۱۵ اپیزود برتر سریال The Walking Dead

پنج‌شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۰
مطالعه 10 دقیقه
2015-08-fear-the-walkinfgf
بعد از انتشار فهرستی از بهترین شخصیت‌های دنیای «مردگان متحرک»، این‌بار با تمرکز بر روی سریال تلویزیونی، ۱۵تا از بهترین ساعاتِ زندگی بازماندگان‌مان در میان واکرها را بیرون کشیده‌ایم. همراه زومجی باشید.
تبلیغات
2015-08-walking-deadd1

یک جوکی بین بینندگان «مردگان متحرک» معروف است که می‌گوید، ۵ دقیقه‌ی اول هر اپیزود با یک افتتاحیه‌ی آتشین شروع می‌شود. در ۲۰ دقیقه‌ی ادامه اتفاق خاصی نمی‌افتد. ناگهان در عرض ۲ دقیقه، یکی از کاراکترها سوتی می‌دهد و برای ۵ دقیقه زامبی‌کشی داریم. سپس، برای ۱۰ دقیقه به فکر فرو می‌رویم و متعجب می‌شویم که چرا ما اصلا داریم این اتلافِ وقت را تماشا می‌کنیم. در همین فکر هستیم که اپیزود با یک قلابِ درگیرکننده‌ی دیوانه‌وار به پایان می‌رسد و ما را تشنه‌ی اپیزود بعد می‌گذارد و این روند همین‌طوری ادامه دارد.

«مردگان متحرک» سریال کاملی نیست و ممکن است اپیزودهای متعددی از آن کسل‌آور و پُرمشکل باشند، اما خدا نکند سازندگان یک روز تصمیم بگیرند، یک اپیزودِ خــفن بیرون بدهند. آن‌وقت است که سریال نشان می‌دهد چگونه می‌تواند هم از لحاظ روانی، ذهن را به چالش بکشد و هم در زمینه‌ی سرگرم‌کنندگی، با فوران آدرنالین و هیجانِ بیننده، روی دست بقیه بلد شود. حالا که به زمان پخش سریال فرعی «از مردگان متحرک بهراسید» رسیده‌ایم، فرصت فوق‌العاده‌ای است که به این مناسبت، گذری به پنج فصل گذشته‌ی سریال بزنیم و بهترین‌ها را بیرون بکشیم؛ اپیزودهایی سرشار از انتخاب‌های دردناک، زامبی‌های وحشتناک، اتفاقاتِ غیرمنتظره و لوری‌ و تی‌داگ‌های خنده‌دار! این پانزده اپیزود شامل بهترین چیزهایی است که «مردگان متحرک» تاکنون ارائه کرده است؛ همان‌هایی که ما را با تمام کاستی‌های این سریال، به دنبال کردن داستان ترغیب کرده‌اند. از مرگ‌های شوکه‌کننده گرفته تا درامِ تکان‌دهنده. این اپیزود‌ها به خوبی نشان می‌دهند زندگی ریک و گروهش به عنوان بازمانده در روزهای آخرالزمان، شامل مبارزه، تحمل و روبه‌رو شدن با چه چیزهایی است.

