گیشه: معرفی فیلم San Andreas
نظر منتقدان خارجی
کریس ناشاویتای از اینترتینمنت ویکلی در نقدش میآورد:«
سن آندریس
نشان میدهد بعضی اوقات این تخیلها و اتفاقاتِ ساختگی میتوانند حرفشان را به زیبایی بزنند. من نمیخواهم بگویم که سن آندریس فیلم فوقالعادهای است، نه، اما هرچقدر موانع احساسی فیلم سطحی است، اتفاقاتِ ساختگیش به چیزی واقعی اشاره میکنند: اینکه ما چقدر در برابر کنترل سیارهمان ناتوان هستیم. البته، مگر اینکه کسی مثل راک باشید!» امتیاز متاکریتیک فیلم ۴۳ است.
یادداشت زومجی
اگر از جنگ و دعوای گودزیلای اتمی با دو حشرهی چندشآور وسط دریایی از آسمانخراشهای سن فرانسیسکو فاکتور بگیریم، واقعا خیلی وقت بود که یک فیلم فاجعهمحور اولد-اسکول نداشتیم. اگرچه در برخورد و بررسی این قبیل بلاکباسترهای تماما پاپکورنی و پُرهرج و مرج حسابی سختگیر هستم، اما «سن آندریس» همان فیلمی است که آمده تا عطش طرفداران تخریبهای غولپیکر سینمایی را برطرف کند. شاید آبم به راحتی با انفجارهای متوالی و تماشای گیر افتادن چهارتا آدم ناشناس وسط آنها توی یک جوب نمیرود، اما بعد از تجربههایی که با دیگر بیگ پروداکشنهای امسال داشتم، با زاویهی دید دیگری به تماشای دلبریهای هیکلِ دواین جانسون در «سن آندریس» نشستم. فکر میکنم اگر بگویم در این فیلم خبری از هیچگونه غافلگیری و اتفاقی بیرون از کلیشههای ژانر فاجعه نیست، چیزی از داستان را لو نخواهم داد. خب، مطمئنا اینکه «سن آندریس» سعی نکرده از محدودهی آسایشاش خارج شود، آن را به اندازهی زلزلههای داخلش، بهیادماندنی نمیکند. اما نکتهی خوشحالکننده و دوستداشتنی «سن آندریس» این است که آنقدر دقیق از دستمالیشدهترین دستورات و قوانین ژانر استفاده میکند که کاری نمیماند جز اینکه گاردمان را پایین بیاوریم و از دو ساعت تماشای بازی ناجوانمردانهی طبیعت با بشریت لذت ببریم.
ناسلامتی همین تابستان فیلمی مثل «ترمیناتور: جنسیس» را داشتیم که به خاطر عبور از مرزهای آشنای دنیای «ترمیناتور» آنگونه مورد حملهی طرفداران و منتقدان قرار گرفت. پس چگونه میتوانم ریسک کنم و از سازندگان «سن آندریس» به خاطر اضافه نکردن چندتا خط زمانی بیشتر، شکایت کنم! راستش را بخواهید آنقدر از دیدن «سن آندریس» لذت بردم که میخواهم آن را بالاتر از «پارک ژوراسیک»، «دوران اولتران» و «تومارولند» بهترین بلاکباستری بنامم که امسال تماشا کردم. همهی اینها به خاطر هوشمندی فیلم در نگارشِ سناریویی شستهرفته و کارگردانی بینظیر برد پیتون است که واقعا در این فیلم به من ثابت کرد یکی از کمیابترین کارگردانانِ آشنا به حوزهی حساسِ اکشن است. چون کمبودهای «سن آندریس» بدون کارگردانی دقیقِ صحنههای اکشنش بیشتر توی ذوق میزد و پیتون جلوی این کار را گرفته است. بله، «سن آندریس» همان چیزی است که انتظار دارید. از شهر پرزرقوبرقی که برای نابود شدن جان میدهد گرفته تا دانشمندی که فاجعهی پیشرو را پیشبینی میکند و خانوادهی ازهمگسستهای که از این آشوب به عنوان فرصتی برای برطرف کردن روابط مشکلدارشان استفاده میکنند! اینها را بهعلاوهی یک قهرمان عضلهدار کنید که به این اتفافات به عنوان رینگ کشتی کج نگاه میکند تا جنسمان جورِ جور شود! خب، اگر فیلم را ندیده باشید، مطمئنا اولین سوالی که درگیرتان میکند این است که با این تفاصیر چگونه «سن آندریس» را فیلم مهمی میدانی؟ به خاطر اینکه فیلم با وجود این چرخدندههای روغننخورده کماکان کار میکند. اگرچه کاملا مشخص است که خطری کاراکترهای ردیف اول فیلم را تهدید نمیکند و آنها سلامت خواهند ماند، اما فیلم موفق میشود عنصر حیاتی «تعلیق» را به رگهای سکانسهای پُرانفجار و ویرانیهای پُرتعدادش اضافه کند. چیزی که خیلی از بلاکباسترهای بزرگ از انجام آن عاجزند.
