روایت مداوم داستان زندگی تکتک آنها در طول سالها کنید، تا به چراییِ موفقیتِ «مردگان متحرک» در تبدیل شدن به نهایتِ تجربهی یک آخرالزمانِ زامبیمحور پی ببرید. در این میان، منتظر باشید تا با آغاز پخشِ سریال فرعی «از مردگان متحرک بهراسید» در هفتههای آتی، این روند ادامه پیدا کند و گستردهتر هم شود.
خب، برای جشن گرفتنِ شروع سریال جدید، ما ۲۸ نفر از بزرگترین و بحثبرانگیزترین کاراکترهای «مردگان متحرک»--میخواهند قهرمان باشند یا آدمبد، زنده باشند یا مُرده--را گرد هم آوردهایم و چند خطی دربارهی اهمیتشان صحبت کردهایم. فقط حواستان باشد، این فهرست کاراکترهای حاضر در کمیکبوک، سریال تلویزیونی و بازی ویدیویی «مردگان متحرک» را شامل میشود و بخشهایی از داستانشان را لو میدهد.راستی، قبل از هرچیز بگذارید به شما هشدار دهم که اگر از لوری متنفرید، اعصابتان را در هنگام مرور این فهرست کنترل کنید. چون او یکی از «بهترین کاراکترهای مردگان متحرک» است! میدانم اگر این را بگویم مقاله را همین الان تحریم میکنید، اما آقای تیداگ هم در این فهرست حضور دارند! (نفس عمیق!).
۲۸-تیداگ
تیداگ مردِ بیسر و صدا، سر به زیر و متفکری است. این بخشی از دلیلی است که باعث شد او در اپیزودهای نخستِ سریال حضور پُررنگی در جمع نداشته باشد و کمتر دیده شود. راستش، بزرگترین کمکِ او به فصل اول سریال این بود که کلیدِ دستبندِ ریک از دستش لیز خورد و داخلِ آبراه پشتبام سقوط کرد و اینگونه باعث شد تا مرل آن بالا گیر افتاده و بعدا مبجور شود دستش را از مچ قطع کند. اگر در فصل سوم از دیدن تیپِ جدیدِ مرل با آن دست چاقوییِ جایگزینش حال میکردید، باید از تیداگ تشکر کنید!
با این حال، تیداگ در طول دو فصل بعد بیشتر در دید قرار گرفت و خودش را به عنوان مردی درستکار و وظیفهشناس ثابت کرد. حتی گلن در جایی از سریال اشاره کرد که تیداگ در اولین روزهای شیوع، شهروندانِ پیر و ناتوان شهر را به سمت پناهگاههای اضطراری کمک میکرده. نهایتا، لحظهی معرفِ تیداگ در فصل سوم و اپیزود «قاتلِ درون» از راه رسید. جایی که او بهطرز قهرمانانهای خودش را برای نجات جان کارول و ایجاد فرصتی برای فرار او فدا کرد. و از آنجایی که کارول از آن زمان تاکنون به شخصیتِ پُرطرفدار و مهمی در گروه تبدیل شده، پس فداکاریش به نتیجهی خوبی رسیده است. هرچند این باعث نشد تا بینندگان سیر شخصیتپردازی رهاشده و ضعیف او را مسخره نکنند. هنوز برخی عقیده دارند کشته نشدن تیداگ تا فصل سوم، خودش یکی از ۱۰ شگفتی بزرگ سریال است!
۲۷-گابریل
وقتی گابریل استوکس برای اولینبار در کمیکهای «مردگان متحرک» حضور یافت، تاثیر شدیدی از خودش بر جای گذاشت؛ کشیش معتقد و مهربانی که در میان مردگان راه میرفت و اعتقاد داشت که ایمان به خدا از او محافظت میکند. البته، حقیقت باطن این مرد با چیزی که در ظاهر میدیدیم، همخوانی نداشت و این چیزی است که این شخصیت را به فردی نزدیک و قابلدرک تبدیل میکند.