2015-08-whattdthe-walking-dead-seasony-5-tyreese
کپی لینک

۱۵-چه اتفاقی افتاد و چه خبر است

فصل ۵، اپیزود ۹

اپیزود افتتاحیه‌ی نیمه‌ی دومِ فصل پنجم، یکی از همان تجربه‌های ویژه‌ی «مردگان متحرک» بود که این‌دفعه روی تایریس تمرکز کرده بود؛ اپیزودی که خداحافظی خونین اما شکیل، ناراحت‌کننده اما به‌یادماندنی‌ای را برای این شخصیت ترتیب داده بود. تا قبل از این، دنیای بعد از گاز گرفته شدن و لحظات منتهی به مرگ، جزو ناشناخته‌ها بودند. اما در این اپیزود، سازندگان اجازه می‌دهند پس از زخمی شدن تایریس توسط دندان‌های یک بچه‌زامبی، همراه او باقی بمانیم و در اوج هراس و گرمای آن لحظات، دنیا را از نگاه او ببینیم. خیلی زود فهمیدیم، دقایقِ منتهی به مرگ، دقایقِ سختی هستند. چون درحالی که بدن تایریس با عفونت در بر گرفته می‌شد، او باید با ارواح گذشتگان روبه‌رو می‌شد و به آنها ثابت می‌کرد که آدم خوبی بوده است. این ایده در ترکیب با کارگردانی رویا مانندِ نیک نیکورتو، که شامل فلش‌فوروارد، مونولوگ‌ و تکه داستانی از گذشته‌ی تایریس بود، نفس‌مان را بند آورد.

2015-08-walking-dead-fire
کپی لینک

۱۴-در کنار آتشِ فانی

فصل ۲، اپیزود ۱۳

این اپیزود درست بعد از کشته شدن شین به دست کارل، می‌آید. ریک و کارل خوشحال و سرخوش از اینکه از شر شین خلاص شده‌اند، در حال بازگشت به مزرعه‌ی هرشل هستند که می‌فهمند، گــله‌ی عظیمی از واکر‌ها برای انتقام‌جویی از شین در تعقیب‌شان هستند. بیست دقیقه‌ی ابتدایی اپیزود، شامل یک سکانس طولانی اکشن، تیراندازی و آتش‌سوزی است. قضیه به حدی جدی شده که هرشل هم شات‌گانِ دولولش را بیرون آورده! اندریا که از گروه جدا افتاده توسط غریبه‌ای شمشیر به دست نجات داده می‌شود. در سویی دیگر، ریک حرفی که جنـر، دانشمند «مرکز کنترل بیماری» به او گفته بود را برای بقیه فاش می‌کند: «همه‌ی ما مبتلا هستیم». و در نهایت، به سخنرانی «دموکراسی بی‌دموکراسی» معروف ریک می‌رسیم. جایی که ریک یک مرحله در رهبری پیشرفت کرد و درس واقعا سختی  درباره‌ی امن نگه داشتن دیگران یاد گرفت؛ یا من رییسم یا برید پی‌ کارتون!

2015-08-savetdtwd-inside-203
کپی لینک

۱۳-آخرین نفر را نجات بده

فصل ۲، اپیزود ۳

شاید نیمه‌ی دوم فصل دوم به خاطر کش دادن ماجرای «جستجو برای سوفیا»، کمی خسته‌کننده شده بود، اما قسمت‌های نخست، شامل ماجراهای روانی‌کننده‌ای بود. اپیزود سوم با فلش‌‌فورواردی شروع شد که شین را درحال تراشیدن سرش نشان می‌داد. در بازگشت به زمان حال، فهمیدیم او و اوتیس قرار است با هدف پیدا کردن داروهایی برای کارل، یک عملیات دونفره را وارد مرحله‌ی اجرا کنند. طبق معمول عملیات طبق برنامه پیش نرفت و گیر افتادن آنها در مخمصه‌ی زامبی‌ها، کاری کرد تا شین برای بقای خودش و نجات کارل، اوتیس را فدا کند. انتخاب سختی که عواقب پیچیده‌ای  را به همراه آورد. اگر شین کار درست را می‌کرد، احتمالا او و کارل هم می‌مردند. این اپیزود آینده را به‌طرز کم‌رنگی ترسیم کرد و نشان داد آدم‌های خوبی (مثل ریک) پس از مدتی زندگی در چنین دنیایی، مجبور به چه کارهایی می‌شوند. کسانی که بازی «مردگان متحرک» را تجربه کرده باشند، می‌دانند شین در لحظه‌ی این «انتخاب» چه اضطرابی داشته است.