جنونی که از «سن آندریس» ساتع میشود مثل این میماند که خدا هوسِ هندوانه کرده. چاقو برداشته و شروع به قاچ قاچ کردن زمین کرده است!
هدف سازندگان مثل بعضیها فقط و فقط دور هم جمع کردن بیستتا ابرقهرمان و به جان هم انداختن آنها نبوده است. بلکه ترکیب کارگردانی تاثیرگذار و قابللمس پیتون و تصویرسازیهای کامپیوتری فیلم که برخی از باورپذیرترین جلوههای ویژهی اخیر سینما را ارائه میکند، کاری کرده تا شکستن یک سد بتنی عظیم را حس کنید و از زندانی شدنِ همین کاراکترهای یکلایهی داستان در میان آهنپارهی ماشینی گیر افتاده در پارکینگ یک ساختمان پنجاه طبقه هیجان وجودتان را در بر بگیرد. البته منظورم این نیست که خبری از زیادهرویهای هالیوودی در «سن آندریس» نیست؛ با اینکه اطلاعاتی که در فیلم دربارهی زلزلهی احتمالی کالیفرنیا داده میشود، حقیقت دارد اما با این حال، جنونی که از «سن آندریس» ساتع میشود مثل این میماند که خدا هوسِ هندوانه کرده. چاقو برداشته و شروع به قاچ قاچ کردن زمین کرده است! اما روند داستانی فیلم با تمام خطی بودنش، حد و حدود وظیفهاش را میداند و سعی نمیکند در میان زیر و رو شدنِ زمین و زمان به چیز بیشتری تبدیل شود. بلکه تمام تمرکزش را روی استخراج هیجان از صحنههای بزرگش سرمایهگذاری کرده و جوابش را هم گرفته است. این وسط، با وجود اتفاقات واقعیِ مشابهای که هرروزه از طریق اخبار پخش میشوند، دیدن ویرانیهای «سن آندریس» میتواند از یک سرگرمی ساده عبور کند و کمی قدم به وادی ترس و تاریکی هم بگذارد.
«سن آندریس» دو داستان جداگانه را دنبال میکند که هرگز به هم برخورد نمیکنند. اولی دانشمندی است که تحقیقاتش به یافتن فرمولی انجامیده که به او اجازه میدهد، زلزلهها را پیشبینی کند. این دانشمند (که اسمش هم یادم نیست) اطلاعات بدست آورده بعد از زلزلهی بزرگی که در ایالت نوادا اتفاق میافتد را بررسی میکند و به این نتیجه میرسد که دو زمینلرزهی دیگر در راه هستند که گسل سن آندریس را تکانی اساسی خواهند داد. از اینجا به بعد او کار بیشتری ندارد، جز اینکه هردفعه که دوربین سراغش میرود، به نقطهای خیره شود و خبر از اتفاقی «بدتر» بدهد و دست به دامن کمک خدا شود. در آن سوی ماجرا، دواین جانسون (یا راک خودمون!) در نقش رِی گینز، خلبان هلیکوپتر امداد و نجات را داریم که پس از اولین زلزله باید همسر سابق و دخترش را نجات دهد. در این میان، طبق معمول باید یکی-دوتا آدم عوضی و آبزیرکاه هم داشته باشیم که این وظیفهی حساس به گردن نامزدِ همسرِ رِی و خواهر متکبرش سپرده شده است.