در هر دوی کمیک و سریال، گروه ریک بالاخره میفهمند که گابریل به این دلیل ماهها بعد از شیوع دوام آورده، چون خودش را در کلیسا زندانی کرده بوده و اجازه داده کسانی که برای پناه بر درهای کلیسا میکوبیدند، در میان دندان و آروارههای واکرها جان بدهند. از همین رو، ریک و گروهش چندان علاقه و اعتمادی نسبت به او ندارند. اما همانطور که گابریل بارها نشان داده، او با بد بودن خیلی فاصله دارد. او توسط اشتباهاتِ گذشتهاش تسخیر شده و در تلاش است تا با خدمت کردن به عنوان تنها کشیشِ منطقهی امن الکساندریا، گذشته را فراموش کند.
۲۶-لوری
اگر قرار بود این فهرست را فقط براساس سریال تهیه کنیم، شاید خیلی سخت میتوانستیم جایی برای لوری کنار بگذاریم. این درحالی است که اگر سوتفاهمهای قدیمی را کنار بگذاریم، او یکی از مهمترین شخصیتهای فصلهای نخست سریال است. او همسر ریک و مادر کارل است. این یعنی لوری در موقعیت محوری قصه قرار دارد، اما متاسفانه کمبود قابلیت و مهارتهای بقا، ناتوانی آشکارش در محافظت از کارل یا تغییر دیدگاه ناگهانی لیدی مکبثوارش در اواخر فصل دوم، به طرفداران بهانههای زیادی برای نفرت از او داد. با این حال، شخصیتپردازی لوری در کمیکها وضعیت بهتری داشت. در آنجا او خودش را به عنوان عضو مهم و قدرتمندی ثابت کرد، رابطهی عمیقتری با کارول داشت و در برخورد با حاملگیاش شجاعت و عزم بیشتری را از خودش به عنوان مادری در خرابههای آخرالزمان نشان داد.
اما در هر دو مورد، لوری بیشتر به خاطر تاثیر قابلملاحظهای که بد از مرگش برجای میگذارد، شناخته میشود و قابلبحث است. مهم نیست کمیک باشد یا سریال، لوری بهشکل تراژیکی در زندان میمیرد و ریک و کارل را با خلاء تخریبکنندهای تنها میگذارد. درهمریختگی روانی ریک بعد از این واقعه به حدی است که شروع به گفتگو با همسرِ مُردهاش از پشت تلفن میکند. حضور شبحوارِ لوری در مقابل چشمانِ ریک نشان میدهد که برخلاف مشکلات این شخصیت، چقدر حذف او برای دیگران اهمیت داشت. در همین حد بدانید که یکی از دلایلی که ریک را این روزها به چنین مجنونی بدل کرده، نبود همسری است تا از سیاهیهای دنیا بکاهد. البته لوری در زمینهی بدست آوردن لقب «دست و پا چلفتیترین رانندهی تاریخ»، رکورد هم زده است؛ او اولین فردی است که در حال رانندگی در جادههای خالی آخرالزمان چپ کرده است! خدا میداند اگر میخواست پارک دوبل کند، چه اتفاقی میافتاد!
۲۵-اندریا ( معروف به نیو لوری)
اندریا با سکانس تکاندهندهای قوانین دوران جدید را فهمید. جایی که بعد از مرگ خواهرش، امی، او بعد از مدتی در آغوشش تبدیل به واکر شد. مرگ امی اولین چیزی بود که به اندریا برای بدست گرفتنِ کنترل زندگیاش انگیزه داد و همین او را کمکم به زن مسلح خطرناکی تبدیل کرد. اما از جایی به بعد اندریا از گروهِ ریک جدا شد و خودش را در میان درگیری زندان و فرماندار پیدا کرد. تلاش احمقانهاش برای برقراری صلح و بستن چشمانش به روی دیوانهبازیهای فرماندار باعث شد اندریا خیلی زود جای خالی لوری در فصل سوم را پُر کند و به جای او به خرد کردن اعصاب طرفداران ادامه دهد! او تا لحظهی مرگش در این کار موفق بود و در این زمینه از هیچ تلاشی دست نکشید. به طوری که گفته میشود عدهای از تماشاگران که آرزوی مرگ لوری را کرده بودند، در آن لحظه به «غلط کردم غلط کردم» افتاده بودند!