2015-08-spendtdo-walking-dead-glenn-facebook
کپی لینک

۱۲-تلف شده

فصل ۵، اپیزود ۱۴

قبل از این اپیزود به این فکر می‌کردیم که بعد از آدم‌خوارها، زامبی‌ها و روانی‌ها از چه افراد دیگری باید وحشت داشته باشیم. جواب آمد که ترسوها و بی‌تجربه‌های بی‌خاصیت! آیا قوی‌ترها باید ضعیف‌ها را پشت سر بگذارند، یا آیا باید انسانیت به خرج داد و از آنها حمایت کرد؟ خب، «تلف‌شده» بدترین سناریوی ممکن را جلوی روی‌مان گذاشت. جایی که گلن، نوحا، یوجین و تارا همراه با چند نفر الکساندریاییِ بزدل و پست به دل شهر زدند و همانجا در سکانس درب چرخان، با دیدن پاره‌پاره شدن نوحا، به این نتیجه رسیدیم که: «زنده باد حزب دیکتاتوری ریک!». بعضی وقت‌ها ضعیف‌ها و سختی‌نکشیده‌ها، ترسناک‌تر از هرچیزی که تاکنون دیده‌ای، می‌شوند!

2015-08-killertdthe-walking-dead-season-3-killer-inside1
کپی لینک

۱۱- قاتل درون

فصل ۳، اپیزود ۴

هرچه دوست دارید درباره‌ی چگونگی به پایان رسیدن فصل سوم، بد بگویید، اما راستش، چند اپیزود آغازین فصل به معنای واقعی کلمه، «کشنده» و پُر از خونریزی بودند. ریک، یکی از زندانی‌ها را برای مرگ بین زامبی‌ها رها کرد. خب، از قضا این زندانی زامبی‌ها را دور زد و برای انتقام، موج‌های غیرمنتظره‌ای از واکرها را راهی خانواده‌ی خندان ریک کرد. در چنین وضعیتی، برای بدتر شدن اوضاع به لوری نیاز داریم؛ او هم از هیچ تلاشی دست نکشید و بر اثر استرس زیاد، دردش گرفت. جودیث بد موقعی را برای به دنیا آمدن انتخاب کرده بود. مگی، شکم لوری را پاره کرد و بچه را نجات داد. اما کارل مجبور بود با افتخار تمام، یک گلوله در مغز مادرش خالی کند. هنوز زجه‌های ریک در دقایق پایانی اپیزود، فراموش‌مان نشده است!

2015-08-madetdthe_walking_dead_s03e08_made_to_suffer_1080p_kissthemgoodbye_net_2923-1
کپی لینک

۱۰-ساخته شده برای زجر کشیدن

فصل ۳، اپیزود ۸

یکی از بخش‌های به‌یادماندنی فصل سوم، اپیزود نهایی نیمه‌ی اول آن بود. در این قسمت تایریس و گروهش وارد داستان شدند. درحالی که ریک و تیم نجاتش، مسلح و ضربتی برای نجات گلن و مگی به دلِ وودبری زدند. تمام اینها به اپیزود بزرگی پُر از اکشن که در پایانش، رویارویی موردانتظار میشون و فرماندار انتظارمان را می‌کشید، انجامید. مبارزه‌ای که به شکسته شدن آکواریومِ کله‌های فرماندار، کور شدن یک چشم او و کشته شدنِ دخترِ دوست‌داشتنی‌اش ختم شد. از اینجا به بعد جنگ اجتناب‌ناپذیرِ گروه ریک و شهروندانِ وودبری، دیر یا زود داشت، اما سوخت و سوز نداشت.

2015-08-mv5bmtkzmzu1odi1nv5bml5banbnxkftztcwotgyntyyoq@@._v1__sx1217_sy827_
کپی لینک