کمبودهای «سن آندریس» بدون کارگردانی دقیقِ صحنههای اکشنش بیشتر توی ذوق میزد و پیتون جلوی این کار را گرفته است
برخلاف چیزی که به نظر میرسد هیچکدام از این کاراکترها اعصابخردکن نیستند و فیلم در استفاده از جایگاه محدودشان زیادهروی نمیکند. هوشمندی سناریوی «سن آندریس» را باید در طراحی صحنههای آرامترش جستجو کرد. مثلا سکانس آشنایی دختر راک و پسری که همراه با برادرش برای مصاحبه آمده را نگاه کنید. خیلی از بلاکباسترهای این روزها از روی کمبود داستان، برای گول زدن مخاطب یا قضیه را الکی پیچیده میکنند یا برای پُر کردن لحظات خالی بین اکشنها، دیالوگهایی که بیرون از هویت و اتمسفر فیلم است را در دهان کاراکترهایشان میگذارند. چیزی که به سرعت لحن فیلم را به نابودی میکشاند. در «سن آندریس» نه خبری از شوخیهایی از جنس «دوران اولتران» است و نه داستانی که از مسیر سرراستش خارج شود. شخصیتها به حدی پرداخت میشوند که برای سلامتیشان نگران شوید. فقط در این میان، هرچند بقیهی بازیگران به خوبی انتخاب شدهاند، سر جایشان قرار میگیرند و در واکنش نشان دادن به صحنههای کامپیوتری فیلم باورپذیر هستند، ولی به نظر نمیرسد دواین جانسون بازیگر مناسبی برای این فیلم بوده. چون برخلاف چیزی که از شکل و شمایل فیلم به نظر میرسد، «سن آندریس» فیلمی نیست که او را مورد آزمونهای قدرتی و مبارزهای قرار دهد و از استعدادهایش در این زمینه استفاده کند. در عوض، فیلم از او میخواهد تا نقش پدر و شوهری احساساتی را بازی کند که خب، بدونشک گریه کردن جزو بهترین قابلیتهای راکِ خشن نیست!
چندتا از اکشنهای ابتدایی فیلم در هدایت و فیلمبرداری خیلی خوب هستند. در دورانی که همه برای تولید هیجان و انتقال حس هرج و مرج به تکان دادن هرچه محکمتر دوربین متوسل میشوند، دوربین پیتون حتی با وجود زمینلرزهها از این نظر اذیتکننده نیست. برای نمونه به سکانس ورود دوربین به رستورانی که همسر سابق رِی آنجاست، نگاه کنید. کارگردان به زیبایی به جای زدن کاتهای بیدلیل، اجازه داده تا دوربین آزادانه در برداشتی بلند نظارهگر اتفاقات باشد و همین باعث اتمسفرسازی هرچه بهتر موقعیت فشردهی کاراکتر حاضر در صحنه شده است. با این حال، اگرچه «سن آندریس» فیلم فاجعهای رک و پوستکندهای است، اما خب، مثل بسیاری از فیلمهای تیر و طایفهاش، اکشنها به مرور زمان عنصر تماشایی خودشان را از دست داده و عادی میشوند و داستان نیز در پردهی سوم سقوط میکند. از آنجایی که تمرکز روی ترکاندن زمین است، روایت و کاراکترها در این میان سلاخی شدهاند. این ضعفِ متداول آثار این سبک است که «سن آندریس» هم نتوانسته از آن فرار کند. و البته فیلم برای کسانی شگفتانگیزتر خواهد بود که تریلرهای آن را ندیدهاند. چون تقریبا تمام سکانسهای خفن فیلم در تبلیغهایش لو رفته است. نهایتا اما «سن آندریس» اگرچه کماکان از برخی ضعفهای آشنای فیلمهای فاجعهای رنج میبرد، اما وجود اکشنهای اکثرا تعلیقزا، لحن یکدست و داستانی که متقاعدکننده باقی مانده و سعی نکرده زیادی پرواز کند، آن را به تجربهای تبدیل کرده که نام «سن آندریس» را در کنار فیلمهای پاپکورنی خوب قرار میدهد.
تهیه شده در زومجی
نظرات