۲۴-یوجین
این آقای مُدل مو، با شجاعترین یا شرافتمندترین بودن کیلومترها فاصله دارد. وقتی برای اولینبار یوجین را در هر دوی کمیک و سریال میبینیم، او خودش را به عنوان یک دانشمند خیلی مهم دولتی معرفی کرده و ادعا میکند اگر به واشنگتون برسد، راهی برای متوقف کردن زامبیها دارد. خیلی طول نمیکشد که دروغش لو میرود و معلوم میشود او چیزی بیشتر از یک معلم دبیرستانی نیست و فقط خواسته از این طریق دوتا بادیگاردِ مفت و مجانی بدست بیاورد. خب، اگر روزی روزگاری شما هم در میان زامبیها گیر افتادید و به فکرتان زد چنین نقشهای بکشید، حواستان را جمع کنید. چون اگر لو بروید، مشتی آبراهاموار انتظارتان را میکشد!
یوجین شاید بهترین آدم «مردگان متحرک» نباشد یا بهطور قطع، کلیدِ رستگاری بشریت را نداشته باشد، اما ثابت کرده عضو ارزشمندی برای گروه است. در کمیکها، یوجین در جنگ ریک علیه گروه شرورِ «نجاتدهندگان» (Saviors) از دانستههای فنیاش برای تولید مواد منفجره و محمات استفاده میکند. و در ادامهی کمیک به فرد تکنیکی مهمتری هم تبدیل میشود. در سریال او از تخصصش برای کمک به بقای گروه در چند موقعیت سخت استفاده کرده و در حالی که داستان به الکساندریا کشیده شده، مهارتهای او نمایانتر از همیشه خواهد شد. فقط اگر نویسندگان فکری به حال سیبیلهای آبراهام و مدل موی عهد بوقِ یوجین کنند، ما دیگر هیچ گلهای نداریم!
۲۳-دیل
این پیرمردِ ناتوان شاید چیز زیادی به نظر نرسد، اما اگر بدانید او در جوانیهایش فروشندهی ماشینهای دستدوم بوده، متوجه میشوید چرا دیل در ماههای ابتدایی شیوع، نقش چه آچارفرانسهی مطمئنی را در گروه ریک برعهده داشت. در کنار مهارتِ فنیاش، مهربانی و حس بخششِ دیل ابزار دیگری بود که او را قادر میساخت ناامیدان را امیدوار کند و آنها را از لحاظ روانی برای زندگی جدید قوی سازد.
رابطهی نزدیک دیل با گلن و اندریا باعث شد تا او به کاراکتر نزدیکتر و عاطفهدارتری تبدیل شود. مهمتر از همه، دیل با آن کلاهِ آفتابگیر، تفنگ دورزن و جلسات طولانی نگهبانیاش از بالای کاروان، هر لحظه بهمان یادآور میشد زندگیِ تغییر کرده است و حالا باید چهارچشمی حواسمان به شکارچیان باشد. مرگ غیرمنتظره و زودهنگام و همچنین بدموقعهی دیل در فصل دوم، در پردازش موقعیت شخصیت کارل نقش مهمی داشت، اما شخصیتپردازی ضعیف دیل در آن قسمت، باعث شد او با خاطرهای خوش سریال را ترک نکند.
۲۲-باب استوکی
در کمیکها، باب استوکی کاراکترِ غیرمهمی است که به عنوان الکلی شهر وودبری و استفاده از تجربهاش به عنوان پزشک جنگی برای بخیهکاری فرماندار معروف است. اما سریال این شخصیت غیرمهم را به چیزی ویژه و بهیادماندنی تبدیل کرد. زمانی که باب در فصل چهارم حضور پیدا کرد، او از آنجایی که دو مرتبه خودش را تنها بازماندهی حملاتِ واکرها به گروههایش پیدا کرده بود، در افسردگی بدی به سر میبرد. خوشبختانه بعد از اینکه دریل او را به زندان وودبری آورد، معلوم شد تا سه نشه بازی نشه! باب امید و هدف تازهای در زندگی پیدا کرد و از مهارتهای پزشکیاش استفادهی خوبی کرد و حتی در برخورد با ساشا به عشق هم رسید. تمامی اینها کمک کرد تا چشمانداز مثبتی به زندگی پیدا کرده و سعی کند درحالی که ریک در جستجوی خانهای جدید بود، این نگاه را به او هم منتقل کند. باب در نهایت به قربانی آدمخوارهای ترمینس تبدیل شد، اما تغییر افکارِ عمیقاش نشان داد، زندگی در «مردگان متحرک» همیشه نباید دربارهی بدبختی و اندوه باشد. هنوز فریادهایش وقتی میگفت: «همبرگر گندیده! همبرگر گندیده!» را فراموش نکردهایم!