۹-این زندگی غمناک

فصل ۳، اپیزود ۱۵

در یکی از دراماتیک‌ترین اپیزودهای کل سریال، سازندگان چندتا حرکت فراموش‌ناشدنی می‌زنند: اول ریک برای تحویل میشون به فرماندار درصدد جلوگیری از جنگ راضی می‌شود. مرل که به عنوان کثیف‌ترین عضو جدید گروه شناخته می‌شود، برای این کار انتخاب می‌شود و همراه با میشون به سوی محل قرار حرکت می‌کند. در راه، نویسندگان یکی از درب و داغان‌ترین کاراکترهای سریال را در طول یک اپیزود دچار تحول می‌کنند و مجبورمان می‌کنند تا قلب‌مان برایش بتپد. مرل تنها در ماشین نشسته، بطری مشروب در دست، صدای بلند موسیقی و واکرهایی که به شیشه‌ها چنگ می‌زنند. شاید فرماندار از مرل رودست نخورد، اما او با این کارش در قلب طرفداران جاویدان شد و فرماندار هم با قطع کردن انگشتانِ مرل با دندان، نشان داد فرقی با واکرها ندارد! درنهایت، دریل از راه می‌رسد و با دیدن چهره‌ی جدید برادرش، به این فکر می‌رود که چرا دارد برای کسی که از او متنفر بود، گریه می‌کند! وای، از دست این زندگی غمناک!

2015-08-walking-dead-drayl-rick
کپی لینک

۸-A

فصل ۴، اپیزود ۱۶

مدت‌ها قبل شین را به خاطر کشتن اوتیس سرزنش می‌کردیم. از فرماندار به‌خاطر شبیه شدن به گازگیرها می‌ترسیدیم. اما در این اپیزود، به همان نقطه‌ای رسیدیم که خیلی وقت بود منتظرش بودیم: زمانی که ریک هم از دندان‌هایش استفاده کرد! فلش‌بک ابتدایی با حضور هرشل، دوباره اهمیت این شخصیت را اثبات می‌کند. جلوتر، ریک راه و روش شکار را به کارل یاد می‌دهد. با پیدا شدن سر و کله‌ی «ادعاکنندگان» بر سر راه گروه ریک، اتفاقاتی می‌افتد که قوس شخصیتی ریک در فصل چهارم را کامل می‌کند. ریک در این دنیا نمی‌تواند آقای کشاورز باقی بماند و خیار و گوجه کشت کند. پاره کردن گلوی رییس «ادعاکنندگان» پیچیدگی بقا و اخلاق در چنین دنیایی را فریاد می‌زند. ریک، دریل را برادر صدا می‌کند. و در پایان، به محض ورود آنها به ترمینس، روش شکار ریک روی خودشان اجرا می‌شود!

2015-08-whattdthe-walking-dead-season-5-tyreese
کپی لینک

۷-خیلی وقته مُرده است

فصل ۲، اپیزود ۷

۳۹ دقیقه‌ی ابتدایی این اپیزود یک طرف، آن پنج دقیقه‌ی پایانی هم یک طرف. در یکی از بهترین اپیزود‌های نیمه‌ی اول فصل دوم، گلن راز طویله‌ی هرشل را فاش می‌کند. اگر درست یادم باشد، مگی یک سبد تخم مرغ روی سر گلن می‌شکند! گروه از هم گسسته می‌شود. هرشل برای رفتن ریک و دار و دسته‌اش، ضرب‌العجل تعیین می‌کند. درحالی که ریک برای نشان دادن حقیقت این موجودات به هرشل، با او برای جمع‌آوری زامبی‌ها رفته است، شین دست به کار می‌شود و درِ طویله را باز می‌کند. ناگهان سوفیای زامبی‌شده، از راه می‌رسد و لقب بهترین بازیکنِ قایم‌باشک را همانجا به نام خودش می‌زند! او خیلی وقت پیش مُرده بوده و گروه در تمام این مدت دنبال نخود سیاه بوده است! این وسط، یکی باید پیدا می‌شد تا دهان ما را که از دیدن جلوه‌ی وحشتناک‌تری از این دنیا باز مانده بود، می‌بست!

2015-08-walking-dead-rick
کپی لینک

۶-آب از سر گذشته

فصل ۴، اپیزود ۸

بعد از مدت‌ها کش آمدن و به تعویق انداختنِ جنگ ریک و فرماندار، بالاخره این اتفاق افتاد و همان‌طور که لحظه‌شماری می‌کردیم، یکی از فک‌اندازترین و تنش‌زاترین ساعت‌های «مردگان متحرک» از راه رسید. اگرچه فرماندار یک ارتش و تانک با خودش آورده بود، اما زندان هم دریل را داشت که فرماندار اصلا تا اینجایش را نخوانده بود! وگرنه به جای تانک، سعی می‌کرد او را با خودش همراه کند! ریک پیشنهاد زندگی مسلامت‌آمیز داد. اینکه هنوز آب از سرمان نگذشته است. اما مثل اینکه برای آن‌طرف جنگ گذشته بود. سَر هرشل قطع شد. همسر جدید فرماندار با جنازه‌ی دخترش از راه رسید. فرماندار به سیم آخر زد. دیوارهای زندان فرو ریخت. لیزی کوچولو، مغز یکی را هدشات کرد. دریل، تانک را نفله کرد، فرماندار، ریک را داغون کرد و میشون، فرماندار را سوراخ کرد. «به عقب نگاه نکن!»

کپی لینک

 

2015-08-walking-dead-ss
کپی لینک

۵-هجده مایل بیرون

فصل ۲، اپیزود ۱۰

در یکی از متفاوت‌ترین و خلوت‌ترین ساعاتِ «مردگان متحرک»، ریک، شین و مشکلِ بزرگی به اسم رندل، ۱۸ مایل از مزرعه فاصله گرفتند تا جایی برای رها کردن رندل و وا کندنِ سنگ‌هایشان با یکدیگر پیدا کنند. ریک ماجرای اوتیس را پیش کشید و چیزی که در ادامه آمد، به جنگ سنگین ایدئولوژی‌ها انجامید؛ اتفاقی که به یک دعوای فیزیکی با مشت و لگد و موتور سیکلت هم کشید. در این بین، زامبی‌ها از ناکجا آباد سر درآوردند. شین داخل اتوبوس مدرسه گیر افتاد و ریک برای نجاتِ دشمنش برگشت. اینکه آیا ریک بعدا از این کارش پشیمان شده یا نه را نمی‌دانم! اما طرفداران هنوز آن واکــر تنها در میان دشت‌های خشکِ زمین را به یاد می‌آورند.

2015-08-nosanctuarytdscreenshot-133
کپی لینک

۴-هیچ پناهگاهی نیست

فصل ۵، اپیزود ۱

اگر می‌خواهید برایتان ثابت شود «مردگان متحرک» تا چه حد می‌تواند در طراحی اکشن، هیجان‌انگیز باشد و تا چه حد قادر است دست به بی‌رحمی بزند، افتتاحیه‌ی فصل پنجم خودِ جنس است. ریک و گروهش در بهشتِ آدم‌خوارها (نه بازماندگان!) گیر افتاده‌اند. در تماشای خشن‌ترین لحظات سریال که شامل سلاخی وحشیانه‌ی قربانی‌ها توسط ترمینسی‌ها می‌شود، آن بیرون کارول که تبعید شده بود، برگشته تا با ساختنِ انفجاری عظیم و پایین آوردنِ حصارهای شهر، گروه را نجات دهد. در نهایت، همه سلاح بدست هرچی گوشت‌خوار، زامبی یا انسان، را لت و پار کردند و راه‌شان را به بیرون به آتش کشیدند. و در پایان، ریک و کارل به جودیث کوچولویی پیوستند که فکر می‌کردند مُرده است.