۲۱-آبراهام فورد
حتی در خرابههای بیآب و علف پایان دنیا، آبراهام فورد از آن کاراکترهایی است که بلافاصله به نشانهای از اعتمادبهنفس تبدیل میشود. شاید به خاطر تیپ ارتشی و سرسخت یا سیبیلهای شگفتانگیزش باشد، اما به هرحال، کاملا مشخص است که آبراهام کسی نیست که بخواهید با او در بیافتید. مخصوصا با توجه توانایی استثناییاش در عصبانی شدن.
در هر دوی کمیکها و سریال، سر و کلهی آبراهام بعد از فرار گروه از زندان وودبری پیدا میشود. او و دوستش روزیتا قصد دارند یوجین پورتر را که میخواهد به امید خدا، از تخصصش در پزشکی برای نجات دنیا استفاده کند، تا واشنگتون اسکورت کنند. وقتی دروغ یوجین لو میرود، آبراهام خودش را معلق و در جستجوی هدفی جدید پیدا میکند. خوشبختانه او خیلی زود با گروه ریک همراه میشود. در طول دو فصل گذشتهی سریال، او به شخصیت مهمی تبدیل شده است. هرچند اگر ازش دربارهی کلمهی موردعلاقهاش بپرسید با حسرت میگوید: «واشنگتون دیسی»!
۲۰-بث
به عنوان خواهر کوچکتر مگی و البته ترسیده از اتفاقاتِ دور و اطرافش، بث در فصلهای ابتدایی سریال زیاد مورد توجه نبود. مثل اکثر اعضای خانوادهی گرین، بث هم از دیوانگیهای شیوع بیماری دور و در امان بود و هنوز دنیای جدید را با دست لمس نکرده بود. اما از دست دادن برخی از اعضای خانواده و دیدن خانهشان در میان شعلههای آتش، به افسردگی شدید او انجامید. هرچند به مرور زمان، بث کمکم در فصلهای بعدی به عضوِ موئثری در گروه تبدیل شد و بعد از همراهی با دریل بود که او نه تنها به زندگی بازگشت، بلکه در مقابل ضرباتِ آن ضدضربه هم شد. چیزی که بث را تعریف میکند، خوشبینی و امیدی است که خودش آن را بدست آورده است. او کسی بود که بعد از دست دادنِ والدین، خواهر و برادر و معشوقههایش، از تاریکی بیرون آمد و از دختری که به خودکشی فکر میکرد، به بازماندهای که به دنبال بهانهای برای ادامه دادن میگشت، صعود کرد.
اما با تمام این خوشبینیها، متاسفانه بث با سرنوشت نه چندان روشنی در فصل پنجم روبهرو شد. جایی که او بهطرز شجاعانه (اما احمقانهای) سعی کرد رییس ظالمِ بیمارستان را با قیچیای که در آستینش مخفی کرده بود، بکشد. اما حداقل، دریل آنجا بود تا خیلی زود انتقامش را بگیرد. اگر در خرابههای پایان دنیا گیر افتادید و کسی را نداشتید که برایتان بزند زیر آواز، از بچهی کوچکتان نگهداری کند و به زندگی خوشبین باشد، آن وقت است که به اهمیت کسی مثل بث پی میبرید!
۱۹-پاول مونرو معروف به «عیسی»
دلیلی بر اینکه پاول مونرو نام مستعار «عیسی» را به خودش جذب کرده، وجود دارد. نه تنها او با آن موها و ریشهای بلند از لحاظ چهره به این نماد دینی شباهت دارد، بلکه بسیاری از شهروندانِ منطقهی امن الکساندریا و کلونی هیلتاپ به عیسی به عنوان نجاتدهندهی شخصیشان در این جهانِ ازهمگسیخته نگاه میکنند. او سابقه و شهرت فراوانی در قهرمانبازی دارد. ورزشکار و مبارزی بامهارت است که در فرار به درجهی هنرمندی رسیده است و البته درکنار شغل شریف هدایت و امیدبخشی مردم، لقب بهترین زامبیکُش «مردگان متحرک» را هم شانه به شانهی میشون بدست میآورد.
عیسی برای اولینبار در کمیکها در جریان جنگ بین الکساندریا و گروه «نجاتدهندگان» معرفی شد. او خیلی زود ریک را به عنوان رهبر و کسی که ارزش خدمت کردن را دارد، به رسمیت شناخت. عیسی هنوز در سریال حضور پیدا نکرده، اما از آنجایی که او شخصیت هیجانانگیز و باحالی است، خیلیها دوست دارند این اتفاق در جریان فصل ششم بیافتد.
۱۸-تایریس
تایریس بهطرز بلفطرهای رهبر به دنیا آمده است و اگرچه بازماندهی نیرومندی است، اما ثابت کرده که توانایی و استعداد بالایی در رهبری و الهامبخشی به دیگران دارد. هرچند تایریس آنقدر سر به زیر و موقعیتشناس است که برخلاف شین اجازه میدهد تا ریک تمامی تصمیمات را بگیرد. او حتی متود منحصربهفرد خودش برای کشتن زامبیها را دارد. درحالی که دیگران تفنگ، کمان و حتی کاتانا را برای ترکاندنِ زامبیها ترجیح میدهند، تایریس به چکشِ قابلاعتمادش چسبیده است.
در کمیکها، تایریس بخش مهمی از زندگی در زندان وودبری بود، اما نه کسی که در برابر فاجعههای شخصی در امان باشد. یکی از شوکهکنندهترین لحظات کمیک جایی است که تایریس سر عملیاتِ خودکشیِ ناتمامِ دخترش، جولی و دوستش، کریس سر میرسد. تصمیم تایریس برای کشتنِ کریس با خونسردی تمام نشان داد که این مرد برای خشونتهای بزرگ ساخته شده است. او درنهایت به عنوان عضوی وفادار از گروه به دست فرماندار کشته شد.
در سریال، تایریس خیلی دیرتر وارد داستان شد و توانست در میان جنگ زندان و فرماندار دوام بیاورد. در سریال تقریبا با همان شخصیت یکسان طرف بودیم. با این تفاوت که حالا به جای پدر بودن، تایریس با خواهرش، ساشا همراه شده بود. تایریس در طول حضورش در سریال یکی از آن شخصیتهای همدلیبرانگیز و خوبپرداختشدهی گروه بود که برخلاف جثهی بزرگش، توانایی ایستادگی در مقابل تاریکی روح بشر در دنیای جدید را نداشت. بالاخره مرگش در فصل پنجم، تبدیل به یکی از یگانهترین لحظات کل تاریخ سریال شد. جایی که تایریسِ رو به مرگ با توهمات دشمنانی که در متوقف کردنشان شکست خورده بود، روبهرو میشد. تازه، اگر اینها را هم فراموش کنیم، تایریس ثابت کرده مادر خیلی بهتری نسبت به لوری برای جودیث است!
۱۷-ازکیل
«مردگان متحرک» نسخهای از یک دنیای زامبیزده را به نمایش میگذارد که در مقایسه با بسیاری از دیگر داستانهای زامبیمحور، خیلی واقعگرایانهتر و زمینیتر است. نه خبری از هیولاهای دستکاریشده است و نه زامبیهای دونده و اتفاقاتِ فانتزی عجیب و غریب دیگر. اما هر از گاهی سر و کلهی کاراکتری پیدا میشود که این توهم از واقعیت را میشکند و طرفداران را به تماشای چیزِ ماوراییتری دعوت میکند. ماجرای شخصیت ازکیل هم همین است؛ کسی که خودش را فرمانروای جامعهای به نام «پادشاهی» میداند و بــبر دستآموزی به اسم شیوا دارد.
برخی از بخشهای کمیک بهطرز رضایتبخشی ثابت کردهاند که وقتی ازکیل و شیوا به دل جنگ و مبارزه بزنند، چیزی جلودارشان نیست. قبل از آخرالزمان، او چیزی بیشتر از یک نگهبانِ عادی باغ وحش نبوده است، اما حالا به خاطر گردآوری تمام جامعهاش زیر یک پرچم و مراقبت از آنها علیه تهدیدِ «نجاتدهندگان» معروف است و نشان داده یک چیزهایی توی خودش دارد و از روی غرور و مشکل روانی خودش را فرمانروا نمیداند! در همین حد بدانید که او فداکاریهای زیادی برای محافظت از الکساندریا کرده است. آیا به زودی شاهد حضور او در سریال خواهیم بود؟ شما را نمیدانم، ولی من که خیلی دوست دارم ببینم ببرها چگونه زامبی شکار میکنند!
۱۶-مرل دیکسون
مرل دیکسون و برادر جوانترش، دریل جزو برخی از کاراکترهای اصلی دنیای «مردگان متحرک» هستند که فقط بهطور ویژه برای سریال خلق شدهاند. اوایل فصل نخست، تماشاگران دلایل اندک اما ظریفی برای همدلی با مرل داشتند. او خیلی زود خودش را به عنوان نژادپرستِ ضدزنِ قلدری معرفی کرد که لیاقتش همان زنجیرشدن در بالای پشتبام و قطع کردن دست خودش برای فرار بود. اگرچه دست خونینِ مرل آخرین چیزی بود که از او برای مدتها به یاد داشتیم. اما او وقتی دوباره در فصل سوم ظاهر شد که تبدیل به دست راستِ فرماندار شده بود (البته دست چپ صحیحتر است!).
از آن زمان مرل از شکنجهگرِ فرماندار شروع به تغییر کرد و سریال با بررسی رابطهی مشکلدار برادران دیکسون و دوران کودکیِ بدشان و تصمیمش برای رها کردن میشون کاری کرد تا بفهمیم حتی کسی مثل مرل هم وجدان دارد. او نهایتا در یکی از غمانگیز اما نفسگیرترین اپیزودهای «مردگان متحرک» تنهایی به نیروهای فرماندار حمله کرد و سعی کرد تا این بدمنِ ستمگر را در نبردی تن به تنِ و دیوانهوار نابود کند. متاسفانه، او ناموفق بود. هنوز زمانی که فرماندار انگشتان مرل را با دندان قطع میکند و بعد دریل، برادرش را درحال خوردن دل و رودهی جنازهی یکی از افراد فرماندار پیدا میکند، جزو دلخراشترین صحنههای کل سریال هستند. در پایان مهم نیست او چقدر آدمِ بددهانی بود و چه بلایی سر گلن آورد. هنوز طرفداران دلشان برای او بیشتر از لوری تنگ میشود!
۱۵-گلن
گلن یکی از کاراکترهای ثابت دنیای «مردگان متحرک» است که از یک مامور تحویل پیتزای چینی-امریکایی (اوه، ببخشید: کرهای-امریکایی) به قهرمانی عاشق در گروه ریک و البته در کنار مگی تبدیل شد. او جزو اولین کسانی بود که ریک بعد از به هوش آمدن با او برخورد کرد. اگر به خاطر کمکِ گلن نبود، ریک در همان آغاز داستان خوراک زامبیها میشد!
شاید او شکارچی یا مبارزی بامهارت نباشد، اما گلن خیلی زود خودش را به عنوان مرد جوانی شجاع، وظیفهشناس و آماده به کار ثابت کرد. میخواست این کار رفتن به شهر برای جمعآوری منابع و آذوغه باشد یا داوطلب شدن برای وارد شدن به چاهی که در آن زامبی چاق و چلهای لانه کرده بود. گلن از آن کسانی است که هرگز غر نمیزند و با شکایتهایش روی اعصاب نمیرود. او از جمله آدمهای مهربان و درستکاری است که به ما یادآور میشود در میان مرگ و بدبختی، هنوز میتوان برای چیزی بیشتر از بقا جنگید.
خب، از همین الان میتوانید شکایتها و غرغر کردنهایتان دربارهی این فهرست را شروع کنید! آیا از این انتخابها راضی هستید یا لوری میبایست در رتبهی بالاتری قرار میگرفت؟
فکر میکنید چه کسانی در فهرست دوم حضور دارند؟
فهرست ۱۴ شخصیت برتر نهایی
تهیه شده در زومجی