2015-08-cleartd019
کپی لینک

۳-پــــاک

فصل ۳، اپیزود ۱۲

یکی از خلوت‌ترین اما شوکه‌کننده‌ترین اپیزودهای سریال. درست شبیه به «۱۸ مایل بیرون»، در این قسمت نیز فقط چندتا از کاراکترها به دل جاده‌ می‌زنند. درحالی که ریک هنوز درباره‌ی میشون مطمئن نیست، آنها همراه با کارل به ایستگاه پلیس قدیمی ریک برمی‌گردند تا سلاح و محمات جمع کنند. آنجا آنها با مورگان روبه‌رو می‌شوند که زمین تا آسمان با کسی که دیده بودیم، فرق کرده است؛ کسی که پاک مغزش را بر اثر تجربه‌های بد گذشته و انزوا از دست داده و در تلاش است تا خودش را از درگیری‌های اطرافش آزاد کند.  این اپیزود در واقع، سفری بود به اولین لحظات سریال برای نمایش اینکه چگونه آدم‌ها می‌توانند به فاجعه‌های پیرامون‌شان در راه و روش‌های مختلفی واکنش نشان دهند. میشون و کارل با هم ارتباط برقرار می‌کنند و در بازگشت، گروه کوله‌پشتیِ بازمانده‌ای که در شروع اپیزود ازشان کمک می‌خواست را از کنار جنازه‌ی تکه‌تکه‌شده‌اش برمی‌دارند.

2015-08-walking-dead-ssss
کپی لینک

۲-خداحافظ روزهای رفته

فصل ۱، اپیزود ۱

«مردگان متحرک» یکی از آن سریال‌هایی است که برای افتادن در دامش، تماشای نخستین اپیزودش تنها کاری است که باید بکنید. شاید این روزها بازماندگان‌مان در شهرهای کوچک و جنگل اقامت داشته باشند، اما «خداحافظ روز‌های رفته» با بُردن ما به دل آتلانتای پسا-آخرالزمانی محکم، شگفت‌انگیز و طوفانی شروع شد. بیدار شدن ریک در دنیایی از وحشت، آشنایی با زامبی دوچرخه‌سوار، حال و هوای افسرده‌کننده و سواری با اسب در وسط بزرگراه، همه باعث خلق اپیزود سینمایی و شاعرانه‌ای درباره‌ی سفر ناباورانه‌ی مردی تنها در میان خرابه‌های تمدن، شدند. فرانک دارابونت در جایگاه کارگردان از تجربه‌اش استفاده می‌کند تا ما را به جای ریک بگذارد و به وسیله‌ی شخصیت مورگان، این دنیا را قابل‌باور سازد. اگر این روزها زیاد از روند سریال راضی نیستیم، به خاطر این است که سازندگان توقع‌هایمان را از همان ساعت اول به سقف چسباندند.

2015-08-mv5bmta4mzqzmzq4nzzeqtjeqwpwz15bbwu4mdgzmjgzndex._v1__sx1217_sy871_
کپی لینک

۱- بیشه

فصل ۴، اپیزود ۱۴

در نیمه‌ی دوم فصل چهارم به سر می‌بریم. گروه ریک بعد از جنگ زندان و وودبری از هم جدا افتاده‌اند و به این ترتیب، در هر قسمت سراغ یکی‌شان می‌رویم. درحالی که سریال در این برحه، تاحدودی بی‌اتفاق احساس می‌شد، ناگهان تسخیرکنندگی و هوشمندیِ «بیشه» بی‌خبر در زد. در این قسمت همراه با کاراکترهایی هستیم که کسی فکرش را نمی‌کرد حامل درامی سوزاننده باشند. اما صدای سوتِ کتری در آغاز، خبر از چیز دیگری می‌داد. با بدتر شدن توهمات و مشکلات روانی لیزی در طول سفرشان که به قتل خواهر کوچک‌ترش انجامید، یک روز عادی دیگر برای کارول و تایریس، به جهنمی غیرقابل‌باور تبدیل شد. اپیزودی که با مجبور کردن کارول به اتخاذِ تصمیمی دلخراش، نقش زیادی در دگرگونی شخصیت او ایفا کرد. اما جدا از این، عنصر نـابِ «بیشه» دست گذاشتن روی بخشی از وحشت چنین دنیایی است که ما تا وقتی خودمان آن را از نزدیک تجربه و زندگی نکنیم، نمی‌توانیم به‌طور کامل درکش کنیم: از دست دادن مطلق عقل و معصومیت.

تهیه شده در زومجی

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات